۱۳۹۳/۰۷/۲۸
–
۲۷۸ بازدید
در خصوص آیه مباهله و مصداق های آن توضیح دهید؟
فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبینَ؛ هر گاه بعد از این دانشى که براى تو آمده، درباره عیسى با تو مجادله کردند، بگو: بیایید پسران ما و پسران شما و زنهاى ما و زنهاى شما و آنهایى که به منزله جان ما و جان شما باشند، دعوت کنیم. آن گاه در حق یکدیگر نفرین نماییم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.(آل عمران/ 61)
شأن نزول آیه
گفته اند که این آیه و آیات قبل از آن درباره هیأت نجرانى نازل شده است؛ آنها خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله رسیدند و عرض کردند: آیا هرگز دیده اى فرزندى بدون پدر متولد شود؟ در این هنگام آیه “إِنَّ مَثَلَ عِیسى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثلِ آدم…” نازل شد و هنگامى که پیامبر صلی الله علیه و آله، آنها را به مباهله(به معنى نفرین کردن دو نفر به یکدیگر است، بدین ترتیب که افرادى که با هم گفتگو در باره یک مسأله مهم مذهبى دارند در یک جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرع کنند و از او بخواهند که دروغگو را رسوا سازد و مجازات کند) دعوت کرد. آنها تا فرداى آن روز از حضرت مهلت خواستند و پس از مراجعه به شخصیتهاى نجران، اسقف به آنها گفت: “شما فردا به محمد [صلی الله علیه و آله] نگاه کنید، اگر با فرزندان و خانواده اش براى مباهله آمد، از مباهله با او بترسید و اگر با یارانش آمد، با او مباهله کنید؛ زیرا چیزى در بساط ندارد.
فردا که شد، پیامبر صلی الله علیه و آله آمد؛ در حالى که دست على بن ابى طالب علیهالسلام را گرفته بود و حسن و حسین علیهماالسلام در پیش روى او راه مى رفتند و فاطمه علیهاالسلام پشت سرش بود. نصارى نیز بیرون آمدند در حالى که اسقف آنها پیشاپیششان بود. هنگامى که نگاه کرد، پیامبر صلی الله علیه و آله با آن چند نفر آمدند، درباره آنها سؤال کرد؛ به او گفتند: این پسر عمو و داماد او و محبوب ترین خلق خدا نزد او است و این دو پسر، فرزندان دختر او از على علیهالسلام هستند و آن بانوى جوان، دخترش فاطمه علیهاالسلام است که عزیزترین مردم نزد او و نزدیک ترین افراد به قلب او است.
به اسقف گفته شد: براى مباهله قدم پیش گذار!
گفت: نه، من مردى را مى بینم که نسبت به مباهله با کمال جرأت اقدام مى کند و من مى ترسم راستگو باشد و اگر راستگو باشد، به خدا یک سال بر ما نمى گذرد در حالى که در تمام دنیا یک نصرانى که آب بنوشد، وجود نداشته باشد.
اسقف به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله عرض کرد: “اى ابوالقاسم! ما با تو مباهله نمى کنیم؛ بلکه مصالحه مى کنیم؛ با ما مصالحه کن! پیامبر صلی الله علیه و آله با آنها مصالحه کرد که دو هزار حله(یک قواره پارچه خوب لباس) که حداقل قیمت هر حله اى چهل درهم باشد، عاریه دادن سى دست زره، سى شاخه نیزه و سى رأس اسب، در صورتى که در سرزمین یمن، توطئه اى براى مسلمانان رخ دهد و پیامبر صلی الله علیه و آله ضامن این عاریتها خواهد بود، تا آن را بازگرداند و عهد نامه اى در این زمینه نوشته شد.
در روایتى آمده است: اسقف مسیحیان به آنها گفت: من صورتهایى را مى بینم که اگر از خداوند تقاضا کنند کوه ها را از جا برکند، چنین خواهد کرد! هرگز با آنها مباهله نکنید که هلاک خواهید شد و یک نصرانى تا روز قیامت بر صفحه زمین نخواهد ماند! تفسیر نمونه/ج 2/ ص 580
اتفاق مفسّرین
در بین مفسرین شیعه اتفاق نظر است که این آیه درباره چه کسانی نازل شده و مصداق انفسنا، ابنائنا و نسائنا چه کسانی هستند. در بین اهل سنت هم تقریباً اتفاقی است. برخی از مهمترین منابع اهل سنت که اشاره به قضیه مباهله دارند و مصداق انفسنا را امیرالمؤمنین علیهالسلام، ابنائنا را حسنین علیهماالسلام و نسائنا را حضرت زهرا سلام الله علیها دانستهاند به این شرح است:
جلال الدین سیوطی در کتاب “درّالمنثور” ج2/ ص39
زمخشری در کتاب “الکشّاف” ج1/ص368
فخر رازی در کتاب مفاتیح الغیب(تفسیر کبیر)/ ج 8/ ص: 247
فخر رازی در این رابطه میگوید: «و اعْلَم أنَّ هذهِ الروایة کالمتفّق على صحتها بین أهل التفسیر و الحدیث؛ بدان که این حدیث در بین اهل تفسیر و حدیث در حد اتفاق است.»
احمد بن حنبل در کتاب “مسند” ج1/ ص 185
حاکم نیشابوری در کتاب “مستدرک علی الصحیحین” /ج سوم/ ص 150
حاکم پس از نقل حدیث میگوید: «هذا حدیثُ صحیحٍ على شرطِ الشیخین و لم یُخْرِجاه؛ این حدیث طبق نظر و مبنای شیخین(مسلم و بخاری) صحیح است؛ ولی آنها ذکر نکردهاند!»
سؤالی مهم
در اینجا سؤال معروفى است که فخر رازى و بعضى دیگر درباره نزول آیه در حق اهل بیت علیهمالسلام ذکر کرده اند که چگونه ممکن است منظور از “ابنائنا؛ فرزندان ما” حسن و حسین علیهماالسلام باشد، در حالى که “ابناء” جمع است و جمع بر دو نفر گفته نمى شود و چگونه ممکن است “نسائنا” که معنى جمع دارد، تنها بر بانوى اسلام، فاطمه علیهاالسلام اطلاق گردد؟ و اگر منظور از “انفسنا” تنها على علیهالسلام است، چرا به صیغه جمع آمده است؟!
پاسخ
اولا- اجماع علماى اسلام و احادیث فراوانى که در بسیارى از منابع معروف و معتبر اسلامى اعم از شیعه و سنى در زمینه ورود این آیه در مورد اهل بیت علیهمالسلام به ما رسیده است و در آنها تصریح شده پیغمبر صلی الله علیه و آله غیر از على علیهالسلام و فاطمه علیهاالسلام و حسن و حسین علیهماالسلام کسى را به مباهله نیاورد، قرینه آشکارى براى تفسیر آیه خواهد بود؛ زیرا مى دانیم از جمله قرائنى که آیات قرآن را تفسیر مى کند، سنت و شأن نزول قطعى است.
بنابراین، ایراد مزبور تنها متوجه شیعه نمى شود؛ بلکه همه دانشمندان اسلام باید به آن پاسخ گویند.
ثانیا- اطلاق “صیغه جمع” بر “مفرد” یا بر “تثنیه” تازگى ندارد و در قرآن و غیر قرآن از ادبیات عرب و حتى غیر عرب این معنى بسیار است.
توضیح اینکه: بسیار مى شود که به هنگام بیان یک قانون، یا تنظیم یک عهدنامه، حکم به صورت کلى و به صیغه جمع آورده مى شود و مثلاً در عهدنامه چنین مى نویسند که: مسئول اجراى آن امضاء کنندگان عهدنامه و فرزندان آنها هستند، در حالى که ممکن است یکى از دو طرف تنها یک یا دو فرزند داشته باشد؛ این موضوع هیچگونه منافاتى با تنظیم قانون یا عهدنامه به صورت “جمع” ندارد.
به عبارت دیگر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله موظف بود طبق قراردادى که با نصاراى نجران بست، همه فرزندان و زنان خاص خاندانش و تمام کسانى را که به منزله جان او بودند، همراه خود به مباهله ببرد، ولى اینها مصداقى جز دو فرزند و یک زن و یک مرد نداشت.(دقت کنید)
اضافه بر این در آیات قرآن موارد متعددى داریم که عبارت به صورت صیغه جمع آمده، اما مصداق آن به جهتى از جهات منحصر به یک فرد بوده است؛ مثلا در همین سوره آیه 173 مى خوانیم: الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ؛ کسانى که مردم به آنها گفتند مردم(دشمنان) اجتماع کرده اند از آنها بترسید.
در این آیه منظور از “الناس” طبق تصریح جمعى از مفسران “نعیم بن مسعود” است که از ابو سفیان اموالى گرفته بود تا مسلمانان را از قدرت مشرکان بترساند! و همچنین در آیه 181 مى خوانیم: لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیاءُ؛ خداوند گفتار کسانى را که مى گفتند: خدا فقیر است و ما بى نیازیم، شنید.
منظور از “الذین” در آیه طبق تصریح جمعى از مفسران “حى بن اخطب” یا “فنحاص” است.
گاهى اطلاق کلمه جمع بر مفرد به عنوان بزرگداشت نیز دیده مى شود؛ همان طور که درباره ابراهیم مى خوانیم: إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ؛ ابراهیم امتى خاضع در پیشگاه خدا بود. در اینجا کلمه” امت” که اسم جمع است، بر فرد اطلاق شده است.
نوه هاى دخترى هم فرزندان ما هستند
از آیه مباهله استفاده مى شود که به فرزندان دختر نیز حقیقتا “ابن” گفته مى شود؛ بر خلاف آنچه در جاهلیت مرسوم بود که تنها فرزندان پسر را فرزند خود مى دانستند. در سوره انعام آیه 84- 85 در باره فرزندان ابراهیم مى خوانیم: و مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى وَ رهارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیى وَ عِیسى وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِین؛ از فرزندان او(ابراهیم)، داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون بودند و این چنین نیکوکاران را پاداش مى دهیم و نیز زکریا و یحیى و عیسى و الیاس که همه از صالحان بودند.
در این آیه حضرت مسیح از فرزندان ابراهیم شمرده شده، در حالى که فرزند دخترى بود و اصلا پدرى نداشت.
در روایاتى که از طرق شیعه و سنى درباره امام حسن و امام حسین علیهماالسلام وارد شده، اطلاق کلمه “ابن رسول اللَّه” (فرزند پیغمبر) کراراً دیده مى شود. تفسیر نمونه/ج 2/ص 586 تا 589
“انفسنا” و مقام امیرالمؤمنین علیهالسلام
اینکه در این آیه، مصداق “انفسنا” امیرالمؤمنین علیهالسلام است، دلیلی محکم و بیچون و چرا بر افضلیت حضرت، بر سایر انبیاء -غیر از حضرت محمد صلی الله علیه و آله- است؛ چرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله، افضل تمام انبیاء است و علی علیهالسلام نیز نفس پیامبر صلی الله علیه و آله شمرده شده است؛ در نتیجه، ایشان بر سایر انبیاء عظام علیهمالسلام برتری دارد.
پنج تن در کتب آسمانی
نام پنج تن آل عبا علیهمالسلام به طور ویژه در کتب آسمانی گذشته آمده است و انبیاء عظام به این بزرگواران توسّل جستهاند. در یکی از مناظراتی که امام رضا علیهالسلام با علمای ادیان دیگر داشته است، بیان میکند که نام پنج تن در تورات و انجیل و زبور آمده است.
بخشی از این مناظره:
امام علیهالسلام سِفْر اول از زبور را خواند تا اینکه به نام محمّد، على، فاطمه و حسنین علیهم السّلام رسید. فرمود: اى رأس الجالوت(عالم بزرگ یهودیان)! تو را به خدا! آیا اینها در زبور داود نیست؟
رأس الجالوت گفت: آرى، عین مطالب و نامها در زبور آمده است.
حضرت فرمود: تو را به حق ده معجزه اى که خداوند بر موسى بن عمران اعطا نمود، قسم مى دهم، آیا این پنج تن ، در تورات به عدل و فضل توصیف نشده اند؟
گفت: آرى و کسى که منکر آن شود، به خدا و پیامبرانش کافر گردیده است.
امام(ع) رو به او کرد و فرمود: فلان سِفْر از تورات را بیاور و شروع کرد به خواندن.
رأس الجالوت از خواندن و فصاحت و بلاغت حضرت، تعجّب کرد. وقتى امام به نام مقدس محمّد- صلّى اللَّه علیه و آله- رسید، رأس الجالوت گفت: آرى، اینها احماد و دختر او و الیا و شبر و شبیر هستند که معناى آن به عربى مى شود: محمّد، على، فاطمه، حسن و حسین.
امام آن جزء از تورات را تا به آخر خواند. سپس رأس الجالوت گفت: به خدا قسم! اى پسر محمّد! اگر خوف از دست دادن ریاستى که بر تمام یهود پیدا کرده ام نبود، به احماد(محمّد صلّى اللَّه علیه و آله) ایمان مى آوردم و دستورات شما را اطاعت مى کردم. قسم به خدایى که تورات را بر موسى و زبور را بر داود و انجیل را بر عیسى نازل کرد، تا به حال کسى را ندیدم بهتر از شما تورات و انجیل و زبور را بخواند و به بهترین بیان و فصاحت و بلاغت، آن را تفسیر کند. الخرایج و الجرایح/قطب راوندی/ دفتر انتشارات اسلامی/ج1/ص346
در ادامه امام علیه السّلام رو به جاثَلیق(عالم بزرگ مسیحیان) که شخصى دانشمند و در بحث و جدل معروف بود، نمود و فرمود: اى جاثلیق! آیا مى دانى براى حضرت عیسى علیهالسّلام صحیفه اى وجود داشت که در آن اسم پنج تن بود و بر گردنش آویزان کرده بود و حضرت در مغرب بود و مى خواست به مشرق برود، صحیفه را گشود و خدا را به نام یکى از آنان قسم داد که زمین زیر پاى او پیچیده شود و در یک لحظه از مغرب به مشرق و از مشرق به مغرب، سیر کرد؟
جاثلیق گفت: من جریان این صحیفه را نمى دانم؛ ولى بدون تردید اسماء پنجگانه همراه او بود که به آنها یا یکى از آنان توسّل مى جست و خداوند نیز آنچه مى خواست به او عطا مى کرد.
حضرت فرمود: اللَّه اکبر! همین که نامها را قبول دارى، کافى است و دیگر فرق نمى کند که به صحیفه اقرار کنى یا نه. اى مردم! بر گفتار او شاهد باشید. همان/ص349
پنج تن و انبیاء علیهمالسلام
انبیاء عظام علیهمالسلام با نام و یاد ائمه معصومین به خصوص پنج تن علیهمالسلام مأنوس بودهاند و با نام ایشان دعا میکردند و خدا را میخواندند. این مطلب معروف و مشهور است که توبه حضرت آدم به برکت این ذوات مقدسه پذیرفته شد. نمونهای از این موارد:
عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهالسلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فاتَمَهُنّ مَا هَذِهِ الْکَلِمَاتُ قَالَ هِیَ الْکَلِمَاتُ الَّتِی تَلَقَّاهَا آدَمُ مِنْ رَبِّهِ فَتابَ عَلَیْهِ وَ هُوَ أَنَّهُ قَالَ یَا رَبِّ أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ إِلَّا تُبْتَ عَلَیَّ فَتَابَ اللَّهُ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا یَعْنِی عَزَّ وَ جَلَّ بِقَوْلِهِ فَأَتَمَّهُنَ قَالَ یَعْنِی فَأَتَمَّهُنَّ إِلَى الْقَائِمِ علیهالسلام اثْنَیْ عَشَرَ إِمَاماً تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْن ؛ مفضل بن عمر نقل مى کند که از امام صادق علیهالسلام درباره این سخن خداوند: «هنگامى که ابراهیم را پروردگارش به کلماتى آزمایش کرد و آن را به پایان رسانید» پرسیدم که این کلمات چه بود؟ فرمود: آنها سخنانى بود که حضرت آدم از جانب پروردگارش دریافت کرد و سپس توبه نمود و آنها عبارت بودند از این کلمات: پروردگارا به حق محمد و على و فاطمه و حسن و حسین از تو درخواست مى کنم که توبه مرا بپذیرى؛ پس خداوند توبه او را پذیرفت که او بسیار توبه پذیر و مهربان است.
به آن حضرت گفتم: اى پسر پیامبر! اینکه خداوند مى فرماید: «فأتمّهنّ، پس آنها را تمام کرد» منظور چیست؟ فرمود: یعنى آنها را تمام کرد تا قائم، که دوازده امامند و نه تن آنان، از فرزندان حسین علیهالسلام هستند. خصال صدوق/جامعه مدرسین/ ج 1/ ص305
لوح سلیمانی
در جنگ جهانی اول(1916م) هنگامی که عدهای از سربازان انگلیسی در چند کیلومتری بیتالمقدس مشغول سنگرگیری و حمله بودند، در دهکده کوچکی به نام “اونتره” یک لوح نقرهای پیدا کردند که حاشیهاش به جواهرات گرانبها مرصّع و در وسطش خطوطی به حروف طلایی نگارش یافته بود. این لوح را نزد فرمانده خود بردند و او هر چه تلاش کرد، نفهمید که چه چیزی نوشته شده است؛ در نهایت این لوح به باستان شناسان بریتانیا سپرده شد.
پس از پایان جنگ، درباره لوح مذکور به تحقیق و بررسی پرداختند و کمیتهای تشکیل دادند که اساتید شناخت زبانهای باستانی بریتانیا، آمریکا، فرانسه، آلمان و سایر کشورهای اروپایی جزء آن کمیته بودند.
پس از چند ماه بررسی و تحقیق، در سوم ژانویه 1920معلوم شد که این لوح مقدس است به نام «لوح سلیمانی» و سخنانی از حضرت سلیمان را در بر دارد که به الفاظ عبرانی قدیم نگارش یافته است. ترجمه این لوح عبارت بود از: الله، احمد، ایلی، باهتول، حاسن، حاسین[علیهمالسلام]
ای احمد! به فریادم رس
یا علی! مرا مدد فرما
ای بتول! نظر مرحمت فرما
ای حسن! کرم نما
ای حسین! خوشی بخش
اعضای کمیته وقتی بر مضمون نوشته لوح اطلاع یافتند، هر یک با تعجب به دیگری نگاه میکردند؛ پس از تبادل نظر، قرار شد که لوح در موزه سلطنتی بریتانیا گذاشته شود.
وقتی این خبر به اسقف اعظم انگلستان(LORD BISHOP) رسید، یک فرمان محرمانهای به کمیته نوشت که خلاصهاش چنین است: «اگر این لوح در موزه گذاشته شود و در دیدگاه مردم قرار بگیرد، اساس مسیحیت متزلزل خواهد شد و سرانجام خود مسیحیان جنازه مسیحیت را بر دوش بلند نموده، در قبر فراموشی دفن خواهند کرد؛ لذا بهتر آن است که لوح مذکور در رازخانه کلیسای انگلستان گذاشته شود و جز اسقف و اهل سرّ کسی آن را نبیند.»
کسانی که این لوح را دیدند و بینشی داشتند، گرایشی عجیب به اسلام پیدا کردند و همان وقت، بین دو نفر از دانشمندان، پیرامون لوح گفتوگوهایی انجام شد که به اسلام آوردن هر دو انجامید. سرگذشتهای پنج تن آل عبا/محمود جویباری/انتشارات بلوغ/ص55 به نقل از کتاب علی [علیهالسلام] و پیامبران/حکیم سیالکوتی/ ص27 تا 34 و کتاب Wonderful Stories af Islam چاپ لندن ص249
والحمدلله ربّ العالمین