تریبون آزاد(بخش هشتم)
اینجا تریبون باران است. اگر جزو افرادی هستید که خستهاید، کسی نیست که به حرفهایتان گوش دهد و دلسوزانه درکتان کند، اگر حال و حوصله ندارید، آدرس را درست آمدهاید؛ اینجا همان جایی است که میتوانید مشتهایتان را گره کنید و محکم به صفحه بکوبید که: آقا! این چه وضعشه؟ هر سؤالی که دارید از ما بپرسید، دربارهی درس و معلّمتان، دربارهی محیط خانه و بیرون از خانه، دربارهی دوست چندین سالهیتان که قهر کرده و هر چیز که ذهنتان را درگیر کرده، برای ما بنویسید تا ته و توی قضیّه را دربیاوریم. کارشناسان ما در این صفحه آمادهاند تا جوابگوی صدای فریادهای شما باشند؛ البتّه کمی آرامتر هم فریاد بکشید ما میشنویم، به فکر لایههای اوزون و دیوار صوتی هم باشید.
دوستان بارانی عزیز! تعداد زیادی از پیام های شما به دست مان رسیده که به نوبت همه ی آن ها توّسط کارشناس نشریّه بررسی خواهند شد.
سوگند شانزدهساله
من یه دختر شانزدهساله هستم. مدّتی به خاطر گذروندن یه دورهی آموزشی مجبور شدم در خوابگاه زندگی کنم. برای اینکه با بچّههای دیگه ارتباط و تعامل داشته باشم مدام بهشون خدمات میدادم؛ حتّی کارهایی رو که خودم از انجامش ناراحت میشدم به خاطر جلب محبّت و حمایت اونها انجام میدادم. بعد از یه مدّت یه دختر هم سنّ خودم هم به گروهمون اضافه شد؛ ولی اون برای جلب رضایت بقیّه هیچ کار خاصّی انجام نمیداد و در واقع به هیچ کس باج نمیداد؛ امّا با وجود این، همه بهش احترام میذاشتن. این مسئله خیلی برام گرون تموم شد و احساس کردم مورد سوءاستفاده واقع شدم؛ البتّه میدونم تقصیر خودم بوده؛ ولی نمیدونم چرا اینجوریام.
کارشناس باران
دوست خوب باران سلام! برای به دست آوردن محبت دیگران باید یه اصولی رعایت بشه که مهمترین اصل داشتن صداقت و امانتداریه، همکاری کردن و حتّی ایثار و گذشت داشتن در زندگی خوابگاهی یکی از اصول اخلاقی و انسانیه؛ ولی اگر صرفاً از این طریق و به صورت ظاهری بخواهی کار همخوابگاهیهات رو انجام بدی تا نظر اونا رو جلب کنی چندان موفق نمیشی؛ در دین اسلام تأکید زیادی بر کم حرف بودن و رعایت حقّ دوستی شده که همهی اینها میتونه راهنما و چراغ هدایتی برای من و شما باشه، پیشنهاد میکنم با مهربونی و داشتن صداقت و امانتداری جایگاه خودت رو پیش دوستانت پیدا کنی.
بینام
باران عزیز! من از کارشناستون یه سؤال مهم دارم و اونم اینه که ما نوجوانها چطور باید بفهمیم افراط میکنیم یا نه؟ مدّتی هست که خیلی به مسائل مذهبی و مطالعه دربارهی شهدا یا رفتن به سفر راهیان نور علاقهمند شدم. همش دوست دارم دربارهی شهدا کتاب بخونم یا مثلاً عکس پروفایلم رو عکس شهدا بذارم؛ امّا مامانم بهم میگه تو داری افراط میکنی. میگه باید مثل قدیما کتابهای مختلف بخونی. میگه تو نوجوونی و نباید همش به این چیزها فکر کنی. تازگیا از ترس اینکه نکنه سرزنشم کنه یواشکی کتابای دفاع مقدّس رو میخونم. دلم میخواد دربارهی شهدا هر چی میدونم برای مامانم هم بگم؛ ولی اون زود حوصلهاش سر میره. به نظرتون من واقعاً دارم افراط میکنم؟
کارشناس باران
دوست عزیزم! بهت افتخار میکنم که دنبال شناخت و پی بردن به ارزشهای شهدای عزیزمان هستی، این شناخت زمانی خیلی باارزش میشه که ما هم سیرت و بصیرت شهدا رو داشته باشیم. همونطور که مطالعه کردی، متوجّه شدی که شهدای عزیز، که قهرمانان واقعی هستند، یک زندگی کاملاً معمولی داشتن و هر چیز رو به اندازهی خودش رعایت میکردن و حتّی در بهجا آوردن وظایف دینی نه افراط میکردن و نه تفریط، پس ما هم باید از اونا الگو بگیریم و هر چیز رو به اندازه رعایت کنیم و یک زندگی کاملاً معمولی داشته باشیم؛ البتّه با الگو گرفتن از این عزیزان. شهدا همیشه از ما خواستن که در زندگیمون شجاع باشیم، دروغ نگیم، غیبت نکنیم، نسبت به واجبات و دینمون بیتفاوت نباشیم و از کنار گناه به راحتی عبور نکنیم و… خب میبینی که همهی اینا رو خیلی راحت میتونیم تو زندگیمون رعایت کنیم.
جواد هفدهساله
من هفده سالمه. چند سالی میشه که تابستونا کار میکنم و پولم رو پسانداز میکنم تا بتونم در آینده برای ازدواج و تحصیل ازش استفاده کنم. کلّاً پسانداز کردن رو دوست دارم؛ ولی مشکلم اینه که پدرم هر دفعه به یه بهانه پولهامو ازم میگیره و همش میگه بهت پس میدم؛ ولی پس نمیده. الانم به بهانهی خرید جهیزیّه برای خواهرم همهی پولم رو بهش دادم. خیلی ناامیدم از اینکه بتونم برای خودم پسانداز کنم؛ البتّه اینم میدونم که پدرم حقیقتاً به این پول احتیاج داره و مطمئن هستم اگر داشت بهم پس میداد؛ ولی نمیدونم آیا اون روز میرسه بالاخره یا نه!
کارشناس باران
آقا جواد گل! ماشاءالله برای خودت مردی شدی و میتونی کار کنی و پولهات رو پسانداز کنی، من و همسنّوسالام هم تو سنّ شما که بودیم تابستونا میرفتیم کنار دست یه اوسا وامیسادیم هم یه حرفه یاد میگرفتیم هم برای خودمون پسانداز جمع میکردیم. سال تحصیلی هم که میشد با همون پساندازامون وسایل و دفتر و مداد مدرسه رو تهیّه میکردیم. خب این کار ما یه کمک بود به پدر و مادرمون و این کار شما هم نوعی دیگه از کمکه. همونطور که خودت گفتی پدر شما از پسانداز برای جهیزیّهی خواهرتون داره استفاده میکنه، پس وقتی در نهایت شادی مراسم عروسی انجام شد شما هم میتونین به پسانداز کردن پولهات ادامه بدی؛ ولی تا اون زمان پدر به شما به دید یک یاور و کمکرسان نگاه میکنه که میتونه تو زندگی روش حساب باز کنه، به نظرت چه ارزشی بالاتر از این میتونه باشه که توی این سنّ و سال پدرتون رو شما حساب کنه؟! مطمئن باش پدر و مادرهامون خیلی حواسشون به ما هست و همونطور که دارن برای خواهرت زحمت میکشن بموقع برای شما هم جبران میکنن.
ملیکا چهاردهساله
سلام باران! من یه مشکلی دارم که میخوام با کارشناس شما دربارهاش صحبت کنم، مشکلم اینه که هر اتّفاق بدی میافته پدرم منو مقصّر میدونه و بارها منو بابت کاری که اصلاً مقصر نبودم سرزنش کرده. الان جوری شدم که خودمم حس میکنم همهی اتّفاقات بد دنیا تقصیر منه و مدام خودمو سرزنش میکنم. چرا پدرم باید همیشه منو مقصّر بدونه؟
کارشناس باران
ملیکای عزیز، دختر گلم! سنّ شما در مرحلهی حسّاسی قرار داره برای برخی از کارا پیش خانواده کوچیک هستین و برای برخی کارا بزرگ؛ بهترین کار اینه که خود ما متوجّه بشیم چه کاری در حدّ و اندازهی ماست و چه کاری نیست. پدر و مادرامون که باارزشترین چیز در زندگیشون ما هستیم، بعضی وقتا یهخورده کمحوصله میشن که میشه تو یه زمان مناسبی بریم و باهاشون خیلی راحت صحبت کنیم و دربارهی موضوعی که بهمون ایراد گرفتن توضیح بدیم؛ البتّه ای کاش جایی تو مجلّه مخصوص بزرگترا داشتیم تا اونجا براشون توضیح میدادیم، اگه میبینی پدرتون شما رو مورد سرزنش قرار میده و مقصّر شما نیستین، میتونی از مادرت کمک بخوای و موضوع رو براش توضیح بدی تا از اون طریق با پدرتون صحبت کنه.
منبع: مجله باران