۱۳۹۳/۰۴/۱۰
–
۳۵۴ بازدید
مفهوم بنیادگرایی چیست؟
مقدمه
مفهوم بنیادگرایی هر چند الزاماً اختصاصی به مذهب ندارد و در زمینههای غیر دینی نیز امکان تحقق دارد، اما تحققهای خارجی آن به ویژه در دوره معاصر معمولاً با مفهوم مذهب گره خورده است و نمونههایی از آن در بیشتر ادیان بزرگ جهان اعم از یهودیت و مسیحیت و بودیسم و اسلام به چشم میخورد. هدف از بنیادگرایی در واقع، بازگشت به «متن مقدس» و اجرای دقیق و بدون تأویل آنچه در آن آمده و رویگردانی از تفسیر رسمی و محافظهکارانه پدید آمده در طول تاریخ ادیان است. این پدیده در جهان اسلام نیز رخ داده و هدف آن بازگشت به نص قرآن و سنت و عمل مستقیم به آن بود. بنیادگرایان با توجه به چالشهای جدی دینی در دورههای مختلف تاریخ اسلام از جمله دورههای خلافت تنها راه حل مشکلات فعلی را در بازگشت به نسخه اصیل آغازین و پرهیز از الگوی پسینی مییابند. (فیرحی، 1389، ص 108.)
اندیشه بنیادگرایی اسلامی به مفهوم رجوع به ریشهها و بنیادهای اصیل و کهن علیرغم پیشینه بسیار کهن تاریخی، به عنوان یک جریان اجتماعی به شکل موجود آن پدیده نوظهوری به حساب آمده و عمری در حدود یک سده بیش ندارد (شوالیه، 1993، ص15). این جریان تا اندازه زیادی متأثر از حرکت بیداری اسلامی در تعارض هماوردی با غرب و تحولات مدرنیته است و از این جهت میتوان به تحلیل دلایل ظهور بنیادگرایی از درون جنبشهای اصلاح طلبانه اسلامی برخاست (همو، 1993، ص 15). اصطلاح نو سلفیگری در نوشتههای معاصر به این جریان اخیر اشاره دارد. این جریان دارای دو خاستگاه کاملاً متفاوت فکری بوده که نمود اجتماعی مختلفی نیز در جهان اسلام یافتهاند. طیف نخست در احیای مجدد اندیشه وهابی و خروج آن از شبه جزیره و انتشار در جهان اسلام و انتقال به غرب بهویژه در دهههای اخیر نمود یافته و طیف دوم با الهام از اندیشههای ولی الله دهلوی در شبه قاره رشد کرده و در اندیشه بنیانگذاران اخوان المسلمین مصر به ویژه سید قطب پرورش و توسعه یافته و به جهان عرب و دیگر مناطق جهان اسلام انتقال یافت. تفاوتهای این دو را میتوان در شاخصههایی چون ستیز با دانشهای عقلی و شهودی، گرایش به تکفیر، پذیرش مطلق سلف و پرهیز از هر گونه انتقاد نسبت به آن مشاهده کرد که طیف نخست دارای این شاخصهها به طور بارز هستند و طیف دوم فاقد آنها و بلکه احیاناً دارای نقاط مقابل آنها هستند و البته روشن است که طیفهای میانی نیز در این بین شکل گرفتهاند.
نقطه اشتراک هر دو طیف در جستوجوی بنیادها و پایههای شرعی و معتبر جهت به کارگیری آنها در باز تولید اسلامی سازی جامعه نمود یافته (حنفی، 1986، ص 9) که نمونه مشابه آن در ادیان دیگری چون یهودیت (برای نمونه جنبش غوش امونیم و برای آگاهی بیشتر نک: کیبل، 1993، ص 33) و مسیحیت (برای آگاهی بیشتر از برخی جنبشهای انجیلی از این دست نک: کوثرانی، 1993، ص 2-6؛ سلیمان، 1993، ص 9-25) نیز به چشم میخورد. با این حال، شدت و نوع تمایلات اجتماعی و سیاسی در مقایسه بین دنیای اسلام و ادیان دیگر از یک سو و بین دو طیف مورد نظر از سوی دیگر کاملاً متفاوت است.
بنیادگرایی در تقابل با سنتهای رایج و موجود، رویکردی تحول گرایانه دارد و در ستیز با جریان سنتی است و از این جهت با جریان روشنفکری همگرا است، و اما در انتخاب جایگزین در نقطه مقابل جریان روشنفکری قرار دارد؛ چه اینکه بنیادگرایی برپایه اصلاح وضع موجود به باز تولید گذشته اصیل و روشنفکری به نوگرایی میگراید. از این رو، بنیادگرایان شاخصههایی متمایز خود را در مقایسه با هر دو جریان سنتی و روشنفکری دارند. این تمایزات در مبانی اندیشهای و طرز عمل اجتماعی و سیاسی و حتی گاه در شیوه پوشش و شمایل ظاهری نیز نمودار است. بنیادگرایان پوشش و آرایش ظاهری مختلفی نسبت به هر دو طیف روشنفکران و سنتگرایان برگزیدهاند که نمود ظاهری اختلافات عمیق بینشی و گرایشی و رفتاری آنان است. آنان از پوششهای رسمی سازمانهای دینی استفاده نمیکنند؛ چنانچه از بهکارگیری نمادهای غربی در پوشش و آرایش مانند کراوات و تراشیدن ریش پرهیز دارند. لازم است یادآوری شود که این شاخصهها حالت طیفگونه داشته و از گروهی به گروه دیگر از جهت شدت و ضعف متفاوت است.
7-1. تقابل با جریان روشنفکری
بنیادگرایی از جهت ترتب تاریخی، واکنشی در برابر جریان محافظهکار سنتی و جریان روشنفکری به شمار رفته و راهحل سومی را در پیش میگیرد. شاخصههای تقابل با جریان روشنفکری را میتوان در عناوین زیر برشمرد:
7-1-1. بازگشت به ریشهها در تقابل با نظامهای مدرنیته
بنیادگرایی در جهان اسلام به خصوص در خاورمیانه و امتدادات آن در مناطق دیگر مانند گروههای بنیادگرای اسلامی در غرب، ویژگیهای متفاوتی دارد و تفاوتهای قابل شمارشی نسبت به نمونههای غیر اسلامی به چشم میخورد. کشورهای خاورمیانه معمولاً مسبوق به دورههای طولانی تمدنی هستند که اکنون دوره افول و رکود و واپسگرایی را گذرانده و از قافله تمدن عقب ماندهاند و نیز بنیادگرایی در این مناطق واکنشی نسبت به دوره طولانی سیطره یک نظام استعماری به شمار میرود که از نظر بنیادگرایان نتیجه دوره مدرنیته به حساب میآید و معمولاً این دوره استعماری به دوره سیطره نظام استبدادی به صورت رژیمهای سکولار مستبد و جائر منتهی شده است که به دلیل عدم امکان اتکا به مردم خویش، وابسته به یک نظام مدرن اعم از بلوک شرق و غرب هستند. در چنین فضایی بنیادگرایان احساس میکنند که جامعه عقب ماندهشان محصول استبداد داخلی و استعمار خارجی است که هر دو ریبشه در مدرنیته دارد. این سه عامل یعنی تمدن فروریخته، استبداد داخلی و استعمار خارجی به نوعی احیاگری در قالب اسطوره بازگشت به خویشتن اصلی و دست خورده کهن دامن زده است. داخلی آغاز کردند که در نمونههایی چون ترور انور سادات و اشغال حرم مکی جستوجو میشد؛ هرچند آن نتیجهای که انتظار داشتند از این جریان به دست نیامد. در مرحله بعد، متأثر از شرایط جهانیسازی پدید آمده پس از سقوط بلوک شرق، آنان به سوی رأس دیگر مثلث که عامل اصلی استبداد داخلی و ریشه همه مشکلات از نظر بنیادگرایان بهشمار میرفت، آمدند و جهاد مقدس خود را مستقیماً با غرب و مدرنیته آغاز کردند (نک: فیرحی، 1389، ص 109-110)
روشنفکری راه حل بهبود مشکلات جامعه را در تطبیق یکی از نظامهای مدرن، چه از نوع لیبرال دموکراسی یا سوسیالیسم میبیند؛ اما بنیادگرایی بخشهای وسیعی از این نظامها را مخالف اسلام شمرده و شکستها و ناکامیهای جوامع اسلامی را ناشی از تطبیق این نظامها میداند (اسپوزیتو، 1993، ص 114) و از این رو، مدرنیته را جاهلیت عصر جدید میخواند و گاه این رویکرد در نگاه تندروگرایان مصداق کفر و الحاد بهشمار میرود (برای نمونه نک: مودودی، 1983، ص 28 و برای آگاهی بیشتر: ابوزید، 1999، ص 57). بنیادگرایان در تقابل سنت و مدرنیته، راه سومی را برگزیده و اسلام سلف را دربردارنده نظام کامل اجتماعی در همه ابعاد سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و آن شمرده و تطبیق کامل آن را ضامن سعادت بشر میشمرند؛ همانگونه که اسلام در دوره طلایی خود در عصر پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و صحابه چنین و غیرمشروط نیست؛ بلکه آنان ابعاد را موجود در گزارههای دینی و جاری در دوره پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و صحابه میدانند و در اینجا نیز اعلام بینیازی از تمدن غرب میکنند (حورانی، 1977، ص 274).
7-1-2. تقابل با سکولاریسم به مثابه کفر و بدعت
عرفیسازی نظامهای اجتماعی و کنار زدن دین از اثرگذاری مستقیم در آنها از نقاط اشتراک همه جریانهای روشنفکری در هر دو گرایش چپ و راست به شمار میرود و جالب آن است که سنتگرایان نیز به رغم وجود تفاوتهایی در طیفی از این نگرش قرار دارند؛ اما بنیادگرایی از ریشه و اساس با آن مخالف بوده و همه شؤون اجتماعی را در صلب قرآن و سنت جست و جو نموده و دین را دارای رسالت اجتماعی جامع و فراگیری میداند. بنیادگرایان بر این باورند که فرآیندهای قانونی و دولتی باید تابع اراده خداوند و سخن او در متون مقدس باشد و در یک سخن، دولت باید تابع خداوند باشد؛ چه اینکه به گفته قرآن حکم تنها از آن خداوند است: «ان الحکم الا لله» (نک: قطب، بیتا،ص48ـ 49) از این رو، همه طیفهای بنیادگرایی با وجود اختلافات گوناگون در گرایش، به عمل اجتماعی و سیاسی اشتراک نظر داشته و تمایلات خود را پنهان نساخته، همواره شاخصههای یک حرکت و جنبش سیاسی را در خود حفظ کردهاند.
