طلسمات

خانه » همه » مذهبی » تصور خدا و لیس کمثله شئ

تصور خدا و لیس کمثله شئ


تصور خدا و لیس کمثله شئ

۱۳۹۲/۰۵/۲۱


۳۹۶ بازدید

اگر نمیتوان ذات خدا را شناخت یا تصور و تخیلی ازو داشت پس دیگه خداشناسی تعطیله؟

شناخت خداوند با مفاهیم ذهنی، به یک معنا ناممکن و به یک معنی امری میسور است اما شناخت کنه و ذات و صفات خداوند از طریق مفاهیمی ذهنی که خود شناخته ذهن بشر است، امری ناممکن است زیرا مستلزم احاطه محدود بر نامحدود است و این عقلا و منطقا محال است. اما این به معنای آن نیست که انسان هیچ گونه شناخت عقلی و مفهومی از خداوند ندارد به گونه ای که منجر به تعطیل شناخت خداوند بشود. امام علی (ع) در نهج البلاغه می فرمایند: «لم یطلع العقول علی تحدید صفته و لم یحجبها عن واجب معرفته؛ عقل ها را اجازت نداده که حدود صفات او را مشخص کنند اما در عین حال آنها را از مقدار لازم معرفت ممنوع شناخته است و پرده ای میان عقول و آن «مقدار واجب» قرار نداده است».
بنابراین آشکار است در عین ناتوانی در عین ناتوانی خردها و اندیشه ها از رسیدن به کنه و نهایت معرفت خداوند، یک «مقدار واجب» در کار است که آن مقدار نه تنها ممنوعیت نیست بلکه وجوب و لزوم تحقیق در کار است. استاد شهید مطهری پس از استناد به سخن امام علی می گویند: بسمه تعالی خود على (ع) مباحث بسیار عمیقى با روش استدلالى و عقلى و فلسفى در الهیات طرح کرده که هرگز در جهان سابقه نداشته است تعلیمات او خودعامل بسیار مهمى براى توجه به الهیات عقلى و پیشرفت الهیات عقلى در جهان اسلام و بالاخص در جهان شیعه بشمار میرود. بهر حال این مطلب که حق عقل در این مسائل چه اندازه است آیا بایددر این مسائل یکسره قائل به تعطیل و تعبد باشیم خصوصا با توجه اینکه مى گویند اسماء الله توقیفى است یا آنکه در حدود معینى امکان معرفت براى عقل هست فعلا محل بحث نیست بعدا در همین مقاله مورد بحث واقع خواهد شد. آنچه فعلا مطرح است اینست که ما خدا را چگونه تصور مى کنیم بدیهى است که تصور خدا مستقیما از راه حواس وارد ذهن نمى شود زیرا گذشته از اینکه میدانیم ادراکات حسى ما از چه نوع و چه مقوله است و تصورخدا در میان آنها یافت نمى شود مدرکات حسى ما محدود و مقید است و خداوندحقیقتى مطلق است و محدودیت با ذات او ناسازگار است پس از چه راه ما ذات حق را تصور مى کنیم . با ترکیب مفاهیم انتزاعى، خدا را تصور مى کنیم
در مقاله پنجم تحت عنوان پیدایش کثرت در ادراکات یک سلسله بحثهاى کلى در باره کیفیت پیدایش مفاهیم انجام شد با توجه به آنچه در آنجاگفته شد باید بدانیم که تصور خداوند از نوع تصور ماهیات نیست تا لازم آید ذهن قبلا به فرد و مصداق آن از راه حواس ظاهره یا باطنه رسیده باشدتا بتواند آن را تخیل و سپس تعقل نماید بلکه این تصور از نوع تصور آن سلسله معانى و مفاهیم است که معقولات ثانیه فلسفى نامیده مى شود از قبیل مفهوم وجود وجوب قدم علیت و امثال اینها اینگونه تصورات که انتزاعى مى باشند نه مسبوقند به صورت حسى و نه به صورت خیالى بلکه عقل مستقیما آنها را از صور حسى و خیالى انتزاع مى کند اینگونه تصورات همواره بصورت کلى در ذهن وجود دارند آرى تصور ذات بارى از قبیل تصور مفهوم وجود و مفهوم وجوب و امثال اینها است با این تفاوت که تصور خداوند ازناحیه ترکیب چند مفهوم از این مفاهیم یا یکى از این مفاهیم با مفهومى ازنوع ماهیات صورت مى گیرد از قبیل مفهوم واجب الوجود علت نخستین خالق کل ذات ازلى کمال مطلق و امثال اینها . اختصاص به خداوند ندارد تصور ما در باره ماده اولى جهان نیز از همین قبیل است ما تصورى از ماهیت و ذات و کنه ماده اولى جهان نداریم ولى او رابه عنوان ماده اولى که یک عنوان انتزاعى و ثانوى است تصور مى کنیم و احیانابرهان بر وجودش اقامه و وجودش را تصدیق مى کنیم . اساسا اگر ذات حق به هیچ وجه قابل تصور نبود همانطور که امکان معرفت و شناسائى و تصدیق نداشت امکان انکار و بلکه شک هم نداشت ما تا چیزى رابه نحوى از انحاء تصور نکنیم نه مى توانیم وجودش را انکار کنیم و نه مى توانیم در وجودش شک کنیم و حتى نمى توانیم مدعى شویم که نمى توانیم او را تصور کنیم زیرا تا چیز را تصور نکنیم نمى توانیم منکر وجودش یا تصورش بشویم پس ماخدا را هم تصور مى کنیم و هم تصور نمى کنیم ما او را حت یک عنوان عام انتزاعى از قبیل خالق کل تصور مى کنیم اما کنه ذاتش را تصور نمى کنیم . اشکال بیشتر در تصور ذات واجب از این ناحیه است که ذات واجب مطلق و لا یتناهى است و ذهن او را به عنوان ذات مطلق و لا یتناهى تصور مى کند درصورتى که ذهن قادر به تصور مطلق و غیر متناهى نیست . در پاسخ این اشکال اول باید مطلق را معنى کنیم: اطلاق بمعنى اسم مفعولى یعنى رهائى مثلا مفهوم انسان بخودى خود یک مفهوم رها و آزاد است و دائره وسیعى را فرا مى گیرد اما همینکه مفهوم سفید پوست بان اضافه شد مقید مى گردد مفهوم انسان سفید پوست فقط قسمتى از سطح دائره اول را شامل مى شود و دائره اى درداخل دائره اول تشکیل مى دهد همینکه مفهوم دانشمند را براى بار دوم اضافه کردیم و گفتیم انسان سفید پوست دانشمند محدودتر مى شود و دائره کوچکترى در داخل دائره دوم تشکیل مى شود و همینطور . از اینجا معلوم مى شود که ما تا مطلق را تصور نکنیم نمى توانیم مقیدرا تصور کنیم هر مقیدى از اجتماع چند مطلق تشکیل مى شود و حقیقت هرمطلق عبارت است از مقید منهاى قید یعنى نبودن قید کافى است براى اطلاق و ارسال مفهوم . البته محققین در اینجا تحقیق خاصى دارند و مدعى هستند که آنچه در ضمن مقید وجود دارد خود مطلق نیست بلکه جامع مشترک میان مطلق و مقید است و آنراطبیعت لا بشرط مقسمى مى نامند و خود مطلق را لا بشرط قسمى مى خوانند این بحث از حدود این مقاله خارج است و با مدعاى قبلى ما هم منافاتى ندارد . پس این ایراد: ذهن قادر به تصور مطلق نیست ایراد درستى نیست. در اینجا این اشکال باقى مى ماند که اولا اطلاق مفهومهائى از قبیل مفهوم انسان و سفید پوست و غیره اطلاق نسبى است این معانى و مفاهیم یک محدودیت ذاتى دارند که از آن تجاوز نمى کنند . مثلا مفهوم انسان یک مفهومى است که بالذات شامل درخت و گوسفندنمى شود ولى نسبت به افراد خود مطلق و رها است پس این مفهوم از جهتى مطلق است و از جهتى محدود و مقید اما اطلاق ذات حق نسبى نیست و به همین جهت نباید با این چیزها قیاس شود . ثانیا این معانى اطلاق مفهومى است یعنى همه اینها یک سلسله مفاهیم ذهنى مى باشند که نسبت به گروهى بى شمار از قیود مفهومى مطلق و رهامى باشند ولى ذات حق از سنخ مفاهیم نیست آنجا که مى گوئیم ذات حق مطلق است منظور این نیست که ذات حق کلى ترین مفاهیم است و این مفهوم هیچ محدودیتى ندارد نظیر مفهوم شى ء بلکه منظور اطلاق وجودى است یعنى ذات حق در متن واقع و ظرف خارج مطلق و لا حد است هیچ نوع محدودیت مکانى زمانى امکانى ماهیتى ندارد پس تصور مطلقات مفهومى دلیل بر امکان تصور مطلق وجودى نیست . جواب اینست که سخن در این نیست که اطلاق ذات حق اطلاق مفهومى است سخن در اینست که ما اطلاق وجودى ذات حق را در ذهن خود چگونه تصور مى کنیم تصور این اطلاق مستلزم این نیست که واقعیت این اطلاق درذهن منعکس شود یا ذهن ما خارجا با آن متحد شود بلکه ما این اطلاق را با کمک نفى تصور مى کنیم به این طرز که مفهوم وجودمشترک را تصور مى کنیم و سپس شباهت و مماثلت وجود حق را با سایر وجودات در محدودیت و بعضى جهات دیگر از ذات حق سلب مى کنیم و باین ترتیب ازذات حق که وجود مطلق است تصورى در ذهن خود مى آوریم . تصور لا یتناهى نیز همینطور است مثلا در این باره مى اندیشیم که فضا ! متناهى است یا غیر متناهى خود این سؤال که براى ذهن مطرح است دلیل است که ذهن همچنانکه تصورى از متناهى دارد تصورى هم از غیر متناهى دارد در صورتى که اگر ذهن بخواهد مصداق فضاى لا یتناهى را تصور کندیعنى بخواهد غیر متناهى را نزد خود مجسم کند در حالى که آن فضاى مجسم ذهنى واقعا غیر متناهى باشد امکان پذیر نیست ولى اگر ذهن فضاى محدود رادر خود مجسم کند آنگاه مفهوم کلى فضا و هم مفهوم محدودیت را تعقل کندآنگاه مفهوم نفى و عدم را بر فضاى محدود اضافه کند امرى ممکن و معقول است و واقعا مفهوم فضاى نامحدود را تصور کرده است . پس ذهن بطور مستقیم قادر نیست غیر متناهى را تصور کند ولى بطورغیر مستقیم قادر است و به تعبیر دیگر ذهن قادر نیست غیر متناهى را تخیل کند یعنى در قوه خیال که قوه اى نیمه مجرد است و خود و مدرکاتش ذى بعد مى باشندآنرا بگنجاند زیرا مستلزم اینست که ذهن در آن واحد بعدى غیر متناهى در خود جاى دهد و این غیر ممکن است و لا اقل براى نفوس عادى غیر ممکن است اما مانعى نیست که ذهن غیر متناهى را تعقل کند یعنى با ترکیب یک سلسله مفاهیم کلى تصورى که البته از نوع ماهیت نخواهد بود بلکه از نوع مفاهیم انتزاعى خواهد بود براى خود بسازد . ذهن همیشه براى درک و تصور حقایقى که از درک مستقیم آنها ناتوان است به این وسائل متشبث مى شود یعنى از طریق غیر مستقیم تصور معقول و صحیحى بدست مى آورد . پس معلوم شد تصور خداوند در آن حدود که براى فلسفه تحقیق در باره وجود یا عدم آن را میسر سازد براى ذهن ممکن است . و همچنین معلوم شد بهمین نحو براى ذهن ادراک صفات بارى تعالى که همه نامحدود و غیر متناهى مى باشند نیز میسر است بارى تعالى علم نامحدودو حیات نامحدود و کمال و جمال نامحدود و اراده و مشیت نامحدود و خیر و رحمت نامحدود است هیچ مانعى نیست که ذهن نامحدودى صفات او را بشناسد . اما اینکه حدود برد و پیشروى عقل در درک ذات و صفات ذات حق چه اندازه است مطلبى است که از حدود این بحث خارج است و در آینده اندکى در باره آن بحث خواهد شد.) ح » ولى در عین حال نباید تصور کرد که ما مقید را بى مطلق تصورمى کنیم . زیرا هر مقید مجموع چندین مطلق است که بواسطه مقارنت وبر خورد همدیگر را مقید ساخته و از اطلاق انداخته اند انسان کوتاه سفید مقیدى است که از سه تا مطلق بوجود آمده است پس ما مطلق را تصور مى کرده ایم ولى در میان قیود . و از همینجا است که اگر مطلق را بشنویم بواسطه انس ذهنى خود براى وى از قیود مانوسه خود تصورى مى سازیم چنانکه یک دهاتى بى خبر از جهان بیرون اگر بشنود که در نیم کره غربى شهر بزرگى است بنام نیویورک در ذهن وى شکل یک آبادى بزرگى مجسم مى شود حد اکثرصد برابر آبادى خودش کما و کیفا . ولى ما براى اصلاح تصور وى مى گوییم نیویورک آبادى است لیکن نه از این آبادى ها چنانکه بیک خوار بار فروشى ساده لوح مى گوییم اکنون تا نه رقم اعشارى توزین مى کنند ولى با ترازوئى نه از این ترازوها . نتیجه
از این بیان دستگیر مى شود که ما اطلاق مفهومى را پیوسته بانفى نگهدارى مى نماییم و نیاز ما باین نفى در مورد علت جهان هستى خدا از هر مورد دیگر بیشتر است . زیرا هر چه در مورد خدا اثبات کنیم از ذات گرفته تا صفات مطلق خواهد بود زیرا تقید و اشتراط چنانکه روشن شد معلولیت رادر بردارد و اطلاق را با نفى باید نگهدارى کرد مى گوییم خدا موجوداست ولى نه مانند این موجودات . مى گوییم خدا وجود دارد علم دارد قدرت دارد حیات داردولى نه ازین وجودها نه ازین علمها نه ازین قدرتها نه ازین حیاتها. روى هم رفته صفات خدا اطلاق دارند و با نفى نگهدارى مى شوند چنانکه ذات نیز چنین بود. اکنون باید دید که این صفات را چگونه و از چه راه مى توان اثبات کرد
ذهن همیشه برای درک و تصور حقایقی که از درک مستقیم آنها ناتوان است به این وسایل متشبث می شود یعنی از طریق غیرمستقیم، تصور معقول و صحیحی به دست می آورد. پس معلوم شد تصور خداوند در آن حدود که برای فلسفه، تحقیق درباره وجود یا عدم آن را مسیر سازد، برای ذهن ممکن است. و همچنین معلوم شد به همین نحو برای ذهن ادراک صفات باری تعالی که همه نامحدود و غیرمتناهی می باشند نیز میسر است. باری تعالی علم نامحدود و حیات نامحدود و کمال و جمال نامحدود و اراده مشیت نامحدود و خیر و رحمت نامحدود است. هیچ مانعی نیست که ذهن نامحدودی صفات او را بشناسد. اما این که حدود برد و پیشروی عقل در درک ذات و صفات ذات حق چه اندازه است، مطلبی است که از حدود این بحث خارج است و در آینده اندکی درباره آن بحث خواهد شد. (اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 142-146)

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد