در بین وظائف و شؤونات امام و پیشوای منصوب و برگزیده از جانب خداوند، حفظ شریعت و نگاهبانی از حوزه دین از مهمترین وظایف او است که اگر احساس کند، اصل و اساس دین در خطر است، به هر صورت ممکن باید از آن جلوگیری کند.البته این مسؤولیت با در نظر گرفتن شرائط زمانی و مکانی متفاوت است و باید متناسب با آن شرائط تصمیم نهائی را بگیرد، که گاهی اوقات این مهم با تحمل و بردباری و صبر کردن در برابر مصائب و سکوت در برابر حقوق غصب شده به دست میآید و گاهی هم نیازمند رویارویی و دخالت مستقیم و برخورد قاطع خواهد بود.ابنحجر هیثمی به نقل از رسول خدا مینویسد:
فی کل خلف من امتی عدول من اهل بیتی ینفون عن هذا الدین تحریف الضالین وانتحال المبطلین وتاویل الجاهلین الا وان ائمتکم وفدکم الی الله (عزّوجلّ) فانظروا من توفدون.
در هر قرنی افراد عادلی از اهل بیت من در بین امتم خواهند بود که تحریف گمراهان و نسبتهای ناروا و باطل و تاویلهای نادانان را از دین پاک و دور میکنند، آگاه باشید! پیشوایان شما فرستادگان شما نزد خداوند میباشند، پس بنگرید که چه کسانی را میفرستید. [1]
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) اگرچه از منصب خلافت و جانشینی به حق رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بازماند و در واقع حق مسلم ایشان را غصب کردند، ولی این موضوع دلیل نمیشود که به دیگر وظایف خود عمل نکند، زیرا گاهی تدبیرها و تصمیمگیریهای غلط خلفا سبب میشد، اساس اسلام به خطر بیفتد، در این موارد امام وظیفه داشت که اجازه ندهد شریعت اسلامی قربانی ندانمکاریها شود، مثلاً در قضیه جنگ نهاوند، پادشاه ایرانیان لشکر عظیمی را برای نابودی اسلام فراهم کرده بود و اگر تدبیر امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نبود، نه تنها لشکر عمر که بهطور قطع تمام مسلمانان و اسلام از بین میرفت.
در چنین موقعیتی امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) وظیفه دارد که نظام اسلامی و دین نوپا را حفظ کند، چون وظیفه او همانند هر فرد مسلمان دیگر، حفظ دین است.
از طرفی طبق توصیه برخی از نزدیکان خلیفه قرار بود از تمام جغرافیای جهان اسلام لشکری عظیم به فرماندهی خلیفه به سمت ایران حرکت کنند که امام مانع شدند، اگر این تصمیم عملی می شد تعداد کشته شدگان و جنایات و تخریب در ایران به مراتب بیشتر از اینها بود که در تاریخ آمده است، و مشورت امام به نوعی مانع این اتفاق عظیم شد. عمده مشورت امام به خلیفه در همین خصوص بود که نیاز به این همه لشکر و نیرو و حضور خلیفه در جنگ نیست، نتیجه چنین مشورتی کاملا مشخص است که تعداد کشته شدگان و خسارات را خواهد کاست.
در داستان شوری میفرماید:
بَایَعَ النَّاسُ لابِی بَکْرٍ وَاَنَا وَاللَّهِ اَوْلی بِالاَمْرِ مِنْهُ، وَاَحَقُّ بِهِ مِنْهُ، فَسَمِعْتُ وَاَطَعْتُ مَخَافَةَ اَنْ یَرْجِعَ النَّاسُ کُفَّارَاً یَضْرِبُ بَعْضُهُمْ رِقَابَ بَعْضٍ بِالسَّیْفِ، ثُمَّ بَایَعَ النَّاسُ عُمَرَ وَاَنَا وَاللَّهِ اَوْلی بِالاَمْرِ مِنْهُ وَاَحَقُّ بِهِ مِنْهُ، فَسَمِعْتُ وَاَطَعْتُ مَخَافَةَ اَنْ یَرْجِعَ النَّاسُ کُفَّارَاً یَضْرِبُ بَعْضُهُمْ رِقَابَ بَعْضٍ بِالسَّیْفِ.