7ـ1ـ3. تقابل خدا محوری با انسان محوری
رویکرد انسانگرایانه از دیگر نقاط اشتراک مهم روشنفکری در همه گرایشهای آن است که مورد مخالفت شدید بنیادگرایان قرار دارد. انسان از منظر آنان تنها آفریده و بنده خدا شمرده میشود و فرض موجودی به نام انسان فراتر از توجه به پدید آورندهاش، مصداق انحراف در دین و پیدایش دیگر مشکلات به شمار میرود. آنان اعطای هر گونه اصالت به انسان را نوعی تقابل با خدا شمرده، توجه به انسان بما همو انسان را مصداق کفر و شرک و جاهلیت میانگارند:
«جامعه جاهلی هر جامعهای است که عبودیت آن نسبت به خدا خالصانه نباشد. تجسم این عبودیت در انگاره اعتقادی و شعایر عبادی و مقررات قانونی است… با این تعریف دقیق، همه جوامعی که امروز بر روی زمین قرار دارند، در دایره جوامع جاهلی قرار میگیرند.» (قطب، بی تا، ص92)
به کارگیری تعبیراتی چون دارالاسلام و دارالکفر در همین راستا و بیانگر این تقابل است:
«تنها یک دارالاسلام هست و آن همان است که دولتی اسلامی در آن بر پا و شریعت خدا بر آن حاکم است و حدود خدا اقامه میشود و مسلمانان یار و دوست یکدیگراند؛ جز این هر چه هست دارالحرب است و رابطه مسلمانان با آن یا جنگ و پیکار است یا صلح بر مبنای پیمان امان.» (قطب، بیتا، ص135)
از همین رو، بنیادگرایی منبع مشروعیت نظر و عمل خود را تنها از متون مقدس (قرآن به مثابه وحی کتبی و سنت به مثابه وحی شفاهی) که حاکی از اراده ناب پروردگاراند، اخذ کرده و هر گونه منبع مشروعیت دیگری چون نظر اکثریت مردم را تخطئه می کند (هالیدی، 1994، ص56ـ 73).
7ـ1ـ4. تطبیق کامل شریعت
دعوت به حاکمیت خدا از طریق تطبیق کامل شریعت در همه ابعاد آن و پرهیز از سستی و نرم خویی در این امر، شاخصه مهم دیگر بنیادگرایان است که تقابل آنان را با روشنفکری به ویژه در بخش احکام اجتماعی و نظام حقوقی بیش از دیگر ابعاد نشان میدهد. روشنفکران این تلاش بنیادگرایان را نوعی پس رفتگی و در تناقض با رهیافت مدرینته نسبت به انسان و جامعه میشمرند و همواره نسبت به نقض حقوق بشر و به ویژه زنان و کودکان و اقلیتهای دینی در پی تطبیق شریعت، ابراز نگرانی میکنند. بنیادگرایان بر این باورند که کنار گذاشتن شریعت و قوانین اسلامی و ارزشهای مذهبی به ویژه پس از دوره استعمار، جوامع اسلامی را هم چون دوران پیش از اسلام در جاهلیت و گمراهی فرو برده است. از اطلاق جاهلیت به جوامع اسلامی این نتیجه گرفته میشود که تمام حکومتهای غیر اسلامی (به معنای حکومتهای غیر مبتنی بر تطبیق شریعت) نامشروعاند. این کاربرد وسیع که ریشه در برداشتهای قرآنی سید قطب دارد (برای نمونه نک: قطب، 1952ـ 1957، ج7، ص238ـ239) چنین نتیجه میدهد که مسلمانان در این گونه جوامع شرعاً موظفاند با دولت حاکم مبارزه کنند و با حکومت درگیر شوند.
7ـ1ـ5. خشونت گرایی
هر چند لازمه منطقی بنیاد گرایی به معنای رجوع به نصوص مرجع، الزاماً خشونتگرایی را در پی ندارد و از همین رو، چنین نمودی در نمونههای بنیادگرایی بودایی به عنوان مثال به چشم نمیخورد، اما عموم بنیادگرایان اسلامی بر این باوراند که در نصوص مذهبی نوعی روند خشونت وجود دارد. از منظر تحلیلگران، حتی اگر در نصوص مذهبی نوعی توصیه به خشونت هم وجود نداشته باشد، باز فضای عمومی و کلی متن مقدس گویای آن است و از این رو، یک بنیادگرای اسلامی در شرایط دنیای متکثر معاصر معمولاً به طور خودکار تولید خشونت میکند و از این رو، نوعی تلازم بین بنیادگرایی و رادیکالیسم در نمونههای مختلف بنیادگرایی اسلامی به چشم میخورد.(فیرحی، 1389، ص109)
7ـ2. تقابل با جریان سنتی
شاخصه اصلی بنیادگرایی که همان رجوع به بنیادها و اصول است، نشانگر تقابل واضح و روشن آن با جریان سنتی و محافظهکار است و بلکه این تقابل، تقدم رتبی و ماهوی بر تقابل با جریان روشنفکری دارد. شاخصههای این تقابل را میتوان در عناوین زیر برشمرد:
7ـ2ـ1. تقابل با سازمان سنتی روحانیت
در طول تاریخ، در نظام روحانیت سلسله مراتب و آیینها و روند مشخصی برای انتقال دینی شکل گرفته است. بنیادگرایان از منتقدان این نظام به شمار رفته، آن را ناکار آمد و حتی گاه زیان بار میشمرند. مهمترین انتقادات بنیادگرایان به سازمان روحانیت در سکوت آن نسبت به حوادث سیاسی و اجتماعی، و کوتاهی نسبت به انجام مسئولیتهای دینی به ویژه در تلاش برای تطبیق شریعت وانجام فرایض اجتماعی مانند امر به معروف و نهی از منکر خلاصه میشود. هم چنین از دیدگاه آنان، درونگرایی بیش از اندازه روحانیان و صرف وقت در دانشها و تأملات نظری کمسود و تمرکز بر مواجهه و تعامل روحانیون با یکدیگر و نیز با مردم از جمله این انتقادات است. از این رو، معمولاً خاستگاه بنیادگرایی بیرون از سازمان روحانیت و دارای نقش جایگزین آن بوده، یا از درون نسل جوان کم سابقه در سازمان روحانیت بر میخیزد. برای نمونه معمولاً این انتقاد به مهمترین شخصیتهای جریانهایی چون القاعده در بین اهل سنت یا جیش المهدی در بین شیعیان وارد میشود که اساساً فاقد تحصیلات علوم دینی بوده یا سابقه بسیار کمی در حوزههای علوم دینی دارند. بنیادگرایی شیعی به رغم وجود تمایزهایی با اهل سنت در این نقطه با آنها اشتراک دارد که اساساً سراغ سازمان روحانیت رسمی و به اصطلاح شیعی «مرجعیت» نمیرود و تنها احیاناً به دنبال مرجعی است که او را حمایت کند و نگاهی صرفاً ابزاری به مرجعیت دارد. مرجع تنها میتواند بنیادگرایان شیعی را تا اندازهای کنتر کند، اما آنان هرگز به طور مطلق به مرجعیت تن نمیدهند. (فیرحی، 1389، ص111)
7ـ2ـ2. تقابل با تطورات تاریخی اندیشه و تفکرات دینی
اندیشه بنیادگرایی در ذات خود بر مراجعه مستقیم به قرآن و سنت استوار بوده و از تطورات تاریخی در شیوه تعامل با این دو مقوله و ابزارهای معرفتی و ساز و کار تاریخی پدید آمده برای فهم و تأویل گزارههای قرآن و سنت، اعلام بینیازی میکند. این تطورات تاریخی از نظر بنیادگرایان، غیر مشروع و از مقوله بدعت در دین شمرده میشود و از این رو، مخالفت با به کارگیری منطق ارسطویی و فلسفه یونانی و سعی در خودبسندگی در فهم قرآن و سنت، شاخصههای بارزی در آثار و تألیفات بنیادگرایان دیده میشود (موصللی، 1986ـ 1997، ج2، ص121ـ133). سید قطب در نگاهی تعمیم گرایانه هر چه غیر اسلامی را مصداق جاهلیت میخواند:
«ما امروز در جاهلیتی همانند جاهلیت زمان ظهور اسلام یا تاریکتر از آن قرار داریم. هر چه پیرامون ما میباشد جاهلیت است…. انگارهها و عقاید مردم، عادتها و سنتهای آنها، قوانین و مقرراتشان، و حتی بسیاری از آنچه که ما فرهنگ اسلامی و منابع اسلامی وفلسفه اسلامی و اندیشه اسلامی به شمار میآوریم… همگی از فرآوردههای این جاهلیت هستند.» (قطب، بیتا، 91)
بنیادگرایان ریشه همه مشکلات معاصر در دور شدن از خلوص دوره ظهور اسلام و ناشی از همین تطورات تاریخی دورههای مختلف تمدن اسلامی میدانند و تنها راه حل اساسی و قرین توفیق را در بازگشت به آن دوره و الغای همه زوائد جست و جو میکنند (رودنسون، 1993، ص14). بازگشت به ریشهها از منظر بنیادگرایان به معنای باز تولید نظام سیاسی واجتماعی و اقتصادی بر مبنای الگوی اسلامی عصر نخست است و احیای آرمان خلافت نیز از همین زاویه شکل میگیرد (کوثرانی، 1993، ص18).
7ـ2ـ3. نگرش ایدئولوژیک به دین
دین از نگاه بنیادگرایان از کارکرد ویژه خود به مثابه نهادی اجتماعی خارج شده و به نظامی ایدئولوژیک و یک پروژه اجتماعی برای حل مشکلات گوناگون جامعه بدل میشود (نصار، 1993، ص12ـ 13). سید قطب در این باره تصریح میکند:
«مسلمانان باید راهه حلهای مشکلات معاصر خود را همگی از مراجعه مستقیم به شریعت اسلامی و مبانی عام و روح کلی آن اخذ کنند.» (سید قطب، 1984، ص60).
