۱۳۹۳/۰۱/۲۲
–
۲۱۴۹ بازدید
تعداد فرزندان و چندمین فرزند در انتخاب شیوه زندگی فرزندان چه تاثیری دارد؟
بهترینها برای شما در سال جدید، نکاتی را در مورد سوالی که مطرح نمودید تقدیم می
کنیم، هرچند این ابهام برای ما وجود دارد که از زاویه پدر و مادر دارید به این
موضوع نگاه می کنید یا از زاویه فرزند خانواده، به هر حال امیدواریم مفید واقع
شوند؛
1. اگر خانواده را به شکل یک زنجیره به هم پیوسته در نظر بگیریم،
باید گفت هر یک از حلقههای این زنجیره، متناسب با جایگاه خود، مسائل و مشکلات خاص
خودشان را دارند. فرزندان بعد از والدین عنصر دیگر خانواده را تشکیل میدهند و به سهم
خود بر رشد یکدیگر به ویژه از لحاظ رشد اجتماعی تأثیر متقابل دارند.
2. ترتیب تولد
فرزند، از جمله عواملی است که در روند رشد اجتماعی کودک تأثیر میگذارد. آدلر، ترتیب تولد
را به عنوان یکی از اصلیترین عوامل مؤثر اجتماعی در دوران کودکی دانست که بر
ماهیت سبک زندگی فرد اثر میگذارد. او معتقد بود پدر و مادرها با هر بچهای طور خاصی
رفتار میکنند و طرز برخورد آنان با ترتیب تولد بچهها رابطه دارد. آدلر اعتقاد
داشت؛ با وجود این که همشیرها والدین یکسانی دارند و در یک خانه زندگی میکنند،
محیطهای اجتماعی یکسانی ندارند. بزرگتر یا کوچکتر بودن از همشیرهای دیگر و قرار
داشتن در معرض نگرشهای متفاوت والدین، شرایط کودکی مختلفی را به وجود میآورد که
به تعیین نمودن شخصیت کمک میکند.
3. فرزند اول
یا ارشد خانواده، مزایا و کمبودهایی دارد که در کودکان بعدی مشاهده نمیشود.
مزایایی از قبیل جلب توجه و محبت بیش از حد والدین و برآوردن سریع نیازها در
کودکان بعدی کمتر به چشم میخورد. همچنین بیتجربگی والدین که در تربیت کودک اول
وجود دارد در مورد فرزندان بعدی کمتر است. در مجموع، فرزندان بعدی از مهارتهای
اجتماعی و رفتارهای دوستانه بیشتری برخوردارند و لذا محبوبیت زیادتری را میان
همسالان خود کسب میکنند و علاوه بر ارتباط با والدین، با برادران و خواهران خود
نیز ارتباط مثبت دارند و بهتر میتوانند آنها را معلم و راهنمای خویش قرار داده و
از آنها تقلید کنند. در واقع فرزند نخستین، تنها کودکی است که تا به دنیا آمدن
فرزند دوم، ارزش و اعتبار خاصی دارد و به تنهایی توجه والدین را جلب میکند. این
فرزندان، هرچند از جنبه هوشی، تواناییهای گویایی و پیشرفت تحصیلی نسبت به برادران
و یا خواهران خود برتری نشان میدهند، معمولاً سازگاری اجتماعی و اعتماد به نفس
کمتری دارند و به والدین خود بیشتر وابستهاند. از طرفی احساس مسئولیت و همکاری
آنان بیش از بقیه است و بسیار تلاش میکند تا خود را با معیارها و انتظارات والدین
تطبیق دهند و در این راستا به موفقیتهایی نیز دست مییابند. این کودکان معمولاً
تشکیلاتی و وظیفهشناسند، گرچه در کارهای خود نوعی وسواس و محافظهکاری دارند.
4. معمولاً
فرزند دوم از فرزند اول سازگارتر است و سرعت رشد بیشتری هم دارد. افزایش تجربه و
پختگی والدین در پرورش کودک، موجب میشود که در نظارت و سرپرستی فرزند دوم زیادهروی
نکنند. از این رو، فرزند دوم مستقلتر و بینیازتر از فرزند نخست خواهد بود.
فرزند دوم، خواهر یا برادر بزرگترش را رقیبی در نظر میگیرد که باید بر او غلبه
کند لذا از دید آدلر، فرزندان دوم رقابتجوتر و بلندپروازتر از خواهران و برادران خود
هستند. از آنجا که با تولد فرزند
دوم، توجه و محبت نسبت به فرزند اول کمتر میشود. از این رو فرزند نخست، به منظور
جلب توجه والدین و ارضای نیاز وابستگی، با فرزند دوم رقابت میکند، به ویژه اگر
والدین به فرزند دوم بیشتر توجه کنند.
5. فرزندان
میانه/ وسط؛ از سومین
فرزند به بعد به استثنای آخرین فرزند، را کودکان میانه مینامند. فرزند وسط
معمولاً سعی میکند به فرزند اول برسد و در حوزههایی که بزرگترین فرزند تخصص
ندارد، به کمال برسد. آدلر معتقد است فرزندان وسط تمایل دارند در برابر ظلم، بیعدالتی،
احساس تحقیر شدن یا مورد سوء استفاده قرار گرفتن یا نداشتن جایگاه در گروه، حساس
باشند. زمانی که فرزند جدید در خانواده متولد میشود، کودک وسط به دلیل رقابت با
فرزند آخر، اغلب احساس خلع شدن میکند. کودک وسط، دارای یک رهبر در پیش و یک تعقیب کننده در
پس و در محاصره آن چیزی است که اغلب به عنوان رقیب ادراک میشود. چنین فرزندانی
ممکن است احساس کنند؛ نه امتیازهای کوچکترین فرزند را دارند و نه حقوق بزرگترین
فرزند را، به این معتقد باشند که افراد در برابر آنها غیر منصفاند، احساس کنند
دوست داشتنی نیستند یا به خانواده خود تعلق ندارند و به طور آشکاری درگیر گروه
همسالان میشوند. گاهی پدر و مادر معمولاً به سبب توجه خاصی که به نخستین و آخرین
کودک دارند، در پرورش فرزندان وسط کمی غفلت میکنند. این کودکان، بر خلاف نخستین
کودک، در پی درگیری و اثبات برتری خود بر خواهران و برادران نیستند. کودکانی هستند
که به آسانی تلقینپذیر و تحت تأثیر دیگران قرار میگیرند.
6. آخرین
فرزند ؛ فرزندان
آخر هرگز به ضربه عزل شدن به وسیله فرزند دیگر مواجه نمیشوند و اغلب محبوب
خانواده میشوند، مخصوصاً اگر همشیرها چند سال بزرگتر باشند. فرزندان آخر که به
وسیله نیاز پیش افتادن از همشیرهای بزرگتر برانگیخته میشوند، اغلب به میزان بسیار
سریعی رشد میکنند و در بزرگسالی در هر کاری که به عهده میگیرند، غالباً پیشرفت
زیادی دارند. رشد فرزندان آخر معمولاً سرعت چشمگیری دارد و اگر خیلی نازپرورده شوند، ممکن
است که در بزرگسالی در کنار آمدن با مشکلات زندگی دچار مشکل گردند. فرزندان آخر، معمولاً با
همکاری خواهران و برادران بزرگتر، رشد میکنند و در نتیجه الگوهای تربیتی والدین و
خواهران و برادران در آنها بازسازی میشود و به دلیل اینکه از هر طرف مورد رسیدگی
و توجه قرار میگیرند، زمینه نازپروردگی و لوس باز آمدن آنها فراهم میشود؛ اما
اندکی هشیاری از جانب والدین و سایر اعضای خانواده میتواند از بروز این حالتها
جلوگیری کند . به نظر آدلر فرزند آخر،
بیشترین توجه خانواده را به خود جلب میکند و پدر و مادرها معمولاً فرزند آخر را
لوس و ننر میکنندو دیرپایی حالت کودکانه در آخرین فرزند کاملاً مشهود است.
7. در مورد
تفاوت تک فرزندی و چندفرزندی می توان گفت: تک فرزند هرگز جایگاه
قدرت و برتری ای را که در خانواده دارد، از دست نمی دهد و همواره کانون توجه است. تک فرزندان که زمان
بیشتری را با والدین می گذرانند، اغلب زود پخته می شوند و رفتارها و نگرش ها ی بزرگ سالی را نشان می دهند. این کودکان
در محیط ها ی خارج از خانه(هم چون مدرسه، و…)
که دیگر در کانون توجه قرار نمیگیرند، دچار مشکلاتی می شوند. آدلر معتقد
است تکفرزندها خودخواهتر از دیگراناند و در دوران بزرگسالی نیز همانند کودکی
خود، شدیداً در پی آن هستند که مرکز توجه باشند. به همین دلیل احتمال بیشتری وجود
دارد که ضربات شدید روانی را تجربه کنند . اگر والدین فرصت لازم برای معاشرت با همسالان و دیگران را
به فرزند یگانه خود ندهند و نیز توجه و اضطراب بیش از حد و غیر معمولی نسبت به
فرزندشان داشته باشند، به طوری که همیشه او را بچهای تلقی کنند که نیاز به کمک
دارد، باعث خواهند شد که زمینههای ناهنجاریهایی در رشد اجتماعی و شخصیتی فرزند
یگانه به وجود بیاید. پدر و مادرها به ویژه مادرها، بچه های تکفرزند خود را لوس
میکنند. چنین بچههایی بعداً وقتی مورد محبت و تحسین دیگران قرار نمیگیرند، مشکل
پیدا میکننددر مجموع، نتایج برخی از پژوهشها، نشان دهنده ویژگیهای مثبت تک
فرزندها در زمینه عاطفی- رفتاری است، در حالی که نتیجه برخی از تحقیقات دیگر،
برعکس بوده و ویژگیهای نامطلوبی را برای تک فرزندان نشان میدهند.
8. کودکان در روابط تنگاتنگ و صمیمی خود با خواهر و برادرها، مهارتهای اجتماعی و
شناختی مهمی را میآموزند. بسیاری از صاحبنظران معتقدند روابط خواهرها و برادرها
نقش مهمی در رفتارهای ضد اجتماعی و اجتماعپسند کودکان و برخی ابعاد شخصیت، هوش و
پیشرفت آنان دارد. تحقیقات این حوزه نشان دادهاند؛ خواهرها و برادرها به طور
مستقیم(با الگو شدن یا تقویت رفتارهای مناسب و نامناسب) و به طور غیرمستقیم(با
استرس ایجاد کردن برای پدر و مادر که مهارت پدر و مادری کردن والدین را تحت الشعاع
قرار میدهد) بر رشد یکدیگر تأثیر میگذارند.
9.
خواهر و برادر بزرگتر در جایگاه همراه و
همدم، موضوع دلبستگی، الگو و معلم؛ و خواهر یا برادر کوچکتر در جایگاه طالب کمک،
شاگرد، مقلد و همبازی قرار میگیرد. پیوند عاطفی بین خواهر و برادر تقریبا همیشه
قوی است، و به رغم بسیاری از وجوه مثبت در اغلب روابط خواهر و برادری، تعارض بین
آنها در ذهن والدین، جنبه برجستهتری دارد. دان و کندریک(1982) بر اهمیت نقش
تعاملات بین خواهر و برادر در تسهیل اجتماعی شدن هر دو کودک تأکید دارند. به طور
کلی، اغلب در تعاملات بین خواهران و برادران خردسال، تعدیل متقابل رفتار رخ میدهد.
رفتارهایی مثل بازی خیالی، رعایت نوبت و شریک شدن، همه به وسیله تعامل بین خواهر و
برادر تسهیل میشوند. همچنین کودکان در تعامل با خواهر و برادر یاد میگیرند که
چگونه برای حل ستیزهها از مذاکره استفاده کنند. در نهایت، کودکان بزرگتر به عنوان
الگویی هستند برای خواهر و برادر کوچکتر، که خود نقش شاگرد را برای آموزشهای آنها
ایفا میکنند.
10. محققان دریافتند؛ کودکانی که برادر و خواهر بزرگتری دارند در مقایسه با کودکان
دیگر، در وظایف اجتماعی شناختی و آزمون نظریه ذهن که مستلزم آگاهی از حالات درونی
و تفاوت در دیدگاهها است، عملکرد بهتری دارند(رافمن [1] ، پرنر [2] ، نایتو [3] ، پارکین[4] و
کلمنتس [5] ، 1998). این قبیل
مطالعات نشان میدهند که خواهر و برادر، مانند والدین نقش مهمی در اجتماعی شدن
کودکان ایفا میکنند(کمپبل، 2006، ص 154).
11. از نظر رشد عاطفی، شواهدی وجود دارد که هم نتایج مثبت و هم نتایج منفی را
مبتنی بر روابط خواهر و برادری نشان میدهد. به عنوان مثال، همشیران دارای روابط
مثبتتر، اعتماد به نفس بالاتر و احساس تنهایی کمتری دارند. همچنین در نمود بیرونی
آنان، مشکلات رفتاری کمتری دیده میشود، علاوه بر اینکه مسئولیت پذیری اجتماعی
بیشتر و عملکرد شناختی بهتری دارند، ارزش بیشتری برای خود قائلند، استقلال بالاتری
دارند و اجتماعیترند. از طرف دیگر دعوای خواهر و برادری با افزایش افسردگی در
کودکان همراه است، در حالی که صمیمیت همشیران با افزایش کارایی در میان
همسالان(برای دختران) و کاهش افسردگی در آنان(برای هر دو جنس) همراهی دارد.
12. دوست عزیز در مجموع باید توجه داشته باشیم که ترتیب تولد و
تعداد فرزندان به طور معمول تاثیراتی روی رشد فرزندان خواهد گذاشت اما مهمتر از
ترتیب تولد و تعداد فرزندان شیوه تربیتی و کیفیت رابطه والدین با کودکان است که در
رشد و سلامت و شخصیت آنها تاثیر می گذارد. برخی از روانشناسان معتقدند تربیت تک
فرزند و حتی دو فرزند سخت است اما در خانواده ای که صاحب سه فرزند و بیشتر هستند
تربیت آسانتر و رشد عاطفی و اجتماعی فرزندان بهتر صورت می گیرد. البته شرایط
خانوادگی و فردی باید در نظر گرفته شود و این نکته در فرض معمول و وجود دیگر شرایط
بیان شده است.
امیدواریم توانسته باشیم پاسخ شما را بدهیم. دعاگوی شما هستیم و اگر
سوالی بود خوشحال می شویم که باز هم با ما در میان بگذارید.
یا علی مدد
در پناه خدا
[1] . Ruffman, T.
[2] . Perner, J.
[3] . Naito, M.
[4] . Parkin, L.
[5] . Clements, W.
A.