مردم با ابوبکر بیعت کردند در حالی که به خدا سوگند من از او سزاوارتر و شایستهتر بودم، ولی از ترس بازگشت و گرایش مردم به دوران کفر و جاهلّیت و کشیدهشدن شمشیرها برای زدن گردن یکدیگر، سکوت کردم و شنیدم و مخالفت نکردم، سپس با عمر بیعت کردند، در حالی که از او سزاوارتر و شایستهتر بودم، ولی باز هم شنیدم و کوتاه آمدم تا به کفر و برادرکشی باز نگردند. [2][3]
در حقیت امیرمؤمنان (علیهالسّلام) بین ارتداد مردم و بازگشت به رسوم جاهلی و میان صبر و شکیبائی در برابر ظلمها و همکاری با خلفا، یکی را باید انتخاب میکرد که طبق دستور رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، گذشتن از حق غصبشده خود و همکاری با خلفا را ترجیح داد تا اصل و اساس اسلام به خطر نیفتد، ولذا در روایتی میفرماید:
اِنَّ هَؤُلَاءِ خَیَّرُونَّا اَنْ یَظْلِمُونِی حَقِّی وَ اُبَایِعَهُمْ فَارْتَدَّ النَّاسُ حَتَّی بَلَغَتِ الرِّدَّةُ اَحَداً فَاخْتَرْتُ اَنْ اُظْلَمَ حَقِّی وَ اِنْ فَعَلُوا مَا فَعَلُوا.
این قوم تصمیم گرفتند تا حقم را غصب کنند و با آنان بیعت نمایم، گروهی سرپیچی کرده و از دین دور شدند، پس ظلم بر حق خویش را برگزیدم اگرچه آنان هر چه خواستند انجام دادند. [4]به نقل از پایگاه ویکی فقه
پی نوشت:
1. ابوالعباس احمد بن محمد بن علی ابن حجر الهیثمی (متوفای۹۷۳ه)، الصواعق المحرقة علی اهل الرفض والضلال والزندقة، ج۲، ص۴۴۱، ناشر:مؤسسة الرسالة – لبنان – ۱۴۱۷ه – ۱۹۹۷م، الطبعة:الاولی، تحقیق:عبد الرحمن بن عبدالله الترکی – کامل محمد الخراط.
2. الحافظ جلالالدین عبدالرحمن السیوطی (متوفای۹۱۱ه)، جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر)، ج۳۱، ص۴۲۰.
3. ابیالقاسم علی بن الحسن ابن هبة الله بن عبدالله الشافعی (متوفای۵۷۱ه)، تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الاماثل، ج۴۲، ص۴۳۴، ناشر:دار الفکر – بیروت – ۱۹۹۵، تحقیق:محب الدین ابی سعید عمر بن غرامة العمری.
4. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۸، ص۳۹۲.
فی کل خلف من امتی عدول من اهل بیتی ینفون عن هذا الدین تحریف الضالین وانتحال المبطلین وتاویل الجاهلین الا وان ائمتکم وفدکم الی الله (عزّوجلّ) فانظروا من توفدون.
در هر قرنی افراد عادلی از اهل بیت من در بین امتم خواهند بود که تحریف گمراهان و نسبتهای ناروا و باطل و تاویلهای نادانان را از دین پاک و دور میکنند، آگاه باشید! پیشوایان شما فرستادگان شما نزد خداوند میباشند، پس بنگرید که چه کسانی را میفرستید. [1]
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) اگرچه از منصب خلافت و جانشینی به حق رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بازماند و در واقع حق مسلم ایشان را غصب کردند، ولی این موضوع دلیل نمیشود که به دیگر وظایف خود عمل نکند، زیرا گاهی تدبیرها و تصمیمگیریهای غلط خلفا سبب میشد، اساس اسلام به خطر بیفتد، در این موارد امام وظیفه داشت که اجازه ندهد شریعت اسلامی قربانی ندانمکاریها شود، مثلاً در قضیه جنگ نهاوند، پادشاه ایرانیان لشکر عظیمی را برای نابودی اسلام فراهم کرده بود و اگر تدبیر امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نبود، نه تنها لشکر عمر که بهطور قطع تمام مسلمانان و اسلام از بین میرفت.
در چنین موقعیتی امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) وظیفه دارد که نظام اسلامی و دین نوپا را حفظ کند، چون وظیفه او همانند هر فرد مسلمان دیگر، حفظ دین است.
از طرفی طبق توصیه برخی از نزدیکان خلیفه قرار بود از تمام جغرافیای جهان اسلام لشکری عظیم به فرماندهی خلیفه به سمت ایران حرکت کنند که امام مانع شدند، اگر این تصمیم عملی می شد تعداد کشته شدگان و جنایات و تخریب در ایران به مراتب بیشتر از اینها بود که در تاریخ آمده است، و مشورت امام به نوعی مانع این اتفاق عظیم شد. عمده مشورت امام به خلیفه در همین خصوص بود که نیاز به این همه لشکر و نیرو و حضور خلیفه در جنگ نیست، نتیجه چنین مشورتی کاملا مشخص است که تعداد کشته شدگان و خسارات را خواهد کاست.
در داستان شوری میفرماید:
بَایَعَ النَّاسُ لابِی بَکْرٍ وَاَنَا وَاللَّهِ اَوْلی بِالاَمْرِ مِنْهُ، وَاَحَقُّ بِهِ مِنْهُ، فَسَمِعْتُ وَاَطَعْتُ مَخَافَةَ اَنْ یَرْجِعَ النَّاسُ کُفَّارَاً یَضْرِبُ بَعْضُهُمْ رِقَابَ بَعْضٍ بِالسَّیْفِ، ثُمَّ بَایَعَ النَّاسُ عُمَرَ وَاَنَا وَاللَّهِ اَوْلی بِالاَمْرِ مِنْهُ وَاَحَقُّ بِهِ مِنْهُ، فَسَمِعْتُ وَاَطَعْتُ مَخَافَةَ اَنْ یَرْجِعَ النَّاسُ کُفَّارَاً یَضْرِبُ بَعْضُهُمْ رِقَابَ بَعْضٍ بِالسَّیْفِ.
مردم با ابوبکر بیعت کردند در حالی که به خدا سوگند من از او سزاوارتر و شایستهتر بودم، ولی از ترس بازگشت و گرایش مردم به دوران کفر و جاهلّیت و کشیدهشدن شمشیرها برای زدن گردن یکدیگر، سکوت کردم و شنیدم و مخالفت نکردم، سپس با عمر بیعت کردند، در حالی که از او سزاوارتر و شایستهتر بودم، ولی باز هم شنیدم و کوتاه آمدم تا به کفر و برادرکشی باز نگردند. [2][3]
در حقیت امیرمؤمنان (علیهالسّلام) بین ارتداد مردم و بازگشت به رسوم جاهلی و میان صبر و شکیبائی در برابر ظلمها و همکاری با خلفا، یکی را باید انتخاب میکرد که طبق دستور رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، گذشتن از حق غصبشده خود و همکاری با خلفا را ترجیح داد تا اصل و اساس اسلام به خطر نیفتد، ولذا در روایتی میفرماید:
اِنَّ هَؤُلَاءِ خَیَّرُونَّا اَنْ یَظْلِمُونِی حَقِّی وَ اُبَایِعَهُمْ فَارْتَدَّ النَّاسُ حَتَّی بَلَغَتِ الرِّدَّةُ اَحَداً فَاخْتَرْتُ اَنْ اُظْلَمَ حَقِّی وَ اِنْ فَعَلُوا مَا فَعَلُوا.
این قوم تصمیم گرفتند تا حقم را غصب کنند و با آنان بیعت نمایم، گروهی سرپیچی کرده و از دین دور شدند، پس ظلم بر حق خویش را برگزیدم اگرچه آنان هر چه خواستند انجام دادند. [4]به نقل از پایگاه ویکی فقه
پی نوشت:
1. ابوالعباس احمد بن محمد بن علی ابن حجر الهیثمی (متوفای۹۷۳ه)، الصواعق المحرقة علی اهل الرفض والضلال والزندقة، ج۲، ص۴۴۱، ناشر:مؤسسة الرسالة – لبنان – ۱۴۱۷ه – ۱۹۹۷م، الطبعة:الاولی، تحقیق:عبد الرحمن بن عبدالله الترکی – کامل محمد الخراط.
2. الحافظ جلالالدین عبدالرحمن السیوطی (متوفای۹۱۱ه)، جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر)، ج۳۱، ص۴۲۰.
3. ابیالقاسم علی بن الحسن ابن هبة الله بن عبدالله الشافعی (متوفای۵۷۱ه)، تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الاماثل، ج۴۲، ص۴۳۴، ناشر:دار الفکر – بیروت – ۱۹۹۵، تحقیق:محب الدین ابی سعید عمر بن غرامة العمری.
4. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۸، ص۳۹۲.