ذکر مبانی عام و روح کلی شریعت در کنار خود آن و تأکید بر این بخش نوعی پاسخ به اعتراض احتمالی از سوی مخالفان است؛ مبنی بر اینکه شریعت ممکن است حاوی گزارشهایی صریح در ارائه راه حلی برای همه نیازها و مشکلات ما نباشد که در پاسخ گفته میشود مبانی عام و روح کلی شریعت در موارد غیر مصرح به کار آمده و شریعت در هر حال از پاسخ گویی ناتوان نگشته و کار آمدی خود را همواره حفظ میکند. شعار «الاسلام همو الحل» به روشنی گویای این نگرش است که اسلام توانایی ارائه راه حل برای همه مشکلات جامعه داشته و حاوی نظامهای تولیدی غرب پس از گذشت چندین دهه از حلشان ناتوان ماندهاند (برک، 1993، ص14). شاخصه عمل گرایی و گرایش روشن و صریح به فعالیت اجتماعی و سیاسی و تلاش برای به دست آوردن قدرت و میل به خشونت سیاسی در بسیاری موارد از نمودهای این شاخصه اساسی است (نک: سعد، 2005، ص28و 46).
7ـ2ـ4. نگرش انحصارگرا و شمولی و حداکثری به دین
روند تطور تفکرات اسلامی، نوعی قلمرو برای امر دینی پدید آورده که آن را از امری غیر دینی متمایز میسازد و بر این اساس، جریان سنتی به خود اجازه ورود به همه ابعاد و عرصههای زندگی انسان نداده و تنها تولیت شأنی از شؤون انسان و حیات اجتماعی او را به عهده میگیرد؛ در حالی که، جریان بنیادگرایی درصدد توسعه دامنه سلطه دین بر همه ابعاد حیات فردی و اجتماعی بر آمده و دین را پاسخ گوی نیاز انسان در همه ابعاد زندگی میشمرد (موصوللی، 1986ـ 1997، ج2، ص135ـ140). عباراتی از حسن البنا گویای این نگرش بوده، اسلام را شامل همه ابعاد زندگی اجتماعی اعم از فرهنگ و اقتصاد سیاست و هنر و … میشمرد:
«مسلمانان به حکم دینش باید به همه شؤون امت توجه و اهتمام داشته باشد.» (بنا، 1984، ص159)
این نگرش شمولی از زوایه دیگری به انحصارگرایی انجامیده و نمود آن در نزد خود دانستن حقیقت مطلق دیده میشود و از این رو، بنیادگرایان تنها تصویر صحیح از اسلام و تنها راه حل مقبول را در قرائت خود میشمارند (برای نمونه نک: مودودی،1981، ص4). این نگرش جزم گرایانه، نمود دیگری از نگاه ایدئولویک آنان به دین است که پیش از این گذشت و ظهور شعارهایی چون «الاسلام هو الحل» در بین اخوان المسلمین مصر نمودی از این نگرش کلی است (گارودی، 1992، ص11)
7ـ3. مطالعه دو نمونه حزب الدعوة و جنبش صدر
شاخصههای تقابلی بنیادگرایی با دو جریان روشنفکری و سنتی به طور نسبتاً مشخصی در برخی جریانهای شیعی معاصر نیز دیده میشود؛ با این تفاوت که رویکرد بازگشت به ریشهها در بین شیعیان نمودی متفاوت نسبت به اهل سنت دارد. بازگشت به اصول و ریشهها در بین اهل سنت به معنای دوره پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و صحابه و تابعیان است و منبع آن نیز قرآن و سنت صحیح بنا به تفسیر مورد نظرشان میباشد؛ در حالی که، این رویکرد در بین شیعیان بیشتر به سمت ارائه راهحلهایی برای مشکلات نظری شیعه در خصوص فعالیت سیاسی و اجرای احکام اسلامی در عصر غیبت گرایش یافته و البته در این خصوص، بر خلاف اهل سنت، در کنار مراجعه به اصول و ریشهها از قرآن و سنت پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم)، رجوع به سنت ائمه(ع) نیز برای آنان موضوعت داشته است.
7ـ3ـ1. حزب الدعوة
حزب الدعوة یکی از نمونههای بارز این جریان است که از اندیشههای سید محمد باقر صدر و نسلی از شاگردان وی الهام گرفته است؛ هر چند باید در باره میزان این اثر گذاری با نگاهی ظریفتر داوری کرد. هرایر دکمجیان در همین راستا، درباره نقش مرحوم صدر در ایجاد جنبش اجتماعی سیاسی در بین شیعه میگوید:
«نقش برجسته و برتر باقر صدر به عنوان رهبر فکری و معنوی و الهام بخش شیعیان عراق غیر قابل تردید است. نوشتههای درخشان او و نیز شهادت و درستکاریاش او را به سرچشمه حیات فعالگرایی شیعه عراق تبدیل کرد. نقش نسبتاً ناشناخته صدر به عنوان یکی از پدر خواندههای فکری قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز به همان اندازه اهمیت دارد… باقر صدر به روشنی نظریه جامع انقلاب اجتماعی و سیاسی ویژه استقرار یک جامعه اسلامی را ترویج کرده بود که در حکومت آیت الله خمینی صورت تحقق به خود گرفت.» (1377، ص232 و 235).
البته پیش از ادامه سخن باید توجه داشت که شناخت دیدگاه شهید صدر و دیدگاه حزب الدعوه یک روی سخن، و کیفیت ارتباط میان این دو دیدگاه جنبه دیگری از بحث است.
شهید صدر برای نخستینبار در تاریخ معاصر شیعه به تلاش برای تدوین قانون اساسی رو آورده و با تأسیس یک حزب ـ یعنی حزب الدعوه در صورت اولیه آن ـ در پی کسب قدرت سیاسی و تطبیق کامل شریعت بر آمد. صدر ابتدا رسالهای در باب حقوق اساسی اسلام در سالهای آغازین دهه 60 میلادی منتشر ساخت که مانیفست حزب الدعوه به شمار میرفت و در آن به صراحت از تشکیل دولت دینی و تطبیق کامل عملکرد آن با شریعت یاد شده است؛ نزد برخی صاحب نظران اثرپذیری از اندیشه مودودی در این مانیفست به چشم میخورد (نک: حسینی، 1410، ص336؛ ملاط، 1998، ص15 و 16 و 30 و 31).
شهید صدر هم چنین در روزهای آغازین پیروزی انقلاب نسخهای از قانون اساسی اسلام را به عنوان طرح پیشنهادی برای جمهوری اسلامی به ایران فرستاد. طرح شهید صدر در مقابل پیش نویس قانون اساسی که توسط دست اندرکاران در ایران تدوین شده بود، تنها رقیب مدون و منسجم این پیش نویس به شمار میرفت. تطابق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران با جزوة لمحه تمهیدیه عن مشروع دستور الجمهوریة الاسلامیه گاه در حد ترجمه برخی اصول آن است (ملاط، 1998، ص94). شهید صدر این جزوه را در مجموعهای با اعنوان الاسلام یقود الحیاة منتشر ساخته که حاوی مباحث دیگری درباره مشروعیت حکومت اسلامی و مبانی دینی دولت اسلامی بر مبنای کتاب و سنت ـ به عنوان ادله فقهی ـ نیز است. رویکرد قرآنی صدر و تحلیل سیره پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و امامان، در اثر یاد شده و در دیگر آثارش مانند خلافة الانسان و شهادة الانبیاء با هدف تبیین مبانی پیاده سازی دین در جامعه به روشنی دیده میشود و تأمین کننده زمینههای نظری برای هوادارانی که مایل به برداشتهای بنیادگرایانه از آن بودند را فراهم میآورد.
محمد حسین فضل الله از شخصیتهای بارز حزب الدعوة نیز در عین برخورداری از تحصیلات سنتی و تعلقات معنوی به سنت فقاهتی امامیه، از جنبههای از سبک و شیوه تفکر به اخوان المسلمین خواهان ایجاد روشی جدید در جنبش اسلامی نزدیک شده است؛ در راستای این طرز فکر مشترک، وی دین را پایه مبنای اندیشه و احساس در همه ساحتهای زندگی انسان میدانست (فضل الله، 1990، ص10)
فارغ از شخصیتهای با جایگاه سنتی در نظام روحانیت مانند صدر و فضل الله، در نگاهی به بدنه حزب الدعوه باید یاد آور شد که گرایش شدید حزب الدعوه به افکار اخوان به ویژه حسن البنا و سید قطب دیده میشود که در آثار منتشر شده این حزب به روشنی مشهود است. به عنوان یک قاعده اکثری درباره بنیادگرایان میدانیم که آنان عموما ارتباط و مراجعه به سنت مذهبی خود و علمای سنتی ندارند و مطالعاتشان از اسلام، فردی و منقطع از سنت تعلیم و تربیت رایج در محافل دینی است؛ در مقابل بنیادگرایان مسلمان بخش مهمی از مبانی خود را از طریق برخی کتب محوری و مشهور مانند معالم فی الطریق سید قطب به دست میآورند. اکنون با پایه قرار دادن این قاعده و توجه به تعالیم حزب الدعوه، باید گفت مراجعهای اجمالی، به مجموعه نشریات رسمی این حزب به عنوان نمونهای شیعی از بنیادگرایی نشان میدهد که آگاهی دینی بیشتر افراد رده میانه و پایین وابسته به آن برخاسته از آثار سید قطب در مبانی بنیادگرایانه و شهید صدر در مبانی فقاهتی است و تقریباً هیچ مطالعه عمیق دیگری ندارند (نک: فیرحی، 1389، ص112).
