خانه » همه » مذهبی » تربیت عافیت‌گرا و غیرحماسی با روح تربیت مهدوی منافات دارد

تربیت عافیت‌گرا و غیرحماسی با روح تربیت مهدوی منافات دارد


تربیت عافیت‌گرا و غیرحماسی با روح تربیت مهدوی منافات دارد

۱۳۹۲/۱۰/۰۷


۱۰۰ بازدید

در مقاله تربیتی کارشناس مسائل مهدویت مطرح شد؛

تربیت عافیت‌گرا و غیرحماسی با روح تربیت مهدوی منافات دارد

با تکیه بر عنصر حماسه و عناصر و درون‌مایه‌های مشترک جهانی آن که از جملۀ آن‌ها میل به منجی و موعود است، می‌توان تربیت مهدوی را که در بسیاری از عناصر خود با تربیت حماسی مشترک است در جهان گسترش داد.

تنها الگوی تربیتی برای ساختن انسان منتظر و زمینه‌ساز ظهور، الگوی «تربیت حماسی» است. به عبارت دیگر تربیت حماسی، الگوی جامع تربیت مهدوی است؛ زیرا عصر غیبت، عصر ظهور بلاها و مشکلات است و هر کسی نمی‌تواند با ابتلائات بزرگ آخرالزمان روبه‌رو شود و کبریت احمر بماند، بلکه نیازمند الگویی ویژه و متفاوت است که بتواند ویژگی‌هایی که معصومان(ع) برای مؤمنان عصر غیبت و یاران امام زمان(عج) بیان کرده‌اند را دربر بگیرد. از آن‌جا که صدر و ساقۀ آموزۀ مهدویت با حماسه و مجاهدت، صلابت و ایثار و شور و شعور گره خورده است، باید چگونگی انتظار، زمینه‌سازی ظهور و آمادگی برای درک حضور، براساس الگوی حماسه و حماسه‌سازی شکل گیرد.

در مقاله تربیتی کارشناس مسائل مهدویت مطرح شد؛

تربیت عافیت‌گرا و غیرحماسی با روح تربیت مهدوی منافات دارد

با تکیه بر عنصر حماسه و عناصر و درون‌مایه‌های مشترک جهانی آن که از جملۀ آن‌ها میل به منجی و موعود است، می‌توان تربیت مهدوی را که در بسیاری از عناصر خود با تربیت حماسی مشترک است در جهان گسترش داد.

تنها الگوی تربیتی برای ساختن انسان منتظر و زمینه‌ساز ظهور، الگوی «تربیت حماسی» است. به عبارت دیگر تربیت حماسی، الگوی جامع تربیت مهدوی است؛ زیرا عصر غیبت، عصر ظهور بلاها و مشکلات است و هر کسی نمی‌تواند با ابتلائات بزرگ آخرالزمان روبه‌رو شود و کبریت احمر بماند، بلکه نیازمند الگویی ویژه و متفاوت است که بتواند ویژگی‌هایی که معصومان(ع) برای مؤمنان عصر غیبت و یاران امام زمان(عج) بیان کرده‌اند را دربر بگیرد. از آن‌جا که صدر و ساقۀ آموزۀ مهدویت با حماسه و مجاهدت، صلابت و ایثار و شور و شعور گره خورده است، باید چگونگی انتظار، زمینه‌سازی ظهور و آمادگی برای درک حضور، براساس الگوی حماسه و حماسه‌سازی شکل گیرد.

واژگان کلیدی

تربیت، مهدویت، انتظار، زمینه‌سازی ظهور، حماسه، حماسه‌سازی، تربیت حماسی.

مقدمه

آماده‌سازی شرایط برای تحقق وعده‌های الهی، ضرورتی مهم و انکارناپذیر است و روشن است که آماده کردن شرایط و زمینه‌سازی برای ظهور موعود امری دفعی نیست؛ بلکه سلسله‌ای از تغییرات و تحولات بنیانی و ساختاری اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را دربر می‌گیرد که باید توسط انسان‌ها انجام شود و قرار نیست معجزه‌ای برای مقدمات و شرایط ایجاد شود. روشن است که هر کسی نمی‌تواند این شرایط را محقق سازد و تغییرات را ایجاد کند، بلکه از عهدۀ انسان‌هایی ویژه و تربیت شده برمی‌آید که توان ایجاد تغییر و تحول اجتماعی را داشته باشند. بر این اساس، این پرسش مطرح می‌شود که کدام نظام و الگوی تربیتی می‌تواند چنین انسان‌هایی را تربیت کند؟ به عبارت دیگر، الگوی تربیتی مناسب برای تربیت انسان‌های مؤثر در اجتماع، فرهنگ و سیاست در سطح زمینه‌سازی ظهور موعود باید چه ویژگی‌ها و اصولی داشته باشد؟

این نوشتار که در پاسخ به پرسش فوق شکل گرفته، بر این نتیجه قائم است که دگرگون کردن و متحول ساختن جامعه برای زمینه‌سازی ظهور، بدون داشتن الگوی تربیتی متناسب میسّر نیست و به نظر می‌رسد آن تربیتی که می‌تواند سازندۀ انسان منتظر و زمینه‌ساز ظهور باشد، الگوی «تربیت حماسی» است. الگویی که با مفصل‌بندی ویژه‌ای که دارد، از بسیاری از الگوهای مطرح شده در دنیا متفاوت است. این مدعا هم با فرهنگ تشیع سازگاری دارد و هم از روایات واردۀ حضرات معصومین(ع)دربارۀ مهدویت استنباط و استنتاج می‌شود. همچنین در تحلیل مقاطع مهمی از تاریخ بشر می‌توان نقش اساسی الگوی تربیت حماسی را در خلق تحولات ژرف و شگرف تاریخ مشاهده کرد.

دوران غیبت، بستری برای تربیت

دوران آخرالزمان و عصر غیبت، دورانِ حیرت‌ها، تردیدها و شبهات، عصر ظهور ادیان و فرقه‌های ساختگی، عصر قدرت گرفتن جبهۀ باطل و گسترش ظلم، کمی و پراکندگی نیروهای جبهۀ حق و درهم‌ریختگی حق و باطل است و زمانۀ ظهور بلاها و کشف پرده‌ها و انقطاع امیدهاست. از همین‌رو در دعای فرج این‌گونه از سختی‌ها یاد می‌شود:

إِلَهِی عَظُمَ الْبَلَاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مَنَعَتِ السَّمَاءُ؛ (قمی، ۱۴۲۳: دعای فرج)

خدایا، بلا عظیم گشت و درون آشکار شد و پرده از کارها برداشته شد و امید قطع شد و زمین تنگ شد و از ریزش رحمت آسمان جلوگیرى شد.

هچنین در هر شب ماه مبارک رمضان، در دعای افتتاح از مشکلات و سختی‌های دوران غیبت در جبهۀ حق به خداوند متعال بدین‌سان شکوه می‌کنیم:

اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنَا _ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ _ وَ غَیْبَةَ وَلِیِّنَا وَ کَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنا وَ شِدّةَ الْفِتَنِ بِنَا وَتَظاهُرَ الزَّمانِ عَلَیْنَا؛ (همو: دعای افتتاح)

خدایا، ما به تو شکایت کنیم از نبودن پیامبرمان که _ درود تو بر او و خاندانش باد _ و از غیبت مولایمان و از بسیارىِ دشمنان و کمىِ افرادمان و از سختى آشوب‌ها و از آشکار شدن اوضاع زمانه به زیان ما.

البته این شرایط دشوار مضاف بر دشواری رویارویی با امر معصومین(ع) است که هم در دوران غیبت و هم در دوران حضور وجود دارد؛ چنان‌که امیر مؤمنان علی(ع)می‌فرماید:

إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یُقِرُّ بِهِ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ؛ (آمدی تمیمی، ۱۳۶۶: ح۲۰۰۳)

قطعاً امر ما دشوار و مشکل است؛ به او اقرار نکند مگر فرشتۀ مقرّب، یا پیامبر مرسل، یا بنده‌ای که خداوند دلش را به ایمان آزموده است.

در تعبیر دیگری آمده است:

إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا عَبْدٌ امْتَحَنَ اللهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ؛ (همو: ح۲۰۲۰)

امر ما بسیار دشوار و مشکل است که پذیرای آن نیست جز مؤمنی که خداوند دلش را به ایمان آزموده باشد.

به هر حال شرایط عصر غیبت، شرایط عادی و روزمره نیست. از این‌رو در رویارویی با سختی‌ها و بلاهایی که در آخرالزمان ظهور می‌کند، هر کسی توان ایستادگی و استقامت ندارد؛ بلکه در چنین شرایطی انسان‌ها آزموده می‌شوند و غربال می‌گردند. پس بر سر راه اعتقاد به مهدویت و باور به منجی الهی، ناملایمات و مشکلات و بلاهای بزرگی نهفته است و مسیر انتظار را مسیری طولانی و پر فراز و نشیب کرده است. از این‌روست که بسیاری پس از باور به مهدویت، خسته شده و از مسیر انتظار منحرف می‌شوند و منجی را انکار می‌کنند و حتی در اصل دین مرتد می‌شوند و نهایتاً قساوت قلب بر آن‌ها حاکم می‌گردد ؛ چرا که توان تحمل بلا‌ها و مصایب را ندارند.

اما چهرۀ دیگر عصر غیبت، پروش انسان‌های مؤمن و منتظری است که قلبی رئوف و عزمی پولادین و اراده‌ای استوار دارند. اینان نسلی مبارز و سخت‌کوشند که با صلابت و استواری آماده شده‌اند و زمینۀ ظهور را به جهادی فرهنگی و سیاسی آماده می‌سازند. استاد مرتضی مطهری می‌نویسد:

در روایت اسلامی سخن از گروهی زبده است که به محض ظهور امام به آن حضرت ملحق می شوند. بدیهی است که این گروه ابتدا به ساکن خلق نمی شوند و به قول معروف از پای بوتۀ هیزم سبز نمی شوند. معلوم می‌شود در عین اشاعه و رواج ظلم و فساد، زمینه‌هایی عالی وجود دارد که چنین گروه زبده را پرورش می دهد. این خود می رساند که نه‌تنها حق و حقیقت به صفر نرسیده است، بلکه فرضاً اگر اهل حق از نظر کمیت قابل توجه نباشد از نظر کیفیت ارزنده ترین اهل ایمانند و در ردیف یاران سید الشهدا [قرار دارند]. (مطهری، ۱۳۸۸ _ ب: ج۲۴، ۴۳۹)

در روایت آمده است که چون خداوند متعال می‌دانست چنین افرادی وجود دارند که در برابر سختی‌ها و مشکلات پا پس نمی‌کشند و هیچ‌گاه شک و شبه‌ای به دل راه نمی‌دهند حجت خود را پنهان کرد. از این‌رو در روایات معصومین(ع) صفات و ویژگی‌هایی برای مؤمنان آخرالزمان بیان شده است که مخصوص دوران غیبت است. در روایتی از پیامبر اکرم(ص) چنین نقل شده است:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) ذَاتَ یَوْمٍ وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِه : اللَّهُمَّ لَقِّنِی إِخْوَانِی!

_ مَرَّتَیْنِ _ فَقَالَ مَنْ حَوْلَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ: أَ مَا نَحْنُ إِخْوَانَکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَقَالَ: لَا، إِنَّکُمْ أَصْحَابِی وَ إِخْوَانِی قَوْمٌ فِی آخِرِ الزَّمَانِ آمَنُوا وَ لَمْ یَرَوْنِی لَقَدْ عَرَّفَنِیهِمُ اللَّهُ بِأَسْمَـائِهِمْ وَ أَسْمَـاءِ آبَائِهِمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُخْرِجَهُمْ مِنْ أَصْلَابِ آبَائِهِمْ وَ أَرْحَامِ أُمَّهَاتِهِمْ لَأَحَدُهُمْ أَشَدُّ بَقِیَّةً عَلَى دِینِهِ مِنْ خَرْطِ الْقَتَادِ فِی اللَّیْلَةِ الظَّلْمَاءِ أَوْ کَالْقَابِضِ عَلَى جَمْرِ الْغَضَا أُولَئِکَ مَصَابِیحُ الدُّجَى یُنْجِیهِمُ اللَّهُ مِنْ کُلِّ فِتْنَةٍ غَبْرَاءَ مُظْلِمَةٍ؛ (مجلسی، ۱۳۶۲: ج۵۲، ۱۲۴)

رسول خدا(ص) روزى در حضور جمعى از یارانش دومرتبه فرمودند: خدایا مرا به لقاى برادرانم برسان! آنان که در پیرامونش بودند گفتند: ای رسول خدا، آیا ما برادران شما نیستیم؟ فرمود: نه، شما اصحاب من هستید؛ برادران من قومى در آخرالزمان هستند که ایمان آورده اند و مرا ندیده اند. خدا آنان را به اسم خودشان و به اسم پدرشان به من شناساند پیش از آن‌که از صلب پدران و از رحم مادرانشان بیرون آیند. هر یک از آنان در حفظ دین خود محتاط‌تر از کسى است که در شب ظلمانى از درختى که خارهایى چون سوزن دارد برگ مى چیند یا مانند کسى است که آتش درخت غضا را [که خیلى دیر تبدیل به خاکستر و زغال مى شود] به دست گیرد؛ آنان چراغ تاریکی‌ها هستند. خدا ایشان را از هر فتنۀ شدید و تاریک نجات مى دهد.

امام زین‌العابدین(ع) در حدیثی طولانی به ابوخالد کابلی فرمود:

یَا أَبَا خَالِدٍ! إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَیْبَتِهِ الْقَائِلُونَ بِإِمَامَتِهِ الْمُنْتَظِرُونَ لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى ذِکْرُهُ أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَیْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ وَ جَعَلَهُمْ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِینَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) بِالسَّیْفِ أُولَئِکَ الْمُخْلَصُونَ حَقّاً وَ شِیعَتُنَا صِدْقاً وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِینِ اللَّهِ سِرّاً وَ جَهْراً. وَ قَالَ: انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ الْفَرَجِ؛ (همو: ۱۲۲)

اى ابوخالد، مردم زمان او که معتقد به امامت اویند و منتظر ظهور او هستند، از مردم تمام زمان‌ها بهترند؛ زیرا خداوند عقل و فهمى به آن‌ها داده که غیبت در نزد آن‌ها حکم مشاهده را دارد! خداوند آن‌ها را در آن زمان مثل کسانى می‌داند که با شمشیر در پیش روى پیغمبر(ص) [علیه دشمنان دین] پیکار کرده اند؛ آن‌ها مخلصان حقیقى و شیعیان راست‌گوى ما هستند که مردم را به طور آشکار و نهان به دین خدا می‌خوانند. و هم فرمود: انتظار فرج بزرگ‌ترین فرج است.

بنابراین اگرچه عصر غیبت، عصر ظهور بلاها و مشکلات است، اما همین بلایا و امتحانات خداوندی از وسایل مهم برای سازندگی و تطهیر انسان است. انسان منتظر، انسانی تربیت شده برای رویارویی با امتحان و بلا و سختی و مشکلات است. از این‌رو در تفکر مهدوی، انسان منتظر همچون سنگ زیرین آسیاب است که باید با فداکاری و ایثار در راه تعالی و پیشرفت جامعه با جان و دل بکوشد (دربارۀ ویژگی های منتظران و یاران امام زمان(عج) نک: آصفی، ۱۳۹۰). لذا باید توانایی تحمل فشارها و استقامت روحی در برابر مشکلات را داشته باشد. بنابر سنت الهی، هر میزان که بر ایمان انسان افزوده شود، بلای او نیز مضاعف گردد و البته نتیجۀ این بلا، خلوص در محبت است؛ زیرا بلایا، رشتۀ تعلقات به غیرخدا را قطع می‌کند، ناخالصی‌ها را از بین می‌برد و انسان را از فتنۀ نفس و گرفتاری به آن نجات می‌دهد. انسانی که نتوانسته است از تعلقات دنیوی خود رها شود، یا هرگز توفیق همراهی با ولیّ خدا را پیدا نخواهد کرد یا هر چند توفیق همراهی را پیدا کند، نخواهد توانست تا انتهای مسیر، هم‌قدم او باشد و سرانجام در جایی راه او از راه ولیّ خدا، جدا خواهد شد. در اهمیت و طریقیت ابتلائات الهی، همین بس که برخی بزرگان فرموده‌اند: «مهم‌ترین و بهترین نردبان سیر و سلوک، بلایی است که خداوند متعال برای ما می‌فرستد» (میرباقری، ۱۳۸۹: ۹۷). از این‌رو مؤمن در مقابله با توفان فتنه‌ها از کوه سخت‌تر و از آهن در مقابله با حرارت فتنه‌ها سخت‌تر است و مواضعش نسبت به حق تغییر نمی‌کند. از این‌رو در ادعیه و زیارات گوناگون همواره بر کسب شرایط همراهی با ولیّ خدا در دوران سختی‌ها و مشکلات درخواست می‌شود. برای مثال در یکی از زیارت حضرت صاحب الزمان(عج) ویژگی‌های اکتسابی انسان منتظر، این‌گونه بیان شده است:

… أُشْهِدُ اللَّهَ وَ أُشْهِدُ مَلَائِکَتَهُ وَ أُشْهِدُکَ یا مَوْلایَ بِهذا ظاهِرُهُ کَباطِنِهِ وَ سِرُّهُ کَعَلَانِـیتِهِ وَ أَنْتَ الشّاهِدُ عَلى ذلِکَ وَ هُوَ عَهْدی إِلَیکَ وَ میثاقی لَدَیْکَ إِذْ أَنْتَ نِظامُ الدّینِ وَ یعْسُوبُ الْمُتَّقینَ وَ عِزُّ الْمُوَحِّدینَ وَ بِذلِکَ أَمَرَنی رَبُّ الْعالَمینَ فَلَوْ تَطاوَلَتِ الدُّهُورُ وَ تَمادَّتِ الْأَعْمارُ لَمْ أَزْدَدْ فیکَ إِلَّا یَقیناً وَ لَکَ اِلَّا حُبّاً وَ عَلَیکَ إِلَّا مُتَّکَلاً وَ مُعْتَمَداً وَ لِظُهُورِکَ إِلَّا مُتَوَقَّعاً وَ مُنْتَظَراً وَ لِجِهادی بَیْنَ یَدَیْکَ مُتَرَقَّباً فَأَبْذُلُ نَفْسی وَ مالی وَ وَلَدی وَ أَهْلی وَ جَمیعَ ما خَوَّلَنى رَبّی بَیْنَ یَدَیْکَ وَ التَّصَرُّفَ بَیْنَ أَمْرِکَ وَ نَهْیکَ مَوْلَایَ فَإِنْ أَدْرَکْتُ أَیَّامَکَ الزّاهِرَةَ وَ أَعْلَامَکَ الْباهِرَةَ فَهَا أَنَا ذا عَبْدُکَ الْمُتَصَرِّفُ بَیْنَ أَمْرِکَ وَ نَهْیِکَ أَرْجُو بِهِ الشَّهادَةَ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ الْفَوْزَ لَدَیْکَ مَوْلَایَ فَإِنْ أَدْرَکَنِی الْمَوْتُ قَبْلَ ظُهُورِکَ فَإِنّی أَتَوَسَّلُ بِکَ وَ بِآبائِکَ الطّاهِرینَ إِلَى اللَّهِ تَعالى وَ أَسْأَلُهُ أَنْ یُصَلِّیَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ یجْعَلَ لِی کَرَّةً فی ظُهُورِکَ وَ رَجْعَةً فی أَیَّامِکَ لِأَبْلُغَ مِنْ طاعَتِکَ مُرادی وَ أَشْفِیَ مِنْ أَعْدآئِکَ فُؤادی؛ (قمی، ۱۴۲۳: زیارت حضرت صاحب الامر)

گواه می‌گیرم خدا و فرشتگانش را و نیز گواه می‌گیرم تو را اى سرور من، به آن‌چه گفتم که ظاهر و باطنش یکسان است و نهان و آشکارش یکى است و تو گواهى بر این، و این عهد و پیمان من است در پیش تو، چون تویى نظام‌بخش دین و بزرگ متقین و عزت‌بخش مردم یکتاپرست و به همین دستور داده است مرا پروردگار جهانیان و اگر طولانى گردد روزگارها و به درازا کشد عمرها نیفزاید مرا دربارۀ تو جز یقین و زیاد نگرداند براى تو در من به‌جز محبت و جز توکل و اعتماد بر تو و جز انتظار و توقع ظهور و پیروزی‌ات و جز آن‌که چشم‌به‌راه آن باشم که در پیش رویت جهاد کنم و جان خود و مال و فرزند و خاندان و خلاصه هرچه را خدا به من داده است همه را در راهت نثار کنم و همه را در اختیار امر و نهى تو بگذارم. مولاى من، اگر من آن دوران درخشان را درک کنم و آن پرچم‌هاى نمایان تو را ببینم، پس من همان بندۀ تو باشم که خود را در اختیار امر و نهى تو بگذارم تا بلکه بدان وسیله در پیش رویت به شهادت رسم و در نزد تو کامیاب گردم. اى مولاى من، و اگر پیش از زمان ظهور تو مرگ به سراغم آید من توسل جویم به وسیلۀ تو و به وسیلۀ پدران پاک تو به درگاه خداى تعالى و از او خواهم که درود فرستد بر محمد و آل محمد و مقرر فرماید بر من بازگشتن در زمان ظهورت را و دوباره آمدن در آن روزهاى درخشان حکومتت را تا در مورد فرمان‌بردارى تو به مقصود خود برسم [و جراحت] دلم را از دشمنانت شفا بخشم.

تمایز تربیت مهدوی با الگوهای موجود

همان‌گونه که گفته شد، تحمل شرایط عصر غیبت و به‌کارگیری راهبرد «انتظار» به معنای واقعی آن، کاری بسیار مشکل و طاقت‌فرساست و هر کسی از پس آن برنمی‌آید؛ بلکه نیازمند آمادگی‌ها و توانایی‌های مخصوصی است که باید اکتساب شود. روشن است که پروش مؤمنانی در تراز منتظران حقیقی، نیازمند به‌کارگیری الگوی تربیتی ویژه و سازگار با شرایط بحرانی عصر غیبت و سازگار با مواجهه با خطرات و مشکلات است. از این‌رو تربیتی که چنین انسانی را تربیت می‌کند، تربیت برای شرایط عادی نیست، بلکه تربیت برای لحظات سرنوشت‌ساز بشر و تحولات بزرگ جهانی است. از این‌رو، نظام تربیتی مهدوی، نمی‌تواند تربیتی تقلیدی، تحمیلی و منفعل باشد، بلکه باید فعال و پویا باشد و بر اختیار و آزادی انسان و خردورزی و حق‌طلبی انسان تأکید کند. تربیت مهدوی، تربیتی عافیت‌گرا، منفعت‌گرایانه و شخص‌محور نیست تا متربی تنها به دغدغه‌های فردی خود همچون شغل و مدرک و درآمد آینده‌اش را تنها مد نظر گیرد و زمانی که به آن‌ها رسید تربیت را تمام شده بینگارد؛ بلکه تربیت مهدوی، تربیتی عاشقانه و مخلصانه است و بر عناصر مهمی چون عشق و محبت، تعهد و وفاداری، عدالت و ایثار، فتوت و مردانگی استوار است که نه‌تنها منفعت شخصی، بلکه انسجام جبهۀ حق و اصلاح اجتماعی و پیشبرد مقاصد انسانی و الهی را نیز در نظر دارد. همچنین تربیتی محافظه‌کارانه و گل‌خانه‌ای نیست، بلکه تربیتی پیشرو و جهادی است که با استفاده از گذشته و حال، چشم به آینده دارد و بر عناصری چون اعتماد به نفس، مسئولیت‌پذیری، مشارکت‌طلبی، سعۀ صدر، سعی، سرعت، اعتدال و سبقت تأکید می‌نماید. تربیت مهدوی در وسط میدان و در رویارویی با مشکلات و تقابل میان دو جبهۀ حق و باطل شکل می‌گیرد. بر این اساس می‌توان ادعا کرد تربیت مهدوی، تنها تربیت یک دسته انسان‌های صالح و خوب نیست، بلکه به‌جز تأکید بر صالح بودن، به تربیت مصلحان اجتماعی و تاریخ‌سازان فرهنگی توجه دارد. از این‌رو رسول خدا(عج) این افراد را کبریت احمر لقب می‌دهد:

وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ بَشِیراً إِنَّ الثَّابِتِینَ عَلَى الْقَوْلِ بِهِ فِی زَمَانِ غَیْبَتِهِ لَأَعَزُّ

” الگوی تربیت حماسی به ما می‌گوید که باید اعتماد به نفس، روحیۀ عزت، قدرت تصمیم‌گیری، قدرت رویارویی با بحران و مدیریت بحران را در بچه‌ها تقویت کنیم. القای این مسائل نیاز به میدان دارد؛ میدانی که بچه‌ها بتوانند این موارد را آموزش ‌ببینند و تجربه کنند. “

مِنَ الْکِبْرِیتِ الْأَحْمَرِ؛ (مجلسی، ۱۳۶۲: ج۵۱، ۷۳)

قسم به خدایی که مرا به راستی به پیامبری بر انگیخت، کسانى که در زمان غیبت وى در عقیده به وجود و ظهور او ثابت‌قدم بمانند، از کبریت احمر کمیاب ترند!

با توجه به آن‌چه گفته شد، درمی‌یابیم که تربیت منتظران واقعی، محصول نظام‌های تربیتی معطوف به شرایط عادی و محافظه‌کاری نیست؛ زیرا نظام‌های موجود تربیتی، عمدتاً معطوف به شرایط آرام و عادی جامعه هستند که یا ناظر به حفظ وضع موجودند و یا به ارتقاع کیفیت و کمیت نظام حاکم موجود می‌پردازند و به تحول عظیم و کلی در همۀ مناسبات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جهان که همراه با بلا و مشکلات است توجهی ندارند. نظام‌های تربیتی و الگوهای برآمده از آن‌ها اعم از نظام‌ها و نظریه‌های تربیتی مدرن، پسامدرن و حتی الگوهای مدعی دینی چون سلفی، سنت‌گرا و صوفیانه نیز از تربیت انسان‌های منتظر عاجزند؛ چرا که به طور کلی این الگوها با تکیه بر بعد خاصی از انسان، جامعه و فرهنگ، نتوانسته‌اند الگویی جامع ارائه دهند که هم در ارزش‌های الهی و سنت‌های بشری و دست‌آوردهای گذشتۀ بشری ریشه داشته باشد و هم به آینده، پویایی و تکامل توجه کند. از این‌رو بسیاری از عناصر مهم و کلیدی که باید در انسان منتظر وجود داشته باشند از طریق نظام‌های تربیتی موجود، ممکن نیست و حتی در این نظام‌ها، به این مفاهیم و عناصر کلیدی توجهی نمی‌شود.

