۱۳۹۲/۱۰/۱۲
–
۷۲۸ بازدید
آنچه از ظواهر بعضی آموزههای دینی مبنی بر امکان و وقوع تناسخ استفاده میشود، نه بر تناسخ محال و فلسفی بلکه بر تناسخ ملکوتی و تکاملی دلالت میکنند که وقوع آنها دارای محذورات و مشکلات تناسخ فلسفی محال نیست یا موارد ادعا شده دارای شرایط تناسخ باطل نیستند.
بخش اول
چکیده
برخی از ادیان مانند هندویسم و بودیسم معتقدند که روح انسان پس از مرگش نابود نشده به بدن انسانی دیگر تعلق میگیرد و با بدن جدید، پاداش یا مکافات اعمال پیشین خود را تحمل میکند که در اصطلاع کلامی و ادیان از آن به «تناسخ» یاد میشود. فلاسفه در کتب فلسفی خود، درباره بطلان تناسخ ادله مختلفی ارائه دادند. برخی روایات نیز به صراحت، آن را انکار میکند. با وجود این، ظاهر بعضی آموزههای دینی بر امکان و وقوع تناسخ در دنیا یا قیامت دلالت دارد. در این مقاله، نخست ادله بطلان تناسخ و سپس شبهات دینیای که بر امکان و وقوع تناسخ دلالت دارد، تحلیل و تبیین میشود.
واژگان کلیدی: تناسخ، مسخ، نفس، وجود مجرد و مثالی، رجعت و معاد جسمانی.
مقدمه
تناسخ به معنای خروج نفس از بدن و رجوع و تعلق دوباره آن به بدن دیگر، اعم از بدن پیشین یا بدن دیگر ـ که برخی از ادیان مانند هندویسم و بودیسم به آن معتقدند ـ مورد انکار فلاسفه قرار گرفته و با ادله فلسفی ـ که خواهد آمد ـ بطلان آن را اثبات کردهاند. افزون بر فلاسفه، بعضی نصوص دینی نیز بر بطلان آن تأکید دارند که روایات آن در صفحات بعد خواهد آمد.
اما برخی خواستهاند با استناد به ظاهر چند آموزه دینی، اسلام را موافق تناسخ نشان داده، چهبسا از این مسئله، ناسازگاری فلسفه با دین و عکس آن را اثبات کنند. نگارنده در این مختصر، بعد از تبیین استحاله تناسخ، نشان خواهد داد که موارد و مصادیق مطرح شده موهم تناسخ، تناسخ نبوده، اغلب تأثیر و قدرت نفس است که با اصول فلسفی قابل تبیین است.
ادله فلسفی بطلان تناسخ
مهمترین ادله بطلان تناسخ در فلسفه بدین قرار است:
1. استحاله رجوع مجرد به ماده
انسان از دو عنصر (بدن و نفس) ترکیب یافته است. ترکیب آن دو مانند اضافهکردن یک جزء به جزئی دیگر، مثل ضمیمه نمودن یک گل به گلخانه (ترکیب انضمامی) و یا یک پایه میز (ترکیب صناعی) نیست؛ بلکه ترکیب آن دو اتحادی و طبیعی است؛ مانند: ترکیب نوع (انسان) از جنس (حیوان) و فصل (ناطق). توضیح اینکه: بنا بر اصل حرکت جوهری حکمت متعالیه، جوهر و ذات ماده با حرکت عجین شده، دائم در حال حرکت؛ یعنی تبدیل قوه به فعل است؛ مثلاً خاک به گیاه (نبات) تبدیل میشود و در اثر تغذیه حیوان، گیاه به حیوان تبدیل میگردد. (صدرالمتألهین، 1368: 9 / 2 به بعد)
این حرکت در خلقت انسان نیز جاری است. انسان در ابتدا یک جماد (مواد غذایی تغذیه شده توسط انسان که در بدن وی به آب، پوست، استخوان و گوشت تبدیل مییابد) است. آنگاه چکیده آن مواد بهصورت نطفه در رحم مادر شروع به رشد میکند. در پرتو رشد و کسب قابلیت لازم، جسم نامی به حیوان تبدیل میشود؛ یعنی جسم نباتی جنین در اثر حرکت جوهری تکاملی، به امر مجرد (از سنخ نفس مجرد حیوانی) تبدیل میشود (همان: 8 /330) یا بنا بر دیدگاه مشهور حکما، در این مرحله، خداوند نفس مجرد حیوانی را به جنین افاضه میکند.
نکته قابل توجه در این حرکتها اینکه، هر جسم و به تبع آن هر حرکتی از دو حیث (قوه و فعل) تشکیل شده است. قوه همان استعداد و قابلیتی است که ماده به سوی آن حرکت میکند؛ مثل حرکت جماد به سوی نبات و نبات به سوی حیوانیت. انسان نیز از دو جزء ماده (بدن) و صورت (نفس) ترکیب یافته است. چنانچه اشاره شد، ترکیب آن دو اتحادی است که نمیتوان از یکدیگر جدا نمود؛ اما چون نفس انسان، نه مجرد تام، بلکه مجرد متعلق به ماده (بدن) است، به تبع حرکت ماده، خود صورت (نفس) نیز به سوی قوه و کمال آخر و تام، یعنی تجرد تام و منقطع از ماده (فعلیت محض بدون قوه) رو به حرکت است.
با نیل به این مرحله و هدف، نفس انسان صورتی مستقل از ماده و بدن پیدا میکند، که دیگر به بدن نیاز ندارد. در واقع، نفس جامه بدن خود را رها کرده و در اثر حرکت جوهری استکمالی، به وجود مجرد کامل متحول شده است. در اینجا عالمان کتب آسمانی بر این باورند که نفس انسان بعد از انقطاع از عالم ماده وارد قیامت میشود و بنا بر دیدگاه حکمای اشراق، نفس در عالم برزخ به یک بدن مثالی، نه مادی متعلق شده، به حیات جاودانه خود ادامه میدهد.
اما اگر به تناسخ معتقد باشیم، معنایش این است که ملتزم شویم نفس بعد از مرگ، دوباره به ماده جنین دیگری متعلق میشود و از نو مراحل پیشین سیر، حرکت و تکامل را طی میکند. این رجوع و تناسخ محال است؛ چون تبدیل و تحول یک شیء به شیء دیگر، به وجود قابلیت و قوه وابسته است، و فرض این است که نفس با انقطاع از بدن فعلیت محض، فاقد هر نوع قوه و قابلیت و حرکت است. ازاینرو رجوع به عالم ماده امکانپذیر نیست. به دیگر سخن، نفس با ترک بدن، به وجود بسیط تبدیل شده و برگشت دوباره آن به بدن دیگر، مستلزم ترکیب ماده و صورت است، که ترکیب برای بسیط ممکن نیست.
2. تعطیلی نفس
براساس دیدگاه فلسفه مشاء (افاضه نفس مجرد بر بدن توسط علل مجرد = روحانیةالحدوثانگاری نفس) میتوان برای تناسخ دو جواب دیگر ذکر کرد. نفس صورت و مدبر بدن است. به تعبیری ماهیت نفس، وجود مجرد از قید تعلق و وابستگی به بدن است. همانطور که بدون ماده صورتی وجود ندارد، نفسی هم بدون بدن تحقق ندارد. لذا در آنِ واحدی که نفس از بدن پیشین جدا شده این زمان، زمان تعلق به بدن دیگر نیست، بلکه یک زمان ولو بسیار کوتاه فاصله میافتد که نفس به بدن جدید ملحق شود.
در این فرجة زمانی لازم میآید نفس، بدون ماده (بدن) و مدبر تحقق داشته باشد؛ درحالیکه ماهیت نفس دائم با بدن و تدبیر آن، متقوم است. به دیگر سخن، در فاصله زمانی که نفس از بدن اول خارج و به بدن جدید ملحق میشود، «تعطیلی نفس» لازم میآید. (صدرالمتألهین، 1368: 9 / 12)
تقریر دیگر از تعطیلی نفس
در مرگومیرهای جمعی ـ مانند بمبباران اتمی هیروشیمای ژاپن و زمین لرزه ـ که هزاران نفر در یک لحظه میمیرند، وضعیت و تکلیف روح آنان چه میشود؟ روح هزاران و چهبسا میلیونها نفر به کدام بدنها تعلق میگیرد؟ آیا به تعداد این همه نفوس، بدنهایی نیز وجود دارد؟ در صورت نبود این تعداد بدن ـ که قرائن نیز آن را تأیید میکند ـ لازم میآید این همه نفسِ بدون بدن، تعطیل باقی بمانند.
3. لزوم اجتماع دو نفس در یک بدن
فلاسفه معتقدند بدن با استعداد و تکامل خود، قابلیت دریافت نفس را پیدا میکند، که افاضه نفس بعد از تحقق قابلیت بالضروره، توسط علل مفارق (مجرد) صورت میگیرد. از سوی دیگر، بر فرض تناسخ، نفس دیگری به همان بدن تعلق میگیرد، که لازمه آن، تعلق و اجتماع دو نفس بر بدن واحد میباشد؛ یکی به اعتبار کسب قابلیت بدن و افاضه از سوی واهب الصور، و دومی به اعتبار تناسخ.
البته این اعتقاد باطل است؛ چون هرکس وجداناً در خود، یک نفس و روح را درک و حس میکند. (همان: 9 / 9 و10؛ ابنسینا، 1403: 2 / نمط 8، ص 356؛ همو، 1364: 189؛ سهروردی، 1355: 1 /500؛ 2 / 216؛ طالقانی، 1381: 3 / 55 به بعد) پس انسان دارای یک نفس است و آن، نه نفس تناسخی، بلکه اولین نفس حادث شده توسط مبدأ فیاض متعال است. (صدرالمتألهین، 1368: 9 / 10؛ سهروردی، 1355: 3 / 74 و170)
4. عدم یادآوری خاطرههای پیشین
جان هیک ـ از فلاسفه معاصر غرب ـ معتقد است ملاک ثبات و وحدت شخصیت انسان در طول چند دهه زندگی دنیوی، علم حضوری فرد به ابعاد مختلف زندگی خود از دوران بچگی است، که از این طریق میتواند خاطرههای خود را مجسم کند. با این روش میتوان وحدت شخصیت انسان را در طول چند دهه عمرش اثبات کرد. اگر زندگی انسان براساس تناسخ صورت گرفته باشد و یک روح قبلاً در این دنیا زندگی کرده باشد، دستکم باید بعضی از خاطرهها را به یاد آورد؛ درحالیکه چنین نیست. پس تناسخ باطل است. (هیک، 1362: 276 ـ 269)
بطلان تناسخ در روایات
افزون بر ابطال تناسخ در فلسفه، در روایات نیز بر بطلان آن تأکید شده است. اینک به دو روایت بسنده میشود: امام رضا(ع) در پاسخ به مأمون درباره تناسخ فرمود: مَنْ قَالَ بالتَّنَاسُخِ فَهُوَ کَافِرٌ باللَّهِ الْعَظِیمِ یُکَذِّبُ بالْجَنَّةِ وَ النَّار. (مجلسی، 1403: 4 / 320؛ عاملی، 1409: 28 / 341) امام صادق(ع) در روایتی مبسوط ضمن تشریح آرای اهل تناسخ، از جمله خروج نفس از بدن و تعلق آن به بدن دیگر، تورات و قرآن را تکذیبکننده چنین ایدهای میداند: «فَکَذَّبَ مَقَالَتَهُمُ التَّوْرَاةُ وَ لَعَنَهُمُ الْفُرْقَانُ». (مجلسی، 1403: 4 / 322)
تحلیل چند آموزه دینی مُوهم تناسخ
بعد از روشن شدن بطلان تناسخ از موضع دین و فلسفه، اکنون به تحلیل بعضی آموزههای دینی که ظاهر آنها بر امکان یا وقوع تناسخ دلالت میکنند، میپردازیم:
شبهه اول: وقوع تناسخ در عصر پیامبران (مسخ)
با نگاه به بعضی آیات و نیز تاریخ پیامبران روشن میشود که بعضی انسانهای پست و نافرمان، مورد لعن الهی قرار گرفته و با امر الهی به هیکل و شکل حیوانات دیگر مثل میمون و خوک مبدل شدهاند، که در اصطلاع از آن به «مسخ» تعبیر میشود. قُلْ هَلْ أُنَبئُکُمْ بشَرٍّ مِنْ ذَلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَیْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِیرَ. (مائده / 60)بگو: آیا شما را از کسانی که موقعیت و پاداشها نزد خدا برتر از این است؛ با خبر کنم؟! کسانی که خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته، و مورد خشم قرار داده است! آنان را به میمونها و خوکها مسخ و تبدیل کرده است.
فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ مَا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ. (اعراف / 166)[آری] هنگامی که در برابر آنکه از آن نهی شده بودند سرکشی کردند، به آنها گفتیم: «به شکل میمون طرد شده درآیید». در نتیجه، خروج نفس از کالبد انسان و تعلق آن به کالبد دیگر، امر ممکنی است که قرآن از وقوع آن خبر داده است.
تحلیل و بررسی
در بررسی این شبهه، نکات ذیل درخور تأمل است:
1. عدم خروج نفس از بدن
همانطور که پیشتر اشاره شد، تناسخِ محال آن است که با مرگ و نابودی بدن سابق، نفس بعد از انفصال از آن به بدن دیگری تعلق یابد؛ اما در تناسخِ ادعا شده، این شرط محقق نشده است؛ چراکه بدن سابق نابود نشده است تا خروج نفس لازم بیاید؛ بلکه نفس در همان هیکل باقی مانده است. پس با ثابت ماندن بدن و عدم خروج نفس از آن؛ مشکل تناسخ ـ یعنی تعلق یک نفس به دو بدن ـ وجود نخواهد داشت. به دیگر سخن، مهمترین اشکال تناسخ، رجوع دوباره نفس مجرد به عالم ماده بود که این مشکل در مسخ ـ با تعریف مزبور ـ وجود ندارد.
2. تحول ملکات انسانی به حیوانی
نفس انسانهای مسخ شده، با کسب اعمال و ملکات رذیله به نفس حیوانی تبدیل میشود و از آنجاکه نفس، صورت ـ به معنای فلسفی ـ واقعی هر شیء است، ذات و حقیقت چنین انسانهایی همان حیوانیت است که با امر الهی، ملکات و حقیقت درونی و نهان آنها آشکار شده است. (طباطبایی، 1417: 1 / 210)به تقریر دیگر، یک صورت حیوانی مثل بوزینه بر صورت انسانی اضافه شده و از آن «انسان بوزینه» به وجود آمده است، که هر دو وصف به جهت خاص ناظر است. (همان: 1 / 208)
3. اهلاک یک نوع و ایجاد نوع دیگر
دو نکته پیشین نه بر نیستی مطلق، بلکه بر تغییر و تحول انسانیت به حیوانیت متمرکز بود؛ اما میتوان مدعی شد که هیچ تحولی در مسخ وجود ندارد، بلکه آنچه واقع شده عبارت است از عدم، و به تعبیری اعدام یک نوع «انسانیت» و خلق و ایجاد یک نوع دیگر، مثل «بوزینه». با این فرض، شائبه تناسخ وجود ندارد. (صدرالمتألهین، 1366: 3 / 470)
شبهه دوم: بازگشت ائمه به دنیا (رجعت 1)
براساس روایات مختلف، مذهب تشیع به رجعت اعتقاد دارد. بعد از شهادت امام زمان(عج)، همه امامان یا بعضی از آنان دوباره با بدن مادی خودشان به دنیا بازمیگردند.برخی مانند احمد امین به اشتباه، رجعت را با تناسخ یکی انگاشته، از اینرو شیعه را قائل به تناسخ میداند. (امین، بیتا: 277)
تحلیل و بررسی
در تحلیل نسبتِ رجعت با تناسخ، نکات ذیل قابل توجه است:
1. تفاوت رجعت با تناسخ
رجعت در چند نکته با تناسخ تفاوت دارد که مهمترین آنها عبارتند از:یک. عدم قطع علقه نفس از بدن: این دیدگاه معتقد است با مرگ، علاقه نفس از بدنِ خود بهطور کامل قطع نمیشود. آنان علاقه دیدار ارواح انسانهای مرده از خانوادههایشان ـ که در روایات مختلف (کلینی، 1365: 3 / 230، باب ان المیت یزور اهله) وارد شده است ـ را یکی از ادله ادعای فوق یاد میکنند. (طباطبایی، 1381: 88) بر این اساس، در واقع انفصال مطلق نفس از بدن و عالم ماده تحقق نمییابد؛ ازاینرو تعلق دوباره و کامل نفس به بدن خویش ممکن است و از مقوله تعلق نفس به بدن بیگانه نیست تا محذور تناسخ لازم آید.
امام خمینی(ره) نظریه استاد خود مرحوم شاهآبادی را چنین گزارش میکند:یمکن ان یقال ان علاقة الروح بعد الموت باقیة بالنسبة الی البدن فانه دار قراره و نشوه و مادة ظهوره. فعلیه فلااشکال فی احیاء الموتی فی هذا العالم. و یمکن ان یقال ان الاحیاء عبارة عن النمل ببدنه الحسی او المثالی المنتقل معه فی هذا العالم کما الامر فی الرجعة ای تصحیحه باحدالوجهین. (امام خمینی، 1410: 174 و 175)
امام در ادامه، دیدگاه میرداماد در سر زیارت اموات مبنی بر بقای علاقه روح به بدن پس از مرگ را ذکر میکند.به دیگر سخن، تناسخِ محال، تعلق نفس به بدن سابق خود نیست؛ بلکه به بدن بیگانه است، که این قسم از تناسخ در رجعت جاری نمیشود؛ چراکه با فرض بقای علقه نفس به بدن سابق خود، عنوان بیگانه بر بدن سابق صدق نمیکند.
صدرالمتألهین در توجیه زنده شدن همراهان حضرت موسی بعد از ابتلا به صاعقه آسمانی و عدم لزوم تناسخ از آن مینویسد:اذا کان البدن واحدا و کان التعلق متعددا فلایلزم ذلک و لعل الأبدان ـ فیما نحن فیه ـ لمتفسد بالکلیة و لمتخرج عن صلوح تعلق النفس بها. (صدرالمتألهین، 1366: 2 / 416) دو. حصول کمال برای رجعتکنندگان: یکی از محذورات تناسخ، لزوم حرکت قهقرایی یا رجوع از کمال و فعلیت به نقص و قوه است، که در تعلق نفس انسان به کالبد انسان دیگر یا حیوان لازم میآید.
این مشکل، در رجعت لازم نمیآید؛ چون امکان کسب تکامل برای رجعتکنندگان با درجه متوسط، با بازگشت به دنیا و بدن پیشین وجود دارد؛ اما درباره انسانهای کامل نظیر پیامبر| و امامان باید گفت: شأن، منزلت و کمال حقیقی آنان، نقش هدایتگری، تربیتی و تعلیمی است، که با شهادت (مرگ اختراعی) به این غایت و کمال خود نائل نگشتند و در حقیقت به حرکت قسری مبتلا شدند. از آنجاکه حرکت قسری دائمی نیست (القسری لایدوم)، تحصیل کمال مزبور با رجعت و بازگشت به حیات دنیوی دوباره ممکن و قابل دسترسی میشود.
علامه طباطبایی در پاسخ به استحاله رجعت به دلیل رجوع ما بالفعل الی ما بالقوة مینویسد: انما یلزم المحال المذکور فی الحیاة الموتی بعد الموت الطبیعی و هو ان تقارن النفس و البدن بعد خروجها بالقوة الی الفعل خروجا تاما. اما الموت الاختراعی الذی یکون بقسر قاسر کقتل او مرض فلایستلؤم محذورا فان من الجایز ان یستعد الانسان لکمال موجود فی زمان بعد زمان حیاته الدنیویة الاولی او یستعد لکمال مشروط بتخلل حیاة ما فی البرزخ. (طباطبایی، 1417: 2 / 107)
نکته قابل توجه اینکه ظاهر عبارت فوق، اختصاص رجعت به امواتی است که نه با مرگ طبیعی، که با مرگ اختراعی از دنیا رفته باشند؛ اما در دیدگاه برخی دیگر، مانند صدرالمتألهین ـ که رجعت را به انسانهای کامل مختص میدانند ـ رجعت شامل هر دو نوع مرگ میشود. (صدرالمتألهین، 1366: 5 / 75)ازاینرو رجعت انسانهای کامل، حرکت و رجوع به نقص نیست؛ بلکه حرکت رو به تحصیل کمال مضاعف و حرکت اشتدادی است. علامه ابوالحسن قزوینی رفیعی با سه اصل (یعنی «عُلقه نفس به بدن»، «ولایت کلیه و نقش تعلیمی و تربیتی پیامبر و امامان»، و «عدم دوام حرکت قسری») به تبیین رجعت پرداخته است. (ر.ک: رفیعی قزوینی، 1368)
2. تمثّل مثالی
دیدگاهی در تفسیر رجعت معتقد است حیات و بدن انسانهایی که به دنیا برمیگردند مادی و جسمانی نیست؛ بلکه از نوع وجود عالم مثالی است؛ یعنی آنان با بدن مثالی در دنیا ظاهر میشوند و مردم به این نکته توجه ندارند. (امام خمینی، 1382: 142) مرحوم شاهآبادی صورت متمثل را صورت متمثل بدن حسی یا مثلی میداند.
پس روح بعد از مرگ، در قالب و حیات برزخی باقی میماند و در نهایت، هنگام رجعت، بهصورتهای بدن دنیوی متمثل میشود؛ چنانکه فرشتگان بر پیامبران و حضرت مریم متمثل میشدند. «فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا». (مریم / ١٧) ازاینرو اصلاً روح به بدن مادی تعلق نمیگیرد تا بحث تناسخ مطرح شود.دراینباره باید گفت ادعای فوق در حد احتمال است. از سوی دیگر، حشر و نشر رجعتکنندگان با سایر مردم و تحمل آزار و رنجهای جسمانی مثل زخمی یا کشتهشدن در جنگ، بدن مادی را بیشتر تأیید میکند.
3. انشا نفس بدن دنیوی
برخی عرفا بر این باورند که نفوس مجرده انسانهای کامل در عالم برزخ ـ از جمله روح پیامبر| و امامان(ع) ـ دارای ولایت تکوینی است. به این معنا که روح آنان همچنان میتواند در امور جهان، مثل عالم ماده دخل و تصرف نماید. یکی از این امور، خلق و ایجاد بدن مادی برای خودشان در صورت لزوم است؛ مثلاً در روایات آمده است که امام علی(ع) در هنگام احتضار، در کنار محتضر حاضر میشود.
حال اگر در یک سانحهای صدها یا هزاران انسان بمیرند، حضور حضرت با بدن مثالی اصلی چگونه تحقق خواهد یافت؟ در اینجاست که عرفا میگویند: روح حضرت به انشا و خلق چندین بدن مثالی میپردازد. در مسئله رجعت نیز روح امام میتواند عین بدن دنیوی یا مثل آن را خلق و ایجاد نماید. در واقع در رجعت، نفس به بدن دیگر تعلق نمیگیرد؛ بلکه بدن جدید ایجاد میشود و اصلاً شبهه تناسخ پیش نمیآید.
منابع و مآخذ
1. قرآن کریم.
2. ابنسینا، حسین بن عبدالله، 1364، النجاة، تهران، نشر مرتضوی.
3. 1403 ق، شرح الاشارات، قم، کتابخانه آیةالله نجفی.
4. امام خمینی، سید روحالله، 1410 ق، التعلیقات علی شرح فصوص الحکم، قم، مؤسسه پاسدار اسلام.
5. 1381، تقریرات فلسفه، تهران، مؤسسه نشر و تنظیم آثار امام خمینی.
6. 1382، معاد از دیدگاه امام خمینی(ره)، تهران، مؤسسه نشر و تنظیم آثار امام خمینی.
7. امین، احمد، بیتا، فجر الاسلام، بیروت، دارالکتاب العربی.
8. بیناس، جان، 1363، تاریخ جامع ادیان، علیاصغر حکمت، تهران، علمی و فرهنگی.
9. بهایی، محمد بن حسین، 1374، الأربعون حدیثا، قم، تصحیح عقیقی بخشایشی، نشر نوید اسلام.
10. رفیعی قزوینی، ابوالحسن، 1368، رساله رجعت و معراج، قم، نشر طه.
11. 1367، مجموعه رسائل و مقالات فلسفی، تهران، الزهراء.
12. سهروردی، شهابالدین، 1355، مجموعه مصنفات، تهران، انجمن شاهنشاهی ایران.
13. شهرزوری، شمسالدین، 1383، رسائل الشجرةالالهیة، تهران، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران.
14. صدرالمتألهین، 1366، تفسیر القرآن الکریم، قم، انتشارات بیدار.
15. محمد، 1368، اسفار، قم، مصطفوی.
16. طالقانی، ملانعیما، 1381، منهج الرشاد الی معرفة المعاد، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی.
17. طباطبایی، سید محمدحسین ، 1417 ق، المیزان، قم، انتشارات اسلامی.
18. 1381، انسان از آغاز تا انجام، تهران، انتشارات الزهراء.
19. عاملی، محمد بن حسن، 1409 ق، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آلالبیت، الاحیاء التراث.
20. قطبالدین شیرازی، بیتا، شرح حکمةالاشراق، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
21. کلینی، ثقةالاسلام محمد بن یعقوب، 1365، الکافی، تهران، دارالکتب العلمیه.
22. مجلسی، محمدباقر، 1403 ق، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفا.
23. هیک، جان، 1362، فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، تهران، الهدی.
محمدحسن قدردانقراملکی/ دانشیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
منبع: فصلنامه کلام و دینپژوهی شماره21
ادامه دارد………