شهید صدر تشکیل حزب را بهترین ابزار برای حرکت در آوردن جامعه به سوی خیر یا شر میشمارد و تشکیل احزاب اسلامی را در عصر حاضر از واجبات میداند؛ زیرا اصلاح جامعه و مقابله با فساد داخلی و تهاجم خارجی بر این عمل متوقف است. به ویژه او به این نکته توجه میدهد که کشورهای استکباری از بهترین و کاملترین تشکیلات و سازماندهی در سرتاسر جهان برخوردار هستند. صدر از به کار بردن واژه حزب تشکیلات، سازمان و… هیچ ابایی نداشته و احزاب اسلامی را حزب الله و انصار الله و انصار الاسلام توصیف میکند که به روشنی گویای دوگانه انسان و خدا و تقابل کفر و ایمان است و بر همین اساس، حتی فعالیتهای پیامبران و امامان شیعه را نیز نوعی عمل حزبی میداند. از دیدگاه وی، تحقق اسلام و تطبیق احکام و مفاهیم آن، هدف عمده احزاب اسلامی بوده، در نتیجه، همه فعالیتهای این احزاب باید در محور دعوت به دین اسلام پذیرد. بنابراین احزاب اسلامی با احزاب دیگر این تفاوت عمده و اساسی را دارند که در تشکیلات اسلامی، همه افراد خود را مطیع خدا و رسالت اسلام دانسته، همه فعالیتهایشان در محور احکام شرعی و مصالح دینی دور میزند (صدر، بیتا، ص49 و 50 و 62ـ 64). احزاب اسلامی موظفاند با اجرای فریضه امر به معروف و نهی از منکر در همه ابعاد سیاسی و اجتماعی آن، جامعه و نظام اسلامی را از خطر انحراف و فساد مصون نگهدارند (قبانچی، بیتا، ص17ـ 23).
7ـ3ـ2. جریان صدر دوم
جریان صدر دوم نیز از نزد گروهی از صاحب نظران به عنوان نمونهای دیگر از بنیادگرایی در بین شیعه به شمار رفته است. این جریان بر مبنای اندیشه سیاسی و اجتماعی صدر اول (محمد باقر صدر) بنیان نهاده شده و توسط سید محد صدر رهبری شد. این جریان از آغاز دهه 90 میلادی و هم زمان با رویکرد دینی رژیم بعث پدید آمده و در مدت زمان اندکی با گسترش و پیشرفت فوق العادهای مواجه شد. مهمترین شاخصههای این جنبش اجتماعی سیاسی را میتوان در موارد زیر بر شمرد که همگی به نوعی مصادیق شاخصههای مذکور در تقابلهای بنیادگرایی با روشنفکری و جریان سنتی است (مستندات این بخش خطبههای نماز جمعه سید محمد صدر است که به ترتیب نمازهای جمعه اقامه شده شماره گذاری شده و به شکل جزواتی بدون مشخصات منتشر شده و تاکنون در قالب یک مجموعه گرد نیامدهاند):
الف. تلاش برای تطبیق کامل شریعت
جنبش صدر در شهرهای گوناگون شیعه نشین، عراق، دادگاههای شرعی بر پا کرده و احکام حقوقی و گاه کیفری شرعی به عمل در میآورد. علاقهمندی به تطبیق کامل شریعت در خطبههای نماز جمعه سید محمد صدر نیز به روشنی دیده میشود (برای نمونه: خطبه شماره 27)
ب. تقابل با سازمان روحانیت
سید محمد صدر برای نخستین بار اصطلاح «حوزه گویا» را در برابر «حوزه خاموش» به کاربرد که ناظر به سستی و قصور حوزه سنتی در انجام مسئولیتهای اجتماعی خود است و در این امر به سیره پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در تبلیغ، استنادهای مکرر کرده و آن را با شیوه عمل روحانیان و مراجع سنتی نجف مقایسه میکند و هم چنین از این منظر به نقد مجموعه وسیعی از آداب و رسوم رایج در حوزه میپردازد (برای نمونه خطبه شماره35 و 45 و 21). اقدام به برگزاری نماز جمعه و تأسیس دادگاههای شرعی نمونه بارز «حوزه گویا» نزد اوست. او هم چنین بر الغای سازو کارسنتی در ارتقا در سلسله مراتب روحانیت تأکید داشت. برخی منتقدان وی معتقدند که حاصل نفوذ افکار او اعطای سمتهایی مانند وکیل و امام جمعه و قاضی به افرادی شد که سوابق تحصیلی و حضور بیسار کمی در حوزه داشتند.
جنبش صدر در دوره پس از سقوط صدام نیز معمولاً نسبت به آیت الله سیستانی به عنوان چهره شاخص در حوزه سنتی تمکین نمیکند و به مراجع سنتی توجهی ندارد و تنها گاهی سعی در استفاده از آنها به نفع خود دارد. (فیرحی، 1389، ص111)
ج. غرب ستیزی
شاخصه مشترک دیگر این جریان با دیگر نمونههای بنیادگرایی، تأکید ویژه بر غرب ستیزی تحت عنوان جهاد است و نیز از این جهت که غرب امروز نماینگر جهالت و کفر و در تقابل با اسلام ناب است (برای نمونه: خطبه شماره 32). هم چنین به کارگیری نمادهایی چون پوشیدن کفن در تظاهرات ضد غربی و دادن شعارهای ویژه در ستیز با غرب، نمودهای دیگر این شاخصهاند و بارزترین نمود آن نیز در قیام مسلحانه جیش المهدی در دوره مقتدی صدر علیه آمریکاییها دیده میشود.
7ـ4. نتیجهگیری
بنیادگرایی در مبانی نظری و عملکرد اجتماعی و سیاسی، فاصله مشخص و قابل مطالعهای را با جریان روشنفکری و جریان محافظه کار سنتی حفظ کرده است. در جوامع شیعی به رغم تفاوت با جوامع اهل سنت از جهت زمینههای پیدایش و گسترش بنیادگرایی، نمونههای قابل مطالعه از بنیادگرایی به چشم میخورد که مبانی نظری نسبتاً مشترکی با نمونههای اهل سنت و عملکرد سیاسی و اجتاعی مشترکی نیز دارند و تفاوتهای موجود بیشتر جنبه شکلی و تاکتیکی و نه راهبردی و مبنایی دارند. در مقایسه بنیادگرایی با دو جریان روشنفکری و سنتی به محورهای واگرایی عمیقی در هر دو جنبه برخورده که ریشه در تفاوت ژرف مبانی نظری هر یک دارد و نیز شاهد زمینههای همگرایی قابل ملاحظهای در بین جریان سنتی و روشنفکری هستیم که انجام مطالعه گستردهای را میطلبد. از این رو، از منظر آینده نگری، احتمال نزدیکی دو جریان پیش گفته در قالب مجموعه طیفهای در جهان اسلام به طور جدی قابل بررسی بوده و نمونههای اولیهای از آن اکنون نیز قابل مشاهده است.
کتابنامه
1. ابوزید، نصر حامد(1999)، دوائر الخوف، بیروت: المرکز الثقافی العربی، چاپ سوم.
2. اسپوزیتو، جان (1993)، «الحرکة الاصولیة»، الوسط، شماره 100.
3. برک، جاک (1993)، «الاسلام المستنیر القوة الوحیدة القادرة علی مواجهه الاسلامویة»، الوسط، شماره 29نوامبر.
4. البنا، حسن (1984)، مجموعه رسائل الامام الشهید حسن البنا، بیروت: المؤسسه الاسلامیة للطباعة و النشر.
5. حسینی، محمد (1410)، الامام الشهید السید محمد باقر الصدر، بیروت.
6. حنفی، حسن (1986)، الحرکات الاسلامیة فی مصر، بیروت: المؤسسه الاسلامیة للطباعة و النشر.
7. حورانی، البرت فضلو (1977)، الفکر العربی فی عصر النهضه، ترجمه کریم عزقول، بیروت: دارالنهار، چاپ سوم.
8. دکمجیان،هرایر (1377)، جنبشهای اسلامی معاصر در جهان عرب، ترجمه حمید احمدی، تهران: کیهان، چاپ سوم.
9. رودنسون، مکسیم (1993)، «وراء ظاهرة الاصولیة فشل اللیبرالیة والاشتراکیة و هیمنة الغرب»، الوسط، شماره 29 نوامبر.
10. سعد، حسین (2005)، الاصولیة الاسلامیة العربیه المعاصرة، بیروت: مرکز دراسات الوحدة العربیة، چاپ اول.
11. سلیمان، سعید عبدالله (1993)، «حرب النعوت و الالقاب و مفهوم الاصولیة بین التصحیح و التسطیح»، الباحث، شماره12.
12. شوالیه، دومنیک (1993)، «قوة الاسلامین فی امتلاکهم برنامجاً اخلاقیاً»، الوسط، شماره 29 نوامبر.
13. صدر، سید محمد باقر (بیتا)، «حول الاسم و الشکل التنظیمی لحزب الدعوة» و «الاعمال و الاهداف» در کتاب استشهاد الامام من منظور حضاری، قم: بینا.
14. فضل الله، سید محمد حسین (1990)، الحرکة الاسلامیة ـ هموم و قضایا، بیروت: دارالملاک، چاپ اول.
15. فیرحی، داود (1389)، مهر نامه، سال اول، اردیبهشت 1389، شماره 2، صص 108ـ 112.
16. قبانچی، سید صدر الدین (بیتا)، خط المرجعیة، قم: بینا.
17. قطب، سید (1952ـ 1957)، فی ظلال القرآن، بیروت: دار احیاء الکتاب الغربیه.
18. همو (بیتا)، معالم فی الطریق، بیجا: الاتحاد الاسلامی العالمی للمنضمات الطلابیه.
19. همو (1987)، نحو مجتمع اسلامی، بیروت: دارالشروق، چاپ7.
20. کوثرانی، وجیه (1993)، «مستقبل المشروع السیاسی الاسلامی: اصولیة ام حزبیة اسلامیة»، معلومات، شماره3.
21. کیبل، جیل (1993)، «الاصولیة الاسلامیة امبراطوریة الشر الجدیدة»، معلومات، شماره 3.
22. گارودی، روژه (1992)، الاصولیات المعاصرة: اسبابها و مظاهرها، ترجمه خلیل احمد خلیل، پاریس: دار عام الفین.
23. ملاط، شبلی (1998)، ترجمه غسان غصن، بیروت: دارالنهار، چاپ اول.
24. مودودی، ابوالاعلی (1981)، الدین القیم، بیروت: مؤسسه الرسالة.
25. همو (1983)، الجهاد فی سبیل الله، بیروت: مؤسسه الرسالة.
26. موصللی، احمد (1986ـ 1997)، مدخل «الاصولیة الاسلامیة» در الموسوعة الفلسفیة العربیة، بیروت: معهد الإنماء العربی.
27. نصار، ناصیف (1993)، «اشارات تمهیدیة فی نقد الاصولیة»، معلومات، شماره 3.
28. هالیدای، فرید (1994)، «الاصولیة فی عالمنا الراهن»، ابواب، شماره 1.
منبع: بنیاد گرایی و سلفیه بازشناسی طیفی از جریانهای دینی، به کوشش دکتر حسین هوشنگی و دکتر احمد پاکتچی، انتشارات دانشگاه امام صادق، 1390ش.
مفهوم بنیادگرایی هر چند الزاماً اختصاصی به مذهب ندارد و در زمینههای غیر دینی نیز امکان تحقق دارد، اما تحققهای خارجی آن به ویژه در دوره معاصر معمولاً با مفهوم مذهب گره خورده است و نمونههایی از آن در بیشتر ادیان بزرگ جهان اعم از یهودیت و مسیحیت و بودیسم و اسلام به چشم میخورد. هدف از بنیادگرایی در واقع، بازگشت به «متن مقدس» و اجرای دقیق و بدون تأویل آنچه در آن آمده و رویگردانی از تفسیر رسمی و محافظهکارانه پدید آمده در طول تاریخ ادیان است. این پدیده در جهان اسلام نیز رخ داده و هدف آن بازگشت به نص قرآن و سنت و عمل مستقیم به آن بود. بنیادگرایان با توجه به چالشهای جدی دینی در دورههای مختلف تاریخ اسلام از جمله دورههای خلافت تنها راه حل مشکلات فعلی را در بازگشت به نسخه اصیل آغازین و پرهیز از الگوی پسینی مییابند. (فیرحی، 1389، ص 108.)
اندیشه بنیادگرایی اسلامی به مفهوم رجوع به ریشهها و بنیادهای اصیل و کهن علیرغم پیشینه بسیار کهن تاریخی، به عنوان یک جریان اجتماعی به شکل موجود آن پدیده نوظهوری به حساب آمده و عمری در حدود یک سده بیش ندارد (شوالیه، 1993، ص15). این جریان تا اندازه زیادی متأثر از حرکت بیداری اسلامی در تعارض هماوردی با غرب و تحولات مدرنیته است و از این جهت میتوان به تحلیل دلایل ظهور بنیادگرایی از درون جنبشهای اصلاح طلبانه اسلامی برخاست (همو، 1993، ص 15). اصطلاح نو سلفیگری در نوشتههای معاصر به این جریان اخیر اشاره دارد. این جریان دارای دو خاستگاه کاملاً متفاوت فکری بوده که نمود اجتماعی مختلفی نیز در جهان اسلام یافتهاند. طیف نخست در احیای مجدد اندیشه وهابی و خروج آن از شبه جزیره و انتشار در جهان اسلام و انتقال به غرب بهویژه در دهههای اخیر نمود یافته و طیف دوم با الهام از اندیشههای ولی الله دهلوی در شبه قاره رشد کرده و در اندیشه بنیانگذاران اخوان المسلمین مصر به ویژه سید قطب پرورش و توسعه یافته و به جهان عرب و دیگر مناطق جهان اسلام انتقال یافت. تفاوتهای این دو را میتوان در شاخصههایی چون ستیز با دانشهای عقلی و شهودی، گرایش به تکفیر، پذیرش مطلق سلف و پرهیز از هر گونه انتقاد نسبت به آن مشاهده کرد که طیف نخست دارای این شاخصهها به طور بارز هستند و طیف دوم فاقد آنها و بلکه احیاناً دارای نقاط مقابل آنها هستند و البته روشن است که طیفهای میانی نیز در این بین شکل گرفتهاند.
نقطه اشتراک هر دو طیف در جستوجوی بنیادها و پایههای شرعی و معتبر جهت به کارگیری آنها در باز تولید اسلامی سازی جامعه نمود یافته (حنفی، 1986، ص 9) که نمونه مشابه آن در ادیان دیگری چون یهودیت (برای نمونه جنبش غوش امونیم و برای آگاهی بیشتر نک: کیبل، 1993، ص 33) و مسیحیت (برای آگاهی بیشتر از برخی جنبشهای انجیلی از این دست نک: کوثرانی، 1993، ص 2-6؛ سلیمان، 1993، ص 9-25) نیز به چشم میخورد. با این حال، شدت و نوع تمایلات اجتماعی و سیاسی در مقایسه بین دنیای اسلام و ادیان دیگر از یک سو و بین دو طیف مورد نظر از سوی دیگر کاملاً متفاوت است.
بنیادگرایی در تقابل با سنتهای رایج و موجود، رویکردی تحول گرایانه دارد و در ستیز با جریان سنتی است و از این جهت با جریان روشنفکری همگرا است، و اما در انتخاب جایگزین در نقطه مقابل جریان روشنفکری قرار دارد؛ چه اینکه بنیادگرایی برپایه اصلاح وضع موجود به باز تولید گذشته اصیل و روشنفکری به نوگرایی میگراید. از این رو، بنیادگرایان شاخصههایی متمایز خود را در مقایسه با هر دو جریان سنتی و روشنفکری دارند. این تمایزات در مبانی اندیشهای و طرز عمل اجتماعی و سیاسی و حتی گاه در شیوه پوشش و شمایل ظاهری نیز نمودار است. بنیادگرایان پوشش و آرایش ظاهری مختلفی نسبت به هر دو طیف روشنفکران و سنتگرایان برگزیدهاند که نمود ظاهری اختلافات عمیق بینشی و گرایشی و رفتاری آنان است. آنان از پوششهای رسمی سازمانهای دینی استفاده نمیکنند؛ چنانچه از بهکارگیری نمادهای غربی در پوشش و آرایش مانند کراوات و تراشیدن ریش پرهیز دارند. لازم است یادآوری شود که این شاخصهها حالت طیفگونه داشته و از گروهی به گروه دیگر از جهت شدت و ضعف متفاوت است.
7-1. تقابل با جریان روشنفکری
بنیادگرایی از جهت ترتب تاریخی، واکنشی در برابر جریان محافظهکار سنتی و جریان روشنفکری به شمار رفته و راهحل سومی را در پیش میگیرد. شاخصههای تقابل با جریان روشنفکری را میتوان در عناوین زیر برشمرد:
7-1-1. بازگشت به ریشهها در تقابل با نظامهای مدرنیته
بنیادگرایی در جهان اسلام به خصوص در خاورمیانه و امتدادات آن در مناطق دیگر مانند گروههای بنیادگرای اسلامی در غرب، ویژگیهای متفاوتی دارد و تفاوتهای قابل شمارشی نسبت به نمونههای غیر اسلامی به چشم میخورد. کشورهای خاورمیانه معمولاً مسبوق به دورههای طولانی تمدنی هستند که اکنون دوره افول و رکود و واپسگرایی را گذرانده و از قافله تمدن عقب ماندهاند و نیز بنیادگرایی در این مناطق واکنشی نسبت به دوره طولانی سیطره یک نظام استعماری به شمار میرود که از نظر بنیادگرایان نتیجه دوره مدرنیته به حساب میآید و معمولاً این دوره استعماری به دوره سیطره نظام استبدادی به صورت رژیمهای سکولار مستبد و جائر منتهی شده است که به دلیل عدم امکان اتکا به مردم خویش، وابسته به یک نظام مدرن اعم از بلوک شرق و غرب هستند. در چنین فضایی بنیادگرایان احساس میکنند که جامعه عقب ماندهشان محصول استبداد داخلی و استعمار خارجی است که هر دو ریبشه در مدرنیته دارد. این سه عامل یعنی تمدن فروریخته، استبداد داخلی و استعمار خارجی به نوعی احیاگری در قالب اسطوره بازگشت به خویشتن اصلی و دست خورده کهن دامن زده است. داخلی آغاز کردند که در نمونههایی چون ترور انور سادات و اشغال حرم مکی جستوجو میشد؛ هرچند آن نتیجهای که انتظار داشتند از این جریان به دست نیامد. در مرحله بعد، متأثر از شرایط جهانیسازی پدید آمده پس از سقوط بلوک شرق، آنان به سوی رأس دیگر مثلث که عامل اصلی استبداد داخلی و ریشه همه مشکلات از نظر بنیادگرایان بهشمار میرفت، آمدند و جهاد مقدس خود را مستقیماً با غرب و مدرنیته آغاز کردند (نک: فیرحی، 1389، ص 109-110)
روشنفکری راه حل بهبود مشکلات جامعه را در تطبیق یکی از نظامهای مدرن، چه از نوع لیبرال دموکراسی یا سوسیالیسم میبیند؛ اما بنیادگرایی بخشهای وسیعی از این نظامها را مخالف اسلام شمرده و شکستها و ناکامیهای جوامع اسلامی را ناشی از تطبیق این نظامها میداند (اسپوزیتو، 1993، ص 114) و از این رو، مدرنیته را جاهلیت عصر جدید میخواند و گاه این رویکرد در نگاه تندروگرایان مصداق کفر و الحاد بهشمار میرود (برای نمونه نک: مودودی، 1983، ص 28 و برای آگاهی بیشتر: ابوزید، 1999، ص 57). بنیادگرایان در تقابل سنت و مدرنیته، راه سومی را برگزیده و اسلام سلف را دربردارنده نظام کامل اجتماعی در همه ابعاد سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و آن شمرده و تطبیق کامل آن را ضامن سعادت بشر میشمرند؛ همانگونه که اسلام در دوره طلایی خود در عصر پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و صحابه چنین و غیرمشروط نیست؛ بلکه آنان ابعاد را موجود در گزارههای دینی و جاری در دوره پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و صحابه میدانند و در اینجا نیز اعلام بینیازی از تمدن غرب میکنند (حورانی، 1977، ص 274).
7-1-2. تقابل با سکولاریسم به مثابه کفر و بدعت
عرفیسازی نظامهای اجتماعی و کنار زدن دین از اثرگذاری مستقیم در آنها از نقاط اشتراک همه جریانهای روشنفکری در هر دو گرایش چپ و راست به شمار میرود و جالب آن است که سنتگرایان نیز به رغم وجود تفاوتهایی در طیفی از این نگرش قرار دارند؛ اما بنیادگرایی از ریشه و اساس با آن مخالف بوده و همه شؤون اجتماعی را در صلب قرآن و سنت جست و جو نموده و دین را دارای رسالت اجتماعی جامع و فراگیری میداند. بنیادگرایان بر این باورند که فرآیندهای قانونی و دولتی باید تابع اراده خداوند و سخن او در متون مقدس باشد و در یک سخن، دولت باید تابع خداوند باشد؛ چه اینکه به گفته قرآن حکم تنها از آن خداوند است: «ان الحکم الا لله» (نک: قطب، بیتا،ص48ـ 49) از این رو، همه طیفهای بنیادگرایی با وجود اختلافات گوناگون در گرایش، به عمل اجتماعی و سیاسی اشتراک نظر داشته و تمایلات خود را پنهان نساخته، همواره شاخصههای یک حرکت و جنبش سیاسی را در خود حفظ کردهاند.
7ـ1ـ3. تقابل خدا محوری با انسان محوری
رویکرد انسانگرایانه از دیگر نقاط اشتراک مهم روشنفکری در همه گرایشهای آن است که مورد مخالفت شدید بنیادگرایان قرار دارد. انسان از منظر آنان تنها آفریده و بنده خدا شمرده میشود و فرض موجودی به نام انسان فراتر از توجه به پدید آورندهاش، مصداق انحراف در دین و پیدایش دیگر مشکلات به شمار میرود. آنان اعطای هر گونه اصالت به انسان را نوعی تقابل با خدا شمرده، توجه به انسان بما همو انسان را مصداق کفر و شرک و جاهلیت میانگارند:
«جامعه جاهلی هر جامعهای است که عبودیت آن نسبت به خدا خالصانه نباشد. تجسم این عبودیت در انگاره اعتقادی و شعایر عبادی و مقررات قانونی است… با این تعریف دقیق، همه جوامعی که امروز بر روی زمین قرار دارند، در دایره جوامع جاهلی قرار میگیرند.» (قطب، بی تا، ص92)
به کارگیری تعبیراتی چون دارالاسلام و دارالکفر در همین راستا و بیانگر این تقابل است:
«تنها یک دارالاسلام هست و آن همان است که دولتی اسلامی در آن بر پا و شریعت خدا بر آن حاکم است و حدود خدا اقامه میشود و مسلمانان یار و دوست یکدیگراند؛ جز این هر چه هست دارالحرب است و رابطه مسلمانان با آن یا جنگ و پیکار است یا صلح بر مبنای پیمان امان.» (قطب، بیتا، ص135)
از همین رو، بنیادگرایی منبع مشروعیت نظر و عمل خود را تنها از متون مقدس (قرآن به مثابه وحی کتبی و سنت به مثابه وحی شفاهی) که حاکی از اراده ناب پروردگاراند، اخذ کرده و هر گونه منبع مشروعیت دیگری چون نظر اکثریت مردم را تخطئه می کند (هالیدی، 1994، ص56ـ 73).
7ـ1ـ4. تطبیق کامل شریعت
دعوت به حاکمیت خدا از طریق تطبیق کامل شریعت در همه ابعاد آن و پرهیز از سستی و نرم خویی در این امر، شاخصه مهم دیگر بنیادگرایان است که تقابل آنان را با روشنفکری به ویژه در بخش احکام اجتماعی و نظام حقوقی بیش از دیگر ابعاد نشان میدهد. روشنفکران این تلاش بنیادگرایان را نوعی پس رفتگی و در تناقض با رهیافت مدرینته نسبت به انسان و جامعه میشمرند و همواره نسبت به نقض حقوق بشر و به ویژه زنان و کودکان و اقلیتهای دینی در پی تطبیق شریعت، ابراز نگرانی میکنند. بنیادگرایان بر این باورند که کنار گذاشتن شریعت و قوانین اسلامی و ارزشهای مذهبی به ویژه پس از دوره استعمار، جوامع اسلامی را هم چون دوران پیش از اسلام در جاهلیت و گمراهی فرو برده است. از اطلاق جاهلیت به جوامع اسلامی این نتیجه گرفته میشود که تمام حکومتهای غیر اسلامی (به معنای حکومتهای غیر مبتنی بر تطبیق شریعت) نامشروعاند. این کاربرد وسیع که ریشه در برداشتهای قرآنی سید قطب دارد (برای نمونه نک: قطب، 1952ـ 1957، ج7، ص238ـ239) چنین نتیجه میدهد که مسلمانان در این گونه جوامع شرعاً موظفاند با دولت حاکم مبارزه کنند و با حکومت درگیر شوند.
7ـ1ـ5. خشونت گرایی
هر چند لازمه منطقی بنیاد گرایی به معنای رجوع به نصوص مرجع، الزاماً خشونتگرایی را در پی ندارد و از همین رو، چنین نمودی در نمونههای بنیادگرایی بودایی به عنوان مثال به چشم نمیخورد، اما عموم بنیادگرایان اسلامی بر این باوراند که در نصوص مذهبی نوعی روند خشونت وجود دارد. از منظر تحلیلگران، حتی اگر در نصوص مذهبی نوعی توصیه به خشونت هم وجود نداشته باشد، باز فضای عمومی و کلی متن مقدس گویای آن است و از این رو، یک بنیادگرای اسلامی در شرایط دنیای متکثر معاصر معمولاً به طور خودکار تولید خشونت میکند و از این رو، نوعی تلازم بین بنیادگرایی و رادیکالیسم در نمونههای مختلف بنیادگرایی اسلامی به چشم میخورد.(فیرحی، 1389، ص109)
7ـ2. تقابل با جریان سنتی
شاخصه اصلی بنیادگرایی که همان رجوع به بنیادها و اصول است، نشانگر تقابل واضح و روشن آن با جریان سنتی و محافظهکار است و بلکه این تقابل، تقدم رتبی و ماهوی بر تقابل با جریان روشنفکری دارد. شاخصههای این تقابل را میتوان در عناوین زیر برشمرد:
7ـ2ـ1. تقابل با سازمان سنتی روحانیت
در طول تاریخ، در نظام روحانیت سلسله مراتب و آیینها و روند مشخصی برای انتقال دینی شکل گرفته است. بنیادگرایان از منتقدان این نظام به شمار رفته، آن را ناکار آمد و حتی گاه زیان بار میشمرند. مهمترین انتقادات بنیادگرایان به سازمان روحانیت در سکوت آن نسبت به حوادث سیاسی و اجتماعی، و کوتاهی نسبت به انجام مسئولیتهای دینی به ویژه در تلاش برای تطبیق شریعت وانجام فرایض اجتماعی مانند امر به معروف و نهی از منکر خلاصه میشود. هم چنین از دیدگاه آنان، درونگرایی بیش از اندازه روحانیان و صرف وقت در دانشها و تأملات نظری کمسود و تمرکز بر مواجهه و تعامل روحانیون با یکدیگر و نیز با مردم از جمله این انتقادات است. از این رو، معمولاً خاستگاه بنیادگرایی بیرون از سازمان روحانیت و دارای نقش جایگزین آن بوده، یا از درون نسل جوان کم سابقه در سازمان روحانیت بر میخیزد. برای نمونه معمولاً این انتقاد به مهمترین شخصیتهای جریانهایی چون القاعده در بین اهل سنت یا جیش المهدی در بین شیعیان وارد میشود که اساساً فاقد تحصیلات علوم دینی بوده یا سابقه بسیار کمی در حوزههای علوم دینی دارند. بنیادگرایی شیعی به رغم وجود تمایزهایی با اهل سنت در این نقطه با آنها اشتراک دارد که اساساً سراغ سازمان روحانیت رسمی و به اصطلاح شیعی «مرجعیت» نمیرود و تنها احیاناً به دنبال مرجعی است که او را حمایت کند و نگاهی صرفاً ابزاری به مرجعیت دارد. مرجع تنها میتواند بنیادگرایان شیعی را تا اندازهای کنتر کند، اما آنان هرگز به طور مطلق به مرجعیت تن نمیدهند. (فیرحی، 1389، ص111)
7ـ2ـ2. تقابل با تطورات تاریخی اندیشه و تفکرات دینی
اندیشه بنیادگرایی در ذات خود بر مراجعه مستقیم به قرآن و سنت استوار بوده و از تطورات تاریخی در شیوه تعامل با این دو مقوله و ابزارهای معرفتی و ساز و کار تاریخی پدید آمده برای فهم و تأویل گزارههای قرآن و سنت، اعلام بینیازی میکند. این تطورات تاریخی از نظر بنیادگرایان، غیر مشروع و از مقوله بدعت در دین شمرده میشود و از این رو، مخالفت با به کارگیری منطق ارسطویی و فلسفه یونانی و سعی در خودبسندگی در فهم قرآن و سنت، شاخصههای بارزی در آثار و تألیفات بنیادگرایان دیده میشود (موصللی، 1986ـ 1997، ج2، ص121ـ133). سید قطب در نگاهی تعمیم گرایانه هر چه غیر اسلامی را مصداق جاهلیت میخواند:
«ما امروز در جاهلیتی همانند جاهلیت زمان ظهور اسلام یا تاریکتر از آن قرار داریم. هر چه پیرامون ما میباشد جاهلیت است…. انگارهها و عقاید مردم، عادتها و سنتهای آنها، قوانین و مقرراتشان، و حتی بسیاری از آنچه که ما فرهنگ اسلامی و منابع اسلامی وفلسفه اسلامی و اندیشه اسلامی به شمار میآوریم… همگی از فرآوردههای این جاهلیت هستند.» (قطب، بیتا، 91)
بنیادگرایان ریشه همه مشکلات معاصر در دور شدن از خلوص دوره ظهور اسلام و ناشی از همین تطورات تاریخی دورههای مختلف تمدن اسلامی میدانند و تنها راه حل اساسی و قرین توفیق را در بازگشت به آن دوره و الغای همه زوائد جست و جو میکنند (رودنسون، 1993، ص14). بازگشت به ریشهها از منظر بنیادگرایان به معنای باز تولید نظام سیاسی واجتماعی و اقتصادی بر مبنای الگوی اسلامی عصر نخست است و احیای آرمان خلافت نیز از همین زاویه شکل میگیرد (کوثرانی، 1993، ص18).
7ـ2ـ3. نگرش ایدئولوژیک به دین
دین از نگاه بنیادگرایان از کارکرد ویژه خود به مثابه نهادی اجتماعی خارج شده و به نظامی ایدئولوژیک و یک پروژه اجتماعی برای حل مشکلات گوناگون جامعه بدل میشود (نصار، 1993، ص12ـ 13). سید قطب در این باره تصریح میکند:
«مسلمانان باید راهه حلهای مشکلات معاصر خود را همگی از مراجعه مستقیم به شریعت اسلامی و مبانی عام و روح کلی آن اخذ کنند.» (سید قطب، 1984، ص60).
ذکر مبانی عام و روح کلی شریعت در کنار خود آن و تأکید بر این بخش نوعی پاسخ به اعتراض احتمالی از سوی مخالفان است؛ مبنی بر اینکه شریعت ممکن است حاوی گزارشهایی صریح در ارائه راه حلی برای همه نیازها و مشکلات ما نباشد که در پاسخ گفته میشود مبانی عام و روح کلی شریعت در موارد غیر مصرح به کار آمده و شریعت در هر حال از پاسخ گویی ناتوان نگشته و کار آمدی خود را همواره حفظ میکند. شعار «الاسلام همو الحل» به روشنی گویای این نگرش است که اسلام توانایی ارائه راه حل برای همه مشکلات جامعه داشته و حاوی نظامهای تولیدی غرب پس از گذشت چندین دهه از حلشان ناتوان ماندهاند (برک، 1993، ص14). شاخصه عمل گرایی و گرایش روشن و صریح به فعالیت اجتماعی و سیاسی و تلاش برای به دست آوردن قدرت و میل به خشونت سیاسی در بسیاری موارد از نمودهای این شاخصه اساسی است (نک: سعد، 2005، ص28و 46).
7ـ2ـ4. نگرش انحصارگرا و شمولی و حداکثری به دین
روند تطور تفکرات اسلامی، نوعی قلمرو برای امر دینی پدید آورده که آن را از امری غیر دینی متمایز میسازد و بر این اساس، جریان سنتی به خود اجازه ورود به همه ابعاد و عرصههای زندگی انسان نداده و تنها تولیت شأنی از شؤون انسان و حیات اجتماعی او را به عهده میگیرد؛ در حالی که، جریان بنیادگرایی درصدد توسعه دامنه سلطه دین بر همه ابعاد حیات فردی و اجتماعی بر آمده و دین را پاسخ گوی نیاز انسان در همه ابعاد زندگی میشمرد (موصوللی، 1986ـ 1997، ج2، ص135ـ140). عباراتی از حسن البنا گویای این نگرش بوده، اسلام را شامل همه ابعاد زندگی اجتماعی اعم از فرهنگ و اقتصاد سیاست و هنر و … میشمرد:
«مسلمانان به حکم دینش باید به همه شؤون امت توجه و اهتمام داشته باشد.» (بنا، 1984، ص159)
این نگرش شمولی از زوایه دیگری به انحصارگرایی انجامیده و نمود آن در نزد خود دانستن حقیقت مطلق دیده میشود و از این رو، بنیادگرایان تنها تصویر صحیح از اسلام و تنها راه حل مقبول را در قرائت خود میشمارند (برای نمونه نک: مودودی،1981، ص4). این نگرش جزم گرایانه، نمود دیگری از نگاه ایدئولویک آنان به دین است که پیش از این گذشت و ظهور شعارهایی چون «الاسلام هو الحل» در بین اخوان المسلمین مصر نمودی از این نگرش کلی است (گارودی، 1992، ص11)
7ـ3. مطالعه دو نمونه حزب الدعوة و جنبش صدر
شاخصههای تقابلی بنیادگرایی با دو جریان روشنفکری و سنتی به طور نسبتاً مشخصی در برخی جریانهای شیعی معاصر نیز دیده میشود؛ با این تفاوت که رویکرد بازگشت به ریشهها در بین شیعیان نمودی متفاوت نسبت به اهل سنت دارد. بازگشت به اصول و ریشهها در بین اهل سنت به معنای دوره پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و صحابه و تابعیان است و منبع آن نیز قرآن و سنت صحیح بنا به تفسیر مورد نظرشان میباشد؛ در حالی که، این رویکرد در بین شیعیان بیشتر به سمت ارائه راهحلهایی برای مشکلات نظری شیعه در خصوص فعالیت سیاسی و اجرای احکام اسلامی در عصر غیبت گرایش یافته و البته در این خصوص، بر خلاف اهل سنت، در کنار مراجعه به اصول و ریشهها از قرآن و سنت پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم)، رجوع به سنت ائمه(ع) نیز برای آنان موضوعت داشته است.
7ـ3ـ1. حزب الدعوة
حزب الدعوة یکی از نمونههای بارز این جریان است که از اندیشههای سید محمد باقر صدر و نسلی از شاگردان وی الهام گرفته است؛ هر چند باید در باره میزان این اثر گذاری با نگاهی ظریفتر داوری کرد. هرایر دکمجیان در همین راستا، درباره نقش مرحوم صدر در ایجاد جنبش اجتماعی سیاسی در بین شیعه میگوید:
«نقش برجسته و برتر باقر صدر به عنوان رهبر فکری و معنوی و الهام بخش شیعیان عراق غیر قابل تردید است. نوشتههای درخشان او و نیز شهادت و درستکاریاش او را به سرچشمه حیات فعالگرایی شیعه عراق تبدیل کرد. نقش نسبتاً ناشناخته صدر به عنوان یکی از پدر خواندههای فکری قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز به همان اندازه اهمیت دارد… باقر صدر به روشنی نظریه جامع انقلاب اجتماعی و سیاسی ویژه استقرار یک جامعه اسلامی را ترویج کرده بود که در حکومت آیت الله خمینی صورت تحقق به خود گرفت.» (1377، ص232 و 235).
البته پیش از ادامه سخن باید توجه داشت که شناخت دیدگاه شهید صدر و دیدگاه حزب الدعوه یک روی سخن، و کیفیت ارتباط میان این دو دیدگاه جنبه دیگری از بحث است.
شهید صدر برای نخستینبار در تاریخ معاصر شیعه به تلاش برای تدوین قانون اساسی رو آورده و با تأسیس یک حزب ـ یعنی حزب الدعوه در صورت اولیه آن ـ در پی کسب قدرت سیاسی و تطبیق کامل شریعت بر آمد. صدر ابتدا رسالهای در باب حقوق اساسی اسلام در سالهای آغازین دهه 60 میلادی منتشر ساخت که مانیفست حزب الدعوه به شمار میرفت و در آن به صراحت از تشکیل دولت دینی و تطبیق کامل عملکرد آن با شریعت یاد شده است؛ نزد برخی صاحب نظران اثرپذیری از اندیشه مودودی در این مانیفست به چشم میخورد (نک: حسینی، 1410، ص336؛ ملاط، 1998، ص15 و 16 و 30 و 31).
شهید صدر هم چنین در روزهای آغازین پیروزی انقلاب نسخهای از قانون اساسی اسلام را به عنوان طرح پیشنهادی برای جمهوری اسلامی به ایران فرستاد. طرح شهید صدر در مقابل پیش نویس قانون اساسی که توسط دست اندرکاران در ایران تدوین شده بود، تنها رقیب مدون و منسجم این پیش نویس به شمار میرفت. تطابق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران با جزوة لمحه تمهیدیه عن مشروع دستور الجمهوریة الاسلامیه گاه در حد ترجمه برخی اصول آن است (ملاط، 1998، ص94). شهید صدر این جزوه را در مجموعهای با اعنوان الاسلام یقود الحیاة منتشر ساخته که حاوی مباحث دیگری درباره مشروعیت حکومت اسلامی و مبانی دینی دولت اسلامی بر مبنای کتاب و سنت ـ به عنوان ادله فقهی ـ نیز است. رویکرد قرآنی صدر و تحلیل سیره پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و امامان، در اثر یاد شده و در دیگر آثارش مانند خلافة الانسان و شهادة الانبیاء با هدف تبیین مبانی پیاده سازی دین در جامعه به روشنی دیده میشود و تأمین کننده زمینههای نظری برای هوادارانی که مایل به برداشتهای بنیادگرایانه از آن بودند را فراهم میآورد.
محمد حسین فضل الله از شخصیتهای بارز حزب الدعوة نیز در عین برخورداری از تحصیلات سنتی و تعلقات معنوی به سنت فقاهتی امامیه، از جنبههای از سبک و شیوه تفکر به اخوان المسلمین خواهان ایجاد روشی جدید در جنبش اسلامی نزدیک شده است؛ در راستای این طرز فکر مشترک، وی دین را پایه مبنای اندیشه و احساس در همه ساحتهای زندگی انسان میدانست (فضل الله، 1990، ص10)
فارغ از شخصیتهای با جایگاه سنتی در نظام روحانیت مانند صدر و فضل الله، در نگاهی به بدنه حزب الدعوه باید یاد آور شد که گرایش شدید حزب الدعوه به افکار اخوان به ویژه حسن البنا و سید قطب دیده میشود که در آثار منتشر شده این حزب به روشنی مشهود است. به عنوان یک قاعده اکثری درباره بنیادگرایان میدانیم که آنان عموما ارتباط و مراجعه به سنت مذهبی خود و علمای سنتی ندارند و مطالعاتشان از اسلام، فردی و منقطع از سنت تعلیم و تربیت رایج در محافل دینی است؛ در مقابل بنیادگرایان مسلمان بخش مهمی از مبانی خود را از طریق برخی کتب محوری و مشهور مانند معالم فی الطریق سید قطب به دست میآورند. اکنون با پایه قرار دادن این قاعده و توجه به تعالیم حزب الدعوه، باید گفت مراجعهای اجمالی، به مجموعه نشریات رسمی این حزب به عنوان نمونهای شیعی از بنیادگرایی نشان میدهد که آگاهی دینی بیشتر افراد رده میانه و پایین وابسته به آن برخاسته از آثار سید قطب در مبانی بنیادگرایانه و شهید صدر در مبانی فقاهتی است و تقریباً هیچ مطالعه عمیق دیگری ندارند (نک: فیرحی، 1389، ص112).
شهید صدر تشکیل حزب را بهترین ابزار برای حرکت در آوردن جامعه به سوی خیر یا شر میشمارد و تشکیل احزاب اسلامی را در عصر حاضر از واجبات میداند؛ زیرا اصلاح جامعه و مقابله با فساد داخلی و تهاجم خارجی بر این عمل متوقف است. به ویژه او به این نکته توجه میدهد که کشورهای استکباری از بهترین و کاملترین تشکیلات و سازماندهی در سرتاسر جهان برخوردار هستند. صدر از به کار بردن واژه حزب تشکیلات، سازمان و… هیچ ابایی نداشته و احزاب اسلامی را حزب الله و انصار الله و انصار الاسلام توصیف میکند که به روشنی گویای دوگانه انسان و خدا و تقابل کفر و ایمان است و بر همین اساس، حتی فعالیتهای پیامبران و امامان شیعه را نیز نوعی عمل حزبی میداند. از دیدگاه وی، تحقق اسلام و تطبیق احکام و مفاهیم آن، هدف عمده احزاب اسلامی بوده، در نتیجه، همه فعالیتهای این احزاب باید در محور دعوت به دین اسلام پذیرد. بنابراین احزاب اسلامی با احزاب دیگر این تفاوت عمده و اساسی را دارند که در تشکیلات اسلامی، همه افراد خود را مطیع خدا و رسالت اسلام دانسته، همه فعالیتهایشان در محور احکام شرعی و مصالح دینی دور میزند (صدر، بیتا، ص49 و 50 و 62ـ 64). احزاب اسلامی موظفاند با اجرای فریضه امر به معروف و نهی از منکر در همه ابعاد سیاسی و اجتماعی آن، جامعه و نظام اسلامی را از خطر انحراف و فساد مصون نگهدارند (قبانچی، بیتا، ص17ـ 23).
7ـ3ـ2. جریان صدر دوم
جریان صدر دوم نیز از نزد گروهی از صاحب نظران به عنوان نمونهای دیگر از بنیادگرایی در بین شیعه به شمار رفته است. این جریان بر مبنای اندیشه سیاسی و اجتماعی صدر اول (محمد باقر صدر) بنیان نهاده شده و توسط سید محد صدر رهبری شد. این جریان از آغاز دهه 90 میلادی و هم زمان با رویکرد دینی رژیم بعث پدید آمده و در مدت زمان اندکی با گسترش و پیشرفت فوق العادهای مواجه شد. مهمترین شاخصههای این جنبش اجتماعی سیاسی را میتوان در موارد زیر بر شمرد که همگی به نوعی مصادیق شاخصههای مذکور در تقابلهای بنیادگرایی با روشنفکری و جریان سنتی است (مستندات این بخش خطبههای نماز جمعه سید محمد صدر است که به ترتیب نمازهای جمعه اقامه شده شماره گذاری شده و به شکل جزواتی بدون مشخصات منتشر شده و تاکنون در قالب یک مجموعه گرد نیامدهاند):
الف. تلاش برای تطبیق کامل شریعت
جنبش صدر در شهرهای گوناگون شیعه نشین، عراق، دادگاههای شرعی بر پا کرده و احکام حقوقی و گاه کیفری شرعی به عمل در میآورد. علاقهمندی به تطبیق کامل شریعت در خطبههای نماز جمعه سید محمد صدر نیز به روشنی دیده میشود (برای نمونه: خطبه شماره 27)
ب. تقابل با سازمان روحانیت
سید محمد صدر برای نخستین بار اصطلاح «حوزه گویا» را در برابر «حوزه خاموش» به کاربرد که ناظر به سستی و قصور حوزه سنتی در انجام مسئولیتهای اجتماعی خود است و در این امر به سیره پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در تبلیغ، استنادهای مکرر کرده و آن را با شیوه عمل روحانیان و مراجع سنتی نجف مقایسه میکند و هم چنین از این منظر به نقد مجموعه وسیعی از آداب و رسوم رایج در حوزه میپردازد (برای نمونه خطبه شماره35 و 45 و 21). اقدام به برگزاری نماز جمعه و تأسیس دادگاههای شرعی نمونه بارز «حوزه گویا» نزد اوست. او هم چنین بر الغای سازو کارسنتی در ارتقا در سلسله مراتب روحانیت تأکید داشت. برخی منتقدان وی معتقدند که حاصل نفوذ افکار او اعطای سمتهایی مانند وکیل و امام جمعه و قاضی به افرادی شد که سوابق تحصیلی و حضور بیسار کمی در حوزه داشتند.
جنبش صدر در دوره پس از سقوط صدام نیز معمولاً نسبت به آیت الله سیستانی به عنوان چهره شاخص در حوزه سنتی تمکین نمیکند و به مراجع سنتی توجهی ندارد و تنها گاهی سعی در استفاده از آنها به نفع خود دارد. (فیرحی، 1389، ص111)
ج. غرب ستیزی
شاخصه مشترک دیگر این جریان با دیگر نمونههای بنیادگرایی، تأکید ویژه بر غرب ستیزی تحت عنوان جهاد است و نیز از این جهت که غرب امروز نماینگر جهالت و کفر و در تقابل با اسلام ناب است (برای نمونه: خطبه شماره 32). هم چنین به کارگیری نمادهایی چون پوشیدن کفن در تظاهرات ضد غربی و دادن شعارهای ویژه در ستیز با غرب، نمودهای دیگر این شاخصهاند و بارزترین نمود آن نیز در قیام مسلحانه جیش المهدی در دوره مقتدی صدر علیه آمریکاییها دیده میشود.
7ـ4. نتیجهگیری
بنیادگرایی در مبانی نظری و عملکرد اجتماعی و سیاسی، فاصله مشخص و قابل مطالعهای را با جریان روشنفکری و جریان محافظه کار سنتی حفظ کرده است. در جوامع شیعی به رغم تفاوت با جوامع اهل سنت از جهت زمینههای پیدایش و گسترش بنیادگرایی، نمونههای قابل مطالعه از بنیادگرایی به چشم میخورد که مبانی نظری نسبتاً مشترکی با نمونههای اهل سنت و عملکرد سیاسی و اجتاعی مشترکی نیز دارند و تفاوتهای موجود بیشتر جنبه شکلی و تاکتیکی و نه راهبردی و مبنایی دارند. در مقایسه بنیادگرایی با دو جریان روشنفکری و سنتی به محورهای واگرایی عمیقی در هر دو جنبه برخورده که ریشه در تفاوت ژرف مبانی نظری هر یک دارد و نیز شاهد زمینههای همگرایی قابل ملاحظهای در بین جریان سنتی و روشنفکری هستیم که انجام مطالعه گستردهای را میطلبد. از این رو، از منظر آینده نگری، احتمال نزدیکی دو جریان پیش گفته در قالب مجموعه طیفهای در جهان اسلام به طور جدی قابل بررسی بوده و نمونههای اولیهای از آن اکنون نیز قابل مشاهده است.
کتابنامه
1. ابوزید، نصر حامد(1999)، دوائر الخوف، بیروت: المرکز الثقافی العربی، چاپ سوم.
2. اسپوزیتو، جان (1993)، «الحرکة الاصولیة»، الوسط، شماره 100.
3. برک، جاک (1993)، «الاسلام المستنیر القوة الوحیدة القادرة علی مواجهه الاسلامویة»، الوسط، شماره 29نوامبر.
4. البنا، حسن (1984)، مجموعه رسائل الامام الشهید حسن البنا، بیروت: المؤسسه الاسلامیة للطباعة و النشر.
5. حسینی، محمد (1410)، الامام الشهید السید محمد باقر الصدر، بیروت.
6. حنفی، حسن (1986)، الحرکات الاسلامیة فی مصر، بیروت: المؤسسه الاسلامیة للطباعة و النشر.
7. حورانی، البرت فضلو (1977)، الفکر العربی فی عصر النهضه، ترجمه کریم عزقول، بیروت: دارالنهار، چاپ سوم.
8. دکمجیان،هرایر (1377)، جنبشهای اسلامی معاصر در جهان عرب، ترجمه حمید احمدی، تهران: کیهان، چاپ سوم.
9. رودنسون، مکسیم (1993)، «وراء ظاهرة الاصولیة فشل اللیبرالیة والاشتراکیة و هیمنة الغرب»، الوسط، شماره 29 نوامبر.
10. سعد، حسین (2005)، الاصولیة الاسلامیة العربیه المعاصرة، بیروت: مرکز دراسات الوحدة العربیة، چاپ اول.
11. سلیمان، سعید عبدالله (1993)، «حرب النعوت و الالقاب و مفهوم الاصولیة بین التصحیح و التسطیح»، الباحث، شماره12.
12. شوالیه، دومنیک (1993)، «قوة الاسلامین فی امتلاکهم برنامجاً اخلاقیاً»، الوسط، شماره 29 نوامبر.
13. صدر، سید محمد باقر (بیتا)، «حول الاسم و الشکل التنظیمی لحزب الدعوة» و «الاعمال و الاهداف» در کتاب استشهاد الامام من منظور حضاری، قم: بینا.
14. فضل الله، سید محمد حسین (1990)، الحرکة الاسلامیة ـ هموم و قضایا، بیروت: دارالملاک، چاپ اول.
15. فیرحی، داود (1389)، مهر نامه، سال اول، اردیبهشت 1389، شماره 2، صص 108ـ 112.
16. قبانچی، سید صدر الدین (بیتا)، خط المرجعیة، قم: بینا.
17. قطب، سید (1952ـ 1957)، فی ظلال القرآن، بیروت: دار احیاء الکتاب الغربیه.
18. همو (بیتا)، معالم فی الطریق، بیجا: الاتحاد الاسلامی العالمی للمنضمات الطلابیه.
19. همو (1987)، نحو مجتمع اسلامی، بیروت: دارالشروق، چاپ7.
20. کوثرانی، وجیه (1993)، «مستقبل المشروع السیاسی الاسلامی: اصولیة ام حزبیة اسلامیة»، معلومات، شماره3.
21. کیبل، جیل (1993)، «الاصولیة الاسلامیة امبراطوریة الشر الجدیدة»، معلومات، شماره 3.
22. گارودی، روژه (1992)، الاصولیات المعاصرة: اسبابها و مظاهرها، ترجمه خلیل احمد خلیل، پاریس: دار عام الفین.
23. ملاط، شبلی (1998)، ترجمه غسان غصن، بیروت: دارالنهار، چاپ اول.
24. مودودی، ابوالاعلی (1981)، الدین القیم، بیروت: مؤسسه الرسالة.
25. همو (1983)، الجهاد فی سبیل الله، بیروت: مؤسسه الرسالة.
26. موصللی، احمد (1986ـ 1997)، مدخل «الاصولیة الاسلامیة» در الموسوعة الفلسفیة العربیة، بیروت: معهد الإنماء العربی.
27. نصار، ناصیف (1993)، «اشارات تمهیدیة فی نقد الاصولیة»، معلومات، شماره 3.
28. هالیدای، فرید (1994)، «الاصولیة فی عالمنا الراهن»، ابواب، شماره 1.
منبع: بنیاد گرایی و سلفیه بازشناسی طیفی از جریانهای دینی، به کوشش دکتر حسین هوشنگی و دکتر احمد پاکتچی، انتشارات دانشگاه امام صادق، 1390ش.