حماسه‌سازی غایت تربیت مهدوی

صبر و انتظار، ایستادگی و استقامتِ انسان مؤمن در عصر غیبت، مسئله‌ای ساده و عادی نیست، بلکه خود از جنس کارها و فعالیت‌های حماسی و جهادی است. همچنین آماده شدن و زمینه‌سازی اجتماع برای ظهور نیز جز با روحیۀ حماسی امری غیرممکن است. ظهور موعود نیز بزرگ‌ترین حماسۀ تاریخ بشر است و منتظران ظهور و زمینه‌سازان آن، حماسه‌سازان تاریخ‌اند. حماسه‌ای که بر نفی وضع موجود حاکم بر جهان (فساد، ظلم، بی‌عدالتی و تباهی) و عدم انقیاد و سازش در برابر ظالمان و مفسدان و مستکبران، و همدردی و همدلی با مظلومان استوار است. همچنین بر دوری از انزوا و گوشه گیری تأکید دارد و حضور مؤثر در روابط و مناسبات اجتماعی و تقابل حق و باطل و اصلاح‌طلبی را در برنامه قرار داده است. در این راستا، به تشکل حق و جمع‌گرایی و ایجاد صفوف واحد در مصاف با جبهۀ باطل، حرکت بر مقتضیات زمان و نو به نو کردن راهبردها و برنامه‌ها، پرهیز از کهنه‌گرایی، پاسخ به شبهات و حیرت‌افکنی‌ها و بر عمومی ساختن فرهنگ مهدویت تلاش و کوشش دارند و نهایتاً با تشکیل حکومت و نظام سیاسی زمینه‌سازی را تمام می‌کنند.

بنابراین صدر و ساقۀ آموزۀ مهدویت با حماسه و مجاهدت، صلابت و ایثار، و شور و شعور گره خورده است. پس هم انتظار، هم زمینه‌سازی ظهور و هم آمادگی برای درک حضور، باید بر اساس الگوی حماسه و حماسه‌سازی شکل گیرد. از این‌رو نظام تربیت مهدوی، به حماسه‌سازی معطوف می‌شود؛ یعنی باید در تربیت، الگویی مبتنی بر آمادگی روحی، معرفتی و رفتاری برای حماسه‌سازی و یاری‌رسانی به موعود منتظر به کار گرفته شود و روشن است که این حماسه‌سازی و یاری‌رسانی تنها محدود به زمان ظهور نیست، بلکه دوران غیبت را نیز دربر می‌گیرد. از این‌رو الگوی تربیت مهدوی را می‌توان «تربیت حماسی» نامید؛ چرا که شرط اساسی در حماسه‌سازی، تربیت حماسی حماسه‌سازان آینده است. بنابراین باید در تربیت منتظران و زمینه‌سازان ظهور، عناصر مشترک و کلیدی حماسه‌سازی را تقویت کرد و توسعه داد تا زمینۀ حماسۀ ظهور ایجاد شود.

از جمله دلایل بر این مدعا _ که تربیت حماسی الگوی جامع تربیت مهدوی است _ این است که همۀ حماسه‌های بزرگ و به‌خصوص حماسه‌های دینی، بر دوش انسان‌های تربیت شده‌ای بوده است که از ویژگی‌های حماسی برخوردار بوده‌اند، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید:

وَکَأَیِّنَ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَکَانُوا وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ؛ (آل عمران: ۱۴۶)

و چه بسیار پیامبرانى که همراه او توده هاى انبوه، کارزار کردند؛ و در برابر آن‌چه در راه خدا بدیشان رسید، سستى نورزیدند و ناتوان نشدند؛ و تسلیم [دشمن] نگردیدند، و خداوند شکیبایان را دوست دارد.

با مطالعۀ تاریخ صدر اسلام، شخصیت‌هایی چون حمزه سیدالشهدا و مالک اشتر را می‌بینیم که مصداق این آیۀ شریفه‌اند و از همه برجسته‌تر حماسه‌سازان حسینی در نهضت عاشورا هستند. استاد مطهری معتقد است:

شخصیت حسین(ع) و تاریخچۀ حسین(ع) حماسى بود؛ یعنى در روح‌ها غیرت، مردانگى [و] آزادگى بخشید و بردگى و ترس را از میان برد و خون‌ها را به جوش آورد. به این نحو که حماسۀ اسلام را احیا کرد، به روح‌ها شخصیت، حریت، غیرت، آزادگى، ایده‌آل داد و خون‌ها را به جوش آورد؛ رخوت را از بدن‌ها گرفت و روح‌ها را به حرکت آورد؛ حماسۀ مبارزه با کفر، ظلم [و] ستم را احیا و تجدید کرد. امام حسین(ع) در ملت اسلام حماسه و غیرت ایجاد کرد، حمیت و شجاعت و سلحشورى به وجود آورد، خون‌ها را به جوش آورد. (مطهری، ۱۳۸۸ _ الف: ۶۳۰)

از آن‌جا که بیشترین شباهت یاوران امام مهدی(عج) به یاران امام حسین(ع) یا به بیانی دیگر، شباهت میان حماسۀ حسینی و حماسۀ مهدوی، شعار مشترک «یالثارات الحسین» است . از این‌رو ویژگی‌هایی که در روایات برای منتظران واقعی و زمینه‌سازان ظهور و یاوران حضرت حجت(عج) ذکر شده، همگی نشانه‌های یک انسان حماسی و مجاهد است.

برای آن‌که نسبت تربیت مهدوی با الگوی تربیت حماسی روشن‌تر شود، لازم است مطالبی دربارۀ مفهوم «حماسه» و «تربیت حماسی» بیان شود.

مفهوم‌شناسی حماسه

در فرهنگ لغات قاموس آمده است:

«حمس» بر وزن «فرح» یعنى در دین و کارزار، سخت و محکم است، و اسم از این فعل، «حمس» و «احمس» است. (مطهری، ۱۳۸۸ _ الف: ۶۲۳)

ابن اثیر در جلد اول کتاب نهایه می‌نویسد:

«حمس» جمع «أحمس» است و آنان طایفۀ قریش و اولاد آنان و طایفۀ کنانه و جدیله قیس هستند.

آنان به این دلیل «حمس» نام گرفته‌اند که در دین خود «تحمس» یعنى شدت و استوارى داشتند و حماسه، شجاعت است. عادتشان این بود که در مزدلفه وقوف مى‌کردند و به عرفات نمی‌رفتند و مى‌گفتند : ما اهل خداییم و از حرم بیرون نمى‌شویم. همچنین در حال احرام از در وارد خانه‌هایشان نمى‌شدند. بر این اساس، لغت «اهل حماسه» دارای خصلت‌هایی چون شدّت و استواری، و حرکت خلاف عادت است. استاد شهید مطهری دربارۀ معنای لغوی حماسه می‌گوید:

کلمۀ «حماسه» به معناى شدت و صلابت است، و گاه به معناى شجاعت و حمیت استعمال مى‌شود. (همو: ۲۴)

همچنین حماسه، به چیزی گفته می‌شود که افتخار و نازیدن به چیزى یا موضوعی که یادآورى آن در روح هیجان به وجود آورد و انسان را به حرکت وادارد و آمادۀ دفاع کند (همو: ۶۳۵). اصولاً حماسه در زمانی ایجاد می‌شود که انتظار آن نمی‌رود.

به طور کلی، کلمۀ «حماسه» در مواردی از این دست به کار می‌رود:

۱. شعر حماسی: در آن غیرت، شجاعت و مردانگی موج می‌زند و روح را تحریک می کند و به هیجان می آورد.

۲. سخن حماسی: سخنی است که در آن بویی از غیرت، شجاعت، مردانگی، ایستادگی و مقاومت باشد.

۳. سرگذشت و تاریخ حماسی: سرگذشتی که پر از غیرت، شجاعت، مردانگی، ایستادگی و مقاومت است.

۴. شخصیت حماسی: اشخاصی هستند که روحیۀ غیرت‌مندی، حمیت، شجاعت، ایستادگی، حس دفاع از حقوق و حس عدالت‌خواهی دارند (همو: ۲۴- ۲۶).

از میان این چهار اطلاق، مورد چهارم در باب نوع تربیت، بیشترین کاربرد را دارد. شخصیت حماسى، انسان ساخته شده و تربیت شده‌ای است که از لحاظ روحى، غیرت و حمیت

و شجاعت و سلحشورى را تحریک کند و از لحاظ بدنى، خون را در عروق به جوش آورد

و به بدن، نیرو و حرارت و چابکى و چالاکى ببخشد. به عبارت دیگر، روحیۀ انقلابی ایجاد

کند و حس مقاومت در مقابل ستم و ستمگر را به وجود آورد. شهید مطهری در این‌باره چنین گفته است:

یک شخصیت حماسى، آن کسى است که در روحش این موج وجود دارد؛ یک روحیۀ متموجى از عظمت، غیرت، حمیت، شجاعت، حس دفاع از حقوق و حس عدالت‌خواهى دارد. (همو: ۳۵)

پس حماسه، کیفیتی از زیستن و حکایتی از قوّت روح است. انسان حماسی، بی‌تفاوت نیست؛ ظلم و عدل نزد او یکسان نیست؛ سستی و رخوت را به رسمیت نمی‌شناسد؛ بیش از همه از تکلیف‌گریزی و عافیت‌طلبی گریزان است. انسان حماسی دارای روحی بزرگ است؛ از هرچه حقیر است نفرت دارد؛ کوله‌بار رنج و محنت را بر جسم خویش تحمیل می‌کند، اما ذره‌ای حقارت را بر روح خویش نمی‌پذیرد. انسان حماسی درد دارد؛ او حقیقتاً انسان است؛ نسبت به وضعیت موجود رضایت ندارد؛ سکون را نمی‌پسندد؛ همواره به افقی برتر چشم دارد؛ می‌شورد و می‌شوراند و نمی‌تواند بی‌اعتنا بماند. پس حماسه به منزلۀ شعله‌ای در میان تاریکی است و حرکتی در خلال سکون‌ها و سکوت‌های مرگبار است.

۱. حماسه و فضیلت

میل و گرایش به حماسه و حماسه‌سازانی چون قهرمانان و پهلوانان، گرایشی مشترک میان همۀ اقوام و ملل دنیا در گذشته و حال بوده است و در همۀ فرهنگ‌ها و هویت‌ها می‌توان نشانه‌هایی از آن را پیدا کرد. از این‌رو هر قومی در ذخیرۀ تاریخی خود، درکی از حماسه دارد، به گونه‌ای که می‌شود گفت حماسه، امری فرهنگی و هویتی است که دست‌کم خاستگاهی فرهنگی، هویتی و اجتماعی دارد. بنابراین، به یک امر غیرفرهنگی و هویتی و فاقد ریشه که صرفاً دارای ویژگی‌های فردی است نمی‌توان حماسه اطلاق کرد (افروغ، ۱۳۹۲). همچنین واژۀ حماسه، هیچ‌گاه در اتفاقات مذموم و برای طرف باطل و منفی به کار نمی‌رود، بلکه همیشه دربارۀ اتفاقات دارای بار مثبت و ارزشی به کار می‌رود و حماسه فضیلتی از فضایل انسانی

و کمالی از کمالات جامعۀ بشری به شمار می‌آید و حماسه‌سازان در زمرۀ اهل فضیلت محسوب می‌گردند (جوادی آملی، ۱۳۸۳: ۸۷). بنابراین می‌توان این‌گونه نتیجه گرفت که میل

و گرایش به حماسه و حماسه‌سازان، میل و گرایشی فطری است که در سرشت و فطرت انسان‌ها ریشه دارد. از این‌رو محتوا و شاخصه‌های حماسه را فضایل و ارزش‌های فطری تشکیل می‌دهند.

۲. حماسه و سبک زندگی

اگرچه حماسه را با دلاوری و سلحشوری معنا می‌کنند، اما نباید آن را در این تعابیر خلاصه کرد که اگر چنین شود کوهی به کاهی هدر می‌رود. با توجه به تأملات مفهومی درمی‌یابیم که روحیۀ حماسی، آموزه‌ای در کنار سایر آموزه‌های تربیتی نیست، بلکه اصل حاکم و روح غالب بر نظام تربیت اسلامی در بعد اجتماعی است؛ یعنی کسی می‌تواند در حوزۀ جامعه و سیاست مفید واقع شود که روحیۀ حماسی در وجود او جریان داشته باشد. از این‌رو تمام تلاش‌های انسان مؤمن در حفظ، تقویت و پیشبرد جبهۀ حق در مقابل جبهۀ باطل را دربر می‌گیرد. لذا تلاش‌های سیاسی، فکری، دانشگاهی، علمی، فرهنگی، سازندگی، اقتصادی و… را می‌توان رنگی حماسی داد؛ یعنی حماسه تنها در ابعاد نظامی و جنگی به کار نمی‌رود، بلکه واژۀ «حماسه» در فرهنگ‌های گوناگون، به اتفاقات عظیم و باشکوهی که در سایر عرصه‌ها رخ می‌دهد نیز اطلاق می‌شود. حماسه از این جهت نیز مشابهتی با «جهاد» دارد؛ اگرچه اولین معنای متبادر به ذهن از جهاد، بُعد نظامی و رزمی آن است، اما تنها در این بُعد به کار نمی‌رود و در ساحت‌هایی نظیر جهاد با نفس، جهاد علمی، جهاد فرهنگی، جهاد با مال و… نیز استعمال می‌شود و معنای خود را می‌رساند . پس حماسه یک اتفاق نیست، یک جریان است؛ یک رفتار نیست، یک روحیه است؛ یک آگاهی نیست، یک نگرش است. حماسه یک فرهنگ است و نهایتاً حماسه گوشه‌ای از زندگی نیست، بلکه سبک زندگی است.

۳. حماسه و عرفان

«حماسه» و «عرفان»، مفاهیمی بلند و پرمغز هستند که در تار و پود یکدیگر تنیده شده‌اند. تکیه بر روح حماسی بدون معرفت و شناخت حقایق عالم وجود، راهی است که از بیراهه سر درمی‌آورد. حماسه حاصل لجاجتی کور و تعصبی بی‌مغز نیست؛ بلکه ثمرۀ حق‌شناسی و حق‌طلبی است و حماسه‌ساز، به سبب آگاهی و شناخت، سلول تحلیل‌گر جامعه است که پیچیدگی‌های فردی و اجتماعی را به خوبی درک می‌کند و براساس آن اقدام می‌نماید. لذا این‌گونه نیست که خستگی و استیصال از فضای بحران‌زده او را به مرز خشونت و رادیکالسم بکشاند؛ بلکه به دور از هرگونه انفعال، مترصد شرایطی است که هر گونه اقدام و حتی فداشدن در آن، در حد نفله‌شدن تنزل پیدا نکند. حماسه‌ساز همچون رود طغیان‌گری نیست که در مسیر خود، آهنگ نابودی را بنوازد، بلکه همانند سدّی است که در مرحلۀ آب‌گیری، ساکت و آرام و در مرحلۀ آب‌دهی، خروشان و موّاج است. بین ماجراجویی و حماسۀ مبتنی بر حق‌طلبی، تمایزی ظریف است. حماسه حرکت و اقدامی انسان‌ساز و جامعه‌ساز است که در مقاطعی سکوت و فروخوردن خشم و گاه انتظار و صبر، و زمانی قیام و انقلاب را اتخاذ می‌کند. این مطلب شباهت بسیاری به برخی افراد دارد که با عجله از مقدرات الهی پیشی می‌گیرند و هلاک می‌شوند. امام صادق(ع) می‌فرماید:

همانا مردم به سبب عجله کردن در امر ظهور هلاک می‌شوند [اما] خداوند به سبب عجلۀ بندگان، عجله نخواهد کرد. زمان ظهور غایتی دارد که آن زمان فرا خواهد رسید و آن‌گاه که فرا رسید، نه یک لحظه مقدّم می‌شود و نه به تأخیر می‌افتد. (کلینی، ۱۴۰۷: ج۳، ۱۵)

روشن است که این عجله و شتاب نتیجۀ نشناختن حق و ملزومات آن است. از این‌رو امام سجاد(ع) در دعایی به دو دسته متقدّمین و متأخرین در زمان غیبت اشاره می‌کند و می‌فرماید:

اللّهم اشتر نفسی الموقوفة علیک، المحبوسة لأمرک بالجنّة مع معصوم من عترة نبیّک،مخزون لظلامته، منسوب بولایته، تملأ الارض به الأرض عدلاً و قسطاً کما ملئت ظلماً و جوراً و لا تجعلنی ممن تقدّم فمرق أو تأخّر فمحق و اجعلنی ممن لزم فلحق و اجعلنی شهیداً سعیداً فی قبضتک. (کورانی، ۱۳۸۷: ج۴، ۳۰۱، ح۷۲۸)

اصولاً در محیط تاریک و غبار آلود، آن‌چه باعث پیشروی و پسروی و جلو افتادن و عقب ماندن شده است، نشناختن شرایط زمانه، سستی، کوتاهی و مصلحت‌اندیشی‌های منفعت‌طلبانه و مهم‌تر از همه، نشناختن مقام امام و امامت است. از این‌رو حماسه تنها به معنای قیام و اقدام نیست. حماسه تنها به معنای تقیه و قیام هم نیست. حماسه به معنای انتظار است که گاهی در شکل تقیه و سکوت، و گاهی نیز به صورت قیام و اقدام بروز می‌کند (اسلامیه، ۱۳۸۹: ۲۵۲).

۴. حماسه و عشق

مشارکت حماسی و قهرمانانه، نه از نوع مشارکت صرفاً سیاسی و مصلحت‌اندیشانه و منفعت‌گرایانه، بلکه بر اساس روحی بی‌قرار و پرحرارت، انگیزه‌ای متعالی و فارغ از فردیت است. او کسی است که برای خودش کار نکرده، بلکه در راه حق، حقیقت و فضیلت قدم برداشته است. روح انسان تا جایی قدرت پرواز دارد که موانع و محدودیت‌ها او را بازندارند. از کسی که چشمۀ روحش را خشکانده یا به باتلاق تبدیل کرده است، نمی‌توان انتظار حماسه داشت. باید همچون آب‌های آزاد، عمیق و موّاج بود. از این‌رو در فرهنگ حماسه، جنگ میان عقل و عشق جاری است. عقل ابزاری مصلحت‌اندیشِ متعارف را توان فهم عرصۀ حماسه نیست. اگر ابراهیم خلیل(ع) با عقل عادی می‌اندیشید، همین عقل عادی برای او عقال و پایبند بود و هرگز حاضر نمی‌شد تن به آتش بسپارد یا فرزندش را به مسلخ ببرد. در حماسه، بال عقل کافی نیست، بلکه این بال عشق و محبت است که آدمی را پرواز می‌دهد و نقطۀ اوج را به او نشان می‌دهد. آن‌گاه که انسان به مرحلۀ عشق می‌رسد، تازه می‌فهمد که عقل حقیقی همان «عقل برین» است که او دارد و دیگران گرفتار عقال و وهم‌اند و آن را عقل می‌پندارند (جوادی آملی، ۱۳۷۸: ج۱۱، ۶۹ – ۷۱). پس در حماسه، عقلِ متعارف، دون عشق است و آن‌گاه که انسان با نردبان عشق، صعود می‌کند، درمی‌یابد که عقل برین در عشق نهفته شده است. از این‌رو مرگ‌آگاهی و شهادت‌طلبی، بزرگ‌ترین جلوه‌های حماسه‌اند. همین روحیۀ مرگ‌آگاهی و شهادت‌طلبی برآمده از حریّت و عشق است که سبب می‌شود زیباترین و باشکوه‌ترین صحنه‌های بشری خلق شوند و مسیرهای تازه‌ای پیش روی بشر گشوده گردد.

۵. حماسه و تربیت

حماسه نسبت تنگاتنگ و درهم تنیده‌ای با تربیت دارد؛ چرا که هم حماسه‌ها محصول شخصیت‌های تربیت شده‌اند و هم حماسه‌ها و شخصیت‌های حماسی نقش بسیاری در الگو شدن برای نوجوانان و جوانان دارند. بنابراین از این نسبت می‌توان الگویی کارآمد و مؤثر در تربیت ارائه کرد. تربیتی که معطوف به حماسه‌سازی و حماسه‌پروری است.

هدفِ تربیت معطوف به حماسه، رشد هویت دانش‌آموزان و متربیانی است که بتوانند با تکیه بر عناصر و شاخصه‌های حماسه همچون حق‌شناسی، حق‌طلبی، عدالت‌خواهی و ظلم‌ستیزی، با نابرابری‌ها، ناملایمات و زیاده‌خواهی‌ها مبارزه کنند و در مقابل، فضایل و ارزش‌های الهی و انسانی را در سطح جامعه گسترش دهند. به طور خلاصه تربیت حماسی تربیتی است که قدرت شناخت حق، امید به تحقق آن و شجاعت اقدامِ بر اساس آن را در متربی ایجاد کند.

بر این اساس، تربیت حماسی با تربیت لیبرالی تفاوتی بنیادین دارد؛ نظریه‌ای که فردیت و نفع شخصی را ترویج می‌کند و نهایتاً به دنبال کردن نفع شخصی و به استثمار دیگران و محیط می‌انجامد (بهشتی، ۱۳۸۶: ۴۴۱). همچنین تربیت حماسی، از نوع تربیت‌های بنیادگرایانۀ متصلب و سلفی متحجر برای بازگشت به گذشته و تصلب به ظاهر شریعت نیست. لذا هدف، تربیت یک چریک جنگی نیست که بر اساس اغراض شخصی و هوای نفس یا تعصبات فرقه‌ای و مذهبی اقدام‌کند، بلکه هدف تربیت فردی است که علاوه بر داشتن ویژگی دلاوری و شجاعت، تمام فضایل الهی و انسانی را داشته باشد و بر اساس هوای نفس و تعصبات متحجرانه کاری انجام ندهد.

الف) تربیت حماسی، تربیتی دینی

چنان‌که گفته شد، حماسه بر فطرت الهی انسان و بر فضایل فطری استوار است که به نحو تام و تمام در دین الهی تبیین شده است. برای مثال، در نهج‌البلاغه آمده است که گروهی از امیرالمؤمنین(ع) خواستند دربارۀ ایمان براى آن‌ها صحبت کند. ایشان در پاسخ فرمود:

الْإِیمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى الصَّبْرِ وَ الْیَقِینِ وَ الْعَدْلِ وَ الْجِهَادِ؛ (شریف رضی، ۱۳۸۷: حکمت ۳۱)

ایمان روى چهار پایه استوار است: صبر، یقین، عدالت و جهاد.

این چهار پایۀ ایمان، به طور کامل در حماسه نهفته است، به‌ویژه عنصر چهارم که قرابت بسیار زیادی با تربیت حماسی دارد. «جهاد» از جمله کلیدواژه‌هایی است که در قرآن کریم و سیرۀ اسلامی و روایات اهل‌بیت(ع) بسیار استفاده شده است. اساساً‌ از نظر قرآن کریم مؤمن، تنها زمانی که به وصف جهاد موصوف گردد پسندیدۀ پروردگار می‌شود. قرآن کریم مؤمنان را به مؤمن قائد و مؤمن مجاهد تقسیم می‌کند و از بین این دو، خدای متعال مؤمن مجاهد را می‌پسندد (نساء: ۹۵). از این‌رو هرچه ایمان ریشۀ قوی‌تری پیدا می‌کند، به همان نسبت عنصر جهاد و روحیۀ جهادی در مؤمن شکل می‌گیرد. مؤمن مجاهد به طور عام کسی است که با انتخاب آرمان و مقصد بلند و به برکت آن تعلق و عِرق قلبی که برای او فراهم شده، برای دینش و آرمانش سرمایه‌گذاری می‌کند. به هر حال، آن‌چه از قرآن کریم استفاده می‌شود این است که جهاد معنایی وسیع و فراگیر دارد که عمدۀ آن هم تلاش مؤمنانه در مسیر تحقق آرمان‌های انقلابی و توحیدی است. باید گفت الگوی تربیت حماسی هم یک الگوی مجاهد‌پرور به همین معنای دینی است. بنابراین تربیت حماسی یعنی همان تربیت دینی ناب و معتدل، با برجسته‌سازی عنصر حماسه و فتوت، متناسب با نیازهای زمان (حاج‌علی‌اکبری، ۱۳۸۹: ۱۹۰). امام صادق(ع) دربارۀ روحیۀ حماسی مؤمن می‌فرماید:

إِنَّ الْمُؤْمِنَ أَشَدُّ مِنْ زُبَرِ الْحَدِیدِ إِنَّ زُبَرَ الْحَدِیدِ إِذَا دَخَلَ النَّارَ تَغَیَّرَ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَوْ قُتِلَ ثُمَّ نُشِرَ ثُمَّ قُتِلَ لَمْ یَتَغَیَّرْ قَلْبُهُ؛ (قمی، ۱۴۲۸: ج۱، ۱۴۷)

همانا مؤمن سخت‌تر از پاره‌های آهن است؛ چراکه پارۀ آهن آن‌گاه که داخل آتش شود، تغییر می‌کند؛ ولی مؤمن اگر کشته شود، آن‌گاه زنده شود و دوباره کشته شود، قلبش تغییری نمی‌کند.

