حواسم بود که یکی از دوستانم به آن یکی گفت: «این کلابهاوس دقیقا چیه؟ اخیرا هرجا میرم حرفش هست.» و باز حواسم بود که آن دوست در پاسخ به این یکی گفت: «بذار برات خلاصهاش کنم: این یک برنامهایه که نیروهای امنیتی درست کردن برای شناسایی معترضان تا بعد یکجا دخل همشان را بیاورند. اونهایی که این اتاقها را برگزار میکنند یا ماموران مستقیم این نیروهای امنیتی هستند و یا ناخواسته در راستای اهداف اینها کار میکنند.» و تازه فکر کنم قسمت دوم جملهاش را بنا به ملاحظهای که در مورد شخص من داشت گفت وگرنه نظر خودش همان قسمت اول جمله بود. یعنی همه آنها که در کلابهاوس فعالیت میکنند بی چون و چرا مزدورند.
دوست من این حرفها را از سر عداوت و کینه نمیگفت. باورش بود. چنان که بسیاری از مردم این سرزمین بر این باورند که هر آدمی که کاری انجام میدهد حتما به جایی وابسته است وگرنه مگر به آدم غیروابسته امکان فعالیت میدهند؟ فرقی نمیکند این کار چه باشد. برپا کردن یک کارخانه باشد و یا ساختن یک محصول فرهنگی. چاپ یک کتاب باشد و یا سخن گفتن ساده در یک مکان عمومی. به هرحال کسی که کار میکند مزدور است و در خوشبینانهترین صورت مزدور بیجیره و مواجب. طرف آمده در کلابهاوس و با لحنی عصبانی میگوید: «این حکومت در چهل و چند سال اخیر کاری جز اختلاس انجام نداده.» میگویم: «این شکل از حرف زدن نه تنها منصفانه نیست بلکه مشکلی را از ما هم حل نمیکند.» میگوید: «طبیعی است که مزدورانی چون شما از نظام دفاع کنند.» میگویم: «من مزدور رسمی این نظامم منتهی تو اگر درباره رژیم پهلوی هم این حرف را بزنی به تو خواهم گفت که قضاوتت نامنصفانه است. هر حکومتی در هر کجای جهان صدماتی دارد و خدماتی. نمیتوانی درباره هیچ حکومتی چنین حکمی صادر کنی، تازه مهمتر از همه این حرفها این که اصلا موضوع این اتاق ربطی به نقد حکومت و حاکمیت ندارد. هر وقت درباره عملکرد جمهوری اسلامی حرف زدیم شما تشریف بیاورید و همین حرفها را تکرار بفرمایید.»
خب، فکر میکنید نتیجه این حرفها چه بود؟ طرف کار و زندگیاش را رها کرده تا به دیگران ثابت کند در خبرگزاری خبرآنلاین مشتی مزدور مشغول توجیه ظلم و ستمهای آشکار حکومت هستند. مدعی آنقدر هول است که اصلا به این که ما چه میگوییم و چه مینویسیم هم کاری ندارد. پریروزها عکسی گرفته از یک اتاق در حال برگزاری. اتاقی با موضوع بیانیه جمعی از سینماگران زن درباره ناامن بودن فضای سینما برای خانمها. ما مثل همیشه موضوعی را به اقتراح گذاشتیم. دیگران آمدند و حرفهایشان را زدند. از قضا خود ما موضع خاصی در این باره اتخاذ نکردیم. صبورانه به حرفهای اهالی سینما و جمعی از جامعهشناسان و حقوقدانان و روزنامهنگاران گوش دادیم. تازه از سوی بسیاری از مخاطبانمان متهم شدیم که چرا از دل این اتاق موضع رادیکالی علیه متجاوزان درنیامده است و بهانهشان هم این بود که چرا خیلیها در اتاق ما گفتند این بیانیه بهانهای داده به دست اقتدارگرایان تا سینما بیش از پیش تحدید و تهدید شود. با این حال مدعی زیر آن عکس نوشته «این حضرات وابسته به حاکمیت چرا برای این همه فساد و رانت دولتی در سینما اتاق برگزار نکردند؟» و بعد هم اضافه فرموده: «اینها آدمهای شریف را در سینما نادیده گرفتهاند و به بهانه جمعی آدم مریضالاحوال قصد دارند کلیت سینما را زیر سئوال ببرند.» بیش از این قصد ندارم به حرفهای آن بنده خدا بپردازم. او فقط یک نمونه است. نمونهای کوچک از بیشمار آدمهای بیکار و بیهنر این مملکت که به جای این که کار خود را کنند و بار خود را برند مدام سر توی کار این و آن فرو میکنند و گمان میکنند نظر کردن در عیب دیگران بیهنری آنان را میپوشاند. گیرم من و ما مشتی مزدوریم که کاری جز توجیه جنایت دیگران نداریم و اصلا عاری از هرگونه فضل و هنری هستیم. به قول آن بزرگ، عبدالکریم، «حکایت نویس مباش، چنان باش که از تو حکایت کنند.» بهمن فرمانآرا در جایی گفته بود: «در سرزمینی زندگی میکنیم که شغل اول مردم آن حسودی و تنگنظری است.» شاید بگویید این حرف زیادی بدبینانه است. نمیدانم. اما آنقدر میدانم که هرکس در این مملکت بخواهد کار خودش را انجام دهد یا باید خوشآمد فلانی و بدآمد بهمانی برایش مهم نباشد و یا باید گوشهایش را ببندد و بیاعتنا به عیبجوییهای آدمهای بیکار، سرش را بیندازد پایین و کاری را که از عهده آن برمیآید به بهترین شکل انجام دهد. این شیوهای که خدمتتان عرض کردم تنها شیوه زیستن در روزگار ماست.
۲۵۹۲۵۹