۱۳۹۲/۰۴/۲۹
–
۱۰۱۵ بازدید
لطفا در مورد آیه۲۴۳ سوره بقره و تفسیر و معنای تفضیلی اش به طور کامل توضیح دهید.
درجواب پرسشگرمحترم باید عرض کرد.درآیه شریفه که می فرماید: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لایَشْکُرُونَ معنایش اینکه:آیا ندیدى جمعیتى را که از ترس مرگ، از خانه هاى خود فرار کردند؟ و آنان هزارها نفر بودند (که به بهانه بیمارى طاعون، از شرکت در میدان جهاد خوددارى نمودند). خداوند به آنها گفت: بمیرید! سپس خدا آنها را زنده کرد؛ خداوند نسبت به بندگان خود احسان مى کند؛ ولى بیشتر مردم، شکر (او را) به جا نمى آورند. تفسیروشأن نزول:در یکى از شهرهاى «شام» بیمارى طاعون راه یافت و با سرعتى عجیب و سرسام آور، مردم یکى پس از دیگرى از دنیا مى رفتند در این میان عده بسیارى به این امید که شاید از چنگال مرگ رهائى یابند آن محیط و دیار را ترک گفتند.
از آنجا که آنها پس از فرار از محیط خود و رهائى از مرگ در خود احساس قدرت و استقلالى نموده و با نادیده گرفتن اراده الهى و چشم دوختن به عوامل طبیعى دچار غرور شدند. پروردگار، آنها را نیز در همان بیابان با همان بیمارى نابود ساخت.
از بعضى روایات استفاده مى شود: اصل آمدن بیمارى مزبور در این سرزمین به عنوان مجازات بود؛ زیرا پیشوا و رهبر آنان از آنان خواست که خود را براى مبارزه آماده کنند و از شهر خارج گردند آنها به بهانه این که در محیط
جنگ مرض طاعون است از رفتن به میدان جنگ خوددارى کردند، پروردگار آنها را به همان چیزى که از آن هراس داشتند و بهانه فرار قرار داده بودند مبتلا ساخت و بیمارى طاعون در آنها شایع شد، آنها خانه هاى خود را ترک کرده و براى نجات از طاعون فرار کردند، اما در بیابان همگى از بین رفتند، مدت ها از این جریان گذشت و «حِزقِیل» «1»
یکى از پیامبران بنى اسرائیل، از آنجا عبور نمود و از خدا خواست آنها را زنده کند، خداوند دعاى او را اجابت نمود و آنها به زندگى بازگشتند. تفسیر:
چگونه مُردند و چگونه زنده شدند؟
این آیه، همان گونه که در شأن نزول آمده، اشاره سر بسته و در عین حال آموزنده اى است به سرگذشت عجیب یکى از اقوام پیشین، که بیمارى مسرى و وحشتناکى در محیط آنها ظاهر گشت، و هزاران نفر، از آن منطقه فرار کردند، مى فرماید: «آیا ندیدى کسانى را که از خانه خود از ترس مرگ فرار کردند در حالى که هزاران نفر بودند» «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ».
مسلّم است جمله أَ لَمْ تَرَ: «آیا ندیدى؟» در اینجا به معنى آیا نمى دانى است؛ زیرا در ادبیات عرب، هر گاه بخواهند مطلبى را به طور کامل مجسم سازند و آن را به عنوان یک امر واضح قلمداد کنند، مخاطب را با جمله «أَ لَمْ تَرَ» خطاب مى کنند.
گر چه مخاطب در این جمله، پیامبر است، ولى در واقع، منظور همه افرادند.
درست است که آیه فوق، اشاره به عدد خاصى نکرده، و تنها واژه «أُلُوف» که به معنى هزارها است، به کار برده، ولى بعضى از روایات، تعداد نفرات آنها را ده هزار، و بعضى هفتاد یا هشتاد هزار ذکر مى کند. «1»
پس از آن به عاقبت کار آنها اشاره کرده، مى فرماید: «خداوند به آنها فرمود:
بمیرید» «فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا»، و به آن بیمارى که آن را بهانه قرار داده بودند مُردند.
«سپس خداوند آنها را زنده کرد» تا ماجراى زندگى آنان درس عبرتى براى دیگران باشد «ثُمَّ أَحْیاهُمْ».
روشن است منظور از مُوتُوا: «بمیرید»، یک امر لفظى نیست، بلکه امر تکوینى خداوند است که بر سراسر جهان هستى و عالم حیات، حکومت مى کند یعنى خداوند، عوامل مرگ آنها را فراهم ساخت، و به سرعت همگى از میان رفتند، این امر، همانند امرى است که در آیه 82 سوره «یس» آمده: انَّما أَمْرُهُ اذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ: «امر او تنها این است: هنگامى که چیزى را اراده کند مى گوید: ایجاد شو! و فوراً موجود مى شود.
جمله «ثُمَّ أَحْیاهُمْ» اشاره به زنده شدن آن جمعیت، پس از مرگ است و همان گونه که در شأن نزول خواندیم، به دعاى «حِزقِیل» پیامبر، صورت گرفت، و از آنجا که بازگشت آنان به حیات، یکى از نعمت هاى روشن الهى بود،هم از نظر خودشان، و هم از نظر عبرت مردم . در پایان آیه مى فرماید: «خداوند نسبت به بندگان خود احسان مى کند، ولى بیشتر مردم، شکر او را به جا نمى آورند» «إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لایَشْکُرُونَ».
نه تنها این گروه، بلکه همه انسان ها مشمول الطاف و عنایات و نعمت هاى اویند.
«سستى» و «بیدارى» از آیه مزبور موضوع جالبى است، ولى انکار نمى توان کرد که ظاهر آیه به صورت بیان یک حادثه تاریخى مى باشد و نه تنها یک مثال!
آیه، حکایت حال جمعى از پیشینیان را بیان مى کند که به دنبال فرار از یک حادثه وحشتناک مردند و سپس خداوند آنها را زنده کرد. اگر غیر عادى بودن حادثه، سبب توجیه و تأویل آن شود، باید با تمام معجزات پیامبران نیز این کار را کرد.
خلاصه، اگر پاى این گونه توجیهات و تفسیرها به قرآن کشیده شود، مى توان علاوه بر انکار معجزات پیامبران، غالب مباحث تاریخى قرآن را انکار کرد و آنها را از قبیل «تمثیل» یا به تعبیر امروز به شکل «سمبلیک» دانست و مثلًا سرگذشت «هابیل» و «قابیل» را مثالى براى مبارزه عدالت و حق جویى با قساوت و سنگدلى دانست و در این صورت، همه مباحث تاریخى قرآن ارزش خود را از دست خواهد داد.
به علاوه، با این تعبیر نمى توان همه روایاتى را که در زمینه تفسیر آیه وارد شده، نادیده گرفت؛ زیرا بعضى از آنها در متون معتبر نقل شده و نسبت جعل یا اسرائیلى بودن به آنها بسیار نارواست.
همان گونه که در شأن نزول آمد، آیه فوق، اشاره به گروهى از بنى اسرائیل مى کند، که براى فرار از زیر بار مسئولیت جهاد، دست به بهانه تراشى زدند و خداوند آنها را مبتلا به بیمارى طاعون کرد، که همه را به طور سریع و برق آسا، از میان برد، آن چنان که هیچ دشمن خطرناکى در میدان جنگ قادر به آن نیست.
یعنى تصوّر نکنید: با فرار از زیر بار مسئولیت، و توسل به بهانه هاى مختلف مى توانید در امان بمانید.
تصوّر نکنید: در برابر قدرت پروردگار، مى توانید مقاومت کنید. خدا مى تواند با دشمن بسیار کوچکى، مانند میکروب طاعون یا وبا که حتى با چشم دیده نمى شود، شما را چنان درو کند که اثرى از شما باقى نماند.
نکته دیگرى که در اینجا شایان توجه است مسأله امکان «رَجْعَت» است که از این آیه به خوبى استفاده مى شود.
توضیح این که: در تاریخ گذشتگان مواردى را مى یابیم که افرادى بعد از مرگ، به این جهان بازگشتند مانند ماجراى جمعى از بنى اسرائیل که همراه موسى علیه السلام به کوه طور رفتند که در آیات 55 و 56 سوره «بقره» آمده و داستان «عُزَیْر» یا «ارْمِیا» که در آیه 259 همین سوره آمده، و همچنین حادثه اى که در آیه مورد بحث به آن اشاره شده است.
دانشمند معروف شیعه مرحوم «صدوق» نیز به همین آیه براى امکان مسأله رجعت استدلال کرده، مى گوید: یکى از عقاید ما اعتقاد به رَجْعَت است (که گروهى از انسان هاى پیشین بار دیگر در همین دنیا به زندگى باز مى گردند).
و نیز مى تواند این آیه سندى براى مسأله معاد و احیاى مردگان در قیامت باشد.
____________________________
تفسیر نمونه، ج 2، ص: 256
از آنجا که آنها پس از فرار از محیط خود و رهائى از مرگ در خود احساس قدرت و استقلالى نموده و با نادیده گرفتن اراده الهى و چشم دوختن به عوامل طبیعى دچار غرور شدند. پروردگار، آنها را نیز در همان بیابان با همان بیمارى نابود ساخت.
از بعضى روایات استفاده مى شود: اصل آمدن بیمارى مزبور در این سرزمین به عنوان مجازات بود؛ زیرا پیشوا و رهبر آنان از آنان خواست که خود را براى مبارزه آماده کنند و از شهر خارج گردند آنها به بهانه این که در محیط
جنگ مرض طاعون است از رفتن به میدان جنگ خوددارى کردند، پروردگار آنها را به همان چیزى که از آن هراس داشتند و بهانه فرار قرار داده بودند مبتلا ساخت و بیمارى طاعون در آنها شایع شد، آنها خانه هاى خود را ترک کرده و براى نجات از طاعون فرار کردند، اما در بیابان همگى از بین رفتند، مدت ها از این جریان گذشت و «حِزقِیل» «1»
یکى از پیامبران بنى اسرائیل، از آنجا عبور نمود و از خدا خواست آنها را زنده کند، خداوند دعاى او را اجابت نمود و آنها به زندگى بازگشتند. تفسیر:
چگونه مُردند و چگونه زنده شدند؟
این آیه، همان گونه که در شأن نزول آمده، اشاره سر بسته و در عین حال آموزنده اى است به سرگذشت عجیب یکى از اقوام پیشین، که بیمارى مسرى و وحشتناکى در محیط آنها ظاهر گشت، و هزاران نفر، از آن منطقه فرار کردند، مى فرماید: «آیا ندیدى کسانى را که از خانه خود از ترس مرگ فرار کردند در حالى که هزاران نفر بودند» «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ».
مسلّم است جمله أَ لَمْ تَرَ: «آیا ندیدى؟» در اینجا به معنى آیا نمى دانى است؛ زیرا در ادبیات عرب، هر گاه بخواهند مطلبى را به طور کامل مجسم سازند و آن را به عنوان یک امر واضح قلمداد کنند، مخاطب را با جمله «أَ لَمْ تَرَ» خطاب مى کنند.
گر چه مخاطب در این جمله، پیامبر است، ولى در واقع، منظور همه افرادند.
درست است که آیه فوق، اشاره به عدد خاصى نکرده، و تنها واژه «أُلُوف» که به معنى هزارها است، به کار برده، ولى بعضى از روایات، تعداد نفرات آنها را ده هزار، و بعضى هفتاد یا هشتاد هزار ذکر مى کند. «1»
پس از آن به عاقبت کار آنها اشاره کرده، مى فرماید: «خداوند به آنها فرمود:
بمیرید» «فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا»، و به آن بیمارى که آن را بهانه قرار داده بودند مُردند.
«سپس خداوند آنها را زنده کرد» تا ماجراى زندگى آنان درس عبرتى براى دیگران باشد «ثُمَّ أَحْیاهُمْ».
روشن است منظور از مُوتُوا: «بمیرید»، یک امر لفظى نیست، بلکه امر تکوینى خداوند است که بر سراسر جهان هستى و عالم حیات، حکومت مى کند یعنى خداوند، عوامل مرگ آنها را فراهم ساخت، و به سرعت همگى از میان رفتند، این امر، همانند امرى است که در آیه 82 سوره «یس» آمده: انَّما أَمْرُهُ اذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ: «امر او تنها این است: هنگامى که چیزى را اراده کند مى گوید: ایجاد شو! و فوراً موجود مى شود.
جمله «ثُمَّ أَحْیاهُمْ» اشاره به زنده شدن آن جمعیت، پس از مرگ است و همان گونه که در شأن نزول خواندیم، به دعاى «حِزقِیل» پیامبر، صورت گرفت، و از آنجا که بازگشت آنان به حیات، یکى از نعمت هاى روشن الهى بود،هم از نظر خودشان، و هم از نظر عبرت مردم . در پایان آیه مى فرماید: «خداوند نسبت به بندگان خود احسان مى کند، ولى بیشتر مردم، شکر او را به جا نمى آورند» «إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لایَشْکُرُونَ».
نه تنها این گروه، بلکه همه انسان ها مشمول الطاف و عنایات و نعمت هاى اویند.
«سستى» و «بیدارى» از آیه مزبور موضوع جالبى است، ولى انکار نمى توان کرد که ظاهر آیه به صورت بیان یک حادثه تاریخى مى باشد و نه تنها یک مثال!
آیه، حکایت حال جمعى از پیشینیان را بیان مى کند که به دنبال فرار از یک حادثه وحشتناک مردند و سپس خداوند آنها را زنده کرد. اگر غیر عادى بودن حادثه، سبب توجیه و تأویل آن شود، باید با تمام معجزات پیامبران نیز این کار را کرد.
خلاصه، اگر پاى این گونه توجیهات و تفسیرها به قرآن کشیده شود، مى توان علاوه بر انکار معجزات پیامبران، غالب مباحث تاریخى قرآن را انکار کرد و آنها را از قبیل «تمثیل» یا به تعبیر امروز به شکل «سمبلیک» دانست و مثلًا سرگذشت «هابیل» و «قابیل» را مثالى براى مبارزه عدالت و حق جویى با قساوت و سنگدلى دانست و در این صورت، همه مباحث تاریخى قرآن ارزش خود را از دست خواهد داد.
به علاوه، با این تعبیر نمى توان همه روایاتى را که در زمینه تفسیر آیه وارد شده، نادیده گرفت؛ زیرا بعضى از آنها در متون معتبر نقل شده و نسبت جعل یا اسرائیلى بودن به آنها بسیار نارواست.
همان گونه که در شأن نزول آمد، آیه فوق، اشاره به گروهى از بنى اسرائیل مى کند، که براى فرار از زیر بار مسئولیت جهاد، دست به بهانه تراشى زدند و خداوند آنها را مبتلا به بیمارى طاعون کرد، که همه را به طور سریع و برق آسا، از میان برد، آن چنان که هیچ دشمن خطرناکى در میدان جنگ قادر به آن نیست.
یعنى تصوّر نکنید: با فرار از زیر بار مسئولیت، و توسل به بهانه هاى مختلف مى توانید در امان بمانید.
تصوّر نکنید: در برابر قدرت پروردگار، مى توانید مقاومت کنید. خدا مى تواند با دشمن بسیار کوچکى، مانند میکروب طاعون یا وبا که حتى با چشم دیده نمى شود، شما را چنان درو کند که اثرى از شما باقى نماند.
نکته دیگرى که در اینجا شایان توجه است مسأله امکان «رَجْعَت» است که از این آیه به خوبى استفاده مى شود.
توضیح این که: در تاریخ گذشتگان مواردى را مى یابیم که افرادى بعد از مرگ، به این جهان بازگشتند مانند ماجراى جمعى از بنى اسرائیل که همراه موسى علیه السلام به کوه طور رفتند که در آیات 55 و 56 سوره «بقره» آمده و داستان «عُزَیْر» یا «ارْمِیا» که در آیه 259 همین سوره آمده، و همچنین حادثه اى که در آیه مورد بحث به آن اشاره شده است.
دانشمند معروف شیعه مرحوم «صدوق» نیز به همین آیه براى امکان مسأله رجعت استدلال کرده، مى گوید: یکى از عقاید ما اعتقاد به رَجْعَت است (که گروهى از انسان هاى پیشین بار دیگر در همین دنیا به زندگى باز مى گردند).
و نیز مى تواند این آیه سندى براى مسأله معاد و احیاى مردگان در قیامت باشد.
____________________________
تفسیر نمونه، ج 2، ص: 256