۱۳۹۲/۰۸/۲۷
–
۱۶۱۵ بازدید
اشکالی را که بهائیان نسبت به ختم نبوت وارد نموده اند پاسخ دهید؟
دلایل خاتمیت پیامبر اسلام(ص)خاتمیت رسول گرامی اسلام را می توان با دلایل نقلی و عقلی فراوان اثبات نمود که به برخی از آنها اشاره می شود:1- آیه شریفه «ماکان محمداً ابا احد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین» ؛ (احزاب/40) «خاتم النبیین» اشاره به این دارد که پیامبر عالی قدر اسلام خاتم پیامبران است و اگر دلیلی جز این آیه شریفه برای اثبات خاتمیت وجود مبارک پیامبر اسلام نبود- در صورتی که ده ها دلیل وجود دارد مضمون این آیه کافی و غیرقابل انکار است. 2- دین مقدس اسلام، کاملترین ادیان آسمانی است و از هر نظر، کوچکترین نقصی در آن وجود ندارد و از سوی دیگر هر پیامبری که به رسالت مبعوث می شد برای رفع نواقص دین قبلی می آمد. پس به قضاوت عقل، احتیاجی به مبعوث شدن پیامبر دیگری نیست. بنابراین نمی توان تصور کرد که اگر پیامبر دیگری می آمد احکام و برنامه ای می آورد که بهتر، یا لااقل، متمم و مکمل دین مقدس اسلام باشد و گواه بر این که این دین مقدس از هر نظر، نقص و کمبودی ندارد آیه 89 سوره نحل است که می فرماید: «و نزلنا علیک الکتب تبیاناً لکل شیء ؛ ما کتاب (قرآن) را برای تو نازل کرده ایم که هر چیزی را برای جهانیان بیان می کند.» البته هر چیزی که موجب هدایت و سعادت بشر باشد و او را از دنیا پرستی و مادی گری و… برحذر می دارد و دومین گواه بر این موضوع، قسمتی از آیه 38 سوره انعام که می فرماید: «ما فرطنا فی الکتاب؛ ما راجع به کتاب (یعنی قرآن) هیچ کوتاهی نکرده ایم و این قرآن، هیچ گونه نقص و کمبودی ندارد.» پس: این دینی که کتاب آسمانیش از هر نظر کامل و جوابگوی کلیه احتیاجات مشروع پیروان خود می باشد احتیاجی به آمدن پیامبر و دین دیگری ندارد.4- احادیث فراوانی از طریق شیعه و اهل سنت در اثبات خاتمیت رسول گرامی اسلام نقل شده است که به یک مورد به عنوان نمونه ای از خروار اشاره می کنیم: پیامبر عالی قدر اسلام(ص) به علی ابن ابیطالب(ع) می فرماید: «انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لانبی بعدی؛ (8) یعنی یا علی! تو برای من به منزله هارون هستی برای موسی (چرا که هارون وصی و خلیفه حضرت موسی بود) فقط تفاوتی که در کار است این است که بعد از موسی پیامبر آمد ولی بعد از من پیامبری نخواهد آمد.»(9)؛ (مرکز فرهنگ و معارف قرآن)پی نوشتها :.1 لسان العرب و قاموس اللغه ، ماده ختم (لخاتم ما یوضع علی الطینه ).2 طبقات کبری، ج 1، ص 258.3 تفسیر نمونه، ج 17، ص .337.4 تفسیر نمونه، ج 17، ص .3385- بحارالانوار، ج 1، ص 97، ح.7.6ر.ک: حضرت آیه الله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، (سیره رسول اکرم(ص))، ص 25-.237- محسن قرائتی، تفسیر نور، ج 7، ص .442.8 ثقه الاسلام کلینی، الکافی (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365) ج8، ص.107.9 ر.ک: محمدجواد نجفی خمینی، تفسیر آسان(تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1318ق) ج16، ص.111 سمیه مؤمنیhttp://www.kayhannews.ir/850529/6.htm#other601درک عقلانی خاتمیت:برای توجیه عقلانی این سوال لازم است ابتدا علل تجدید نبوت ها را برشماریم تا آنگاه باید دید که آن علل در دوران خاتم پیامبران (ص) موجود و فراهم بوده است یا نه؟ 1. کامل نبودن ادیان قبلی: اولین علت تجدید نبوت ها کامل نبودن ادیان قبلی می تواند باشد. چون بشر اولی در ابتدای راه بوده، قوانین و معارف درخور همان مرحله برای آنها فرستاده شده و در دوره های بعد کامل تر شد تا می رسد به دین اسلام که کاملترین دین و قوانین از طریق قرآن به بشریت عرضه شده است. البته آن هم با بودن امام و امامت در کنار قرآن «الیوم اکملت دینکم» و در حدیث هم چنین می خوانیم که پیامبر اسلام (ص) فرمود: «مثل من در مقایسه با انبیاء همانند مردی است که بنایی بسیار زیبا و جالب می سازد، مردم گرد آن بگردند و بگویند: بنایی زیباتر از این نیست جز این که جای یک خشت آن خالی است و من همان خشت آخرین (دین) می باشم» (آیت الله مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، دار الکتب الاسلامیه، هشتم، 1370، ج 17، ص 343) به بیان دیگر پیشرفت زمان و نیاز به قوانین جدید برای حل اختلاف و رفع نیازها باعث تجدید نبوت ها می شد، چنانکه علی (ع) می فرماید: «پیامبر را پس از یک دوران فترت بعد از پیامبران گذشته فرستاد. به هنگامی که میان مذاهب مختلف نزاع درگرفته بود به وسیله او سلسله نبوت را تکمیل کرده و وحی را با او ختم نمود» (نهج البلاغه، محمد دشتی، خطبه 133، ص 25)2. عقب ماندگی مردم: گاهی علت تجدید نبوت ها عقب ماندگی مردم، و عدم توان بهره برداری از شریعت موجود بوده است، چنانچه استاد مطهری (ره) می گوید: «نیاز به وجود انبیایی که از جانب خدا بر او وحی یا القاء و … می شود از این جهت است که راه دیگری برای این که شریعت ابراهیمی را به مردم تعلیم بدهند جز این که عده ای از افراد بشر از طریق الهام مبعوث شوند نیست، یعنی اگر زمان، زمانی بود که مردم علم و تمدن می داشتند و پایه تمدن بالا می رفت که کتاب ابراهیم و … نوشته اش ضبط شده و چاپ می شد و … و در میان یک عده از علما و دانشمندان می بودند، که قادر بودند مردم را به شریعت ابراهیم و … دعوت بکنند دیگر نیازی به (انبیای تبلیغی یعنی) افرادی که از طریق الهام این مأموریت را پیدا کنند نبود» (مرتضی مطهری، خاتمیت، قم، انتشارات صدرا، هشتم، 1374، ص 33)3. تحریف کتب: یکی از علت های تجدید نبوت ها و خاتم قرار نگرفتن ادیان قبلی، تحریف کتب ادیان گذشته بوده، که بشر آن وقت نتوانستند کتبشان را از دسترس محرفین به دور نگه دارند، لهذا می بینید هر یک از پیغمبران گذشته با هر کتابی در هر زمانی که آمد، کتابش از میان رفت، بشر چون بالغ و رشید نبود نتوانست کتاب آسمانی خود را حفظ کند. کجاست صحف ابراهیم؟ کجاست تورات واقعی؟ کجاست انجیل واقعی؟ کجاست آن چه بر نوح نازل شد؟ کجاست اوستای اصلی و تعلیمات واقعی زرتشت؟ حالت واقعی بشر در آن دوره عین حالت بچه مکتبی بوده که بعد ازمدتی کتاب خود را تکه تکه نموده و از بین می برد. (همان، ص 35)از آنچه بیان شد به خوبی روشن گردید که علت ختم نبوت این نبوده است که مردم آن زمان کامل بوده اند، تا انتقاد شود که مردم دوران جاهلیت از تمدن بویی نبرده اند، بلکه علت این بود که ادیان قبلی کامل نبوده و این دین کاملترین دین است و مردم زمان پیامبر (ص) هم این قابلیت را پیدا کردند که از آن دین استقبال کنند، و با قبول اسلام دارای عالی ترین فرهنگ و تمدن بشوند (نه این که دارا بودن) و با تعلیمات پیامبر اکرم (ص) در کنار امامت این قابلیت را نیز دارا شدند که از تحریف قرآن و تغییر آن با نسخه برداری های فراوان و حافظان بی شمار (البته بالاتر از همه تضمین الهی برای حفظ قرآن) جلوگیری نمایند و بر اثر برخورداری از فصاحت به این مقدار از قابلیت رسیده بودند که قرآن را به خوبی درک کنند.«ولید» که از قضات عرب آن زمان بود با شنیدن آیاتی از اول سوره غافر (یا سوره مؤمن) (چهلمین سوره قرآن)، اولین داوری را درباره قرآن چنین بیان نمود: «من از محمد سخنی شنیدم که از سنخ کلام انس و جن نیست. شیرینی خاصی دارد و زیبایی مخصوصی شاخسار آن پر میوه و ریشه های آن پر برکت است سخنی است برجسته و هیچ سخنی از آن برجسته تر نیست» (جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، قم، نشر عمار، بی تا، ج 1-2، ص 241) پس راز این که دین اسلام خاتم ادیان است این نیست که مردم عربستان قبل از اسلام کامل بودند و دارای فرهنگ، بلکه با اسلام تکامل یافتند و دارای بهترین فرهنگ شدند، به عنوان نمونه به گفتگوی «جعفر بن ابی طالب» با زمامدار حبشه توجه شود، وقتی نجاشی به جعفر و همراهان گفت: «چرا از آیین نیاکان خود دست برداشته اید و به آیین جدید که نه با دین، تطبیق می کند و نه با کیش پدران شما، گرویده اید»؟ جعفر چنین پاسخ داد: «ما گروهی بودیم نادان و بت پرست، از مردار اجتناب نمی کردیم، همواره به گرد کارهای زشت بودیم، همسایه پیش ما احترام نداشت، ضعیف و افتاده محکوم زورمندان بودند. با خویشاوندان خود به ستیزه و جنگ بر می خواستیم، روزگاری به این منوال بودیم، تا این که یک نفر از میان ما که سابقه درخشانی در پاکی و درستکاری داشت برخاست و با فرمان خدا ما را به توحید و یکتا پرستی دعوت نمود و ستایش بتان را نکوهیده شمرد و دستور داد در رد امانت بکوشیم و از ناپاکی ها اجتناب بورزیم و با خویشاوندان و همسایگان خوش رفتاری نمائیم و از خونریزی و آمیزش های نامشروع و شهادت دروغ و نفله کردن اموال یتیمان و نسبت دادن زنان به کارهای زشت دور باشیم. به ما دستور داد نماز بخوانیم، روزه بگیریم. مالیات ثروت خود را بپردازیم، ما به او ایمان آورده و به ستایش و پرستش خدای یگانه قیام نمودیم و آن چه را حرام شمرده بود حرام شمرده و حلال های او را حلال دانستیم. ولی قریش در برابر ما قیام ناجوانمردانه نمودند و روز و شب ما را شکنجه دادند که ما از آئین خود دست برداریم و بار دگر سنگ ها و گل ها را بپرستیم و گرد جنایت و زشتی ها برویم و ما مدت ها در برابر آنها مقاومت نمودیم. تا آن که تاب و توان ما تمام شد. برای حفظ آئین خود دست از مال و زندگی شسته، به خاک حبشه پناه آوردیم، آوازه دادگری زمامدار حبشه به سان آهن ربا ما را به سوی خود کشانید … » (فروغ ابدیت، همان، ص 255)جهت مطالعه بیشتر ر.ک:- خاتمیت، استاد مرتضی مطهری.- ختم نبوت، استاد مرتضی مطهری.- خاتمیت، جعفر سبحانی، ترجمه رضا استادی.- تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ج 17، صص 360-336.