۱۳۹۲/۰۴/۱۰
–
۲۰۳ بازدید
سیاست خارجی یکی از مهمترین وجوه زندگی اجتماعیسیاسی ملتها و کشورها به شمار میرود؛ چرا که بقا و حیات آنها به سیاست خارجی و جهتگیریهای حاکم بر آن بستگی دارد. از این رو، تلاش برای درک و فهم ماهیت و رفتار سیاست خارجی کشورها، یکی از دلمشغولیهای فکری و ذهنی محافل علمی و دانشگاهی است. نوشتار حاضر نیز با توجه به اهمیت رویکردهای حاکم بر سیاست خارجی ایالات متحدهی آمریکا در قبال فعالیتهای صلحآمیز هستهای جمهوری اسلامی ایران، بر آن است تا به تحلیل علل یا عوامل دخیل در تقابل آمریکا با برنامهی هستهای ایران بپردازد.
از این رو، نوشتار حاضر در صدد پاسخگویی به این سؤالات سازماندهی شده است:
از این رو، نوشتار حاضر در صدد پاسخگویی به این سؤالات سازماندهی شده است:
بر اساس مفروضات نظریهی رئالیسم تهاجمی، چرا آمریکا علیه برنامه هستهای جمهوری اسلامی ایران، موضعی تقابلی را پیش گرفته است؟
آیا برخورداری جمهوری اسلامی ایران از موقعیت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک در خاورمیانه، تهدیدی علیه هژمونی و منافع ایالات متحده محسوب میشود؟
آیا سیاستهای اعلامی دولت آمریکا در مقابله با گسترش سلاحهای اتمی، تنها دلیل مقابلهی این کشور با برنامهی صلحآمیز هستهای جمهوری اسلامی ایران است؟
آیا تقابل آمریکا با برنامهی هستهای جمهوری اسلامی ایران صرفاً رویکردی فنی است یا با نظرداشت تحولات منطقهای و فرامنطقهای، دچار تغییراتی نیز میشود؟
در ادامه، تلاش خواهد شد تا با بهرهگیری از نظریهی رئالیسم تهاجمی، به تحلیل مباحث فوق پرداخته شود.
چارچوب تئوریک؛ نظریهی رئالیسم تهاجمی
همان گونه که پیشتر نیز بدان اشاره شد، در این پژوهش از رویکرد نئوکلاسیکها، که بر اساس تقسیم-بندی جک اسنایدر، شامل رئالیسم تهاجمی و تدافعی است، استفاده میشود.[1] واقعگرایی تهاجمی به پیروی از دیگر گرایشهای فکری بینالملل، دستگاه فکری خود را بر اساس آموزهها و مفروضههای واقع-گرایانه بنیان نهاده است.[2] پیروان این مکتب، ضمن اینکه در چارچوبهای واقعگرایانه، دولتها را به عنوان بازیگران اصلی صحنهی روابط بینالملل به رسمیت میشناسند، بر این باورند که این قدرتهای بزرگ هستند که سیاستهای بینالمللی را شکل میدهند و در تأثیرگذاری بر سیستم بینالملل، این بروندادهای قدرتهای بزرگ است که تعیینکننده است.
بر مبنای نظریهی رئالیسم تهاجمی، کشورها در عرصهی سیاست خارجی، در پی افزایش قدرت نسبی خود در صحنهی بینالمللی هستند. همچنین این نظریه بیان میکند که این ماهیت آنارشیک نظام بین-الملل است که سبب میشود کشورها در عرصهی سیاست خارجی همواره به دنبال بیشینهسازی قدرت نسبی خود باشند و در این روند، سعی میکنند قدرت رقبایشان را کاهش دهند.
به بیان مرشایمر، سه دلیل در نظام بههمپیوستهی بینالملل وجود دارد که باعث شده است دولتها نسبت به یکدیگر هراس داشته باشند:
اول، فقدان یک اقتدار مرکزی که بالای سر دولتها قرار گرفته و آنها را در مقابل یکدیگر حمایت کند.
دوم، این واقعیت که دولتها اغلب دارای توانایی و ظرفیت نظامی تهاجمی هستند.
سوم، این واقعیت که دولتها هرگز نمیتوانند از نیات هم آگاه باشند.
در واقع از دیدگاه وی، در نظام بینالمللی که هیچ اقتدار مافوقی وجود ندارد و کاملاً وضعیت آنارشیک دارد، همهی دولتها در حالت هراس از تهدید دیگر دولتها قرار میگیرند و بیم آن را دارند که بقای آنها در معرض خطر قرار گیرد. لذا بر همین اساس، در وضعیت تهاجم بالقوه علیه یکدیگر قرار دارند. بنا بر مطالب مزبور، مفروضات نظریهی رئالیسم تهاجمی را میتوان در پنج مورد مطرح نمود:
نخستین مفروض اینکه نظام بینالملل آنارشیک است. از منظر این نظریه، آنارشی به معنای بینظمی و آشفتگی نیست، بلکه به معنای یک اصل نظمدهنده است که نظام بینالملل را متشکل از دولتهای مستقلی میداند که از هیچ گونه اقتدار مرکزی پیروی نمیکنند.
دومین مفروض این است که قدرتهای بزرگ ذاتاً دارای حدی از قابلیتهای نظامی تهاجمی هستند که به آنها توان صدمه زدن و احیاناً انهدام یکدیگر را میدهد. مفروض سوم آن است که دولتها هرگز نمی-توانند در مورد مقاصد و نیات دولتهای دیگر مطمئن باشند. مفروض دیگر آن است که نخستین و اصلی-ترین هدف قدرتهای بزرگ تضمین بقاست؛ خصوصاً اینکه دولتها در پی حفظ تمامیت ارضی و استقلال نظم سیاسی داخلیشان هستند.
همان گونه که رئالیسم تهاجمی نیز مؤید آن است، مهمترین هدف کشورها در نظام بین-الملل، بقاست که این مهم، جز با در اختیار داشتن منابع قدرت، محقق نخواهد گردید. منابع ژئوپلیتیکی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ایران میتواند راهگشای تحلیل بخشی از دلایل تقابل آمریکا با جمهوری اسلامی ایران باشد.
مفروض پنجم و آخر آن است که قدرتهای بزرگ بازیگرانی عقلایی هستند. آنها نسبت به محیط خارجی خود آگاهاند و برای بقای خود در این محیط، رفتار استراتژیک مناسب را اتخاذ مینمایند.[3]
در ادامه با در نظر داشتن مبانی فوق، به تحلیل رفتار ایالات متحدهی آمریکا بعد از حادثهی 11 سپتامبر، در قبال برنامهی هستهای جمهوری اسلامی ایران خواهیم پرداخت.
حادثهی 11 سپتامبر و تحولات سیاست خارجی آمریکا
حادثهی 11 سپتامبر 2001 فصل جدیدی در سیاستهای داخلی و خارجی دولت آمریکا گشود؛ چرا که آمریکا پس از پایان یافتن جنگ سرد، از خلأ راهبرد امنیتی مناسب رنج میبرد. در واقع پایان جنگ سرد را باید به مثابهی پایان راهبرد بازدارندگی آمریکا دانست که در قابل نظام دوقطبی و بلوک شرق و غرب، قابل تعریف و تشخیص بود.
از این رو، حملات تروریستی 11 سپتامبر به آمریکا، در نوع خود فرصتی را برای سردمداران این کشور فراهم آورد تا بتوانند به اتخاذ راهبردی نوین در عرصهی سیاست خارجی و مسائل بینالملل بپردازند. در این راستا، رهبران ایالات متحدهی آمریکا از فرصت بهدستآمده استفاده کردند و با بزرگنمایی خطر تروریسم از یک سو و سلاحهای کشتارجمعی از دیگر سو، در صدد تثبیت قدرت و هژمونی آمریکا برآمدند.
همان گونه که در مقدمه نیز به آن اشاره گردید، دولتمردان آمریکا، با توصیفات خویش از شرایط بین-المللی، زمینهی رفتار یکجانبهگرانه خویش را علیه قدرتهای بالقوهی مناطق جهان، به ویژه خاورمیانه، تجهیز نموده و بر مبنای رویکرد واقعگرایی تهاجمی، برای تثبیت جایگاه هژمونیک خویش در نظام بین-الملل، اقدام نمودند.[4]
منابع قدرت جمهوری اسلامی ایران
قدرت از جمله مفاهیم مهم در تحلیل مسائل و موضوعات بینالمللی به شمار میرود؛ چرا که همان گونه که رئالیسم تهاجمی نیز مؤید آن است، مهمترین هدف کشورها در نظام بینالملل بقاست که این مهم، جز با در اختیار داشتن منابع قدرت، محقق نخواهد شد. نظر به اهمیت موضوع، در ادامه، به تحلیل منابع قدرت جمهوری اسلامی ایران، که میتواند راهگشای تحلیل بخشی از دلایل تقابل آمریکا با جمهوری اسلامی ایران باشد، پرداخته خواهد شد:
الف) منابع ژئوپلیتیکی
بیتردید یکی از مهمترین منابع مستمر قدرت جمهوری اسلامی ایران را باید ویژگیهای جغرافیایی این کشور دانست. ایران از نظر موقعیت جغرافیایی و ژئوپلیتیکی، دارای ویژگیهایی ممتاز است که این قبیل شاخصهای ژئوپلیتیکی، زمینهی افزایش قدرت این کشور را در شرایط منطقهای و فرامنطقهای فراهم آورده است.
نخست، ایران کشوری بینالمللی است که همواره در معادلات جهانی دارای نقش برجستهای بوده است. لذا شرایط و موقعیت ژئواستراتژیک جمهوری اسلامی ایران در منطقه، سبب توجه قدرتهای جهانی به این کشور گردیده است. مثال بارز در این زمینه، تأثیرگذاری ایران در کنفرانس «بن» جهت تعیین آیندهی حکومت افغانستان پس از حادثهی یازدهم سپتامبر است.
دوم، قرار گرفتن ایران در مرکزیت و محوریت مناطق ژئوپلیتیکی متداخلی است که به واسطهی موقعیتهای راهبردی دریایی، زمینی و تنگهای خود، از نقش و جایگاه برتری سود میبرد.
علاوه بر موارد مزبور، اندازه و موقعیت کشور ایران نیز شرایط مطلوبی را جهت تأثیرگذاری بر شرایط منطقهای و فرامنطقهای ایجاد نموده است؛ چرا که وسعت مناسب و همچنین شکل هندسی مطلوب جمهوری اسلامی ایران، زمینههای افزایش قدرت این کشور را در معادلات منطقهای و فرامنطقهای فراهم نموده است.
ب) منابع اجتماعی
منابع اجتماعی قدرت جمهوری اسلامی ایران شامل ویژگیهای جامعهی ایران و نظم اجتماعی حاکم بر آن است. خصوصیاتی نظیر جامعهی در حال توسعه، جمعیت جوان، همگونی نژادی، دینی و فرهنگی، ناهمگونی زبانی، قومی و مذهبی، از جمله منابع و عناصر مهم قدرت اجتماعی جمهوری اسلامی ایران در محیط منطقهای و فرامنطقهای است؛ چرا که جمهوری اسلامی ایران با بهرهگیری از تجانس نژادی و فرهنگی، به انسجام ملی رسیده و این امر به نوبهی خود زمینهساز افزایش قدرت این کشور است و از سوی دیگر، تنوع قومی و زبانی این کشور میتواند زمینهساز گسترش روابط جمهوری اسلامی ایران با کشورهای منطقه و افزایش همگرایی میان آنها گردد.
ج) منابع فرهنگی
فرهنگ، تمدن و تاریخ دیرینهی ایران، به عنوان یک کشور و ملت باستانی و نقشآفرین در تاریخ و تمدن جهانی و انسانی، موجب تأثیر عمیق عوامل فرهنگیتاریخی بر قدرت جمهوری اسلامی ایران گردیده است. فرهنگ به معنای عام و دربرگیرندهی آداب، رسوم، سنتها، ارزشها و عقاید، ایستارهای مشترک، ویژگیهای اخلاقی و مواردی از این دست است که به عنوان یکی از مهمترین منابع قدرت در ساختار جمهوری اسلامی ایران، به ویژه در سالهای اخیر، به شمار میرود.
آنچه سبب اهمیت این موضوع در عرصهی بینالملل شده است، ماهیت فرهنگی انقلاب اسلامی ایران و رویکردهای جهانی به آن است که این امر نه تنها زمینهی تأثیرگذاری فرهنگ انقلابیاسلامی را بر معادلات جهانی فراهم آورده است، بلکه با گسترش امواج بیداری اسلامی، زمینهی گسترش نقش و تأثیر جمهوری اسلامی ایران بر متغیرهای بینالمللی را فراهم آورده است.
انقلاب اسلامی ایران به دلیل اینکه انقلابی منطبق با ویژگیهای انقلابهای بزرگ و دارای داعیهی بینالمللی، فرامرزی، انسانی و اسلامی است و نیز به دلیل اینکه در موقعیت سوقالجیشی خلیج فارس و خاورمیانه رخ داده است، دارای بازتابهای منطقهای و جهانی است. تحلیل فرهنگ منبعث از این انقلاب نیز نشان میدهد که آن اساساً در تعارض با ارزشها و فرهنگهای حاکم بر نظام بینالملل غربمحور رخ داده است و ارزشها، هنجارها و فرهنگهایی را مطرح نموده که با منافع قدرتهای حامی حفظ وضع موجود، نظیر ایالات متحدهی آمریکا، تعارض داشته است.
انقلاب اسلامی ایران، به دلیل اینکه انقلابی منطبق با ویژگیهای انقلابهای بزرگ و دارای داعیه بینالمللی، فرامرزی، انسانی و اسلامی است و نیز به دلیل اینکه در موقعیت سوقالجیشی خلیج فارس و خاورمیانه رخ داده است، دارای بازتابهای منطقهای و جهانی است. وقوع انقلاب اسلامی ایران با گفتمان فرهنگ اسلامیمردمی، بر محوریت دینگرایی همهجانبه، عدالت و سلطهستیزی، توانست تحولات و معادلات نظام جهانی و منطقهای (خاورمیانه) را تحت تأثیر خویش قرار دهد؛ زیرا انقلاب اسلامی با معرفی الگوی حکومت مبتنی بر فرهنگ دینی خویش، بر محور ارزشهای اسلامی و سیاست خارجی عدالتمحور و استکبارستیز، ارزشها و الگوهای دو ایدئولوژی و فرهنگ به ظاهر مسلط بر نظام جهانی، یعنی لیبرالیسم و مارکسیسم را به چالش کشیده است.
تحلیل فرهنگ منبعث از انقلاب اسلامی ایران در سطح کلان نیز نشان میدهد که انقلاب ایران اساساً در تعارض با ارزشها و فرهنگهای حاکم بر نظام بینالملل غربمحور رخ داده است و ارزشها، هنجارها و فرهنگهایی را مطرح نموده که با منافع قدرتهای حامی حفظ وضع موجود، نظیر ایالات متحدهی آمریکا، تعارض داشته است.
د) منابع اقتصادی
به دلیل وجود ارتباط تنگاتنگ میان حوزههای اقتصادی و سیاسی، اغلب اندیشمندان بر ضرورت مکمل بودن این حوزهها، جهت اثربخشی بیشتر قدرت کشورها در عرصههای مختلف داخلی و بینالمللی، تأکید نمودهاند. یکی از مهمترین منابع اقتصادی موجود در جمهوری اسلامی ایران، منابع انرژی است که در واقع یکی از مهمترین منابع درآمد ارزی ایران به شمار میرود.
علاوه بر این، در بُعد بینالمللی نیز اهمیت منابع انرژی ایران نه تنها سبب شده است تا قدرت چانهزنی این کشور در مناسبات بینالمللی افزایش یابد، بلکه از آنجا که کشورهای توسعهیافتهی غرب و شرق به این قبیل منابع انرژی ایران نیاز دارند، این موضوع سبب شده است تا همواره قدرتهای جهانی نتوانند به اجماعی در تحریم انرژی این کشور دست یابند. با نظرداشت مباحث فوق، در ادامه، به بررسی تأثیر این منابع بر قدرت منطقهای جمهوری اسلامی ایران پرداخته خواهد شد.
تأثیر منابع قدرت جمهوری اسلامی ایران بر قدرت منطقهای این کشور
همان گونه که در قالب نظریهی رئالیسم تهاجمی نیز مطرح گردید، مهمترین هدف کشورها در نظام بینالملل، بقاست که این مهم نیز، جز از طریق قدرت و منابع شکلدهندهی آن، محقق نخواهد گردید. با عنایت به منابع چندگانهی قدرت جمهوری اسلامی ایران، که در قسمت پیشین مطرح گردید، در ادامه به بررسی تأثیر این منابع بر قدرت و نفوذ منطقهای این کشور، پرداخته خواهد شد.
الف) نفی رابطهی سلطهگر و سلطهپذیر و مقابلهی عاقلانه و هوشمندانه با نظام سلطهی جهانی: کشور آمریکا در طی یک دورهی تاریخی، از انزواگرایی به مداخلهگرایی جهاننورد، روی آورده است و در این راستا، برای خویش قائل به رسالت تاریخیفرهنگی بوده و هست. تجربهی رفتار آمریکا، به ویژه در خاورمیانه، اثبات کرده است که این قدرت بینالمللی، مسئولانه رفتار نمیکند؛ بلکه در راستای منافع ملی تازهتعریفشدهی خود، به براندازی دولتها و اشغال کشورها، نظامیگری و سلطهجویی روی آورده است.
دیدگاه مقام معظم رهبری، در قبال این رفتار سلطهجویانهی آمریکا، این است که «چنین رابطهای باید اساساً مردود اعلام شود و تلاش صورت گیرد که این نظام ظالمانه، عاقلانه و هوشمندانه نفی شود.»[5] لذا ویژگی منحصربهفرد یک قدرت منطقهای نظیر ایران، پیگیری یک نظام عادلانهی بینالمللی مبتنی بر نفی زورگویی و سلطهطلبی است. پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و اشاعهی ارزشهای هنجاریفرهنگی انقلاب اسلامی به کشورهای منطقه، زمینهساز شکلگیری جنبش بیداری اسلامی در میان کشورهای مسلمان شد و این امر به نوبهی خود، زمینهساز گسترش حوزهی نفوذ و قدرت جمهوری اسلامی ایران در منطقه خواهد شد.
ب) مسئولیتپذیری نسبت به بحرانهای بینالمللی و منطقهای: از دیگر ویژگیهای یک قدرت منطقهای، دارا بودن حس مسئولیتپذیری نسبت به سرنوشت سایر ملل و نسبت به بحرانهایی است که عموماً توسط نظام سلطه ایجاد شده است. بحران عراق، بحران افغانستان، بحران لبنان، بحران فلسطین و حتی بحران در ترکیه و پاکستان، عموماً دستاورد مداخلات زورگویانهی نظام سلطه و قدرتهای بینالمللی است.
طبیعی است جمهوری اسلامی ایران نمیتواند، در مقام یک قدرت منطقهای، نسبت به چنین بحرانآفرینیهایی در قلمرو حیاتی خود، بیتفاوت باشد. لذا مسئولیتپذیری در مدیریت، اداره و برطرفسازی بهینهی بحرانهای منطقهای، به گونهای که به مهار و نفی سلطهگر و برونرفت سلطهپذیر از این رابطه برای دسترسی به یک زندگی شرافتمندانهی انسانی و اسلامی منجر شود، از لوازم داشتن قدرت است. در این راستا، جمهوری اسلامی ایران، با نقشآفرینیهای خویش در کنفرانسهای متعدد بینالمللی، تأثیر بیبدیلی را جهت مدیریت بحرانهای مختلف منطقهای ایفا نموده است.
ج) حمایت از جریانها و جنبشهای مردمی: یک قدرت منطقهای، که به نفی رابطهی سلطهگر و سلطهپذیر باور دارد، از نهادها، جنبشها و تشکلهایی که مبتنی بر آموزهی نفی سلطه، اقدام به مقاومت و اعتراض میکنند حمایت میکند. تجربهی حمایت قدرتهای بینالمللی از رژیمهای مستبد و زورگو و همچنین حمایت بیدریغ آمریکا از رژیم صهیونیستی و برخی رژیمهای منطقه نشان داده است که قدرتهای بینالمللی اساساً راهبردشان مبتنی بر دفاع از مظلومان و ستمدیدگان و قربانیان خشونت نیست و برعکس، با کلیهی وسایل و امکانات، سعی در تخریب و نابودی این جنبشها با عنوان تروریسم دارند.
بی دلیل نیست که جمهوری اسلامی ایران، که به حمایت از جنبشها و جریانهای مقاومت نظیر حزبالله و حماس میپردازد، به حمایت از گروههای تروریست از سوی نظام سلطه متهم میشود. در واقع اذعان به این امر که قدرت و نفوذ گستردهی جمهوری اسلامی ایران در منطقه، از یک سو و همچنین امالقری بودن این کشور، از سوی دیگر، بیانگر آن است که رسالتی اسلامی و سیاسی بر عهدهی این کشور است. چنان که بر اساس همین باور، جمهوری اسلامی ایران، بنا به فرمایشات بنیانگذار انقلاب اسلامی و نایب برحق ایشان، مقام معظم رهبری، به حمایت دیپلماتیک و معنوی از جریانها و جنبشهای اسلامیمردمی پرداخته است.
تحلیل الگوی رفتاری آمریکا در قبال برنامهی هستهای ایران
ایران برنامهی هستهای خود را در سال 1960 میلادی، در زمان رژیم محمدرضاشاه، آغاز کرد و در سال 1974، بر مبنای این برداشت که نفت منبعی تمامشدنی است، وارد یک توافقنامهی تجاری با فرانسه گردید. در آن زمان، ایالات متحده از این ابتکار حمایت کرد. در عین حال، همیشه این مسئله که آیا ایران باید به دنبال توانمندی هستهای با اهداف صرفاً علمی و پزشکی باشد یا به همراه آن ابعاد تسلیحاتی مسئله را هم مد نظر داشته باشد، مورد بحث بوده است.
ایالات متحدهی آمریکا، به عنوان تنها هژمون منطقهای، مانع از به قدرت رسیدن سایر کشورها به چنین جایگاهی است. وجود منابع چندگانهی قدرت در ساختار جمهوری اسلامی ایران و تأثیراتی که این منابع بر گسترش قدرت منطقهای این کشور داشته است، میتواند این کشور را به عنوان هژمون منطقهای در منطقهی استراتژیک خاورمیانه تبدیل نماید. این امر زمینهی شکلگیری رقیبی قدرتمند را در معادلات بینالمللی، برای ایالات متحده ایجاد می-نماید. لذا این کشور با بهانهجوییهای فنی و البته با رویکردی سیاسی در راستای تقابل با گسترش روزافزون قدرت ایران، به مقابله با برنامهی هستهای این کشور پرداخته است.
در دههی اخیر، با پررنگتر شدن برنامهی هستهای ایران، این قبیل بحث و مناظرات اهمیت بیشتری یافته است. از جمله رویکردها و برداشتهای مناقشهآمیزی که بیشتر از سوی غرب و در رأس آن، آمریکا، طرح و متعاقب آن برداشت تهدیدآمیز و در گام بعدی، ضرورت مقابله با آن عنوان میشود، این است که برنامهی هستهای ایران دستیابی به تسلیحات هستهای را پی میگیرد. این قبیل تفاسیر و برداشتها از سوی غرب و آمریکا، در تضاد حداکثری با موضع اتخاذی جمهوری اسلامی ایران در راستای برنامهی صلحآمیز هستهای است.[6]
لذا آمریکا با اعلام این موضع که هدف ایران دستیابی به تسلیحات اتمی است، به مقابله با جمهوری اسلامی ایران پرداخته است؛ اما چنان که از ظاهر امر پیداست، این موضوع بهانهای برای مقابله با منابع قدرت جمهوری اسلامی ایران (که البته میتواند تهدیدی جدی علیه منافع بینالمللی آمریکا در منطقه ایجاد نماید) بوده است. چرا که همان گونه که در نظریهی رئالیسم تهاجمی مطرح میگردد، هدف مطلوب برای کشورها در نظام آنارشیک بینالمللی، رسیدن به جایگاه هژمون در نظام بینالملل است؛ اما از آنجا که در نظام بینالملل، همواره موانع و مشکلات متعددی برای نائل آمدن به جایگاه هژمون بینالمللی وجود داشته است، بهترین شرایط برای کشورها، دستیابی به هژمونی منطقهای است.
لذا ایالات متحدهی آمریکا، به عنوان تنها هژمون منطقهای حاضر، از به قدرت رسیدن سایر کشورها به چنین جایگاهی ممانعت میکند. چنان که از ظاهر امر پیداست، وجود منابع چندگانهی قدرت در ساختار جمهوری اسلامی ایران و تأثیراتی که این منابع بر گسترش قدرت منطقهای این کشور داشته است، می-تواند این کشور را به عنوان هژمون منطقهای در منطقهی استراتژیک خاورمیانه تبدیل نماید. این امر زمینهی شکلگیری رقیبی قدرتمند را در معادلات بینالمللی برای ایالات متحدهی آمریکا ایجاد مینماید. لذا این کشور با بهانهجوییهای به ظاهر فنی و البته با رویکردی سیاسی در راستای تقابل با گسترش روزافزون قدرت جمهوری اسلامی ایران، به مقابله با برنامهی هستهای صلحآمیز این کشور پرداخته است. بنابراین آنچه از بیانات فوق مستفاد میگردد، آن است که ممانعت آمریکا برای دستیابی ایران به فناوری صلحآمیز هستهای، صرفاً به دلیل واهمه از دستیابی این کشور به سلاح هستهای نبوده، بلکه به دلیل نگرانیهای حاصل از جایگاه هژمونیک خود در نظام بینالملل است.(*)
پینوشتها:
حمیرا مشیرزاده، تحول در نظریههای روابط بینالملل، تهران، سمت، 1384.
روحالله کامل، مقدمهای بر رئالیسم تهاجمی، ماهنامهی نگاه، سال چهارم، شمارهی 38، شهریور 1383.
جان مرشایمر، تراژدی سیاست قدرتهای بزرگ، ترجمهی غلامعلی چگنیزاده، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، 1388.
ابراهیم متقی و دیگران، بررسی سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه پس از 11 سپتامبر (بر اساس رویکرد واقعگرایی تهاجمی)، فصلنامهی تحقیقات سیاسی و بینالمللی، شمارهی چهارم، پاییز 1389.
سید جلال دهقانی فیروزآبادی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، تهران، سمت، 1389.
ناصر هادیان و شانی هرمزی، برنامهی هستهای ایران؛ «توانایی قانونمند»، پژوهشنامهی علوم سیاسی، سال پنجم، شمارهی 3، تابستان 1389.
*حمیدرضا کشاورز؛ کارشناس مسائل بینالملل/برهان/۱۳۹۲/۴/۹