خانه » همه » مذهبی » تربيت دينى؛ مبانى و روش‏ها

تربيت دينى؛ مبانى و روش‏ها

تحقّق «قسط» و عدالت در همه سطوح آن به دست انسان ها، يكى از اهداف مهم بعثت انبيا و نزول كتاب‏هاى آسمانى است:
«لقد أرسلنا رسلنا بالبيّنات و أنزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط» حديد/ 25
«هر آينه پيامبران‏مان را با حجت هاى روشن و هويدا فرستاديم و با ايشان كتاب – كه وسيله تمييز حق از باطل است – و ترازو فرو فرستاديم تا مردم به داد و انصاف برخيزند.»

بنابراين، «تربيت» انسان بر اساس آموزه هاى دينى، زمينه ساز برپايى قسط و گسترش عدالت است. از اين رو، پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم تكميل مكارم و فضايل اخلاقى را هدف بعثت خود بيان مى‏نمايد: «انّى بعثت لاتمّم مكارم الأخلاق».

بدين ترتيب، اين سخن پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم كه فرمودند: «كسى كه سير بخوابد و همسايه‏اش گرسنه باشد به من ايمان نياورده است» نشان دهنده اين است كه مكارم اخلاق تنها در چند اصل مهم اخلاقى مانند راست گويى و وفاى عهد خلاصه نمى‏شود، بلكه نظام هاى اقتصادى، سياسى، فرهنگى و روابط اجتماعى را تا رسيدن به نقطه مطلوب كه همان ايجاد عدالت است، تحت تأثير قرار مى‏دهد.

براى شناخت كامل نظام تربيتى اسلام، بايد قرآن و سيره پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم و ائمه طاهرين‏عليه السلام را به روش تطبيقى، محور مطالعه و تحقيق قرار دهيم تا روايات و ديدگاه‏هاى صحيح بازشناسى و تكميل شوند. اما، همواره حجاب ها و موانعى سبب شده‏اند كه قرآن را كمتر محور درس و تحقيق قرار دهيم و از آن هدايت بجوييم.
قرآن كريم، با تعبيرهاى گونه گون به اين حجاب ها اشاره نموده است؛ از جمله در سوره اسراء، آيات 45 و 46، فرقان/ 30، كهف/ 28، انعام/ 56، فصّلت/ 5، بقره / 88 و در سوره محمد، آيه 24 مى‏فرمايد:
«أفلا يتدبّرون القرآن أم على قلوب أقفالها» «آيا در قرآن نمى‏انديشند يا بر دلها (شان) قفلهاست؟ »
همچنين، دانش هاى غرور انگيز اكتسابى؛ تفسيرهايى از قرآن كه در آنها مفسر بجاى تبيين مقصود و مراد كلام خدا، هنر و دانش خود را به تفسير نشسته است، تنگ نظرى و تحجرى كه در چهره تعبد، تفسير آيات قرآن را جز با روايات، جايز نمى‏شمارد؛ حسادت، خودبزرگ بينى و مانند آن را مى‏توان از جمله حجاب ها و قفل هايى دانست كه گوش و چشم و قلب انسان را از شنوايى و بينايى و تفكر باز مى‏دارد و مانع تدبر و هدايت پذيرى از قرآن مى‏گردند.

سوگمندانه، بايد اعتراف كرد كه علت اصلى خوارى و سرافكندگى، حيرت و سرگردانى، پراكندگى و اختلاف و خود باختگى برخى از مسلمانان جهان، همين حجاب ها است كه مانع فهم قرآن و پيروى از هدايت «اقوم» آن شده است.

تربيت، مهم ترين و ظريف ترين مسئله اى است كه در شمار وظايف همه انسان ها قرار مى‏گيرد. اين مسئله از چنان اهميتى برخوردار است كه بى دانش و بينش صحيح و كامل نمى‏توان بدان پرداخت و به نتايج آن خوش بين بود.

يكى از موضوع هاى مهم علم تربيت اين است كه معلم و مربى چگونه مى‏تواند در روح و جان متعلم تحولى شگرف به سوى خير و صلاح پديد آورد كه آثار آن تا پايان عمر ادامه يابد؟ گو اينكه حالت هاى روحى و روانى انسان ها همواره تحت تأثير انواع تمايلات و كشش هاى درونى و بيرونى است.

براى دستيابى به پاسخ پرسش فوق بايد به آموزه هاى ژرف قرآن كه كتاب تربيت است مراجعه كرد و پيش نيازها، شيوه ها و عوامل مؤثر در تربيت را كه قرآن مطرح كرده است، دريافت. در اين نوشتار به برخى از روش‏ها و بينش هاى انسان شناختى تاثيرگذار در فرايند تربيت مى‏پردازيم.
پيش از هر چيز بايد به اين واقعيت اشاره كرد كه دستيابى به حقايق قرآنى نيازمند فهم خاص از آيات وحى است فهمى كه مى‏توان از آن به فهم هدايتى ياد كرد.

قرآن، كلام و سخن خدا و كتاب هدايت و تعليم و تربيت است، كه راه هاى رشد و تكامل فرد و جامعه را به بهترين شيوه، بيان كرده است. بنابراين، تعامل ما با قرآن بايد بر اساس هدايت جويى از كلام خدا باشد، تا بتوانيم مبانى و شيوه هاى تربيتى قرآن را دريابيم. در اين ميان، سبك ويژه و اسلوب بى نظير داستان هاى قرآن بويژه پردازش داستان انبياء، اولياء، حكما و غير آن از جايگاه خاص و مهمى برخوردار است به گونه اى كه مى‏توان بسيارى از روش‏ها و شيوه‏هاى تعليم الهى و تربيت ربوبى را از شيوه داستان سرايى قرآن، ترسيم و تبيين نمود. فهم هدايتى قرآن، مهم ترين مبنا در تربيت دينى است. زيرا، مشكلات و مسائل مختلف انسان را در عرصه هاى گوناگون زندگى، تبيين و روشن مى‏نمايد، اين امر موجب پايدارى تربيت دينى مى‏گردد.
فهم هدايتى قرآن ر تبيين و حل مشكلات و مسائل اساسى انسان ر پايدارى تربيت دينى

 

 

روشهاى تربيت

1. حكمت، عيار سنجش فضيلت‏هاى اخلاقى

امروزه، در مكتب هايى مانند ليبراليسم، خواست اكثريت، عيار سنجش فضايل اخلاقى و انسانى است. حال آن كه در اسلام، معيار سنجش فضايل اخلاقى دانش و حكمت است؛ از اين رو حكومت جاهل بر عالم و فاسد بر صالح، مشروعيت ندارد و مقام عالم پرهيزكار از همه بالاتر مى‏باشد. بنابراين، عنوان عوام فريب حكومت مردم بر مردم در مكتب اسلام جايگاهى ندارد و حكومت عالم و حكيم مطلق، خداوند متعال، اصل است.

2. جهت بخشى به نيروها

اسلام، قواى جسم و جان انسان را در جهت هويت بخشيدن به آدمى و بكارگمارى آن نيروها در مسير رشد و تكامل فرد و اجتماع، هدايت نموده است تا از تباهى آن در امور بيهوده و آسيب زا جلوگيرى كند. زيرا، عامل بسيارى از بيمارى هاى روحى و روانى، نبود آگاهى از چگونگى بكارگيرى اين نيروها در مسير طبيعى خود مى‏باشد.

3. برنامه ريزى براى فعاليت پويا و خلاقيت زايا

در مكتب تربيتى اسلام، سخت اصرار شده است كه انسان با برنامه ريزى هدفمند و با آگاهى و نظم تلاش روزانه خود را آغاز نمايد و در پايان هر روز، كارهاى خود را مورد بازبينى و محاسبه قرار دهد.

4. جايگزينى و به گزينى

قرآن بر عادت ها و رسم هاى زشت جاهلى خط بطلان كشيده و مسلمان ها را به «تعاون» و هم يارى و «مشورت» و هم فكرى دعوت مى‏نمايد تا به تدريج اصول و باورهاى فرهنگ قرآنى ترويج و تثبيت شوند. بنابراين، تشريع نماز جماعت، ترويج تلاوت قرآن به طور فردى و گروهى، ايجاد دوستى ميان مؤمنان همگى در همين راستاست.

5. بهره گيرى از پيشآمدها

انسان ها در مقابل حوادث و پيش آمدهاى ناگوار زندگى، دو رفتار كاملا متفاوت دارند، عده اى حوادث و بلكه زندگى دنيا را چيزى جز رنج و زحمت و درد نمى‏دانند. از اين رو، در مقابل حوادث كاملا منفعل هستند. اما گروه دوم، اين پيش آمدها را فرصتى مناسب براى كسب مهارت هاى تربيتى و جلا دادن و مهذب ساختن جان خويش مى دانند.
اينان، دچار شدن به مصايب را چون گداختن آهن مى‏يابند كه بايد از آن براى شكل دادن و پيرايش از ناخالصى ها، بيشترين استفاده را نمود.
آيات و سوره‏هاى مكى و مدنى قرآن، چگونگى استفاده از اين پيش آمدها را در جهت تربيت مسلمانان، در دو محيط متفاوت مكه و مدينه به تصوير كشيده است.

6. الگونمايى

يكى از كارآمدترين و موفق ترين شيوه هاى تربيت، تربيت در قالب ارائه نمونه عملى و الگوى رفتارى است. چنان كه خداوند حكيم در سوره احزاب، آيه 21 مى‏فرمايد: «لقد كان لكم فى رسول اللَّه أسوة حسنة»؛ «هر آينه شما را در (خصلت‏ها و روش) پيامبر خدا نمونه و سرمشق نيكو و پسنديده است.»
شخصيت و سيره نيكوى رسول خدا نه تنها الگو و نمونه براى يك روزگار يا نسل يا ملت يا مكان معين بلكه، الگويى جهانى و هميشگى براى همه مردم و همه نسل‏هاست.
«و تو را نفرستاديم مگر براى همه مردم، مژده دهنده و بيم كننده، ولى بيشتر مردم نمى‏دانند.» (سبأ/ 28)
قرآن، تأكيد مى‏كند كه ما پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را از ميان مردم و از جنس خودشان انتخاب كرديم، تا همه بتوانند ويژگى ها و سيره او را در خود تحقق بخشند و به رفتار آن الگوى واقعى درآيند.
بنابراين، ارائه الگوهاى تربيتى در قرآن جنبه سرگرمى و تفنن ندارد و به گونه اى نيست كه افراد با آگاه شدن از روش آنان، تنها به تعجب دچار شده و سيره آنان را غير قابل دسترسى و پيروى بيابند.

7. يادآورى

گفته ها در نهاد آدمى تأثير گذار هستند بويژه، هنگامى كه اين گفته ها از كسى صادر شود كه خود عامل به آنها باشد. از اين رو، قرآن كريم، «موعظة حسنه» و «تذكر» را يكى از شيوه هاى تربيتى معرفى مى‏كند.
«موعظه» و «تذكر» از اسماء و اوصاف قرآن نيز مى‏باشند. بنابراين، قرآن، بهترين و كامل‏ترين منشور وعظ و تذكّر است كه قرائت و تلاوت متدبرانه آن، همواره انسان را به آنچه كه به صلاح و سعادت و رشد و كمال اوست، يادآور مى‏شود:
«همانا خداى به شما فرمان مى‏دهد كه امانت ها را به خداوندانش باز دهيد و چون ميان مردم داورى كنيد، به داد داورى كنيد. خدا شما را به نيكو چيزى پند مى‏دهد. همانا خداوند شنوا و بيناست.» (نساء /58)
«و پروردگار تو حكم كرد كه جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد. اگر يكى از آن دو يا هر دو نزد تو به پيرى رسند، پس به آنها «اف» – سخن بيزارى و ناخوشايند – مگو و برايشان بانگ مزن – يا : ايشان را از خود مران، و به ايشان گفتارى نيكو و در خور گراميداشت بگو.» (اسراء /23)
«و حق خويشاوند و درويش بينوا و در راه مانده را بده و مال خود را بيهوده و به گزاف مريز و مپاش – تباه مكن» (اسراء /26)

8. تهديد به كيفر

اگر «موعظه» كارگر نيفتاد، قرآن از تهديد به كيفر به عنوان يكى از شيوه‏هاى تربيت استفاده كرده است:
«و اگر رويگردان شويد چنانكه پيش از اين رويگردان شديد، شما را به عذابى دردناك عذاب كند.» (فتح / 16)
و در مواردى نوع كيفر را هم تعيين مى‏كند:
«زن و مرد زناكار را هر يك صد تازيانه بزنيد» (نور / 2 )
البته، كيفر و تهديد به آن را، بايد در جاى خود و به گونه اى بكار برد كه سبب انحراف مربى و متربى نگردد.

9. داستانسرايى

اين سؤال همواره مطرح بوده است كه چه رازى در توجه و علاقه آدمى به قصه و داستان، پنهان است. آيا اين راز در عنصر خيال پردازى و تصويرگرى داستان است كه سبب مى‏شود انسان خود را در متن حوادث آن ببيند؟ يا همراهى وجدان انسان با قهرمانان داستان است كه باعث تأثير آن در جان آدمى مى‏شود؟
پاسخ هر چه باشد، بشر اين تأثير سحرگون داستان را از روزگاران ديرين درك كرده و از آن بهره برده است. قرآن نيز، از اين تمايل فطرى بشر، براى تربيت او بهره‏هاى فراوان برده است. و انواع داستان را در قالب بهترين شيوه داستان سرايى به خدمت مى‏گيرد. در اين داستان هاى تاريخى و واقعى، حالات و خصوصيات بشرى، با هدف تبيين شيوه هاى تربيتى ارائه شده است. از اين رو، فواصل آيات، مقاطع طنين انداز و حتى ترسيم دقيق خطوط و آثار چهره شخصيت هاى داستان، تدبربرانگيز و شايسته دقت و تأمل‏اند.
جدا از بحث كلامى «عصمت انبياء»، مى‏توان داستان هاى انبيا را با رويكرد تربيتى از نو بررسى كرد و سيره تبليغى و تربيتى يكايك آن بزرگواران و سيره اسوه حسنه خاتم پيامبران را به شيوه تطبيقى مطالعه و تحقيق نمود تا زمينه آسيب شناسى حوزه هاى تعليم و تربيت، تبليغ و ديگر امور فرهنگى، فكرى و … فراهم آيد.

10. عادت سازى

عادت، نقش بزرگ و مهمى را در زندگى بشر ايفا مى‏كند. اگر اين موهبت خدادادى در فطرت آدمى وجود نمى‏داشت، انسان ناگزير بود همه عمر خود را به ياد گرفتن، راه رفتن و سخن گفتن بگذراند. البته عادت، با همه اهميتى كه براى انسان دارد، اگر فاقد آگاهى‏هاى لازم و كامل باشد به عنصرى بيهوده و ناكارآمد تغيير شكل مى‏دهد و به صورت رفتارى تكرارى و بى فايده در مى‏آيد.
اسلام، خواهان آن است كه هر كار خوب و خيرى به عادت تبديل شود. البته، هدف ايجاد آن عادت را هم پيوسته به ياد مى‏آورد تا پيوند استوارى بين قلب انسان و خدا ايجاد كند.

قرآن، براى از بين بردن عادات زشت جاهلى از دو راهكار سود جسته است.
يكى اين كه برخى از عادات را بى درنگ باطل شمرد و با آن مبارزه كرد، مانند: شرك، زنده به گور كردن دختران، دروغ، غيبت، سخن چينى، طعنه زدن، تفاخر و مانند آن. و ديگر اين كه برخى از عادات زشت اجتماعى را كه بر انديشه، فرهنگ و اقتصاد جامعه تأثيرگذار است به تدريج ريشه كن نمود. مانند شراب خوارى، زنا، ربا، بردگى و …
ايجاد عادت هاى نيك و شايسته داراى راه‏ها و مراحل مختلفى است چنان كه پيامبر(ص) با شخص تازه مسلمان نماز مى‏خواند و همراه او به قرآن گوش فرا مى‏داد تا گوش سپردن به قرآن همگانى شود. به بيان ديگر، پيامبر(ص) فضايى را به وجود مى‏آوردند كه در آن فضاى تربيتى، افراد با خواست قلبى به عادات پسنديده ترغيب و تشويق مى شدند و پس از مدتى اين عادات، درونى و جزء شخصيت او مى‏شدند.

انسان شناسى تربيتى

1- مثبت و منفى بودن

دو خط مثبت و منفى با اختلاف نسبت و موقعيت در هر شخصى وجود دارد. جنين انسان از برخورد دو سلول مخالف هم، كه يكى «اوول» و ديگرى «اسپرم» است به وجود مى‏آيد. يعنى، جنين از تركيب دو نيروى منفى و مثبت بوجود مى‏آيد. از اين رو، اگر انسان را بدون راهنمايى و تربيت به حال خود واگذارند، به چپ و راست منحرف مى‏شود. در نتيجه اين انحراف، منفى گرايى در انسان، تبديل به يك بندگى ذلت آور در مقابل يك فرد يا يكى از عادات زشت مى‏گردد و از آنجا كه در اعماق جان خود به آن ايمان ندارد، دو رو گشته و جامعه را به ورطئه نفاق و دو رويى مى‏كشاند. مثبت گرايى نيز، اگر از مسير طبيعى خود خارج شود، تبديل به تبختر، دشمنى و كينه توزى مى‏گردد و چون انسان مى‏خواهد خود را تثبيت كند، به حقوق ديگران تجاوز مى‏كند. تا از اين راه، ابراز وجود كرده و انگشت نما شود مانند، اگزيستانسياليست‏هاى قلابى كه مقررات اجتماعى را زيرپا مى‏گذارند و خود را از همه پيوندها جدا مى‏سازند و تنها رفتار و تفكرى را كه به نظر آنها درست باشد دوست مى‏دارند و درست مى‏پندارند.

اسلام، حس منفى گرايى را كاملا در مقابل خدا قرار مى‏دهد و نيروى مثبت گرايى را براى مقابله با تمام قدرت هاى عالم تقويت مى‏كند. بدين ترتيب، نفس را اصلاح، و زندگى را پايدار مى‏سازد. اسلام، هرگز از واقعيت و حقيقت طبيعت بشرى و نيروهاى متنوعى كه در آن است و نيز از سطوح و وجوه مختلف آن، غافل نيست؛ از اين رو، مردم را ملزم نمى‏كند كه از شمايلى ايده آلى و در قالبى معين پيروى كنند و قدمى فراتر از آن ننهند. بلكه، همه وظايف اسلامى براى اين است كه در چارچوب آن ايده آل عمومى، پيوسته بكوشد تا به آن كمال خاص مورد نظر برسد؛ بنابراين، مكتب اسلام، مانند بعضى از مكاتب مادى چون داروينيسم و ماركسيسم كه به حيوانيت و ماديت انسانى باور دارند، نيست تا بگويد، تا هنگامى كه انسان داراى استعداد و آمادگى هميشگى براى سقوط است بالا بردنش ممكن نيست. پس بايد با روشن بينى او را به حال خودش واگذاشته تا سقوط كند خير! چنين نيست، زيرا انسانى كه پيوسته در حال سقوط است، هرگز قرار نمى‏گيرد و به مراتبى پايين تر از حيوان و حيوانيت سقوط خواهد كرد.

2. جبر و اختيار

در اين مقوله نيز، ديدگاه هاى افراطى و تفريطى وجود دارد كه هر دو باعث انحراف از مسير راست فطرت، مى‏گردد، جبرگرائى مطلق باعث تن دادن انسان به نظام‏هاى گوناگون بندگى و بردگى، مى‏شود و خود را مالك اراده خود نمى‏داند؛ اختيارگرائى مطلق باعث سرباز زدن انسان از هر قيد و تعهدى گرديده، خودسرى پيشه مى‏كند و حد و مرزى براى خود نمى‏شناسد. تنها چيزى را پيروى مى‏كند كه هواهاى نفسانى او مى‏خواهند.

اسلام، راه ميانه را با رويكردى تربيتى بر مى‏گزيند، بدين ترتيب كه آن اندازه از اوامر و نواهى را بر انسان واجب مى سازد كه ضرورى است. البته، توجه مى‏دهد كه اين نيروى مهيا شده، نبايد موجب بردگى و بندگى در مقابل حكومت يا زمامداران ستمگر يا آداب و رسوم نادرست اجتماعى گردد. بلكه تنها بايد مطيع و فرمان بردار امر خدا باشد، يعنى وجدان بشرى بايد از هر گونه بندگى جز بندگى خدا آزاد شود.

در تبيين اختيار آمده است، آن وظايفى مقبول است كه با خلوص نيت انجام گيرد. يعنى، اعمال و تكاليفى كه بر عهده انسان است، با رضايت قلبى و آگاهى انجام شود. رفتارى كه بر پايه اختيار انجام گيرد، باعث پرورش روح انسان و بالا رفتن مراتب ايمان و قرب به خدا مى‏گردد.
فرايض عبادى و حدود الهى كه در اسلام در حوزه هاى مختلف اقتصادى، سياسى، فرهنگى و … تشريع شده است، اولاً عبادت محسوب مى‏شود و ثانياً مورد نياز هر نظام حكومتى است كه براى پيش‏برد امور، همه مردم ملزم به رعايت آنها مى‏باشند. بدين وسيله، اسلام، كشش هاى فطرى انسان را براى ميل به تعهد در مقابل آنچه كه به صلاح و مايه رشد اوست، هدايت نموده است. و فقط به پاكى ظاهر انسان و زندگى او بسنده نكرده است، بلكه پاكى قلب و درون انسان را هدف نهايى و غايى قرار مى‏دهد. به بيانى ديگر، تشريع عبادات و واجبات در اسلام به گونه اى است كه هم انسان را به خدا مى‏رساند و هم نمودار و پاسخ‏گويى نيازهاى اصيل انسان مى‏باشند.

3. واقعيت و تخيل

دو نيروى واقع بينى و خيال انديشى در فطرت انسان برابر هم قرار گرفته اند. براى تحقق بخشيدن به «هويت انسانى» سزاوار است كه آدمى از هر دو نيرو استفاده كند. از اين رو، اسلام واقعيت هاى خارجى را با ادراك و انديشه هاى ذهنى پيوند مى‏دهد و به آن رنگ خدايى مى‏بخشد تا مايه اصلاح جان ها و زندگى انسان گردد.

4. نيروى حسى و نيروى معنوى

نيروى حسى، نيروى بدنى پيوسته به حواس و اعصاب و فعل و انفعالات شيميايى و فيزيولوژى اندام است. نيروى معنوى آن نيرويى است كه از لحاظ مكان و ماهيت، محدود نيست. نيرويى است كه فضيلت و ارزش هاى عالى مانند عدالت، حق گرايى، زيبايى و ساير كليات و معنويات و مجردات را درك مى‏كند.

5. فردگرايى در عين جمع‏گرايى

از ديگر خطوط دو گانه وجود انسان، فردگرايى در عين جمع گرايى است. اين دو خط، در عين پيوستگى، متناقض به نظر مى‏رسند، نشناختن و درك نادرست اين ويژگى انسان سبب شده است كه مكاتب مختلف بشرى، دچار انحراف و افراط و تفريط شوند.
نظام سرمايه دارى غرب، كه بر پايه انديويدوآليسم و فرديت انسان استوار است، آن‏چنان آزادى فردى را توسعه داده است كه انسان خود را در تصرف و دخالت در بسيارى از امور آزاد مى‏بيند و اين سبب ايجاد رنج و زحمت براى خود و ديگران مى‏گردد. تكيه بر اجتماعى بودن انسان در كمونيسم نيز، سبب شده است كه زمينه فعاليت و خلاقيت پويا و زاياى انسان محدود گردد.

6. بيم و اميد

ناآگاهى و بى هدفى، ريشه بسيارى از ترس هاست؛ و اميد مايه حركت و تكاپوى انسان در مسير رشد و كمال مى باشد:
«و هرگز خدا كسى را چون سرآمدش رسيده باشد باز پس ندارد؛ و خدا بدانچه مى‏كنيد آگاه است». (منافقون/ 11)
«بگو: من مالك هيچ سود و زيانى براى خويش نيستم.» (اعراف / 188)
پروا و ترس از خداوند در صورتى بجاست كه انسان فرامين الهى را نافرمانى كرده و در انجام وظائف خويش كوتاهى نموده باشد.
«بگو: من مى‏ترسم كه اگر پروردگار خويش را نافرمانى كنم، گرفتار عذاب روزى بزرگ شوم.» (انعام/ 15)

7. رضايت و كراهت

انسان، دوست دارد كه از انواع گوناگون لذت حسى و معنوى برخوردار گردد. دوست دارد شخصى برتر و قدرتمند و جاودانه باشد. انسان هر چيزى را كه مانع رسيدن او به خواسته هايش شود، ناپسند مى‏داند.
اسلام، خواسته هاى فطرت را ناديده نمى‏انگارد، بلكه زمينه تكامل و تهذيب نفس را فراهم مى‏كند تا هر انسانى مطابق فطرت خود، دوست داشتنى ها را دوست بدارد و زشتى‏ها را ناپسند بشمارد.

8. تقليد

اصولاً، انسان تقليدگراست. اين گرايش را مى‏توان ناشى از غريزه كمال جويى و قهرمان پرستى او دانست. در اين ميان، دوران نوجوانى و جوانى از اهميت بيشترى برخوردار است، زيرا نوجوان و جوان، خواهان كسب هويت است كه معمولاً، هويت خود را در تقليد از قهرمانان جامعه دنبال مى‏كند. بنابراين، پدر و مادر و مربيان بايد خطرها و آسيب هاى تقليد از الگوهاى فاسد را به خوبى تبيين كنند و به جاى تخريب كامل آن الگوها، به انتقاد تدريجى و ارائه الگوهاى بهتر بپردازند تا نوجوان و جوان با آگاهى و شناخت، تقليدهاى كوركورانه خود را وانهد و استدلال و تفكر را بر تقليد گرايى محض، حاكم كند.

9. بر يكديگر پيشى گرفتن

احترام گذاشتن به شخصيت كودك و درك استعداد سن و سال و ذوق سليقه‏اش زمينه پيشرفت و بارور شدن استعدادهاى نهفته او را فراهم مى‏آورد. برعكس، مقايسه هاى تحقيرآميز، خرد كردن شخصيت كودك به ويژه در ميان جمع و عدم درك ظرفيت و شرايط روحى و روانى و جسمى او با هدف تحريك و تشويق براى رسيدن به رشد و كمال، نتيجه‏اى جز ايجاد دشمنى و حسادت ندارد.
كودك و جوان را بايد به تدريج با استعدادها و ظرفيت هايش آشنا كرد و زمينه رشد و پيشرفت او را فراهم آورد تا به صورت خود كار و با آگاهى بتواند اين مسير را بپيمايد زيرا خصلت سبقت گيرى و پيش افتادن در نهاد او وجود دارد.

«سابقوا الى مغفرة من ربّكم و جنّة عرضها كعرض السّماء والارض» (حديد/21)
«به سوى آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى كه پهناى آن – يعنى وسعت و فراخى آن – همچون پهناى آسمان و زمين است (و) براى كسانى كه به خداى و پيامبرانش ايمان آورده اند آماده شده (بر يكديگر) پيشى گيريد.»

«و لو شاءاللَّه لجعلكم امّة واحدة و لكن ليبلوكم فى ما آتاكم فاستبقوا الخيرات» (مائده/48)
«و اگر خدا مى‏خواست شما را يك امت مى‏ساخت و ليكن مى‏خواهد شما را در آنچه به شما داده بيازمايد، پس به نيكى ها پيشى گيريد.»

10. ترس از مجازات

ترس، احساسى است كه نيروهايى را در انسان به حركت در مى‏آورد و تا اندازه زيادى از آرزوهاى طولانى و دست نيافتنى و سركشى ها جلوگيرى مى‏كند. به نظر مى‏رسد، كسى كه بى باكانه دست به هر كارى مى‏زند و به فرجام آن نمى‏انديشد، فردى فاسد و خطرناك خواهد شد.

اصولا، نبود ترس بخاطر نبود وابستگى و علاقه است. اگر دلبستگى و علاقه به موضوعى پيدا شد، آنگاه هر چيزى كه سبب از دست رفتن و جدايى از آن گردد، ترس را در انسان ايجاد مى‏كند و از آنجا كه انسان با عشق آفريده شده است پس شخص معتدل نمى‏تواند بدون علاقه باشد. ترس، از يك سو سبب كنترل و پرهيزگارى و خوددارى از كارهايى است كه محبوب، آنها را ناپسند مى‏دارد و از سوى ديگر، باعث آمادگى و سازندگى عواملى است كه فرد را به محبوب مى‏رساند.

ترس بايد به گونه اى باشد كه وابستگى و علاقه را محكم‏تر نمايد و نشانه دوستى و محبت و به مقدار طبيعى و لازم باشد. وگرنه، فرد به فرار و نيرنگ و يا خيانت و دروغ دچار مى‏شود. از اين رو، برخى بر اين باورند كه هنگام تهديد، كسى بترساند و كس ديگرى اين ترس را از روى محبت توجيه كند. يعنى، عوامل ايجاد تهديد را توضيح بدهد و فرد را از جرم خود آگاه كند.
تنبيه و مجازات نبايد وسيله اى براى انتقام گيرى، ظلم و ستم‏گرى باشد. بلكه بايد از آن به عنوان يك عامل تربيتى استفاده كرد. در اين باره مهارت هايى هست كه مربى بايد با آگاهى و تجربه بدست آورد و نمى‏توان تنبيه را به عنوان دستورى تربيتى براى همه به صورت يك‏نواخت و يكسان توصيه و پيشنهاد نمود.

عواملى كه احساس ترس را ايجاد مى‏كنند، متفاوت است؛ كتك، سكوت، حركت‏هاى تند و خشن، نگاه هاى تيز و خشم آلود، فريادهاى بلند، ترس را ايجاد مى‏كنند. به كار بردن هر كدام از اين عوامل، نيازمند تسلط و آگاهى و تجربه و دقت فراوان است و چه بسا كه به كارگيرى هر كدام از اين عوامل در جاى نامناسب، اثر مخالف بگذارد و نتيجه معكوس بدهد. مثلاً، بسا روحيه هاى تند و خشنى كه با ترساندن و كتك، آرام نگيرند اما با محبت يا قهر يا خواهش آرام گيرند. امام على(ع) مى‏فرمايد: «بدكار را با پاداشى كه به نيكوكار مى‏دهى سرزنش و توبيخ كن».
مربى در هنگام تهديد آرامش خود را حفظ كند و با توجه و فراست رفتار نمايد، زيرا در هنگام خشم ممكن است ناآگاهانه به كارهايى دست بزند كه پيامدهاى ناگوارى در پى داشته باشند.

11. محبت و مهرورزى

انسان، اسير محبت است و محبت و مهرآورى با كسى، موجب پيدايش عشق و علاقه در او مى‏شود. اين عشق و علاقه به نوبه خود براى تربيت پذيرى هم سودمند است. عشق نيرويى است كه كارها را آسان مى‏كند. ولى اگر بجا و به اندازه نباشد ديگر نه تنها مفيد نيست، بلكه كار تربيت درست را با دشوارى روبرو مى‏سازد.
محبت، مانند آبى است كه بدون آن گياه مى‏خشكد و اگر بيش از اندازه به آن برسد، ريشه‏اش مى‏پوسد و از بين مى‏رود.

نویسنده: نسرین تولیت

منابع: 

نشریه پژوهشهای قرآنی، شماره 44

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد