دارای شخصیت اجتماعی ویژه ای که می توان آنان را از یاران برجسته علی علیه السلام و از پیشتازان آنها نامید. اینان،بازوان ستبر علی علیه السلام در حکومت و مشاوران نیک خوی و مخلص آن بزرگوار بودند. مالک اشتر، از این مجموعه است که ابتدا بر حکومت «جزیره» (منطقه ای بین دجله و فرات که به لحاظ نزدیکی به شام از اهمیّت ویژه ای برخوردار بود) گماشته شد و سپس، حکومت مصر به وی واگذار گردید که در راه به وسیله جاسوسان معاویه مسموم و شهید شد. همچنین در این مجموعه، عبد اللَّه بن عبّاس است که فرماندار بصره بود و نیز قیس بن سعد بن عباده، که ابتدا به مصر رفت و آن گاه به حکومت آذربایجان گماشته شد را می توان نام برد.
اینان به هنگام نبرد، در سپاه علی علیه السلام بودند، نه در منطقه حکومت خویش ؛ زیرا کسانی که قابلیت فرماندهی و شایستگی مشاورت داشتند، اندک بودند.
با نگاه تاریخی، دراین میان، مالک اشتر، چهره منوّری است که هیچ گونه پیرایه ای ندارد. درباره ابن عبّاس، شایعه چنگ اندازی وی بر بیت المال بصره، قابل تأمّل است و درباره قیس بن سعد، با همه بزرگی، عزل وی از حکومت مصر، قابل توجّه است.
2. افراد متدیّن، متعهّد و معتمدی که به گونه ای ضعف مدیریت داشتند و در تدبیر امور، از جایگاهی بلند برخوردار نبودند. اینان، چهره هایی موجّه بودند ؛ امّا در کوران حوادث نتوانستند تصمیمی استوار بگیرند و به درستی از بحران ها نجات یابند.
محمّد بن ابی بکر، با همه ارجمندی، نتوانست مصر را آرام نگه دارد و پس از شورش هواداران معاویه، توان دفاع را از دست داد.
ابو ایّوب انصاری، با همه جلالت و عظمت، از رویارویی با بُسر بن ارطات، عاجز آمد و فرار کرد.
سهل بن حُنَیف، پس از شورش فارس و سر برتافتن مردمان آن سامان از پرداخت مالیات،نتوانست بر آنها چیره شود و از این رو، برکنار شد.
عبید اللَّه بن عبّاس نیز از مقابل بُسر، فرار کرد.
عثمان بن حُنَیف، در رویارویی با فریبگری جَمَلیان، میدان را از دست داد و شکست خورد و دستگیر شد.
کُمَیل بن زیاد، در رویارویی با هجوم ها و غارتگری های معاویه، تاب نیاورد. از این رو، آهنگ «مقابله به مِثْل» کرد و به غارت مناطق شام، روی آورد که علی علیه السلام او را سرزنش کرد.
3. کسانی که باوری استوار نداشتند و از ایمانی ریشه دار، برخوردار نبودند، گو این که سیاستمدارانی بودند اهل تدبیر با مدیریتی کارآمد. اینان، از چنگ انداختن بر بیت المال و اسراف و تبذیر در آن، باکی نداشتند. امام علیه السلام از چنین کارگزارانی شکایت داشت و خطاب به آنان می فرمود:
لَوِ ائْتَمَنْتُ أَحَدَکُم عَلی قَدَحٍ، لأخَذَ عِلاقَتَهُ! ؛ اگر بادیه ای به یکی از شما بسپارم، دسته اش را می دزدد!
زیاد بن ابیه، از این گونه کسان است. او به سبب تصرّف های ناروا در بیت المال، اعتراض امام علی علیه السلام را علیه خود برانگیخت و پس از شهادت امام علیه السلام به معاویه پیوست و از ارتکاب جنایت، روی برنتافت.
مُنذِر بن جارود نیز بدان جهت که در بیت المال، حیف و میل روا داشته بود، مورد عتاب امام علیه السلام قرار گرفت.
نُعمان بن عَجْلان، پس از بذل و بخشش بیت المال به افراد قبیله اش و تصرّفات ناروا به نفع خود، عتاب علی علیه السلام را برانگیخت. آن گاه فرار کرد و به معاویه پیوست. یزید بن حجیَّه و مَصْقَلة بن هُبَیره و قَعْقاع بن شور نیز چنین کردند.
حال به نمونه هایی از قاطعیت در برابر کارگزاران خاطی می پردازیم:
– اشعث بن قیس
کارگزار عثمان بود که امام علی علیه السلام پس از خلافتش او را عزل کرد.
امام علی علیه السلام در نامه اش به اشعث بن قیس، کارگزار آذربایجان : کاری که بر عهده توست، طعمه تو نیست؛ بلکه امانتی برگردنت است و در نظارتِ بالادست، تو را نرسد که آنچه خواهی، به شهروندان فرمایی و بدون دستور، به کاری دشوار درآیی. در دست تو مالی از اموال خداوند عز و جل است و تو خزانه دار آنی تا آن را به من بسپاری. امیدوارم برای تو بدترینِ زمامداران نباشم. والسلام! ( نهج البلاغه نامه5)
[ امام علی علیه السلام] به اشعث بن قیس فرمود: آنچه بر عهده توست، ادا نما؛ و گرنه تو را با شمشیر خواهم زد.
او نیز آنچه بر عهده اش بود، ادا کرد.
آن گاه به وی فرمود: «چه کسی از تو نگهداری می کرد، اگر بدون پرس و جو و بررسی تو را با شمشیر می زدیم؟
اشعث گفت: تو از کسانی هستی که وقتی [ سخن] می گوید، انجام می دهد. ( نثر الدرج1ص292)
– زیاد بن ابیه
امام علی علیه السلام – از نامه اش به زیاد بن ابیه : به خدا سوگند یاد می کنم، سوگندی راستین، که اگر به من خبر رسد که در ثروت مسلمانان خیانت کرده ای، کم یا زیاد، چنان بر تو سخت بگیرم که تو را اندک مال کند، و بارِ هزینه عیال بر دوشت سنگینی کند و خوار و پریشان حال شوی. والسلام! ( نهج البلاغه نامه20)
علی علیه السلام، فرستاده ای را نزد زیاد روانه ساخت تا آنچه از مالیات ها نزد او جمع شده، باز ستاند. زیاد، آنچه نزدش بود، همراهِ فرستاده کرد و به وی گفت: کُردها مالیات ها را نابود کرده اند و من با آنها مدارا می کنم. این مطلب را به امیرمؤمنان اعلام مکن که گمان کند کوتاهی از من بوده است.
فرستاده آمد و سخن زیاد را به علی علیه السلام رساند. او به زیاد نوشت: «فرستاده ام خبر داد آنچه را درباره کُردها به وی گفتی و این که آن را از من کتمان کرده ای. تو خود به نیکی می دانی که آن را به وی نگفتی، مگر از آن رو که به من برسانی و من سوگند می خورم به خداوند عز و جل، سوگند راستین، که اگر به من خبر رسد که در ثروت مسلمانان خیانت کرده ای، کم یا زیاد، چنان بر تو سخت بگیرم که تو را اندکْ مال کند و بارِ هزینه عیال بر دوشت سنگینی کند و خوار و پریشان حال شوی. والسلام! ( أنساب الأشراف ج2ص390)
-شریح قاضی
گزارش شده که شریح بن حارث، قاضی امیر مؤمنان، خانه ای در دوران حکومت وی، به هشتاد دینار خریداری کرد. این خبر به علی علیه السلام رسید. شریح را خواست و به وی فرمود: «به من خبر رسیده است که خانه ای را به هشتاد دینار خریده ای و برایش سند نوشته ای و گواهانی بر آن گرفته ای».
شریح گفت: همین طور است، ای امیرمؤمنان!
راوی گوید: خشم آلود به وی نگاه کرد و فرمود: «ای شریح! بدان که به زودی کسی سراغت آید که در سندت ننگرد و از گواهانت نپرسد، تا این که تو را از خانه بیرون کرده، به گور، تسلیمت کند، برهنه از همه چیز. ای شریح! بنگر مبادا این خانه را از ثروت دیگران خریده باشی یا پول آن را از غیرِ حلال به دست آورده باشی، که در این صورت، در دنیا و آخرت، زیان دیده ای. بدان اگر به هنگام خرید نزد من می آمدی، برایت سندی این چنین می نوشتم که این خانه را به یک درهم یا بیشتر نمی خریدی. آن سند، چنین است:
این است آنچه را که بنده ای خوار، از مرده ای که او را برای کوچ حرکت داده اند، خریده است. از او خانه ای از خانه های فریب، خریده است، در کویی که سپری شوندگان و تباه شوندگان در آن جای دارند. این خانه، از چهار سو در این چهار حد، جای گرفته است: حدّ نخست، بدان جا که آسیب ها و بلاها در کمین است؛ حدّ دوم، بدان جا که مصیبت ها جایگزین است؛ حدّ سوم، به هوسی که تباه سازد؛ و حدّ چهارم، به شیطانی که گمراه کند؛ و درِ خانه، به حدّ چهارم باز می شود.
این فریفته آرزومند، [ این خانه را] خرید از کسی که اَجَل، او را از جای کند، به بهای برون شدن از قناعتی که مایه ارجمندی است و [ به بهای] وارد شدن در ذلّت و خواری. و چه زیانی که این مشتری از خرید خانه دریابد.
– عبدالله بن عباس
امام علی علیه السلاماز نامه اش به ابن عبّاس : پس از حمد و سپاس خداوند؛ خبر کاری از تو به من رسیده که اگر انجام داده باشی، خدا را به خشم آورده ای و امانتت را خراب کرده ای و نافرمانیِ امامت را نموده ای و به مسلمانان، خیانت کرده ای. خبر رسیده که زمین ها را پاکسازی کرده ای و آنچه را در اختیارت بود، به مصرف رسانده ای. حساب هایت را برایم بفرست و بدان که حسابرسیِ خداوند، شدیدتر است از حسابرسی مردم. والسلام! ( أنساب الأشراف ج2ص397)
– عثمان بن حنیف
امام علی علیه السلام از نامه اش به عثمان بن حنیف انصاری که کارگزارش در بصره بود و خبر یافت که به میهمانی گروهی از مردم بصره، فرا خوانده شده و او بدان جا رفته است : پس از حمد و سپاس خداوند؛ ای پسر حنیف! به من خبر رسیده است که مردی از جوانان بصره، تو را بر سفره ای دعوت کرده و تو به سوی آن شتافته ای. خوردنی های رنگارنگ برایت مهیّا شده و کاسه ها پیشت نهاده شده است. گمان نمی کردم تو میهمانی مردمی را بپذیری که نیازمندان آنها به جفا رانده شده و توانمندان آنها دعوت شده بودند. بنگر بدانچه از این سفره بر می داری. اگر حلال و حرامش را ندانی، بیرون انداز و از آنچه می دانی حلال است، استفاده کن.
آگاه باش که هر پیروی را پیشوایی است که به وی اقتدا می کند و از نور دانش او روشنی می جوید. بدان که پیشوای شما از دنیای خود، به دو جامه فرسوده اکتفا کرده و از خوراکی ها، به دو گِرده نان. بدانید که شما چنین نتوانید کرد؛ لیکن مرا یاری کنید به پارسایی و کوشیدن و پاک دامنی و درستی ورزیدن.
به خدا سوگند که از دنیای شما زری نیندوختم و از غنیمت های آن، ذخیره ننمودم، و بر جامه کهنه ام، وصله ای نیفزودم و از زمین آن، به اندازه یک وجب تصرّف نکردم و نه چیزی جز به اندازه خوراک چارپای پشتْ زخمی برگرفتم، در حالی که آن هم در چشم من پست تر و بی ارزش تر از داروی گَس و تلخی است.
آری؛ از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده، فدک در دست ما بود. مردمانی بر آن، بخل ورزیدند و مردمانی سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند؛ و بهترین داور، پروردگار است.
و مرا با فدک و جز فدک، چه کار است، در حالی که فردا جایگاه آدمی، گور است که نشانه هایش، در تاریکی آن از میان می رود و خبرهایش نهان می گردد، در گودالی که اگر قدری وسعت یابد یا دست های گورکن آن را فراخ نماید، سنگ و کلوخ، آن را بفشارد و خاک انباشته، رخنه هایش را به هم آرد؟ و من، نفس خود را با پرهیزگاری می پرورانم، تا در روزی که پُر بیم ترین روزهاست، در امان بیاید و بر کرانه های لغزشگاه، پایدار مانَد، و اگر می خواستم، می دانستم که چگونه عسل پالوده و مغز گندم و بافته ابریشم را به کار بَرم؛ لیکن هرگز هوای من بر من چیره نخواهد گردید و حرص، مرا به گُزیدن خوراکی ها نخواهد کشید.
چه بسا کسی در حجاز یا یمامه، حسرت گِرده نانی ببرد، یا هرگز شکمی سیر نخورد و من، سیر بخوابم و پیرامونم شکم هایی باشند که از گرسنگی، به پشت دوخته شده، و جگرهایی سوخته است، یا چنان باشم که گوینده ای سروده است: درد تو این بس که شب، سیر بخوابی و گرداگردت جگرهایی در آرزوی پوست بزغاله باشند.
آیا بدین بسنده کنم که مرا امیرمؤمنان گویند و در ناخوشایندی های روزگار، شریک آنان نباشم؟ یا در سختی زندگی، نمونه ای برایشان نشوم؟ مرا نیافریده اند تا خوردنی های گوارا سرگرمم سازد، چون چارپای بسته که به علف پردازد، یا [ چارپایی ]واگذارده، که خاکروبه ها را به هم زند و شکم را از علف های آن، پُر سازد و از آنچه بر سرش آرند، غفلت دارد، یا بیهوده رها گردم، یا به بازی سرگرم شوم، یا ریسمان گمراهی را بکشم، یا بی خود، در سرگردانی ها سرگردان شوم.
ای دنیا! از من دور شو که مهارت بر دوشت نهاده شده است و من از چنگالت بیرون جَسته ام و از ریسمان هایت رسته، از لغزشگاه هایت دوری گزیده ام. کجایند رفاهجویانی که به بازیچه ها فریبشان دادی؟ کجایند مردمی که با زیورهایت، دام فریب بر سر راهشان نهادی؟ آنَک، در گورها گرفتارند و در لابه لای لحدها ناپدیدار.
[ ای دنیا!] به خدا اگر کالبدی بودی دیدنی یا قالبی محسوس، حدّ خدا را درباره ات برپا می داشتم به کیفر بندگانی که آنان را با آرزوها، دست خوشِ فریب ساختی، و مردمانی که آنها را در جایگاه هلاکت در انداختی، و پادشاهانی که به دست نابودی شان سپردی و در چنگال بلاشان درآوردی. نه راهی برای وارد شدن است و نه گریزگاهی برای بیرون آمدن.
هرگز! آن که پا در لغزشگاهت نهاد، به سر در آید، و آن که در ژرفای دریایت فرو رفت، غرق گردد، و آن که از ریسمان هایت رهید، توفیق یابد، و آن که از گزند تو ایمن است، باکش نباشد که مسکنش جای ننگ باشد، و دنیا در دیده او چنان است که گویی روزِ پایان آن است. از دیده ام نهان شو! به خدا سوگند، رامَت نشوم که مرا خوار سازی، و گردن به بندت ندهم تا از این سو بدان سویم کشانی؛ و سوگند به خدا، جز آن که او نخواهد، نفس خود را چنان تربیت کنم که اگر گِرده نانی برای خوردن یافت، شاد شود و از خورش، به نمک خُرسند گردد؛ و مردمک چشمم را رها کنم تا چون چشمه آبی که آبش خشکیده، اشکی که دارد، بریزد. آیا چرنده، شکم را با چَرا پُر سازد و بخفتد، و گوسفند، در آغل، سیر از گیاه بخورد و بیفتد و علی از توشه اش بخورد و آرام بخواهد؟! چشمش روشن باد که پس از سالیانی دراز، چون چارپایی رها به سر بَرَد یا چون چرنده ای که می چَرَد!
خوشا کسی که به آنچه پروردگارش بر عهده وی نهاده، پرداخته است و در سختی اش با شکیبایی ساخته و در شب، دیده برهم ننهاده، و چون خواب بر او چیره شده، بر زمین خفته و کف دست را بالین قرار داده است، در جمعی که از بیمِ روز قیامت، دیده هاشان به شبْ بیدار است و پهلوهاشان از خوابگاه، بر کنار، و لب هاشان به ذکر پروردگار، گویا، و گناهانشان از آمرزش خواستن بسیار، زدوده است. أُوْلَلکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَآ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ [1- مجادله / 22] آنان حزب خدایند و بدانید که حزب خدا رستگارند.
پس ای پسر حنیف! از خدا بترس و گِرده های نانت، تو را کفایت کند تا از آتش دوزخ، رهایی یابی. ( نهج البلاغه نامه 45)
– مصقلة بن هبیره
امام علی علیه السلام در نامه اش به مصقلة بن هبیره : خبری از تو به من رسیده که اگر چنان رفتاری از تو سر زده باشد، رفتار ناشایستی را مرتکب شده ای. خبر رسیده است که ثروت مسلمانان را میان کسانی از بادیه نشینان قبیله بکر بن وائل که از تو درخواست احسان و نیکی کرده اند، تقسیم کرده ای.
پس سوگند به آن که دانه را شکافت و انسان ها را بیافرید و دانش او نسبت به هر چیز، فراگیر است، اگر این سخن درست باشد، ارج خود را نزد من سبک یابی. پس حقوق پروردگارت را سَبُک مشمار و دنیایت را با خرابی دین و از میان بردنش اصلاح مکن که از این گروه باشی، الْأَخْسَرِینَ أَعْمَلاً الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا؛ [1- کهف/ 103] زیانکارترینِ مردم، کسانی اند که کوشش آنها در زندگی دنیا به هدر رفته و خود می پندارند که کار خوب انجام می دهند. ( انساب الاشراف ج2ص389، نهج البلاغه نامه 43) منذر بن جارود
امام علی علیه السلام در نامه ای به منذر بن جارود که فرماندارش در اصطخر بود، هنگامی که به وی خبر رسید که در ثروت ها گشاده دستی می کند و به آن که می خواهد می بخشد، چنین نوشت: «خوبی پدرت، مرا درباره تو فریب داد. گمان می کردم تو از شیوه و رفتار او پیروی می کنی؛ امّا آن گونه که از تو به من رسیده، پیروی هوا و هوس را رها نمی کنی، گرچه به دینت آسیب رسانَد، و به [ سخن ]خیرخواهان، گوش فرا نمی دهی، گرچه خالصانه خیرخواهی کنند. به من خبر رسیده که کارهای بسیاری را بر زمین می گذاری و برای سرگرمی و تفریح و صید، بیرون می روی و در ثروت خداوند، نسبت به بادیه نشینان قبیله ات گشاده دستی می کنی، گویا میراث پدر و مادر توست.
به خدا سوگند، اگر این گزارش ها درست باشد، شتر قبیله ات و بند کفش هایت از تو بهترند. خداوند، لهو و لعب را نمی پسندد و خیانت به مسلمانان و تباه کردن کارهای آنان، خداوند را به خشم آورَد، و کسی که چنین است، شایسته نیست که با او مرزها پاسداری شود و ثروت های عمومی، گردآوری گردد و امین اموال مسلمانان قرار گیرد. هر گاه نامه ام به تو رسید، نزد من بیا».
منذر، نزد امام علی علیه السلام آمد و گروهی از او شکایت کردند که سی هزار[ سکّه ]از بیت المال برداشته است. امام از او سؤال کرد. وی انکار نمود. او را سوگند داد، ولی سوگند یاد نکرد. سپس او را زندانی کرد. ( نهج البلاغه نامه71(
کیفر دادن کارگزاران خیانت پیشه
امام علی علیه السلام هنگامی که آن حضرت، خیانت ابن هَرمَه، مأمور بازار اهواز را دریافت، به رفاعه چنین نوشت : هنگامی که نامه ام را خواندی، ابن هرمه را از بازار، برکنار کن و او را به خاطر [ حقوق] مردم از کار، باز دار و سپس زندانی نما و خبر آن را اعلان عمومی کن و به کارگزارانت بنویس و نظرم را به آنان ابلاغ نما. درباره ابن هرمه، غفلت یا کوتاهی نکنی که نزد خداوند، هلاک شوی و من هم به بدترین شیوه برکنارت خواهم کرد که از این کار، تو را به خدا پناه می دهم.
هنگامی که جمعه شد، او را از زندان بیرون آر و 35 تازیانه بر او بزن و در بازارها بچرخان. اگر کسی از او شکایت کرد و شاهد آورد، او را سوگند ده و از درآمد ابن هرمه آن را پرداخت نما. فرمان ده تا او را با خواری و زشتی و فریاد کشیدن بر سرش، به زندان ببرند، با طنابی پاهایش را ببند و وقت نماز او را بیرون آور. اگر کسی برایش غذا، آشامیدنی، لباس و زیر اندازی آورد، مانع مشو. مگذار کسی بر او وارد شود تا به او چاره ای تلقین کند یا به آزادی امیدوارش سازد. اگر برایت روشن شد که کسی مطلبی را به او القا کرده که به مسلمانانی زیان می رساند، او را با تازیانه تأدیب نما و زندانی کن تا توبه نماید.
شب ها زندانیان را برای هواخوری به حیاط زندان بیاور، جز ابن هرمه را، مگر آن که ترس از تلف شدنش باشد که او را نیز شب ها آزاد بگذار. اگر در او طاقت و توان دیدی، پس از سی روز، 35 تازیانه دیگر، افزون بر 35 تازیانه قبلی بر او بزن. برای من گزارش کارت در بازار را بنویس و این که چه کسی را پس از آن خائن برگزیدی. حقوق ابن هرمه خائن را هم قطع کن. ( دعائم الإسلام ج 2 ص532)