خانه » همه » مذهبی » تحلیلی جامع از ریشه بحران در سوریه؛ روسیه، ترکیه و کودتای کلاستری

تحلیلی جامع از ریشه بحران در سوریه؛ روسیه، ترکیه و کودتای کلاستری


تحلیلی جامع از ریشه بحران در سوریه؛ روسیه، ترکیه و کودتای کلاستری

۱۳۹۴/۱۰/۲۲


۹۶ بازدید

تحلیلی جامع از ریشه بحران در سوریه؛ روسیه، ترکیه و کودتای کلاستری

بحران سوریه در قالب یک کودتای کلاستری است، نه یک جنگ مذهبی / ارتش آزاد سوریه درابتدا دچار توهم ما بیشماریم شدند/ نقش شرکت بلک واتر در کادرسازی تروریست‌های سوری/ دلیل حمله ترکیه به بمب افکن روسی/ ماموریت حزب الله ترکیه ونقشه شوم علیه انقلاب اسلامی

تحلیلی جامع از ریشه بحران در سوریه؛ روسیه، ترکیه و کودتای کلاستری

بحران سوریه در قالب یک کودتای کلاستری است، نه یک جنگ مذهبی / ارتش آزاد سوریه درابتدا دچار توهم ما بیشماریم شدند/ نقش شرکت بلک واتر در کادرسازی تروریست‌های سوری/ دلیل حمله ترکیه به بمب افکن روسی/ ماموریت حزب الله ترکیه ونقشه شوم علیه انقلاب اسلامی



در این که داعش هم دقیقاً مثل یا یک بازی مبتنی بر فریب و تحمیق، طراحی شده توسط سرویس‌های امنیتی غرب می‌باشد تردیدی وجود ندارد اما رفتارهای تنش آفرین دولتمردان برخی کشورهای منطقه از جمله ترکیه در گره زدن سرنوشت سیاسی خود با داعش، این تردید را به طور جدی مطرح می‌کند که آیا این دسته سیاستمداران منطقه را باید بازیگران این بازی مشمئز کنندة غرب تلقی نمود یا صرفاً مهره‌های آن؟

گروه بین‌الملل- رجانیوز: بحران سوریه در قالب یک کودتای کلاستری و نه یک جنگ مذهبی قابل تحلیل است. اگر به تاریخی تمدن سوریه دقت کنیم، هم قرن‌ها قبل و هم قرن‌ها بعد از مقطع ۱۶۱۶ تا ۱۶۴۸ که اروپا درگیر جنگ‌سی سالة به ظاهر مذهبی بود مردم در سرزمین‌های اسلامی از جمله سوریه به رغم تمام تفاوت‌های دینی، مذهبی و نژادی با منطقی از جنس در صلح و صفا در کنار یکدیگر در حال زندگی بودند. جنگ سی‌سالة اروپا اغلب یک جنگ یعنی درگیری مسیحیان کاتولیک با مسیحیان پروتستان معرفی می‌شود که در خصوص خود این ادعای مذهبی بودن هم با توجه به این واقعیت که در جریان جنگ سی‌ساله فرضاً فرانسوی‌های کاتولیک با پروتستان‌های داچ (دست کم علیه کاتولیک‌های هابزبرگز) متحدبودند جای بررسی‌های مستقل زیادی وجود دارد. تلاش برای موازی سازی چنین رویداد بی‌ربطی با بحران سوریه وقتی مشکوک‌تر به نظر می‌رسد که دقت کنیم کسی در خصوص تجاوز نظامی عربستان به یمن که دست کم آن به سهولت قابل شناسایی است از تشابه جنگ سی ساله استفاده نمی‌کند.

طی قرن گذشته هم قبل و هم بعد از آغاز جنگ سرد، قدرت‌های مداخله‌گر غربی، چه در امریکای جنوبی، چه آفریقا و چه آسیا، سابقه‌ای بسیار گسترده از آنچه خود می‌نامند گاه به وسیلة دخالت مستقیم نظامی و گاه کودتا داشته‌اند. پیش از آغاز جنگ سرد در ایران برای به سلطنت رساندن رضاخان به وسیلة کودتا و برای عزل او از سلطنت به وسیلة دخالت مستقیم نظامی انجام شد. پس از آغاز جنگ سرد نیز سرنگونی دولت مصدق به عنوان یکی از مشهورترین موارد به بهانة ساختگی ممانعت از نفوذ کمونیسم مورد توجه می‌باشد. البته توجه به این نکته نیز ضروری است که دولت انگلستان هم زمان با برنامه ریزی مشترک با امریکا برای اجرای کودتا علیه مصدق، اعزام نیرو برای مداخلة مستقیم نظامی در ایران را هم در دستور کار قرار داده بود.

ویژگی اصلی کودتاهای ، تلاش قدرت‌های پشتیبان برای جایگزین کردن فرامانروایان یا دولت‌های موجود با فرامانروایان یا دولت‌های غیر فرمانبردار به مطیع (یا حتی مطیع به مطیع‌تر) بود و در این خصوص برای غرب دوست و دشمن هم فرقی نداشت! دقیقاً به همین دلیل هم طراحی و اجرای کودتاهای توسط غرب هرگز به موارد مشهوری مثل کودتای سال ۱۹۷۳ ژنرال آگوستو پینوشه علیه سالوادور آلنده (رئیس جمهور منتخب سال ۱۹۷۰ مردم شیلی) محدود نبوده و اگر به تاریخ معاصر کشورهایی مثل ترکیه که از سال ۱۹۵۲ عضو ناتو و متحد غرب بوده‌اند هم دقت کنیم، کودتاهای سال‌های ۱۹۶۰، ۱۹۷۱، ۱۹۸۰، ۱۹۹۳ و ۱۹۹۷ را می‌بینیم که تمام آن‌ها با برنامه‌ریزی (و نه صرفاً چراغ سبز) غرب (و به منظور جایگزین ساختن دولت‌های مطیع با مطیع‌تر) به وقوع پیوسته است.

اگر چه عوامل اصلی در یک کودتای کلاستری هم مثل کودتاهای فرماندهان نظامی هستند اما در طراحی کودتاهای کلاستری، چون در حقیقت برنامه‌ای برای جایگزینی وجود ندارد، حمایت‌ها و پشتیبانی‌های نظامی، مالی، اطلاعاتی و تبلیغاتی نه صرفاً از یک فرماندهی مشخصِ دارای اهداف مشخص، که از تمام افراد دارای اختیارات و قابلیت‌های نظامی به صورت کلاستری صورت می‌گیرد طوری که اجزای تشکیل دهندة این کلاسترها بدون اطلاع از اهداف، فعالیت‌ها و یا حتی نحوة سازماندهی و فرماندهی شبکه‌ای که از آن اطاعت می‌کنند و نیز در حالی که نمی‌دانند به هر یک از آن‌ها بسته به تمایلات شخصی، قومی، قبیله‌ای و … هر قول و وعده‌ای که مایل بودند بشنوند داده شده، برای پیوستن به کودتا هدایت شده و افراد عضویت یافته در این کلاسترها نیز به سرعت خود را در وضعیتی می‌یابند که امکان بازگشت به زندگی عادی برایشان غیر قابل تصور باشد.

در سوریه تعداد اعضای گروه‌های تروریستی موسوم به جبهه جنوبی الحر (الجبهة الجنوبیة للجیش السوری الحر) که با حمایت‌های گستردة مالی تسلیحاتی، اطلاعاتی و مخابراتی غرب به منظور ناامن کردن زندگی مردم ساکن در درعا، القنیطره و حومة دمشق تحت یک فرماندهی واقع در شهر امان پایتخت اردن مدیریت می‌شوند به استناد منابع غربی (یعنی احتمالاً با بزرگنمایی فراوان) ۲۵ هزار نفر اعلام شده که خود این به اصطلاح ، متشکل از دست کم ۵۸ گروهک تروریستی با اسامی و پرچم‌های مختلف معرفی می‌شود. اگر این آمارها را درست فرض کنیم با یک حساب سر انگشتی به سادگی متوجه می‌شویم که به طور متوسط اعضای هر یک از این گروه‌ها حتی به ۴۵۰ نفر هم نمی‌رسد. نحوة اجیر شدن این افراد توسط سرویس‌های جاسوسی غربی و متحدان منطقه‌ای آن‌ها در سوریه عمدتاً از طریق شبکه‌های اجتماعی بوده یعنی در شرایطی که با پارازیته یا حذف شدن برنامه‌هایی تلویزیونی شبکه‌های رسمی سوریه و جایگزین شدن آن‌ها با برنامه‌های ضد سوری، قریب‌الوقوع بودن سقوط حکومت سوریه طوری تبلیغ می‌شد که برای بسیاری باور کردنی شده بودند، سرویس‌های جاسوسی با تشویق این افراد به انجام جنایت‌هایی مختلف و انتشار تصاویر آن‌ها در شبکه‌های اجتماعی، عملاً یکی بعد از دیگری تمام پل‌ها را برای بازگشت این افراد به یک زندگی عادی در سوریه پشت سرشان خراب می‌کردند. فرماندهان ارشد این ۵۸ گروه اغلب دارای درجات پایین نظامی بوده و تا سال ۲۰۱۴ که تشکیل سر فرماندهی الجبهه الجنوبیه در اردن اعلام شد واقعاً دچار توهم بوده و حقیقتاً دارای درک درستی از آرایش قدرت و وضعیت واقعی نیروهایی شبکه‌ای که به آن تعلق داشتند نبودند. شاید به همین دلیل هم اعلام تشکیل سر فرماندهی الجبهه الجنوبیه در ۱۴ مارس ۲۰۱۴ عملاً آغازی برای پایان کار اعضای این گروه شد.

تعداد کل اعضای خود گروه تروریستی الحر (الجیش السوری الحر) که سه سال قبل از جبهه جنوبی با حمایت‌های گستردة مالی تسلیحاتی، اطلاعاتی و مخابراتی امریکا و به منظور ناامن کردن زندگی مردم ساکن در حمص، حما، ادلب و حلب از تطمیع ۱۴ گروه تروریستی تحت فرمان یک فرماندهی واقع در شهر ریحانلی ترکیه تشکیل شده هم حداکثر ۲۰ هزار نفر اعلام شده است که باز هم یک محاسبة ساده متوسط اعضای هر گروه تشکیل دهنده آن را کمتر از ۱۴۰۰ نفر نشان می‌دهد. فرماندهان این ۱۴ گروه عمدتاً با پذیرش وعده‌هایی از جنس واگذاری کنترل تمام یا بخش‌هایی از خاک سوریه به قبایل خود آلت دست سرویس‌های جاسوسی خارجی شدند. برای مثال عبدالله البشیر النعیمی و دستیارانش که زمانی فرماندهان الجیش السوری الحر معرفی می‌شدند و اینک کنار گذاشته شده‌اند، بعضاً نظامیانی ارشد ارتش سوریه بودند که با وعدة تحویل داده شدن تمام خاک سوریه به نعیمی‌ها آغاز کنندگان بحران فعلی سوریه بودند. پیشنهاد تحویل داده شدن تمام خاک سوریه به نعیمی‌ها یا قبیلة النعیمی با توجه به پشتیبانی غرب از حکومت‌هایی مثل حاکمیت قبیله هاشمی بر اردن که نام کامل عربی آن (المملکة الأردنیة الهاشمیة) است و یا حاکمیت قبیلة سعودی بر عربستان که نام کامل عربی آن (المملکة العربیة السعودیة) به معنی پادشاهی عربی خاندان سعودی است، دست کم برای این عده از بزرگان قبیلة النعیمی وسوسه کننده بود ولی واقعیت این است که به سایر رهبران شورشی از تمام اقوام و قبایل نیز پیشنهادات کاملاً مشابه شده بود. برای مثال تردیدی وجود ندارد که به ریاض فرید حجاب هم برای پیوستن به گروه‌های تروریستی به هیچ وجه قول چیزی کمتر از آنچه به عبدالاله البشیر النعیمی وعده داده شده بود را نداده بودند و این در حالی است که ریاض فرید حجاب از مقامات ارشد حزب بعث بوده و سمت‌هایی مثل وزارت کشاورزی و نخست وزیری را حتی تا یک سال بعد از آغاز بحران اخیر در دولت سوریه عهده‌دار بود و در حقیقت در مقام نخست وزیری شخصاً مسئول مستقیم بسیاری از خطاهایی می‌باشد که دولت اسد عامل آن معرفی شده است.

با استناد به آمارهای اغراق آمیز منتشر شده توسط منابع غربی، سرویس‌های جاسوسی غربی با همکاری متحدین منطقه‌ای خود توانستند با اجیر کردن چند ده هزار نفر از نظامیان ارتش ۳۵۰ هزار نفری سوریه در قالب یک کودتای کلاستری و سپس وارد کردن چند ده هزار مزدور خارجی با پرچم داعش موجبات آوارگی ۱۰ تا ۱۲ میلیون نفر از جمعیت ۲۳ میلیون‌نفری سوریه را در این کشور فراهم آورند. با توجه به تناقضات گستردة میان خواسته‌های قریب به یکصد کلاستر ترور تشکیل دهندة این بدنة نظامی کودتا، به نظر می‌رسد هدف از طراحی این کودتا نیز هرگز نه مستقر شدن یک حکومت فراگیر جایگزین (اعم از مردمی یا دیکتاتوری) در سوریه که درگیر باقی ماندن همه علیه همه و نتیجتاً محتاج باقی ماندن همه به حامیان خارجی بوده است. شاید به همین دلیل هم خواسته اصلی حامیان خارجی این کودتا در جریان مذاکرات هم، کنار رفتن عامل اصلی اتحاد نیروهای وفادار به تمامیت ارضی سوریه یعنی بشار اسد می‌باشد. استراتژی کلی در درگیری به این شیوه هم محروم کردن مردم از خدمات عمومی (آب، برق، جاده، بهداشت، آموزش و از همه مهم‌تر امنیت) توسط کلاسترهای ترور و معرفی کردن دولت مرکزی به عنوان مسئول این محرومیت‌ها می‌باشد. شرایطی که تحت آن مردم عادی چاره نخواهند داشت جز این که بین آواره شدن یا همکاری با عوامل کودتا یکی را انتخاب کنند.

مزدوران خارجی در سوریه

مزدوران خارجی به خدمت گرفته شده در سوریه از ۸۳ کشور مختلف معرفی شده‌اند. به موجب آمارهایی غربی (که باز در مورد صحت و سقم آن‌ها تریذهای جدی وجود دارد) حدود ۵۰۰۰ نفر از تونس، ۲۵۰۰ نفر از عربستان، ۲۰۰۰ نفر از اردن، ۲۰۰۰ نفر از ترکیه، ۱۷۰۰ نفر از جمهوری‌های سابق اتحاد شوروی، ۱۵۰۰ نفر از فرانسه، ۱۲۰۰ نفر از مراکش، ۱۰۰۰ نفر از لبنان، ۱۰۰۰ نفر از آلمان و ۱۰۰۰ نفر از انگلستان به عنوان مزدوران داعش در سوریه حضور دارند. اهمیت این رقم‌ها وقتی مشخص می‌شود که دقت کنیم فرضاً تعداد مزدوران شامل و … در حلب در مجموع به ۱۰۰۰ نفر نمی‌رسید! تفاوت قائل شدن میان قساوت‌های داعشی و غیر داعشی در سوریه عملاً ممکن نیست چرا که همه گروه‌های تروریستی با آموزش‌ها، تسلیحات و تاکتیک‌های کم و بیش مشابه در بحران سوریه ایفای نقش نموده، همه آن‌ها شکنجه و قتل مخالفان خود را به فجیع‌ترین اشکال مجاز معرفی می‌کنند و همه آن‌ها علاوه بر قتل و غارت، بدون هیچ ملاحظه‌ای آثار باستانی و نمادهای مذهبی را غارت و یا نابود می‌کنند. البته به لطف حمایت‌های گستردة رسانه‌های اسلام ستیز، مزدوران آنچه تعمداً در رسانه‌های غربی به صورت ترجمه شده و نه داعش معرفی اما همرنگ یونیفورم‌ها و هم حتی پرچمشان از شرکت بلک‌واتر کپی شده بود، به قدری معروف‌تر از بقیة گروه‌ها شدند که امروزه جنایات مربوط به بقیه کلاسترهای ترور در سوریه هم معمولاً نه جنایات داعش که تعمداً جنایات معرفی می‌شود.

نقش شرکت بلک واتر در سوریه

بلک واتر در زمان تأسیس (۱۹۹۷) یکی از ده‌ها شرکت امریکایی متشکل از افسران امنیتی بازنشسته و نیروهای مخصوص سابق بود که وظیفة اولیة آن‌ها استفاده از توانایی‌ها، تجربیات و البته نفوذ شخصی خود برای عقد قراردادهای مختلف با دولت فدرال به منظور ارائة آموزش‌های نظامی، انتظامی و امنیتی در پادگان خصوصی این شرکت به افراد معرفی شده توسط دولت بود. مهم‌ترین پادگان آموزشی شرکت بلک‌واتر زمینی به وسعت ۷۰۰۰ هکتار در نواحی باتلاقی واقع در مرز ایالت کارولینای شمالی با ایالت ویرجینیا بود که در آن پرچم بلک‌واتر که یک پارچة سیاه رنگ با علامت سفید پنجة خرس بود به اهتزاز درآمده و از یونیفرم‌های تمام مشکی استفاده می‌شد. بعد از اشغال عراق از نیروهای شرکت بلک واتر به طور گسترده هم برای آموزش به پلیس و ارتش جدید عراق و هم برای تأمین امنیت مقامات مختلف امریکایی از جمله پاول برمر اولین فرماندار نظامی امریکایی در عراق (که حدود ۹ میلیارد دلار از پول‌های عراق طی یک سال فرمانداری او ناپدید شد!) استفاده می‌شد (ارزش اولین قراردارد شرکت بلک‌واتر در عراق ۲۸ میلیون دلار بود و قراردادهای بعدی هیچ یک کمتر از ۴۸۰ میلیون دلار نبودند). بعد از شلیک وحشیانة ماموران امنیتی شرکت بلک واتر به مردم در میدان پرتردد نیسور بغداد در اواسط سپتامبر سال ۲۰۰۶، مجوز فعالیت‌های این شرکت در عراق تعلیق شد. اگر چه دو سال پس از این ماجرا فقط پنج مأمور بلک واتر آن هم در امریکا و نه عراق محاکمه و محکوم شدند اما بلک‌واتر که دیگر از قراردادهای پرسود امنیتی در عراق محروم شده بود پس از تغییر مالکیت ابتدا به و سپس به (با حرف انگلیسی i به جای y) تغییر نام داد و اینک با مدیریت و مالکیت جدید با نام به عنوان پیمانکار آژانس مرکزی اطلاعات امریکا (سیا) در حال فعالیت است. این که چه تعداد از نیروهای داعش با چه هدفی در کمپ‌های شرکت بلک‌واتر چه آموزش‌هایی دیده‌اند دقیقاً مشخص نیست اما با توجه به سخنان سپتامبر سال ۲۰۱۴ اریک پرینس بنیان‌گذار شرکت بلک‌واتر (که بعد از انحلال شرکتش کسب و کارهای امنیتی خود را از امریکا به دبی منتقل نموده است)، به نظر می‌رسد آموزش و تشکیل هسته‌های اولیه داعش با ایدة تضمین بلند مدت وجود قراردادهای امنیتی سودآور برای بلک‌واتر در منطقه بی‌ارتباط نبوده است. موضوع شباهت‌های داعش با بلک‌واتر به هیچوجه به نوعی تقلید مضحک داعش از یونیفورم و پرچم بلک‌واتر یا این واقعیت که این گروه حتی قربانیان خود را نیز با لباس‌های کپی شده از روی لباس زندانیان گوآنتانمو در برابر دوربین به قتل می‌رسانند محدود نمی‌شود. بسیاری از اعضای به خدمت گرفته شده توسط داعش از سراسر جهان در حقیقت نه فریب خوردگان انتحاری که آدم‌کش‌های مزدوری هستند که برخی از آن‌ها مثل گلمراد خلیم‌اف پس از گذراندن پنج دوره آموزش ضد تروریسم با بلک‌واتر، اکس ای و آکادمی در امریکا برای همکاری با داعش به سوریه اعزام شده‌اند و واضح است که اشخاصی مثل او نه مجانی و نه صرفاً برای گرفتن عکس یادگاری در سوریه هستند. این که اعضای اصلی (نه فریب خوردگان محلی و غیر محلی) داعش اغلب با سر و صورت‌ها پوشیده در انظار ظاهر می‌شوند هم موید این واقعیت است که بسیاری از مزدوران داعش برای خرج کردن دستمزد ماموریت‌ها و نیز سایر درآمدهای کلان حاصل از غارت، قاچاق، آدم ربایی و اخاذی برنامه داشته و به هیچ وجه قصد گذشتن از جان و فداکاری برای هیچ آرمانی ندارند.

اظهارات منتشر شده در اوایل اکتبر ۲۰۱۵ از بریژنسکی، که امریکا باید در صورت حمله روسیه به “سرمایه‌های ” امریکا در سوریه

دلیل حمله ترکیه به بمب افکن روسی

جنگنده‌های ترکیه حدود ساعت ده و بیست و پنج دقیقه صبح ۲۴ نوامبر با حمله به یک فروند بمب افکن سوخوی ۲۴ (فنسر) روسیه به دلیل (یا بهانة) ورود به حریم هوایی ترکیه، آن را در فاصلة پنج و نیم کیلومتری جنوب مرزهای این کشور با سوریه مورد اصابت قرار دادند. نیروهای تحت فرمان ترکیه در شمال سوریه که دست کم به نظر تحلیل‌گران روسیه از پیش منتظر مورد اصابت قرار گرفتن این بمب افکن بودند، از صحنة اصابت و سقوط فیلمبرداری کرده آن را بلافاصله رسانه‌ای کردند. صندلی‌های نجات در بمب افکن‌های سوخوی ۲۴ از نوع زوزدا ک- ۳۶ معروف هستندکه مشهورند به این که تا کنون در تمام موارد ایجکت (حتی یک مورد در سرعت بالای سه ماخ) جان سرنشینان را نجات داده و آن‌ها را سالم به زمین رسانده‌اند، اما رسانه‌های ترکیه باز هم به فاصلة کوتاهی پس از انتشار اخبار مورد اصابت قرار گرفتن هواپیمای روسی، قطعاتی که شبیه به فلاپ‌های یک صندلی نجات ک- ۳۶ بود نشان داده و مصاحبه‌ای به زبان ترکی استامبولی از شخصی که وی را یکی از معرفی می‌کردند پخش کردند که مدعی بود نیروهای تحت امرش هر دو خلبان بمب‌افکن سرنگون شدة روسی را هنگام فرود با چتر در آسمان هدف قرار داده و اجسادشان را در اختیار دارند. روس‌ها با روش‌های خود این به اصطلاح را نه یک سوری که الپارسلان سلیک اهل ترکیه و فرزند شهردار شهر کوچک کبان واقع در استان الازیک ترکیه شناسایی کردند و این درحالی بود که جستجو برای دستگیر کردن یا قتل خلبانان از سوی نیروهای ترکیه و تلاش برای نجات آن‌ها از سوی نیروهای روسیه در خاک سوریه به درگیری مستقیم در روی زمین کشیده شده بود. در جریان این درگیری‌ها یک سرباز روس (الکساندر پوژینیچ) جان خود را از دست داد اما نهایتاً کمک خلبان بمب‌افکن روسی (کاپیتان کنستانتین موراختین) زنده و سالم نجات پیدا کرد. یک روز بعد مقامات رسمی ترکیه اعلام کردند که جسد خلبان روس (سرهنگ اولیگ پیشکوف) را در اختیار داشته و آمادة تحویل آن به روسیه هستند.

دو سال قبل از این رویداد یعنی در اواسط سپتامبر سال ۲۰۱۳ هم شاهد حملة جنگنده‌های ترکیه به یک چرخبال میل ام‌آی-۱۷ (هیپ) سوری که در حال گشت زنی در نواحی مرزی دو کشور بود دقیقاً به همین دلیل (یا بهانه) یعنی ورود به حریم هوایی ترکیه بودیم که هیچ خبری از سرنوشت خدمة آن منتشر نشد. محل سقوط چرخبال سوری به فاصلة یک کیلومتری جنوب خط مرزی ترکیه با سوریه و در خاک سوریه بود؛ اما ادعاهای دولت ترکیه در خصوص ورود بمب افکن سوخوی روسی به حریم هوایی ترکیه با توجه به برد (بسته به ارتفاع متغیرِ) ۵ تا ۷ کیلومتری موشک‌های هوا به هوای مورد استفاده توسط جنگنده‌های ترکیه و محل مورد اصابت قرار گرفتن هواپیمای روسی در عمق پنج و نیم کیلومتری خاک سوریه، از نظر فنی به شدت قابل تردید می‌باشد چرا که اگر این اطلاعات درست باشد، با توجه به محل مورد اصابت قرار گرفتن هواپیمای ساقط شده در عمق پنج و نیم کیلومتری خاک سوریه، هواپیمای مهاجم برای استفاده از موشک‌های سایدویندر و سپس بازگشت به پایگاه‌های خود در ترکیه تحت چنین شرایطی، دست کم می‌بایست ۲ کیلومتر حریم هوایی سوریه را نقض نموده باشند.

ارسال هشدار رادیویی به خلبانان هواپیمای روسی هم با توجه به این که هواپیمایی مثل سوخوی ۲۴ در صورت احساس تهدید با توجه به برد کم سایدویندر امکان مانور و فرار دارد مشکوک به نظر می‌رسد. به ویژه این که پس از انتشار اخبار این رویداد، ارتش اسراییل اعلام کرد که پیش‌تر بر اثر اشتباه خلبان یک مورد مشابه از ورود هواپیمای سوخوی ۲۴ روسی به حریم هوایی اسراییل بر فراز جولان اتفاق افتاده بود که مسیر هواپیما پس از هشدار به خلبان (روی فرکانس رادیویی از پیش توافق شده) اصلاح شد؛ اما از همه جالب‌تر واکنش ارتش یونان – کشوری که مثل ترکیه از سال ۱۹۵۲ عضو ناتو بوده است- بود که بلافاصله گزارشی را منتشر نمود که به موجب آن طی سال ۲۰۱۴ هواپیماهای نیروی هوایی ترکیه ۲۲۴۴ مورد (یعنی به طور متوسط روزانه بیش شش مورد!) اقدام به نقض حریم هوایی یونان کرده بودند و تا اکتبر سال ۲۰۱۵ هم موارد نقض حریم هوایی یونان توسط هواپیماهای نیروی هوایی ترکیه ۱۴۴۳ مورد گزارش شده است. طبق گزارشات رسمی منتشر شده توسط ارتش یونان این رویه در سال‌های قبل از ۲۰۱۱ هم وجود داشته طوری که در سال ۲۰۰۸ هم تعداد دفعات نقض حریم هوایی یونان توسط نیروی هوایی ترکیه ۱۲۸۸ مورد (به طور متوسط روزانه بیش از سه مورد!) بوده و از ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۱ هم در هیچ سالی از ۶۰۰ مورد (یعنی تقریباً روزانه دو مورد!) کمتر نبوده است. در خصوص پاسخ احتمالی ترکیه به گزارشات یونان از موارد متعدد نقض حریم هوایی این کشور توسط هواپیماهای نیروی هوایی ترکیه هم لازم است به این نکته اشاره شود که با توجه به اختلافات ارضی و مرزی موجود میان دو کشور ترکیه و یونان، ترکیه خطوط مرزی خود با یونان را طوری تعریف می‌کند که کلیة این پروازها، پروازهای انجام شده در داخل حریم هوایی ترکیه محسوب گردند، اما در حوالی محل مورد اصابت قرار گرفتن بمب افکن روسی یعنی پنج و نیم کیلومتری جنوب مرز ترکیه با سوریه هرگز سابقة اختلافات مرزی خاصی وجود نداشته است.

حتی اگر این ادعای ترکیه را قابل پذیرش ارزیابی کنیم که بمب افکن روسی ۱۷ ثانیه از مسیر پروازی خود را در حریم هوایی ترکیه گذرانده است، از آنجایی که اسکرامبلینگ هواپیماهای شکاری از هیچ یک از پایگاه‌های هوایی ترکیه ظرف تنها ۱۷ ثانیه امکان پذیر نیست این ادعای روسیه که شکاری‌های ترکیه با برنامه‌ریزی قبلی در آسمان در حال پرواز در منطقه و عملاً در کمین بمب افکن روسی بودند قابل پذیرش به نظر می‌رسد. در خصوص رفتار نیروهای تحت امر ترکیه پس از هدف قرار گرفتن هواپیمای روسی، هم حتی اگر ترکیه را در ۲۴ نوامبر سال ۲۰۱۵ یک کشور در حال جنگ با روسیه و هواپیمای روسی را پس از ساقط شدن در حریم هوایی ترکیه فرض کنیم، شلیک در آسمان به خلبانان هواپیمایی که پس از مورد اصابت قرار گرفتن هواپیمایشان در حال نجات جان خود با استفاده از چتر نجات هستند صراحتاً نقض بند یک از مادة ۴۸ پروتکل الحاقی اول سال ۱۹۷۷ به مجموعه کنوانسیون‌های ژنو محسوب می‌شود.

دلایل قابل تصور برای اقدامات ترکیه و عدم عذرخواهی

اوایل سال ۲۰۱۱ در جریان تلاش برای رسیدگی به پروندة موسوم به رسوایی سوسورلوک، یکی از افسران ارشد ادارة اطلاعات ژاندارمری ترکیه به نام رسماً در دادگاه به این موضوع افتخار کرد که سازمان تحت امرش مؤسس (جوخة مرگ ادارة اطلاعات ژاندارمری ترکیه) و نیز بوده است. در این سال علاوه بر وزیر فرهنگ اسبق ترکیه نیز در مصاحبه‌های مفصل خود بر این نکته تاکید کردند که تأسیس یا که اصل آن به یکی از طرح‌های پیشنهاد شده توسط آژانس مرکزی اطلاعات امریکا (سیا) برای مقابله با پ‌ک‌ک بر می‌گشت، در ۱۹۸۷ در شورای امنیت ملی ترکیه به تصویب رسید و صرفاً اجرای این تصمیم بود به ادارة اطلاعات ژاندارمری ترکیه این کشور واگذار گردید. منطق کلی آژانس مرکزی اطلاعات امریکا برای تأسیس طبق دین تأسیس شده در دوران جنگ سرد این بود که همه منتقدان دولت متحد غرب و عضو ناتویی مثل ترکیه، قاعدتاً کمی تا قسمتی مارکسیست و نتیجتاً محدورالدم هستند. این شکل از تکفیر در تمام طول جنگ سرد توسط غرب کاملاً رایج بود البته در خود امریکا این نوع تکفیر به صورت مک‌کارتیزم یعنی اخراج یا زندان با طرح ادعاها و تهمت‌های مختلف اجرا می‌شد و در سایر نقاط جهان با قتل و شکنجه و کشتارهای دست جمعی تحت عنوان مبارزه با مارکسیسم.

این شیوة تکفیر طبق دین نوظهور دوران جنگ سرد به قدری با جدیت تعقیب می‌شد که حکومت اقلیت سفید پوست بر اکثریت رنگین پوست در رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی هم با همین منطق یعنی مقابله با مارکسیسم توجیه می‌شد طوری که اگر یک سیاه پوست افریقایی در سرزمین اجدادی خود حقوق برابر با سفید پوستان اروپایی مهاجر طلب می‌نمود خود به خود طرفدار مارکسیسم محسوب و به همین جرم شکنجه و زندانی می‌شد.

اگر چه پیشنهاد آژانس مرکزی اطلاعات امریکا به ظاهر تأسیس یک گروه مذهبی بود که تا دولت ترکیه را قادر نماید بدون ملاحظات دموکراتیک، حقوق بشری و غیره با خشونت هر چه تمام‌تر تمام مخالفان و منتقدان را به فجیع‌ترین شکل ممکن قلع و قمع نماید اما یک شق دیگر این پیشنهاد از همان ابتدا منتقل نمودن تمام مسئولیت ناشی از این نوع خشونت‌ها به اسلام گرایان انقلابی نیز بود، به عبارت دقیق‌تر فعالیت‌های حزب‌الله ترکیه قرار بود از همان ابتدا برای بدنام کردن انقلاب اسلامی باشد و دقیقاً به همین دلیل هم برای این گروه انتخاب شد.

برای رهبری این گروه از یک لیسانسیة علوم سیاسی فارغ‌التحصیل از دانشگاه آنکارا به نام استفاده شد که نام خود را در شناسنامه به تغییر داده بود. طبق گزارش‌های منتشر شده در رسانه‌های ترکیه برای و برخی دوستانش خانه‌ای در نزدیکی سفارت ترکیه در تهران اجاره شد تا پس اقامت در آنجا بتوانند با رفت و آمد به اماکن مذهبی و نشست و برخاست با حزب‌الهی‌ها در تهران، هم اصول اولیه را یاد گرفته و هم بتوانند نزد اسلام‌گرایان شناخته شده در یکی از مشهورترین محافل مذهبی شهر دیاربکر که وابسته به یکی از کتابفروشی‌های این شهر بود ادعا کنند که به دلیل ارتباط با مرکزیت انقلاب اسلامی از همه انقلابی‌تر هستند. تحت چنین شرایطی بود که به عنوان یک شاخة انقلابی منشعب از یکی از گروه‌های مذهبی با نفوذ اما کم و بیش آرام شهر دیاربکر اعلام موجودیت کرد و مأموریت این گروه هم با آتش‌زدن چند مشروب فروشی در دیاربکر آغاز و با قتل بسیاری از روزنامه‌نگاران منتقد دولت برای بیش از یک دهه ادامه پیدا کرد. جالب این که یکی از قربانیان مشهور این گروه (Halit Güngen Cinayeti) روزنامه‌نگاری بود که در سال ۱۹۹۲ درست دو روز پس از انتشار گزارش خود به نقل از شاهدان عینی در این خصوص که اعضای را در حال گذراندن دوره‌های آموزش نظامی در مقر نیروهای واکنش سریع ارتش ترکیه به چشم خود مشاهده کرده‌اند، توسط افراد به قتل رسید!

موقعی که مأموریت این گروه از نظر آژانس مرکزی اطلاعات امریکا خاتمه یافته تلقی شد تمام اعضای اصلی آن ظرف دو هفته از بین رفتند و ظاهراً خود هم هنگام دستگیری در ۱۷ ژانویه ۲۰۰۰ به دلیل مقاومت، توسط نیروهای امنیت کشته شد؛ اما امروزه به رغم گذشت بیش از ۱۵ سال از نابودی تمام رهبران ، هنوز هم منتقدین غیر مارکسیست کردستان ترکیه با تهمت دنباله‌روی از قابل تخطئه یا حتی محاکمه باقی‌مانده‌اند.

در این که داعش هم دقیقاً مثل یا یک بازی مبتنی بر فریب و تحمیق، طراحی شده توسط سرویس‌های امنیتی غرب می‌باشد تردیدی وجود ندارد اما رفتارهای تنش آفرین دولتمردان برخی کشورهای منطقه از جمله ترکیه در گره زدن سرنوشت سیاسی خود با داعش، این تردید را به طور جدی مطرح می‌کند که آیا این دسته سیاستمداران منطقه را باید بازیگران این بازی مشمئز کنندة غرب تلقی نمود یا صرفاً مهره‌های آن؟

منبع: رمزعبور

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد