انزوای شدید تأثیرات عجیبی روی ذهن انسان دارد. در اواخر سال ۱۹۶۴، جوزی لاریس و آنتونی سنی بهعنوان بخشی از آزمایشی برای درک تأثیر انزوا روی بدن و ذهن در دو غار کوههای آلپ فرانسه پنهان شدند. وقتی سنی پس از ۱۲۶ روز انزوا از غار خارج شد، فکر میکرد زمان کمتری گذشته باشد. در سال ۱۹۷۲ میشل سیفر، غارنورد فرانسوی پا را فراتر گذشت و ۶ ماه در غاری نزدیک دل ریو در ایالت تگزاس گذراند. وی چهار دهه بعد در مصاحبه با اشپیگل گفت: «از نظر جسمی خستهکننده نبود؛ اما از نظر روانی جهنم بود.»
تلاش برای ایجاد انزوا در آزمایشگاه آزاردهندهتر است. به گزارش وایرد، در دههی ۱۹۵۰ دونالد هب، روانشناس کانادایی، به دانشجویان تحصیلات تکمیلی دانشگاه مکگیل به ازای هر روز تنها ماندن در اتاقهایی کوچک ۲۰ دلار میداد. دستهای داوطلبان در لولههای مقوایی قرار داده میشد، گوشهای آنها با بالشهای ضخیم U-شکل پوشانده میشد و عینکهای ماتی روی چشمان آنها قرار داده میشد. خیلی زود شناخت ذهنی آنها رو به زوال رفت و بیقراری شدید و توهمات روشنی تجربه کردند. یکی از دانشجویان گزارش کرد که احساس میکند بدن او همزمان در دو مکان قرار دارد و نمیداند کدام یک واقعا خود او است.
انسانها بهندرت چنین انزوای اجتماعی شدیدی تجربه میکنند؛ اما مطالعات نشان داده است که حتی در زندگی عادی، افزایش تنهایی تأثیری منفی روی سلامت جسم و روان دارد. در مروری از علم تنهایی مشخص شد که احتمال بقای افرادی که روابط اجتماعی قویتری دارند، در دورهی زمانی مشخص، در مقایسه با افراد دارای روابط اجتماعی ضعیفتر، ۵۰ درصد بیشتر است. مطالعات دیگر تنهایی را به بیماریهای قلبی-عروقی، التهاب و افسردگی مرتبط کردهاند.
از دههی ۱۹۸۰ میدانیم افرادی که از نظر اجتماعی منزویتر هستند، معمولا از سلامتی ضعیفتری برخوردار هستند؛ اما هنوز نمیدانیم چرا تنهایی با سلامتی ارتباط تنگاتنگی دارد. آیا افراد منزوی معمولا دارای عوامل خطر دیگر برای بیماریهای خاص هستند یا چیزی در مورد تنهایی وجود دارد که با سازماندهی مجدد ارتباطات عصبی بهتدریج سلامتی را تضعیف میکند.
برای پژوهشگرانی که در زمینهی تنهایی مطالعه میکنند، دنیاگیری کووید ۱۹ آزمایش طبیعی بیسابقهای در مورد تأثیرات احتمالی انزوای اجتماعی بر مغز فراهم کرده است. همانطور که میلیونها نفر در سراسر جهان از وضعیت چندین ماه کاهش تماس اجتماعی خارج میشوند، عصبشناسان با نگاهی تازه بهتنهایی در حال درک این موضوع هستند که چرا روابط اجتماعی برای سلامتی ما اهمیت زیادی دارد.
ارتباط تنهایی و سلامتی ضعیف بهخوبی اثبات شده است؛ اما دانشمندان اخیرا توانستهاند درکی اجمالی در این زمینه به دست آورند که انزوای اجتماعی در مغز چگونه نمایان میشود. این کشف با آزمایشی ناموفق آغاز شد.
گیلیان متیوس در کالج سلطنتی لندن در تلاش بود تا دریابد چگونه اعتیاد به مواد مخدر بر ارتباط نورونهای خاص در بخشی از مغز که هسته رافه خلفی نامیده میشود، اثر میگذارد. متیوس موشها را به دو گروه تقسیم کرد. او به یک گروه از موشها کوکائین و به گروه دیگر محلول نمکی تزریق کرد؛ اما هرچه تلاش میکرد، همچنان میدید که ارتباطات عصبی هسته رافه خلفی در هر دو گروه از موشها در حال قویتر شدن است. متیوس متوجه شد این ارتباطات عصبی جدید ارتباط چندانی با مواد مخدر ندارند. هر دو گروه از موشها قبل از آغاز آزمایش به مدت ۲۴ ساعت در انزوا نگهداری شده بودند.
چیزی که متیوس شاهد آن بود، تأثیری بود که انزوای اجتماعی روی مغز داشت. این کشف تصادفی راه جدیدی برای تفکر در مورد تنهایی باز کرد. اگر میتوانستیم آثار انزوای اجتماعی را روی مغز موشها ببینیم، بدان معنا بود که تنهایی فقط توصیفکنندهی حالتی در دنیای خارج نیست؛ بلکه میتواند به چیزی درونی نیز اشاره کند. درک این موضوع، زندگی حرفهای متیوس را وارد مسیر جدیدی کرد. او پژوهش در زمینهی اعتیاد به مواد مخدر را کنار گذاشت و در سال ۲۰۱۳ به مؤسسه فناوری ماساچوست رفت تا به آزمایشگاه دکتر کی تای بپیوندد.
تای دانشمند عصبشناسی است که در زمینهی درک پایهی عصبی عواطف مطالعه میکرد و همچنین یکی از پیشگامان اپتوژنتیک است. اپتوژنتیک تکنیکی است که در آن پروتئینهایی که از نظر ژنتیکی مهندسی شدهاند، به سلولهای مغز حیوانات وارد میشود. این امر به پژوهشگران اجازه میدهد با تاباندن نور از طریق کابلهای فیبر نوری به مغز حیوانات زنده، نورونها را روشن و خاموش کنند. با این روش، دانشمندان میتوانند مناطقی از مغز را فعال کنند و در همان زمان، پاسخ حیوانات را مشاهده کنند.
متیوس و تای میخواستند به کمک تکنیک اپتوژنتیک بررسی کنند که چگونه نورونهای هسته رافه خلفی در جریان انزوای اجتماعی بر موشها تأثیر میگذارند. وقتی پژوهشگران نورونها را تحریک کردند، احتمال اینکه این جانوران بهدنبال موشهای دیگر بگردند، بیشتر میشد. وقتی آنها همان نورونها را سرکوب کردند، حتی جانوران منزوی نیز تمایل به برقراری تعامل اجتماعی را از دست میدادند. به نظر میرسید متیوس و تای کلید عصبی را پیدا کرده باشند که تمایل جانوران به تعامل اجتماعی را کنترل میکرد. این کلید زمانیکه آنها منزوی بودند، روشن میشد و زمانیکه اشتیاق آنها به ایجاد تعامل اجتماعی ارضا میشد، خاموش میشد.
متیوس میگوید به همان روشی که مکانیسمهایی برای تضمین مصرف غذا و آب وجود دارد، مکانیسمهایی برای کمک به حفظ تماس اجتماعی وجود دارد. این امر نشان میدهد که برقراری تماس اجتماعی فقط خوب نیست، بلکه نیازی اساسی است که مغز برای جستجوی آن سازماندهی شده است. این موضوع قبلاً در مطالعاتی روی زنبورهای عسل، مورچهها و موشها نشان داده شده است. در برخی گونهها کاهش سطح تماس اجتماعی بقا را به خطر میاندازد.
در سال ۲۰۲۰ یکی دیگر از دانشمندان عصبشناس مؤسسه فناوری ماساچوست مقالهای را منتشر کرد که نشان میداد مغز انسان در برابر انزوای اجتماعی به همان شکلی پاسخ میدهد که در موشهای متیوس دیده شد. لیویا تومووا، ۴۰ فرد داوطلب را در مطالعه به کار گرفت و از آنها خواست تا تلفنهای هوشمند، تبلتها و لپتاپهای خود را تحویل بدهند و بهتنهایی ۱۰ ساعت در اتاقی بمانند. داوطلبان میتوانستند خود را با کتابهای پازل و ابزار نوشتن سرگرم کنند؛ اما اجازهی دسترسی به داستانهایی که ممکن بود حاوی نشانههای تماس اجتماعی باشد و انزوای آنها را کاهش بدهد، نداشتند. اگر داوطلبان به استفاده از سرویس بهداشتی نیاز پیدا میکردند، باید از گوشگیر استفاده میکردند تا نتوانند هیچ گفتگویی را در بین راه بشوند. تومووا که اکنون در دانشگاه کمبریج است، میگوید سعی کردیم سناریویی را ایجاد کنیم که در آن افراد واقعا هیچ نوع ورودی نداشته باشند.
اپتوژنتیک برای استفاده در انسانها بسیار تهاجمی است، بنابراین تومووا از مغز شرکتکنندگان اسکن fMRI گرفت. وقتی به داوطلبان منزوی تصاویری از نشانههای اجتماعی نشان داده میشد، مناطق مغزی مرتبط با ولع به همان روشی فعال میشد که مغز انسانهای گرسنه زمانیکه تصاویر غذا را میدیدند، فعال میشد.
