برای پاسخ به این سوال، توجه به چند مسئله اهمیت دارد:
1) سیّدالشهداء(ع) پس از برخورد با حُر تا هنگام شهادت در مجموع، هشت بار پیشنهاد کرد که به حجاز بازگردد؛ اما سخن امام(ع) را پذیرفته نشد و به ایشان اجازه مراجعت ندادند. ایشان حتی اقدام به بازگشت نیز کرد؛ ولی حُر مانع شد و راه را بر کاروان حسینی بست.
2) در تحلیل قیام امام حسین(ع)، نظریه های گوناگونی مطرح شده است. یکی از این نظریه ها، «نظریه شهادت» است؛ به این معنی که قیام سیدالشهداء علیه السلام را به قصد شهادت طلبی تحلیل می کند. از آنجا که به نظر می رسد سوال کننده محترم «نظریه¬ی شهادت» را مفروض و حتمی دانسته، در طرح پیشنهادات بازگشت به حجاز از سوی امام(ع) گرفتار تناقض شده است؛ در صورتی که چنین تناقضی وجود ندارد. چنانکه اشاره شد، «نظریه¬ی شهادت» تنها یکی از نظریات مطرح شده درباره هدف-شناسی قیام عاشوراست و طبق نظریه¬های رقیب، همچون نظریه¬ی «حکومت»، میان پیشنهادات امام(ع) و حضور ایشان در کربلا تناقضی نیست. (برای آگاهی کامل از نظریات مطرح شده [و نقاط ضعف و قوت آنها] درباره هدف¬شناسی قیام کربلا، به کتاب عاشوراشناسی نوشته محمد اسفندیاری نشر نِی مراجعه بفرمایید.)
3) البته در پاسخ پرسش شما، حتی براساس نظریه¬ی «شهادت»، می توان چنین گفت: امام حسین(ع) می¬دانست که پیشنهاد بازگشت به حجاز هرگز از سوی دشمن مورد قبول واقع نخواهد شد؛ اما ایشان به دنبال اتمام حجت با دشمن بود تا راه هرگونه عُذر و بهانه را در دنیا و قیامت بر دشمنان ببندد. چنان¬که مختار پس از پیروزی در قیام و به هنگام خون¬خواهی از دشمنان امام(ع) هیچ عُذر و بهانه¬ای را نپذیرفت.
4) یکی از نظریه های رقیب نظریه شهات، نظریه حکومت است؛ به این معنی که هدف قیام سیدالشهداء(ع) را دستیابی به حاکمیت و حکومت تحلیل می کند. این نظریه نیز در نقد نظریه شهادت، چنین می گوید: این سخن که «امام(ع) به دنبال شهادت به کربلا رفته است»، صحیح نیست. نظریه¬ی شهادت نقاط ضعف فراوانی دارد که یکی از آنها چرایی پیشنهاد امام(ع) درباره بازگشت به حجاز است. به عبارت دیگر، طرفداران نظریه حکومت، پیشنهاد بازگشت امام(ع) به حجاز را، دست مایه نقد طرفداران نظریه شهادت قرار می دهند. ایشان پاسخ قائلان نظریه شهادت را توجیهی بیش نمی دانند. زیرا:
الف) طبق نظریه¬ی شهادت، قصد امام(ع) از ترک مکه حضور در کربلا بوده است. حال آنکه به شهادت منابع معتبر شیعی و سُنّی، مقصد امام(ع) هنگام خروج از مکه؛ کوفه بوده، نه کربلا. چرا که اولاً: امام(ع) پس از دریافت نامه مُسلم بن عقیل مبنی بر مهیا بودن شرایط کوفه، مکه را ترک کرد. ثانیاً: امام(ع) در پاسخ به توصیه افرادی مانند عبدالله بن عُمر، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عباس که از آن حضرت خواستند به کوفه نرود، به نامه مُسلم بن عقیل مبنی بر آماده بودن اوضاع و احوال کوفیان برای حضور آن حضرت در آنجا استناد فرموده و این بدان معناست که امام(ع) قصد کوفه کرده، نه کربلا.
