خانه » همه » مذهبی » تلقین و قانون جذب

تلقین و قانون جذب


تلقین و قانون جذب

۱۳۹۲/۰۸/۱۵


۱۷۷۶ بازدید

من به قانون جذب اعتقاد دارم،استاد اندیشه اسلامیمون هم میگفت انسان هرچی رو به زبان بیاره همون میشه.خودتون هم گفتین تلقین اثر داره(به مرده اثر میکنه چه برسه به آدم زنده)برنامه سمت خدا هم حاج آقافرحزاد هم میگفت آدم هرچی بگه و به زبون بیاره همون میشه بلا معلقه تا اینکه به زبون بیاد.شما ازمثال کشاورز و کوزه گر برای رد این قانون استفاده کردید،به نظرم حرفاتون متناقضه،تلقین همون قانون جذبه دیگه … .

ابتدا توصیه میکنیم تعریف و تفسیر قانون جذب را دریابید انگاه در مورد این فرضیه به قضاوت بنشینید.
باید توجه داشت قانون جذب اگر چه نوعی از تلقین در آن وارد شده است؛ اما به صورت ماهوی این قانون با تلقین تفاوت دارد. تلقین در روان شناسی جدید جایگاه ویژه ای دارد و در کتابهای اخلاقی نیز با نگاه به بعضی از کارکردهای آن مورد تأیید و پذیرش واقع شده است. تلقین در روان شناسی فرایندی ذهنی است که مخاطب آن را می پذیرد و باعث تغییر در نگرش و احساس درونی او شود. تلقین که معمولا از طریق تکرار در ذهن جایگزین میشود ، طرز فکر را دوباره سازی کرده باعث تحول درونی میشود و تلقین پذیر را به رفتارهای جایگزین سوق میدهد.
امروزه روانشناسان بر تلقین تاکید بسیاری دارند تا جایی که گفته اند واژه ها نیز همانند افکار بر وضعیت و شرایط ما تاثیر میگذارد و کلماتی که از آن استفاده میکنیم سازندگان نگرش ما میباشند، به گونه ای که همین کلمات تعیین میکنند ما در زندگی چه چیزهایی را انتخاب و تجربه خواهیم کرد.
با همین نگرش است که دارونما یا Placebo هم اکنون در مداوای بیمارانی که احتمال میرود از نگرش منفی در رنج بوده و بخاطر همین نگرش دچار بیمارهای عصبی و یا فیزیکی شده باشند کاربرد زیاد دارد. دارونما یا پلاسبو داروهایی هستند که اصلا خاصیت دارویی ندارند و فقط شکل قرص و دارو را قرض گرفته اند، ولی بیمار بدون اینکه خود بداند، با مصرف آنها، اثر همان دارویی را که نام آن بر روی آن دارونما نوشته شده است دریافت می کند.
در هیپنوتیزم نیز نوعی از تلقین انجام میشود که از طریق عمل ذهنیِ عامل در معمول، عمل تلقین پذیری به سامان رسیده و باورهایی برای هیپنوتیزم شونده تقویت شده و او را به رفتارهای از پیش تعیین شده وادار می کند. تغییرات هیپنوتیزم می تواند در احساس ، ادراک ، حافظه، افکار و یا رفتار افراد رخ دهد. به علت شدت تلقینات ذهنی هیپنوتیزم است که ممکن است در اثر افراط یا تفریط خطراتی در حوزه نگرش و یا رفتار هیپنوتیزم شونده را تهدید کند. مثلا توهم قدرت در هیپنوتیزم از پیامدها و خطراتی است که ممکن است به فرد معمول سرایت کند و یا تلقیناتی که بصورت نادرست صورت می گیرد شخص را از واقعیت های موجود جدا کرده و دچار اختلال رفتاری یا تردید در تصمیم نماید. خلاصه این که بخلاف آن چه ادعا میشود هیپنوتیزم، نوش داروی بیماریها نیست.
  از کاربردهای گستردۀ تلقین و استعمال مختلف آن فهمیده میشود که اختلاف دانشمندان عرصه تربیت و یا عدم اتفاق روان شناسان بر تعریف و تشخیص دقیق این مفهوم، چندان دور از انتظار نیست.
اگر از آن چه که در روان شناسی و یا شاخه های طب مکمل در باب تلقین وجود دارد، بگذریم در روایات دینی دلیلی صریح و قاطع (به صورت نص) که تلقین را به معنای روان شناختی آن مورد توصیه و تأکید قرار دهد و کارکرد روانی و رفتاری آن را با رویکرد روان شناسانه بپذیرد یافت نمیشود.
در پاره ای از منابع دینی لفظ تلقین آمده اما مدلول آن، معنای روان شناسی آن نیست؛ بلکه شکلی از تکرار و تذکار است که کارکرد ایمانی و معنوی دارد. در باب تلقین میت آمده که هنگام احتضار میت به او شهادتین را تلقین کنید.
فَلَقِّنُوهُمْ شَهَادَةَ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ حَتَّى یَمُوتَ . (وقت احتضار این عبارات را به میت تلقین نمایید تا هنگامی که جان دهد؛ خدایی جز الله وجود ندارد و محمد رسول خداست).[1]
در روایت بالا کلمه تلقین استعمال شده اما این کلمه صرفا به معنای تکرار و یادآوری ایمان دینی و باورهای توحیدی است که فرد محتضر در گذشته داشته است. بنا بر نصوص دینی چنین یاداوری، فرآیندى ساده و معمول نیست که با تلقین روانشاسانه مقایسه شود؛ بلکه عملی است که عکس العمل آن، از جان آدمى و باطن ملکات و باورهاى راستین او مى جوشد و باعث انتقال ایمان دینی از نشئه دنیا به نشئه برزخ میشود. از این رو تلقین میّت ، کمکى است به جوشش و حفظ ایمان نه آنکه اثرى مستقل ـ چنان که در قانون جذب تصور میشود ـ داشته باشد. تلقین در متون اخلاقی چنین کارکردی دارد یعنی تثبیت بعضی از باورها و اعتقادات .
امام خمینی خطاب به فرزندش حاج سیداحمد می نویسند: «کوشش کن کلمه توحید را که بزرگترین کلمه است و والاترین جمله است از عقلت به قلبت برسانی، که حظّ عقل، همان اعتقاد جازم برهانی است و این حاصل برهان اگر با مجاهدت و تلقین به قلب نرسد فایده و اثرش ناچیز است. [2]
امام خمینی در خصوص راز تکرار برخی موضوعات در قرآن کریم می فرماید: «شما می دانید که قرآن کتاب معجزه است و در عین حال در قرآن راجع به مسایل، تکرار زیاد است. برای اینکه قرآن برای رشد مردم آمده است. برای انسان سازی، مسایلی که برای ساختمان انسان است نمی شود یک دفعه بگویند و از آن رد شوند، باید توی گوشش مکرر بخوانند . تلقین با یک دفعه در ست نمی شود. اگر بخواهید بچه ای را تربیت کنید باید یک مسأله را چندین بار با چند زبان، با چند وضع به او بخوانید. مطلب یکی است لکن طرز بیانش مختلف». [3]
اگر قرار باشد به بعضی از روش های تثبیتی که در متون دینی وارد شده است تلقین اطلاق شود از باب مسامحه است. این که به واداشتن خویش به صبر (خود را به حلم زدن) تلقین گفته شود از باب مسامحه است. امام على علیه السلام؛ إنْ لَمْ تَکُنْ حَلیما فَتَحَلَّمْ؛[4] اگر بردبار نیستى خود را بردبار جلوه بده!
و یا این که به اذکار دینی و تکرار این ذکرها و اوراد (مانند تکرار سبحان الله و الحمدلله ) تلقین گفته شود و خاصیت آن در حد تلقین روان شناسی دیده شود غیر از آن که با نظام بینشی در اسلام سازگاری ندارد، مساوی انگاشتن یکی از پیامدها با علت خویش است.
معنا و بردِ تلقین در متون اخلاقی بخصوص در کتابهای افرادی مانند امام خمینی و شهید مطهری به میزانی است که حقایق و باورهای دینی از مرحله ذهن و فکر به مرحله قلب و دل رسیده و انسان مومن را به مرتبه اطمینان قلبی و طمأنینه درونی برساند.
حال باید پرسید که آیا تلقین در معارف دینی ـ که توضیح آن گذشت ـ   همان قانون جذب است؟
در قانون جذب ادعا می‌شود هر چه را تصوّر کنید، چه مثبت و چه منفی؛ دقیقاً اتفاق می‌افتد؛ یعنی ذهن انسان قادر است بر پدیده‌های خارجِ از وجود انسان اثر بگذارد و امور بیرون از وجود آدمی را به سود وی تغییر دهد؛ به عبارت دیگر قانون جذب، ادّعایی در مورد تأثیر افکار بر روان و درون خود انسان ندارد، بلکه ادّعایش دربارة تأثیر افکار بر امور خارج از وجود انسان است؛ به‌این‌صورت که انسان می‌تواند با استفاده از نیروی خلّاق ذهن بر امور بیرون از جسم، تصرف کند.
قانون جذب هم از سوی علّت و هم از طرف معلول دو ادّعا دارد که هر دو مخدوش است. مروّجان جذب نسبتِ علّی و معلولی بین تصوّرات ذهنی و اتفاقات زندگی انسان ها برقرار می‌کنند؛ به این معنا که با چنین گفته‌ای، به دو ادعا تن می‌دهند. اوّل این‌که هر چه در ذهن بگذرد، در عالم خارجِ از وجود انسان، تبدیل به پدیده می شود. دوم این‌که هر چه از امور مثبت و منفی در زندگی‌تان اتفاق افتاده باشد، حتماً درگذشته به آن تصویر پردازی ذهنی داده اید و پیش‌تر در عالم ذهن، آن را خلق کرده‌اید؛ به عبارت دیگر وقایع زندگی انسان معلول افکار انسانند (در ناحیه علت) و تصاویر ذهنی هم حتماً معلول خودش، یعنی پدیده‌های خارجی را خلق می کند(در ناحیه معلول). قانون جذب در هر دو مورد اثبات نشده و قابل دفاع نیست. ادّعای جذب در حوزة علت پذیرفتنی نیست؛ به این معنا که مصادیقِ فراوانی وجود دارد که افرادی به عمل تجسّم و تمرکز به صورت کامل پرداخته اند ولی پاسخ نگرفته‌اند. در ناحیة معلول هم مردود است؛ یعنی رخدادهای زیادی در زندگی به وقوع می پیوندد که پیش‌تر تجسم ذهنی نیافته اند. چنین معنایی از قانون جذب حتی با تلقین و خود تلقینی در روان شناسی نیز هم خوانی ندارد.
از سوی دیگر چنین نگرشی هیچ گاه به معنای تلقین در اسلام نیست. تلقین دینی هیچ گاه کارکردِ خلقی و آفرینش گری نداشته و دست بالا به معنای تثبیت باورها و ایمان مذهبی است و یا به معنای ریشه دار شدن خُلقیات و تبدیل حالات به ملکات روحی است. به بیان فلسفی، تلقین در دین اساسا به معنای علت تامه نبوده و از قبیل بستر و زمینه تصویر شده که کارکردی درونی است نه ارتباط با پدیده های عالم بیرون و تصرف در کائنات که ادعای رهبران قانون جذب بود.

[1] . فروع کافى، کتاب الجَنآئز، بابُ تَلقین المیّت.

[2] . نقطه عطف، ص24.

[3] . صحیفه نور، ج9، ص153.

[4] . نهج البلاغه، حکمت ۲۰۷.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد