طلسمات

خانه » همه » مذهبی » به آخر تمدن و اول بربریت عاطفـی رسیده‌ایم!

به آخر تمدن و اول بربریت عاطفـی رسیده‌ایم!


به آخر تمدن و اول بربریت عاطفـی رسیده‌ایم!

۱۳۹۴/۰۷/۲۹


۷۳ بازدید

به آخر تمدن و اول بربریت عاطفـی رسیده‌ایم!

اگر دشمن ازطریق اینترنت به ما حمله می‌کند، ما هم باید با اینترنت پاسخ او را بدهیم. منطقی و عقلایی نیست که با تیر و کمان به جنگ تانک برویم.

یکی از راه‌های جدی و اساسی برای کمال و تعالی انسان‌ها ارتباطات اجتماعی است. در واقع، بسیاری از نیازهای عالی انسان‌ها و شکوفا شدن استعدادها و خلاقیت‌ها ازطریق تعامل بین افراد جامعه به‌وجود می‌آید. بیشترین میزان این تعامل در روابط خویشاوندی دیده می‌شود. لطفاً در ابتدا، بخشی از ابعاد جامعه‌شناختی و روان‌شناختی ارتباطات خویشاوندی و آثار آن بر افراد جامعه را تبیین بفرمایید.

به آخر تمدن و اول بربریت عاطفـی رسیده‌ایم!

اگر دشمن ازطریق اینترنت به ما حمله می‌کند، ما هم باید با اینترنت پاسخ او را بدهیم. منطقی و عقلایی نیست که با تیر و کمان به جنگ تانک برویم.

یکی از راه‌های جدی و اساسی برای کمال و تعالی انسان‌ها ارتباطات اجتماعی است. در واقع، بسیاری از نیازهای عالی انسان‌ها و شکوفا شدن استعدادها و خلاقیت‌ها ازطریق تعامل بین افراد جامعه به‌وجود می‌آید. بیشترین میزان این تعامل در روابط خویشاوندی دیده می‌شود. لطفاً در ابتدا، بخشی از ابعاد جامعه‌شناختی و روان‌شناختی ارتباطات خویشاوندی و آثار آن بر افراد جامعه را تبیین بفرمایید.

سبک زندگی روش زندگی شخصی و اجتماعی افراد را در برمی‌گیرد؛ به این معنا که رفتارهای فردی و اجتماعی هر فرد در پرتو تربیت خانوادگی و آموزشی و اجتماعی قالب‌گیری می‌شود و رفتار کاربردی را به انسان هدیه می‌دهد. یکی از بخش‌های رفتار کاربردی، رفتار عاطفی است که جزو رفتارهای اختیاری انسان محسوب می‌شود. رفتارهای اختیاری در مقابل ‌رفتارهای اجباری قرار می‌گیرد؛ به این معنا که ما پدر و مادر و برادر و خواهرمان را انتخاب نکرده‌ایم، اما دوست و هم‌صحبت و هم‌بازی را انتخاب می‌کنیم. روابط خویشاوندی هم جزو روابط عاطفی اجباری قرار می‌گیرد. حال، پرسش اینجاست که چطور این روابط را براساس آموزه‌های سبک زندگی خودمان مدیریت کنیم؟ سبک زندگی امروزی، انسان را به انزوا، گوشه‌گیری، خود‌محوری، خود‌نگری و حفظ منافع فردی سوق داده است. در این سبک، انسان به ماشین منفعت‌طلبی تبدیل شده است که فقط خود و منافع خود و حداکثر، منافع همسر و فرزند را در نظر می‌گیرد.

ما رفتارشناسان اعتقاد داریم که تغذیۀ دوران جنینی و تغذیه و تربیت دوران کودکی و تربیت خانوادگی بنای اولیۀ روابط عاطفی اجباری را پی‌ریزی می‌کند. امروزه به‌بهانۀ زندگی مادی و فشار کار و کمبود وقت، انسان‌ها در روابط عاطفی تنبل و سرد شده‌اند و ترافیک و مشکلات مالی را بهانه می‌کنند. بسیار اتفاق افتاده است که فرزند، پدر و مادرش را به خانۀ سالمندان می‌سپرد یا آن‌ها را فقط در عید یا مراسم عزا یا عروسیِ اقوام نزدیک ملاقات می‌کند. علت این اتفاق، انتخاب سبک زندگی غربی است؛ به‌‌بیان دیگر، هر قدر ما از سبک زندگی اسلامی و ایرانی فاصله بگیریم، روابط عاطفی کم‌رنگ‌تری خواهیم داشت.

براساس آمار، درحال‌حاضر، روابط گفتاری در بین خانواده‌های ایرانی به هفده دقیقه در روز رسیده است. این اتفاق به این معناست که تلویزیون جای پدربزرگ و مادربزرگ و قصه‌های آن‌ها را گرفته است و شبکه‌های ماهواره‌ای جای مهمانی‌های فامیلی را. شبکه‌های مجازی نیز جایگزین روابط عاطفی فرزندان با فرزندان اقوام شده است؛ یعنی اگر فرزندان به‌اجبار در یک مهمانی شرکت کرده باشند، هرکدام با تبلت و گوشی همراه خود در گوشه‌ای مشغول هستند. دیگر از جارو‌جنجال و هیاهوهای شادمانۀ دوران کودکی ما که هنر برقراری تفاهم در جامعه را تمرین می‌کردیم، خبری نیست.

