عصراسلام: مطالعه و بررسی تاریخ هنر یادآوری میکند هنرمند در زمانهای که میزیسته از امکانات و محدودیتهای موجود چه بهرهای برده، با همتایانِ همزیست خود چه نسبتی را برقرار کرده، تا چه حد محافظ قواعد و پیشفرضها بوده و تا چه اندازه توانسته از زمانهی خود فراتر حرکت کند. به این ترتیب تاریخ هنر جایی است هم برای مُداقه روی زندگی هنرمندان و هم شناخت زمانهی شکوفا شدنشان.
لیندا ناکلین نظریهپرداز هنر فمینیستی در سال ۱۹۷۱ با طرح پرسش “چرا هیچ زن هنرمند بزرگی وجود نداشته است؟” شاخهی جدیدی در تاریخ هنر به وجود آورد و با بررسی علل این فقدان و ناکامی در طی قرون، به یکی از مهمترین بنیانگذاران تاریخ هنر فمینیستی تبدیل شد. در واقع طرح این پرسش باعث شد تا دریابیم هنر صرفا یک کنش آزاد توسط افراد با توانمندیهای خارقالعاده نیست. تمامی مراحل تولید اثر هنری از گرایش فرد به این امر تا وضعیت پيشرفت و توانایی هنرمند در بستری اجتماعی و در نسبت با عناصر این ساختار شکل میگیرد.
ناکلین خود دربارهی این مقالهی مهم و تاثیرگذار میگوید: «پاسخ به این پرسش که چرا هیچ هنرمند زن بزرگی وجود نداشته است همواره اینطور بوده که هیچ زن هنرمند بزرگی وجود نداشته، چون زنان از داشتن تخم طلای نبوغ بیبهرهاند! نکتهی اصلی مقالهی من این است که نشان دهم موضوع بسیار عمیقتر از اینهاست…» (مجلهی نیویورکر، ۲۰۰۲)
با توجه به این پرسش مهم میبایست تاریخ هنر ایران را نیز مورد واکاوی قرار داد تا نقش و سهم زنانِ هنرمند را دقیقتر جویا شد. از آنجایی که تاریخ هنر همواره به قلم مردان نگاشته شده، نقد فمينيستی با تأکيد بر لزوم حضور حقيقی زنان در پژوهشهای تاريخی موفق شده تا از مفاهيم یکهتازانهی این پژوهشها پرده برداشته و نابرابری نقش زنان و مردان را در روایتهای خُرد و کلانِ تاريخی آشکار کند.
از دورهی قاجار و پیش از آن تعدد نامهای زنان نقاشی که اثری از آنها به جا مانده محدود و انگشت شمار است. همین تعداد محدود هم اغلب فرزندانِ مردان هنرمندی بودند که یا به تبع ذوق و استعداد، راه پدر را ادامه دادند و یا به دلیل از بین نرفتن میراث هنری پدر، تحت تعلیم و آموزش نقاشیِ وی قرار گرفتند. جنبش مشروطه و در پی آن حضور پررنگ زنان در کنار مردان و توجه بیشتر به اموری همچون تاسیس مدارس دخترانه و تاکید بر لزوم آموزش و آگاهی بخشی به زنان و دختران، موید تولد و رشد زنانی شد که در حوزهی فرهنگ و هنر نام و آثارشان به یادگار مانده است. در همین دوران خانوادههای غیر مسلمان بیش از خانوادههای ایرانیِ مسلمان برای تعلیم و تربیت هنری دخترانشان پیشقدم شدند.
تاسیس مدرسهی صنایع مستظرفه به سال ۱۲۸۹ توسط نقاش برجستهی دوران محمد غفاری (کمالالملک) مسیر همواری را پیش روی علاقمندان به نقاشی باز کرد. البته ناگفته نماند تا سالها بعدتر هچنان حضور بیدغدغهی زنان و دختران برای یادگیری امور هنری توسط استادان مَرد امری سهل و راحت نبود. با اینحال به واسطهی آشنایی و دوستیِ بسیاری از خانوادههای مشروطهخواه با کمالالملک آموزش برای زنان و دخترانی که علاقمند به یادگیری نقاشی بودند، به صورت خصوصی برپا میشد. پس از گذشت چند سال از تاسیس صنایع مستظرفه و پرورش نقاشان و مجسمهسازان، شاگردان این مدرسه راه استاد خود را ادامه داده و به آموزش علاقمندان بسیاری از جمله زنان همت گماشتند.
تا پیش از تاسیس مدرسهی صنایع مستظرفه در سال ۱۲۸۹ شمسی و پرورش هنرمندان نقاش که در میان آنها زنانی نیز تحت تعلیم قرار گرفتند، به کمتر نامی از زنان هنرمند میتوان برخورد که آثار متعددی از ایشان ثبت شده باشد. از آنجایی که نقاشی کردن زنان، پیش و پس از این ایام اغلب کاری تفننی و نوعی ذوق آزمایی به حساب می آمد، اگر توانایی و مهارت چشمگیری هم در آن به چشم می خورد خیلی جدی و مهم شمرده نمی شد.
کمابیش خاطرات مکتوب به جا مانده از دورهی قاجار و اشاره به فعالیت هنری زنان و کار نقاشی کردن برخی از آنها همچنان تاکید به ذوق و قریحهای دلنشين دارد نه عملكردي اصيل و خطير. در کتاب تاریخ خانمها: بررسی جایگاه زن ایرانی در عصر قاجار نوشتهی بنفشه حجازی می خوانیم:
اعتمادالسلطنه در خاطرات خود به تاریخ ۱۲۹۸ هجری قمری مينويسد: « در سر نهار خواجه سرایی صورتی از موم که بسیار خوب ساخته شده بود در دست داشت به حضور آورد. معلوم شد تومانآغا فروغالدوله صبيه شاه (دختر ناصرالدين شاه) که هنوز شوهر نکرده است ساخته بود الحق بسیار خوب ساخته شده بود.» یا در کتاب کارنمای زنان کارای ایران تالیف پوران فرخزاد به تصویرسازیهای فخرالدوله از قصههای امیرارسلان رومی و زرین ملک که زاییدهی تخیل نقيبالممالک نقالباشی ناصرالدين شاه بود، اشاره شده است.
متاسفانه عدم دسترسی به این دست نقاشیها و تصویرسازیها و یا از بین رفتن و نبودشان کار چند و چون نقاشی زنان در این عصر را دشوار میکند. همچنین نوشتههای ضد و نقیض افراد که در اغلب موارد تنها منابع قابل استناد هستند، شناسایی فعالیت هنری زنان را دو چندان سخت میگرداند. دوستعلیخان معیرالممالک (نوه تاجالدوله) در کتاب یادداشتهایی از زندگانی خصوصی ناصرالدين شاه مینویسد: «شش ساله بودم که روزی دایه ام مرا به اطاقهای تورانآغا و تومانآغا دخترهای شاه برد که بعد ملقب به فخرالدوله و فروغالدوله شدند. وقتی رسیدیم که تورانآغا به پاکنویس داستان امیر ارسلان و خواهرش به رنگآمیزی یکی از مجالس اسكندرنامه سرگرم بودند.»
با این حال رجوع به مکتوبات به جا مانده از عصر قاجار همواره کمابیش سرنخهایی از علاقه و توان زنان در کار نقاشی و نگارگری را ابراز می دارد. چنانچه این نوشتهها از عملکرد هنرمندانه زنان در حد توصیفات ذوقمابانه باقی میماند، بهتر است با واکاوی آثار باقیمانده توسط زنان به ویژگیهای آنها پی برد.
نویسنده: مهرنوش علیمددی، پژوهشگر و منتقد هنرهای تجسمی
کانال گروه مطالعات زنان