ب) حضور امام(ع) در کربلا نه به خواست آن حضرت؛ بلکه به خواست و دستور ابن زیاد بود. توضیح آنکه: پس از مسدود شدن مسیر و ممانعت حُر از بازگشت کاروان حسینی، طبق قراری که بین امام(ع) و حُر گذاشته شد، کاروان امام(ع) به سمت حجاز نرفت؛ زیرا رفتن به حجاز، خلاف خواسته حُر بود. از طرفی کاروان حسینی به سمت کوفه نیز نباید می¬رفت؛ زیرا این خواسته حُر بود که امام(ع) را به سمت کوفه سوق دهد تا توسط نیروهای بیشتری که در نزدیکی کوفه مستقر بودند محاصره شده و ایشان را تسلیم ابن زیاد نمایند. بنابراین، رفتن به سمت کوفه در آن شرایط خلاف خواسته امام(ع) بود. از این رو، قرار شد کاروان نه به سوی حجاز برگردد و نه به سمت کوفه پیش رود؛ بلکه به جانب چپ بروند تا حُر از ابن زیاد کسب تکلیف کند. حُر نامه¬ای به ابن زیاد نوشت و از او کسب تکلیف کرد. پاسخ ابن زیاد به نامه حُر درست زمانی به دست او رسید که کاروان حسینی به همراه سپاه هزار نفری حُر به کربلا رسیده بودند. در آن نامه ابن زیاد به حُر فرمان داده بود تا امام(ع) و همراهانش را در مکانی بی¬پناهگاه و بی آب فرود آورد و چون آن قسمت از کربلا خشک و کمی دور از آب بود، حُر اجازه جلوتر رفتن به امام(ع) نداد و آن حضرت و همراهانش ناچاراً در همان مکان فرود آمدند. نکته اینجاست که فرود آمدن در آن مکان خواست و فرمان ابن زیاد بود، نه خواسته سیدالشهداء(ع) و اصحابش. حتی امام(ع) از حُر خواست تا اجازه دهد کمی جلوتر و در محلی که سرسبز و خرم بود فرود آیند؛ ولی حُر به نامه و دستور ابن زیاد اشاره کرد که دستور داده بود: هر کجا نامه¬ام به دستت رسید، حسین(ع) را فرود آور؛ پس حُر اجازه نداد.
کتاب شناسی:
اسفندیاری، محمد(1398). حقیقت عاشورا، تهران: نشر نِی.
مسعودی، علی بن حسین (1409). مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: اسعد داغر، قم: دار الهجرة.
مفید، محمد¬بن ¬نعمان (1413). الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تحقیق و نشر مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم: کنگرة شیخ مفید.
طبری، محمدبن¬ جریر (1387). تاریخ الامم و الملوک، بیروت: دار التراث.
بلاذری، احمد¬بن ¬یحیی (1417). انساب¬ الاشراف، بیروت: دارالفکر.
اصفهانی، علی¬بن حسین (بی¬تا). مقاتل الطالبیین، بیروت: دارالمعرفة.
ابن¬اعثم، احمدبن¬ اعثم (1411). الفتوح، بیروت: دارالاضواء.
1) سیّدالشهداء(ع) پس از برخورد با حُر تا هنگام شهادت در مجموع، هشت بار پیشنهاد کرد که به حجاز بازگردد؛ اما سخن امام(ع) را پذیرفته نشد و به ایشان اجازه مراجعت ندادند. ایشان حتی اقدام به بازگشت نیز کرد؛ ولی حُر مانع شد و راه را بر کاروان حسینی بست.
2) در تحلیل قیام امام حسین(ع)، نظریه های گوناگونی مطرح شده است. یکی از این نظریه ها، «نظریه شهادت» است؛ به این معنی که قیام سیدالشهداء علیه السلام را به قصد شهادت طلبی تحلیل می کند. از آنجا که به نظر می رسد سوال کننده محترم «نظریه¬ی شهادت» را مفروض و حتمی دانسته، در طرح پیشنهادات بازگشت به حجاز از سوی امام(ع) گرفتار تناقض شده است؛ در صورتی که چنین تناقضی وجود ندارد. چنانکه اشاره شد، «نظریه¬ی شهادت» تنها یکی از نظریات مطرح شده درباره هدف-شناسی قیام عاشوراست و طبق نظریه¬های رقیب، همچون نظریه¬ی «حکومت»، میان پیشنهادات امام(ع) و حضور ایشان در کربلا تناقضی نیست. (برای آگاهی کامل از نظریات مطرح شده [و نقاط ضعف و قوت آنها] درباره هدف¬شناسی قیام کربلا، به کتاب عاشوراشناسی نوشته محمد اسفندیاری نشر نِی مراجعه بفرمایید.)
3) البته در پاسخ پرسش شما، حتی براساس نظریه¬ی «شهادت»، می توان چنین گفت: امام حسین(ع) می¬دانست که پیشنهاد بازگشت به حجاز هرگز از سوی دشمن مورد قبول واقع نخواهد شد؛ اما ایشان به دنبال اتمام حجت با دشمن بود تا راه هرگونه عُذر و بهانه را در دنیا و قیامت بر دشمنان ببندد. چنان¬که مختار پس از پیروزی در قیام و به هنگام خون¬خواهی از دشمنان امام(ع) هیچ عُذر و بهانه¬ای را نپذیرفت.
4) یکی از نظریه های رقیب نظریه شهات، نظریه حکومت است؛ به این معنی که هدف قیام سیدالشهداء(ع) را دستیابی به حاکمیت و حکومت تحلیل می کند. این نظریه نیز در نقد نظریه شهادت، چنین می گوید: این سخن که «امام(ع) به دنبال شهادت به کربلا رفته است»، صحیح نیست. نظریه¬ی شهادت نقاط ضعف فراوانی دارد که یکی از آنها چرایی پیشنهاد امام(ع) درباره بازگشت به حجاز است. به عبارت دیگر، طرفداران نظریه حکومت، پیشنهاد بازگشت امام(ع) به حجاز را، دست مایه نقد طرفداران نظریه شهادت قرار می دهند. ایشان پاسخ قائلان نظریه شهادت را توجیهی بیش نمی دانند. زیرا:
الف) طبق نظریه¬ی شهادت، قصد امام(ع) از ترک مکه حضور در کربلا بوده است. حال آنکه به شهادت منابع معتبر شیعی و سُنّی، مقصد امام(ع) هنگام خروج از مکه؛ کوفه بوده، نه کربلا. چرا که اولاً: امام(ع) پس از دریافت نامه مُسلم بن عقیل مبنی بر مهیا بودن شرایط کوفه، مکه را ترک کرد. ثانیاً: امام(ع) در پاسخ به توصیه افرادی مانند عبدالله بن عُمر، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عباس که از آن حضرت خواستند به کوفه نرود، به نامه مُسلم بن عقیل مبنی بر آماده بودن اوضاع و احوال کوفیان برای حضور آن حضرت در آنجا استناد فرموده و این بدان معناست که امام(ع) قصد کوفه کرده، نه کربلا.
ب) حضور امام(ع) در کربلا نه به خواست آن حضرت؛ بلکه به خواست و دستور ابن زیاد بود. توضیح آنکه: پس از مسدود شدن مسیر و ممانعت حُر از بازگشت کاروان حسینی، طبق قراری که بین امام(ع) و حُر گذاشته شد، کاروان امام(ع) به سمت حجاز نرفت؛ زیرا رفتن به حجاز، خلاف خواسته حُر بود. از طرفی کاروان حسینی به سمت کوفه نیز نباید می¬رفت؛ زیرا این خواسته حُر بود که امام(ع) را به سمت کوفه سوق دهد تا توسط نیروهای بیشتری که در نزدیکی کوفه مستقر بودند محاصره شده و ایشان را تسلیم ابن زیاد نمایند. بنابراین، رفتن به سمت کوفه در آن شرایط خلاف خواسته امام(ع) بود. از این رو، قرار شد کاروان نه به سوی حجاز برگردد و نه به سمت کوفه پیش رود؛ بلکه به جانب چپ بروند تا حُر از ابن زیاد کسب تکلیف کند. حُر نامه¬ای به ابن زیاد نوشت و از او کسب تکلیف کرد. پاسخ ابن زیاد به نامه حُر درست زمانی به دست او رسید که کاروان حسینی به همراه سپاه هزار نفری حُر به کربلا رسیده بودند. در آن نامه ابن زیاد به حُر فرمان داده بود تا امام(ع) و همراهانش را در مکانی بی¬پناهگاه و بی آب فرود آورد و چون آن قسمت از کربلا خشک و کمی دور از آب بود، حُر اجازه جلوتر رفتن به امام(ع) نداد و آن حضرت و همراهانش ناچاراً در همان مکان فرود آمدند. نکته اینجاست که فرود آمدن در آن مکان خواست و فرمان ابن زیاد بود، نه خواسته سیدالشهداء(ع) و اصحابش. حتی امام(ع) از حُر خواست تا اجازه دهد کمی جلوتر و در محلی که سرسبز و خرم بود فرود آیند؛ ولی حُر به نامه و دستور ابن زیاد اشاره کرد که دستور داده بود: هر کجا نامه¬ام به دستت رسید، حسین(ع) را فرود آور؛ پس حُر اجازه نداد.
کتاب شناسی:
اسفندیاری، محمد(1398). حقیقت عاشورا، تهران: نشر نِی.
مسعودی، علی بن حسین (1409). مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: اسعد داغر، قم: دار الهجرة.
مفید، محمد¬بن ¬نعمان (1413). الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تحقیق و نشر مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم: کنگرة شیخ مفید.
طبری، محمدبن¬ جریر (1387). تاریخ الامم و الملوک، بیروت: دار التراث.
بلاذری، احمد¬بن ¬یحیی (1417). انساب¬ الاشراف، بیروت: دارالفکر.
اصفهانی، علی¬بن حسین (بی¬تا). مقاتل الطالبیین، بیروت: دارالمعرفة.
ابن¬اعثم، احمدبن¬ اعثم (1411). الفتوح، بیروت: دارالاضواء.