تاریخچه سفر امام حسین (ع) به کربلا و برخورد دعوت کنندگان
۱۳۹۲/۰۹/۱۱
–
۹۷۵ بازدید
رسیدن امام حسین(ع) به کربلادرکدام روز وچه سالی بود؟چه کسی راه رسیدن امام حسین را به کوفه بست؟ چراکوفیان که باآن همه شور و شوق امام حسین (ع) را دعوت کردند از یاری ایشان دست برداشته و علیه ایشان جنگیدند؟
ساختار ناهمگون اجتماعی
ساختار اقتصادی
پیشاپیش باید توجّه داشت که اوّلاً ویژگیهای منفی یاد شده (که تفصیل آنها ذیلاً ملاحظه میشود) از آنِ همة کوفیان نبود، بلکه غالباً چنین بودند. امّا چون در عمل، خود را در این شهر بروز داد، منتسب به همة مردم این شهر شد.
ثانیاً این ویژگیها تنها خود را در مقاطعی خاص بروز میداده و چه بسا در زمانهای دیگر در میان کوفیان به این صفت برخورد نکنیم. در هرحال مهمترین علل رویگردانی را به قرار زیر میتوانیم بشماریم:
1 ـ ویژگیهای منفی روحی و روانی
الف) غلبة خستگی از جنگ و عافیتطلبی
هستة اوّلیة جمعیّت کوفه را مردمانی تشکیل میدادند که برای جنگ با امپراتوری قدرتمند ایران از شبه جزیرة عربستان به سوی مرزهای ایران سرازیر شده بودند.[3] این شهر نخست به صورت پادگان و مرکز نظامی تأسیس شد و مجاهدان را در خود جای داد. آنها با ابتداییترین سلاحها در مقابل سپاه تا دندان مسلّح ایران با شجاعت تمام جنگیدند و در معرکههایی همانند قادسیه، نهاوند و جلولا سپاهیان ایرانی را شکست دادند و سرانجام این امپراتوری قدرتمند را به ورطة سقوط کشانیدند. کوفیان در جنگ جمل و صفین تا پیش از جریان حکمیّت، و نیز جنگ نهروان، شجاعانه به یاری آن حضرت آمده و موفقیّتهایی را برای آن حضرت و سرافرازیهایی را برای عراقیان فراهم آوردند. ایمان و حمیّت دینی آنها چنان بود که آن حضرت قبل از جنگ جمل، علّت کمک خواستن خود از کوفیان را ایمان آنان که در محبّت و دوستی آنان با خدا و رسولش جلوهگر شده عنوان فرمود.[4]امّا جنگ های سه گانة حضرت علی † که شهداء و مجروحان زیادی به دنبال داشت، به ویژه آن که سپاه آن حضرت † مجبور به رویارویی با خویشان و نزدیکان و افراد قبیلة خود شده بودند، نوعی خستگی از جنگ را بر کوفیان مستولی کرد به گونه ای که عنصر شجاعت کمکم از دست رفت و سستی و عافیتطلبی جای سلحشوری را گرفت، به همین علّت، در مقابل غارتها و شبیخونهای شامیان به مناطق مختلف قلمرو حکومت علی† در سال سی و نه، سستی کردند و همین امر باعث توبیخ و شِکوة حضرت علی† نسبت به آنان شد به گونهای که آنان را به کفتارها و سوسمارهایی تشبیه کرد که هنگام احساس خطر به لانههای خود میخزند!.[5] این خستگی از جنگ، پس از شهادت علی† نیز ادامه یافت، به گونه ای که هنگامی که امام حسن † برای بسیج سپاه، جهت رویارویی با معاویه، سخنرانی آتشین در مسجد ایراد کرد و مردم را به اردوگاه نُخَیْله فراخواند، به زحمت از سپاه چند ده هزار نفری صفین، تعداد چهارهزار نفر در این اردوگاه جمع شدند،[6] تا جایی که امام خود در «مدائن» به این تفاوت کمّی و کیفی میان سپاه خود با سپاه حضرت علی † در صفین (قبل از جریان حکمیّت) اشاره کرده در تحلیل این دگرگونی فرمود:
در وقتی که به جنگ صفین روانه می شدید، دین خود را بر منافع دنیا مقدّم می داشتید، ولی امروز منافع خود را بر دین خود مقدّم می دارید.[7] و در پایان همین سخنرانی هنگامی که امام پیشنهاد معاویه مبنی بر صلح با ذلّت یا جنگیدن با عزّت را با کوفیان در میان گذارد، مردم از هر طرف با فریاد «البُقْیة البُقْیة» (ما می خواهیم زنده بمانیم) عافیت طلبی را ترجیح دادند.[8] این وضع اسفبار یک بار دیگر پس از استقرار عبیدالله در کوفه نمایان گردید و کوفیان از خود سستی نشان دادند. در واقع آن روز کوفیان، هم زمامدار عادل و حکومت حقّ را میخواستند و هم راحتی و حفظ منافعشان را، و این امکانپذیر نبود؛ لذا هر چندگاه یکبار، پرچم حقّ را بلند میکردند امّا وقتی منافعشان به خطر میافتاد آن را رها میساختند.
ب) دنیاطلبی
از سالها پیش، به ویژه در دوران خلافت خلیفة سوّم، بر اثر سوء سیاست خلفا، ارزشهای معنوی به تدریج رو به فراموشی رفت و مردم به دنیاطلبی گرایش پیدا کردند. به گونهای که این وضع، برای حکومت علی† که در صدد بازگرداندن ارزشهای معنوی بود، مشکلات بسیاری فراهم کرد. راز این که بخش قابل توجّهی از خطبههای امام در نهجالبلاغه در نکوهش دنیاپرستی است، همین امر میباشد زیرا بسیاری از مردم به ویژه خواص، به کام دنیاداری و دنیاپرستی فرو رفته بودند. این وضع در دهههای بعدی به ویژه در حکومت بیست سالة معاویه، بدتر شد، به گونهای که امام حسین† آن را وجه غالب گرایش مردم عصر خود معرفی کرده میفرماید: «مردم بندگان دنیایند و دین، لیسه ای است که بر زبان آن ها جاری است، تا زمانی که معیشت آن ها برقرار باشد، دیندارند، امّا هرگاه در امتحان افتند، متدیّنان اندک خواهند بود».[9]از این گذشته از همان آغاز جنگ های مسلمانان با ایرانیان، گروه هایی از قبایل مختلف عرب به طمع گردآوری غنایم، همراه سپاه مسلمانان راه افتادند.[10] طبعاً این عدّه که پس از بنیان شهر کوفه در آن ساکن گشته بودند، این روحیّه را حفظ کرده و بر دیگران نیز تأثیر گذاشته بودند. وجود این خصیصه در کوفیان باعث شده بود تا آنان روحیّة «نان به نرخ روز خوردن» را داشته باشند و از هر جریان و حکومتی که حدس می زدند دنیای آنان را تأمین می کند، طرفداری نمایند. حوادث مختلف تاریخی این شهر مؤید این مدّعاست. از این رو گرچه بیان گذشتة امام حسین† عامّ است امّا بیشتر با کوفیان منطبق است.
در قضیة بیعت گرفتن مسلم از کوفیان، این وضع به خوبی نمایان گردید؛ زیرا پس از آنکه تعدادی از افراد مخلص پیشقدم شده و با مسلم بیعت کردند، دنیاطلبان که به عللی چون ضعف حکومت مرکزی، جوانی یزید، ضعف امارت نُعمان بنبَشیر، پیروزی را از آن مسلِم می دانستند، مصلحت خود را در پیروی از فضای حاکم دیده گروه گروه به او پیوستند. حتّی پس از ورود عبیدالله به کوفه و تلاش او در سرکوبی نهضت، باز هم عدة فراوانی امید پیروزی داشتند و لذا سپاهی چهارهزار نفری را در کنار مسلم در محاصرة قصر عبیدالله بنزیاد تشکیل دادند.[11] امّا پس از آنکه با تبلیغات وسیع ابنزیاد و اطرافیان او مبنی بر تهدید دنیای آنان و نشر شایعة حرکت سپاه شام روبرو شدند، مسلم را رها کرده و هر یک به سوراخی خزیدند.[12]آنان همان گروهی هستند که امام صادق † در باره شان می فرماید: «برضدّ او (امام حسین†) کسانی، هم دست شدند که دنیا آنان را فریفت و بهرة خود را به قیمت ناچیز و پستی معامله کردند و آخرتشان را به بهای ناچیز فروختند و تکبّر و گردنفرازی ورزیدند و اسیر هوای نفس خود شدند».[13]
ج) نظام ناپذیری
قبلا گفته شد که ساکنان اوّلیّة کوفه مجاهدانی بودند که برای جنگ با امپراتوری ایران از عربستان به سوی ایران حرکت کرده بودند. و چون مردم جزیرة عربستان غالباً قبایل بادیهنشین بودند، پس در واقع بیشتر ساکنان عرب کوفه را در دهههای بعد، مردمانی تشکیل می دادند که قبلاً در میان قبایل خود، در صحراها و بیابان ها زندگی میکردند و بدویّت عربی بر آن ها حکمفرما بود و اینک در کوفه اوّلین بار بود که شهرنشینی را تجربه می کردند.[14]از طرف دیگر یکی از ویژگی های این صحرانشینان و کوچنشینان، آزادی بدون حدّ و مرزی بود که در صحرا و بیابان داشتند که این صفت باعث می شد تا در مقابل قوانین یک نظام منسجم، تاب تحمّل کمتری داشته باشند و از این جهت درست نقطة مقابل شامیان بودند که قرن ها از شهرنشینی آن ها می گذشت و لذا در مقابل حکومت، مردمی مطیع و رام بودند.* این ویژگی کوفیان باعث می شد تا آنان دائماً با امیران و والیان خود در نزاع و نافرمانی باشند. و همین صفت باعث شده بود تا در طول تاریخ این شهر، کجمداران آنان با امیران و فرماندهان خود نازسازگاری کنند.
شاید بتوان گفت: حضور فراوان صحابه و قُرّاء در کوفه، یکی از عوامل تشدیدکنندة این خُلق و خوی بود، زیرا آنان خود را در مقابل حکومت، مجتهد و صاحب نظر به حساب می آوردند و تا آن هنگام که می توانستند و بر جان خود بیم نداشتند، در مقابل حکومت قد عَلَم می کردند که نمونة بارز آن را در جنگ صفین مشاهده می کنیم و نیز در منابع، به این نکته برخوردیم که جمع کثیری از خوارج نهروان را قُرّاء و حافظان قرآن معرفی کرده اند.[15]بدین جهت باید گفت چنین جامعه ای، امیری عادل و ضابطهمند را برنمی تابد، در این جامعه با اینگونه امیران نافرمانی شده و در مقابل آنها به معارضه برمی خیزند و از فرمان های آنها اطاعت نمی کنند. در این جامعه تنها امیری می تواند به راحتی خواسته های خود را به پیش ببرد و به عنوان امیری موفّق معرفی شود، که با استبداد و دیکتاتوری به قلع و قمع و سرکوب آنان اقدام کند.
د) پیروی از احساسات
این خصیصه را می توانیم با مطالعة مقاطع مختلف حیات کوفیان مشاهده کنیم، در بسیاری از جریان های تاریخی، شاهد آنیم که کوفیان تحت تأثیر احساسات، تحریک شده به وسیله سخنرانی سخنرانان یا هر عامل دیگر، وارد کاری میشوند، امّا پس از فروکش کردن احساسات، از عزم خود برگشته و از ادامة آن کار منصرف می شوند.
طبعاً هرگاه دشمن می توانست از ابزار تحریککنندة احساسات استفاده کند، قادر بر آن بود که موج را به سمت خود هدایت کند، نمونة آشکار آن را در جنگ صفین هنگام برافراشتن قرآن بر سرنیزه ها شاهدیم.[16] همچنین اگر طرف مقابل می توانست به نحوی آبی سرد بر این احساسات پرشور و پرجوش و خروش بریزد، به راحتی توان پراکندن این نیروی پرشور را که در جبهة حقّ اجتماع کرده بودند، در خود احساس می کرد، که نمونههای واضح آن را در جریان محاصرة قصر حکومتی عبیدالله به وسیلة قبیلة مَذْحِج در اعتراض به دستگیری هانی بنعُرْوَه ملاحظه میکنیم که تنها با یک سخن مبهمِ شُرَیْح قاضی، به سرعت پراکنده شدند (چنانکه گذشت) و نیز در تبلیغات ابنزیاد شاهدیم که به راحتی توانست با سرد کردن احساسات مردم به وسیلة تبلیغات خود، آن ها را از اطراف مسلم پراکنده سازد.[17] و اندکی بعد توانست همین احساسات را به سمت خود هدایت کرده و نیرویی عظیم را در مقابله با امام حسین† رهسپار کربلا سازد.
ه. فریبکاری و غَدْر
در طول تاریخ کوفه، به عباراتی از شخصیّت های بزرگ برخورد می کنیم که این خوی کوفیان را متذکّر شده اند، به عنوان مثال حضرتعلی † اهل عراق را گروهی فریبکار معرفی می کند.[18] و عبدالله بنعباس در هنگام گفتگو با امام حسین† به عنوان خیرخواهی می گوید:
«عراقیان (کوفه و بصره) گروهی فریبکارند، پس مبادا به آن ها نزدیک شوی».[19]امام حسین† نیز در آخرین ساعات حیات خود (پس از شهادت حرّ) می گوید:
«خدایا اهل عراق (کوفه) مرا فریب دادند و خدعه کردند».[20]
مسلم بنعقیل نیز خود را گرفتار همین خوی کوفیان می بیند و در مکالمة خود با طوعه، زن با ایمانی که در لحظات سرگردانی مسلم در کوچه های کوفه، او را پناه داده می گوید:
«من مسلم بنعقیل هستم که این گروه به من دروغ گفته (یا مرا تکذیب کرده) و مرا فریب دادند». [21]و در آخرین لحظات حیات خود، کوفیان را چنین نفرین می کند: «خدایا تو خود میان ما و گروهی که ما را فریب دادند و تکذیب کردند و آنگاه ما را خوار کرده و کشتند، حکم فرما».[22]
[1]. طبری، تاریخ الامم والملوک، ج5، ص369 و 368.
[2]. طبری، تاریخ الامم والملوک، ج5، ص371 – 369.
[3]. برای اطّلاع از قبایل مختلف شرکت کننده در جنگ قادسیه و تعداد نفرات آنها ر.ک: هشام جُعَیْط، کوفه پیدایش شهر اسلامی، ترجمة ابوالحسن سروقد مقدم، ص41 ـ 40.
[4]. طبری، تاریخ الامم والملوک، ج4، ص477.
[5]. طبری، تاریخ الامم والملوک، ج5، ص134 ـ 133.
[6]. قطبالدّین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج2، ص574.
[7]. ابناثیر، اُسْدُالْغابَة فی معرفة الصَّحابة، ج1، ص491؛ ابنجوزی، تَذْکِرةالخواص، ج2، ص25.
[8]. ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج2، ص447.
[9]. ابنشعبة حرّانی مینویسد: حضرت در مسیرش به سمت کربلا این سخن را فرمودهاند. (تُحَفالعقول، ص245)
[10]. هشام جُعَیْط،کوفه پیدایش شهر اسلامی، ص129.
[11]. طبری، تاریخ الامم والملوک، ج5، ص369.
[12]. طبری، تاریخ الامم والملوک، ج5، ص371ـ 370.
[13]. ابوجعفر محمّد بنالحسن الطوسی، تهذیب الاحکام، ج 6، ص126؛ شیخ طوسی، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، ص788.
[14]. ر.ک: هشام جُعَیْط، کوفه پیدایش شهر اسلامی، ص81 ـ 80.
*. از این جهت، شامیان درست در نقطة مقابل قرار داشتند. گرچه جمعیّت شام نیز، بیشتر از غیربومیان مهاجر تشکیل میشد، امّا معاویه، با سابقة چهار دهه تسلّط بر شام، از طریق اعمال سیاستهای گوناگون توانسته بود آنان را به مردمی کاملاً مطیع و آرام تبدیل کند.
[15]. مسعودی، مُرُوجُالذَّهَب، ج2، ص405.
[16]. طبری، تاریخ الامم والملوک، ج5، ص48.
[17]. طبری، تاریخ الامم والملوک، ج5، ص371 و 370.
[18]…. انَّهُم قَوم خُدُع… (ابنعساکر، ترجمة الامام علی بنابی طالب † من تاریخ مَدِینة دِمَشق، ج3، ص199).
[19]. طبری، تاریخ الامم والملوک، ج5، ص383.
[20]. ابنسعد، ترجمة الحسین† و مقتله، فصلنامة تراثنا، ش10، ص181.
[21]. طبری، تاریخ الامم والملوک، ج5، ص371.
[22]. مسعودی، مُرُوجُالذَّهَب، ج3، ص69.