ترس افراطی از شکست و بازنده شدن
۱۳۹۳/۰۷/۰۲
–
۱۸۳۶ بازدید
سلام,من بیش از حد زودرنجم,و همین باعث مىشه از آدما بدم بىاد,مثلا از بازار رفتن بدم میاد چون میترسم اگه فروشنده باهم بد حرف بزنه ناراحت شم یا راننده ى,تاکسى بد حرف بزنه,واسه همین اصلابازار نمیرم,و میخوام رانندگى یاد بگىرم که با آدما کمتر در ارتباط باشم ولى مثلا امروزم مربى رانندگی خیییلى بد اخلاق بود طورى کع وقتى برگشتم خونه خىلى گرىه کردم,اصلا اوضاع خوبى نىست از آدما متنفرم,لطفا کمکم کنید,خسته شدم,زندگى کردن با آدما سخته,ولى عاشق خونوادمم,راستى مجردم و دانشجوى پزشکى هستم.
با عرض سلام حضور پرسشگر گرامی، احتمال دارد این مشکل شما بخاطر ترس بیش از ناکامی و شکست باشد لذا با از بین بردن ترس افراطی از شکست می توانید برای مشکل فایق ایید البته کسب مهارتهای ارتباطی نیز می تواند شما را در این مسیر یاری کند.این طرز فکر که نیاز شدید به عشق دارید به اندازه ی کافی شما را غمگین خواهد کرد پرسشگر گرامی این طرز فکری غلطی است که با خود بگوییم:« همیشه باید ثابت کنم آدم با کفایت، شایسته و موفقی هستم»
یک طرز فکر بسیار غلط دیگر اینکه:«حداقل باید ثابت کنم که در برخی زمینه ها آدم با کفایت و با هوشی هستم».
نمونه ی بالینی:
– خانمی با هوش و زیرک بود که در کارهای انفرادی مثل نویسندگی بسیار ماهر و خوش ذوق عمل می کرد اما از ترس اینکه نتواند به پای سایر اعضاء گروه برسد در کارهای جمعی وارد نمی شد! او حتی داستانهایش را مکتوب نمی کرد بلکه آنها را فقط در ذهن خود می ساخت و حفظ می کرد به این ترتیب از خطر متعهد کردن خود فرار می کرد.
– مراجعی بسیار با هوش، می ترسید نتواند با میهمانهای خودش خوب صحبت کند لذا آرام یکجا می نشست و در طول میهمانی تقریبا حرفی نمی زد ولی در میهمانی های دیگران که هیچ مسئولیتی نداشت خوب حرف می زد.
– آقایی30 ساله میترسید با نامزدش بیرون برود چون می ترسید نتواند در مقابل توهین های آلوده به شهوت از او دفاع کند. احساس می کرد اگر چنین اتفاقی بیفتد بشدت تحقیر خواهد شد و از خجالت آب خواهد شد.
– مراجعی احساس می کرد که ممکن است در درمان شکست بخورد و در نتیجه در درمان همکاری نمی کرد زیرا می ترسید که همکاری کند و با وجود این همکاری در درمان شکست بخورد لذا همیشه خود را ملامت کند که با وجود همکاری لازم شکست خورد. لذا همکاری نمی کرد تا جای این توجیه را برای خود باز نگه دارد به خاطر عدم همکاریش درمان موفقیت نداشته و اگر همکاری می کرده درمان شانس موفقیت داشته است.
این موارد مشتی از خروارند، این دسته افراد از دست نیافتن به اهداف خود واهمه دارند و چون شکست را جرم بزرگ و شرم آوری می دانند سعی می کنند از کارهایی که قصد انجام آنها را دارند اجتناب ورزند تا با شکست احتمالی که جرمی است سنگین و شرم آور روبرو نشوند.
یک تکنیک برای درمان این افراد اینست که با دست خود برای خود شکستهای کوچک فراهم کنند مثلا برای خرید ماست به مغازه بروند و هنگام برگشت ماست را در دم خانه بر زمین بیندازند تا مورد ملامت اهل خانه قرار گیرند زیرا اضطراب بی نهایت نیست و حدی دارد و با گذشت زمان عادی می شود.
در پشت سر رفتار این آدمها این طرز فکر که«ارزش انسانها به موفقیتهای آنها است»، « اگر موفق نباشیم نا لایق و بی کفایت هستیم و آدم نالایق و بی کفایت محکوم به نابودی است» و پشت سر اینگونه افکار غلط چند باور غیر عاقلانه نهفته است:
1. در پشت سر این افکار غلط تمام خواهی و کمال گرایی یا پرفکشنیسم قرار دارد که روحیه ای بس خطرناک و باز دارنده است که هیچ گاه نمی گذارد ما حرکت را به سوی اهداف زندگی آغاز کنیم که نتیجه ی آن «اهمال کاری»، رخوت، سستی و بی تحرکی فرد و جامعه است. زیرا بدیهی است که تقریبا کمتر کسی پیدا می شود که در اکثر زمینه ها با کفایت و لایق باشد و تقریبا هیچ کس نمی تواند در تمام زمینه ها لایق و کار آمد باشد، همه و همه بجز اولیاء الهی و حضرات معصومین صلوات الله علیهم اجمعین نقاط ضعفی دارند، و دلیل دیگر بر نادرست بودن و ذهنی بودن این فکر اینست که بسیار دشوار است حتی در یک زمینه برجسته ترین و یا برجسته شویم چرا که در جهان امروز برای رسیدن به این منظور غیر معقول باید با هزاران نفر رقابت کنیم. لذا این طرز نگرش غیر قابل دست یابی است.
2. این طرز نگرش غلط که «موفقیت و پیشرفت مساوی با ارزشمندی درونی است، و هرکس موفقیت و پیشرفتی ندارد درونا و ذاتا آدم بی ارزشی است». موفقیت و پیشرفت هیچ ربطی به ارزشمندی درونی شخص ندارد مگر آنکه فرد به غلط چنین چیزی را با خود چنین قرار دادی کند. نمونه بارز غلط بودن این طرز فکر انبیاء عظام الهی بوده اند مثلا حضرت نوح علی نبینا و آله و علیه السلام 900 سال تبلیغ کرد اما نتوانست جز عده ی معدودی را جذب نماید. آیا ذات ایشان دارای ارزش کم بوده است؟ آیا خداوند در گزینش اشتباه کرده است؟ (نعوذ بالله تعالی) واقعیت اینست که نه موفقیتهای شما تاثیری بر ارزشمندی شما دارند و نه شکست باعث ایجاد نقصان در ذات شما می شوند، البته دستیابی به اهداف موجب احساس شادکامی و شکست در دستیابی ممکن است تلخکامی هایی ببار آورد اما این ارتباطی با ذات شخص ندارد. اگر به خاطر موفقیتها و کسب امکانات بر خود می بالید که ذاتتان بهتر و ارزش تان بیشتر شده است، بدانید که در اشتباه هستید، و روی دیگر این طرز فکر می تواند بسیار آسیب زا باشد چه آنکه با کوچکترین شکستی که لازمه زندگی مادی است احساس نا ارزشمندی درونی که بسیار آسیب زا است به شما دست خواهد داد.
3. استفاده از شکلهای مختلف فعل بودن اشتباه است، چون شما نه نانوا هستید، نه راننده هستید نه نویسنده و نه روانشناس، بلکه فقط انسانی هستید که این کارها و کارهای مختلف دیگر را انجام می دهید. شما انسانی هستید که بخشی از عمرتان را به کارهای ذکر شده اختصاص می دهید و بخش دیگری را مثلا به مسافرت، شرکت در مجالس مختلف، و ورزش و….، پس وقتی خودتان را بر اساس عملکردهایتان ارزیابی می کنید دچار این خطای ذهنی می شوید که ارزش شما به آن فعالیتها است، و این می تواند خطرناک و آسیب آفرین باشد.
4. اگر چه موفقیت منافع زیادی برای شما دارد اما باید بدانید که پرستش متعصبانه «موفقیت» می تواند رنجهایی را نیز برایتان ببار آورد. شیفتگان موفقیت معمولا توجهی به سلامت روح و روان و جسم ندارند و به شرایطی تن می دهند که اگر قصد موفقیت نداشتند هرگز به آن تن در نمی دادند. آنها نه وقت مناسبی صرف استراحت و لذت بردن از زندگی می کنند و نه به خودشان مجال می دهند تا زندگی بهتری داشته باشند. آنها با پر کاری جانشان را به خطر می اندازند. البته این افراد اگر واقعا از کار لذت ببرند خوب است اما این در هاله ای از ابهام قرار دارد زیرا این افراد شیفته ی موفقیت هستند نه اینکه کارشان را ذاتا دوست داشته باشند.
5. تلاش دیوانه وار برای موفقیت، معمولا بازتاب نیاز شدید به جلو زدن از دیگران است، یعنی روشی است برای اینکه ثابت کنیم مثل دیگران یا حتی بهتر از آنها هستیم اما اگر مجبور باشید همیشه از دیگران جلو بزنید دیگر نمی توانید خودتان باشید و نمی توانید آنچه را که دوست دارید انجام دهید. اگر این فکر جادویی خرافی را دارید که اگر دیگران در کاری بهتر از شما باشند شما بازنده و صفرید، همیشه احساس ناامنی، اضطراب، و بی ارزشی خواهید کرد و همیشه برای دیگران عمل می کنید و خواسته های خودرا نادیده می گیرید و احساسات خودتان بخاطر دیگران فرو می خورید و با اینگونه طرز فکر خوئتان را زجر می دهید
6. اگر بیش از حد متعارف نگران موفقیت و شکست خود باشید از خطر کردن، اشتباه کردن، یا انجام کارهایی که واقعا دوست دارید خواهید ترسید. اصرار فوق العاده شما بر موفقیت باعث می شود که در صورت اشتباه و یا دست نیافتن به صددر صد موفقیت و به قولی سابیده شدن گوشه ی موفقیت احساس سر خوردگی و افسردگی کنید و از طرفی به خاطر ترس از شکست از تلاش دست بکشید و در نتیجه از خود بیزار شوید. وقتی بلند پروازی شما غیر واقع بینانه است محکوم به شکست خواهید بود(چون انسان همیشه 20 نمی گیرد گاهی بیست گاهی 15 و گاهی 8 می گیرد) لذا بیشتر اوقات خود را شکست خورد می بینید) و یا از شکست خواهید ترسید و وارد عمل نخواهید شد.
ترس از شکست بدتر از خود شکست است(خودِ ترس مهلک تر از موضوع ترس است) واگر مدام از خودتان موفقیت بخواهید آدم ناتوان و بیکفایتی خواهید شد. مراجعی در دوران کودکی و نوجوانی استعداد زیادی برای فوتبال از خودش بروز داد بطوری که مورد توجه باشگاههای فوتبال قرار گرفت، اما بخاطر تلقینات اطرافیان و به به و چه چه گفتن آنها، خودش را با فوتبالیستهای بزرگ و با استعدادتر مقایسه کرد به قدری که از ضربه زدن به توپ و گرفتن توپ واهمه پیدا کرد یعنی هی با خودش میگفت: نکند این ضربه و یا حرکت من مثل فوبالیستهای بزرگ نباشد اینحالتها و خودگوییها آنقدر ادامه یافت که با آن همه استعداد درخشان، علاقه اش را به فوتبال از دست داد و اصلا دیگر فوتبال بازی نکرد، و بتدریج در سایر زمینه ها هم همینطور شد تا بالاخره به جایی رسید که از انجام هر کار جدیدی می ترسید وقتی او در اوایل سی سالگی نزد رواتدرمانگر آمد که چیزی نداشت و متقاعد شده بود که در هیچ فعالیت ذهنی و جسمی نباید شرکت کند
ما نباید این ایده ی پوچ، بازدارنده و آسیب آفرین برای فرد و جامعه را در خانه ها، مدارس، کتابها، روزنانه ها، فیلمهای سینمایی، آگهی ها، ترانه ها،نمایشنامه های تلویزیونی، و سایر رسانهها ترویج کنیم.
اگر بی هیچ چون و چرایی انسان بودن خود را بپذیرید و قبول کنید که جایز الخطا هستید وقت زیادی برای ناراحت کردن خودتان نخواهید داشت. پافشاری بر چاه طلبی و بهتر و مقدس تر بودن از دیگران باعث خواهید شد تا مجبور باشید در تمام کارها موفق شوید و این اجبارها شما را بیچاره می کند.
ـ حال چاره چیست و به جای این باور مشکل ساز چه اعتقاد واقع گرایانه ای می توان داشت؟
– لزومی ندارد به عالی انجام دادن کارها فکر کنید، بلکه باید تمرکز فکرتان روی کارتان باشد، اینگونه کار کردن علاوه بر کاستن از سطح مشکلاتی که گفته شد باعث به انجام رسیدن مقبول و شایسته ی کار می شود.
– گزاره هایی« من این کار را دوست دارم چون نشان می دهد که خیلی بهتر از دیگران می توانم آنرا انجام دهم» را در ذهن خود حذف کنید زیرا احساس سرافرازی که پس از اثبات برتری تان بر دیگران به شما دست می دهد نوعی غرورکاذب است که از این غلط شناختی سرچشمه می گیرد که فقط زمانی خوب هستید که عملکردتان بهتر از دیگران باشد و به جای آن گزاره هایی مثل:«چون من عاشق کارم هستم آنرا انجام می دهم» جایگزین سازید.(امام خمینی ره می فرمودند ما مکلف به انجام تکلیفیم و کاری به نتیجه که شکست باشد یا پیروزی نداریم).
– اگر عملکرد رضایتبخش باشد می توانید همیشه از نتیجه نیز لذت ببرید اما اگر رضایت متوقف بر موفقیت آنهم در سطح عالی باشد چیزی جز اضطراب در انتظارتان نخواهد بود.
– سعی کنید عملکردتان را بهبود بخشید نه اینکه سعی کنید عملکردتان بهتر از دیگران باشد.
– این طور فکر کنید که گاهی ممکن است بر اثر جفت و جور بودن شرایط در انجام کاری، بیست بگیرید اما این اتفاق بندرت پیش می آید و انتظار همیشه بیست شدن از خودتان غیر واقع بینانه و آسیب زا است.
– وقتی نتوانستید به خواسته های خود برسید می توانید اندکی اندوهگین شوید اما بلافاصله با ارزیابی علل شکست، پلی را برای پیروزی بعدی مهیا سازید. و اجازه ندهید اندوهگینی در شما بنشیند و افسرده ی تان سازد.
– وقتی در مورد پیشرفت نگرش عاقلانه ای داشته باشید بیشتر احتمال دارد عملکردتان بهبود یابد تا اینکه نا امیدانه محتاج موفقیت باشید. با این طرز فکر یاد خواهید گرفت خطاها و اشتباهات خود را بپذیرید درمانده نشوید و از آنها به سود آینده خود بهره ببرید. و بدون آنکه از اشتباه بترسید دل به دریا می زنید و براحتی به استقبال کارهایی که تا به حال از آن فرار می کردید خواهید رفت.
– اگر صادقانه بپذیرید که تمام تلاشتان را کرده اید اما شکست خورده اید آنگاه به جای آنکه سعی کنید بهترین باشید فقط تلاش خواهید کرد و تلاشهایتان را ملاک ارزشمندی «ایگوی» تان قرار نمی دهید. به این ترتیب صادقانه سعی خواهید کرد بر کارها و خودتان مسلط شوید نه اینکه به دیگرا ثابت کنید از آنها بهترید حتی اگر عملکرد خوبی نداشته باشید.
– کسی که فقط برای رضایت دیگران تلاش میکند هرگز به این مقصد و مقصود نخواهد رسید زیرا دیگران متنوع اند و هریک تعریفی خاص از حسن انجام کار دارد لذا نتیجه کار شما هیچگاه مطابق معیار آنان نخواهد شد و لذا همیشه در عذاب اضطراب بسر خواهید برد.
فیزیکدان 25 ساله نابغه ای که بسیار خوش درخشیده بود کاملا از خود ناراضی بود و کارش به افسردگی کشیده شده بود بطور مثال می گفت قرار است که من کتابی در فیزیک بنویسم و مقاله ای فنی نیز تهیه نمایم اما هنوز جرات شروع آنها را پیدا نکرده ام، چون من باید بتوانم همزمان کتاب را با دست راست و مقاله را با دست چپم بنویسم زیرا گفته می شود که آلبرت انشتین و رابرت اپنهایمر چنین می کرده اند! و من باید بالاتر از آنها و یا لااقل درحد آنها باشم و اگر نتوانم بسیار وحشتناک خواهد بود!.
– وقتی معیارهای ارزیابی خودتان را بسیار بالا و بطور غیر واقعی و تمام خواهانه ای بالا می برید چیزی جز افسرگی و درماندگی نصیبتان نخواهد شد و از رسیدن به اهداف باز خواهید ماند ونتیجه فقط سرکوفت زدن به خود، ناجرات مندی، سرزنش و تنبیه مداوم خودتان خواهد بود.
– باید سعی کنید به جای تمام خواهی از خودتان، انتظارات از خودتان را به توانایی ها و استعدادهای خود خود نزدیک کنید تا به تدریج بارور شدن را حس نمایید و از زندگی لذت ببرید
– هرگاه بتوانید خواسته های آن روزتان را برآورده سازید این کار را انجام دهید اما وقتی به هر دلیلی نتوانستید به خواسته هایتان برسید بجای خود ملامتگری بیاد بیاورید که فردایی هم وجود دارد.
– خود را فرشته ی نجات بشریت فرض نکنید و فقط مکلف به انجام تکلیف باشید زیرا قبل از شما لیل و نهاری بسیار بر این گنبد دوار گذشته است و بعد از شما نیز چنین خواهد بود و شما آخرین نیستید. جناب مولانا می فرماید: رگ رگ است این آب شیرین آب شور — تا قیامت می رود تا نفخ صور
«اقتباس از کتاب زندگی عاقلانه ی آقای آلبرت الیس ترجمه ی آقای فیروز بخت چاپ انتشارات رشد»
لطفا بازخوردی از این پاسخ و سوالات و ابهامات احتمالی را برای ما ارسال دارید و تا حل کامل مشکل ما را همراه خود بدانید.
یک طرز فکر بسیار غلط دیگر اینکه:«حداقل باید ثابت کنم که در برخی زمینه ها آدم با کفایت و با هوشی هستم».
نمونه ی بالینی:
– خانمی با هوش و زیرک بود که در کارهای انفرادی مثل نویسندگی بسیار ماهر و خوش ذوق عمل می کرد اما از ترس اینکه نتواند به پای سایر اعضاء گروه برسد در کارهای جمعی وارد نمی شد! او حتی داستانهایش را مکتوب نمی کرد بلکه آنها را فقط در ذهن خود می ساخت و حفظ می کرد به این ترتیب از خطر متعهد کردن خود فرار می کرد.
– مراجعی بسیار با هوش، می ترسید نتواند با میهمانهای خودش خوب صحبت کند لذا آرام یکجا می نشست و در طول میهمانی تقریبا حرفی نمی زد ولی در میهمانی های دیگران که هیچ مسئولیتی نداشت خوب حرف می زد.
– آقایی30 ساله میترسید با نامزدش بیرون برود چون می ترسید نتواند در مقابل توهین های آلوده به شهوت از او دفاع کند. احساس می کرد اگر چنین اتفاقی بیفتد بشدت تحقیر خواهد شد و از خجالت آب خواهد شد.
– مراجعی احساس می کرد که ممکن است در درمان شکست بخورد و در نتیجه در درمان همکاری نمی کرد زیرا می ترسید که همکاری کند و با وجود این همکاری در درمان شکست بخورد لذا همیشه خود را ملامت کند که با وجود همکاری لازم شکست خورد. لذا همکاری نمی کرد تا جای این توجیه را برای خود باز نگه دارد به خاطر عدم همکاریش درمان موفقیت نداشته و اگر همکاری می کرده درمان شانس موفقیت داشته است.
این موارد مشتی از خروارند، این دسته افراد از دست نیافتن به اهداف خود واهمه دارند و چون شکست را جرم بزرگ و شرم آوری می دانند سعی می کنند از کارهایی که قصد انجام آنها را دارند اجتناب ورزند تا با شکست احتمالی که جرمی است سنگین و شرم آور روبرو نشوند.
یک تکنیک برای درمان این افراد اینست که با دست خود برای خود شکستهای کوچک فراهم کنند مثلا برای خرید ماست به مغازه بروند و هنگام برگشت ماست را در دم خانه بر زمین بیندازند تا مورد ملامت اهل خانه قرار گیرند زیرا اضطراب بی نهایت نیست و حدی دارد و با گذشت زمان عادی می شود.
در پشت سر رفتار این آدمها این طرز فکر که«ارزش انسانها به موفقیتهای آنها است»، « اگر موفق نباشیم نا لایق و بی کفایت هستیم و آدم نالایق و بی کفایت محکوم به نابودی است» و پشت سر اینگونه افکار غلط چند باور غیر عاقلانه نهفته است:
1. در پشت سر این افکار غلط تمام خواهی و کمال گرایی یا پرفکشنیسم قرار دارد که روحیه ای بس خطرناک و باز دارنده است که هیچ گاه نمی گذارد ما حرکت را به سوی اهداف زندگی آغاز کنیم که نتیجه ی آن «اهمال کاری»، رخوت، سستی و بی تحرکی فرد و جامعه است. زیرا بدیهی است که تقریبا کمتر کسی پیدا می شود که در اکثر زمینه ها با کفایت و لایق باشد و تقریبا هیچ کس نمی تواند در تمام زمینه ها لایق و کار آمد باشد، همه و همه بجز اولیاء الهی و حضرات معصومین صلوات الله علیهم اجمعین نقاط ضعفی دارند، و دلیل دیگر بر نادرست بودن و ذهنی بودن این فکر اینست که بسیار دشوار است حتی در یک زمینه برجسته ترین و یا برجسته شویم چرا که در جهان امروز برای رسیدن به این منظور غیر معقول باید با هزاران نفر رقابت کنیم. لذا این طرز نگرش غیر قابل دست یابی است.
2. این طرز نگرش غلط که «موفقیت و پیشرفت مساوی با ارزشمندی درونی است، و هرکس موفقیت و پیشرفتی ندارد درونا و ذاتا آدم بی ارزشی است». موفقیت و پیشرفت هیچ ربطی به ارزشمندی درونی شخص ندارد مگر آنکه فرد به غلط چنین چیزی را با خود چنین قرار دادی کند. نمونه بارز غلط بودن این طرز فکر انبیاء عظام الهی بوده اند مثلا حضرت نوح علی نبینا و آله و علیه السلام 900 سال تبلیغ کرد اما نتوانست جز عده ی معدودی را جذب نماید. آیا ذات ایشان دارای ارزش کم بوده است؟ آیا خداوند در گزینش اشتباه کرده است؟ (نعوذ بالله تعالی) واقعیت اینست که نه موفقیتهای شما تاثیری بر ارزشمندی شما دارند و نه شکست باعث ایجاد نقصان در ذات شما می شوند، البته دستیابی به اهداف موجب احساس شادکامی و شکست در دستیابی ممکن است تلخکامی هایی ببار آورد اما این ارتباطی با ذات شخص ندارد. اگر به خاطر موفقیتها و کسب امکانات بر خود می بالید که ذاتتان بهتر و ارزش تان بیشتر شده است، بدانید که در اشتباه هستید، و روی دیگر این طرز فکر می تواند بسیار آسیب زا باشد چه آنکه با کوچکترین شکستی که لازمه زندگی مادی است احساس نا ارزشمندی درونی که بسیار آسیب زا است به شما دست خواهد داد.
3. استفاده از شکلهای مختلف فعل بودن اشتباه است، چون شما نه نانوا هستید، نه راننده هستید نه نویسنده و نه روانشناس، بلکه فقط انسانی هستید که این کارها و کارهای مختلف دیگر را انجام می دهید. شما انسانی هستید که بخشی از عمرتان را به کارهای ذکر شده اختصاص می دهید و بخش دیگری را مثلا به مسافرت، شرکت در مجالس مختلف، و ورزش و….، پس وقتی خودتان را بر اساس عملکردهایتان ارزیابی می کنید دچار این خطای ذهنی می شوید که ارزش شما به آن فعالیتها است، و این می تواند خطرناک و آسیب آفرین باشد.
4. اگر چه موفقیت منافع زیادی برای شما دارد اما باید بدانید که پرستش متعصبانه «موفقیت» می تواند رنجهایی را نیز برایتان ببار آورد. شیفتگان موفقیت معمولا توجهی به سلامت روح و روان و جسم ندارند و به شرایطی تن می دهند که اگر قصد موفقیت نداشتند هرگز به آن تن در نمی دادند. آنها نه وقت مناسبی صرف استراحت و لذت بردن از زندگی می کنند و نه به خودشان مجال می دهند تا زندگی بهتری داشته باشند. آنها با پر کاری جانشان را به خطر می اندازند. البته این افراد اگر واقعا از کار لذت ببرند خوب است اما این در هاله ای از ابهام قرار دارد زیرا این افراد شیفته ی موفقیت هستند نه اینکه کارشان را ذاتا دوست داشته باشند.
5. تلاش دیوانه وار برای موفقیت، معمولا بازتاب نیاز شدید به جلو زدن از دیگران است، یعنی روشی است برای اینکه ثابت کنیم مثل دیگران یا حتی بهتر از آنها هستیم اما اگر مجبور باشید همیشه از دیگران جلو بزنید دیگر نمی توانید خودتان باشید و نمی توانید آنچه را که دوست دارید انجام دهید. اگر این فکر جادویی خرافی را دارید که اگر دیگران در کاری بهتر از شما باشند شما بازنده و صفرید، همیشه احساس ناامنی، اضطراب، و بی ارزشی خواهید کرد و همیشه برای دیگران عمل می کنید و خواسته های خودرا نادیده می گیرید و احساسات خودتان بخاطر دیگران فرو می خورید و با اینگونه طرز فکر خوئتان را زجر می دهید
6. اگر بیش از حد متعارف نگران موفقیت و شکست خود باشید از خطر کردن، اشتباه کردن، یا انجام کارهایی که واقعا دوست دارید خواهید ترسید. اصرار فوق العاده شما بر موفقیت باعث می شود که در صورت اشتباه و یا دست نیافتن به صددر صد موفقیت و به قولی سابیده شدن گوشه ی موفقیت احساس سر خوردگی و افسردگی کنید و از طرفی به خاطر ترس از شکست از تلاش دست بکشید و در نتیجه از خود بیزار شوید. وقتی بلند پروازی شما غیر واقع بینانه است محکوم به شکست خواهید بود(چون انسان همیشه 20 نمی گیرد گاهی بیست گاهی 15 و گاهی 8 می گیرد) لذا بیشتر اوقات خود را شکست خورد می بینید) و یا از شکست خواهید ترسید و وارد عمل نخواهید شد.
ترس از شکست بدتر از خود شکست است(خودِ ترس مهلک تر از موضوع ترس است) واگر مدام از خودتان موفقیت بخواهید آدم ناتوان و بیکفایتی خواهید شد. مراجعی در دوران کودکی و نوجوانی استعداد زیادی برای فوتبال از خودش بروز داد بطوری که مورد توجه باشگاههای فوتبال قرار گرفت، اما بخاطر تلقینات اطرافیان و به به و چه چه گفتن آنها، خودش را با فوتبالیستهای بزرگ و با استعدادتر مقایسه کرد به قدری که از ضربه زدن به توپ و گرفتن توپ واهمه پیدا کرد یعنی هی با خودش میگفت: نکند این ضربه و یا حرکت من مثل فوبالیستهای بزرگ نباشد اینحالتها و خودگوییها آنقدر ادامه یافت که با آن همه استعداد درخشان، علاقه اش را به فوتبال از دست داد و اصلا دیگر فوتبال بازی نکرد، و بتدریج در سایر زمینه ها هم همینطور شد تا بالاخره به جایی رسید که از انجام هر کار جدیدی می ترسید وقتی او در اوایل سی سالگی نزد رواتدرمانگر آمد که چیزی نداشت و متقاعد شده بود که در هیچ فعالیت ذهنی و جسمی نباید شرکت کند
ما نباید این ایده ی پوچ، بازدارنده و آسیب آفرین برای فرد و جامعه را در خانه ها، مدارس، کتابها، روزنانه ها، فیلمهای سینمایی، آگهی ها، ترانه ها،نمایشنامه های تلویزیونی، و سایر رسانهها ترویج کنیم.
اگر بی هیچ چون و چرایی انسان بودن خود را بپذیرید و قبول کنید که جایز الخطا هستید وقت زیادی برای ناراحت کردن خودتان نخواهید داشت. پافشاری بر چاه طلبی و بهتر و مقدس تر بودن از دیگران باعث خواهید شد تا مجبور باشید در تمام کارها موفق شوید و این اجبارها شما را بیچاره می کند.
ـ حال چاره چیست و به جای این باور مشکل ساز چه اعتقاد واقع گرایانه ای می توان داشت؟
– لزومی ندارد به عالی انجام دادن کارها فکر کنید، بلکه باید تمرکز فکرتان روی کارتان باشد، اینگونه کار کردن علاوه بر کاستن از سطح مشکلاتی که گفته شد باعث به انجام رسیدن مقبول و شایسته ی کار می شود.
– گزاره هایی« من این کار را دوست دارم چون نشان می دهد که خیلی بهتر از دیگران می توانم آنرا انجام دهم» را در ذهن خود حذف کنید زیرا احساس سرافرازی که پس از اثبات برتری تان بر دیگران به شما دست می دهد نوعی غرورکاذب است که از این غلط شناختی سرچشمه می گیرد که فقط زمانی خوب هستید که عملکردتان بهتر از دیگران باشد و به جای آن گزاره هایی مثل:«چون من عاشق کارم هستم آنرا انجام می دهم» جایگزین سازید.(امام خمینی ره می فرمودند ما مکلف به انجام تکلیفیم و کاری به نتیجه که شکست باشد یا پیروزی نداریم).
– اگر عملکرد رضایتبخش باشد می توانید همیشه از نتیجه نیز لذت ببرید اما اگر رضایت متوقف بر موفقیت آنهم در سطح عالی باشد چیزی جز اضطراب در انتظارتان نخواهد بود.
– سعی کنید عملکردتان را بهبود بخشید نه اینکه سعی کنید عملکردتان بهتر از دیگران باشد.
– این طور فکر کنید که گاهی ممکن است بر اثر جفت و جور بودن شرایط در انجام کاری، بیست بگیرید اما این اتفاق بندرت پیش می آید و انتظار همیشه بیست شدن از خودتان غیر واقع بینانه و آسیب زا است.
– وقتی نتوانستید به خواسته های خود برسید می توانید اندکی اندوهگین شوید اما بلافاصله با ارزیابی علل شکست، پلی را برای پیروزی بعدی مهیا سازید. و اجازه ندهید اندوهگینی در شما بنشیند و افسرده ی تان سازد.
– وقتی در مورد پیشرفت نگرش عاقلانه ای داشته باشید بیشتر احتمال دارد عملکردتان بهبود یابد تا اینکه نا امیدانه محتاج موفقیت باشید. با این طرز فکر یاد خواهید گرفت خطاها و اشتباهات خود را بپذیرید درمانده نشوید و از آنها به سود آینده خود بهره ببرید. و بدون آنکه از اشتباه بترسید دل به دریا می زنید و براحتی به استقبال کارهایی که تا به حال از آن فرار می کردید خواهید رفت.
– اگر صادقانه بپذیرید که تمام تلاشتان را کرده اید اما شکست خورده اید آنگاه به جای آنکه سعی کنید بهترین باشید فقط تلاش خواهید کرد و تلاشهایتان را ملاک ارزشمندی «ایگوی» تان قرار نمی دهید. به این ترتیب صادقانه سعی خواهید کرد بر کارها و خودتان مسلط شوید نه اینکه به دیگرا ثابت کنید از آنها بهترید حتی اگر عملکرد خوبی نداشته باشید.
– کسی که فقط برای رضایت دیگران تلاش میکند هرگز به این مقصد و مقصود نخواهد رسید زیرا دیگران متنوع اند و هریک تعریفی خاص از حسن انجام کار دارد لذا نتیجه کار شما هیچگاه مطابق معیار آنان نخواهد شد و لذا همیشه در عذاب اضطراب بسر خواهید برد.
فیزیکدان 25 ساله نابغه ای که بسیار خوش درخشیده بود کاملا از خود ناراضی بود و کارش به افسردگی کشیده شده بود بطور مثال می گفت قرار است که من کتابی در فیزیک بنویسم و مقاله ای فنی نیز تهیه نمایم اما هنوز جرات شروع آنها را پیدا نکرده ام، چون من باید بتوانم همزمان کتاب را با دست راست و مقاله را با دست چپم بنویسم زیرا گفته می شود که آلبرت انشتین و رابرت اپنهایمر چنین می کرده اند! و من باید بالاتر از آنها و یا لااقل درحد آنها باشم و اگر نتوانم بسیار وحشتناک خواهد بود!.
– وقتی معیارهای ارزیابی خودتان را بسیار بالا و بطور غیر واقعی و تمام خواهانه ای بالا می برید چیزی جز افسرگی و درماندگی نصیبتان نخواهد شد و از رسیدن به اهداف باز خواهید ماند ونتیجه فقط سرکوفت زدن به خود، ناجرات مندی، سرزنش و تنبیه مداوم خودتان خواهد بود.
– باید سعی کنید به جای تمام خواهی از خودتان، انتظارات از خودتان را به توانایی ها و استعدادهای خود خود نزدیک کنید تا به تدریج بارور شدن را حس نمایید و از زندگی لذت ببرید
– هرگاه بتوانید خواسته های آن روزتان را برآورده سازید این کار را انجام دهید اما وقتی به هر دلیلی نتوانستید به خواسته هایتان برسید بجای خود ملامتگری بیاد بیاورید که فردایی هم وجود دارد.
– خود را فرشته ی نجات بشریت فرض نکنید و فقط مکلف به انجام تکلیف باشید زیرا قبل از شما لیل و نهاری بسیار بر این گنبد دوار گذشته است و بعد از شما نیز چنین خواهد بود و شما آخرین نیستید. جناب مولانا می فرماید: رگ رگ است این آب شیرین آب شور — تا قیامت می رود تا نفخ صور
«اقتباس از کتاب زندگی عاقلانه ی آقای آلبرت الیس ترجمه ی آقای فیروز بخت چاپ انتشارات رشد»
لطفا بازخوردی از این پاسخ و سوالات و ابهامات احتمالی را برای ما ارسال دارید و تا حل کامل مشکل ما را همراه خود بدانید.