۱۳۹۳/۰۷/۲۹
–
۳۳۴ بازدید
فرد مومن با کسی که دور از ایمان یا کم ایمان است چه تفاوتی دارد؟
برای شناخت وتفاوت مؤمن ازغیرمؤمن، لازم است که شناختی راجع به مؤمن پیدا کنیم تا خود بتوانیم تفاوت بین مؤمن وغیر مؤمن را درک کنیم :
ایمان عبارت است از معرفت توأم با تسلیم قلبى و خضوع و خشوع دل به خداوند متعال و رسول او و آموزه هایى که به بشریت ارائه کرده اند. ایمان یعنی باوری یا نیرویی معنوی که باعث می شود انسان با شجاعت و قدرت و صدق و اخلاص برای رضای خدا تلاش کند و در مسیر قرب الهی قرار بگیرد و با آرامش کامل بدور از هر گونه شک و شبهه ای به انجام وظایف فردی و اجتماعی خود همت گمارد و از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای هراس به خود راه ندهد، علامت ایمان این است که فرد مومن حتی از مرگ در این راه نگرانی ندارد و آن را شهادت در راه خدا می داند و از آن استقبال می کند.
حقیقت ایمان آن است که انسان خودش را در جبهه حق و تحت ولایت خداوند بداند و خلافت انسان کامل معصوم را بر خودش و جامعه بپذیرد و تحت فرماندهی ولی و خلیفه خدا در روی زمین، همیشه آماده نبرد بزرگ با دشمنان داخلی( جهاد اکبر)یعنی با نفس اماره و دشمنان خارجی (جهاد اصغر) با سلطه گران و ظالمان و کافران باشد و در عرصه این درگیری بتواند از جان و مال و آبروی خویش مایه بگذارد و از هیچ نیروی شیطانی هراس بدل راه ندهد و محکم و استوار، با صدق و اخلاص در راه خدا مبارزه و مقاومت کند و در مقابل سختی ها این راه بردبار و صبور باشد. این صفات و حالات، دورنمایی از یک انسان مومن واقعی است.
ما اگر بخواهیم حقیقت ایمان را به درستی و مصداقی درک کنیم باید مومن حقیقی و ویژگی های آن را بررسی کنیم. چرا؟ چون ایمان یک نیروی معنوی بسیار قوی و در عین حال پیچیده است که بدون مطالعه در مظاهر آن، شناختنی نیست.
ایمان نیرویی است که در مومن ظهور می کند و ما تا مومن که ظرف ظهور ایمان است را به درستی نشناسیم، نمی توانیم به این نیروی معنوی، شناخت عمیق پیدا کنیم. البته برخی ویژگی های ایمان در قرآن کریم و روایات اسلامی آمده که برای این منظور قابل استفاده است ولی حقیقت ایمان را باید در فرد مومن واقعی مشاهده کنیم و نوع منش و تفکر و اخلاق انسان مومن است که این نیرو را معرفی می کند. به طور مثال از قرآن کریم می توان استنباط کرد که ایمان ،امرى اختیارى است به دلیل آن که در آیات بسیار به آن، امر شده است و روشن است که امر به چیزى از سوى حکیم مطلق، دلالت بر مقدور بودن و اختیارى بودن آن چیز دارد
نگا: بقره / 41، 91، 186 – نساء / 136 – آل عمران / 179. و در این آیه به اختیارى بودن آن تصریح شده است: «إن هذه تذکرة فمن شاء اتخذ إلى ربه سبیلا» ؛ مزمل، آیه 19. «قطعاً این اندرزى است تا هر که بخواهد به سوى پروردگار خود راهى در پیش گیرد».
ایمان در قرآن، گونه اى از معرفت وعلم را داراست، ولى تمام هویت آن، از سنخ علم و معرفت نیست؛ بلکه افزون بر آن تسلیم و خضوع در برابر حق نیز مى باشدحجرات / 15 – بقره / 42 – توبه / 110. ؛ «إنما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا بأموالهم و أنفسهم فی سبیل الله أولئک هم الصادقون» ؛ حجرات / 15.«در حقیقت، مؤمنان کسانى اند که به خدا و پیامبراو گرویده و شک نیاورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کرده اند. اینانند که راست کردارند».
پس اهل ایمان کسانى اند که در ایمان به خدا و رسول تردیدى نداشته، به آنها علم و یقین دارند ، ایمان تنها معرفت و علم نیست؛ بلکه باید در برابر حق خاضع و خاشع و قلباً تسلیم بود.
کافر و مؤمن خدا گویند لیک ——— در میان هردو فرقى هست نیک
آن گدا گوید خدا را بهر نان ——— متقى گوید خدا از عین جان
گر بدانستى گدا از گفت خویش —— پیش چشم او نه کم ماندى نه بیش
سال ها گوید خدا، آن نان خواه —— همچو خر، مصحف کشد از بهر کاه
گر به دل درتافتى گفتِ لبش——– ذره ذره گشته بودى قالبش
نام دیوى ره برد در ساحرى——- تو به نام حق پشیزى مى برى مثنوى / 2 / 502 – 497.
از منظر قرآن، به هر اندازه که معرفت آدمى عمیقتر و خضوع و خشوع و تسلیم قلبى او ژرف تر و مستحکم تر باشد، ایمان هم افزایش مى یابد و هر چه معرفت کم تر و سطحى تر و خضوع قلبى اندک و کم استقامت باشد، ایمان هم کاهش مى یابد. به هر روى، با توجه به درجات دو عنصر اساسى ایمان، یعنى معرفت و تسلیم قلبى، ایمان هم امکان کاهش یا افزایش دارد. نگا: آل عمران / 173 – انفاق، 2 – نساء / 136.در ادامه گفتنی است: اگرچه ایمان امرى قلبى و باطنى است ولى آثار آن را در رفتار و اعمال فرد مى توان مشاهده کرد براى نمونه:
– مقدار اهتمام به نماز و تکالیف دینى دیگر،
– چگونگى معاشرت با دوستان و خویشان و رسیدگی به نیازمندان جامعه و مشارکت در پیشرفت و تکامل اجتماع.
– وضعیت خانوادگى و الگوهاى رفتارى فرد.
– ولایت پذیری و اهتمام به پیروی از امامان معصوم و در خط و جبهه حق بودن و مبارزه با اهل باطل. این نکته خیلی مهم است. مومن جبهه دارد و تحت ولایت معصوم و نایب معصوم حرکت می کند و این از نشانه های بزرگ اهل ایمان است.
هر چیزی نشانه ای دارد ایمان و تقوا هم نشانه هائی دارد، در خصوص ویژگى «ایمان» که یک صفت قلبى است به عرض مى رسانیم که راه شناخت و پى بردن به این ویژگى درونى، دقت در اعمال و رفتار ناشى از آن است. مثلاً شجاعت یک صفت نفسانى و درونى است و کسى نیست که ادعاى شجاعت نکند ولى راه تشخیص فرد شجاع از ترسو دقت در رفتارهاى وى و مشاهده آنها است. مثلاً کسى که شب از بیرون رفتن و یا واقع شدن در تاریکى امتناع مى ورزد و با مشاهده یک صحنه پراضطراب رنگ رخساره اش را مى بازد، نمى تواند شجاع باشد. حال براى پى بردن به ایمان افراد نیز باید از نظر رفتارى وى را مورد دقت قرار دهید. مثلاً شخص با ایمان به سهولت غیبت نمى کند، تهمت نمى زند، از انجام واجبات غفلت نمى ورزد و نمازهاى واجب را در اول وقت و باحضور قلب و کیفیت برتر به جا مى آورد، در رعایت حساب مالى (خمس و زکات) دقت دارد و وضعیت شخصى او از نظر پایبندى به امور شرعى و… بنابراین به صرف ادعا نمى توان کسى را با ایمان دانست چون مدعیان ایمان کم نیستند.
راه های تحصیل، ازدیاد و تقویت ایمان:
براى این که انسان اعتقادات خود را مستحکم تر کند، دو حرکت لازم است:
الف) حرکت علمى؛ یعنى، لازم است در حد توان خود به مطالعه و تحقیق بپردازد و با رجوع به کتاب هایى که در این زمینه نوشته شده، پاسخ سؤالات خود را دریابد و یا با سؤال کردن از عالمان دینى، ابهامات و شبهاتى که در ذهنش مطرح مى شود بازگو کند تا با روشن شدن ابهامات، اعتقادات خود را راسخ کند.
علم و ایمان رابطه ى طرفینى ندارند و این طور نیست که پس از کسب علم ،ایمان نیز حاصل بشود، چون متعلّق علم و ایمان جداى از هم است، علم به مغز و ایمان به دل تعلّق دارد (چه بسا انسان علمى را کسب کند، ولى بر آن ملتزم نشود) علّت این امر نیز آن است علم دین اگر براى کسى حاصل شد، حال نوبت دل مى رسد که با اختیار و قدرت تصمیم گیرى آن را به صورت ایمان در خود بپذیرد، اما بسیارى قبل از این که دل را جایگاه دین و ایمان بسازند – و در عمل به آن پایبند باشند – دل خود را به دنیا، لذّت هاى نفسانى و هواهاى شیطانى بسته اند، دلبستگى و دلدادگى این مردم چیزى جداى از مقوله دین و ایمان است. لذا قرآن مى فرماید: «انَّ فى ذلک لَذکرى لمن کان له قلب» حقاً در این (هلاک پیشینیان) یادآورى است، براى آن کس که داراى دل باشد (ق، آیه ى 37)
بنابر این اگر مایل هستیم از علم و معرفت دینى استفاده کنیم مى بایست اول دل داشته باشیم و به فرموده خداوند «لمن کان له قلب» دل را از آلودگى ها و تعلّقات بیهوده پیراسته سازیم. تا زمانى که تمایلات حیوانى بر قلب ما تسلط دارد، جایى براى انگیزه هاى متعالى باقى نمى ماند. اگر ما بخواهیم به آن چه مى دانیم حقّ است مؤمن و ملتزم شویم، چیزهایى را که ممکن است ما را از ایمان و پذیرش قلبى باز دارد، باید از خود دور سازیم، در این صورت آماده پذیرش و التزام نسبت به حقایقى مى شویم که حقّانیّت آن ها را از راه علم و معرفت کسب کرده ایم.
قرآن شریف در سوره حجرات قضیه عدّه اى اعرابى را تعریف مى کند که خدمت پیامبر مکرم اسلام آمدند و عرض کردند ما «ایمان» آورده ایم، ولى پیامبر مکرم اسلام به فرمان خداوند به ایشان فرمود: نگوئید ایمان آورده ایم، بلکه بگوئید اسلام آورده ایم و هنوز ایمان در قلب هاى شما وارد نشده است: «قالتِ الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لمّا یدخُلِ الایمانُ فى قلوبِکُم»؛ (حجرات، آیه ى 14).
از قسمت بعدى آیه چنین استفاده مى شود که ایمان زمانى تحقّق پیدا مى کند که مؤمن حقیقى، از خداوند و رسولش اطاعت و پیروى نماید «… و ان تطیعُواللّه و رسوله… ان اللّه غفور رحیم» و اگر ایمان به مرحله عمل نرسد، اسلام است و هنوز به مرتبه ایمان راه نیافته، به عبارتى ایمان یک درجه از اسلام برتر است. لذا در حدیث مى خوانیم: «الایمان اقرارٌ و عمل و الاسلام اقرارٌ بلاعمل» ایمان عبارت است از باور قلبى و عملى به آن (اصول کافى، ج 2، ص 24). بنابر این بر ماست که براى فراهم آوردن ایمان در دو زمینه تلاش داشته باشیم: اول در زمینه تقویت شناخت خویش و دوم در زمینه انگیزش میل فطرى خویش به آوردن ایمان و انجام کارهاى شایسته. و معلوم مى شود که راه هاى کسب علم از درون انسان شروع مى شود:
1. تفکر و اندیشه در کتاب تکوین (طبیعت و جهان آفرینش) . تفکر پیرامون آیات و نشانه های خداوند در گستره هستی: توجه به این نشانه ها، یاد خدا را در دل ها زنده می کند و لطف و رحمت او را به ما یادآور می شود و در نهایت بر دوستی و محبت ما به خدا می افزاید. (ر.ک: سوره یس، آیات 23 تا 40).
2. تفکر و تدبر در خلقت خود انسان(مبدأشناسى).
3. تفکر و تأمل در پایان زندگى انسان (معادشناسى).
4. مراجعه به کتاب تشریع (قرآن و سیره اهل بیت علیهم السلام)
5. مطالعه تاریخ اسلام و تحلیل آن در تقویت ایمان تاثیری بسیار عمیق خواهد داشت.
ب) حرکت عملى؛ تاکنون دریافتیم که ایمان مقتضى عمل صالح است، این واقعیت را در آیه آیه قرآن شریف مى توانیم به دست آوریم: «والّذین آمنوا و عمِلوا الصّالحاتِ سنُدخِلِهُم جنّاتٍ…»؛ (نساء، آیه ى 57 و 122). ایمان و عمل در دیدگاه قرآن دو جزء جدانشدنى از هم هستند، در واقع ایمان، شخص را به انجام عمل شایسته وا مى دارد، امّا در همین جا یک نکته دقیقى وجود دارد و آن این که ایمان، در صورتى مى تواند منشأ عمل صالح (تقوا) بشود که زنده و فعّال باشد. به عبارتى آگاهى و تنبه همواره باید زنده باشد تا منشأ اثر شود. توصیه شده در این مرحله براى تشخیص کار «خوب» از کار «بد» تا آن چه که عقل مى فهمد از عقل، و آن چه را نمى فهمد از شرع دریافت کنیم و بدانیم چه کارى را باید انجام دهیم و چه کارى را باید ترک کنیم. لذا موضوع انجام واجبات و ترک محرّمات مطرح مى شود.
نکته ى دیگر در سیر عملى آن است که مؤمن پیوسته به عمل صالح و کردار شایسته اهتمام بورزد، هر عمل شایسته، در تقویت ایمان و تقوا نقشى اساسى دارد و متقابلاً ایمان به دست آمده خود منشأ عمل شایسته تر مى شود و این ارتباط ایمان و عمل صالح به صورت صعودى تحقق مى یابد. «والذین اهتَدوا زادهُم هُدى» کسانى که هدایت الهى را بپذیرند خداوند هدایت آن ها را زیادتر مى کند (محمد، آیه ى 17)
نکته بعد این که مؤمن در عمل به دین خود مى بایست ارتباطى تنگاتنگ با عالمان دینى داشته باشد تا با استفاده از سیره علمى و عملى ایشان بیش از پیش در مسیر هدایت قرار گیرد و از آسیب ها و شبهات برکنار و مصون باشد.
رفتارهای زیر نیز باعث تقویت ایمان خواهد شد:
1-توجه دائم به خداوند و ذکر و یاد او: حضور خداوند در خاطر ما، در همه لحظات زندگی، ارتباط ما را با او افزایش می دهد و به تدریج به پیوندی استوار می انجامد. یکی از حکمت های نمازهای پنجگانه، زنده نگه داشتن یاد خدا در طول شبانه روز، در دل مؤمن است. «یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را بسیار یاد کنید» (احزاب، آیه 41).انجام برخی کارها مانند قرائت قرآن، دعا و زیارت، مطالعه سیره ائمه و همنشینی با نیکان و صالحان، ما را به یاد خدا می اندازد. برخی کارها نیز مانع توجه به خداوند است که باید این موانع را کنار زد تا غفلت بر آن حاکم نشود. قرآن کریم می فرماید: «یاد خدا دل های مؤمنان را می لرزاند و هنگامی که آیات الهی را گوش دهند، بر ایمانشان افزوده می شود» (انفال، آیه 2).
2-توجه به نعمت ها و الطاف خدا نسبت به انسان: اگر در زندگی خود توجه کنیم، خود را غرق در نعمت های الهی خواهیم یافت. فلسفه آفرینش این نعمت ها این است:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند—– تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری (سعدی) انسان بر خوان نعمت حق نشسته تا با یادآوری لطف او، یاد خدا را در دل زنده نگه دارد و قلب خود را به او نزدیک تر کند.
3-انجام نیکی ها و دوری از بدی ها: هر عمل نیک دل را نورانی تر می کند و برعکس هر گناه صفحه دل را تیره و کدر می سازد. باید بکوشیم با عمل به نیکی ها، دل خود را نورانی تر کنیم و با دوری از گناهان رشته محبت خود را با خدا استوار سازیم. مطالعه کنید: شهید مطهری، انسان و ایمان (ج 2 از مجموعه آثار)
4- شرکت در جلسات و فعالیت های مذهبی و فرهنگی و ذکر اهل بیت(ع).
ویژگی افراد مومن چیست؟
1-مومن کسى است که خدا و رسولش را و آنچه را ایمان به آن واجب است (همانند ولایت امیرالمؤمنین وائمه معصومین علیهم السلام) تصدیق کند.
2-به آیه 13 سوره حجرات توجه کنید:
«قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا» این دسته از اعراب که به دروغ اظهار ایمان مى کردند قومى از بنى اسد بودند که در یک خشکسالی خدمت پیامبر آمده با اینکه در واقع ایمان نیاورده بودند ولى به منظور گرفتن صدقه از آن حضرت اظهار ایمان مى کردند و مى گفتند: (صدقنا بما جئت به) خداوند به پیامبر دستور فرمود که از باطنشان به آنان بگوید تا براى آنان معجزه اى باشد و لذا مى فرماید: «قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا» یعنى: در حقیقت از باطن ایمان نیاورده اید. «وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا» سعید بن جبیر و ابن زید گویند: ما از ترس آنکه اسیر نگردیم و کشته نشویم منقاد و تسلیم شده ایم.سپس خداوند بیان مى فرماید که محل ایمان قلب است نه زبان!
زجاج گوید: اسلام عبارت است از اظهار تسلیم و پذیرش آنچه را که پیامبر از طرف خدا آورده است، و با همین است که خون حفظ مى شود، اگر همراه این اظهار یک اعتقاد و تصدیق قلبى باشد آن را ایمان مى خوانند، و صاحب آن بحق مؤمن و مسلمان است، اما کسى که تظاهربه قبول شریعت کرده و به خاطر دفع مکروه تسلیم شده است، این گونه افراد در ظاهر مسلمانند و در باطن اسلام را تصدیق نمى کنند، و خداوند این گونه افراد را از دائره ایمان خارج دانسته مى فرماید: وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ یعنى: پس از آنکه از ترس قتل تسلیم شدید تصدیق نکردید، بنا بر این مؤمن کسى است همانگونه که تظاهر به اسلام مى کند در باطن نیز تصدیق داشته باشد، و مسلمان تمام عیار کسى است علاوه بر اینکه در ظاهر فرمانبردارى مى کند ایمان به فرمان الهى هم داشته باشد، و کسى که از ترس کشته شدن اظهار اسلام کرده است در حقیقت مؤمن نیست، ولى در ظاهر نسبت به او حکم به اسلام مى شود.
3-انس از پیامبر خدا (ص) روایت کرده است که فرمودند: اسلام آشکار است و ایمان امر قلبى است و با دست اشاره به سینه خود فرمود.
4-و بلخى گفته است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تفسیر فرموده است که المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده و المؤمن من آمن جاره بوایقه و ما آمن بى من بات شبعان و جاره طاو (یعنى مسلمان کسى است که مسلمانان از زبان و دست او بسلامت باشند و مؤمن کسى است که همسایه اش از رنج او در امان باشد و بمن ایمان نیاورده است کسى که شب شکم سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد!).
5-مؤمن کسى است که در باطن عقیده دارد و در ظاهر عمل، کافر کسى است که نه ایمان دارد و نه عمل، منافق آنست که ادعاى ایمان مى کند ولى در باطن بى عقیده و منکر است .على هذا مؤمن و کافر یک چهره دارند، ظاهر و باطنشان یکى است ولى منافق دو چهره دارد
6-در امالى ذیل آیه «وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ» از اصبغ بن نباته روایت کرده گفت هنگامیکه امیر المؤمنین علیه السّلام محمد بن ابى بکر را والى مصر نمود نامه اى باهالى مصر بطریق ذیل مرقوم داشت:«اى بندگان خدا بدانید مؤمن کسى است که پیوسته عمل نیکو از او سر بزند و منشاء اثر خیر بوده و تحصیل ثواب نماید خداوند پاداش عملى که در دنیا انجام داده باو عطا میفرماید…»
7-درسوره مائدة / آیه 57: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفَّارَ أَوْلِیاءَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» اى کسانیکه ایمان بخدا و رسول آورده اید کسانیرا که دین شما را بمسخره و بازى گرفته اند چه آنهائیکه پیش از شما داراى کتاب بوده اند (از یهود و نصارى) و چه کافران (و بت پرستان قریش) به دوستى مگیرید و یار و یاور خود قرار ندهید و اگر براستى مؤمن هستید (در موالاة و دوستى آنها) از خدا بپرهیزید (زیرا مؤمن کسى نیست که اگر کسى بدین او طعن زند و استهزاء نماید او را دوست بدارد بلکه مؤمن کسى است که با چنین کس غضب کند و درازاى طعن و تمسخرش با او دشمنى بورزد).
8-و در حدیث آمده است: (المؤمن آلف مألوف و لا خیر فیمن لا یألف و لا یؤلف- یعنى مؤمن کسى است که الفت میگیرد و با او الفت میگیرند و در کسیکه الفت نمیگیرد و با او الفت گرفته نمیشود خیرى نیست).
9-مؤمن کسى را گویند که از روى دانستگى و فهمیدگى ایمان آرد بوجود خدا و وحدت و یگانگى او و بتمام صفات جلالیه و جمالیه خدای ازلى و نیز تصدیق نماید بعالم آخرت و بداند که پس از این عالم ،عالمى است و پشت این پرده اسراریست و تصدیق نماید بوجود ملائکه و تمام کتب آسمانى و انبیاء مرسلین و «کل ما جاء به النبى».
10 -از کتاب قاموس این واژه را تحقیق بیشتری می کنیم :
آمن:خاطر جمع، کسیکه در او ایمنى است و یا شهریکه ایمن است :«مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً» آل عمران/97 ویا: «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً» بقره/126، لازم نیست در آیه ى اخیر، آمن را ذا امن(یعنی دارای امنیت) معنى کنیم، بلکه شهر ایمن، مثل شخص ایمن ،کاملا صحیح و درست است .
مؤمِن: فعل امن، اگر متعدّى بنفسه باشد بمعنى ایمنى دادن است مثل «وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» قریش: 4 یعنى آنها را از ترس ایمن گردانید و مؤمن که از اسماء حسنى است از همین معنى است، یعنى ایمنى دهنده (مفردات) «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ- الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ» حشر: 23.آیاتیکه آمن و آمنوا و سایر مشتقّات آن بمعنى ایمان آوردن است، اکثرا با باء و گاهى با لام متعدّى شده اند مثل «کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ» بقره: 285 و مثل «فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ» عنکبوت: 26.
11-المؤمن من آمن جاره بوائقه، و مؤمن کسى است که همسایه اش از آفات و شرور او ایمن باشد
12-و در روضه کافى به سند خود از ابن ابى عمیر، از امام موسى بن جعفر (ع) روایتى نقل کرده که در ضمن آن فرموده: اى ابو احمد! هیچ مؤمنى در دنیا گناهى مرتکب نمى شود، مگر آنکه از ارتکاب آن ناراحت مى شود و پشیمان مى گردد، و رسول خدا (ص) هم فرموده: کفى بالندم توبة- براى توبه همین کافى است که گنهکار پشیمان گردد
13-و نیز فرموده: من سرته حسنته و ساءته سیئته فهو مؤمن- کسى که کار نیکش خرسندش کند و کار بدش ناراحتش سازد، او مؤمن است بنا بر این اگر کسى از گناهى که مرتکب شده پشیمان نشود، مؤمن نیست و شفاعتى برایش واجب نمى شود و او از ستمکاران است که خداى تعالى در باره شان فرموده: ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ- براى ستمکاران نه دوست دلسوزى هست و نه شفیعى که شفاعتش پذیرفته شود « نور الثقلین، ج 4، ص 517، روضه کافی»
ایمان عبارت است از معرفت توأم با تسلیم قلبى و خضوع و خشوع دل به خداوند متعال و رسول او و آموزه هایى که به بشریت ارائه کرده اند. ایمان یعنی باوری یا نیرویی معنوی که باعث می شود انسان با شجاعت و قدرت و صدق و اخلاص برای رضای خدا تلاش کند و در مسیر قرب الهی قرار بگیرد و با آرامش کامل بدور از هر گونه شک و شبهه ای به انجام وظایف فردی و اجتماعی خود همت گمارد و از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای هراس به خود راه ندهد، علامت ایمان این است که فرد مومن حتی از مرگ در این راه نگرانی ندارد و آن را شهادت در راه خدا می داند و از آن استقبال می کند.
حقیقت ایمان آن است که انسان خودش را در جبهه حق و تحت ولایت خداوند بداند و خلافت انسان کامل معصوم را بر خودش و جامعه بپذیرد و تحت فرماندهی ولی و خلیفه خدا در روی زمین، همیشه آماده نبرد بزرگ با دشمنان داخلی( جهاد اکبر)یعنی با نفس اماره و دشمنان خارجی (جهاد اصغر) با سلطه گران و ظالمان و کافران باشد و در عرصه این درگیری بتواند از جان و مال و آبروی خویش مایه بگذارد و از هیچ نیروی شیطانی هراس بدل راه ندهد و محکم و استوار، با صدق و اخلاص در راه خدا مبارزه و مقاومت کند و در مقابل سختی ها این راه بردبار و صبور باشد. این صفات و حالات، دورنمایی از یک انسان مومن واقعی است.
ما اگر بخواهیم حقیقت ایمان را به درستی و مصداقی درک کنیم باید مومن حقیقی و ویژگی های آن را بررسی کنیم. چرا؟ چون ایمان یک نیروی معنوی بسیار قوی و در عین حال پیچیده است که بدون مطالعه در مظاهر آن، شناختنی نیست.
ایمان نیرویی است که در مومن ظهور می کند و ما تا مومن که ظرف ظهور ایمان است را به درستی نشناسیم، نمی توانیم به این نیروی معنوی، شناخت عمیق پیدا کنیم. البته برخی ویژگی های ایمان در قرآن کریم و روایات اسلامی آمده که برای این منظور قابل استفاده است ولی حقیقت ایمان را باید در فرد مومن واقعی مشاهده کنیم و نوع منش و تفکر و اخلاق انسان مومن است که این نیرو را معرفی می کند. به طور مثال از قرآن کریم می توان استنباط کرد که ایمان ،امرى اختیارى است به دلیل آن که در آیات بسیار به آن، امر شده است و روشن است که امر به چیزى از سوى حکیم مطلق، دلالت بر مقدور بودن و اختیارى بودن آن چیز دارد
نگا: بقره / 41، 91، 186 – نساء / 136 – آل عمران / 179. و در این آیه به اختیارى بودن آن تصریح شده است: «إن هذه تذکرة فمن شاء اتخذ إلى ربه سبیلا» ؛ مزمل، آیه 19. «قطعاً این اندرزى است تا هر که بخواهد به سوى پروردگار خود راهى در پیش گیرد».
ایمان در قرآن، گونه اى از معرفت وعلم را داراست، ولى تمام هویت آن، از سنخ علم و معرفت نیست؛ بلکه افزون بر آن تسلیم و خضوع در برابر حق نیز مى باشدحجرات / 15 – بقره / 42 – توبه / 110. ؛ «إنما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا بأموالهم و أنفسهم فی سبیل الله أولئک هم الصادقون» ؛ حجرات / 15.«در حقیقت، مؤمنان کسانى اند که به خدا و پیامبراو گرویده و شک نیاورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کرده اند. اینانند که راست کردارند».
پس اهل ایمان کسانى اند که در ایمان به خدا و رسول تردیدى نداشته، به آنها علم و یقین دارند ، ایمان تنها معرفت و علم نیست؛ بلکه باید در برابر حق خاضع و خاشع و قلباً تسلیم بود.
کافر و مؤمن خدا گویند لیک ——— در میان هردو فرقى هست نیک
آن گدا گوید خدا را بهر نان ——— متقى گوید خدا از عین جان
گر بدانستى گدا از گفت خویش —— پیش چشم او نه کم ماندى نه بیش
سال ها گوید خدا، آن نان خواه —— همچو خر، مصحف کشد از بهر کاه
گر به دل درتافتى گفتِ لبش——– ذره ذره گشته بودى قالبش
نام دیوى ره برد در ساحرى——- تو به نام حق پشیزى مى برى مثنوى / 2 / 502 – 497.
از منظر قرآن، به هر اندازه که معرفت آدمى عمیقتر و خضوع و خشوع و تسلیم قلبى او ژرف تر و مستحکم تر باشد، ایمان هم افزایش مى یابد و هر چه معرفت کم تر و سطحى تر و خضوع قلبى اندک و کم استقامت باشد، ایمان هم کاهش مى یابد. به هر روى، با توجه به درجات دو عنصر اساسى ایمان، یعنى معرفت و تسلیم قلبى، ایمان هم امکان کاهش یا افزایش دارد. نگا: آل عمران / 173 – انفاق، 2 – نساء / 136.در ادامه گفتنی است: اگرچه ایمان امرى قلبى و باطنى است ولى آثار آن را در رفتار و اعمال فرد مى توان مشاهده کرد براى نمونه:
– مقدار اهتمام به نماز و تکالیف دینى دیگر،
– چگونگى معاشرت با دوستان و خویشان و رسیدگی به نیازمندان جامعه و مشارکت در پیشرفت و تکامل اجتماع.
– وضعیت خانوادگى و الگوهاى رفتارى فرد.
– ولایت پذیری و اهتمام به پیروی از امامان معصوم و در خط و جبهه حق بودن و مبارزه با اهل باطل. این نکته خیلی مهم است. مومن جبهه دارد و تحت ولایت معصوم و نایب معصوم حرکت می کند و این از نشانه های بزرگ اهل ایمان است.
هر چیزی نشانه ای دارد ایمان و تقوا هم نشانه هائی دارد، در خصوص ویژگى «ایمان» که یک صفت قلبى است به عرض مى رسانیم که راه شناخت و پى بردن به این ویژگى درونى، دقت در اعمال و رفتار ناشى از آن است. مثلاً شجاعت یک صفت نفسانى و درونى است و کسى نیست که ادعاى شجاعت نکند ولى راه تشخیص فرد شجاع از ترسو دقت در رفتارهاى وى و مشاهده آنها است. مثلاً کسى که شب از بیرون رفتن و یا واقع شدن در تاریکى امتناع مى ورزد و با مشاهده یک صحنه پراضطراب رنگ رخساره اش را مى بازد، نمى تواند شجاع باشد. حال براى پى بردن به ایمان افراد نیز باید از نظر رفتارى وى را مورد دقت قرار دهید. مثلاً شخص با ایمان به سهولت غیبت نمى کند، تهمت نمى زند، از انجام واجبات غفلت نمى ورزد و نمازهاى واجب را در اول وقت و باحضور قلب و کیفیت برتر به جا مى آورد، در رعایت حساب مالى (خمس و زکات) دقت دارد و وضعیت شخصى او از نظر پایبندى به امور شرعى و… بنابراین به صرف ادعا نمى توان کسى را با ایمان دانست چون مدعیان ایمان کم نیستند.
راه های تحصیل، ازدیاد و تقویت ایمان:
براى این که انسان اعتقادات خود را مستحکم تر کند، دو حرکت لازم است:
الف) حرکت علمى؛ یعنى، لازم است در حد توان خود به مطالعه و تحقیق بپردازد و با رجوع به کتاب هایى که در این زمینه نوشته شده، پاسخ سؤالات خود را دریابد و یا با سؤال کردن از عالمان دینى، ابهامات و شبهاتى که در ذهنش مطرح مى شود بازگو کند تا با روشن شدن ابهامات، اعتقادات خود را راسخ کند.
علم و ایمان رابطه ى طرفینى ندارند و این طور نیست که پس از کسب علم ،ایمان نیز حاصل بشود، چون متعلّق علم و ایمان جداى از هم است، علم به مغز و ایمان به دل تعلّق دارد (چه بسا انسان علمى را کسب کند، ولى بر آن ملتزم نشود) علّت این امر نیز آن است علم دین اگر براى کسى حاصل شد، حال نوبت دل مى رسد که با اختیار و قدرت تصمیم گیرى آن را به صورت ایمان در خود بپذیرد، اما بسیارى قبل از این که دل را جایگاه دین و ایمان بسازند – و در عمل به آن پایبند باشند – دل خود را به دنیا، لذّت هاى نفسانى و هواهاى شیطانى بسته اند، دلبستگى و دلدادگى این مردم چیزى جداى از مقوله دین و ایمان است. لذا قرآن مى فرماید: «انَّ فى ذلک لَذکرى لمن کان له قلب» حقاً در این (هلاک پیشینیان) یادآورى است، براى آن کس که داراى دل باشد (ق، آیه ى 37)
بنابر این اگر مایل هستیم از علم و معرفت دینى استفاده کنیم مى بایست اول دل داشته باشیم و به فرموده خداوند «لمن کان له قلب» دل را از آلودگى ها و تعلّقات بیهوده پیراسته سازیم. تا زمانى که تمایلات حیوانى بر قلب ما تسلط دارد، جایى براى انگیزه هاى متعالى باقى نمى ماند. اگر ما بخواهیم به آن چه مى دانیم حقّ است مؤمن و ملتزم شویم، چیزهایى را که ممکن است ما را از ایمان و پذیرش قلبى باز دارد، باید از خود دور سازیم، در این صورت آماده پذیرش و التزام نسبت به حقایقى مى شویم که حقّانیّت آن ها را از راه علم و معرفت کسب کرده ایم.
قرآن شریف در سوره حجرات قضیه عدّه اى اعرابى را تعریف مى کند که خدمت پیامبر مکرم اسلام آمدند و عرض کردند ما «ایمان» آورده ایم، ولى پیامبر مکرم اسلام به فرمان خداوند به ایشان فرمود: نگوئید ایمان آورده ایم، بلکه بگوئید اسلام آورده ایم و هنوز ایمان در قلب هاى شما وارد نشده است: «قالتِ الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لمّا یدخُلِ الایمانُ فى قلوبِکُم»؛ (حجرات، آیه ى 14).
از قسمت بعدى آیه چنین استفاده مى شود که ایمان زمانى تحقّق پیدا مى کند که مؤمن حقیقى، از خداوند و رسولش اطاعت و پیروى نماید «… و ان تطیعُواللّه و رسوله… ان اللّه غفور رحیم» و اگر ایمان به مرحله عمل نرسد، اسلام است و هنوز به مرتبه ایمان راه نیافته، به عبارتى ایمان یک درجه از اسلام برتر است. لذا در حدیث مى خوانیم: «الایمان اقرارٌ و عمل و الاسلام اقرارٌ بلاعمل» ایمان عبارت است از باور قلبى و عملى به آن (اصول کافى، ج 2، ص 24). بنابر این بر ماست که براى فراهم آوردن ایمان در دو زمینه تلاش داشته باشیم: اول در زمینه تقویت شناخت خویش و دوم در زمینه انگیزش میل فطرى خویش به آوردن ایمان و انجام کارهاى شایسته. و معلوم مى شود که راه هاى کسب علم از درون انسان شروع مى شود:
1. تفکر و اندیشه در کتاب تکوین (طبیعت و جهان آفرینش) . تفکر پیرامون آیات و نشانه های خداوند در گستره هستی: توجه به این نشانه ها، یاد خدا را در دل ها زنده می کند و لطف و رحمت او را به ما یادآور می شود و در نهایت بر دوستی و محبت ما به خدا می افزاید. (ر.ک: سوره یس، آیات 23 تا 40).
2. تفکر و تدبر در خلقت خود انسان(مبدأشناسى).
3. تفکر و تأمل در پایان زندگى انسان (معادشناسى).
4. مراجعه به کتاب تشریع (قرآن و سیره اهل بیت علیهم السلام)
5. مطالعه تاریخ اسلام و تحلیل آن در تقویت ایمان تاثیری بسیار عمیق خواهد داشت.
ب) حرکت عملى؛ تاکنون دریافتیم که ایمان مقتضى عمل صالح است، این واقعیت را در آیه آیه قرآن شریف مى توانیم به دست آوریم: «والّذین آمنوا و عمِلوا الصّالحاتِ سنُدخِلِهُم جنّاتٍ…»؛ (نساء، آیه ى 57 و 122). ایمان و عمل در دیدگاه قرآن دو جزء جدانشدنى از هم هستند، در واقع ایمان، شخص را به انجام عمل شایسته وا مى دارد، امّا در همین جا یک نکته دقیقى وجود دارد و آن این که ایمان، در صورتى مى تواند منشأ عمل صالح (تقوا) بشود که زنده و فعّال باشد. به عبارتى آگاهى و تنبه همواره باید زنده باشد تا منشأ اثر شود. توصیه شده در این مرحله براى تشخیص کار «خوب» از کار «بد» تا آن چه که عقل مى فهمد از عقل، و آن چه را نمى فهمد از شرع دریافت کنیم و بدانیم چه کارى را باید انجام دهیم و چه کارى را باید ترک کنیم. لذا موضوع انجام واجبات و ترک محرّمات مطرح مى شود.
نکته ى دیگر در سیر عملى آن است که مؤمن پیوسته به عمل صالح و کردار شایسته اهتمام بورزد، هر عمل شایسته، در تقویت ایمان و تقوا نقشى اساسى دارد و متقابلاً ایمان به دست آمده خود منشأ عمل شایسته تر مى شود و این ارتباط ایمان و عمل صالح به صورت صعودى تحقق مى یابد. «والذین اهتَدوا زادهُم هُدى» کسانى که هدایت الهى را بپذیرند خداوند هدایت آن ها را زیادتر مى کند (محمد، آیه ى 17)
نکته بعد این که مؤمن در عمل به دین خود مى بایست ارتباطى تنگاتنگ با عالمان دینى داشته باشد تا با استفاده از سیره علمى و عملى ایشان بیش از پیش در مسیر هدایت قرار گیرد و از آسیب ها و شبهات برکنار و مصون باشد.
رفتارهای زیر نیز باعث تقویت ایمان خواهد شد:
1-توجه دائم به خداوند و ذکر و یاد او: حضور خداوند در خاطر ما، در همه لحظات زندگی، ارتباط ما را با او افزایش می دهد و به تدریج به پیوندی استوار می انجامد. یکی از حکمت های نمازهای پنجگانه، زنده نگه داشتن یاد خدا در طول شبانه روز، در دل مؤمن است. «یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را بسیار یاد کنید» (احزاب، آیه 41).انجام برخی کارها مانند قرائت قرآن، دعا و زیارت، مطالعه سیره ائمه و همنشینی با نیکان و صالحان، ما را به یاد خدا می اندازد. برخی کارها نیز مانع توجه به خداوند است که باید این موانع را کنار زد تا غفلت بر آن حاکم نشود. قرآن کریم می فرماید: «یاد خدا دل های مؤمنان را می لرزاند و هنگامی که آیات الهی را گوش دهند، بر ایمانشان افزوده می شود» (انفال، آیه 2).
2-توجه به نعمت ها و الطاف خدا نسبت به انسان: اگر در زندگی خود توجه کنیم، خود را غرق در نعمت های الهی خواهیم یافت. فلسفه آفرینش این نعمت ها این است:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند—– تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری (سعدی) انسان بر خوان نعمت حق نشسته تا با یادآوری لطف او، یاد خدا را در دل زنده نگه دارد و قلب خود را به او نزدیک تر کند.
3-انجام نیکی ها و دوری از بدی ها: هر عمل نیک دل را نورانی تر می کند و برعکس هر گناه صفحه دل را تیره و کدر می سازد. باید بکوشیم با عمل به نیکی ها، دل خود را نورانی تر کنیم و با دوری از گناهان رشته محبت خود را با خدا استوار سازیم. مطالعه کنید: شهید مطهری، انسان و ایمان (ج 2 از مجموعه آثار)
4- شرکت در جلسات و فعالیت های مذهبی و فرهنگی و ذکر اهل بیت(ع).
ویژگی افراد مومن چیست؟
1-مومن کسى است که خدا و رسولش را و آنچه را ایمان به آن واجب است (همانند ولایت امیرالمؤمنین وائمه معصومین علیهم السلام) تصدیق کند.
2-به آیه 13 سوره حجرات توجه کنید:
«قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا» این دسته از اعراب که به دروغ اظهار ایمان مى کردند قومى از بنى اسد بودند که در یک خشکسالی خدمت پیامبر آمده با اینکه در واقع ایمان نیاورده بودند ولى به منظور گرفتن صدقه از آن حضرت اظهار ایمان مى کردند و مى گفتند: (صدقنا بما جئت به) خداوند به پیامبر دستور فرمود که از باطنشان به آنان بگوید تا براى آنان معجزه اى باشد و لذا مى فرماید: «قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا» یعنى: در حقیقت از باطن ایمان نیاورده اید. «وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا» سعید بن جبیر و ابن زید گویند: ما از ترس آنکه اسیر نگردیم و کشته نشویم منقاد و تسلیم شده ایم.سپس خداوند بیان مى فرماید که محل ایمان قلب است نه زبان!
زجاج گوید: اسلام عبارت است از اظهار تسلیم و پذیرش آنچه را که پیامبر از طرف خدا آورده است، و با همین است که خون حفظ مى شود، اگر همراه این اظهار یک اعتقاد و تصدیق قلبى باشد آن را ایمان مى خوانند، و صاحب آن بحق مؤمن و مسلمان است، اما کسى که تظاهربه قبول شریعت کرده و به خاطر دفع مکروه تسلیم شده است، این گونه افراد در ظاهر مسلمانند و در باطن اسلام را تصدیق نمى کنند، و خداوند این گونه افراد را از دائره ایمان خارج دانسته مى فرماید: وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ یعنى: پس از آنکه از ترس قتل تسلیم شدید تصدیق نکردید، بنا بر این مؤمن کسى است همانگونه که تظاهر به اسلام مى کند در باطن نیز تصدیق داشته باشد، و مسلمان تمام عیار کسى است علاوه بر اینکه در ظاهر فرمانبردارى مى کند ایمان به فرمان الهى هم داشته باشد، و کسى که از ترس کشته شدن اظهار اسلام کرده است در حقیقت مؤمن نیست، ولى در ظاهر نسبت به او حکم به اسلام مى شود.
3-انس از پیامبر خدا (ص) روایت کرده است که فرمودند: اسلام آشکار است و ایمان امر قلبى است و با دست اشاره به سینه خود فرمود.
4-و بلخى گفته است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تفسیر فرموده است که المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده و المؤمن من آمن جاره بوایقه و ما آمن بى من بات شبعان و جاره طاو (یعنى مسلمان کسى است که مسلمانان از زبان و دست او بسلامت باشند و مؤمن کسى است که همسایه اش از رنج او در امان باشد و بمن ایمان نیاورده است کسى که شب شکم سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد!).
5-مؤمن کسى است که در باطن عقیده دارد و در ظاهر عمل، کافر کسى است که نه ایمان دارد و نه عمل، منافق آنست که ادعاى ایمان مى کند ولى در باطن بى عقیده و منکر است .على هذا مؤمن و کافر یک چهره دارند، ظاهر و باطنشان یکى است ولى منافق دو چهره دارد
6-در امالى ذیل آیه «وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ» از اصبغ بن نباته روایت کرده گفت هنگامیکه امیر المؤمنین علیه السّلام محمد بن ابى بکر را والى مصر نمود نامه اى باهالى مصر بطریق ذیل مرقوم داشت:«اى بندگان خدا بدانید مؤمن کسى است که پیوسته عمل نیکو از او سر بزند و منشاء اثر خیر بوده و تحصیل ثواب نماید خداوند پاداش عملى که در دنیا انجام داده باو عطا میفرماید…»
7-درسوره مائدة / آیه 57: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفَّارَ أَوْلِیاءَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» اى کسانیکه ایمان بخدا و رسول آورده اید کسانیرا که دین شما را بمسخره و بازى گرفته اند چه آنهائیکه پیش از شما داراى کتاب بوده اند (از یهود و نصارى) و چه کافران (و بت پرستان قریش) به دوستى مگیرید و یار و یاور خود قرار ندهید و اگر براستى مؤمن هستید (در موالاة و دوستى آنها) از خدا بپرهیزید (زیرا مؤمن کسى نیست که اگر کسى بدین او طعن زند و استهزاء نماید او را دوست بدارد بلکه مؤمن کسى است که با چنین کس غضب کند و درازاى طعن و تمسخرش با او دشمنى بورزد).
8-و در حدیث آمده است: (المؤمن آلف مألوف و لا خیر فیمن لا یألف و لا یؤلف- یعنى مؤمن کسى است که الفت میگیرد و با او الفت میگیرند و در کسیکه الفت نمیگیرد و با او الفت گرفته نمیشود خیرى نیست).
9-مؤمن کسى را گویند که از روى دانستگى و فهمیدگى ایمان آرد بوجود خدا و وحدت و یگانگى او و بتمام صفات جلالیه و جمالیه خدای ازلى و نیز تصدیق نماید بعالم آخرت و بداند که پس از این عالم ،عالمى است و پشت این پرده اسراریست و تصدیق نماید بوجود ملائکه و تمام کتب آسمانى و انبیاء مرسلین و «کل ما جاء به النبى».
10 -از کتاب قاموس این واژه را تحقیق بیشتری می کنیم :
آمن:خاطر جمع، کسیکه در او ایمنى است و یا شهریکه ایمن است :«مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً» آل عمران/97 ویا: «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً» بقره/126، لازم نیست در آیه ى اخیر، آمن را ذا امن(یعنی دارای امنیت) معنى کنیم، بلکه شهر ایمن، مثل شخص ایمن ،کاملا صحیح و درست است .
مؤمِن: فعل امن، اگر متعدّى بنفسه باشد بمعنى ایمنى دادن است مثل «وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» قریش: 4 یعنى آنها را از ترس ایمن گردانید و مؤمن که از اسماء حسنى است از همین معنى است، یعنى ایمنى دهنده (مفردات) «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ- الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ» حشر: 23.آیاتیکه آمن و آمنوا و سایر مشتقّات آن بمعنى ایمان آوردن است، اکثرا با باء و گاهى با لام متعدّى شده اند مثل «کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ» بقره: 285 و مثل «فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ» عنکبوت: 26.
11-المؤمن من آمن جاره بوائقه، و مؤمن کسى است که همسایه اش از آفات و شرور او ایمن باشد
12-و در روضه کافى به سند خود از ابن ابى عمیر، از امام موسى بن جعفر (ع) روایتى نقل کرده که در ضمن آن فرموده: اى ابو احمد! هیچ مؤمنى در دنیا گناهى مرتکب نمى شود، مگر آنکه از ارتکاب آن ناراحت مى شود و پشیمان مى گردد، و رسول خدا (ص) هم فرموده: کفى بالندم توبة- براى توبه همین کافى است که گنهکار پشیمان گردد
13-و نیز فرموده: من سرته حسنته و ساءته سیئته فهو مؤمن- کسى که کار نیکش خرسندش کند و کار بدش ناراحتش سازد، او مؤمن است بنا بر این اگر کسى از گناهى که مرتکب شده پشیمان نشود، مؤمن نیست و شفاعتى برایش واجب نمى شود و او از ستمکاران است که خداى تعالى در باره شان فرموده: ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ- براى ستمکاران نه دوست دلسوزى هست و نه شفیعى که شفاعتش پذیرفته شود « نور الثقلین، ج 4، ص 517، روضه کافی»