۱۳۹۲/۰۶/۲۳
–
۱۲۳ بازدید
سلام خسته نباشیدمیشه خواهش کنم ایات۶تا۸سوره ی توبه راواسه من تفسیرکنیدوبگیددقیقا ازمن چی میخواد واسم خیلی مهمه ممنونم
در آیات مورد بحث،که درخواست تفسیرآن را شماپرسشگرمحترم درخواست کرده اید باید عرض کرد. وظیفه مسلمانان پس از پایان مدت مهلت مشرکان، یعنى چهار ماه بیان شده است، و شدیدترین دستور را درباره آنها صادر مى کند، مى فرماید: «هنگامى که ماه هاى حرام پایان گرفت، بت پرستان را هر کجا یافتید به قتل برسانید. سپس مى فرماید: آنها را بگیرید و اسیر کنید . و آنها را در حلقه محاصره قرار دهید . و در هر نقطه اى در کمین آنها بنشینید و راه ها را بر آنها ببندید . در اینجا چهار دستور خشن در مورد آنها دیده مى شود: بستن راه ها، محاصره کردن، اسیر ساختن، و بالاخره کشتن و ظاهر این است که چهار موضوع به صورت یک امر تخییرى نیست، بلکه با در نظر گرفتن شرایط محیط، زمان، مکان و اشخاص مورد نظر، باید هر یک از این امور که مناسب تشخیص داده شود، عملى گردد. اگر تنها با اسارت، محاصره کردن و بستن راه بر آنها در فشار کافى قرار مى گیرند از این راه باید وارد شد.
و اگر چاره اى جز قتل نبود، کشتن آنها مجاز است.این شدت عمل به خاطر آن است که برنامه اسلام ریشه کن ساختن بت پرستى از روى کره زمین بوده، و همان طور که سابقاً نیز اشاره کرده ایم، مسأله آزادى مذهبى، یعنى ترک اجبار پیروان مذاهب دیگر براى پذیرش اسلام، منحصر به ادیان آسمانى و اهل کتاب مانند یهود و نصارى است، و شامل بت پرستان نمى شود؛ زیرا بت پرستى مذهب و آئین نیست که محترم شمرده شود.
بلکه انحطاط و خرافه و انحراف و بیمارى است که به هر حال و به هر قیمت باید ریشه کن گردد.ولى این شدت و خشونت نه به مفهوم این است که راه بازگشت به روى آنها بسته شده باشد، بلکه در هر حال و در هر لحظه بخواهند مى توانند جهت خود را تغییر دهند، لذا بلافاصله اضافه مى کند: «اگر آنها توبه کنند و به سوى حق باز گردند، نماز را بر پا دارند و زکات را ادا کنند، آنها را رها سازید» و مزاحمشان نشوید . و در این صورت با سایر مسلمانان کمترین تفاوتى را ندارند و در همه احکام و حقوق با آنها شریکند.«زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است. و کسى که به سوى او باز گردد را از در خود نمى راند.
سپس این موضوع را در آیه بعد با دستور دیگرى تکمیل مى کند تا تردیدى باقى نماند . که هدف اسلام از این دستور تعمیم توحید، آئین حق و عدالت است، نه استعمار و استثمار و قبضه کردن اموال یا سرزمین هاى دیگران، مى فرماید:
«اگر یکى از بت پرستان از تو در خواست پناهندگى کند به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود» .یعنى، در نهایت آرامش با او رفتار کن، و مجال اندیشه و تفکر را به او بده تا آزادانه به بررسى محتواى دعوت تو بپردازد، و اگر نور هدایت بر دل وى تابید آن را بپذیرد.بعد از آن اضافه مى کند: «او را پس از پایان مدت مطالعه به جایگاه امن و امانش برسان تا کسى در اثناء راه مزاحم او نگردد.
و سرانجام علت این دستور سازنده را چنین بیان مى کند: «این به خاطر آن است که آنها قومى بى اطلاع و ناآگاهند»
بنابراین، اگر درهاى کسب آگاهى به روى آنها باز گردد، این امید مى رود که از بت پرستى که زائیده جهل و نادانى است خارج شوند، و به راه توحید و خداپرستى که مولود علم و دانش است، گام بگذارند.
در منابع شیعه و اهل سنت نقل شده که یکى از بت پرستان پس از الغاى پیمان آنها، به على علیه السلام گفت:
اى فرزند ابوطالب، اگر کسى از ما بعد از گذشتن این چهار ماه بخواهد پیامبر را ملاقات کند و مسائلى را با او در میان بگذارد و یا سخن خدا را بشنود، آیا در امنیت خواهد بود.
على علیه السلام فرمود: آرى؛ زیرا خداوند فرموده: «وَ انْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِیْنَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ …». و به این ترتیب، سختگیرى فوق العاده اى که از آیه اول استفاده مى شود، با نرمشى که در آیه دوم به کار رفته، تعدیل مى گردد، و راه و رسم تربیت همین است. که همیشه شدت عمل را با نرمش بیامیزند و از آن معجونى شفابخش بسازند.
گر چه مفسران در این باره بسیار صحبت کرده اند، ولى با توجه به آیات گذشته ظاهر این است که منظور از آن، همان چهار ماه مهلت است که براى مشرکان مقرّر گردیده، که آغاز آن روز دهم ذى الحجه سال نهم هجرى و پایان آن روز دهم ماه ربیع الثانى سال بعد بود، و این تفسیر را بسیارى از محققان پذیرفته اند، و مهم تر این که در روایات متعددى نیز به آن تصریح شده است.
از آیات فوق در بدو نظر چنین استفاده مى شود که: براى قبول توبه بت پرستان، اداء نماز و زکات نیز لازم است، و به همین دلیل، بعضى از فقهاى اهل سنت ترک نماز و زکات را دلیل بر کفر گرفته اند.
ولى حق این است که منظور از ذکر این دو دستور بزرگ اسلامى، آن است که در تمام مواردى که ادعاى اسلام مشکوک به نظر برسد- همان گونه که در مورد بت پرستان آن روز غالباً چنین بود- انجام این دو وظیفه بزرگ اسلامى را به عنوان نشانه براى اسلام آنها قرار دهند.
و یا این که منظور این است که آنها نماز و زکات را به عنوان دو قانون الهى بپذیرند و به آن گردن نهند، و به رسمیت بشناسند، هر چند از نظر عمل در کار آنها قصورى باشد؛ زیرا دلائل فراوانى داریم که تنها با ترک نماز و یا زکات انسان در صف کفار قرار نمى گیرد، هر چند اسلام او بسیار ناقص است.
البته اگر ترک زکات به عنوان قیام بر ضد حکومت اسلامى باشد، سبب کفر خواهد بود، ولى این بحث دیگرى است که ارتباط به موضوع ما ندارد.
از آیات فوق این نکته نیز استفاده مى شود که: عامل مهم بى ایمانى جهل است و سرچشمه اصلى ایمان علم و آگاهى است، لذا براى ارشاد و هدایت مردم باید امکانات کافى براى مطالعه و اندیشه در اختیار آنها گذارد تا بتوانند راه حق را پیدا کنند، نه این که کورکورانه و یا از روى تقلید اسلام را پذیرا شوند. و به درخواست پناهندگى دشمن براى تحقیق و شناخت عقاید و افکار اسلامى، پاسخ مثبت دهند. به دشمن هم فرصت فکر و انتخاب بدهند .و حتّى در شرایط جنگى نیز مردم را از رشد فکرى باز ندارند . مکتبى که منطق دارد، عجله ندارد. به دشمن فرصت دهید تا آن را بشنود، و امنیّت او را تضمین کنید تا با فکر آسوده انتخاب کند. اسلام، دین رأفت، شرافت و کرامت است.
چون راه فکر و تعقّل، حتّى براى مشرکان مهدورالدّم باز است و براى احتمال هدایت یک نفر هم باید حساب جداگانه باز کرد. قرآن، کلام قابل فهم است که زمینه ى هدایت را فراهم مى سازد و چنان نیست که فهمش خارج از عهده ى انسان باشد.
حکومت اسلامى باید زمینه ى شنیدن کلام خدا و فرصت مطالعه آن را براى منحرفان فراهم کند، چون انحراف بعضى، به خاطر عدم تبلیغ ماست، نه از روى کینه. چه بسا اگر حق را بشنوند، تغییر یابند.
چون اسلام، دین آزادى است و ایمان از روى فهم ارزش دارد، نه از روى ترس یا اجبار.
درآیه بعد می فرماید.، اسلام پیمان هاى مشرکان و بت پرستان را- مگر گروه خاصى- لغو کرد، تنها چهار ماه به آنهامهلت داد تا تصمیم خود را بگیرند. در آیات مورد بحث دلیل و علت این کار را بیان مى کند، نخست به صورت استفهام انکارى مى فرماید:
«چگونه ممکن است مشرکان عهد و پیمانى نزد خدا و نزد پیامبرش داشته باشند.یعنى، اینها با این اعمال، و این همه کارهاى خلافشان نباید انتظار داشته باشند که پیامبر صلى الله علیه و آله به طور یک جانبه به پیمان هاى آنها وفادار باشد.
بعد بلافاصله یک گروه را که در اعمال خلاف و پیمان شکنى با سایر مشرکان شریک نبودند، استثناء کرده مى فرماید: «مگر کسانى که با آنها نزد مسجدالحرام پیمان بستید.این گروه مادام که به پیمانشان در برابر شما وفادار باشند شما هم وفادار بمانید.زیرا خداوند پرهیزکاران و آنها که از هر گونه پیمان شکنى اجتناب مى ورزند دوست دارد.
در آیه بعد، همین موضوع با صراحت و تأکید بیشترى بیان شده است، و باز بصورت استفهام انکارى مى گوید: «چگونه ممکن است عهد و پیمان آنها را محترم شمرد در حالى که اگر آنها بر شما غالب شوند هیچ گاه نه مراعات خویشاوندى با شما را مى کنند و نه پیمان را.
«الّ» به معنى خویشاوندى است و بعضى آن را به معنى عهد و پیمان دانسته اند، در صورت اول، منظور این است که قریش اگر چه خویشاوند پیامبر صلى الله علیه و آله و گروهى از مسلمانان بودند، ولى هنگامى که خودشان کمترین اعتنائى به این موضوع نداشته باشند و احترام خویشاوندى را رعایت ننمایند، چگونه انتظار دارند پیامبر صلى الله علیه و آله و مسلمانان در مورد آنها رعایت کنند.
و در صورت دوم، تأکیدى براى «ذِمَّةً» که آن هم به معنى عهد و پیمان است، محسوب مى شود.
«راغب» در کتاب «مفردات» ریشه این کلمه را از «الّ» به معنى درخشندگى مى داند، چه این که پیمان هاى محکم و خویشاوندى هاى نزدیک داراى درخشندگى خاصى هستند.
بعد از آن قرآن اضافه مى کند: هیچ گاه فریب سخنان دلنشین و الفاظ به ظاهر زیباى آنها را نخورید؛ زیرا: «آنها مى خواهند شما را با دهان خود راضى کنند، ولى دل هاى آنها از این موضوع ابا دارد.دل هاى آنها از کینه، انتقام جوئى، قساوت، سنگدلى و بى اعتنائى به عهد و پیمان و رابطه خویشاوندى پر است، اگر چه با زبان خود اظهار دوستى و مودت کنند.
و در پایان آیه اشاره به ریشه اصلى این موضوع کرده، مى گوید: «و بیشتر آنها فاسق و فرمانبردار نیستند» .
پس از آن یکى از نشانه هاى فسق و نافرمانبردارى آنها را چنین توضیح مى دهد: که آنها آیات خدا را با بهاى کمى معامله کردند، و به خاطر منافع زود گذر مادى و ناچیز خود، مردم را از راه خدا باز داشتند.
چون مشرکان، بیشترین دشمنى را با مسلمانان دارند، از بیشتر آنان انتظار وفادارى نبایدداشت.
وبا دشمنان خود، در وفادارى به پیمان ها یا نقض آن، مقابله به مثل کنید. تقوا ووفاى به عهد، ملازم یکدیگرندبه صرف اینکه اگر دشمن بر ما غالب شود چنین و چنان خواهد کرد، نمى توان به او حمله کرد، بلکه باید قرائنى بر توطئه و تجاوز او باشد وگرنه قصاص قبل از جنایت مى شود. مشرکان، نه مراعات مسائل عاطفى و همسایگى را مى کنند، نه به پیمان ها و تعهّدات احترام مى گذارند.
عمق کینه ى دشمن را هنگام قدرتش باید شناسایى کرد، نه هنگام ضعف او.سکوت و ساده اندیشى درباره ى دشمنى که اگر چیره شود مراعات هیچ مسأله اى را نمى کند.
اینکه گفته اید.آیات مورد نظرازمن چی میخوادمی توانیدبامطالعه ودقت درتفسیرآیات به این مقصودبرسید.
_________________
تفسیر نورج 3، ص: 381
تفسیر نمونه ج 7 355
و اگر چاره اى جز قتل نبود، کشتن آنها مجاز است.این شدت عمل به خاطر آن است که برنامه اسلام ریشه کن ساختن بت پرستى از روى کره زمین بوده، و همان طور که سابقاً نیز اشاره کرده ایم، مسأله آزادى مذهبى، یعنى ترک اجبار پیروان مذاهب دیگر براى پذیرش اسلام، منحصر به ادیان آسمانى و اهل کتاب مانند یهود و نصارى است، و شامل بت پرستان نمى شود؛ زیرا بت پرستى مذهب و آئین نیست که محترم شمرده شود.
بلکه انحطاط و خرافه و انحراف و بیمارى است که به هر حال و به هر قیمت باید ریشه کن گردد.ولى این شدت و خشونت نه به مفهوم این است که راه بازگشت به روى آنها بسته شده باشد، بلکه در هر حال و در هر لحظه بخواهند مى توانند جهت خود را تغییر دهند، لذا بلافاصله اضافه مى کند: «اگر آنها توبه کنند و به سوى حق باز گردند، نماز را بر پا دارند و زکات را ادا کنند، آنها را رها سازید» و مزاحمشان نشوید . و در این صورت با سایر مسلمانان کمترین تفاوتى را ندارند و در همه احکام و حقوق با آنها شریکند.«زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است. و کسى که به سوى او باز گردد را از در خود نمى راند.
سپس این موضوع را در آیه بعد با دستور دیگرى تکمیل مى کند تا تردیدى باقى نماند . که هدف اسلام از این دستور تعمیم توحید، آئین حق و عدالت است، نه استعمار و استثمار و قبضه کردن اموال یا سرزمین هاى دیگران، مى فرماید:
«اگر یکى از بت پرستان از تو در خواست پناهندگى کند به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود» .یعنى، در نهایت آرامش با او رفتار کن، و مجال اندیشه و تفکر را به او بده تا آزادانه به بررسى محتواى دعوت تو بپردازد، و اگر نور هدایت بر دل وى تابید آن را بپذیرد.بعد از آن اضافه مى کند: «او را پس از پایان مدت مطالعه به جایگاه امن و امانش برسان تا کسى در اثناء راه مزاحم او نگردد.
و سرانجام علت این دستور سازنده را چنین بیان مى کند: «این به خاطر آن است که آنها قومى بى اطلاع و ناآگاهند»
بنابراین، اگر درهاى کسب آگاهى به روى آنها باز گردد، این امید مى رود که از بت پرستى که زائیده جهل و نادانى است خارج شوند، و به راه توحید و خداپرستى که مولود علم و دانش است، گام بگذارند.
در منابع شیعه و اهل سنت نقل شده که یکى از بت پرستان پس از الغاى پیمان آنها، به على علیه السلام گفت:
اى فرزند ابوطالب، اگر کسى از ما بعد از گذشتن این چهار ماه بخواهد پیامبر را ملاقات کند و مسائلى را با او در میان بگذارد و یا سخن خدا را بشنود، آیا در امنیت خواهد بود.
على علیه السلام فرمود: آرى؛ زیرا خداوند فرموده: «وَ انْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِیْنَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ …». و به این ترتیب، سختگیرى فوق العاده اى که از آیه اول استفاده مى شود، با نرمشى که در آیه دوم به کار رفته، تعدیل مى گردد، و راه و رسم تربیت همین است. که همیشه شدت عمل را با نرمش بیامیزند و از آن معجونى شفابخش بسازند.
گر چه مفسران در این باره بسیار صحبت کرده اند، ولى با توجه به آیات گذشته ظاهر این است که منظور از آن، همان چهار ماه مهلت است که براى مشرکان مقرّر گردیده، که آغاز آن روز دهم ذى الحجه سال نهم هجرى و پایان آن روز دهم ماه ربیع الثانى سال بعد بود، و این تفسیر را بسیارى از محققان پذیرفته اند، و مهم تر این که در روایات متعددى نیز به آن تصریح شده است.
از آیات فوق در بدو نظر چنین استفاده مى شود که: براى قبول توبه بت پرستان، اداء نماز و زکات نیز لازم است، و به همین دلیل، بعضى از فقهاى اهل سنت ترک نماز و زکات را دلیل بر کفر گرفته اند.
ولى حق این است که منظور از ذکر این دو دستور بزرگ اسلامى، آن است که در تمام مواردى که ادعاى اسلام مشکوک به نظر برسد- همان گونه که در مورد بت پرستان آن روز غالباً چنین بود- انجام این دو وظیفه بزرگ اسلامى را به عنوان نشانه براى اسلام آنها قرار دهند.
و یا این که منظور این است که آنها نماز و زکات را به عنوان دو قانون الهى بپذیرند و به آن گردن نهند، و به رسمیت بشناسند، هر چند از نظر عمل در کار آنها قصورى باشد؛ زیرا دلائل فراوانى داریم که تنها با ترک نماز و یا زکات انسان در صف کفار قرار نمى گیرد، هر چند اسلام او بسیار ناقص است.
البته اگر ترک زکات به عنوان قیام بر ضد حکومت اسلامى باشد، سبب کفر خواهد بود، ولى این بحث دیگرى است که ارتباط به موضوع ما ندارد.
از آیات فوق این نکته نیز استفاده مى شود که: عامل مهم بى ایمانى جهل است و سرچشمه اصلى ایمان علم و آگاهى است، لذا براى ارشاد و هدایت مردم باید امکانات کافى براى مطالعه و اندیشه در اختیار آنها گذارد تا بتوانند راه حق را پیدا کنند، نه این که کورکورانه و یا از روى تقلید اسلام را پذیرا شوند. و به درخواست پناهندگى دشمن براى تحقیق و شناخت عقاید و افکار اسلامى، پاسخ مثبت دهند. به دشمن هم فرصت فکر و انتخاب بدهند .و حتّى در شرایط جنگى نیز مردم را از رشد فکرى باز ندارند . مکتبى که منطق دارد، عجله ندارد. به دشمن فرصت دهید تا آن را بشنود، و امنیّت او را تضمین کنید تا با فکر آسوده انتخاب کند. اسلام، دین رأفت، شرافت و کرامت است.
چون راه فکر و تعقّل، حتّى براى مشرکان مهدورالدّم باز است و براى احتمال هدایت یک نفر هم باید حساب جداگانه باز کرد. قرآن، کلام قابل فهم است که زمینه ى هدایت را فراهم مى سازد و چنان نیست که فهمش خارج از عهده ى انسان باشد.
حکومت اسلامى باید زمینه ى شنیدن کلام خدا و فرصت مطالعه آن را براى منحرفان فراهم کند، چون انحراف بعضى، به خاطر عدم تبلیغ ماست، نه از روى کینه. چه بسا اگر حق را بشنوند، تغییر یابند.
چون اسلام، دین آزادى است و ایمان از روى فهم ارزش دارد، نه از روى ترس یا اجبار.
درآیه بعد می فرماید.، اسلام پیمان هاى مشرکان و بت پرستان را- مگر گروه خاصى- لغو کرد، تنها چهار ماه به آنهامهلت داد تا تصمیم خود را بگیرند. در آیات مورد بحث دلیل و علت این کار را بیان مى کند، نخست به صورت استفهام انکارى مى فرماید:
«چگونه ممکن است مشرکان عهد و پیمانى نزد خدا و نزد پیامبرش داشته باشند.یعنى، اینها با این اعمال، و این همه کارهاى خلافشان نباید انتظار داشته باشند که پیامبر صلى الله علیه و آله به طور یک جانبه به پیمان هاى آنها وفادار باشد.
بعد بلافاصله یک گروه را که در اعمال خلاف و پیمان شکنى با سایر مشرکان شریک نبودند، استثناء کرده مى فرماید: «مگر کسانى که با آنها نزد مسجدالحرام پیمان بستید.این گروه مادام که به پیمانشان در برابر شما وفادار باشند شما هم وفادار بمانید.زیرا خداوند پرهیزکاران و آنها که از هر گونه پیمان شکنى اجتناب مى ورزند دوست دارد.
در آیه بعد، همین موضوع با صراحت و تأکید بیشترى بیان شده است، و باز بصورت استفهام انکارى مى گوید: «چگونه ممکن است عهد و پیمان آنها را محترم شمرد در حالى که اگر آنها بر شما غالب شوند هیچ گاه نه مراعات خویشاوندى با شما را مى کنند و نه پیمان را.
«الّ» به معنى خویشاوندى است و بعضى آن را به معنى عهد و پیمان دانسته اند، در صورت اول، منظور این است که قریش اگر چه خویشاوند پیامبر صلى الله علیه و آله و گروهى از مسلمانان بودند، ولى هنگامى که خودشان کمترین اعتنائى به این موضوع نداشته باشند و احترام خویشاوندى را رعایت ننمایند، چگونه انتظار دارند پیامبر صلى الله علیه و آله و مسلمانان در مورد آنها رعایت کنند.
و در صورت دوم، تأکیدى براى «ذِمَّةً» که آن هم به معنى عهد و پیمان است، محسوب مى شود.
«راغب» در کتاب «مفردات» ریشه این کلمه را از «الّ» به معنى درخشندگى مى داند، چه این که پیمان هاى محکم و خویشاوندى هاى نزدیک داراى درخشندگى خاصى هستند.
بعد از آن قرآن اضافه مى کند: هیچ گاه فریب سخنان دلنشین و الفاظ به ظاهر زیباى آنها را نخورید؛ زیرا: «آنها مى خواهند شما را با دهان خود راضى کنند، ولى دل هاى آنها از این موضوع ابا دارد.دل هاى آنها از کینه، انتقام جوئى، قساوت، سنگدلى و بى اعتنائى به عهد و پیمان و رابطه خویشاوندى پر است، اگر چه با زبان خود اظهار دوستى و مودت کنند.
و در پایان آیه اشاره به ریشه اصلى این موضوع کرده، مى گوید: «و بیشتر آنها فاسق و فرمانبردار نیستند» .
پس از آن یکى از نشانه هاى فسق و نافرمانبردارى آنها را چنین توضیح مى دهد: که آنها آیات خدا را با بهاى کمى معامله کردند، و به خاطر منافع زود گذر مادى و ناچیز خود، مردم را از راه خدا باز داشتند.
چون مشرکان، بیشترین دشمنى را با مسلمانان دارند، از بیشتر آنان انتظار وفادارى نبایدداشت.
وبا دشمنان خود، در وفادارى به پیمان ها یا نقض آن، مقابله به مثل کنید. تقوا ووفاى به عهد، ملازم یکدیگرندبه صرف اینکه اگر دشمن بر ما غالب شود چنین و چنان خواهد کرد، نمى توان به او حمله کرد، بلکه باید قرائنى بر توطئه و تجاوز او باشد وگرنه قصاص قبل از جنایت مى شود. مشرکان، نه مراعات مسائل عاطفى و همسایگى را مى کنند، نه به پیمان ها و تعهّدات احترام مى گذارند.
عمق کینه ى دشمن را هنگام قدرتش باید شناسایى کرد، نه هنگام ضعف او.سکوت و ساده اندیشى درباره ى دشمنى که اگر چیره شود مراعات هیچ مسأله اى را نمى کند.
اینکه گفته اید.آیات مورد نظرازمن چی میخوادمی توانیدبامطالعه ودقت درتفسیرآیات به این مقصودبرسید.
_________________
تفسیر نورج 3، ص: 381
تفسیر نمونه ج 7 355