۱۳۹۳/۰۸/۱۱
–
۸۴۸ بازدید
باسلام،راههای ترک تعصب چیست ودرمقابل تعصب چه چیزهای وجوددارد؟وچه گروهایی درمعرض خطرند؟گروههای سیاسی ای که متعصبندکدامند؟برای مطالعه ی بیشتر؟ودرچندجای قرآن آمده؟ باتشکر
در رابطه با این موضوع به چند گفتار توجه کنید .
الف. گفتار اول
1.تعصب به دو قسم مذموم و ممدوح تقسیم می شود.(1) تعصب که بار منفی دارد و به معنای لجاجت، تکبر و وابستگی غیر منطقی و غیر معقول به کسی یا چیزی است، پیامدهای منفی و تلقی کورکورانه و جمود اندیشی را در پی دارد. تعصب بدین معنا از منظر اسلام مذموم بوده و در آموزه های دینی از آن شدیداً نکوهش شده است،(2) تا آنجا که پیامبر(ص) آن را یکی از ویژگی های جامعه عصر جاهلیت خواند و فرمود: هر کس در دلش به اندازه خردلی عصبیّت باشد خداوند روز قیامت او را با اعراب جاهلیت محشور می کند.(3) همو فرمود: کسی که مردم را دعوت به تعصّب کند از ما نیست و کسی به خاطر تعصّب بجنگد از ما نیست….(4)
امام علی(ع) نیز تعصب غیر منطقی را عامل انحراف و بدبختی خواند.(5)
2. بهترین راه مبارزه با این خوی زشت و طریق نجات از این مهلکه بزرگ، تلاش و کوشش برای بالا بردن سطح فرهنگ و فکر و ایمان هر قوم و جمعیت است. در حقیقت داروی این درد را قرآن مجید نقطه مقابل آن، داشتن سکینه و روح تقوی میداند: یعنی آنجا که ایمان و آرامش و تقوی است، حمیت جاهلیت نیست و آنجا که حمیت جاهلیت است ایمان و تقوی در کار نیست. (. تفسیر نور الثقلین جلد ۵ صفحه ۷۳.)
3.تعصب به معنای حمایت از دین و تلاش در نگهبانی از دین و کوشش در خصوص ترویج آن، ممدوح بوده و در آموزه های دینی بدان سفارش شده است. تعصب دینی که گاهی از آن به غیرت دینی یاد می شود، آن است که هرگاه به دین و مقدسات و ارزش های آن اهانت شود و دین زدایی و ارزش ستیزی ظهور نمود، مسلمانان نباید در برابر آن بی اعتنا باشند، بلکه باید با بهره گیری از خِرَد و زمان شناسی و جامعه شناسی، به دفاع از دین و مقدسات آن بپردازند. همان گونه که بزرگان دین در برابر اهانت به دین بی اعتنا نبوده، حتی برای حفظ دین و ارزش های آن زحمات طاقت فرسا را متحمل شده و بعضاً به شهادت رسیدند بی تردید یکی از علل اصلی قیام امام حسین(ع) حفظ دین و ارزش های آن بود در قیام امام حسین(ع) غیرت و تعصب دینی به اوج خود رسید. امویان دین ستیز، دین و مقدسات آن را مورد تعرض قرار داده و از دین جز پوستی باقی نگذاشته بودند از این رو امام حسین(ع) با خطبه خواندن و سخنرانی مردم را به غیرت دینی فرا خواند و مرگ در راه دین را افخار و زینت دانست: خط الموت علی وُلُد آدم مخطّ القلادة علی جید الفتاة….(6) همچنین امام حسین(ع) در نامه ای به مرم بصره اعلام نمود که دین و ارزش های آن مرده و بدعت ظهور نموده است: من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبر فرا می خوانم. سنّت مرده و بدعت زنده شده ا ست….(7)
کلمات امام دو پیام مهم داشت: یکم دین زدایی و افول غیرت دینی جامعه را فرا گرفته است.
امام حسین(ع) همگان را به غیرت دینی فرا خواند و به مسلمان گوشزد نمود که نباید در برابر دین ستیزی و ارزش زدایی امویان بی تفاوت باشد.
نکته قابل دقت آن است که امام حسین(ع) دشمنان خویش را نیز به غیرت دینی فرا خواند. حضرت در کربلا فرمود: ألا ترون إلی الحق لا یعمل به و إلی الباطل لا یتناهی عنه… فإنّی لا أری الموت إلا سعادة و الحیاة مع الظالمین إلا برماً.(8)
تیغ بهر عزّت دین است و بس مقصد او حفظ آیین است و بس(9)
ائمه دیگر نیز به حفظ دین اهمیت می دادند، زیرا در برابر دین زدایی بی اعتنا نبودند و به ارزش های دینی سخت اهمیت می دادند. قیام و صلح و سکوت ائمه(ع) در راستای حفظ دین صورت گرفت و برای حفظ دین به شهادت رسیدند.
در عصر امام راحل(س) با حکم ارتداد سلمان رشدی به همه مسلمانان درس داد که باید تعصب و غیرت دینی خویش را حفظ کنند، زیرا دین و مقدسات آن را با هیچ مصلحتی نمی توان معامله کرد. فتوای امام راحل(س) در زمانی صادر شد که دین ستیزان و دین گریزان او را متهم به سنت گرایی نموده و او را مخالف بیان و اندیشه خواند؛ ولی غافل از آن بودند که آن امام فرزانه غیرت دینی را سنت پذیرفته شده دانسته و برای آ ن همه تهمت ها را تحمل می کند. تعصب دینی باید بر اساس زمان و جامعه شناسی و خرد ورزی صورت گیرد، در غیر این صورت تعصب دینی به عصبیت کور کورانه تبدیل شده، پیامدهای منفی در پی خواهد داشت. اگر غیر دینی بر اساس عقلانیت و رشد سیاسی و فرهنگی صورت نگیرد، ممکن است تبدیل به نوعی خشونت گرایی شود که با جامعه دینی همسویی ندارد.(کانون گفتگوی قرانی)
منبع:
1. ناصر مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ج 2، ص 217.
2. اصول کافی، ج2، ص 308؛ سوره فتح، آیه 26.
3. اصول کافی، ج 2، ص 308.
4. سنن ابی داود، ح 5121، به نقل از اخلاق در قرآن، ج 2، ص 211.
5. نهج البلاغه، خطبه قاصعه.
6. کشف الغمه، ج2، ص 241.
7. تاریخ طبری،ج 4، ص 266، الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 23؛ مقرّم مقتل الحسین، ص 141 – 142.
8. مقتل مقرم، ص 194؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 5؛ حلیه الاولیاء،ج 2، ص 39؛ العقد الفرید، ج 3، ص 366.
9. کلیات اقبال لاهوری، ص 75.
ب. گفتار دوم
یکی از صفات رذیله انسانی تعصّب ناروا و «وابستگی غیرمنطقی به چیزی» است که انسان را از درک حق و برتری دادن آن بر باطل، باز می دارد.
تعصّبهای ناروا در طول تاریخ بشر مشکلات عدیده ای را به وجود آورده است. سدّ راه هدایت انبیا شدن، درگیریهای ناروا و طولانی، و برتری دادن عدّه ای به ناحق و بدون لیاقت، همه ریشه در تعصبهای ناروا دارد.
امروزه نیز در جهان، تعصّب باعث درگیریها، سلب آزادیها و خود محوریهای نا به جا و به ناحق شده و می شود. تعصب جاهلی، انسان را کور و کر نموده، از دیدن حق و قبول آن در هر جا و هر زمان باز می دارد.
آنچه پیش رو دارید، بررسی مختصر این رذیله خطرناک در آیات و روایات است.
مفهوم واژه تعصّب
تعصّب از مادّه «عَصَبَ» در اصل به معنای رشته هایی است که مفاصل استخوانها و عضلات را به هم پیوند می دهد. سپس این مادّه به معنای هر نوع وابستگی شدید فکری و عملی آمده است که غالبا بار منفی دارد؛ هر چند وابستگی مثبت نیز در مفهوم آن هست.
اقسام تعصّب
تعصّب و حمیّت به دو قسم مذموم و غیرمنطقی و ممدوح و منطقی تقسیم می شود؛ هرچند غالبا این واژه در منابع دینی در بخش منفی و مذموم به کار رفته است.
اگر تعصّب و وابستگی انسان به امور غیرمنطقی همچون نژاد، قبیله و امثال آن باشد، تعصّب مذموم نامیده می شود و در قرآن و روایات از آن به نام «تعصّب جاهلی» یاد شده است و اگر تعصّب و وابستگی نسبت به امور مثبت همچون دین و آیین و مذهب از روی علم و آگاهی باشد، به آن تعصّب مثبت و ممدوح گفته می شود. در روایات نیز به این تقسیم اشاره شده است که به ذکر سه نمونه اکتفا می کنیم:
1. امیرمؤمنان علی علیه السلام در نهج البلاغه در بخشی از خطبه قاصعة می فرماید: «فَأَطْفِئُوا مَا کَمَنَ فِی قُلُوبِکُمْ مِنْ نِیرَانِ الْعَصَبِیَّةِ وَ أَحْقَادِ الْجَاهِلِیَّةِ فَإِنَّمَا تِلْکَ الْحَمِیَّةُ تَکُونُ فِی الْمُسْلِمِ مِنْ خَطَرَاتِ الشَّیْطَانِ وَ نَخَوَاتِهِ وَ نَزَغَاتِهِ وَ نَفَثَاتِه؛ شراره های تعصّب و کینه های جاهلیّت را که در دلهای شما پنهان شده است، خاموش سازید؛ زیرا که این تعصّب [ناروا] در مسلمانان از القائات و کبر و نخوت و فریبها و وسوسه های شیطان است.»
این جملات اشاره به عصبیت و تعصّب منفی دارد؛ امّا در ادامه خطبه به تعصّب مثبت اشاره می کند و می فرماید: «فَإِنْ کَانَ لَا بُدَّ مِنَ الْعَصَبِیَّةِ فَلْیَکُنْ تَعَصُّبُکُمْ لِمَکَارِمِ الْخِصَالِ وَ مَحَامِدِ الْأَفْعَالِ وَ مَحَاسِنِ الْأُمُورِ الَّتِی تَفَاضَلَتْ فِیهَا الْمُجَدَاءُ وَ النُّجَدَاءُ مِنْ بُیُوتَاتِ الْعَرَبِ … فَتَعَصَّبُوا لِخِلَالِ الْحَمْدِ مِنَ الْحِفْظِ لِلْجِوَارِ وَ الْوَفَاءِ بِالذِّمَامِ وَ الطَّاعَةِ لِلْبِرِّ وَ الْمَعْصِیَةِ لِلْکِبْرِ وَ الْأَخْذِ بِالْفَضْلِ وَ الْکَفِّ عَنِ الْبَغْی؛ اگر بناست تعصّبی در کار باشد، پس تعصّب خود را برای اخلاق پسندیده و کارهای نیک و امور نیکی که افراد با شخصیّت و بزرگان از خاندانهای عرب داشتند، قرار دهید!… پس تعصّب بورزید در راه صفات ارزشمند، همچون: حفظ [حقوق[ همسایگان، وفای به عهدها، اطاعت از نیکیها، سرپیچی از تکبّر، جود و بخشش و خودداری از ستم.»
2. از امام زین العابدین علیه السلام درباره تعصّب سؤال شد. حضرت فرمود: «الْعَصَبِیَّةُ الَّتِی یَأْثِمُ عَلَیْهَا صَاحِبُهَا أَنْ یَرَی الرَّجُلُ شِرَارَ قَوْمِهِ خَیْراً مِنْ خِیَارِ قَوْمٍ آخَرِینَ وَ لَیْسَ مِنَ الْعَصَبِیَّةِ أَنْ یُحِبَّ الرَّجُلُ قَوْمَهُ وَ لَکِنْ مِنَ الْعَصَبِیَّةِ أَنْ یُعِینَ قَوْمَهُ عَلَی الظُّلْمِ؛ تعصّبی که دارنده آن گناهکار شمرده می شود، این است که انسان، بدکاران طائفه خود را از نیکوکاران طوایف دیگر بهتر بداند [و به خاطر این تعصّب بدان را بر نیکان مقدّم دارد] و از تعصّب [گناه آور] نیست که انسان به طایفه خود [علاقه و] محبّت داشته باشد؛ ولی تعصّب [ناروا] آن است که قومش را بر ظلم و ستم یاری دهد.»
جمله «لَیْسَ مِنَ الْعَصَبیّة» چون الف و لام در «اَلْعَصبیّة» عهد ذکری است، می خواهد بگوید: دوست داشتن قوم و قبیله تعصّب ناروا نیست، نه اینکه تعصّب روا و ممدوح هم نباشد؛ لذا این روایت می تواند به عنوان شاهدی بر تقسیم تعصب باشد.
3. در حدیث دیگر، حضرت سجاد علیه السلام فرمود: «لَمْ یُدْخِلِ الْجَنَّةَ حَمِیَّةٌ غَیْرُ حَمِیَّةِ حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ ذَلِکَ حِینَ أَسْلَمَ غَضَباً لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فِی حَدِیثِ السَّلَی الَّذِی أُلْقِیَ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ؛ هیچ تعصّبی [انسان را] وارد بهشت نمی کند، جز [تعصّبی همچون] تعصّب حمزة بن عبدالمطلب و این زمانی بود که اسلام را برگزید به خاطر خشم به نفع پیامبر صلی الله علیه و آله در داستان [بی احترامی که به پیامبر صلی الله علیه و آله شد و] بچه دان حیوانی که بر پیامبر صلی الله علیه و آله انداخته شد.»
روشن است که تعصّب حمزه در واقع برای دفاع از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مقابل مشرکان بی ادب و بی منطق بود و تعصّب در دفاع از حق، تعصّب ممدوح و پسندیده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بعد از شهادت حمزه به شدّت برای او گریه کرد و با جملاتی به این تعصّب ممدوح اشاره نمود؛ آنجا که فرمود: «… یا حَمْزَةُ یا فاعِلَ الْخَیْراتِ یا کاشِفَ الْکُرُباتِ یا ذابُّ یا مانِعُ عَنْ وَجْهِ رَسُولِ اللّه ِ؛ ای حمزه! ای انجام دهنده کارهای خیر! ای برطرف کننده سختیها [از پیامبر]! ای دفاع کننده [از رسول خدا]! و ای دور کننده [دشمن] از برابر رسول خدا!»
حال، آنچه مورد بحث و پی گیری قرار می گیرد، تعصّب مذموم و نارواست؛ چرا که اطلاق تعصّب، غالبا به تعصّب مذموم انصراف دارد.
تعصّب در قرآن
در قرآن کریم داستانهای فراوانی درباره تعصّب آمده که به عنوان نمونه به برخی از آنها اشاره می شود:
1. تعصّب اقوام گذشته
قرآن می فرماید: «قالُوا أَ جِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ ما کانَ یَعْبُدُ آباوءُنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادِقینَ»؛ «[به حضرت هود علیه السلام ] گفتند: آیا به سراغ ما آمده ای که تنها خدای یگانه را بپرستیم و آنچه را پدران ما می پرستیدند، رها کنیم! پس اگر راست می گویی، آنچه را [از بلا و عذاب] به ما وعده می دهی، بیاور! [ما آماده ایم.]»
پافشاری بر آنچه پدران پذیرفته اند بدون منطق صحیح و دلیل محکم، همان تعصّب جاهلی است. جالب این است که قرآن کریم این منطق پوچ و تعصّب کور جاهلی را در موارد متعددی از سوی اقوام انبیاء در مقابل آنان منعکس نموده است؛ چنان که قوم ابراهیم علیه السلام گفتند: «وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدینَ»؛ «ما پدران خود را یافتیم که آنها (بتها) را عبادت می کنند.»
و قوم موسی علیه السلام و فرعونیان نیز در برابر او گفتند: «أَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمّا وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا»؛ «آیا آمده ای که ما را از آنچه پدرانمان را بر آن یافتیم، منصرف سازی!»
و در عصر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز گفتند: «بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا»؛ «ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروی می کنیم.»
و قرآن جواب می دهد که این منطق بی جاست و تعصّب کور جاهلی است: «أَ وَ لَوْ کانَ آباوءُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ»؛ «آیا اگر حتی پدران آنها چیزی نفهمیدند و هدایت نیافتند [باز هم از آنان پیروی می کنند]!»
گویا استقراء در بین اقوام گذشته تام می شود که همه گرفتار تعصّب ناروا بودند؛ لذا قرآن به صورت یک قاعده کلّی و یک جمع بندی عمومی می فرماید: «وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فی قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ إِلاّ قالَ مُتْرَفُوها إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ»؛ «و این گونه در هیچ شهر و دیاری پیش از تو [پیامبر] انذار کننده ای نفرستادیم، مگر اینکه ثروتمندان مست و مغرور آن دیار گفتند: ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و به آثار آنان اقتدا می کنیم.»
2. صلح حدبیّه و تعصّب مشرکان
مشرکان با اینکه در جریان صلح حدیبیه آیات و نشانه های حقّانیّت رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدند و متوجّه شدند، ولی به خاطر تعصّب کور جاهلی ایمان نیاوردند. قرآن به این جریان اشاره می کند و می فرماید: «إِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُوءْمِنینَ وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی وَ کانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ کانَ اللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیماً»؛ [به خاطر بیاورید] هنگامی را که کافران در دلهای خود تعصّب [و نخوت] جاهلیّت داشتند؛ پس [در مقابل، [خداوند آرامش و سکینه خود را بر رسول خویش و مؤمنان نازل فرمود و آنها را به حقیقت تقوا ملزم ساخت و آنان از هر کس شایسته تر و اهل آن بودند و خداوند به همه چیز داناست.»
حمیّت از مادّه حَمْی (بر وزن حَمْد) به معنی حرارتی است که بر اثر عوامل خارجی در بدن انسان یا اشیای دیگر به وجود می آید. به همین دلیل، به حالت تَب، حُمّی (بر وزن کبری) گفته می شود.
سپس به حالات روحی همچون خشم و تکبّر و تعصّب، حمیّت گفته شده است؛ چرا که همه اینها حالتی آتشین در انسان ایجاد می کند.
جالب اینکه در آیه فوق حمیّت به جاهلیّت اضافه شده که بیانگر تعصّبهای برخاسته از جهل و نادانی است و سکینه که نقطه مقابل آن است، به خدا نسبت داده شده و به معنی آرامشی است آگاهانه و برخاسته از ایمان.
3. تعصّب اقوام بر علیه یکدیگر
قرآن کریم می فرماید: «وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصاری عَلی شَیْءٍ وَ قالَتِ النَّصاری لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلی شَیْءٍ وَ هُمْ یَتْلُونَ الْکِتابَ کَذلِکَ قالَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فیما کانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ»؛ «یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ موقعیتی [نزد خدا[ ندارند. و مسیحیان نیز گفتند: یهودیان هیچ موقعیتی ندارند [و بر باطل اند]؛ در حالی که هر دو دسته کتاب آسمانی را می خوانند [و باید از این گونه تعصّبها برکنار باشند]. افراد نادان [دیگر، همچون مشرکان] نیز سخنی همانند سخن آنها گفتند. خداوند، روز قیامت درباره آنچه در آن اختلاف داشتند، بین آنها داوری می کند.»
این آیه نشان می دهد که برتر دانستن یهود نسبت به مسیحیّت به صورت مطلق و یا برتر دانستن مسیحیّت نسبت به یهود به صورت بی قید و همین طور برتر دانستن هر قومی نسبت به قوم دیگر بدون علم و آگاهی و معیارهای منطقی که می توان گفت ناشی از تعصّب جاهلی و کُور است، خطا و اشتباه می باشد.
اسلام معیار برتری را فقط تقوا و پاکی می داند، نه مسائلی همچون: قوم، نژاد، موقعیّت شغلی و ثروت.
حوزه نت
ج. گفتار سوم
“تعصب” و”عصبیت” در اصل از ماده”عصب” به معنى رگها وپى هایى است که مفاصل را به هم ارتباط مى دهد، سپس هر گونه ارتباط و به هم پیوستگى را تعصب و عصبیت نامیده اند، اما معمولا این لفظ در مفهوم افراطى و مذموم آن به کار مى رود. تعصب و تحجر به معنای ایستایی، تحول ناپذیری، جمود و برنتابیدن فرهنگ و ارزشهای حق و متعالی است که هم در ساحت بینش و دانش (تحجر) و هم در حوزه گرایش و رفتار (جمود) بروز و ظهور دارد و عقل و دل و ابزارهای معرفتیاب و منابع شناختزا را نیز شامل میگردد.[1] ابن منظور در مورد معنای لغوی عصبیّت می گوید: «عصبة خویشاوندان پدری هستند ودر پی آن شخص به دنبال طرفداری و دفاع از قوم و قبیله خود میباشد.»[2]
تعصب در قرآن و روایات:
در بررسی آیات قرآن گوشه اى از ادعاهاى بى دلیل جمعى از یهود و نصارى را میبینیم که نتیجه اش انحصار طلبى و سپس تعصب است. در آیهای میفرماید:
«یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ موقعیتى نزد خدا ندارند و مسیحیان نیز گفتند: یهودیان هیچ موقعیتى ندارند و بر باطلند».[3]جمله” لیست… على شى ء” اشاره به این است که آنها در پیشگاه خدا مقامى ندارند، یا اینکه دین و آئین آنها چیز قابل ملاحظه اى نیست. سپس اضافه مى کند: آنها این سخنان را مى گویند در حالى که کتاب آسمانى را مى خوانند”! یعنى با در دست داشتن کتاب الهى که مى تواند راهگشاى آنها در این مسائل باشد این گونه سخنان که سرچشمه اى جز تعصب و عناد و لجاج ندارد بسیار عجیب است.
این آیه سرچشمه اصلى تعصب را، جهل و نادانى معرفى کرده است. زیرا افراد نادان همواره در محیط زندگى خود محصورند و غیر آن را قبول ندارند، به آئینى که از کودکى با آن آشنا شده اند هر چند خرافى و بىاساس باشد سخت دل مى بندند و غیر آن را منکر مى شوند.[4] البته در بررسی واژه جمود، آیه دیگری مطرح میشود که میفرماید: “پس از آن دلهاى شما چون سنگ، سخت گردید، حتى سخت تر از سنگ که از سنگ گاه جویها روان شود و چون شکافته شود آب از آن بیرون جهد”[5] که در حقیقت آدمیانی را منظور میکند که تمام وجودشان سخت و سیاه شده و در برابر اندیشه، اشراق، شناخت و شهود نفوذ ناپذیرند و از جرگه اصحاب تفکر و اندیشه و ارباب شهود و ذوق، خارج بوده و هدایت ناپذیرند.
در روایات اسلامى نیز از موضوع تعصب به عنوان یک اخلاق مذموم، شدیداً نکوهش شده است تا آنجا که در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام(ص) مى خوانیم:
«ایشان همه روز از شش چیز به خدا پناه مى برد: از شک و شرک و حمیت (تعصب) و غضب و ظلم و حسد».[6]
هنگامیکه پیامبر اسلام، مشرکین را به آئین یکتاپرستى دعوت میکرد آنان بنا به محدودیت فرهنگى و فکرى که داشتند و نظر به تعصب قومى، پاسخ مى دادند: رفتار و عقائد ما همانست که پدران ما داشته اند و هرگز تغییر مسلک نخواهیم داد. بنابراین از پندها و اندرزهاى رسول خدا(ص) جز فریاد دعوت چیزى نمیشنیدند؛ درست مانند گوسفندانى که سخت سرگرم چرا باشند و گاه گاهى فریاد چوپان را بشنوند ولى هرگز به آن توجه نکرده و به راه خود ادامه دهند.[7] همچنین از روایات استفاده مى شود که ابلیس نخستین کسى بود که تعصب به خرج داد. على(ع) نیز بحث رسا و کوبنده اى در خطبه قاصعه در این زمینه بیان فرموده است:
«ابلیس در برابر آدم به خاطر اصل و اساس خویش تعصب ورزید و آدم را مورد طعن قرار داد و گفت:” من از آتشم تو از خاک»[8]
تعصب ممدوح ومذموم
تعبیر دیگر که از عصبیت در آیات و روایات آمده” حمیت” یا” حمیت جاهلیت” است.” حمیت” در اصل از ماده” حمى” به معنى حرارت است و سپس در معنى غضب و بعدا به معنى نخوت و تعصب آمیخته با غضب به کار رفته است. این واژه گاه در همین معنى مذموم (توأم با قید جاهلیت، یا بدون آن) و گاه در معنى ممدوح و پسندیده به کار مى رود و اشاره به غیرت منطقى و تعصب در امور مثبت و سازنده است.[9] امام علی(ع) میفرماید: “اگر قرار هست تعصبى داشته باشید این تعصب شما به خاطر اخلاق پسندیده، افعال نیک و کارهاى خوب باشد”.[10]ضمنا از این حدیث بخوبى روشن مى شود که ایستادگى سرسختانه براى طرفدارى از یک واقعیت مطلوب، نه تنها تعصب مذموم نیست، بلکه مى تواند خلاء روحى انسان را در پیوندهاى نادرست جاهلى پر کند.[11] درحدیثى از امام باقر(ع) مى خوانیم که از آن حضرت درباره” تعصب” سؤال کردند. ایشان فرمودند:
“ تعصبى که انسان به خاطر آن گناهکار مى شود این است که اشرار قومش را بهتر از نیکان قوم دیگر بداند، اما اینکه انسان قوم و قبیله خویش را دوست دارد عصبیت نیست، عصبیت آن است که انسان قوم و قبیله خود را در ستمگرى یارى دهد”[12].
امیر مؤمنان على(ع) به هنگام انتقاد از بعضى از یاران سست عنصر و سرکش مى فرماید: “گرفتار مردمى شده ام که اگر فرمان دهم اطاعت نمى کنند و اگر دعوتشان کنم اجابت نمى کنند… آیا دین ندارید که شما را جمع کند؟ یا غیرتى که شما را به خشم آورد؟ (و به انجام وظائف وا دارد).[13] تعصب غالبا در همان معنى مذموم به کار رفته است، چنانکه امیر مؤمنان على(ع) در خطبه” قاصعه” بارها روى این معنى تکیه کرده است؛ هنگامى که مردم را از تعصبات جاهلیت بر حذر مى دارد، مى فرماید:
“شراره هاى تعصب و کینه هاى جاهلى را که در قلب دارید خاموش سازید که این نخوت و حمیت و تعصب ناروا در مسلمانان از القائات و نخوت و وسوسه شیطان است”.[14]
مساله فطری بودن غیرت
دین اسلام مساله غیرت و تعصب را باطل معرفى نکرده و بلکه اصل آن را حفظ نموده است. زیرا غیرت ریشه در فطرت انسانی دارد و اسلام هم دین فطرت است.البته در جزئیات تعصب دخالت کرده و فرموده است آن قدر از غیرت و تعصب که مطابق با فطرت است حق میباشد ولی شاخ و برگى که اقوام به آن داده اند باطل میباشد. مثلا در طی زندگی مواقعى وجود دارد که شخص احساس میکند دیگران به منافع او تجاوز مى کنند و رعایت احترام مقدسات (مثلا اطفال و ناموس) او را نمى کنند و یا درصدد هستند آبروى او را بریزند و خاندان او راهتک حرمت نمایند، در اینجا است که باورهای دینی او را وادار به دفاع مى سازد.
به عبارت دیگر لزوم دفاع از خود و از متعلقات خود حکمى است که فطرت، به گردن بشر انداختهاست. البته نحوه بکار بردن این نیرو و اطاعت از این حکم فطرت به دو گونه میباشد: یکى به نحو شایسته یعنی بکار گیری تعصب وغیرت انسانی برای دفاع از حق خود و دیگرى به نحو ناشایست و مذموم ؛ یعنی خود عمل باطل باشد و برای حفظ باطل هم انجام گیرد که معلوم است در این صورت چه فساد و شقاوتى در پى دارد و چقدر نظام امور زندگى را به هم مى زند. [15]
تعصبات شدید نژادى و قبیلگى
بدون شک انسان به هر سرزمین یا قبیله و نژادى تعلق داشته باشد نسبت به آن عشق مى ورزد و این پیوند علاقه او با سرزمین و قوم و نژادش نه تنها عیب نیست بلکه عامل سازنده اى براى همکاریهاى اجتماعى او است. ولى اگر این امر از حدش بگذرد به صورت مخرب و گاه فاجعه آفرین درخواهد آمد و منظور از تعصب نژادى و قبیلگى که مورد نکوهش قرار مى گیرد همین” افراط” است.
دفاع افراطى از قوم و قبیله و نژاد و وطن، سرچشمه بسیارى از جنگها در طول تاریخ بوده است و عاملى براى انتقال خرافات و زشتیها -تحت عنوان آداب و سنن قبیله و نژاد- به اقوام دیگر شده است.
این دفاع و طرفدارى افراطى گاه به جایى مى رسد که بدترین افراد قبیله در نظر او زیبا و بهترین افراد قبیله دیگر در نظر او زشت و شوم است و همچنین آداب و سنتهاى زشت و زیبا و به تعبیر دیگر تعصب نژادى پرده اى است از خود خواهى و جهل که بر روى افکار و درک و عقل انسان قرار مى گیرد و قضاوت صحیح را از کار مى اندازد.
این حالت عصبیت در میان بعضى اقوام صورت حادترى دارد، از جمله گروهى از اعراب که به تعصب، معروف و مشهورند. خداوند در آیه مبارکه چنین میفرماید: [16]«اگر قرآن بر غیر عرب نازل مى شد (اعراب)هرگز به آن ایمان نمى آوردند.»[17]
عوامل ومولفه های تعصب ورزی
1- تکبر
یکی از ریشه های تعصب ، تکبر میباشد که نمونه بارز آن در داستان سجده نکردن شیطان بر آدم نمایان میشود. امام علی(ع) در این باره میفرماید: ”ابلیس به خاطر اصل وریشه خود بر آدم تعصب ورزید”. [18]2- مال وثروت
امیرالمومنین در یکی دیگر از بیانات خود میفرماید: “اما توانگران از مرفهین امتهای گذشته به خاطر آثار نعمتها تعصب ورزیدند”.[19]3- تقلید کورکورانه
تقلید اقسام مختلفی دارد که یک نوع ازآن مذموم است وآن تقلید جاهل از جاهل میباشد که گاه عامل اصلی تعصب وغیرت ورزی نابجا میباشد. همچنین پیروی ناآگاهانه ودفاع افراطى از پدران و اجداد و شخصیتهای بزرگ قوم و قبیله، سرچشمه بسیارى از جنگها در طول تاریخ بوده است و عاملى براى انتقال خرافات و زشتیها- تحت عنوان آداب و سنن قبیله و نژاد- به اقوام دیگر شده است.
شهید مطهری در کتاب اسلام و مقتضیات زمان، جریان خوارج را اولین جریان جمود آمیز در ضربه زدن به اسلام معرفی میکند که در بستری سیاسی، بر اثر خلاهای فکری و معرفتی و فقدان عمق اندیشه و درک مفاهیم قرآنی شکل گرفت.[20] همچنین ایشان، مولفههایی چون: نگرش محدود به اسلام، عدم شناخت نیازهای زمان، عدم پاسخ گویی عمیق و فراگیر به سوالها و شبهات و حتی توقف در آنها و در جا زدن و شبیه سازی فرهنگ اسلام به فرهنگ کلیسایی قرون وسطی را از مولفههای ساختاری و بنیادین جهل، جمود، تحجر میداند.[21]
آثار تحجر وتعصب ورزی
1- بی ایمانی
در حدیثی از امام صادق(ع) مى خوانیم:
“ کسى که تعصب به خرج دهد یا براى او تعصب داشته باشند پیوند ایمان را از گردن خویش برداشته است”. [22] 2- انحراف از حق
اصولا انتقال سنتهاى غلط از قومى به قوم دیگر در سایه شوم همین” حمیت جاهلیت” صورت مى گیرد و پافشارى اقوام منحرف در برابر انبیاء و رهبران الهى نیز غالبا از همین رهگذر است.[23] تحجر عقلی، قلبی و تحجر در موضع عملی و رفتاری، علت عدم پذیرش حق و گرایش به کمال و سعادت واقعی میگردد[24].
3- سوء مدیریت
«تحجرگرایی» مانع جدی در شکوفایی اندیشه دینی و ایجاد تعامل مثبت نظری و عملی با «حقیقت»، «معرفت»، حکمت و حکومت، مدیریت و سیاست و حتی تقدیر معیشت است و متحجران از اسلام جز آموزههای بسته و رسوب شده و انعطاف ناپذیر در برخورد با اقتضائات زمان و مکان و تغییر موضوع و محمولها ندارند و هرگز پذیرای نقد اندیشه و عمل خویش، بازشناسی و بازنگری فکر و فعل به اصطلاح اسلامی خود نیستند و همواره راکد و تحول ناپذیرند.[25]4- عقب ماندگی و جاهلیت
به هر حال، شک نیست که وجود چنین حالتى در فرد یا جامعه باعث عقب ماندگى و سقوط آن جامعه است، پرده هاى سنگینى بر عقل و فکر مى افکند و انسان را از درک صحیح و تشخیص سالم باز مى دارد و گاه تمام مصالح او را به باد فنا مى دهد. چنانچه در حدیثی از حضرت رسول(ص) آمده است: ”کسى که در قلبش به اندازه دانه خردلى عصبیت باشد خداوند روز قیامت او را با اعراب جاهلیت محشور مى کند”.[26]5- ایجاد تفرقه در جامعه
اگر جامعهای از مجموع افراد و گروههای متعصب که یکدیگر را قبول ندارند تشکیل شده باشد، هیچگاه اتحاد و انسجام در بین آنها رخ نخواهد داد.
به همین جهت میباشد که استعمار گران تلاش میکنند بین ملتهای اسلامی تعصب کورکورانه و منفی را رواج دهند و حتی در داخل کشور هم با ایجاد تعصب مذموم بین گروهها و اقوام مختلف وحدت ملی را از بین میبرند. ٌُ
راه علاج ودرمان
بهترین راه مبارزه با این خوى زشت و طریق نجات از این مهلکه بزرگ، تلاش و کوشش براى بالا بردن سطح فرهنگ و فکر و ایمان هر قوم و جمعیت است. در حقیقت داروى این درد را قرآن مجید نقطه مقابل آن، داشتن سکینه و روح تقوى می داند: یعنی آنجا که ایمان و آرامش و تقوى است، حمیت جاهلیت نیست و آنجا که حمیت جاهلیت است ایمان و تقوى در کار نیست! [27]نقل شده است که میان زن عرب و عجم اختلافی پیدا شد. نزد حضرت علی(ع) آمدند و حضرت تفاوتی قائل نشد. زن عرب اعتراض کرد. امام دو مشت خاک در دست گرفت و فرمود: “میان این دو مشت فرقی نمی یابم.”[28] البته درست است که اسلام اصل تعصب و غیرت را که حکمى است فطرى تایید مى کند اما آنجایی که تعصب ورزیدن، خداپسند باشد، باید تعصب ورزید، مانند جایی که شکم بند گوسفندی را در حال سجود بر پیامبر(ص) پرتاب کردند، حمزة بن عبدالمطلب عصبانی شد و گفت: به خاطر این بی ادبی من مسلمان شدم.[29] در پایان به مطلبی از حضرت امام خمینی (ره) اشاره میشود که فرمودند:
«ما باید سعی کنیم حصارهای جهل و خرافه را شکسته تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدی(ص) برسیم.»[30][1].مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار، ج نوزدهم، قم، نشر صدرا، ص 110.
[2]. «إن یدعوالرجل إلی نصرة عُصبته و التألّب معهم علی من یناویهم ظالمین او مظلومین»، ابن منظور، لسان العرب؛ قم، نشر ادب الحوزه, ج1/ ذیل ماده عصب.
[3]. (وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصارى عَلى شَیْ ءٍ وَ قالَتِ النَّصارى لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلى شَیْ ءٍ وَ هُمْ یَتْلُونَ الْکِتابَ).بقره/113
[4]. مکارم شیرازى، ناصر؛تفسیر نمونه، تهران ، دار الکتب الإسلامیة، 1374ش، ج 1، ص: 407
[5]. ((ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجاره او اشد قسوه.)) بقره/74
[6]. کان رسول اللَّه(ص) یتعوذ فى کل یوم من ست من الشک و الشرک و الحمیة و الغضب و البغى و الحسد بحار ج 73 ص 289
[7]. تفسیر نمونه، ج 15، ص: 356
[8]. اما ابلیس فتعصب على آدم لاصله و طعن علیه فى خلقته، فقال انا نارى و انت طینى نهج البلاغه، خطبه قاصعه
[9].تفسیر نمونه، ج 22، ص: 100
[10]. « فان کان لا بد من العصبیة فلیکن تعصبکم لمکارم الخصال و محامد الافعال و محاسن الامور» نهج البلاغه خطبه 192 (خطبه قاصعة).
[11]. تفسیر نمونه، ج 15، ص: 355
[12]. (العصبیة التی یاثم علیها صاحبها ان یرى الرجل شرار قومه خیرا من خیار قوم آخرین، و لیس من العصبیة ان یحب الرجل قومه، و لکن من العصبیة ان یعین قومه على الظلم. (اصول کافى (باب العصبیه) ج 2 صفحه 233.
[13].(( منیت بمن لا یطیع اذا امرت و لا یجیب اذا دعوت…اما دین یجمعکم و لا حمیة تحمشکم.)) نهج البلاغه خطبه 39.
[14]. فاطفئوا ما کمن فى قلوبکم من نیران العصبیة و احقاد الجاهلیة، فانما تلک الحمیة تکون فى المسلم من خطرات الشیطان و نخواته و نزغاته و نفثاته. نهج البلاغه خطبه 192
[15]. طباطبایی، محمد حسین؛ترجمه تفسیر المیزان ، موسوى همدانى سید محمد باقر، قم ، دفتر انتشارات اسلامى جامعه ى مدرسین حوزه علمیه، 1374، ج 4، ص: 674
[16]. تفسیر نمونه، ج 15، ص: 354
[17]. ـوَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلی بَعْضِ الاعْجَمینَ فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُومِنین -شعراء/199-198
[18]. اما ابلیس فتعصب علی آدم لاصله وطعن فی خلقته فقال انا ناری وانت طینی. نهج البلاغه خطبه 192
[19]. واما الاغنیاء من مترفه الامم فتعصبوا لاثار مواقع النعم نهج البلاغه خطبه 192
[20]. مطهری، مرتضی؛ اسلام و مقتضیات زمان، قم، نشر صدرا، اردیبهشت، 1376، ص 115.
[21]. مطهری، مرتضی؛ تکامل اجتماعی اسلام، ، قم، نشر صدرا، ص 189.و علل گرایش مادیگری، ص 218،
[22].( من تعصب او تعصب له فقد خلع ربقة الایمان من عنقه( اصول کافى جلد 2 (باب العصبیه) ص 232.
[23].تفسیر نمونه، ج 22، ص: 101
[24]. ـوَ إِذا قیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللّهُ قالُوا نُومِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ یَکْفُرُونَ بِما وَراءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیاءَ اللّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُومِنینَ[بقره/91
[25]. مجموعه آثار، ج نوزدهم، ص 110.
[26]. ـ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ حَبَّةٌ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ عَصَبِیَّةٍ بَعَثَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَعَ أَعْرَابِ الْجَاهِلِیَّةِ[کافی، ج2، ص308
[27]. تفسیر نور الثقلین جلد 5 صفحه 73
[28]. خدمات متقابل، ص125
[29]. ـ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ(ع):لَمْ یُدْخِلِ الْجَنَّةَ حَمِیَّةٌ غَیْرُ حَمِیَّةِ حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ ذَلِکَ حِینَ أَسْلَمَ غَضَباً لِلنَّبِیِّ ص فِی حَدِیثِ السَّلَی الَّذِی أُلْقِیَ عَلَی النَّبِیِّ(ص)[کافی، ج2، ص308.
[30]. امام خمینی، صحیفه نور، ج 3، ص 41.
pajoohe.com