خانه » همه » مذهبی » بهشت جایگاه انسان

بهشت جایگاه انسان


بهشت جایگاه انسان

۱۳۹۲/۰۴/۲۶


۹۵۸ بازدید

وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ ۖ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ

ایه ۳۰ سوره بقره اشارهای مستقیم به اینکه جایگاه واقعی انسان بهشت باشد ندارد و لیکن از ایات دیگر این مطلب بر داشت می شود

و ام در خصوص بهشت تقدیم می گردد:

وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ ۖ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ

ایه 30 سوره بقره اشارهای مستقیم به اینکه جایگاه واقعی انسان بهشت باشد ندارد و لیکن از ایات دیگر این مطلب بر داشت می شود

و ام در خصوص بهشت تقدیم می گردد:

برای بهشت درجاتی است که برخی درجات آن جسمانی و برخی دیگر غیر جسمانی می باشد. جسم نیز بر دو گونه است ؛ جسم مادّی مثل اجسام دنیایی و جسم مجرّد و غیر مادّی ، مثل اجسامی که انسان در خواب می بیند یا در ذهن خود تخیّل می کند. موجودات بهشت جسمانی نیز از سنخ جسم مجرّد و غیر مادّی است. لذا از زمان و حرکت اصطلاحی منزّه می باشند ؛ چرا که حرکت و زمان ، از خواصّ مادّه می باشند. دلزدگی و خستگی و امثال این امور نیز در حقیقت ناشی از مادّه است ؛ لذا در بهشت نمی تواند وجود داشته باشد.

نعمتهای بهشتی در عین این که خورده یا مصرف می شوند و باعث لذّت خورنده و مصرف کننده می شوند ولی همچنان در جای خود هستند ؛ و در آنِ واحد میلیونها و بلکه بی نهایت نفر می توانند از یک نعمت بهشتی استفاده کنند بدون آنکه تزاحمی ایجاد شود ؛ چون تمام شدن و تزاحم ناشی از مادّه است که در آخرت وجود ندارد. در دنیا نیز امور مجرّد (غیر مادّی) چنین خاصّیتی دارند ؛ مثلاً یک عالم می تواند علم خود را در یک لحظه به هزاران انسان منتقل کند و آنها از آن لذّت ببرند بدون اینکه از علم او چیزی کاسته شود.

نعمتهای بهشتی دو گونه اند : یک قسم ، که می توان آن را بهشت عامّ نامگذاری نمود ، آن نعمتهایی است که خداوند صاحب احسان ، از فضل خود عنایت می کند. این قسم نعمت بهشتی در اصل، تجسّم اخروی و حقیقت و ملکوت عالم مادّه است. لذا اهل بهشت نه تنها نتیجه ی اعتقاد و خلقیّات و عمل خود را دریافت می کنند ، بلکه باطن و حقیقت کلّ عالم دنیا نیز در اختیار او قرار می گیرد. این بهشت در عین اینکه محلّ دخول همه ی اهل بهشت می باشد ، در عین حال کلّ آن تنها برای یک نفر است. چون تزاحم در امور مجرّد راه ندارد. امّا قسم دوم از نعمات بهشت ، تجسّم و حقیقت اعتقاد ، خلقیّات و عمل خود انسان می باشد. این بهشت ، بر خلاف بهشت قسم اوّل ، بهشت شخصی است و تنها در اختیار صاحب آن می باشد. چرا که این قسم بهشت ، در ذات وجود شخص قرار دارد.

این دو قسم بهشت ، هر دو ابدی هستند ، لکن قسم دوم به طور کامل در اختیار انسانند و بهشتی می تواند آنها را ایجاد کند ؛ یعنی انسان بهشتی در آخرت به محض اینکه اراده کند نعمت دلخواه او ایجاد می شود ؛ این نعمتها در واقع ظهور ذات پاک او هستند ؛ لذا بهشتی نه تنها از مصرف نعمتها لذّت می برد از ایجاد آنها نیز لذّت می برد ؛ چون آن نعمتها کمالات او هستند که ظاهر می شوند ؛ و انسان از ظاهر کردن کمالاتش لذّت می برد؛ برای همین است که انسان در دنیا دنبال شهرت و خودنمایی است ، و ثروت و قدرت و زیبایی خود را به رخ می کشد .« رُوِی أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى یقُولُ فِی بَعْضِ کُتُبِهِ یا ابْنَ آدَمَ أَنَا حَی لَا أَمُوتُ أَطِعْنِی فِیمَا أَمَرْتُکَ أَجْعَلْکَ حَیاً لَا تَمُوتُ یا ابْنَ آدَمَ أَنَا أَقُولُ لِلشَّی ءِ کُنْ فَیکُونُ أَطِعْنِی فِیمَا أَمَرْتُکَ أَجْعَلْکَ تَقُولُ لِلشَّی ءِ کُنْ فَیکُونُ ــــــ روایت شده که خداى متعال در بعضی از کتابهاى خود مى فرماید: اى فرزند آدم من زنده اى هستم که نمى میرم ، تو در آنچه به تو امر مى کنم مرا اطاعت کن تا تو را زنده اى قرار دهم که نمیرى. اى فرزند آدم من در ایجاد هر چیز مى گویم باش پس موجود مى شود. در آنچه تو را امر کردم اطاعت من کن تا تو را چنان قرار دهم که به چیزى بگویى باش پس موجود شود. » (ارشاد القلوب ، ج 1 ، ص75 )

انسان گرچه از حیث حقیقت در آخرت ثابت و بدون تغییر است و مثل دنیا امکان تکامل اختیاری ندارد ، امّا از حیث ظهورات دائماً در حال ترقّی است ؛ یعنی چنین نیست که به محض ورود در بهشت یا جهنّم تمام داشته های وجودی او برایش ظاهر شود. کمالات و رذائل انسان برخی حاکم بر برخی دیگرند ، همچنین برخی ظاهرند و برخی باطن ؛ حتّی در دنیا نیز انسانها از بسیاری از کمالات و نقایص وجودی خود غافلند. در عالم برزخ ، برخی از مکنونات وجودی او برایش آشکار می شوند و برخی دیگر در آخرت به ظهور می رسند ؛ از این رو هم عذاب اهل جهنم نو به نو می شود هم نعمتهای بهشتی. همچنین با ظهور حسناتِ پنهان اهل جهنّم ، این حسنات بر سیّئات او حاکم می شوند و عذاب ، از آنها برداشته می شود تا جایی که از جهنم نجات می یابند ؛ شاید یکی از معانی آیه ی 114 هود که می فرماید:« انّ الحسنات یذهبن السّیئات ــــ همانا حسنات ، سیّئات را از بین می برند» همین باشد . ــ البته این امر برای کسانی است که حسنه ای داشته باشند و برخی گناهان نابود کننده ی حسنات را مرتکب نشده باشند ــ

شفاعت نیز یکی از عواملی است که باعث ترقّی وجودی و ترقّی در مراتب بهشت و نجات از جهنم است ؛ که در واقع آنهم ظهور توسّل دنیایی انسان به اولیای الهی است . دعاهای مستجاب نشده نیز در آخرت ظاهر می شوند . همچنین نیّات و آرزو ها ی خیر و شرّ انسان که انسان ، آنها را از یاد برده است در آخرت به ظهور می رسند و باعث ظهور نعمت یا نقمت جدیدی می شوند « عنْ حَفْصٍ قَالَ سَمِعْتُ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع یقُولُ لِرَجُلٍ أَ تُحِبُّ الْبَقَاءَ فِی الدُّنْیا فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ وَ لِمَ قَالَ لِقِرَاءَةِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فَسَکَتَ عَنْهُ فَقَالَ لَهُ بَعْدَ سَاعَةٍ یا حَفْصُ مَنْ مَاتَ مِنْ أَوْلِیائِنَا وَ شِیعَتِنَا وَ لَمْ یحْسِنِ الْقُرْآنَ عُلِّمَ فِی قَبْرِهِ لِیرْفَعَ اللَّهُ بِهِ مِنْ دَرَجَتِهِ فَإِنَّ دَرَجَاتِ الْجَنَّةِ عَلَى قَدْرِ آیاتِ الْقُرْآنِ یقَالُ لَهُ اقْرَأْ وَ ارْقَ فَیقْرَأُ ثُمَّ یرْقَى قَالَ حَفْصٌ فَمَا رَأَیتُ أَحَداً أَشَدَّ خَوْفاً عَلَى نَفْسِهِ مِنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع وَ لَا أَرْجَى النَّاسِ مِنْهُ وَ کَانَتْ قِرَاءَتُهُ حُزْناً فَإِذَا قَرَأَ فَکَأَنَّهُ یخَاطِبُ إِنْسَاناً ـــــــــ حفص گوید: از حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام شنیدم که به مردى می فرمود: آیا ماندن در دنیا را دوست دارى؟ عرض کرد: آرى، فرمود: براى چه؟ عرض کرد: براى خواندن قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ. حضرت سکوت کرد و پس از لحظاتی به من فرمود: اى حفص هر که از دوستان و شیعیان ما بمیرد و قرآن را خوب نداند در قبر (برزخ) به او یاد دهند تا خداوند بدان وسیله درجه اش را بالا برد. زیرا درجات بهشت برابر با آیات قرآن است. به او گفته شود: بخوان و بالا رو ! پس می خواند و بالا می رود. حفص گوید: من احدى را ندیدم که بر خود بیمناک تر از حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام باشد و امیدوارتر از او نیز کسی را ندیدم. قرآن را محزون (و با ناله) می خواند، و هنگامى که قرآن می خواند گویا با انسانى روبرو سخن گوید. »( کافی ،ج2 ،606 )

بنا براین در آخرت همه ی نعمتها و نقمتها به یک باره ظاهر نمی شوند بلکه به مرور ظاهر می گردند و با هر ظهوری انسان از عمق وجود خود آگاهتر می گرد و از درک کمالات وجودی خود غرق در ابتهاج و لذّت می شود. کمالات وجودی انسان در وجود او در هم و به هم آمیخته نیستند ؛ بلکه با نظامی خاصّ و با ترتیب وجودی خاصیّ در وجود او استقرار یافته اند ؛ و این نظام ، مطابق نظام وجودی او در قوس نزولی است . انسان در دنیا باید طبق آن نظام پیشینی ، کمالات خود را به ظهور رساند و محال است کمال آخری انسان در اوّل زندگی او ظاهر شود ؛ و محال است کمالی که نقش مقدّمی برای کمال دیگر دارد بعد از آن کمال ظاهر شود . در آخرت نیز کمالات به ترتیب خاصّی که دارند ظاهر می شوند و انسان آن را به صورت تجدّد نعمات یا نقمات مشاهده می کند . همچنین هر عمل خیری در آخرت چندین برابر ظهور می یابد و بعید نیست که این برابرها و تفضلات الهی نیز به مرور به اهل بهشت برسند و نعمات جدیدی را باعث شوند.

همچنین باید توجّه داشت که غایت هر امری اسم جامع الله می باشد ؛ یعنی هر امری باطنی دارد و باطن آن نیز باطنی دارد ، همینطور باطن باطن آن نیز باطنی دارد و … . و باطن نهایی تمام امور حقیقت اسم جامع الله می باشد ، که کمال بی نهایت است. لذا خداوند متعال فرمود: « وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ ـــــ آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آنِ خداست ؛ و همه ی امور ، به سوى او باز گردانده می شوند» (آل عمران: 109) ؛ یعنی تمام موجودات ، از جمله بهشت و جهنّم و نعمات بهشت و نقمات جهنّم در مسیر الی الله هستند. و البته این مسیر بی نهایت می باشد ، لذا پایانی ندارد. لذا مقصد خدا نیست بلکه بسوی خدا بودن است. همچنین فرمود: « وَ مَنْ یسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ ــــــ کسى که روى خود را تسلیم خدا کند در حالى که نیکوکار باشد ، به دستگیره ی محکمى چنگ زده ؛ و عاقبت همه امور به سوى خداست.» (لقمان:22) یعنی هر با اعتقاد درست و با اخلاق نیکو و با انجام اعمال خیر ، وجه باطن خویش را به سمت خداوند متعال نماید ، همواره در حال نزدیک شدن به او خواهد بود. چون همه ی این امور (اعتقاد ، خلقیّات و اعمال) رو به سوی خدا می روند ؛ لذا صاحب خود را با خود می برند. البته اهل جهنّم نیز به سوی خدا می روند ؛ لکن چون رو به خدا نکرده اند ، لذا در حالی به سوی خدا می روند که پشت وجودشان به سوی خداست. از این رو چهره هاشان سیاه است ؛ چرا که « اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض».

پس بهشت و اهل آن دائماً در عمق و باطن هستی خویش در حال سیر می باشند و با اینکه اصل نعمتها ثابت است ، امّا هر دم ، حقیقت تازه ای از آن آشکار می شود ؛ و اهل بهشت حتّی یک لحظه نیز در یک مرتبه از بهشت نمی ماند و حتّی یک آن نیز از لذّت جدایی ندارند.

لذا هر نعمت بهشتی در حقیقت ظهور اسماء الهی است و اسماء الله ، ظهور اسم الّله می باشند که عین احدیّت و صمدیّت است «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ؛ اللَّهُ الصَّمَدُ ». و هر اسم خدا از حیث شدّت وجود ، نامحدود می باشد. لذا هر نعمت بهشتی نیز بی نهایت باطن دارد که هر باطنی اقوی از ظاهر خویش است. پس هر نعمتی به تنهایی بی نهایت است. از روست که فرموده اند: هر میوه ی بهشتی ، مزّه ی تمام میوه ها و لذّت تمام نعمات را داراست ، لکن یک مزّه در آن غالب است. کما اینکه لذّت هر نعمت بهشتی ، از حیث شدّت بی نهایت و از حیث مدّت ، ابدی است. « وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحیم ــــــ و اگر نعمتهاى خدا را بشمارید، هرگز نمى توانید آنها را شماره کنید؛ خداوند بخشنده و مهربان است.» (النحل:18)

البته باید توجّه داشت که بی نهایت نیز دارای مراتب می باشد ؛ لذا چنین نیست که لذّت یک بهشتی عادی با لذّت اولیاء الهی برابری کند. اعداد طبیعی بی نهایت می باشند ؛ توان دوم و توان سوم و توان چهارم و توان n ام همین اعداد نیز تا بی نهایت امتداد دارند. امّا در سیر عادی اعداد طبیعی وقتی قدم چهارم را برداریم به عدد چهار می رسیم ، امّا در سیر توان دوم ، با قدم چهارم به عدد 16 و با توان سوم به عدد 64 و با توان n ام به عدد بی نهایت می رسیم .

ــ بحثی نقلی

1ـ هروى گوید: به حضرت رضا (ع) عرض کردم : ای فرزند رسول خدا ، درباره آن درختى که آدم و حوا از آن خوردند به من خبر دهید ؛ چرا که مردم در این مورد اختلاف دارند. بعضى روایت می کنند آن درخت ، بونه ی گندم بوده و بعضى می گویند انگور بود ؛ و بعضى دیگر می گویند درخت حسد بود. امام (ع) فرموند: همه ی اینها درست است. عرض کردم پس این وجوه با اختلافى که دارد ، به چه نحو توجیه مى شوند؟ حضرت فرموند: ای ابا صلت! درخت بهشت داراى انواع میوه ها است در درخت گندم ، انگور نیز هست ؛ درخت بهشت ، مانند درختهاى دنیا نیست ؛ وقتى خداوند آدم را به واسطه ی سجده کردن ملائکه گرامى داشت و او را داخل بهشت نمود ، در دلش خطور کرد که آیا خدا خلقى بهتر از من آفریده است؟ خداوند از حدیث نفس او مطلع گردید ؛ به او وحى کرد که ای آدم سرت را بلند کن و ساق عرش را نگاه کن آدم سر بلند نموده به ساق عرش نگاه کرد ؛ دید نوشته شده: « لا اله الا اللَّه ؛ محمّد رسول اللَّه ؛ على بن ابى طالب امیرالمؤمنین و زوجته فاطمة سیدة نساء العالمین ؛ الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة» ؛ آدم (ع) عرض کرد خدایا اینها کیانند؟ فرمود از فرزندان تو هستند. آنها از تو و از تمام مردم بهترند. اگر آنها نبودند نه تو را خلق می کردم و نه بهشت و جهنم و آسمان و زمین را. مبادا به آنها با دیده ی حسد نگاه کنى که از جوار خود خارجت می کنم. پس آدم با چشم حسد به آنها نگریست ؛ و مقام آنها را آرزو نمود ؛ پس شیطان بر او مسلّط گشت تا این که از درخت ممنوعه خورد ؛ و شیطان تسلّط یافت بر حوّا به خاطر نگاه حسد آلودی که به فاطمه (س) نمود ؛ لذا از آن درخت خورد همچنانکه آدم خورد ؛ پس خدا هر دو را از بهشت خویش خارج کرد و هر دو را از جوار خود به زمین راند.» ( بحارالأنوار ، ج11، ص164و 165)

از این روایت و روایات مشابه آن بر می آید که:

الف ـ این درخت در بهشت حضرت آدم(ع) تمثّل برزخی شجره ی طیبه ی ولایت محمد و آل محمد بوده است که تمام نعمتهای جسمانی و روحانی از آن است و از آن می روید. بنا بر این خدا به این سبب آدم و حوّا را از درخت ممنوعه نهی کرد که آن دو در مقام اهل بیت نبودند و طلب مقام آنها برای آن دو به منزله خروج از حدّ و مرتبه خود بود و نتیجه ی وضعی این خروج از حدّ تسلّط شیطان و سقوط از مقام بود.

ب ـ درختان بهشتی در عین اینکه درخت میوه ی خاصّی هستند ولی به نحوی سایر میوه ها و بلکه غیر میوه ها را هم دارا می باشند. و این همان مطلبی بود که پیشتر به آن اشاره نمودیم.

2ـ خداوند متعال می فرماید: « نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ وَ لَکُمْ فیها ما تَشْتَهی أَنْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فیها ما تَدَّعُونَ ــــــ [ فرشتگان گویند] ما یاران و مددکاران شما در زندگى دنیا و آخرت هستیم؛ و براى شما هر چه دلتان بخواهد در بهشت فراهم است، و هر چه طلب کنید به شما داده مى شود» (فصلت:31)

این آیه ی شریفه به وضوح دلالت دارد که اهل بهشت هر نعمتی را به هر نحو بخواهند برایشان فراهم می شود. از طرف دیگر ، در ذات هر انسانی حسّ بی نهایت خواهی غلیان می کند ؛ لذا انسان هر اندازه نعمت و کمالات به دست می آورد باز آرام نمی شود و بیشترش را می خواهد. اگر کلّ ثروت و سلطنت زمین را به انسان بدهند و به او بگویند: جای دیگر ثروت و ملک دیگری نیز وجود دارد ، باز او آرزو می کند که ای کاش آن ثروت و ملک را هم داشتم. پس اگر در بهشت دست انسان برای آرزو نمودن باز است ، شکّی نیست بی نهایت نعمت و از هر نعمتی بی نهایت لذّت و از هر لذّتی بی نهایت شدّت را آرزو خواهد نمود. و آیه ی یاد شده ، به صراحت بیان می کند که هر چه اهل بهشت آرزو کنند برآورده می شود.

3ـ « عَنِ النَّبِی ص مَنْ قَالَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- بَنَى اللَّهُ لَهُ فِی الْجَنَّةِ سَبْعِینَ أَلْفَ قَصْرٍ مِنْ یاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ فِی کُلِّ قَصْرٍ سَبْعُونَ أَلْفَ بَیتٍ مِنْ لُؤْلُؤٍ بَیضَاءَ فِی کُلِّ بَیتٍ سَبْعُونَ أَلْفَ سَرِیرٍ مِنْ زَبَرْجَدٍ خَضْرَاءَ فَوْقَ کُلِّ سَرِیرٍ سَبْعُونَ أَلْفَ فِرَاشٍ مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ وَ عَلَیهِ زَوْجَةٌ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ وَ لَهَا سَبْعُونَ أَلْفَ ذُؤَابَةٍ مُکَلَّلَةٍ بِالدُّرِّ وَ الْیاقُوتِ مَکْتُوبٌ عَلَى خَدِّهَا الْأَیمَنِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ- وَ عَلَى خَدِّهَا الْأَیسَرِ عَلِی وَلِی اللَّهِ وَ عَلَى جَنْبَیهَا الْحَسَنُ وَ عَلَى ذَقَنِهَا الْحُسَینُ وَ عَلَى شَفَتَیهَا بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- قُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ لِمَنْ هَذِهِ الْکَرَامَةُ قَالَ لِمَنْ یقُولُ بِالْحُرْمَةِ وَ التَّعْظِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ــــــ رسول خدا فرمودند: هر که بگوید: « بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم »

خدا بنا کند از براى او در بهشت هفتاد هزار قصر از یاقوت ؛ که در هر قصرى هفتاد هزار خانه از مروارید سفید باشد و در هر خانه هفتاد هزار تخت از زِبَرجَد سبز ؛ و بر هر تختى هفتاد هزار فراش از سُندُس و اِستَبرَق ؛ و بر آن همسری است از حور العین ؛ و او راست هفتاد گیسوی آراسته به مروارید و یاقوت ؛ که نوشته شده بر گونه ی راست او « محمد رسول اللَّه » و بر گونه ی چپ او نوشته شده « على ولى اللَّه » و بر پیشانی او حسن و بر چانه ی او حسین و بر دو لب او بسم اللَّه الرحمن الرحیم نقش بسته. راوی گوید: گفتم یا رسول اللَّه از آنِ کیست این کرامت؟ فرمود: از برای آنکه با حرمت و تعظیم « بسم اللَّه الرحمن الرحیم » بگوید.» (مستدرک الوسائل،ج4 ،ص387)

اینکه فرمود: بر جاهای مختلف صورت حور العین جملاتی نوشته شده ، روشن است که مراد نوشته شدن به معنای عادی کلمه نیست. چرا که در این صورت چنان همسری را نمی شد حور العین نامید ؛ چه در این صورت قیافه ای نازیبا از او پدید می آمد. اهل معنا در تفسیر این روایت می گویند: مراد این است که صورت حور العین ظهور ولایت اهل بیت (ع) می باشد ؛ به گونه ای که هر که به او نظر کند نور وجود و جمال باطنی اهل بیت (ع) را مشاهده می کند. و نور وجود اهل بیت (ع) همانا ظهور اسم الله می باشد که وجه الله خوانده می شود. لذا فرمودند: « نَحْنُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى ـــ ماییم اسماء حسنای خدا » و فرمودند: « … نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه ــــ ماییم وجه الله که خداوند متعال فرمود: پس هر کجا سر بگردانید ، وجه الله آنجاست» ؛ یعنی حقیقت نوری انسان کامل در وجود تمام موجودات عالم و از جمله در نعمات بهشتی جلوه گر می باشد.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد