۱۳۹۸/۰۹/۲۱
–
۹۴۸ بازدید
درباره چگونگی پدیدآمدن اهل حق توضیح مختصری دهید.
در مورد تاریخ پیدایش اهل حق برخی از هواداران این فرقه معتقدند که این فرقه در قرن دوم هجری پدید آمده و در قرن هفتم تجدید حیات یافته است اما از نظر برخی دیگر این فرقه در قرن چهارم به دست شخصی به نام مبارک شاه، ملقب به شاه خُوَشین از اهالی بلوران از توابع لرستان تأسیس شده است. (ر.ک: فرق و مذاهب کلامی، علی ربانی گلپایگانی، ص 331 ) به برخی ازعقائد این فرقه به نقل از کتاب « فرهنگ فرق اسلامى، ص 87 » نوشته « دکتر محمد جواد مشکور » اشاره می شود. بعضى دیگر از فرق اسلام نیز مانند حروفى ها و متصوفه، خود را اهل حق یا حقیقت نامیده اند. اما اهل حق، بمعنى اخص نام گروهى است، که به ایشان با نوعى تسامح على اللهى نیز می گویند، ولى آنان على اللهى واقعى نیستند، بلکه عقایدشان آمیخته اى از اعتقادات «مانوى »، و ادیان کهن «ایرانى »، و مذهب «اسماعیلى »، و «تناسخ هندى » و دیگر ادیان سرّى است.
طوایف اهل حق به نامهاى مختلف مانند: اهل حق، اهل سرّ، یارسان، نصیرى، على اللهى معروف مى باشند، و از نشانه هاى خاص آنان «شارب » است، یعنى سبیل خود را نمى زنند، تا بلند شود و لب بالا را بپوشاند. آنان «شارب » را معرّف مسلک حقیقت مى دانند، و معتقدند که شاه ولایت على (ع) نیز شارب خود را نمى زده است. از این جهت زدن شارب را گناهى بزرگ مى دانند.اهل حق را «گوران » نیز مى گویند، و ناحیه گوران در آذربایجان، یکى از مراکز مهم این فرقه به شمار مى رود. گورانها در اصل از مردم حوالى کرمانشاهان هستند، که از آن ناحیه به آذربایجان کوچیده اند، و لهجه اى مخصوص دارند، که در نواحى غربى و جنوبى کردستان به آن تکلم مى شود، و آن گویشى است آمیخته از لهجه کردى اورامانى، و کرمانجى، و لکى.
مرکز اصلى طوایف اهل حق، تا قرن هفتم هجرى در لرستان بود، سپس این مرکزیت به مناطق غربى کردستان و کرمانشاهان منتقل گردید. امروز تمام طوایف کرد گوران و قلخانى و اکثر طوایف سنجابى، وشاخه هایى از طایفه کلهر و زنگنه، و ایلات عثمانه وند و جلال وند در شهرهاى غربى ایران، از جمله قصر شیرین و سرپل ذهاب و کرند و صحنه و هلیلان از اهل حق اند. در لرستان در مناطق دلفان و پشت کوه، در میان ایلات لکستان و سکوند سکونت دارند. در آذربایجان و تبریز، بخصوص در محله چرنداب و در قریه ایلخچى در نزدیکى تبریز، و در مراغه و حوالى قزوین و تهران ، بومهن ، شهرآباد، گلخندان، سیاه بند ، شمیرانات، رودهن، دماوند، هشتگرد، ورامین و در شمال کلاردشت عده اى از صاحبان این مذهب زندگى مى کنند.در بیرون از مرزهاى ایران بعضى از طوایف کرد عراق عرب در شهرهاى سلیمانیه، کرکوک، موصل، خانقین و در نواحى کردنشین ترکیه گروه فراوانى از اهل حق هستند. پیروان اهل حق غالبا چادر نشین و ده نشین اند. در قفقاز و جمهوری آذربایجان و سوریه و در مازندران و فارس و خراسان نیز اهل حق یافت مى شوند.
اساس مذهب اهل حق کوشش براى «وصول » به حق و خداوند مى باشد و در این راه باید نخست مرحله «شریعت » یعنى انجام آداب و مراسم ظاهرى دین، و مرحله «طریقت » یعنى رسوم عرفانى و مرحله معرفت یعنى شناخت خداوند، و مرحله «حقیقت » یعنى وصول به خداوند را به پیمایند. به عقیده این جماعت اساس مذهبشان حقیقتى است که سبب و علت خلقت موجودات است. دین آنان آکنده از اسرار است، سرّى که خداوند به پیغمبران گفته و آن سر «نبوت » است، که از آدم ابوالبشر آغاز شده، و به حضرت محمد (ص) که خاتم انبیاست مى پیوندد. از آن پس این سر به نام سر «امامت » که حضرت محمد به على (ع) گفته است و از او تا دوازدهمین امام که مهدى آل محمد (ص) باشد مى رسد. پس از غیبت امام دوازدهم این سر به پیروان و اقطاب ایشان که یکى پس از دیگرى مى آیند گفته مى شود.در دستورهاى دینى اهل حق، اجراى سه بوخت یا سه اصل اخلاقى زرتشتى «پندار نیک »، «گفتار نیک » و «کردار نیک » می باشد که از واجبات است. مفهوم این سه اصل در یک بیت به گویش ترکى، از کلام «سرانجام » کتاب مقدس اهل حق خلاصه شده است: یارى چارچیون، باورى وجا پاکى و راستى، نیستى وردآیعنى یارى چهار چیز است و به جاى آورید، پاکى و راستى، نیستى و یارى.
تناسخ و حلول:
«تناسخ » یعنى حلول روح از قالبى مادّی به قالب مادّی دیگر، که در مذهب اهل حق سنگ اساس عقاید ایشان است. حلول ذات را «دونادون » گویند. به عقیده ایشان در تن هر کس ذره اى از ذرات الهى موجوداست، و ظهور روحانى حق در صورت جسمانى پاکان و برگزیدگان، همیشه در گردش مى باشد، و آن را گردش مظهر به مظهر نامند. در این باره آنان معتقد به هفت جلوه پیاپی اند و مى گویند هر بار خداوند حق تعالى با چندتن از فرشتگان مقرب خدا، به صورت اتحاد در بدنهاى خاکى «حلول » مى نماید، این «حلول » به منزله لباس پوشیدن و کندن است، که آن را به فارسى جامه و به ترکى «دون » گویند و همانست که در فلسفه برهمایى هندوئى «کارما» آمده است.چنان که در کتاب «سرانجام » آمده است، «خداوند در ازل درون درى مى زیست، و سپس براى نخستین بار تجسم یافت، و به صورت شخصى به نام خاوندگار یا کردگار جهان ، مجسم شد، و بار دوم به صورت على (ع) ظاهر گشت.» در کتب مذهبى ایشان آمده است که از رنج مرگ نهراسید، و باکى از مرگ نیست، زیرا مرگ آدمى، شبیه به پنهان شدن مرغابى زیر آب است. یعنى در جایى پنهان مى شود، و در جاى دیگر سر بر مى دارد. منظور از این «تناسخ » و جاى به جاى شدن، و از بدنى به بدن دیگر رفتن، پاک شدن آدمى از گناهان است.هرگاه خداوند به صورت بشر برجسته اى ظاهر شود، چهار یا پنج فرشته که آنها را چهار ملک گویند، در ابدان دیگران تجسم مى پذیرد، همانطور که خداوند در هفت صورت تجلى مى کند، فرشتگان نیز در هفت صورت تجلى نمایند، چنان که در کتاب عهد سلطان سهاک فرشته اى به صورت سلمان، و در عهد خاوندگار فرشته اى به صورت بنیامین در آمد. در کتاب «سرانجام » آمده است که فرشتگان صادر از خداوند هستند، نخستین ایشان از زیر بغل خاوندگار پیدا شد، دومین آنها از دهان او، سومین آنها از نفسش، چهارمین از عروقش، پنجمین از نورش.در کتاب دیگرى آمده است که بنیامین از عرق خاوندگار پیدا شد و آن رمز تواضع و فروتنى است، و داوود از نفس او و وى رمز خشم و غضب است، و موسى از سبلتان او، و وى رمز رحمت است، و رزبار از نبض او، و وى رمز احسان و نیکى است.اهل حق درباره حضرت على (ع) مى گویند، که او تجلى ذات خداست، و وى را «مظهر» تمام و کمال خدا مى دانند، و اوست که در هر دوره و عصرى ظهور کرده، و در جسم پاکان و مقدسان از اهل حق تجلى مى کند. على (ع) اصول مذهب حق را به سلمان، و به عده اى از یاران نزدیک خود بیاموخت. در دعاى سفره، خطاب به حضرت على (ع) گویند: «یا على ایو الله، الحمد لله رب العالمین، سفره سلطان کرم، خاندان کرم، نور نبى، شکسته، بسته جان مدعى، بر ما حلال بر صاحبانش خیر و برکت » .