منطقهای از مغز که تومووا روی آن تمرکز کرد، غنی از نورونهای دوپامین است که انگیزش و انتظارات ما از دنیای پیرامون را هدایت میکند. هنگامی که مغز فعالیتی پاداشدهنده را پیشبینی میکند (مانند خوردن غذا یا تماس اجتماعی) این نورونها فعال میشوند؛ اما اگر به تعاملات مورد انتظار دسترسی پیدا نکنیم، مغز احساس منفی ولعمانندی را تجربه میکند. تومووا میگوید این مسئله ممکن است پیامدهای منفی انزوای طولانیمدت را توضیح بدهد. او میگوید: «اگر تحت استرس طولانیمدتی باشید، همین سازگاریها که در وهلهی اول سالم و ضروری هستند، درواقع مضر خواهند بود، زیرا به گونهای طراحی نشدهاند که حالتهای طولانیمدتی باشند.»
یافتههای جدید سؤالات مختلفی را در زمینهی درک انزوای اجتماعی و تأثیر آن روی سلامتی ایجاد میکند. آیا بین افرادی که انزوای کوتاهمدت را تجربه میکنند و کسانی که به مدت طولانی در انزوا هستند، تفاوتهای عصبی وجود دارد؟ چه نوع تعاملات اجتماعی ولع اجتماعی ما را ارضا میکند؟ آیا تماس ویديویی برای رفع نیاز ما به ایجاد تماس اجتماعی کافی است یا برای احساس خشنودی باید ارتباط حضوری وجود داشته باشد؟
اگرچه چندین دهه است که در مورد ارتباط بین انزوای اجتماعی و سلامتی میدانیم، هنوز پاسخهای قانعکنندهای برای هیچیک از این سؤالات نداریم.
مقالههای مرتبط:
جولیان هولت لونستاد، استاد روانشناسی دانشگاه بریگام یانگ آمریکا و نویسندهی دو مطالعه مهم در مورد انزوای اجتماعی و سلامتی، میگوید شواهد برای مدتزمانی طولانی وجود داشته است؛ اما بهخوبی درک نشده است. او میگوید: «دادههای زیادی داریم که بهطور محکم نشان میدهند که هم انزوا و هم تنهایی ما را در معرض افزایش خطر مرگ زودهنگام قرار میدهند و برعکس، داشتن ارتباطات اجتماعی محافظتکننده است و خطر ما را کاهش میدهد.» هولت لونستاد فکر میکند دنیاگیری میتواند نقطه عطفی در درک ما از تنهایی و زنگ خطری برای تأمل دراینباره باشد.
در سال ۲۰۱۸، دولت بریتانیا اولین استراتژی تنهایی خود را راهاندازی کرد. سرویس سلامت همگانی (NHS) نیز در تلاش برای کاهش تنهایی، هدایت افراد را بهسوی باشگاههای اجتماعی و فعالیتهای دیگر آغاز کرده است. هولت لونستاد میگوید بحث تنهایی از نظر سلامت عمومی اهمیت دارد و باید مورد توجه قرار گیرد و همزمان با اجرای سیاستها، این سیاستها باید ارزیابی و در صورت نیاز اصلاح شوند.
حل مشکل تنهایی و درک اینکه چه چیزی کمک میکند و چه چیزی بیفایده است، به درک تجربیات مختلف مردمی نیاز دارد که انزوا را تجربه میکنند. استپتو اندرو، استاد روانشناسی و همهگیرشناسی کالج دانشگاهی لندن میگوید چیزی زیادی دراینباره نمیدانیم که چه اتفاقی میافتد زمانیکه مردم از حالت تنهایی به ارتباط اجتماعی روی میآورند. وی در حال مطالعهی سلامتی افرادی بوده است که از زندگی بهتنهایی به زندگی با فرد دیگر تغییر وضعیت میدهند اما تشخیص اینکه کدام اثرات ناشی از تغییر در انزوای اجتماعی و کدام ناشی از عوامل دیگر است، دشوار است. تومووا میگوید: «تلاش برای بررسی انزوا یا تنهایی در انسانها ساده نیست. در انسانها، تنها بودن لزوما با تعداد افرادی که در اطراف شما قرار دارند، ارتباط ندارد.» وی خصوصاً به تأثیری که دنیاگیری ممکن است روی افراد جوانی که مهارتهای شناختی و اجتماعی آنها هنوز در حال رشد است، علاقهمند است. او میگوید: «فکر میکنم بهطور بالقوه تفاوتهایی را در نحوهی رشد رفتار اجتماعی یا مواردی از این دست خواهیم دید.» اما همانطور که همیشه در جهان نامعلوم پژوهشهای تنهایی رخ میدهد، عکس این قضیه نیز ممکن است صادق باشد. شاید بیشتر مردم از این نظر حالشان خوب باشد، چرا که ممکن است رسانههای اجتماعی نیازهای اجتماعی ما را بهخوبی برآورده سازند.