امروز، بازی‌های رایانه‌ای جانشین بازی‌های سنتی و باعث «لوسی عاطفی» بچه‌ها شده است. من عنوان لوسی عاطفی را انتخاب کرده‌ام؛ زیرا شروع و اتمام بازی و سختی و آسانی آن به دست خود کودک است. بُرد و باخت به دست خود کودک است و کودکان عادت می‌کنند که برنده بار بیایند. درنتیجه، هنر برقراری رابطۀ عاطفی را از دست داده‌اند. واقعاً وقتی بچۀ دوازده‌‌ساله‌ای در کنار بچه‌های فامیل قرار می‌گیرد، نمی‌داند چطور باید با آن‌ها رابطه برقرار کند: به هم نگاه کنند یا احوال‌پرسی کنند؟! در دوران کودکی ما، بازی‌های سنتی تمرین روابط عاطفی بود. بازنده و برنده می‌شدیم و شکست و پیروزی را یاد می‌گرفتیم و اگر لطمه‌ای به کسی وارد می‌شد، با گفتن «بازی اشکنک داره، سرشکستنک داره!» گریه به خنده تبدیل می‌شد و دوباره بازی را از نو شروع می‌کردیم.

در سال ۱۳۶۸، مقام معظم رهبری اولین خروش خود را دربارۀ تغییر سبک زندگی و هجوم فرهنگی بیان کردند؛ اما شاید نخبگان اجتماعی ما در خلسۀ فرهنگی بودند که متوجه موضوع نشدند. امروز، کار به جایی رسیده است که جنگ نرم کیان عاطفی خانواده را نشانه گرفته و روابط گفتاری را به هفده دقیقه رسانده است. الان، پسر من بچه‌های اقوام را می‌شناسد؛ چون من به او یاد دادم. بعد از پسر من، بچه‌ها همدیگر را نخواهند شناخت؛ برای اینکه باهم رابطه‌ای ندارند. این روابط عاطفیِ جزیره‌ای در سبک زندگی غربی باعث شده است که هر کس در لاک عاطفی خود فرو رود و از آن خارج نشود.

از نگاه رفتار‌شناسی و روان‌شناسی، وقتی انسان یکی از اقوامش را می‌بیند، خوش‌حال می‌شود. در بدن، هورمونی به‌ نام هورمون شادی یا اکسیتوسین وجود دارد که هنگام شادی ترشح می‌شود. جالب است بدانید که اولین اثر این هورمون، افزایش طول عمر و دور‌شدن از مرگ‌های ناگهانی مانند سکته و دق‌کردن است؛ درصورتی‌که وقتی اسلام ۱۴۰۰ سال پیش گفت که صلۀ رحم باعث طول عمر می‌شود، هیچ کس به راز آن پی نبرد.

امروزه شاهدیم که گاهی دَه روز بعد از مرگ پدر یا مادر، تازه فرزندان متوجه آن می‌شوند. ما به آخر تمدن و اول بربریت عاطفی رسیده‌ایم! هرگاه برای سرکشی به خانۀ سالمندان می‌روم، بعضی از خانم‌ها و آقایان با گریه از من می‌خواهند که به دختر یا پسرشان زنگ بزنم تا نوۀ آن‌ها را بیاورند. بنده به‌تازگی، پژوهشی را در «بنیاد صیانت از خانواده» انجام داده‌ام. این پژوهش نشان می‌دهد که بین بزرگ‌کردن بچه با شیر خشک و سپردن پدر و مادر به خانۀ سالمندان ارتباط منطقی وجود دارد. بیش از ۸۵درصد والدینی که به خانۀ سالمندان سپرده شده‌اند، بچه‌هایشان را با شیر خشک بزرگ کرده‌اند یا آنان را به مهدکودک سپرده‌اند. این مسئله نشان‌دهندۀ نوعی فاصلۀ عاطفی است.

برای تعریف کارکرد عینی روابط خویشاوندی باید عرض کنم که پیش‌تر در خانه‌ها، مبلمان منزل براساس جایگاه نشستن بزرگ‌ترها چیده می‌شد؛ ولی الان، ۹۹درصد مبلمان منازل براساس قرارگرفتن جای تلویزیون است. همه جلوی تلویزیون می‌نشینند و چند ساعتی را هم که در کنار هم هستند، به صفحۀ تلویزیون خیره می‌شوند و از حال هم بی‌خبرند. درحال‌حاضر، شاید ۶۵تا۷۰درصد از خانواده‌های ایرانی دیگر دور سفره‌های دسته‌جمعی غذا نمی‌خورند؛ چون هرکدام در ساعت‌های جداگانه‌ای به خانه می‌آیند و غذایشان را به‌صورت انفرادی میل می‌کنند؛ به‌جز در روزهای تعطیل.

یکی دیگر از کارکردهای روابط عاطفی، کاهش تنش روحی و روانی و میزان افسردگی است؛ چون ترشح هورمون اکسیتوکسین شادمانی را به‌ارمغان می‌آورد و افسردگی را کاهش می‌دهد. بنابراین، بسیاری از کسانی‌که به اضطراب و استرس و افسردگی مبتلا هستند، اگر رابطه با اقوام و خویشاوندان را شروع کنند، انزوا و گوشه‌گیری آن‌ها در شیب تندی قرار می‌گیرد و رو به منفی حرکت می‌کند.

سومین کارکرد روابط عاطفی در جامعه، ایجاد همدلی و وحدت بین افراد و به‌ویژه، بین اقوام است. در گذشته، اگر یک نفر از اعضای خانواده یا فامیل فقیر بود یا مشکلی پیدا می‌کرد، اقوام دور هم جمع می‌شدند و به او کمک می‌کردند؛ مثلاً برای دختر وی جهاز تهیه می‌کردند یا برای پسرش عروسی می‌گرفتند. در اسلام آمده است که اگر کسی از اعضای خانوادۀ فردی فوت می‌کند، تا چهل روز مکروه است صاحب عزا غذا بپزد.

در واقعیت هم کسی‌که مادر یا پدرش را از دست داده است، حوصلۀ غذا پختن ندارد؛ پس اقوام و همسایگان باید غذای او را تهیه کنند. الان در بعضی روستاهای ابهر، وقتی پسری عروسی می‌کند، اقوام به وی پول می‌دهند تا سرمایۀ اولیه برای وی شود؛ نه اینکه در یک سالن چند صد میلیونی هزینه کنند و چیزی هم به دست پسر و دختر نرسد. بنابراین، روابط خویشاوندی علاوه‌بر کارکرد روان‌شناختی و آسیب‌شناختی، سود مادی نیز به‌دنبال دارد؛ یعنی با وحدت فکری و همدلی و تفاهم خویشاوندی، بسیاری از مشکلات مادی به‌دست اقوام کاسته یا حل می‌شود.

در بررسی آسیب‌های عاطفی جدید ملاحظه می‌کنیم که فرد به‌دلیل نداشتن روابط عاطفی، به بیگانگان پناه می‌بَرد. به‌نظر می‌رسد اگر او با عمو و دایی و پسرعمویش دوستی و رفت‌و‌آمد داشت، شاید چنین رویکردی پیدا نمی‌کرد. بنابراین، روابط خویشاوندی در مرحلۀ پنجم، کارکرد پیشگیرانه نیز دارد؛ یعنی می‌تواند از بسیاری از آسیب‌های اجتماعی مرتبط با کاستی‌های عاطفی پیشگیری کند. بنابراین، اگر بخواهیم دربارۀ روابط عاطفی به‌صورت آکادمیک و دسته‌بندی‌شده صحبت کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که فقط وقتی فرد رابطۀ عاطفی معنوی داشته باشد، نه رابطۀ عاطفی براساس مادیات، آنگاه وسعت عاطفی روشنی در افق نگاه او به‌وجود می‌آید.

پس ملاحظه می‌کنید که از وقتی سبک زندگی اسلامی‌ایرانی تحت‌تأثیر رسانه‌های بیگانه، شبکه‌های ماهواره‌ای، شبکه‌های داخلی و فضای سایبری، جای خود را به فضای کاذب و روابط مصنوعی داد، سرگشتگی عاطفی انسان نیز شروع شد. پناه‌بردن به مواد مخدر و مشروبات الکلی نمونه‌ای از این سرگشتگی است. مثلاً من فکر می‌کنم که اگر مشکلی برایم پیش بیاید، غیر از خداوند بزرگ چه کسی به من کمک می‌کند؟ می‌توانم از برادر و خواهرها یا دایی و پسرعمویم درخواست کمک کنم.

اما وقتی که این روابط وجود نداشته باشد، سرگشتگی عاطفی به‌عنوان یک ناهنجاری روحی، باعث نشست شخصیتی من می‌شود. این بدین‌معناست که انسان شخصیت خمیری‌شکلی پیدا می‌کند که هر کس می‌تواند او را به یک طرف بکشاند. امروزه، بسیاری از دختران و زنان جوان با کمترین رابطه، به مردان بیگانه پناه می‌برند. این افراد چون از نظر رابطۀ عاطفی اشباع نیستند، به‌محض ابراز محبت کاذب یک پسر در خیابان، فوری جذب او می‌شوند. بسیاری از ناهنجاری‌ها از شکل‌نگرفتن شخصیت عاطفی افراد و به‌خصوص زنان شروع می‌شود. در واقع، درصد درخور ‌توجهی از دختران فراری یا زنانی که خودکشی کردند، قربانی کم‌رنگ‌بودن روابط عاطفی شده‌اند.

در بحث سبک زندگی اسلامی و روابط خویشاوندی، به مبحث سنت و تجدد هم می‌رسیم؛ یعنی با تمسک بیشتر به سبک زندگی غربی، می‌بینیم که روابط خویشاوندی کاهش پیدا می‌کند و سرد و سردتر می‌شود. برای شناخت این نکته که سبک زندگی اسلامی ما را به کجا می‌برد، باید به سبک زندگی غربی هم نگاهی بیندازیم و دربارۀ تأثیرپذیری زندگی ایرانی از آن بحث کنیم.

سبک زندگی (Life Style) از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به‌عنوان مبحثی وارد علوم‌انسانی و اجتماعی شد. در واقع، این مبحث علم جدیدی است؛ بلکه به‌جای علم می‌توان گفت هنر و فن جدیدی است. اگر مهارت‌های زندگی و اجتماعی به‌درستی در خانواده و مدرسه و دانشگاه به افراد آموخته شود، آنگاه می‌توانند در برقراری تفاهم و ایجاد روابط عاطفی، توانمند شوند؛ ولی از آنجا که به مهارت‌های زندگی اجتماعی بی‌توجهی شده است، بسیاری از فرزندان ما و فرزندان فرزندان ما این مهارت را نخواهند داشت.

منظور از سبک زندگی غربی (Western Life Style)، داشتن نگاه صرفاً مادی به منفعت شخصی است و محور بودن لذت‌جویی. به‌بیان عوامانه‌تر، یک سبک زندگی حیوانی است. می‌توان گفت زندگی آن‌ها را نیواومانیسم بر محور لذت‌گرایی تشکیل می‌دهد.

از نگاه فلسفۀ انسانی، چه فلسفۀ غرب و چه فلسفۀ اسلامی، آیا ما به دنیا آمده‌ایم که فقط دستگاه تبدیل نعمت‌های الهی به فضولات باشیم؟ دراین‌صورت، بین ما و گاو چه فرقی است؟ گاو هم سبزه‌های تازه را می‌خورد، جفت‌گیری بی‌چارچوبی دارد و به‌دنبال مسائل فکری و منطقی و استدلالی نیست. بنابراین، سبک زندگی غربی براساس محورهایی حرکت می‌کند که عرض کردم. ابزار تبلیغ آن نیز همین تبلیغات تجارتی است که ما را به خریدهای ناگهانی و مصرف‌گرایی و مصرف‌های کاذب می‌کشاند. گاهی به قصد خرید یک کالا به فروشگاه می‌رویم؛ ولی محصولات دیگری می‌خریم. این سبک زندگی ما را به مصرف‌گرایی محض و سرگردانی در مصرف سوق داده است. در سبک زندگی غربی، انسان شریف کسی است که قساوت داشته باشد (فلسفۀ نیچه). به‌علاوه، در این سبک، فقط بر خود تأکید می‌شود.

سبک زندگی اسلامی‌ایرانی ‌به قرن ۱۸و۱۹ مربوط نیست. از هزار و چندسال پیش که اسلام در شبه‌جزیرۀ عربستان ظهور کرد، بهترین نوع سبک زندگی را به‌ارمغان آورد. بنده به‌عنوان رفتارشناسی که سی سال سابقۀ تدریس دارم و بنیان‌گذار آسیب‌شناسی اجتماعی ایران هستم، با قطعیت عرض می‌کنم که هیچ دین، باور، مکتب و فلسفه‌ای به‌اندازۀ اسلام، به سبک زندگی انسانی توجه نکرده است. اسلام ما را راهنمایی کرده است که چگونه غذا بخوریم، چگونه در غذا‌دادن به دیگران کمک کنیم، دستمان را بشوییم، ناخنمان را کوتاه کنیم، سر سفره بنشینیم، چگونه به دست‌شویی برویم و …

آیین میوه‌خوردن، خوابیدن، مهمانی‌رفتن، روابط با خویشاوندان، حکومت، کشورداری، مدیریت عالی، مدیریت میانی، مدیریت پایین در نهج ‌البلاغه و متن قرآن کریم ذکر شده است؛ مثلاً در خطاب‌کردن والدین به فرزندان، در قرآن کریم می‌بینید که هرجا پدری خطاب به فرزندش صحبت می‌کند، می‌گوید: «یا بُنَیَّ»؛ یعنی پسرم و بچه هم می‌گوید: «یا أَبَتا»؛ یعنی باباجان. متأسفانه امروز بچه‌ها، پدر و مادرشان را با اسم کوچک صدا می‌کنند که از نظر عاطفی، بار بسیار منفی و بدی دارد.

بنابراین، با وجود اینکه دین مبین اسلام بدون تعارف، کامل‌ترین سبک زندگی فردی و اجتماعی را دارد، ما سبک زندگی غربی را انتخاب کرده‌ایم و روز‌به‌روز، دیوارهای شهر پر از تبلیغات این سبک می‌شود. ما به ماشین‌ها‌‌ی مصرف‌کننده تبدیل شده‌ایم و مدل خودرو و بِرند لباسمان و رستورانی که در آن غذا می‌خوریم، ابزار تفاخر ما در جامعه شده است؛ یعنی نمی‌دانیم فلانی چند مقالۀ علمی دارد. فقط به این توجه می‌کنیم که خودرو و کت و شلوارش چه بِرندی است. بِرند‌گرایی که به‌صورت تب ویروسی در کشور ما افتاده است، به ‌همین نقصان در سبک زندگی برمی‌گردد.

بسیاری از هم‌سن‌و‌سال‌های من به ‌خاطر دارند که در کودکی، بسیاری از اقوام با خانواده‌های بزرگ‌تر از خودشان زندگی می‌کردند؛ مثلاً پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها هم عضوی از خانواده بودند یا افراد یک خانواده در یک ساختمان باهم زندگی می‌کردند. الان افراد از این نوع زندگی می‌گریزند. در واقع، شاهد تغییر روند خانوادۀ گسترده در ایران به خانوادۀ هسته‌ای هستیم. لطفاً این فرایند را تحلیل بفرمایید. چه اتفاقی افتاد که به روند فعلی گرایش پیدا کردیم و در ذهنیت‌های ما کاملاً تثبیت شد؟

از نظر جامعه‌شناختی، تاریخ خانواده در ایران، چه از زمانی که به‌صورت یک زن و چند شوهر و چه از زمانی که به‌صورت یک شوهر و چند زن بود، از خانواده‌های گسترده و خانه‌های حوض‌دار شروع می‌شود. در آنجا، وقتی پدر می‌خواست خانه بسازد، به تعداد فرزندانش اتاق یا طبقه درست می‌کرد و آن‌ها زندگی را آغاز می‌کردند. امروز شرط سر عقد بعضی دختر خانم‌ها این است که در ساختمان خانۀ پدر و مادر پسر زندگی نمی‌کنند. علت این گرایش، دور‌شدن خانواده‌ها و والدین از فرهنگ عاطفی است. مثلاً نسل ما، یعنی نسل دوم انقلاب، پدر و مادرهایی داشتیم که به پدر و مادرهایشان بسیار احترام می‌گذاشتند.

هنوز به مرده‌های آن‌ها احترام می‌گذارند و سر قبر آن‌ها می‌روند. ما از آن‌ها یاد گرفتیم و به‌اندازۀ نصف آن‌ها، به پدر و مادرهایمان احترام می‌گذاریم. بچه‌های ما به‌اندازۀ یک‌سوم احترامی که ما به پدر و مادرهایمان می‌گذاشتیم، به ما احترام می‌گذارند. این مثل ظرف سوراخی است که آب از انتهای آن بیرون می‌ریزد و تا به نسل پنجم برسد، کاملاً می‌خشکد. پس علت آن، اول، بی‌توجهی والدین و خانواده‌ها به روابط عاطفی است. دوم، بی‌توجهی آموزش‌و‌پرورش به آموزش احترام به والدین و روابط خویشاوندی است. اگر خاطرتان باشد، در کتاب درسی، کوکب‌خانمی بود که خودش درس زندگی برای ما محسوب می‌شد. متأسفانه، در کتب درسی، این مهارت به بچه‌ها آموزش داده نمی‌شود و در دانشگاه هم اوضاع بدتر است. در‌این‌میان، رسانه‌ها باقی می‌مانند. صداوسیما برای جذب تماشاچی، خانواده‌های متشنج را در سریال‌ها به‌تصویر می‌کشد؛ اما هیچ وقت نشان نمی‌دهد که یک خانوادۀ آرام در کنار هم، به رشد و تکامل و تعالی رسیده‌اند.

برای اینکه جنبۀ عاطفی در فیلم‌ها و سریال‌ها از بین نرود، من پیشنهاد داده بودم که هنرپیشه‌ها را از بین محارم انتخاب کنند. در فیلم‌های فعلی، پدر بعد از بیست سال از زندان آمده است و با دخترش روبه‌رومی‌شود. هرکدام یکدیگر را صدا می‌زنند؛ ولی دختر مادرش را و پدر هم آقای صاحب‌خانه را در آغوش می‌گیرد. در صحنه‌ای که مادر زمین می‌خورد، پسرش داد می‌زند و از مردم کمک می‌طلبد؛ چون نمی‌تواند به مادرش دست بزند. پدر در عید، فقط پسرها را می‌بوسد و از دختر رد می‌شود. درست است که حدود شرعی باید رعایت شود؛ اما راه‌حل دارد. به‌دلیل همین مسائل، وقتی همسر من زمین خورده بود، پسرم ایستاده بود و داشت نگاه می‌کرد. خانم سرایدار را صدا کرده بود که مادرش را از زمین بلند کند. گفتم: «پسرم، چرا خودت او را بلند نمی‌کنی؟» می‌گوید: «نمی‌دانم»؛ یعنی در پس ذهن او نهادینه نشده است که در چنین مواقعی چه کار باید بکند. با این اوصاف، آیا انتظار دیگری وجود دارد؟

طبیعی است که خانواده‌های هسته‌ای هم در بهترین حالت، به یک زن و شوهر و یک بچه محدود شود. الان دوران فرزند‌سالاری است؛ یعنی پدر حق ندارد اخبار مدنظرش را نگاه کند و باید شبکۀ تلویزیون به خواست فرزند تغییر کند. خانواده‌های هسته‌ای باعث به‌وجود‌آمدن نسل لوس، طلب‌کار، مطالبه‌گر و پرخاشگر در جامعه شده است. روحیۀ عذر‌خواهی و تشکر به‌طور مطلق در این بچه‌ها وجود ندارد. در خانوادۀ هسته‌ای، هم پدر و هم مادر، سر کارمی‌روند و بچه پیش پرستار یا در مهدکودک است. وقتی پدر از سر کار می‌آید، یک ساندویچ یا پیتزا یا نیمرو می‌خورد. بچه هم در مهدکودک ناهار خورده است. مادر هم با عجله و مقنعه‌به‌سر به‌طرف گاز می‌رود تا شام درست کند.

این خانواده دیگر وقتی ندارند که دور هم بنشینند یا باهم به سفر بروند و گفت‌ و گو کنند. هر قدر جامعه به‌طرف تشکیل خانواده‌های هسته‌ای حرکت کند، از عاطفۀ اجتماعی دورتر می‌شویم؛ یعنی هر قدر بگوییم که زوج‌های جوان بیشتر از یک بچه داشته باشند، پاسخ می‌دهند که اگر کسی هزینه‌های پوشک و شیر‌خشک بچه را تقبل کند، چهار بچه به‌دنیا خواهیم آورد. هر قدر به‌طرف خانواده‌های هسته‌ای برویم، از روابط عاطفی دورتر می‌شویم و شاهد رقیق‌شدن احساسات انسانی خواهیم بود.

آقای دکتر، با توجه ‌به اینکه حضرت‌عالی در حوزۀ آموزه‌های اسلامی هم پژوهش‌های بسیاری انجام داده‌اید، مطلع هستید که آموزه‌های دینی همواره بر رشد عاطفی بین خانواده‌ها تأکید کرده است. حتی مردم را به احسان‌کردن در حق بیگانگان در سطح اجتماع هم فراخوانده است؛ چه رسد به سطح خانواده! احادیث بسیاری دربارۀ وظیفۀ هر فرد در قبال اعضای خانواده و اقوام و همسایه وجود دارد تا زندگی اجتماعی هر فرد بعد از خانواده، در سطح اجتماعی به‌گرمی شکل بگیرد. تحلیل شما از وضعیت فعلی جامعۀ ما در کنار این تأکیدات اسلام چیست؟

متأسفانه، عده‌ای از همکاران دانشگاهی به‌اشتباه تصور می‌کنند که اگر در سخنانشان به ائمۀ اطهار(ع) یا احادیث و اخبار اسلامی استناد کنند، نشان‌دهندۀ تحجر و کم‌سوادی آن‌هاست؛ ولی همان‌طورکه عرض کردم، بنده در مطالعات محدودم در سبک اسلامی به این نتیجه رسیده‌ام که هیچ مکتبی در دنیا، اعم از ادیان و مکاتب آسمانی و زمینی، به‌اندازۀ دین اسلام و به‌خصوص آیین تشیع، دربارۀ همۀ ابعاد مسائل انسانی و عاطفی رهنمود نداشته است.

من سی‌دی دربارۀ روابط زناشویی و خانواده دارم و تلاش می‌کنم که سبک زندگی زناشویی اسلامی‌ایرانی را جمع‌آوری کنم و به‌صورت کتاب در بیاورم. در این دستورها آمده است که وقتی مردی به همسر خود نگاه محبت‌آمیز کند و همسرش نیز به او نگاه می‌کند، خداوند با دیدۀ رحمت به آن‌ها نگاه می‌کند‌. زنی که بداخلاقی شوهرش را تحمل کند، با حضرت زهرا(س) محشور می‌شود. مخارج اضافی عامل ازبین‌رفتن نشاط زندگی است.

هیچ زنی نیست که در پوشیدن لباس به شوهرش کمک کند، مگر آنکه در روز قیامت، خدا به او خلعت (لباس) بهشتی می‌پوشاند. هیچ مردی به همسرش در کارهای خانه یاری نمی‌رساند، مگر اینکه به عدد هر مویی که در بدن اوست، عبادت یک سال برای او در نظر گرفته می‌شود. امروزه متأسفانه مردها این کار را زن‌ذلیلی می‌دانند. پیغمبر(ص) فرمودند: «اگر مردی موجب خوش‌حالی همسرش شود، خدا او را روز قیامت شاد می‌کند. نزدیک‌ترین شما به مقام و جایگاه من در روز قیامت، کسانی هستند که با همسرانشان خوش‌رفتاری می‌کنند.»

عبدالله‌بن‌عباس از حضرت رسول(ص) نقل می‌کند که ایشان فرموده‌اند:‌«تا زمانی که با مهربانی به‌صورت زن و بچه‌ات نگاه کنی، خدا هم با مهربانی به شما نظر می‌کند.» حضرت علی(ع) می‌فرمایند که خداوند مردی را که ‌به خانواده‌اش مهربان و برای آنان گشاده‌دست باشد، در دامن محبتش قرار می‌دهد.

نقل کرده‌اند یک روز حضرت امیر(ع) محاسنشان را خضاب می‌کردند که یکی از صحابه از راه می‌رسد و دربارۀ علت خضاب‌کردن می‌پرسد. حضرت می‌فرمایند که نظافت مرد باعث نجابت زن می‌شود؛ یعنی همان‌طورکه لازم است خانم‌ها آرایش و زیبایی خود را برای همسرانشان نگه دارند، مردها هم باید در خانه برای همسرانشان زیبایی خود را نگه دارند. امام‌صادق(ع) فرمودند: «خداوند نمی‌بخشد مردی را که بر زن و فرزند سخت گیرد و به عذاب قبر گرفتار می‌کند مردی را که با زن و فرزندش به‌درشتی سخن بگوید.»

تا به حال، کدام سبک زندگی را دیده‌ایم که این‌گونه باشد؟ متأسفانه من نمی‌دانم رسانه‌هابه چه علتی، به موضوع سبک زندگی اسلامی‌ایرانی اشاره نمی‌کنند و استادان و خبرگان هم کمتر چنین مطالبی را بیان می‌کنند. درحال‌حاضر، یکی از دلایل گسست نسل‌ها، همان کاهش ارتباط کلامی در خانواده است که پیش‌تر عرض کردم. یکی از ابزارهای مؤثر انسان در ارتباط با انسان‌های دیگر، ارتباط کلامی است. وقتی ارتباط کلامی کم شد، فاصله‌ها عمیق و دور می‌شوند و وقتی فاصله زیاد شد، در فرایند همانند‌سازی اختلال به‌وجود می‌آید؛ یعنی دیگر مادر و پدر نمی‌توانند الگوی فرزندان قرار بگیرند. با کاهش ارتباط گفتاری و ایجاد شکاف نسلی و ازبین‌رفتن الگو‌برداری، فرزندان ما از بیگانگان الگو‌برداری می‌کنند؛ حتی ورزش‌کاران و هنرمندان ما هم از هنرمندان و ورزش‌کاران غربی الگو‌برداری می‌کنند.

یکی دیگر از عوارض تغییر سبک زندگی و کاهش روابط عاطفی، کاهش وجوه مشترک عاطفی است؛ یعنی وقتی ما با فرزندانمان ارتباط داشتیم و قربان‌صدقۀ آن‌ها می‌رفتیم، خود این کار نزدیکی ایجاد می‌کرد. درست است که این الفاظ به‌نوعی تعارف است؛ ولی یک رابطۀ عاطفی ایجاد می‌کرد. با از بین ‌رفتن آن‌ها، به‌تدریج وجوه مشترک عاطفی ما نیز کمتر شد.

به‌همین دلیل، امروزه فرزندان، تلخ و شیرین خود را به مادر و پدرشان نمی‌گویند؛ بلکه بیشتر با دوستانشان یا در شبکه‌های اجتماعی درددل می‌کنند. شبکه‌های اجتماعی مملو از شکایت جوانان از پدر و مادرها و کمبود محبت بین آن‌هاست. راهنمایی بقیه نیز از این قرار است: بزن، بکش، خفه‌اش کن، ولش کن! درواقع، نسل‌کشی به‌وجود آمده است.

نکتۀ دیگر، بی‌تعهدی به فرهنگ خودی است. وقتی که بچه‌ها از والدین الگوبرداری نمی‌کنند و وجوه مشترک عاطفی به حداقل می‌رسد، به فرهنگ خودی هم نمی‌توانند متعهد بمانند؛ درنتیجه، موسیقی رپ و متالیک رواج می‌یابد. درحقیقت، بچه‌ها از فرهنگ‌ها و ارزش‌های ما آگاهی ندارند. متأسفانه هیچ ارتباطی باهم نداریم تا به آن‌ها بگوییم ما پیش پدرمان دوزانو می‌نشستیم و بچه‌مان را در آغوش می‌کشیدیم.

همین زبان فینگلیش که نه فارسی است و نه انگلیسی، سرطان ادبیات فارسی شده است. من در کتابی که الان درحال چاپ است، ۴۵۰۰ عبارت و کلمه را ذکر کردم که به زبان ما وارد شده و در سی سال گذشته وجود نداشته است؛ مثل خالی‌بندی، دودره‌بازی، هنگ‌کردن، سه‌سوته، چت‌زدن و… . همین باعث می‌شود که ما زبان فرزندانمان را نفهمیم. والدین و بچه‌ها نمی‌توانند باهم گفت‌‌ و گو کنند.

بنابراین، نسل‌های بعدی ما نابردبار می‌شوند و تحمل یکدیگر را ندارند. دخترها به مادرشان می‌گویند: «وای مامان! چقدر حرف می‌زنی!» پدرشان را خانۀ سالمندان می‌گذارند؛ چون تحمل حرف‌زدن‌های مکرر او را ندارند.

تحمل‌نکردن یکدیگر باعث شده است که امروزه جوان‌ها در فعالیت‌های اجتماعی مشارکت نکنند. در گذشته، در جشن‌ها و عروسی‌ها، جوان‌ها سینی می‌بردند و کمک می‌کردند؛ اما امروز چنین صحنه‌هایی به چشم نمی‌خورد. اما حتی جامعۀ اروپایی از این نظر پویاست و جوان‌ها در ان‌جی‌او‌ها فعالیت می‌کنند؛ ولی اینجا این‌طور نیست و جوانان در عروسی و عزا منتظر فرصتی هستند تا به‌سرعت، مکان را ترک کنند.

همان‌طورکه فرمودید، فناوری‌های مدرن در کاهش روابط خانوادگی نقش بسزایی ایفا می‌کنند. با‌توجه‌به افزایش چشمگیر استفاده از وسایل ارتباطی نوین، خلأ دوچندانی در روابط خانوادگی و خویشاوندی ایجاد شده است. برای رفع این شکاف چه می‌توان کرد؟ ازطرفی، نمی‌توانیم وسایل ارتباط‌جمعی را نادیده بگیریم و استفاده از آن‌ها را ممنوع کنیم و از طرف دیگر، با ورود آن‌ها گرفتار چنین مشکلاتی شده‌ایم.

به فرمایش مقام معظم رهبری اشاره‌ای می‌کنم که فرمودند: «شناخت نقشه‌های دشمن و ابزار تهاجم او بخشی از توانمندی ماست و باید دفاع ما با ابزار مشابه باشد.» یعنی اگر دشمن ازطریق اینترنت به ما حمله می‌کند، ما هم باید با اینترنت پاسخ او را بدهیم. منطقی و عقلایی نیست که با تیر و کمان به جنگ تانک برویم. بنابراین، ما باید در جنگ نرمی که علیه فرهنگ خانواده با رویکرد تخریب و تضعیف آن به‌وجود آمده است، از ابزار خودِ دشمن استفاده کنیم؛ یعنی اولاً بدانیم که دشمن به‌صورت آهسته و مستمر تهاجم فرهنگی علیه ما را آغاز کرده است. مقام معظم رهبری در جایی، عبارت «تهاجم فرهنگی» و در جاهای دیگر، عبارت «شبیخون فرهنگی» را به‌کار برده‌اند و به‌تازگی، از عبارت «رخنۀ فرهنگی» استفاده می‌کنند؛ یعنی دیگر شبیخون فرهنگی نیست؛ بلکه رخنه کرده‌اند و به داخل آمده‌اند.

بنابراین، یکی از ابزارهای تهاجم فرهنگی، نرم‌افزارهای ارتباطی مثل وایبر، وی‌چت، واتس‌آپ، اینستاگرام و… است. انتقاد من به نهادهای فرهنگی این است که ما ملت غافلگیری هستیم؛ یعنی وقتی سیل و زلزله و باران می‌آید، غافلگیر می‌شویم. اما نمی‌توان پذیرفت که درخصوص تهاجم فرهنگی هم غافلگیر شده‌ایم.

این حرف باعث تمسخر است؛ چون تهاجم فرهنگی یک‌شبه شروع نشده و همان‌طورکه عرض کردم، مستمر، دنباله‌دار، آهسته، زیرپوستی و نامحسوس است. پنج سال پیش نرم‌افزارهای رایانه‌ای و فیس‌بوکی به بازار آمد. ما گفتیم که باید برنامه‌ریزی کنیم؛ اما پاسخ شنیدیم که هنوز زود است. امروز این‌ها وارد شده‌ و تا روستاهای بسیار دور کشور رفته‌اند. حالا به فکر افتاده‌ایم که با آن‌ها مقابله کنیم. همچنین، وقتی که بیست سالِ پیش ماهواره آمد، روش‌های مقابله با آن را گفتیم. ما دراین‌خصوص تنها نیستیم؛ بلکه پاکستان، ژاپن، اندونزی و بسیاری از کشورهای دیگر هم از ماهواره دل خوشی نداشتند و با آن مقابله کردند. ژاپن با شیوه‌ای فوق‌العاده دست به این کار زد و به هیچ سیگنال ماهواره‌ای اجازه نداد که داخل شود. در عوض، ۲۴۰ شبکۀ تلویزیونی برای مردم فراهم کرد. ۹۵درصد از تماشاچیان ماهواره برای سرگرمی و گذران اوقات فراغت ماهواره نگاه می‌کنند و هدف ۵درصد آن‌ها مسائل غیراخلاقی است.

تنها راه مقابله با این نرم‌افزارها و کاستن عوارض و آسیب‌های آن‌، آموزش و اطلاع‌رسانی است. وقتی به مردم می‌گوییم ماهواره نبینند، باید بگوییم چه ببینند. ما مخاطب‌سنجی و مخاطب‌شناسی نمی‌کنیم. چرا فیس‌بوک چنین نفوذی در بین جوانان دنیا دارد؟ برای اینکه مخاطبانش را شناسایی کرده است و به آن‌ها شخصیت و هویت می‌دهد. شما عکس و شعر می‌گذارید و در سراسر دنیا آن را می‌بینند و می‌خوانند. این کار به جوان احساس شخصیت می‌دهد. مگر ما نمی‌توانیم چنین بازی‌های رایانه‌ای و نرم‌افزارهایی درست کنیم؟ باید دست روی دست بگذاریم تا اسرائیل برای ما بازی رایانه‌ای درست کند و تروریست‌ها و قاتلان را به شکل مسلمان و ناجیان را به شکل غربی نشان دهد؟!

با‌توجه‌به روند نامناسب فعلی در ارتباط خویشاوندی جامعۀ ایرانی، راه‌های بلند‌مدت و کوتاه‌مدت برون‌رفت از این وضعیت را چه می‌دانید؟

بعضی از کارها در دست دولت است، نه ما؛ یعنی دولت و نهادهای فرهنگی و سازمان‌های فعال باید دراین‌زمینه کار کنند. اول اینکه باید امتیازات و محاسن روابط خویشاوندی را با زبان سریال، فیلم، شعر، هنر و ادبیات بیان کنند. دوم اینکه سریال‌ها و فیلم‌هایی بسازند که در آن‌ها، روابط خویشاوندی الگوی دیگران قرار بگیرد. سوم اینکه با آموزش، ابزار رفاهی جایگزین را برای جوانان فراهم کرده و آموزش را از بچه‌ها شروع کنند. برای اصلاح نسل هنوز دیر نشده است؛ اما چند سال دیگر نسلی وارد جامعه می‌شود که ما نمی‌توانیم هیچ قدمی برای آن برداریم. آموزش، الگو‌سازی، ایجاد زمینه‌های فکری و عاطفی برای مردم درخصوص تکریم خویشاوندی مهم‌ترین وظیفۀ ماست.

گفت‌وگو با دکتر مجید ابهری

منبع: خردنامه همشهری

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد