خانه » همه » مذهبی » تأثیر دعا

تأثیر دعا


تأثیر دعا

۱۳۹۲/۰۴/۲۵


۱۰۹ بازدید

دعا پیوند با مبدء آفرینش است وحاکی از اعتقاد عمیق دعا کننده دارد،تکرار یک عبارت ویک جمله مثبت برای فرد غیر معتقد ،فوائدی می تواند داشته باشدلکن شبیه آثار دعا نیست که سبب ارتقاء روحی گردد.دعا روح امید را در انسان تقویت می کندامیدواری به اینکه انسان تنها نیست بلکه مبدء قدرتی وجود دارد که اورا مدد می رساند واین امر باعث می شود که در گرفتاریها خود را نبازد وروحیه خودرا حفظ نماید،شخص غیر معتقد هم اگر حالت انقطاع پیدا کند وبه نیرویی ماورا این عالم ولو نامش خدا نباشد،یعنی خطاء در تطبیق داشته باشد،اگر به چنین نیروئی دلبسته باشد،می تواند نتیجه دعای واقعی را در یافت کند.
ادامه مباحث را ببینید.
۱ـ

دعا پیوند با مبدء آفرینش است وحاکی از اعتقاد عمیق دعا کننده دارد،تکرار یک عبارت ویک جمله مثبت برای فرد غیر معتقد ،فوائدی می تواند داشته باشدلکن شبیه آثار دعا نیست که سبب ارتقاء روحی گردد.دعا روح امید را در انسان تقویت می کندامیدواری به اینکه انسان تنها نیست بلکه مبدء قدرتی وجود دارد که اورا مدد می رساند واین امر باعث می شود که در گرفتاریها خود را نبازد وروحیه خودرا حفظ نماید،شخص غیر معتقد هم اگر حالت انقطاع پیدا کند وبه نیرویی ماورا این عالم ولو نامش خدا نباشد،یعنی خطاء در تطبیق داشته باشد،اگر به چنین نیروئی دلبسته باشد،می تواند نتیجه دعای واقعی را در یافت کند.
ادامه مباحث را ببینید.
1ـ نه در همه ، بلکه در برخی دعاها نیز نوعى تلقین وجود دارد و مى تواند اثراتى همانند تلقین به نفس را ایجاد کند ، ولى این بدان معنا نیست که کار دعا و تلقین صرف ، یکسان می باشد. صرف اینکه دو امر در برخی خصوصیّات شبیه یکدیگرند ، منطقاً نمی تواند دلیل بر یگانگی تمام عیار آن دو امر باشد. برای مثال ، دو برادر دو قلو شباهت فراوانی به یکدیگر دارند ، آیا از این شباهت می توان نتیجه گرفت که هر دوی آنها در امتحان کنکور قبول می شوند؟ یا اگر یکی از آنها کار خلافی نمود می توان دومی را هم به همان جرم متّهم نمود؟ البته بسیاری از افراد نا آشنا با منطق معمولاً دست به چنین استدلالهای نادرستی می زنند ؛ ولی روشن است که چنین نتیجه گیریهایی منطقاً نادرست و از باب قیاس تمثیل می باشد.
2ـ امر اساسی در تلقین مؤثّر ، تکرار مداوم آن می باشد ، در حالی که بسیاری از دعاهای مستجاب چه بسا با یکبار دعا نمودن به نتیجه می رسند. تاریخ ثبت نموده که امیر مومنان (ع) چندین نفر را نفرین نمودند و نفرین آن حضرت در مورد تمام تمام آنها تحقّق یافت. برای مثال مالک بن انس را نفرین که: خدا تو را گرفتار مرض پیسی کند و چنان شد که آن حضرت از خدا خواسته بود. آیا چنین کاری با صد سال تلقین ممکن است؟!
نهایت کاری که تلقین انجام می دهد این است که نفس خود شخص را مستعدّ برای اموری می کند. امّا آیا تلقین قادر است به شخص این توانایی را بدهد که دیگری را گرفتار مرض پیسی نماید؟ آن هم فقط با یکبار نفرین نمودن ، نه با تلقین مدام به گوش طرف مقابل.
3ـ یکی از اموری که خاصّ دعا می باشد ، این است که دعای یک شخص در حقّ دیگری نیز اثر دارد ؛ چه آن دیگری از دعای این شخص مطّلع باشد و چه نباشد. برخی تحقیقات نیز نشان داده که دعای دیگران باعث بهبودی سریع بیماری شخص می شود ، در حالی که خود او هیچّ اطّلاعی از دعای دیگران ندارد. در حالی که تلقین پنهانی یک شخص به نفع دیگری اثری بر روی او ندارد. مثلاً اینکه حسن به خودش تلقین کند که علی در امتحان کنکور قبول خواهد شد ، باعث نمی شود که علی در کنکور موفّق شود.
4ـ تلقین و دعا هر دو بر خواسته از نوعی نگرش به جهان هستى می باشند. در تلقین صرف ، جهان و نفس انسان موجوداتی سر خود و بی صاحب در نظر گرفته می شوند که غلام حلقه به گوش ما انسانها می باشند و ما می توانیم با تلقین مداوم آنها را رام خود کنیم و به نفع خود از آنها بهره ببریم. چنین نگرشی به جهان – که بسیاری از روانشناسی های غربی بر آن استوار می باشند – در حقیقت از فلسفه های اومانیستی (انسان گرا ) بر آمده اند که انسان را به جای خدا گذاشته اند و با دلائل عقلی نیز قابل اثبات نیستند. امّا دعا از نگرشی عمیق درباره ی عالم هستی سر چشمه گرفته که خدا در رأس آن بوده و ارکان آن با برهان عقلی اثبات می شود. نگرشى که در آن آفریننده اى قادر قرار دارد و مى تواند در آفریده خویش تصرّف نماید و بی اذن او هیچ موجودی قادر به اثر گذاری نیست. خدایی که اگر اراده کند ، آتش ابراهیم را نمی سوزاند و عیسی مرده را زنده می کند و صالح از کوه ، شتر بیرون می آورد و …
پس چنین نیست که دعا و تلقین ، یک چیز باشند ، بلکه دو امر متفاوتند با دو پشتوانه ی فکری مختلف که البته در برخی موارد و در برخی ویژگیها اشتراکاتی نیز دارند.
به طور خلاصه مى توان تفاوت هاى تلقین و دعا را در موارد زیر خلاصه کرد:
1ـ در تلقین ، شخص تلقین کننده تنها به خود متّکى است ولى در دعا به خداوند تکیه دارد.
2 ـ تلقین با تلقین متضاد خود از بین مى رود و یأس آور است؛ ولى دعا چنانچه مستجاب هم نشود، شخص دعا کننده باز امیدوار است. چون دعا مبتنی بر این پیش فرض می باشد که خدا در رأس امور قرار دارد و همواره خیر بنده اش را می خواهد.
3ـ دعا ارتباط با مبدأ هستى و رها سازنده آدمى از غربت و تنهایى و نگاه به بالاتر است ولى تلقین تنها در خود فرو رفتن است که نتیجه اش بریدن از ملکوت و رسیدن به نوعی خود بینی است. این نوع خود بینی و خود محوری هم در برخی روانشناسان غربی یا غرب زده به وضوح دیده می شود ، هم در مرتاضان و یوگی ها و امثال آنها.
4ـ تاثیر تلقین بسیار محدود است؛ ولى دعا دامنه اى گسترده دارد ؛ تا آنجا که شخص برای پاک شدن گذشته ی خود یا برای اموات در گذشته ی خود و نیز برای آینده ی خود و فرزندانش نیز می تواند دعا کند. حتّی شخص می تواند برای تمام انسانها و در طول تمام زمانها نیز دعا کند ولی تلقین در چنین مواردی کاربرد ندارد. لذا دعا انسان را با همه متّصل می کند ، بر عکس تلقین که شخص را در خود فرو می برد.
5ـ دعا ممکن است تغییراتى واقعى در عالم واقع پدید آورد، ولى تاثیر تلقین بیشتر درونى و مربوط به ساختار مغزی و روانی انسان است.
6ـ دعا مستند به جهان بینى الهى و مطابق با فطرت انسانى و مبتنی بر براهین عقلی است ولى تلقین چیزی جز نوعى تمرین روانى صرف نیست.
7ـ دعا انسان را از امور دیگر باز نمی دارد ؛ شخص دعایی می کند و نیازی ندارد که مدام آن را در خیال خود حاضر سازد ولی تلقین ، اگر چه انسان را در بعدی ممکن است موفّقتر سازد ولی از ابعاد دیگر زندگی باز می دارد و ذهن را همواره مشغول نگه می دارد.
8ـ تلقین همواره در مسیر خودخواهی و رسیدن به آمال است ولی دعا اوّلاً اقسامی دارد که برخی از آنها فقط خدا خواهی است و هیچ خواهش شخصی در آن نیست. ثانیاً برخی دعاها دیگر خواهی و درست در مقابل خودخواهی قرار دارند. ثالثاً دعا حتّی زمانی که برای خود می باشد ، همراه با خدا خواهی است. چون شخص ، حاجت خود را از خدا می خواهد نه از نفس خود. رابعاً تلقین صرفاً برای رسیدن به مطلوب است ، امّا دعا افزون بر خواستن مطلوب ، وجود شخص را هم در مسیر الهی شدن می سازد. بخصوص دعاهای قرآنی و دعاهای تعلیم داده شده از سوی معصوم (ع) معارف کلامی ، فلسفی و عرفانی فراوانی را در خود دارند که دعا کننده از طریق آنها ساختار عقلی و روحی خود را در مسیر الهی تنظیم می کند.
9ـ در تلقین ، شخص ، یا اسوه و الگویی ندارد یا اسوه و الگویی از سنخ خود دارد ، امّا دعا کننده ، ملائک و انبیاء و اولیای الهی را الگو و واسطه ی خود قرار می دهد و سعی می کند همرنگ آنها شود.
10ـ برد تلقین تنها در عالم دنیاست ؛ امّا دعا حتّی برای بعد از مرگ نیز کاربرد دارد. تلقین اگر چه در امور دنیایی ، گاه ایجاد آرامش موقّتی می کند ولی وقتی به پای مرگ می رسد قادر نیست هراس مرگ را بزداید. امّا اهل دعا چون به خدا اعتقاد دارند و منشاء اثر را خدا می دانند و نه صرف نفس و روان ، با دعا درباره ی وضعیّت برزخی و اخروی خود به آرامش می رسند و از ترس مرگ می رهند ؛ ولی اهل تلقین صرف ، از راه فراموش نمودن مرگ و با به غفلت زدن خود ، ترس ناشی از این واقعیّت گریزناپذیر را معالجه می کنند. اهل تلقین مدّعی اند که از راه تلقین ایجاد آرامش می کنند ؛ در حالی که این ادّعا دروغی شاخدار است. آرامشی که آنها ایجاد می کنند ، صرفاً نوعی گول زدن خود است نه آرامش. لذا اگر مریضی که با تلقین به او قبولانده اند که شفا می یابد ، پرونده ی خود را ببیند و مشاهده کند که پزشکان زمان وفات او را هم حدس زده اند ، دوباره دچار آشفتگی روحی خواهد شد. امّا اهل ایمان حقیقی ، اگر بدانند که زمان مرگشان فرا رسیده ، تمرکزشان افزونتر می شود تا عالم مادّه را با تقوا و پاکی ترک نمایند ؛ و دعایشان در چنین مواقعی افزونتر و خالصانه تر می شود ؛ امّا نه دعا برای ماندن در دنیا ؛ بلکه برای آبادانی آخرت.
یک فرمانده اومانیست که فنون تلقین را می داند هنگامی که می بیند سربازان تحت فرمان او محاصره شده اند و هیچ راه نجاتی هم نیست ، از راه تلقین خود را آرام می کند و هیچ اقدامی انجام نمی دهد ؛ چون جنگ برای او یک نوع بازی شطرنج است و سربازان تحت فرمانش مهره های بازی اند. او با چنین تفکّری خود را آرام می کند. ولی یک فرمانده الهی در چنین مواقعی اوّلاً آرام است چون همه چیز را امتحان الهی می بیند و مرگ را هم آخر زندگی نمی داند. امّا آرامش او منفعلانه و غافلانه نیست بلکه از یک آگاهی متعالی سرچشمه می گیرد. ثانیاً خود را در بن بست نمی بیند ؛ چون می داند که از راه دعا ممکن است امدادهای غیبی را به کمک بگیرد ؛ لذا دست به دعا بر می دارد. اینجا دیگر تلقین کار ساز نیست ؛ چون تلقین مربوط به توانایی های درونی انسان است امّا دعا مبتنی بر قدرت نامتناهی الهی است.
11ـ اتّفاقی که در تلقین رخ می دهد این است که ساختار مغزی ، عصبی و بدنی انسان تغییراتی در خود می دهند تا در راستای خواست روحی شخص قرار گیرند ؛ و روشن است که این تغییرات اوّلاً بسیار محدود و ثانیاً بسیار کند می باشند. در اکثر اوقات ، روح دعا کننده در اثر توجّه به خدا و ارتباط با ملائک و توسّل به انسانهای کامل ، در مراتب هستی صعود و ترقّی نموده به مراتب بالای عالم ملکوت و عالم جبروت قدم می نهد و با وسائط فیض حوادث ، که در این دو عالم قرار دارند ، متّحد می شود و از این راه فیض الهی را دریافت و در مراتب پایین خویش یا دیگر موجودات جاری می سازد. بر همین اساس ، هر چه رتبه ی وجودی شخص دعا کننده عظیمتر باشد ، به همان اندازه دعای او مستجابتر خواهد بود. همچنین هر چه روح شخص دعا کننده پاکتر و به وجود ملائک ملکوتی و جبروتی و وجود نوری انسان کامل شبیه تر باشد ، به همان اندازه دعای او مؤثّرتر خواهد بود. بر همین اساس است که اهل بیت (ع) برای استجابت دعا شرائطی را برشمرده اند که دقّت در این شرائط قبولی دعا ، نشان می دهد که اکثر آنها روح را در مسیر سنخیّت با ملائک قرار می دهد.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد