خانه » همه » مذهبی » تاریخچه نقطه‌گذاری و اعراب‌گذاری در قرآن

تاریخچه نقطه‌گذاری و اعراب‌گذاری در قرآن


تاریخچه نقطه‌گذاری و اعراب‌گذاری در قرآن

۱۳۹۲/۰۷/۲۳


۱۹۵۹ بازدید

تاریخچه نقطه گذاری وعلامت گذاری و اعراب گذاری در قران؟

تاریخچه مختصری از خط، اعراب و اعجام قرآن الف) خط قرآن در کنار بحث نگارش، کتابت و کاتبان قرآن راجع به خط «قرآن » نیز سخن گفته می شود و نیز به جهت پیوستگى این بحث و ارتباطى که با رسم الخط عثمانى دارد و آن چه پس از توحید مصاحف به صورت تحول و تطورى در خط قرآن پدیدار گشت، و به اعراب و اعجام در خط قرآن انجامید، بحث از خط قرآن لازم است.
البته پیدایش خط و سیر تحول آن خود تاریخ مفصلى دارد.
به عقیده محققان جدید، کهن ترین و نخستین سررشته خط، خط «هیروگلیفى » است که مصریان از آن استفاده مى کردند. پس از آن فینیقى ها اساس خطى را پى ریزى کردند که اکثر خطوط دنیا از آن اقتباس شده است. سومین رشته خط در سلسله پیدایش آن، خط «آرامى » است که از خط فینیقى الهام مى گرفته است و مى گویند خط «عبرى » از خط آرامى پدید آمده که یهودیان آن را مورد استفاده قرارمى دادند. در حقیقت باید خط عبرى را فرم تازه اى از خط آرامى دانست. خط آرامى ریشه اى براى خطوط دیگر از جمله خط نبطى شد که در سیر تحول آن خط حجازى «نسخ » و خط کوفى پدید آمد (1) .
اما خاورشناسان خط سریانى را در عرض خط نبطى قرار مى دهند نه در طول آن. آنان معتقدند خط به دو شکل وارد جزیرة العرب گردید: خط سریانى و خط نبطى.
خط مصرى – خط فینیقى:
1- خط مسند 2- خط آرامى:
1- خط سریانى – خط اسطرنجیلى – خط کوفى
2- خط نبطى – خط حیرى – خط نسخ
در نظر خاورشناسان، خط عربى بر دو قسم است: خط کوفى که ماخوذ از نوعى خط سریانى است که به خط «اسطرنجیلى » معروف است، و خط حجازى یا خط نسخ که از خط نبطى گرفته شده است.
خط کوفى، شاخه اى از خط اسطرنجیلى است که پس از بناى شهر کوفه و پختگى این خط در آن جا به خط کوفى معروف گردید. این خط را مسلمانان معمولا براى نگارش قرآن و بعدها روى محراب ها و بالاى در مساجد و پیرامون ابنیه مهم و کتیبه هاى قرآن و عناوین سوره در مصحف هاى بزرگ مورد استفاده قرار مى دادند (2) .
گرچه رواج خط کوفى در ابتداى امر از خط نسخ بیشتر بود، اما به تدریج خط کوفى جاى خود را به خط نسخ داد و مسلمانان در امر کتابت قرآن روز به روز، این خط را کمال بخشیده به زیبایى تمام رساندند. قرآن را تا اواخر قرن چهارم یا اوایل قرن پنجم، به خط کوفى مى نوشتند. سپس نگارش قرآن با خط نسخ و انواع خطوط مشتق از آن معمول شد. شاید از آن جهت که خط نسخ در این قرن، خط کوفى را در نگارش قرآن و جز آن، منسوخ ساخت، به خط نسخ معروف گردید (3) .
 
ب) حرکت گذارى و نقطه گذارى قرآن (اعراب و اعجام)
در ابتداء گردآورى قرآن خط قرآن، هیچ گونه علامتى نداشت. علت آن عدم وجود این علایم در دو خط سریانى و نبطى بود که خط کوفى و نسخ، از آن دو منشعب شده بودند. همین امر باعث بروز اختلاف قرائت ها در میان مسلمانان گردید. به عنوان مثال کلمه اى مثل «تتلوا» ممکن بود به صورت هاى مختلف نظیر «یتلوا»، «تتلوا» و «نبلوا» خوانده شود. عرب با ذوق فطرى خود و با اتکا به حافظه قوى، نخست آیات قرآن را – گرچه علایمى نداشتند – به طور صحیح قرائت مى نمود، اما بعدها که فتوحات، قلمرو حکومت اسلامى را گسترش داد و قدرت اسلام به دو امپراتورى ایران و روم کشیده شد و بسیارى از غیرعرب زبانان به اسلام رو آوردند، زبان عربى در اثر اختلاط با زبان هاى دیگر خلوص و فصاحت خویش را از دست داد. عرب دیگر عرب بادیه نبود که در تکلم زبان خویش نیازى به تعلیم و تعلم قواعد ادبى نداشته باشد و به صورت فطرى و خودجوش صحیح بخواند، بنویسد و سخن بگوید. اختلاط عرب ها با غیر خود آهسته آهسته تاثیر منفى خود را بر روى زبان فصیح گذارد، به گونه اى که آنان گاه در سخن گفتن و یا کتابت دچار اشتباه مى گردیدند، زیرا دیگر، قریحه و ذوق خالص عربى، که آنها را از هرگونه حرکت و اعرابى بى نیاز مى ساخت، وجود نداشت. همین امر باعث شد در قرائت قرآن نیز که براساس «رسم عثمانى » (4) بود، اشتباهاتى رخ دهد.
اصولا هیچ زبانى به اندازه زبان عربى از تغییر در حرکات کلمات و نیز عدم رعایت علایم و نشانه ها، دچار مشکل نمى گردد، چرا که «اعراب » در تفهیم مقصود الفاظ و عبارات، در این زبان از اهمیت ویژه اى برخوردار است.
اعراب گذارى
عموما این اقدام را براى اولین بار به «ابو الاسود دوئلى » (5) نسبت داده اند.
ماجراى اعراب گذارى قرآن توسط ابوالاسود، روایتى دلنشین و جالب توجه دارد. بهانه این اعراب گذارى نیز همانا «لحن » (لغزش در اعراب یا نحو) است. کهن ترین روایت از آن ابوالطیب لغوى است. آن جا که زیاد، به سبب لحن فرزندان خود از ابوالاسود یارى خواست، وى به «تنقیط » قرآن همت گماشت. روایت ابوالفرج اصفهانى که از قول مداینى نقل شده، کوتاه تر و صریح تر است: زیاد به او دستور داد تا مصاحف را نقطه گذارى کند. او چنین کرد و سپس چیزهایى در باب نحو نگاشت. ابن عساکر ماجرا را به معاویه باز مى گرداند. او زیاد را به سبب لحن عبیدالله (فرزند زیاد) سرزنش کرد. زیاد نیز به حیله، ابوالاسود را به تنقیط قرآن واداشت (6) .
«زیاد بن سمیه » والى بصره و حومه آن(50-53ق.) بود. عتبى مى گوید: معاویه خلیفه اموى، نامه اى به زیاد نوشت و عبیدالله فرزند زیاد را خواست که نزد او به شام برود. چون عبیدالله نزد او رسید، معاویه دید که بسیار بد حرف مى زند و در سخن او «لحن » دیده مى شود. معاویه وى را نزد پدرش برگرداند و در نامه اى، زیاد را از کوتاهى در تربیت فرزند سرزنش کرد. زیاد به فکر آموزش فرزند افتاد. ابوالاسود را خواست و تباهى و فسادى را که در زبان عرب راه یافته بود، با وى در میان نهاد و از او خواست که کتاب خدا را اعراب گذارد. ابوالاسود از این کار سرپیچید. زیاد نیز دست از مقصود برنداشته مردى را دستور داد که در سر راه او بنشیند و چون ابوالاسود نزدیک مى شود صداى خود را به قرائت قرآن بلند کند و آیه ان الله برى ء من المشرکین و رسوله را به کسر لام رسوله بخواند. ابوالاسود این امر را بزرگ شمرده و گفت: خداوند عزیزتر است از این که از رسول خود بیزارى جوید. پس همان هنگام نزد زیاد رفت و به او گفت: من تو را اجابت کرده آن چه خواستى پذیرفتم. رایم بر آن قرار گرفت که به «اعراب » قرآن شروع کنم. پس کاتبى نزد من فرست.
زیاد تنى چند از نویسندگان را نزد او فرستاد و او از میان ایشان یکى از عبدالقیس را برگزیده و گفت: مصحف را بگیر و رنگى که مخالف با رنگ سیاه باشد انتخاب کن. وقتى من دو لب خود را به حرفى مى گشایم، یک نقطه در بالاى آن بگذار (فتحه) و چون لب هاى خود را فرو آوردم، یک نقطه در زیر آن قرار ده (کسره) و آن گاه که هردو لب را به هم چسباندم، نقطه را به میان حرف بگذار (ضمه) و علامت سکون را گویا دو نقطه قرار داده بود. سپس به آرامى شروع به خواندن کرد و نویسنده نقطه مى گذاشت. مردم این روش را پسندیدند و از وى پیروى کردند (7) .

از این نقل و نقل هایى نظیر آن چنین برمى آید که اعراب گذارى حرکات، ابتدا با نقطه گذارى آغاز گردیده است. حتى کسانى که این اقدام را به «یحیى بن یعمر» نسبت داده اند، آنها نیز کیفیت اعراب را با «تنقیط » و یا تعبیر «نقط المصاحف » نام برده اند (8) .
ابو عمرو دانى مى گوید: «تنقیط » در قرآن به دو صورت انجام پذیرفته است:
1. «نقط الاعجام » که نقطه گذارى براى حروف مشتبهه بوده است.
2. «نقط الاعراب » یا «نقط الحرکات » که عبارت از نقطه گذارى بر حروف به منظور تشخیص حرکات مختلف بوده است، مثل نقطه فتحه در بالاى حرف، و نقطه کسره در زیر حرف، و نقطه ضمه جلوى حرف (9) .
اغلب اشکالاتى که ازنظر تشابه برخى حروف یا ضبط نکردن مصوت هاى کوتاه گریبانگیر خط عربى است، در سریانى نیز موجود است، مثلا شکل شبیه «و» هم «دال » است و هم «را». اما بعدها با اضافه کردن یک نقطه در بالاى آن براى «را» و یک نقطه در زیر براى «دال » مانع پیش آمدن این اشتباه شدند و نیز براى ظاهر کردن حرکات به همین روش نقطه گذارى پناه بردند، اما این روش به زودى متروک شد. بعید نیست که ابوالاسود، شاعر و دانشمند از احوال و عقاید و آثار این سریانیان اطلاعى کسب کرده باشد (10) .
 
إعجام قرآن
واژه «عجمه » در لغت عرب به معناى ابهام و گنگ است و به همین جهت، عرب از لغت غیرفصیح «أعجم » تعبیر مى کند. یکى از معانى باب افعال معناى «سلب » است و به همین جهت، اعجام به معناى رفع ابهام از چیز مبهم است. دلیل این که حروف نقطه دار را حروف «معجمه » مى نامند، همین جهت است که حروف مشابه باهم مانند ب، ت، ث و یا د، ذ و یا ص و ض با نقطه گذارى از حالت ابهام درمى آیند. در مقابل حروف بى نقطه را «حروف مهمله » مى نامند.
گفتیم مشکل فقدان علایم اعرابى قرآن به دست ابوالاسود حل گردید و او اولین کسى بود که «نقط اعراب » را پایه گذارى نمود. ولى هنوز یک مشکل مهم دیگر باقى بود و آن عدم تشخیص حروف معجمه از مهمله به خاطر عدم نشانه گذارى در رسم الخط آن روز بود. در حقیقت وقوع «لحن » در قرائت قرآن از این ناحیه به مراتب بیش از ناحیه فقدان اعراب و حرکات بود. قرائت یک متن بدون حرکت در مقایسه با متنى که هیچ یک از حروف معجمه و مهمله آن داراى علامتى نباشد و نشانه گذارى در آن صورت نگرفته باشد، بسیار راحت تر است.
گرچه بعضى اصل وجود نقطه گذارى در حروف مشابه باهم را در خط سریانى و نبطى و به تبع این دو خط، در خط عربى انکار نموده اند، اما همان طور که دیدیم نمى توان براى نقطه گذارى و اعجام، پیشینه اى قائل نبود. بعضى براساس برخى شواهد گفته اند: «نقطه گذارى حروف متشابه در خط عربى قبل از اسلام وجود داشته، ولى به تدریج کنار گذاشته شده است.» (11)
اساسا چگونه مى توان باور کرد ملتى که داراى تمدنى و خطى است، براى حروف مشابه و یکسان چاره اى نیندیشیده باشد؟
دانشمندان علوم قرآنى نوشته اند که در زمان خلافت عبدالملک، حجاج بن یوسف ثقفى، که فرماندار عراق بود، از نویسندگان خواست که براى حروف متشابه، نشانه هایى وضع کنند. یحیى بن یعمر عدوانى (م 129 ق.) قاضى خراسان و نصر بن عاصم لیثى(م 89 ق.) که هر دو از شاگردان ابوالاسود بودند، در ادامه کار استاد خود به اعجام و نقطه گذارى حروف متشابه قرآن دست زدند. به دلایلى باید یحیى بن یعمر را نخستین کسى دانست که این کار را آغاز نمود و نصر بن عاصم کار او را دنبال کرد (12).
اعراب گذارى قرآن کریم که به دست ابوالاسود با نقطه گذارى شروع شده بود، پس از چندى توسط خلیل بن احمد فراهیدى (م 175ق.) هر یک از فتحه و کسره و ضمه و نیز تنوین ها به نشانه هایى از حروف کوچک تبدیل شدند. خلیل بن احمد فراهیدى اولین کسى بوده است که در زمینه «نقط » کتابى را تدوین کرده است (13).
براى آن که میان نقطه هاى «اعرابى » و نقطه هاى «اعجامى » اشتباهى رخ ندهد، نقطه هاى اعرابى با رنگ قرمز و نقطه هاى اعجامى به رنگ دیگرى نوشته مى شد.
ابوعبدالله زنجانى مى گوید:
در اندلس مردم از چهار رنگ در مصاحف استفاده مى کردند: سیاه براى نوشتن حروف، رنگ قرمز براى اعراب به روش نقط، رنگ زرد براى تعیین همزه ها و رنگ سبز براى مشخص نمودن الف هاى وصل (14).
پس از ابوالاسود، یحیى بن یعمر، نصر بن عاصم و خلیل بن احمد، روند اصلاح شیوه نگارش قرآن ادامه یافت؛ اما بیشتر مردم از ترس این که مبادا در رسم الخط عثمانى که به دید تقدس و تبرک به آن مى نگریستند، بدعتى راه یابد، در برابر اصلاحات محتاطانه برخورد مى کردند. اصولا مراحل نشانه گذارى قرآن کریم سه مرحله متفاوت را پشت سر گذاشت:
1. مرحله مخالفت با هر گونه تنقیط و تشکیل (اعراب گذارى).
2. مرحله تجویز.
3. مرحله تشویق (15).
جالب آن است که بدانیم همه افرادى که این مواضع متضاد و مخالف باهم را داشته اند، انگیزه و عامل واحدى آنان را به چنین گرایش هایى واداشته است. منشا همه این افکار، علاقه شدید و اهتمام کامل آنان به صیانت و حفاظت از نص قرآن بوده است. عده اى از فرط احتیاط تا آغاز قرن پنجم نیز اصرار مى ورزیدند، قرآن را از روى مصاحفى تلاوت کنند که فاقد نقطه و نشانه هاى دیگر باشد (16).
 
تغییر رسم الخط قرآن
امروزه قوانین خاصى براى نگارش و رسم الخط در زبان هاى مختلف دنیا رایج است. رعایت این قوانین در بهتر فهمیدن و بهتر فهماندن و نیز مصون بودن از اشتباهات، بسیار مؤثر است. زبان عربى نیز از این قاعده مستثنا نیست. اما در مورد قرآن، که رسم الخط آن همان رسم عثمانى است، در بسیارى از موارد با رسم الخط شناخته شده و قابل قبول کنونى مغایرت دارد. در مورد قرآن کریم از بعضى نشانه گذارى ها نظیر علایم تعجب، سؤال و غیره که صرف نظر کنیم، اشکالات رسم الخطى فراوان در آن مشاهده مى شود. در بعضى از موارد حتى تناقضاتى در رسم الخط عثمانى یافت مى شود که به نمونه هایى از آن اشاره مى گردد:
اصحاب لئیکة (شعراء: 176، ص: 13) … اصحاب الایکه (حجر: 78، ق: 14)
فقال الضعفؤا (ابراهیم: 21) … لیس على الضعفاء (توبه: 91)
فلا یستئخرون ساعة (یونس: 49) … لایستاخرون ساعة (اعراف: 34)
یمح الله الباطل (شورى: 24) … یمحوا الله مایشاء (رعد: 39)
قال یبنؤم (طه: 94) … قال ابن ام (اعراف: 150)
نویسنده التمهید غلطهاى املایى مصحف عثمانى را بالغ بر هفت هزار مى داند و فهرستى از آنها ارائه کرده است (17) .
سؤالى که در این جا مطرح است، جواز یا عدم جواز تصحیح رسم الخط عثمانى به صورت رسم الخط صحیح امروزى است؛ به عبارت دیگر آیا مى توان رسم الخط قرآن را که به اعتراف همه، پر از اشتباهات نگارشى است، به صورت صحیح و مطابق با قواعد نگارشى روز درآورد؟
این سؤال از دیر باز مطرح بوده و عموما پاسخ بدان منفى بوده است. زحیلى مى گوید:
مجموع عالمان و ازجمله امام مالک و احمد معتقدند که کتابت قرآن به همان رسم مصحف عثمانى امام، واجب و مخالفت خط آن در جمیع اشکالش حرام است، زیرا این رسم در یک کلمه دلالت بر قرائات مختلف مى کند.
بعضى دیگر چون قاضى ابوبکر باقلانى و عزالدین عبدالسلام و ابن خلدون قائل به جواز کتابت مصاحف به روش ها و رسوم نگارشى متداول بین مردمند؛ چرا که هیچ نصى در مورد مواظبت بر رسم عثمانى وارد نشده است.
کمیته فتوا در الازهر و دانشمندان معاصر خارج از این کمیته، معتقد به توقیف در کتابت مصحف عثمانى هستند؛ زیرا:
1. این کار احتیاطى است براى قرآن بر اصل خودش در دو بخش لفظ و کتابت.
2. محافظت بر روش کتابت قرآن در عصرهاى گذشته است، در حالى که از هیچ یک از امامان، اجتهاد در تغییر هجاویى مصحف نقل نگردیده است.
3. شناخت قرائت مقبول و غیرمقبول از همین رسم الخط امکان پذیر است.
4. تجویز تغییر رسم الخط، باب استحسان را باز خواهد نمود و قرآن در معرض تغییر و تحریف قرار خواهد گرفت (18) .
بیهقى در کتاب شعب الایمان گفته است:
هر کس مصحفى مى نویسد، سزاوار است بر همان هجایى که مصحف عثمانى را نوشته اند، محافظت نماید وهیچ تغییرى در آن ندهد. زیرا آنان در مقایسه با ما از علم بیشتر، صداقت قلبى و زبانى افزون تر برخوردار بوده و امانت دارتر بوده اند (19) .
استاد حسن زاده آملى مى گوید: «براى احدى، کتابت قرآن، جز به همان رسمى که از سلف به تواتر مضبوط است، جایز نیست؛ تا قرآن همان گونه که بوده است، باقى بماند و تحریفى در آن راه پیدا نکند.»
ایشان پس از بیان این مطلب، آشکارا حکم مى کند:
مخالفت با رسم الخط قرآن، حرام بین است. زیرا رسم الخط قرآن از شعایر دین و حفظ شعایر نیز واجب است. براى آن که قرآن از هرگونه شبهه و تحریف دشمنان تا قیامت محفوظ بماند و حجتى بر مردم باشد که با اطمینان تا پایان هستى به آن احتجاج نمایند. (20)
بعضى دلیل دیگرى براى تحفظ بر رسم الخط عثمانى ذکر کرده اند: «مواظبت بر رسم الخط، همانند بخشى از فرهنگ است که به خاطر علاقه مندى به گذشتگان نباید از بین برود.» (21)
به طور خلاصه مى توان دلایل ذکر شده را در این موارد خلاصه کرد:
1. مواظبت بر رسم الخط واجب است، چون این رسم الخط، تحمل و گنجایش قراءت هاى مختلف را دارد (امام مالک و حنبل).
2. وجوب مواظبت، به جهت احتیاط در بقاى اصل لفظ و کتابت قرآن است.
3. علماى گذشته هیچ یک به تغییر رسم الخط فتوا نداده اند.
4. در رسم الخط موجود، امکان شناخت قرائت هاى معتبر از غیرمعتبر وجود دارد.
5. تجویز تغییر رسم الخط، سرآغازى بر استحسانات و تغییرات خواهد بود که قرآن را در معرض تحریف قرارمى دهد.
6. نویسندگان مصاحف عثمانى، از علم و صداقت و امانت بیشترى نسبت به ما برخوردار بوده اند، پس بر ما لازم است از آنان پیروى نماییم.
7. رسم الخط قرآن به عنوان یکى از شعایر دینى مطرح است و چون حفظ شعایر واجب است، پس حفظ رسم الخط نیز واجب مى باشد.
8. رسم الخط قرآن جزئى از فرهنگ مسلمانان است و باید به عنوان میراث فرهنگى حفظ شود.
انصاف این است که بسیارى از دلایل فوق، قانع کننده نیستند. از این میان، سه دلیل احتمال وقوع تغییر و تحریف در آینده، از شعایر دین بودن رسم الخط و جزئى از فرهنگ دینى به حساب آمدن آن مى توانند دلایل خوبى باشند.
ولى مساله وقوع تحریف امروز به هیچ وجه مورد ندارد. اگر در گذشته یکى از دلایل تحفظ بر رسم الخط قرآن، جلوگیرى از تحریف به دست مغرضان و معاندان بود – که حق هم همین بود – امروز با توجه به ابزار و امکاناتى که در اختیار مسلمانان قرار دارد، کمترین واهمه اى در حفاظت قرآن نیست. مسلمانان که بیش از 5 / 1 میلیارد نفر جمعیت جهان را تشکیل مى دهند، با در اختیار داشتن رادیو، تلویزیون، کامپیوتر، رسانه هاى گروهى و صدها امکانات دیگر، قادرند ضمن تغییر رسم الخط قرآن به رسم الخط متداول کنونى، قرائت قرآن را، همان گونه که وجود دارد، به راحتى حفظ نمایند. ده ها میلیون نوار کاست و ویدئو از قرآن در سرتاسر جهان وجود دارد و نظارت بر چاپ قرآن ها با نهایت دقت صورت مى گیرد.
از مساله تحریف که بگذریم در برابر دو دلیل دیگر، یعنى از شعایر بودن این رسم الخط و قلمداد شدن آن به عنوان میراث فرهنگى متوقف مى شویم. اگر هر یک از این دو اثبات گردد نتیجه نیز معلوم خواهد بود. بد نیست بدانیم برخى از دانشمندان معاصر با نظریه وجوب متابعت از مصحف عثمانى به مخالفت برخاسته اند:
قول به وجوب پیروى از رسم قدیم و عدم جواز مخالفت با آن نوعى التزام است که با روش علمى سازگارى ندارد و مقام و منزلت پیشینیان را از سطح احترام مناسبى که شایسته آنند به سطح تقدیس غیرمعقول بالا مى برد (22) .
نمونه هایى از رسم الخط مخصوص قرآن
1. حذف «الف »، در «بسم الله الرحمن الرحیم »، الرحمن، ذلک، ذلکم، اولئک، لکن….
2. حذف «الف »، در اسامى عجمى مثل: «ابرهیم، اسمعیل، اسحق، هرون، سلیمن و….
3. حذف «یاء» و اکتفا نمودن به کسره در غیر موارد ندا، به عنوان مثال در سوره بقره: «وایاى فارهبونِ» «وایاى فاتقونِ »، «ولا تکفرونِ »، «دعوة الداع اذا دعانِ » و «واتقونِ یا اولى الالباب » به ترتیب در آیات 40، 41، 152، 186 و 197.
4. اضافه نمودن «الف » بعد از «میم » در مواردى مثل «مائه » و «مائتین ».
5. نوشتن «نون » خفیفه به صورت «الف » در دو موضع : «و لیکونا من الصاغرین » (یوسف 32) و «لنسفعا بالناصیة » (23) .
و … .
 
پى نوشتها:                     
1. سید محمد باقر حجتى، تاریخ قرآن، ص 161 و 162.
2. همان، ص 162-164؛ زنجانى، تاریخ القرآن، ص 53-60.
3. سید محمد باقر حجتى، تاریخ قرآن، ص 212.
4. رسم عثمانى همان طریقه نگارش و کتابت قرآن در زمان عثمان است که مصاحف چندگانه را با آن نوشتند. این رسم الخط علاوه بر فقدان علایم مشخصه در بسیارى از موارد صورت مکتوب کلمه در آن حاکى از صورت ملفوظ نبود. بعدها مسلمانان همین رسم عثمانى را از آن جهت که اصحاب پیامبر آن را نوشته اند به عنوان تبرک و تیمن حفظ نمودند.
5. شاعر و تابعى مشهور که بیشتر، از او به عنوان صحابى امام على(ع) و واضع علم نحو نام برده مى شود. مشهورترین نام و نسب او ظالم بن عمرو بن سفیان است. به جز ظالم، او را عثمان و عمرو نیز نامیده اند. وى از تیره «بنى کنانه مضر» بود. پس از فتوحات اسلام در ناحیه مشرق، مضریان، بیشتر در عراق و خاصه در بصره ساکن شدند و این با آن روایت که گوید ابوالاسود در زمان عمر به بصره کوچید، سازگارى دارد. ابوالاسود تنها در دوران کوتاهى از خلافت امیر المؤمنین على(ع) در حوادثى نقش داشته است. پیوند صادقانه او با امیر المؤمنین و نیز شرکت در جنگ جمل و چند قطعه شعرى که در مدح یا مرثیه امام على(ع) و امام حسین(ع) سروده موجب آن شده است که وى را از شیفتگان على(ع) بدانند. نام ابوالاسود با تاریخ پیدایش نحو عربى عجین شده، چنان که مى توان گفت او شهرت وسیع خود را بیش از هر فضیلت دیگر، به نحوپردازى خود مدیون است. روایات مربوط به این امر، هزاران صفحه از منابع را آکنده است. ابن سلام( م 231 ق) در طبقات خود گوید. «نخستین کسى که پایه عربیت (نحو) را ریخت، باب آن را گشود، راه آن را استوار و قواعد آن را وضع کرد، ابوالاسود دوئلى بود». تا زمان ابن سلام کسى به نحو ابوالاسود، اشاره اى نکرده است. از نیمه سده چهارم هجرى، بر اثر گزارش هاى ابوالطیب لغوى و ابوالفرج اصفهانى و سیرافى، ناگهان سیل روایاتى بس متعدد و گاه سخت متناقض به کتاب هاى ادب و طبقات سرازیر مى شود. در این روایات وضع نحو به چند تن نسبت داده شده که عبارتند از: امام على(ع)، ابوالاسود، نصربن عاصم، یحیى بن یعمر و ابن هرمز. در مورد تاریخ مرگ ابوالاسود، مانند غالب موارد احوال او، منابع یکسان نیستند. بیشتر مآخذ مرگ او را در 69 ق. مى دانند. به زعم برخى دیگر زندگى او تا حکمرانى حجاج و خلافت عمر بن عبدالعزیز ادامه داشته است. (دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 5، ص 179 – 188).
6. همان، ص 189.
7. ر.ک: رامیار، تاریخ قرآن، ص 534؛ زنجانى، تاریخ القرآن، ص 171-173؛ المحکم فى نقط المصاحف، ص 3-4.
8. ر.ک: سجستانى، کتاب المصاحف، ص 158.
9. المحکم فى نقط المصاحف، ص 26.
10. دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 5، ص 189.
11. ر.ک: زنجانى، تاریخ القرآن، ص 174؛ سید محمد باقر حجتى، تاریخ قرآن، ص 473.
12. زنجانى، تاریخ القرآن، ص 175؛ سیدمحمد باقر حجتى، تاریخ قرآن، ص 469; رامیار، تاریخ قرآن، ص 535.
13. المحکم فى نقط المصاحف، ص 9.
14. تاریخ القرآن، ص 177.
15. ر.ک: المحکم فى نقط المصاحف، ص 10-17؛ سجستانى، المصاحف، ص 158-161.
16. سیدمحمد باقر حجتى، تاریخ قرآن، ص 480.
17. ر.ک: التمهید، ج 1، ص 335.
18. علوم القرآن عند المفسرین، ج 1، ص 416.
19. البرهان، ج 2، ص 14.
20. هشت رساله عربى، ص 261 و 262.
21. دراسات قرآنیه، ص 147.
22. دکتر محمدحسین على الصغیر، دراسات قرآنیة، ص 146.
23. جهت توضیح بیشتر ر.ک: ابو عمرو عثمان بن سعید دانى (م 444 ق.)، المقنع. وى رسم الخط موجود و قواعد و ضوابط آن را در این کتاب گردآورى کرده است. به جهت آن که دسترسى به این کتاب مشکل بوده، علوم قرآن و فهرست منابع، عین صفحاتى از کتاب المقنع را چاپ کرده است.
منبع:
ر.ک : درسنامه علوم قرآنی، حسین جوان آراسته.
http://www.hawzah.net/Per/K/Darsname/dars-28.htm

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد