خانه » همه » مذهبی » تناقض قرآنی لا اکراه وقتل و محاصره بت پرستان

تناقض قرآنی لا اکراه وقتل و محاصره بت پرستان


تناقض قرآنی لا اکراه وقتل و محاصره بت پرستان

۱۳۹۳/۰۸/۱۰


۱۳۳۸ بازدید

در سوره بقره آمده است که ؛ لا اکراه فی الدین و هیچ اجباری در دین نیست ؛ ولی در سوره توبه نقطه مقابل این آیه اشاره شده که کافران را محاصره کنید اگر نماز را بر پا داشتند که هیچ ولی در غیر این صورت آنان را بکشید ! این سوال چند وقتی است که ذهن من را درگیر کرده است که چرا قرآن دو نظر راجع به یک موضوع یعنی پذیرش اسلام دارد ؟

1-اصلی که از آیه شریفه «لااکراه فی الدین »استفاده می شود همچنان به قوت خود باقی بوده وهست ودراسلام هیچ کسی را به اجبار واداربه اعتقادداشتن به اسلام نمی کنند زیرا اعتقاد یک امرقلبی است وامورقلبی اکراه پذیر نیست . اما درزمینه عمل ویا احترام به قوانین اسلام دراجتماع همه کسانی که درجامعه اسلامی زندگی می کنند موظف هستند به آن احترام بگذارند چه اعتقاد قلبی داشته باشند (مسلمان باشند )ویانداشته باشند (مسلمان نباشند).همانطور که این اصل عقلایی درهمه جوامع بشری پذیرفته شده وبه آن عمل می شود واقلیتها موظفند که به قوانین اجتماعی هرکشوری که درآن اقامت دارند احترام بگذارند اگرچه که درمسائل اعتقادی خود آزادند.
2-باتوجه به مطلب قبل اگر گروهی درکشوری قوانین آن رانقض ودرصدد تحرکات برعلیه کشورمقیم خودبرآمد طبیعی است که حکومت عکس العمل نشان دهد وگروه مذکور را به پذیرش قوانین ویا ترک آن کشور مخیرنماید والا با آنها به مبارزه برخیزد . ودرعین حال با گروههایی که به زندگی مسالمت آمیز خود ادامه داده وبه مقررات اجتماعی احترام می گذارند هیچ گونه تعرضی نداشته باشد.
اما درمورد دوآیه ای که اشاره فرمودید نه تنها مخالفتی با یکدیگر ندارند بلکه مکمل یکدیگر ودرحقیقت هریک بخشی از اصل عقلایی که به آن اشاره شد رابیان می نماید .توضیح مطلب اینکه :
آیه شریفه «لااکراه فی الدین» همان مسئله اعتقادی وقلبی را بیان می نماید که درپذیرش اموراعتقادی اکراهی وجود ندارد اما آیات اولیه سوره مبارکه توبه درمورد مشرکین است ،مشرکینی که یانقض پیمان کردند وبرعلیه مسلمانان اقدام نمودند ویا درصدد پیمان شکنی بودند که خداوند دراین آیات به آنها چهارماه فرصت می دهد تا تکلیف خودشان را با حکومت اسلامی مشخص نمایند یااینکه دست ازمخالفت بردارند ومانند سایر گروهها به مسالمت زندگی کنند اگرچه که قلبا به اسلام اعتقاد نداشته باشند ولکن با توجه به مشرک بودن حق ورود به حرم الهی ندارند ویا اینکه قوانین اسلامی را بپذیرند ودر صلح وصفا زندگی کنندویااینکه اگر اصرار برمخالفت ونقض پیمان دارند آماده جنگ باشند .درتفسیرنمونه درذیل آیات مورد اشاره به تفصیل سخن گفته که خلاصه ی آن را بیان می کنیم وجهت تفصیل بیشتر به اصل کتاب مراجعه بفرمایید.ایشان می نویسد :
در محیط دعوت اسلام گروه هاى مختلفى وجود داشتند، که پیامبر صلی الله علیه و آله با هر یک از آنها طبق موضع گیریهایشان رفتار مى کرد:
گروهى با پیامبر صلی الله علیه و آله هیچ گونه پیمانى نداشتند، و پیامبر صلی الله علیه و آله در مقابل آنها نیز هیچ گونه تعهدى نداشت
گروه هاى دیگرى در حدیبیه و مانند آن پیمان ترک مخاصمه با رسول خدا صلی الله علیه و آله بسته بودند این پیمانها بعضى داراى مدت معین بود، و بعضى مدتى نداشت.
در این میان بعضى از طوائفى که با پیامبر صلی الله علیه و آله پیمان بسته بودند، یک جانبه و بدون هیچ مجوزى پیمانشان را به خاطر همکارى آشکار با دشمنان اسلام شکستند، و یا در صدد از میان بردن رسول خدا صلی الله علیه و آله بر آمدند، همانند یهود بنى نضیر و بنى قریظه، پیامبر ص هم در مقابل آنها شدت عمل به خرج داد، و همه را از مدینه طرد کرد، ولى قسمتى از پیمانها هنوز به قوت خود باقى بود، اعم از پیمانهاى مدت دار و بدون مدت.
آیه اول سوره توبه، به تمام مشرکان (بت پرستان) اعلام مى کند که:
هر گونه پیمانى با مسلمانان داشته اند، لغو خواهد شد، و مى گوید این اعلام برائت و بیزارى خداوند و پیامبرش از مشرکانى که با آنها عهد بسته اید، میباشد.(بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ).
سپس براى آنها یک مهلت چهارماهه قائل مى شود، که در این مدت بیاندیشند، و وضع خود را روشن سازند.
مى دانیم در اسلام مخصوصا اهمیت فوق العاده اى به مساله وفاى به عهد و پایبند بودن به پیمانها- حتى در برابر کافران و دشمنان- داده شده است، با این حال این سؤال پیش مى آید که چگونه قرآن دستور مى دهد پیمان مشرکان یک جانبه لغو گردد؟
پاسخ اینکه در آیه 7 و 8 همین سوره (چند آیه بعد) تصریح شده، این لغو پیمان بدون مقدمه نبوده است، بلکه از آنها قرائن و نشانه هایى بر نقض پیمان آشکار شده بود، و آنها آماده بودند در صورت توانایى بدون کمترین اعتنا به پیمانهایى که با مسلمانها دارند، ضربه کارى را بر آنها وارد سازند.
این کاملا منطقى است که اگر انسان ببیند، دشمن خود را آماده براى شکستن پیمان مى کند و علائم و قرائن آن در اعمال او به قدر کافى به چشم مى خورد، پیش از آنکه غافلگیر شود اعلام لغو پیمان کرده و در برابر او به پا خیزد.
لذا مى بینیم این حکم مخصوص مشرکان بوده و اهل کتاب و سایر اقوامى که در اطراف جزیره عربستان وجود داشتند، و به نوعى با پیامبر ص پیمان بسته بودند، پیمانشان تا پایان عمر پیامبر ص محترم شمرده شد.وحتی مشرکینی که پایبند به پیمانشان بودند درآیه بعد استثنا می شوند وتا پایان مدت پیمان (بیش ازچهارماه ) به آنها مهلت داده می شود .چنانکه می فرماید (إِلَّا الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئاً وَ لَمْ یُظاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ).
«مگر آن دسته از مشرکین که با آنها پیمان بسته اید و هیچگاه بر خلاف شرائط پیمان گام برنداشتند و کم و کسرى در آن ایجاد نکردند، و نه احدى را بر ضد شما تقویت نمودند در مورد این گروه تا پایان مدت بعهد و پیمانشان وفادار باشید زیرا خداوند پرهیزکاران و آنها را که از هر گونه پیمان شکنى و و تجاوز اجتناب مى کنند دوست مى دارد.»
به علاوه مى بینیم لغو پیمان مشرکان به شکل غافلگیرانه صورت نگرفت، بلکه چهار ماه به آنها مهلت داده شد، و در مرکز اجتماع عمومى حجاز، یعنى روز عید قربان در کنار خانه کعبه این موضوع به آگاهى همه رسانده شد، تا فرصت کافى براى فکر و اندیشه بیشتر پیدا کنند، شاید دست از این آئین خرافى که مایه عقب ماندگى و پراکندگى و جهل و خباثت است، بردارند، خداوند هرگز راضى نشد آنها را غافلگیر سازد و مجال تفکر را از آنها سلب کند حتى اگر آماده پذیرش اسلام نشوند مجال کافى براى تهیه نیرو بمنظور دفاع از خود داشته باشند تا در یک جنگ غیر عادلانه درگیر نشوند! اگر پیامبر ص نظر تربیتى و رعایت اصول انسانى نداشت هرگز نباید با دادن مهلت چهارماهه دشمن را از خواب بیدار کند و مجال کافى براى تهیه نیرو و آمادگى جنگى به او بدهد بلکه باید در یک روز معین پس از الغاى یک جانبه پیمان، بدون مقدمه، به آنها حمله کند و بساط آنان را برچیند.
بهمین دلیل مى بینیم بسیارى از بت پرستان از این مهلت چهارماهه استفاده کردند و با مطالعه بیشتر در تعلیمات اسلام به آغوش آن باز گشتند.
در تفسیر مجمع البیان از امام باقر علیه السلام نقل شده که على علیه السلام در مراسم حج آن سال خطبه اى خواند و فرمود:«لا یطوفن بالبیت عریان و لا یحجن البیت مشرک و من کانت له مدة فهو الى مدته، و من لم یکن له مدة فمدته اربعة اشهر»
« از این پس هیچ برهنه اى نباید طواف خانه خدا بیاید، و هیچ بت پرستى حق شرکت در مراسم حج ندارد، و آنهایى که پیمانشان با پیامبر صلی الله علیه و آله مدت دارد تا پایان مدت محترم است، و آنها که پیمانشان مدت ندارد، مدتش چهار ماه خواهد بود.»
حال اگرچهارماه مهلت تمام شد ومشرکین نه حرم راترک کردند ونه اسلام را پذیرفتند ونه دست ازتوطئه برداشتند درچنین حالتی می فرماید بت پرستان را هر کجا یافتید به قتل برسانید. (فَإِذَا انْسَلَخَ، الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ) سپس مى گوید: آنها را بگیرید و اسیر کنید (وَ خُذُوهُمْ). و آنها را در حلقه محاصره قرار دهید (وَ احْصُرُوهُمْ).
و در کمین آنها در هر نقطه اى بنشینید و راهها را بر آنها ببندید (وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ) در اینجا چهار دستور خشن در مورد آنها دیده مى شود: بستن راهها، محاصره کردن، اسیر ساختن، و بالآخره کشتن و ظاهر این است که چهار موضوع به صورت یک امر تخییرى نیست، بلکه با در نظر گرفتن شرایط محیط و زمان و مکان و اشخاص مورد نظر، باید هر یک از این امور که مناسب تشخیص داده شود، عملى گردد. اگر تنها با اسارت و محاصره کردن و بستن راه بر آنها در فشار کافى قرار گیرند از این راه باید وارد شد.و اگر چاره اى جز قتل نبود کشتن آنها مجاز است.
این شدت عمل به خاطر آن است که برنامه اسلام ریشه کن ساختن بت پرستى از روى کره زمین بوده است ونکته قابل توجه اینکه مساله آزادى مذهبى، یعنى ترک اجبار پیروان مذاهب دیگر براى پذیرش اسلام، منحصر به ادیان آسمانى و اهل کتاب مانند یهود و نصارى است، و شامل بت پرستان نمى شود، زیرا بت پرستى مذهب و آئین نیست که محترم شمرده شود، بلکه انحطاط و خرافه و انحراف و بیمارى است که به هر حال و به هر قیمت باید ریشه کن گردد.
ولى این شدت و خشونت نه به مفهوم این است که راه بازگشت به روى آنها بسته شده باشد، بلکه در هر حال و در هر لحظه بخواهند مى توانند جهت خود را تغییر دهند، لذا بلافاصله اضافه مى کند: اگر آنها توبه کنند و به سوى حق باز گردند و نماز را بر پا دارند و زکاة را ادا کنند، آنها را رها سازید و مزاحمشان نشوید. (فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ).
و در این صورت با سایر مسلمانان کمترین تفاوتى را ندارند و در همه احکام و حقوق با آنها شریکند.
زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است، و کسى را که به سوى او باز گردد، از در خود نمى راند (إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
سپس این موضوع را در آیه بعد با دستور دیگرى تکمیل مى کند تا تردیدى باقى نماند که هدف اسلام از این دستور تعمیم توحید و آئین حق و عدالت است، نه استعمار و استثمار و قبضه کردن اموال یا سرزمین هاى دیگران، و مى گوید: اگر یکى از بت پرستان از تو در خواست پناهندگى کند به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود (وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ).
یعنى در نهایت آرامش با او رفتار کن، و مجال اندیشه و تفکر را به آنها بده تا آزادانه به بررسى محتواى دعوت تو بپردازند، و اگر نور هدایت بر دل آنها تابید آن را بپذیرند. بعد اضافه مى کند که او را پس از پایان مدت مطالعه به جایگاه امن و امانش برسان تا کسى در اثناء راه مزاحم او نگردد. (ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ).و سرانجام علت این دستور سازنده را چنین بیان مى کند که: این بخاطر آن است که آنها قومى بى اطلاع و ناآگاهند (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْلَمُونَ).
بنا بر این اگر درهاى کسب آگاهى به روى آنها باز گردد، این امید میرود که از بت پرستى که زائیده جهل و نادانى است خارج شوند، و به راه توحید و خدا که مولود علم و دانش است گام بگذارند.
در منابع شیعه و اهل سنت نقل شده که یکى از بت پرستان پس از الغاىپیمان آنها، به على علیه السلام گفت: اى فرزند ابو طالب اگر کسى از ما بعد از گذشتن این چهار ماه بخواهد پیامبر را ملاقات کند و مسائلى را با او در میان بگذارد و یا سخن خدا را بشنود، آیا در امنیت خواهد بود؟! على علیه السلام فرمود آرى، زیرا خداوند فرموده وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ …
و به این ترتیب سختگیرى فوق العاده اى که از آیه اول استفاده مى شود، با نرمشى که در آیه دوم به کار رفته، تعدیل مى گردد، و راه و رسم تربیت همین است که همیشه شدت عمل را با نرمش بیامیزند و از آن معجونى شفا بخش بسازند.(1)
1- تفسیر نمونه، ج 7، ص: 294- 282(با تصرف وتلخیص )

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد