فروپاشی شوروی یک زلزله سیاسی در دنیا بود. پس از فروپاشی، و هنگام تاسیس فدراسیون روسیه، رابطه بوریس یلتسین و گورباچف بصورت علنی شکرآب شد. این ضدیت به جایی رسید که گورباچف به خبرنگارها گفت «اگر من را دار زدند، مطمئن شوید که یلتسین را از همان درخت دار نزنند».
اما بازنشستگی تحمیلی گورباچف خیلی بهش سخت میگذشت. سال ۱۹۹۱ براش تعیین کرده بودند که هر ماه از محل بودجه دولتی حدود ۴۰۰۰ روبل حقوق بگیرد اما مشخص نکردند که این حقوق با تورم تغییر کند. سال ۱۹۹۴ که بحران اقتصادی روسیه را در نوردیده بود، گورباچف ماهی ۲ دلار حقوق دولتی می گرفت.
گورباچف هم که نماد حکومت پیشین بود، در داخل کشور صدایش دیگه شنوندهای نداشت. با پول سخنرانی و بنیادهایی هم که زد هم نمیتوانست زندگی را بگذروند. از طرفی بخاطر روابطی که با غرب راه انداخته بود در حکومت شوروی، خارج از مرزها طرفداران بیشتری داشت. گورباچف یکی دو بار دیگر سعی کرد به بازار سیاست برگردد که شکست خورد. ازینرو، نه برای بنیادش نه حتی برای خانوادهش هم نمیتوانست پول کافی تهیه کند. هیچوقت هم نخواست به خارج برود و زندگی بهتری داشته باشد. همان روسیه ماند و ماندن را به مهاجرت ترجیح داد.
برای همین کارها بود که به پول نیاز داشت. جدا از خانوادهش، برای اهداف سیاسی اصلاحی که در سر داشت، برای بنیادش و برای فعالیتها و حتی حقوق کارکنانش نیاز به پول داشت. اما دستش به جایی بند نبود. وضعیت اقتصادی روسیه پس از فروپاشی شوروی هم روز به روز بدتر میشد.اما در دورهای که رهبر بود، سعی کرده بود کمی چهره شوروی را مدرن کند و میخواست با سیاستهایش گشایشی را در کشور ایجاد کند. یکی از این گشایشها اجازه دادن به شرکت Pizza Hut به فعالیت در شوروی بود که این مجموعه آن موقع زیر مجموعهی پپسی محسوب میشد.
اجرای این معامله با یک شرکت غربی به عنوان معامله قرن تعبیر شد و تعجب خیلیها را برانگیخت. شوروی پر شد از رستورانهای زنجیرهای غربی و اینکه کالاهای غربی وارد کشور شد. مادامیکه شوروی در حال فروپاشی و ویرانی بود، این شرکتها بیشتر توسعه پیدا میکردند و اقبال عمومی به آنها بیشتر میشد. پس از فروپاشی، تیم مارکتینگ این شرکت می خواست تبلیغ گستردهای را برای فروش محصولاتش انجام دهد. دنبال چهرههایی از داخل خود شوروی بودن اما ظاهرا کسی را نیافتند. از آن طرف هم گورباچف دنبال این بود که چهره خودش را به عنوان کسی که کشور را به آزادی رسانده، بازسازی کند. کسی که باعث و بانی گشایش در کشور شده و دوره جنگ سرد را به پایان رسانده بود.
همانطور که گفتم، گورباچف در داخل منفور بود ولی در غرب طرفدار زیاد داشت. ترکیب این موارد با بی پولی شدید باعث شد نظر گروه مارکتینگ آن شرکت به گورباچف جلب شود. مذاکرات با گورباچف ماهها طول کشید. تیم مارکتینگ پیتزا هات دسترسی مستقیم به او را نداشتند ولی از طریق افراد و لینکهای متعدد سعی کردند نظرش را جلب کنند. ظاهرا با پیشنهاد مقدار زیادی پول (که هیچوقت فاش نشد ولی با پول امروز میلیون دلاری بود) توانستند نظرش را جلب کنند.
گورباچف اما دو شرط داشت: اول اینکه حتما باید متن تبلیغ به تایید گورباچف برسد و تاییدش کند. دوم اینکه در تبلیغ گورباچف نباید هنگام خوردن پیتزا دیده شود. این شرط دوم کمی شرکت پیتزا هات را نا امید کرد چون نیاز بود که قهرمان تبلیغ حتما یک برش پیتزا را بخورد.
گورباچف گفته بود به عنوان یک رهبر سابق، من همچین کاری نخواهم کرد. تیم مارکتینگ فکر دیگری کرد. قبول کردند که او پیتزا را نخورد، ولی یکی از اعضای خانوادهش باید در تبلیغ باشد و آن پیتزا را در دستش بگیرد. برای این کار نوهی گورباچف به نام آناستازیا انتخاب شد. همه چی خوب پیش رفت، مراحل فیلمبرداری هم البته چند ماه طول کشید. منتظر بودند در مسکو برف ببارد که بتوانند فیلم بگیرند تا روسیهی سرد را به غرب نشان بدهند. بعد اینکه نمادهای روسیه در کلیپ باید دیده میشد. کار بزرگی بود و تیم تولید بزرگی از غرب وارد روسیه شد. کلیپ تبلیغ بدین شکل است: گورباچف با نوهش وارد پیتزا فروشی میشوند. میز کناری یک مرد جوان با پدرش دیده میشود.
دیالوگ اینگونه است:
مرد میانسال: عه گورباچف! بخاطرش دچار بحران اقتصادی شدیم.
پسر جوان: بخاطر گورباچف ما فرصت داریم!
مرد میانسال: هرج و مرج کامل است!
پسر جوان: امید است.
در بین این دیالوگها، مادر پسره میگوید بخاطر گورباچف ما پیتزا هات داریم! بعدش بلند میشوند و میگویند به سلامتی گورباچف. او هم دستی تکان میدهد و یه کلمه هم حرف نمیزند. این کلیپ کوتاه چندین میلیون دلار خرج داشت و در سرتاسر دنیا پخش شد. اگر توجه کرده باشین تقابل این دو نفر هم جالب است: پیرمرده که فرزند زمان خودش است از گورباچف دل خوشی ندارد ولی پسر جوان نقاط مثبت و نیمه پر لیوان را میبیند.
این همان متنی بود که گورباچف قبول کرد که در آن بازی کند. این کلیپ همچون زندگی خود گورباچف محل تحلیل و تفسیرهای بسیاری شد. کلیپ هم پایان باز دارد: وقتی میگویند زنده باد گورباچف، دوربین میرود بیرون و مسکو را نشان می دهد. پیرزنی در خیابون هست که در سکانس آخر دارد دوردست را نگا میکند. شاید چشمش به آیندهی کشورش است که البته از چهرهش نمیشود فهمید امیدوار است یا ناامید.
فرید