ب) تربیت حماسی، تربیتی جامع‌نگر

تربیت حماسی تار و پودی تنیده از نظر، میل و عمل است؛ یعنی هم دیدگاه‌های ویژه‌ای برای نگریستن به امور در اختیار متربی می‌نهد و هم گونه‌ای از خواهش‌ها، اعمال و روابط اجتماعی را فراهم می‌آورد. به همین سبب، این الگو، یک الگوی تک‌ساحتی و تحویلی‌گرایانه نیست، بلکه الگویی جامع‌نگر و فراگیر است که به همۀ ابعاد بینشی، گرایشی و مَنشی انسان و تربیت همۀ سطوح و ساحات وجودی انسان همچون عقل، قلب و جسم توجه دارد؛ یعنی هم به اصولی همچون عقلانیت و تدبیر توجه دارد و هم بر معنویت و مدنیت. همچنین بر سلامت روحانی و پروش جسمانی، توأم با هم تأکید دارد. لذا انواع تربیت همچون تربیت عقلانی، تربیت اخلاقی، تربیت اجتماعی و سیاسی و تربیت جسمانی و ورزشی، هر یک از جایگاه بسیار برجسته و مهمی در تربیت حماسی برخوردارند و متربی از هیچ‌یک بی‌نیاز نخواهد بود.

ج) تربیت حماسی، تربیتی در میدان

از مهم‌ترین ویژگی‌های تربیت حماسی این است که تربیت حماسی از نوع تربیت قرنطینه‌ای و گلخانه‌ای نیست. در تربیت قرنطینه‌ای و گل‌خانه‌ای برنامه و مربی، افراد تحت تربیت را به طور کلی از عوامل منفی و مشکلات دور نگه می‌دارند و میان دانش‌آموز و جامعه حصار و دیوار بلندی می‌کشند. این نوع از تربیت، دانش‌آموز را از مسائل و مشکلات دور نگه می‌دارد و امکان خطرپذیری و مقاومت را در آن‌ها از بین می‌برد و آسیب‌پذیری را رشد می‌دهد (باقری، ۱۳۸۶: ج۲، ۲۸۶). تربیت راکد، ساکت، ملاحظه‌گر و منفعت‌گرا، در نقطۀ مقابل تربیت جهادی و حماسی است؛ زیرا به جای آن‌که نسلی مستقل و مسئول به بار آورد، نسلی مطالبه‌گر، پرتوقع، ترسو و شکننده برجا می‌نشاند که پاسخ‌گوی نیازهای زمانه نیست. اما در تربیت حماسی، زمینه و میدانی فراهم می‌شود که دانش‌آموز خود تجربه کند. یعنی باید فضا را طوری آماده کرد که فرد خودش انتخاب کند و درگیر شود.

پس الگوی تربیت حماسی به ما می‌گوید که باید اعتماد به نفس، روحیۀ عزت، قدرت تصمیم‌گیری، قدرت رویارویی با بحران و مدیریت بحران را در بچه‌ها تقویت کنیم. القای این مسائل نیاز به میدان دارد؛ میدانی که بچه‌ها بتوانند این موارد را آموزش ‌ببینند و تجربه کنند. البته این به معنای آزادی مطلق و حصارشکنی کامل نیست که اساساً با مقولۀ تربیت که مبتنی بر نوعی مرزبندی است منافات دارد (همو: ۲۸۸)، بلکه هدف عمده این است که دانش‌آموز علاوه بر یادگیری معیارها و مرزها، بتواند خود تجربه کند. ریشۀ این مسئله را باید در آن دانست که حماسه بخش‌نامه‌ای و دستوری نیست، بلکه نیازمند بستر و فضای مناسب است. مقام معظم رهبری در این زمینه می‌گویند:

حماسه که دستورى نیست، بخش‌نامه‌اى نیست؛ بخش‌نامه صادر می‌کنیم مردم حماسه ایجاد کنند! مگر می‌شود چنین چیزى؟ مگر معقول است؟ حماسه از دل می‌جوشد، حماسه با عقل هدایت می‌شود، حماسه با ایمان پشتیبانى می‌شود؛ این‌ها که دستورى نیست. اگر چنان‌چه دل از امید خالى شد، فکر از منطق صحیح تهى شد، حماسه به وجود نمى‌آید. [اگر] ما در ذهن‌ها تردید ایجاد کنیم، در دل‌ها یأس تزریق کنیم، حماسه به وجود مى‌آید؟ معلوم است که نه. حماسه‌آفرینى [به] این است: فضاى بدبینى به وجود نیاید؛ فضاى سوء‌ظن به وجود نیاید؛ فضاى امید، فضاى خوش‌بینى، فضاى نگاه به چشم‌اندازها به وجود آید؛ چشم‌اندازهایى که قطعى است، یقینى است، حقیقى است، تلقینى نیست. (بیانات در دیدار جمعى از مداحان، ۱۱/۲/۱۳۹۲)

این ویژگی از تربیت حماسی، با تربیت مهدوی تطابق کاملی دارد؛ چراکه در دوران غیبت که امام معصوم(ع) در پس پرده‌های غیبت، تربیت و هدایت جهان را به عهده دارد، چالش میان حق و باطل در جهان گسترش یافته و منتظران حقیقی کسانی هستند که در چنین فضای بازی در چالش میان حق و باطل بتوانند بر عهد خود وفادار بمانند و با شناخت حق از جریان باطل فاصله گیرند.

تربیت مهدوی، تربیت برای محیط باز است و از این‌رو، مستلزم آن است که افراد، توانایی مرزشناسی را کسب کنند و آمادگی رویارویی با اصطکاک‌های فکری و عملی را بیابند. این مرزشناسی شامل مواردی از این قبیل است: شناخت مهدی(ع) چون شخصی معین، شناخت رسالت وی در برپایی حق و عدالت، شناخت حقانیت آموزه‌های دین اسلام که وی آن را به جهانیان عرضه خواهد نمود، آشنایی با جریان‌های فکری مختلف که سودای برقرار ساختن حق و عدالت را در جوامع بشری در سر دارند و توانایی بازشناسی میزان درستی و نادرستی آن‌ها و توانایی در میان گذاشتن محققانۀ باورهای خود با آن‌ها. پیرو مهدی(عج) با تربیت شدن برای زیستن در چنین محیطی باز، از انتظار انفعالی ظهور وی به دور خواهد بود و در اثر ارتباط سازنده با جریان‌های فکری دیگر، انتظاری پویا را نسبت به ظهور، آشکار خواهد ساخت. انتظار پویا به معنای فراهم ساختن فعالانۀ زمینه‌های ظهور است (باقری، ۱۳۸۶: ۳۵۱ – ۳۵۲).

د) نقش معلم در تربیت حماسی

در هر الگو و نظام تربیتی،

” نظام تربیتی مهدوی، نمی‌تواند تربیتی تقلیدی، تحمیلی و منفعل باشد، بلکه باید فعال و پویا باشد و بر اختیار و آزادی انسان و خردورزی و حق‌طلبی انسان تأکید کند. “

نقش معلم و مربی، از جمله مباحث مهم است. در الگوی تربیت حماسی، نقش معلم بسیار مهم و حساس است، به این معنا که وظیفۀ اصلی معلم به عنوان اندیشمندی راه رفته و تحول‌آفرین این است که با آشنا ساختن دانش‌آموز با معیارهای حق و باطل، به دانش‌آموزان کمک کند بتوانند جایگاه تاریخی خود درست بشناسند و در رویارویی با مشکلات و سختی‌ها، درست بیندیشند و اقدام کنند. از این‌رو رسالت معلم از انتقال دهندۀ محض دانش فراتر می‌رود و به موضعی فعالانه ارتقا می‌یابد. لذا باید بستر خلاقیت، تجربه و عمل را برای دانش‌آموز فراهم کند.

هـ ) برنامۀ درسی در تربیت حماسی

به طور کلی در الگوی تربیت حماسی، برنامۀ درسی نباید به صورت مجموعه‌ای از موضوعات و رشته‌های بی‌ربط و صرفاً نظری در نظر گرفته شود؛ بلکه باید دربر دارندۀ مسائل مهمی چون جریان‌شناسی حق و باطل، عدالت خواهی، نقد اجتماعی و قدرت تحلیل اجتماعی و سیاسی و… باشد که به خودسازی و عمل اجتماعی منتهی گردد. از این‌رو در برنامه و محتوای درسی باید به چند نکته توجه کرد:

الف) از آن‌جا که تربیت حماسی اذعان دارد هویت‌های دانش‌آموزان در طول زمان و در بسترهای اجتماعی شکل می‌گیرد و تحت تأثیر بسیاری از عوامل از جمله تجارب شخصی آن‌هاست، افزون بر توجه به جنبه‌های علمی و بینشی باید به تجارب روزمرۀ دانش‌آموزان توجه جدی کرد و موضوعات مطالعاتی مهم و جدی را نسبت به آن در نظر گرفت.

ب) شاید تربیت حماسی در مقام نظر و تعریف، امری جدید و نو باشد،‌ اما حقیقت آن است که در مقام عمل و مصداق، امری ریشه‌دار است و در میان همۀ تمدن‌ها و ملل، به‌ویژه در تاریخ دینی و فرهنگی اسلام و تشیع با همۀ مختصاتش می‌توان نشانه‌های آن را پیدا کرد. معارف قرآن کریم، حماسۀ نبوی، عدالت علوی، حماسۀ حسینی و قیام مهدوی که آمیخته به حماسه، عرفان و نیاش‌های شورانگیزند از مؤثرترین عوامل تربیت حماسی تشیع در قرون متوالی بوده است. همچنین حماسۀ جاودان امام خمینی(ره) و مردم قهرمان ایران در انقلاب اسلامی و دفاع مقدس الگوی کامل و روزآمدی از حماسه و حماسه‌سازی است و از ظرفیت فراوانی برای نظریه‌پردازی تربیتی و الگوسازی تربیتی برخوردارند. خلاصه این‌که در حماسه‌ها باید نگاه تاریخی حاکم باشد و پشتوانه و عقبه و زمینۀ شکل‌گیری حماسه‌ها بررسی شود و در همین بررسی‌هاست که نقش عناصر مهم حماسی نمایان می‌گردد.

ج) تربیت حماسی در تاریخ و ادبیات نیز سرمایه‌های ارزشمندی دارد. از این‌رو از تاریخ و ادبیات غنی حماسی که در میراث تمدنی ملل و خصوصاً اسلام و ایران وجود دارد باید استفاده کرد. پیوند ژرف و تنگناتنگ ادبیات و حماسه که از روزگاران نخست در ادبیات مطرح بوده و شاعران عارف و حماسه‌سرای ما همچون فردوسی، سنایی، عطار، مولانا، سعدی، حافظ و… به گونه‌ای این پیوند را در اشعار خود انعکاس داده‌اند که نمایان‌گر شناخت عمیق آنان از عرفان و خداشناسی است از منابع غنی برای محتوای درسی به شمار می‌رود.

و) تربیت حماسی، الگویی جهانی

تربیت حماسی افزون بر ویژگی‌های گوناگونی که دارد، از ظرفیت جهانی شدن نیز برخوردار است؛ زیرا بر درون‌مایه‌های مشترک حماسه‌های ملل که برآمده از فضایل و ارزش‌های فطری انسان است تکیه دارد؛ ظرفیتی که در سایر الگوهای تربیتی موجود نیست. از این‌رو با تکیه بر عنصر حماسه و عناصر و درون‌مایه‌های مشترک جهانی آن که از جملۀ آن‌ها میل به منجی و موعود است، می‌توان تربیت مهدوی را که در بسیاری از عناصر خود با تربیت حماسی مشترک است در جهان گسترش داد. بنابراین جهان‌شمولی و فراگیری، از مزایای تربیت حماسی است. در تربیت حماسی، رهنمودهای جدی برای جهان و برای حوزه‌ها و نحله‌های مختلف وجود دارد؛ افزون بر این‌که امکان حضور مؤثر در همۀ فضاها را نیز فراهم می‌کند.

نتیجه

اگرچه عصر غیبت و دوران آخرالزمان، دوران سختی‌ها و ابتلائات بزرگ انسان است، اما بستری برای رشد و تربیت انسان‌هایی است که رسول اکرم از آن‌ها به «کبریت احمر» یاد کرده است و روشن شد که زندگی در چنین دورانی اگر با انتظار پویا و ثبات قدم همراه باشد «حماسه» است و اگر کسانی به اصلاح جامعه و زمینه‌سازی برای ظهور موعود بپردازند از «حماسه سازان» بزرگ تاریخ خواهند بود. بنابراین صدر و ساقۀ زندگی مؤمنان آخرالزمان با حماسه گره خورده است. لذا تربیت مهدوی از جنس «تربیت حماسی» است؛ تربیتی که از سویی ریشه در فطرت انسان‌ها و فضایل الهی و فرهنگ مشترک بشری دارد و از سوی دیگر، در میدان عمل و صحنۀ اجتماع و در نبرد میان حق و باطل صورت می‌پذیرد. بدین سبب، عناصری چون عرفان و محبت، امید و حرکت، صبر و شجاعت، عزّت و کرامت، جوانمردی و پایمردی یک‌جا در متربی پروش داده می‌شود.

در پایان گفتنی است این نوشتار آغازی بر این مدعاست و مجال بررسی همۀ ابعاد

این مسئله و پاسخ به اشکالات وارده را ندارد. از این‌رو، تقویت و توسعۀ این بحث،

نیازمند پژوهش‌های بیشتری در ابعاد گوناگون این الگوی تربیتی است. پرسش‌ها و مسائل مختلفی پیرامون این موضوع وجود دارد که باید به آن‌ها پاسخ داده شود؛ از جملۀ آن‌ها موارد ذیل است:

_ کشف و استنتاج درون‌مایه‌های مشترک حماسه‌ها در فرهنگ‌ها و تمدن‌ها؛

_ بررسی نسبت تربیت حماسی مهدوی با فلسفه و الگوی تربیت دینی؛

_ چگونگی سطح‌بندی تربیت حماسی مهدوی در نسبت با انسان‌شناسی و روان‌شناختی سنین گوناگون و جنس زن و مرد؛

_ تبیین نسبت تربیت حماسی مهدوی با زندگی روزمره و مسئلۀ معیشت؛

_ الگوپردازی در تربیت عقلانی، تربیت اخلاقی، تربیت اجتماعی و سیاسی و تربیت جسمانی و ورزشی بر اساس تربیت حماسی؛

_ آسیب‌شناسی تربیت حماسی مهدوی؛

_ و سرانجام این‌که آیا میان الگوی تربیت حماسی پیش از ظهور و پس از آن تفاوتی هست؟

منابع

_ اسلامیه، حمیدرضا، «تسلیم بودن در برابر ولیّ»، مجله خیمه معرفت (ویژۀ مربیان اتحادیۀ انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزان) ش۱۴، فروردین و ادیبهشت ۱۳۸۹ش.

_ آصفی، محمدمهدی، انتظار پویا، ترجمه: تقی متّقی، قم، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود، ۱۳۹۰ش.

_ آمدی تمیمی، عبدالواحد بن محمد، غرر الحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزۀ علمیۀ قم، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.

_ افروغ، عماد، «حماسه چیست؟»، روزنامۀ شرق، سرمقاله، شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۲ش.

_ باقری، خسرو، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، تهران، انتشارات مدرسه، ۱۳۸۶ش.

_ بهشتی، سعید، زمینه‌ای برای بازشناسی و نقادی فلسفۀ تعلیم و تربیت در جهان غرب، تهران، مؤسسۀ انتشاراتی اطلاعات، ۱۳۸۶ش.

_ پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای: http://farsi.khamenei.ir

_ جمعی از نویسندگان، موسوعة کلمات الامام الحسین، زیر نظر گروه حدیث پژوهشکدۀ باقرالعلوم، قم، دارالمعروف، ۱۳۷۳ش.

_ جوادی آملی، عبدالله، امام مهدی؛ موعود موجود، قم، نشر اسرا، ۱۳۸۷ش.

_ ____________________ ، تفسیر موضوعی، قم، نشر اسرا، ۱۳۷۸ش.

_ ____________________ ، حماسه و عرفان، قم، نشر اسراء، ۱۳۸۳ش.

_ حاج‌علی‌اکبری، محمدجواد، تربیت حماسی؛ چیستی و چرایی، مجلۀ خیمۀ معرفت (ویژۀ مربیان اتحادیۀ انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزان) ش۱۴، فروردین و ادیبهشت ۱۳۸۹ش.

_ شریف رضی، محمّد بن حسین، نهج البلاغة، ترجمه: محمد دشتی، قم، انتشارات شاکر، ۱۳۸۷ش.

_ قمی، عباس، سفیة‌البحار، تهران، دارالاسوة، ۱۴۲۸ش.

_ ____________ ، مفاتیح الجنان، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۲۳ق.

_ کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، تحقیق و تصحیح: علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.

_ کورانی، علی و دیگران، معجم احادیث الأمام المهدی، قم، بنیاد معارف اسلامی، ۱۳۸۷ش.

_ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۶۲ش.

_ مطهری، مرتضی، حماسه حسینی (مجموعه آثار، ج۱۷)، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۸۸ _ الف.

_ ________________ ، قیام و انقلاب مهدی (مجموعه آثار، ج۲۴)، تهران، انتشارات صدرا،

۱۳۸۸ _ ب.

_ موسوی، سید مهدی، «تربیت سیاسی در پرتو انتظار»، فصل‌نامۀ مشرق موعود، قم، مؤسسۀ آینده روشن، ش۶، تابستان ۱۳۸۷ش.

_ ____________________ ، «مدرسۀ مهدوی (درآمدی بر نظام و تعلیم و تربیت زمینه‌ساز)»؛ فصل‌نامۀ مشرق موعود، قم، موسسۀ آینده روشن، ش۱۰، تابستان ۱۳۸۸ش.

_ میرباقری، سید محمدمهدی، مراقبه‌های عاشورایی، قم، فجر ولایت، ۱۳۸۹ش.

نویسنده: سید مهدی موسوی

پایان پیام/ع

مرجع : فصل‌نامــه علمی _ پژوهشی مشــــرق مــوعــود 26

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد