۱۳۹۳/۰۶/۳۰
–
۲۰۵ بازدید
این که بکایین چه کسانی اند؟گفتین ۵نفر بعد ۴نفرو اسم بردین بعدیش کیه؟؟؟
پرسشگر گرامی با سلام و ادب و سپاس از ارتباط با این مرکز
شیخ صدوق رحمه اللَّه در کتاب خصال، به سندش از امام صادق علیه السّلام روایت کرده:
بکایین پنج نفر بودند: آدم، یعقوب، یوسف، فاطمه، دختر حضرت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم و على بن الحسین علیهم السّلام.
حضرت آدم از فراق بهشت به قدرى گریه کرد که اثر اشک در دو گونه مبارکش نظیر جوى باقى ماند.
حضرت یعقوب به قدرى از فراق یوسف گریه نمود که چشمان خود را از دست داد و به او گفتند: به خداوند سوگند یوسف را از خاطر نخواهى برد تا آنکه افسرده یا نابود گردى.
حضرت یوسف به قدرى براى پدرش یعقوب گریست که اهل زندان ناراحت شدند و به وى گفتند: یا باید شب گریان و روز ساکت شوى و یا اینکه روز گریان و شب ساکت باشى.
یوسف با یکى از پیشنهادهاى ایشان موافقت نمود.
حضرت فاطمه در فراق پیغمبر به قدرى گریه کرد که اهل مدینه خسته و ناراحت شده به او گفتند: تو به واسطه کثرت گریه ات ما را اذیّت مى کنى. لذا حضرت زهرا از مدینه خارج و به سوى قبر شهدا مى رفت، وقتى ناراحتیهاى قلبى خود را با گریستن خالى مى کرد به سوى مدینه بازمى گشت.
حضرت على بن الحسین علیهما السّلام مدت بیست یا چهل سال بر حضرت حسین گریست. هیچ غذایى در مقابل آن حضرت نمى گذاشتند مگر اینکه گریان مى شد.
کار آن حضرت به جایى رسید که یکى از غلامانش به وى گفت: اى پسر رسول خدا! فداى تو شوم، من مى ترسم تو خود را (به واسطه کثرت گریه) هلاک نمایى!
فرمود: چاره اى نیست جز اینکه از غم و اندوه خود به خداوند شکایت کنم. من چیزهایى را مى دانم که شما نمى دانید. من یادآور قتلگاه فرزندان فاطمه علیها السّلام نمى شوم مگر اینکه گریه راه گلویم را مسدود مى کند.
منبع: زندگانى حضرت زهرا علیها السلام ( ترجمه جلد ۴۳ بحار الأنوار) ترجمه روحانى، ص571و572.
شیخ صدوق رحمه اللَّه در کتاب خصال، به سندش از امام صادق علیه السّلام روایت کرده:
بکایین پنج نفر بودند: آدم، یعقوب، یوسف، فاطمه، دختر حضرت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم و على بن الحسین علیهم السّلام.
حضرت آدم از فراق بهشت به قدرى گریه کرد که اثر اشک در دو گونه مبارکش نظیر جوى باقى ماند.
حضرت یعقوب به قدرى از فراق یوسف گریه نمود که چشمان خود را از دست داد و به او گفتند: به خداوند سوگند یوسف را از خاطر نخواهى برد تا آنکه افسرده یا نابود گردى.
حضرت یوسف به قدرى براى پدرش یعقوب گریست که اهل زندان ناراحت شدند و به وى گفتند: یا باید شب گریان و روز ساکت شوى و یا اینکه روز گریان و شب ساکت باشى.
یوسف با یکى از پیشنهادهاى ایشان موافقت نمود.
حضرت فاطمه در فراق پیغمبر به قدرى گریه کرد که اهل مدینه خسته و ناراحت شده به او گفتند: تو به واسطه کثرت گریه ات ما را اذیّت مى کنى. لذا حضرت زهرا از مدینه خارج و به سوى قبر شهدا مى رفت، وقتى ناراحتیهاى قلبى خود را با گریستن خالى مى کرد به سوى مدینه بازمى گشت.
حضرت على بن الحسین علیهما السّلام مدت بیست یا چهل سال بر حضرت حسین گریست. هیچ غذایى در مقابل آن حضرت نمى گذاشتند مگر اینکه گریان مى شد.
کار آن حضرت به جایى رسید که یکى از غلامانش به وى گفت: اى پسر رسول خدا! فداى تو شوم، من مى ترسم تو خود را (به واسطه کثرت گریه) هلاک نمایى!
فرمود: چاره اى نیست جز اینکه از غم و اندوه خود به خداوند شکایت کنم. من چیزهایى را مى دانم که شما نمى دانید. من یادآور قتلگاه فرزندان فاطمه علیها السّلام نمى شوم مگر اینکه گریه راه گلویم را مسدود مى کند.
منبع: زندگانى حضرت زهرا علیها السلام ( ترجمه جلد ۴۳ بحار الأنوار) ترجمه روحانى، ص571و572.