آفرینش جهان:
اهل حق معتقدند که آفرینش در دو مرحله اصلى انجام شده است، یکى خلقت «جهان معنوى » و دیگرى خلقت «جهان مادى » . این افسانه ها در دفترها و متون دینى ایشان به لهجه گورانى، به صورتهاى گوناگون حکایت شده است.گویند: در آنگاه اراده خداوند به آفرینش موجودات تعلق گرفت، و نخستین مخلوق پیر بنیامین را از زیر بغل خود خلق کرد، و نام او را جبرائیل گذاشت. پس از خلقت جبرائیل خداوند او را در پهناى دریاى محیط رها کرد، هزاران سال گذشت تا به درخواست جبرائیل، شش تن دیگر از بطن پیدا شدند، که با جبرائیل هفت تن شدند: جبرائیل (پیربنیامین) – اسرافیل (پیر داوود) – میکائیل (پیر موسى) – عزرائیل (مصطفى داوودان) – حور العین (رزباریا رمزبار) – عقیق (شاه ابراهیم) – یقین (شاه یادگار یا بابا یادگار) که او را یادگار حسین نیز گفته اند و او مظهر حسین بن على (ع) است.پس از خلقت هفت تن، خداوند نخستین عهد و میثاق خویش را با آنان بست، و دو جهان «مادى » و «معنوى » را خلق فرمود: مخلوقات این عالم، بر حسب عنصر اولیه دو قسم متمایز و متضاداند، قسمتى از گل زرد آفریده شده و قمستى از گل سیاه، قسم اول را «زردگلان » و قسمت دوم را «سیاه گلان » نامند. «زردگلان » اهل نورند و ایشان را دو پیشوا بوده که یکى پس از دیگرى آمده است، و آن دو بنیامین و سید محمد (به صورت بزرگ سوار) ظهور کرده است.اما قسم دوم از آتش و تاریکى اند، براى ایشان دو پیشوا آمد یکى «ابلیس » و دیگرى را «خناس » گویند. هفت تنان – به اعتقاد ایشان، خداوند با هفت فرشته مقربى که از درون در خلق فرموده است به صورت بشر نازل شده، و در دوره هاى مختلف در بدنهاى پاکان تجلى کرده است. در نخستین دوره خداوند به دون (یا) تجلى کرد، و در دوره دوم به دون (على)، و به ترتیب به جامه (شاه خوشین)، بابا ناووس، و سلطان اسحق (سهاک) در آمد، و معتقدند که این سه تن اخیر، مانند عیسى مسیح بدون پدر از مادر متولد شدند. هفت تن در مرحله اول از یاران سلطان اسحق قرار دارند، همانطور که سلطان اسحق «مظهر» على (ع)، و على (ع) مظهر «ذات حق » است. موعود اهل حق این سه تن، شاه خوشین، باباناووس و سلطان اسحق هستند.
1- شاه خوشین: گویند در اواخر قرن سوم هجرى مردى به نام مبارک شاه، ملقب به شاه خوشین که او را مظهر الله مى دانند، در لرستان بدون پدر از مادرى بکر به نام «ماما جلاله » زاده شد. وى مریدان بسیار داشت، و به سیر و سیاحت مى پرداخت، و ذکر جلى را با نواختن آلات موسیقى اجرا مى کرد. روزى در اثناى گردش به رودخانه گاماسب افتاد و از نظر ناپدید شد.
2- بابا ناووس: گویند در فاصله بین قرن چهارم و پنجم، شخصى به نام بابا ناووس، بدون پدر مانند شاه خوشین، در میان طایفه جاف از طوایف کرد، از زنى به نام خاتونه گلى تولد یافت. روزى به شکل شاهباز پنهان گشت، و پیش از آن به یاران خود گفته بود که من دیگر باره ظهور خواهم کرد.
3- سلطان اسحق: گویند سلطان اسحق که به زبان محلى «سلطان سهاک » تلفظ مى شود، پسر شیخ عیسى برزنجى از سادات موسى، و از پیشوایان دراویش نقشبندى است، و نسب او به امام موسى کاظم (ع) مى رسد، از شیخ عیسى سه پسر باقى ماند، یکى سلطان اسحق، دیگرى سید عبد الکریم، و نام پسر سوم معلوم نشد. سلطان اسحق جد سادات حیدرى گوران از اهل حق است، که از جمله غلاة شیعه به شمار مى روند.
آداب و رسوم اهل حق:
از آداب و رسوم ایشان، نماز خواندن و قربانى کردن و سرسپردن و جوز شکستن و عهد و میثاق بستن و روزه گرفتن است.محل اجتماع ایشان «جمخانه » است که مخفف کلمه جمع خانه مى باشد.این اجتماع نباید کمتر از سه تن باشد، شرط شرکت در جمخانه، مرد بودن و عاقل و بالغ بودن، و قصد عبادت داشتن، و کمربند همت برکمرداشتن است، که با گفتن یا على در آن عبادتگاه وارد شوند. نماز ایشان به جماعت است، و نماز فرادى درست نیست، عبادت با نواختن طنبور و آلات موسیقى و خواندن سرود و دعاهاى مذهبى انجام مى پذیرد.سرسپردن یعنى سر تسلیم و رضا به درگاه حق فرود آوردن، و در پیش پیر دلیل عهد و میثاق بستن از آئین اهل حق است. هر کودکى اعم از پسر یا دختر باید در نزد پیر دلیل سر بسپرد، از اصول سرسپردن شکستن یک عدد جوز هندى است، و براى شکستن جوز تشریفات خاصى در «جمخانه » برگزار مى شود.نذر و نیاز، از واجبات مذهب اهل حق است، که باید در ظرف هفته یا ماه یا فصل یا سال یک بار به جاى آورده شود. دیگر از مراسم، قربانى کردن است، که در اصطلاح خود آن را کردار خوانند. قربانى باید از حیوانات نر مانند گاونر یا گوسفند یا خروس باشد که آنها را براى این امر پرورش داده باشند.اهل حق به گرفتن روزه سخت پاى بندند، ولى روزه واجب ایشان از سه روز تجاوز نکند، و در زمستان باشد و پس از آن عید گیرند. دشمنان ایشان براى تحقیر و اهانت، آنان را چراغ سوندران (چراغ کشان) و خروس کشان خوانند.
کتابهاى مذهبى و مقدس:
یکى از کتابهاى مذهبى ایشان «فرقان الاخبار» است به نثر، که مؤلف آن حاج نعمت الله جیحون آبادى متخلص به مجرم است، وى پسر میرزا بهرام مکرى بود، و در سال 1288ه در ده جیحون آباد واقع در بخش دینور از ناحیه کرمانشاهان، زاده شد و پس از سیر و سلوک، در 1338ه در جیحون آباد در گذشت. حاج نعمت الله جیحون آبادى کتابى دیگر به بحر متقارب به نام «شاهنامه حقیقت » دارد، که در اسرار مذهب اهل حق، در آن کتاب به زبان شعر، سخن گفته است.دیگر از کتابهاى اهل حق کتاب «سرانجام » است. این کتاب را سرانجام یا کلام خزانه گویند، و هنگام نیاز با آهنگ خاصى همراه با طنبور خوانده مى شود. این کلامها به گویش کردى گورانى است.چنان که در آغاز اشاره شد، اساس مذهب اهل حق، بر اقوال غلاه شیعه و اسماعیلیه و فرقه امامیه اثنى عشریه و فرقه دروزی و نصیریه است. آنان مانند درویشان داراى حلقات ذکر و سرسپردن هستند، مقدارى از عقاید خود را از اساطیر عوام گرفته اند. اینکه گویند: خداوند در ازل در «درى » پنهان بود، ماخوذ از عقاید مانوى است. عقیده «تناسخ » را توسط اسماعیلیان از هندیان گرفته اند، و این که عالم را به دو قسمت «الهى » و «اهریمنى » تقسیم مى کنند، تحت تاثیر دین زردشتى واقع شده اند. کشتن خروس را از عادات یهود گرفته اند.
طوایف اهل حق به نامهاى مختلف مانند: اهل حق، اهل سرّ، یارسان، نصیرى، على اللهى معروف مى باشند، و از نشانه هاى خاص آنان «شارب » است، یعنى سبیل خود را نمى زنند، تا بلند شود و لب بالا را بپوشاند. آنان «شارب » را معرّف مسلک حقیقت مى دانند، و معتقدند که شاه ولایت على (ع) نیز شارب خود را نمى زده است. از این جهت زدن شارب را گناهى بزرگ مى دانند.اهل حق را «گوران » نیز مى گویند، و ناحیه گوران در آذربایجان، یکى از مراکز مهم این فرقه به شمار مى رود. گورانها در اصل از مردم حوالى کرمانشاهان هستند، که از آن ناحیه به آذربایجان کوچیده اند، و لهجه اى مخصوص دارند، که در نواحى غربى و جنوبى کردستان به آن تکلم مى شود، و آن گویشى است آمیخته از لهجه کردى اورامانى، و کرمانجى، و لکى.
مرکز اصلى طوایف اهل حق، تا قرن هفتم هجرى در لرستان بود، سپس این مرکزیت به مناطق غربى کردستان و کرمانشاهان منتقل گردید. امروز تمام طوایف کرد گوران و قلخانى و اکثر طوایف سنجابى، وشاخه هایى از طایفه کلهر و زنگنه، و ایلات عثمانه وند و جلال وند در شهرهاى غربى ایران، از جمله قصر شیرین و سرپل ذهاب و کرند و صحنه و هلیلان از اهل حق اند. در لرستان در مناطق دلفان و پشت کوه، در میان ایلات لکستان و سکوند سکونت دارند. در آذربایجان و تبریز، بخصوص در محله چرنداب و در قریه ایلخچى در نزدیکى تبریز، و در مراغه و حوالى قزوین و تهران ، بومهن ، شهرآباد، گلخندان، سیاه بند ، شمیرانات، رودهن، دماوند، هشتگرد، ورامین و در شمال کلاردشت عده اى از صاحبان این مذهب زندگى مى کنند.در بیرون از مرزهاى ایران بعضى از طوایف کرد عراق عرب در شهرهاى سلیمانیه، کرکوک، موصل، خانقین و در نواحى کردنشین ترکیه گروه فراوانى از اهل حق هستند. پیروان اهل حق غالبا چادر نشین و ده نشین اند. در قفقاز و جمهوری آذربایجان و سوریه و در مازندران و فارس و خراسان نیز اهل حق یافت مى شوند.
اساس مذهب اهل حق کوشش براى «وصول » به حق و خداوند مى باشد و در این راه باید نخست مرحله «شریعت » یعنى انجام آداب و مراسم ظاهرى دین، و مرحله «طریقت » یعنى رسوم عرفانى و مرحله معرفت یعنى شناخت خداوند، و مرحله «حقیقت » یعنى وصول به خداوند را به پیمایند. به عقیده این جماعت اساس مذهبشان حقیقتى است که سبب و علت خلقت موجودات است. دین آنان آکنده از اسرار است، سرّى که خداوند به پیغمبران گفته و آن سر «نبوت » است، که از آدم ابوالبشر آغاز شده، و به حضرت محمد (ص) که خاتم انبیاست مى پیوندد. از آن پس این سر به نام سر «امامت » که حضرت محمد به على (ع) گفته است و از او تا دوازدهمین امام که مهدى آل محمد (ص) باشد مى رسد. پس از غیبت امام دوازدهم این سر به پیروان و اقطاب ایشان که یکى پس از دیگرى مى آیند گفته مى شود.در دستورهاى دینى اهل حق، اجراى سه بوخت یا سه اصل اخلاقى زرتشتى «پندار نیک »، «گفتار نیک » و «کردار نیک » می باشد که از واجبات است. مفهوم این سه اصل در یک بیت به گویش ترکى، از کلام «سرانجام » کتاب مقدس اهل حق خلاصه شده است: یارى چارچیون، باورى وجا پاکى و راستى، نیستى وردآیعنى یارى چهار چیز است و به جاى آورید، پاکى و راستى، نیستى و یارى.
تناسخ و حلول:
«تناسخ » یعنى حلول روح از قالبى مادّی به قالب مادّی دیگر، که در مذهب اهل حق سنگ اساس عقاید ایشان است. حلول ذات را «دونادون » گویند. به عقیده ایشان در تن هر کس ذره اى از ذرات الهى موجوداست، و ظهور روحانى حق در صورت جسمانى پاکان و برگزیدگان، همیشه در گردش مى باشد، و آن را گردش مظهر به مظهر نامند. در این باره آنان معتقد به هفت جلوه پیاپی اند و مى گویند هر بار خداوند حق تعالى با چندتن از فرشتگان مقرب خدا، به صورت اتحاد در بدنهاى خاکى «حلول » مى نماید، این «حلول » به منزله لباس پوشیدن و کندن است، که آن را به فارسى جامه و به ترکى «دون » گویند و همانست که در فلسفه برهمایى هندوئى «کارما» آمده است.چنان که در کتاب «سرانجام » آمده است، «خداوند در ازل درون درى مى زیست، و سپس براى نخستین بار تجسم یافت، و به صورت شخصى به نام خاوندگار یا کردگار جهان ، مجسم شد، و بار دوم به صورت على (ع) ظاهر گشت.» در کتب مذهبى ایشان آمده است که از رنج مرگ نهراسید، و باکى از مرگ نیست، زیرا مرگ آدمى، شبیه به پنهان شدن مرغابى زیر آب است. یعنى در جایى پنهان مى شود، و در جاى دیگر سر بر مى دارد. منظور از این «تناسخ » و جاى به جاى شدن، و از بدنى به بدن دیگر رفتن، پاک شدن آدمى از گناهان است.هرگاه خداوند به صورت بشر برجسته اى ظاهر شود، چهار یا پنج فرشته که آنها را چهار ملک گویند، در ابدان دیگران تجسم مى پذیرد، همانطور که خداوند در هفت صورت تجلى مى کند، فرشتگان نیز در هفت صورت تجلى نمایند، چنان که در کتاب عهد سلطان سهاک فرشته اى به صورت سلمان، و در عهد خاوندگار فرشته اى به صورت بنیامین در آمد. در کتاب «سرانجام » آمده است که فرشتگان صادر از خداوند هستند، نخستین ایشان از زیر بغل خاوندگار پیدا شد، دومین آنها از دهان او، سومین آنها از نفسش، چهارمین از عروقش، پنجمین از نورش.در کتاب دیگرى آمده است که بنیامین از عرق خاوندگار پیدا شد و آن رمز تواضع و فروتنى است، و داوود از نفس او و وى رمز خشم و غضب است، و موسى از سبلتان او، و وى رمز رحمت است، و رزبار از نبض او، و وى رمز احسان و نیکى است.اهل حق درباره حضرت على (ع) مى گویند، که او تجلى ذات خداست، و وى را «مظهر» تمام و کمال خدا مى دانند، و اوست که در هر دوره و عصرى ظهور کرده، و در جسم پاکان و مقدسان از اهل حق تجلى مى کند. على (ع) اصول مذهب حق را به سلمان، و به عده اى از یاران نزدیک خود بیاموخت. در دعاى سفره، خطاب به حضرت على (ع) گویند: «یا على ایو الله، الحمد لله رب العالمین، سفره سلطان کرم، خاندان کرم، نور نبى، شکسته، بسته جان مدعى، بر ما حلال بر صاحبانش خیر و برکت » .
آفرینش جهان:
اهل حق معتقدند که آفرینش در دو مرحله اصلى انجام شده است، یکى خلقت «جهان معنوى » و دیگرى خلقت «جهان مادى » . این افسانه ها در دفترها و متون دینى ایشان به لهجه گورانى، به صورتهاى گوناگون حکایت شده است.گویند: در آنگاه اراده خداوند به آفرینش موجودات تعلق گرفت، و نخستین مخلوق پیر بنیامین را از زیر بغل خود خلق کرد، و نام او را جبرائیل گذاشت. پس از خلقت جبرائیل خداوند او را در پهناى دریاى محیط رها کرد، هزاران سال گذشت تا به درخواست جبرائیل، شش تن دیگر از بطن پیدا شدند، که با جبرائیل هفت تن شدند: جبرائیل (پیربنیامین) – اسرافیل (پیر داوود) – میکائیل (پیر موسى) – عزرائیل (مصطفى داوودان) – حور العین (رزباریا رمزبار) – عقیق (شاه ابراهیم) – یقین (شاه یادگار یا بابا یادگار) که او را یادگار حسین نیز گفته اند و او مظهر حسین بن على (ع) است.پس از خلقت هفت تن، خداوند نخستین عهد و میثاق خویش را با آنان بست، و دو جهان «مادى » و «معنوى » را خلق فرمود: مخلوقات این عالم، بر حسب عنصر اولیه دو قسم متمایز و متضاداند، قسمتى از گل زرد آفریده شده و قمستى از گل سیاه، قسم اول را «زردگلان » و قسمت دوم را «سیاه گلان » نامند. «زردگلان » اهل نورند و ایشان را دو پیشوا بوده که یکى پس از دیگرى آمده است، و آن دو بنیامین و سید محمد (به صورت بزرگ سوار) ظهور کرده است.اما قسم دوم از آتش و تاریکى اند، براى ایشان دو پیشوا آمد یکى «ابلیس » و دیگرى را «خناس » گویند. هفت تنان – به اعتقاد ایشان، خداوند با هفت فرشته مقربى که از درون در خلق فرموده است به صورت بشر نازل شده، و در دوره هاى مختلف در بدنهاى پاکان تجلى کرده است. در نخستین دوره خداوند به دون (یا) تجلى کرد، و در دوره دوم به دون (على)، و به ترتیب به جامه (شاه خوشین)، بابا ناووس، و سلطان اسحق (سهاک) در آمد، و معتقدند که این سه تن اخیر، مانند عیسى مسیح بدون پدر از مادر متولد شدند. هفت تن در مرحله اول از یاران سلطان اسحق قرار دارند، همانطور که سلطان اسحق «مظهر» على (ع)، و على (ع) مظهر «ذات حق » است. موعود اهل حق این سه تن، شاه خوشین، باباناووس و سلطان اسحق هستند.
1- شاه خوشین: گویند در اواخر قرن سوم هجرى مردى به نام مبارک شاه، ملقب به شاه خوشین که او را مظهر الله مى دانند، در لرستان بدون پدر از مادرى بکر به نام «ماما جلاله » زاده شد. وى مریدان بسیار داشت، و به سیر و سیاحت مى پرداخت، و ذکر جلى را با نواختن آلات موسیقى اجرا مى کرد. روزى در اثناى گردش به رودخانه گاماسب افتاد و از نظر ناپدید شد.
2- بابا ناووس: گویند در فاصله بین قرن چهارم و پنجم، شخصى به نام بابا ناووس، بدون پدر مانند شاه خوشین، در میان طایفه جاف از طوایف کرد، از زنى به نام خاتونه گلى تولد یافت. روزى به شکل شاهباز پنهان گشت، و پیش از آن به یاران خود گفته بود که من دیگر باره ظهور خواهم کرد.
3- سلطان اسحق: گویند سلطان اسحق که به زبان محلى «سلطان سهاک » تلفظ مى شود، پسر شیخ عیسى برزنجى از سادات موسى، و از پیشوایان دراویش نقشبندى است، و نسب او به امام موسى کاظم (ع) مى رسد، از شیخ عیسى سه پسر باقى ماند، یکى سلطان اسحق، دیگرى سید عبد الکریم، و نام پسر سوم معلوم نشد. سلطان اسحق جد سادات حیدرى گوران از اهل حق است، که از جمله غلاة شیعه به شمار مى روند.
آداب و رسوم اهل حق:
از آداب و رسوم ایشان، نماز خواندن و قربانى کردن و سرسپردن و جوز شکستن و عهد و میثاق بستن و روزه گرفتن است.محل اجتماع ایشان «جمخانه » است که مخفف کلمه جمع خانه مى باشد.این اجتماع نباید کمتر از سه تن باشد، شرط شرکت در جمخانه، مرد بودن و عاقل و بالغ بودن، و قصد عبادت داشتن، و کمربند همت برکمرداشتن است، که با گفتن یا على در آن عبادتگاه وارد شوند. نماز ایشان به جماعت است، و نماز فرادى درست نیست، عبادت با نواختن طنبور و آلات موسیقى و خواندن سرود و دعاهاى مذهبى انجام مى پذیرد.سرسپردن یعنى سر تسلیم و رضا به درگاه حق فرود آوردن، و در پیش پیر دلیل عهد و میثاق بستن از آئین اهل حق است. هر کودکى اعم از پسر یا دختر باید در نزد پیر دلیل سر بسپرد، از اصول سرسپردن شکستن یک عدد جوز هندى است، و براى شکستن جوز تشریفات خاصى در «جمخانه » برگزار مى شود.نذر و نیاز، از واجبات مذهب اهل حق است، که باید در ظرف هفته یا ماه یا فصل یا سال یک بار به جاى آورده شود. دیگر از مراسم، قربانى کردن است، که در اصطلاح خود آن را کردار خوانند. قربانى باید از حیوانات نر مانند گاونر یا گوسفند یا خروس باشد که آنها را براى این امر پرورش داده باشند.اهل حق به گرفتن روزه سخت پاى بندند، ولى روزه واجب ایشان از سه روز تجاوز نکند، و در زمستان باشد و پس از آن عید گیرند. دشمنان ایشان براى تحقیر و اهانت، آنان را چراغ سوندران (چراغ کشان) و خروس کشان خوانند.
کتابهاى مذهبى و مقدس:
یکى از کتابهاى مذهبى ایشان «فرقان الاخبار» است به نثر، که مؤلف آن حاج نعمت الله جیحون آبادى متخلص به مجرم است، وى پسر میرزا بهرام مکرى بود، و در سال 1288ه در ده جیحون آباد واقع در بخش دینور از ناحیه کرمانشاهان، زاده شد و پس از سیر و سلوک، در 1338ه در جیحون آباد در گذشت. حاج نعمت الله جیحون آبادى کتابى دیگر به بحر متقارب به نام «شاهنامه حقیقت » دارد، که در اسرار مذهب اهل حق، در آن کتاب به زبان شعر، سخن گفته است.دیگر از کتابهاى اهل حق کتاب «سرانجام » است. این کتاب را سرانجام یا کلام خزانه گویند، و هنگام نیاز با آهنگ خاصى همراه با طنبور خوانده مى شود. این کلامها به گویش کردى گورانى است.چنان که در آغاز اشاره شد، اساس مذهب اهل حق، بر اقوال غلاه شیعه و اسماعیلیه و فرقه امامیه اثنى عشریه و فرقه دروزی و نصیریه است. آنان مانند درویشان داراى حلقات ذکر و سرسپردن هستند، مقدارى از عقاید خود را از اساطیر عوام گرفته اند. اینکه گویند: خداوند در ازل در «درى » پنهان بود، ماخوذ از عقاید مانوى است. عقیده «تناسخ » را توسط اسماعیلیان از هندیان گرفته اند، و این که عالم را به دو قسمت «الهى » و «اهریمنى » تقسیم مى کنند، تحت تاثیر دین زردشتى واقع شده اند. کشتن خروس را از عادات یهود گرفته اند.