جامعه نا امید و بیاعتماد آمریکا
۱۳۹۳/۰۹/۲۵
–
۵۰ بازدید
طی دو ماه گذشته (آبان و آذر ماه)، دو حادثه بسیار مهم در آمریکا رسانهای شد که هر یک به تنهایی برای بر باد دادن حیثیت یک دولت کافی است. یکی قتلهای سریالی سیاهپوستان و تبرئههای سریالی قاتلان و دیگری انتشار گزارش به شدت سانسور شده سیا درباره شکنجه آنچه آمریکاییها «مظنونین به فعالیتهای تروریستی» مینامند. سرکوب وحشیانه اعتراضها و دفاع تمامقد از شکنجههای سیا نیز، واکنشهای رسمی آمریکا نسبت به این دو جنایت بود! در این باره گفتنیهایی هست؛
طی دو ماه گذشته (آبان و آذر ماه)، دو حادثه بسیار مهم در آمریکا رسانهای شد که هر یک به تنهایی برای بر باد دادن حیثیت یک دولت کافی است. یکی قتلهای سریالی سیاهپوستان و تبرئههای سریالی قاتلان و دیگری انتشار گزارش به شدت سانسور شده سیا درباره شکنجه آنچه آمریکاییها «مظنونین به فعالیتهای تروریستی» مینامند. سرکوب وحشیانه اعتراضها و دفاع تمامقد از شکنجههای سیا نیز، واکنشهای رسمی آمریکا نسبت به این دو جنایت بود! در این باره گفتنیهایی هست؛
1- باراک اوباما، بخش قابل توجهی از آرای انتخاباتی خود را در هر دو دوره ریاست جمهوری، مرهون جمعیت 40 میلیونی سیاهان آمریکا است. همانهایی که پلیس این کشور این روزها بدون کوچکترین نگرانی از بابت «دستگاههای قضایی» و «دادگاههای کذایی» به طرق مختلف میکشد؛ یکی را در روز روشن خفه میکند، یکی را در نیمههای شب به ضرب 12 گلوله میکشد و دیگری را به جرم حمل یک اسلحه اسباب بازی سوراخ سوراخ میکند؛ تفاوتی هم نمیکند هدف، کودک 12 ساله باشد یا مردی 43 ساله، فقط کافی است رنگ پوستش سیاه باشد.
جامعه سیاهان آمریکا امید زیادی به اوباما داشتند، زیرا گمان میکردند، نخستین رئیس جمهور سیاهپوست تاریخ کشورشان به آنها تعلق دارد. این را میتوان با مراجعه به آرشیو گزارشها و مصاحبههایی که پیش و پس از انتخابات 2008 ریاست جمهوری آمریکا تهیه شده، مشاهده کرد. اما این توهم زیاد دوام نیاورد. سیاهپوستان آمریکا با مشاهده بیتفاوتی اوباما به این نتیجه قطعی رسیدهاند که وی قصد ندارد، شاید به خاطر برخی مصلحتهای سیاسی، بیش از این با جمهوریخواهان در بیافتد. لذا این سوءاستفاده بزرگ را بیپاسخ نگذاشتند… سیاهان جدیترین پاسخ این سوء استفاده بزرگ را در انتخابات اخیر کنگره دادند!
کسی نمیتواند منکر این حقیقت بشود که، یکی از مهمترین دلایل شکست تاریخی اوباما در انتخابات 13 آبان کنگره، همین سیاهپوستان بودند. شکست سنگین جمهوریخواهان در این انتخابات نشان داد، این قشر از جامعه آمریکا به همان میزان که توانستند در روی کار آمدن اوباما موثر واقع شوند، میتوانند در شکست وی نیز موثر باشند.
به قول نویسنده اشپیگل، «سیاهان آمریکا اگر در سال 2008 و 2012 پای صندوقهای رای رفتند، به این دلیل بود که احساس میکردند، نقطه عطفی در شرف وقوع است. این را میتوان در شمار سیاهپوستانی که در انتخابات دو دوره قبل (ریاست جمهوری) شرکت کردند به خوبی مشاهده کرد. اوباما برای پیروزی در انتخابات اینگونه القا کرده بود که در دوران وی، نژادپرستی فروکش کرده و او همان کسی است که میتواند مردم آمریکا را متحد کند.»
2- بیش از 70 درصد جمعیت شهر فرگوسن (واقع در ایالت میسوری آمریکا) را سیاهپوستان تشکیل میدهند اما تنها 3 نفر از نیروهای پلیس این شهر سیاهپوست هستند. آیا سادهلوحی نیست اگر باور کنیم سپردن امور شهری با این ترکیب جمعیتی به افسران سفیدپوست، آن هم از نوع نژادپرست آن، اقدامی حساب شده و برخاسته از کینههای عمیق نژادپرستی نیست؟ شلیک 12 گلوله به سر و صورت یک نوجوان 17 ساله سیاهپوست، آن هم به اتهام مضحک دزدی یک جعبه سیگار، اگر از روی نفرت و برای تخلیه خشم حاصل از کینههای نژادپرستانه نیست، پس از روی چیست؟ به ویژه اینکه بعدها مشخص شود، اتهام دزدی سیگار نیز از اساس دروغ بوده است!
نژادپرستی نه محدود به شهر فرگوسن یا ایالت میسوری است و نه مربوط به یکی دو سال گذشته؛ بلکه به قول نوام چامسکی، بیماری است که در جامعه آمریکا نهادینه شده که اگر غیرآن بود، با رنگینپوستها مثل برده رفتار نمیشد. طبق آمارهای رسمی، 40 درصد از کل زندانیان آمریکایی سیاهپوست هستند، این در حالی است که، حداکثر 14 درصد مردم این کشور را سیاهپوستان تشکیل میدهند!
گزارش رسمی اف.بی.آی اما، شمار شهروندانی را که بین سالهای 2007 تا 2012 در آمریکا از سوی پلیس این کشور به اشتباه! به قتل رسیدهاند بالغ بر 2000 نفر اعلام کرده است. با توجه به اینکه این رقم بر مبنای گزارش 750 سازمان از 117 هزار اداره پلیس محلی آمریکا تهیه شده، میتوان به این نتیجه قطعی رسید که، آمار واقعی «قتلهای زنجیرهای» در آمریکا، بسیار فراتر از رقم اعلامی است. برای اینکه سیستماتیک بودن این قتلها را باور کنیم، کافی است بدانیم، تعداد سیاهپوستانی که به دست پلیس آمریکا به قتل میرسند (سوای از اینکه مجرم هستند یا نیستند) 21 بار بیشتر از تعداد سفیدپوستان است!
خبرگزاری آسوشیتدپرس اما چند روز بعد، همین گزارش را به شکلی دیگر منتشر و این گونه کامل کرد که؛ پلیس آمریکا سالانه دستکم 400 شهروند را در کوچه و خیابانهای شهرها میکشد… نکته غمانگیزتر این که، شمار قاتلینی که کارشان به صدور کیفرخواست از سوی دادگاه و اعلام جرم منتهی میشود، کمتر از انگشتان دو دست هستند!
3- «بیاعتمادی» شاید، یکی از مهمترین نتایج قتلها و تبرئههای سریالی در آمریکا باشد. بیاعتمادی مردم به نظام پلیسی حاکم بر آمریکا. واقعیتی که رئیس جمهور آمریکا از آن به عنوان یک «مشکل ملی» یاد میکند. اوباما طی دیداری با مقامات پلیس این کشور اذعان کرد که «بیاعتمادی بین بسیاری از بخشهای پلیس و شمار زیادی از افراد متعلق به جامعه رنگینپوستان در حال افزایش است… این مشکل تنها مختص شهر فرگوسن نیست بلکه یک معضل ملی است و باید با آن مقابله کرد.» وی چند روز بعد با جمله «نژادپرستی در آمریکا یک شبه حل نمیشود» اظهارات خود را تکمیل کرد. غافل از اینکه این بیاعتمادی، اکنون محدود به سیاهپوستان نیست و پس از بیتوجهی پلیس به اعتراضها و قتل 4 سیاهپوست دیگر (پس از مایکل براون)، مدتی است همهگیر شده، طوری که روزنامه نیویورک تایمز اخیرا و پس از تبرئه قاتل آقای «اریک گارنر» سیاه 43 ساله نوشت، در شهرهای مختلف آمریکا سفیدپوستان و سایر شهروندان غیرسفید پوست به اعتراضات وسیع و گسترده علیه قتل اریک گارنر پیوستهاند.» گارنر، اوایل سال جاری میلادی، در منطقه آستیشن آیلند نیویورک، از سوی دانیل پانتالئو، افسر سفیدپوست در روز روشن و در خیابان خفه شد و طبق روال معمول، قاتل وی هم تبرئه گردید.
4- گزارش 499 صفحهای سنای آمریکا درباره شکنجههای وحشیانه سیا که به بهانه حملات 11 سپتامبر صورت گرفته، اگرچه چندشآور و شکنجههای صورت گرفته نیز تکاندهنده است اما، باید بپذیریم که در محتوای این گزارش، هیچ مسئله تازهای وجود ندارد؛ درست مثل افشاگریهای ویکی لیکس. تنها مسئلهای که از این گزارشها عاید انسان میشود، نوعی «تایید رسمی» خبرهایی است که قبلا همه آنرا میدانستیم؛ پیش از این مظنونینی که از زندانهای مخوف گوانتانامو یا ابوغریب آزاد شدهاند، بارها از آنچه بر سرشان آمده، گفته و ما نیز بارها آن را شنیده بودیم. اما چرا این گزارش منتشر شد؟
پاسخ این سوال میتواند، به مسئله قتل سیاهپوستان و بیاعتمادی حاصل از آن مرتبط باشد. مدت زیادی است محبوبیت اوباما بنا به دلایل متعدد مثل، افزایش شکاف طبقاتی در دوران وی(گزارش جدید موسسه پیو)، قتلهای سریالی سیاهان، سرکوب وحشیانه معترضان و … در سراشیبی سقوط قرار گرفته.
اقدام مجلس سنا با اکثریت دموکرات در انتشار گزارش تکاندهنده اما بیخاصیت 499 صفحهای سیا (از یک گزارش 6700 صفحهای) آن هم به ترتیبی که گفته شد، میتواند به اوبامای در حال غرق شدن تنفس مصنوعی بدهد. به عبارتی، سنا با انتشار چنین گزارشی، اولا به جامعه نا امید و بیاعتماد آمریکا القاء میکند که دموکراتها چنین و چناناند، ثانیا برای مصارف خارجی نیز میتوانند پز وجود آزادی بیان و استقلال قوا و… دهند. همین روزها است که عدهای قلم به دست مزدور داخلی که شغلشان، قبحزدایی از جنایات آمریکا است، در واکنش به این گزارش، با پاک کردن صورت مسئله، به تعریف و تمجید از آمریکا پرداخته و مثلا بنویسند، انتشار این گزارش نشان داد «در آمریکا آزادی بیان بر عدالت تقدم دارد!»-که از قضا عدهای نوشتند- در حالی که خفه کردن صدای اعتراض مردم به نژادپرستی، نه آزادی بیان است نه با عدالت سنخیتی دارد. شکنجه و زجرکش کردن انسانهای بیگناه که جای خود دارد.
برگزاری بزرگترین راهپیمایی ضد نژادپرستی در بزرگترین شهرهای آمریکا آن هم یکی دو روز بعد از انتشار گزارش سیا نیز نشان داد، سقوط دوران اوباما آنقدر دُور گرفته که نتوان با تایید رسمی گزارشهای سوخته و دمدستی، جلوی آن را گرفت.
1- باراک اوباما، بخش قابل توجهی از آرای انتخاباتی خود را در هر دو دوره ریاست جمهوری، مرهون جمعیت 40 میلیونی سیاهان آمریکا است. همانهایی که پلیس این کشور این روزها بدون کوچکترین نگرانی از بابت «دستگاههای قضایی» و «دادگاههای کذایی» به طرق مختلف میکشد؛ یکی را در روز روشن خفه میکند، یکی را در نیمههای شب به ضرب 12 گلوله میکشد و دیگری را به جرم حمل یک اسلحه اسباب بازی سوراخ سوراخ میکند؛ تفاوتی هم نمیکند هدف، کودک 12 ساله باشد یا مردی 43 ساله، فقط کافی است رنگ پوستش سیاه باشد.
جامعه سیاهان آمریکا امید زیادی به اوباما داشتند، زیرا گمان میکردند، نخستین رئیس جمهور سیاهپوست تاریخ کشورشان به آنها تعلق دارد. این را میتوان با مراجعه به آرشیو گزارشها و مصاحبههایی که پیش و پس از انتخابات 2008 ریاست جمهوری آمریکا تهیه شده، مشاهده کرد. اما این توهم زیاد دوام نیاورد. سیاهپوستان آمریکا با مشاهده بیتفاوتی اوباما به این نتیجه قطعی رسیدهاند که وی قصد ندارد، شاید به خاطر برخی مصلحتهای سیاسی، بیش از این با جمهوریخواهان در بیافتد. لذا این سوءاستفاده بزرگ را بیپاسخ نگذاشتند… سیاهان جدیترین پاسخ این سوء استفاده بزرگ را در انتخابات اخیر کنگره دادند!
کسی نمیتواند منکر این حقیقت بشود که، یکی از مهمترین دلایل شکست تاریخی اوباما در انتخابات 13 آبان کنگره، همین سیاهپوستان بودند. شکست سنگین جمهوریخواهان در این انتخابات نشان داد، این قشر از جامعه آمریکا به همان میزان که توانستند در روی کار آمدن اوباما موثر واقع شوند، میتوانند در شکست وی نیز موثر باشند.
به قول نویسنده اشپیگل، «سیاهان آمریکا اگر در سال 2008 و 2012 پای صندوقهای رای رفتند، به این دلیل بود که احساس میکردند، نقطه عطفی در شرف وقوع است. این را میتوان در شمار سیاهپوستانی که در انتخابات دو دوره قبل (ریاست جمهوری) شرکت کردند به خوبی مشاهده کرد. اوباما برای پیروزی در انتخابات اینگونه القا کرده بود که در دوران وی، نژادپرستی فروکش کرده و او همان کسی است که میتواند مردم آمریکا را متحد کند.»
2- بیش از 70 درصد جمعیت شهر فرگوسن (واقع در ایالت میسوری آمریکا) را سیاهپوستان تشکیل میدهند اما تنها 3 نفر از نیروهای پلیس این شهر سیاهپوست هستند. آیا سادهلوحی نیست اگر باور کنیم سپردن امور شهری با این ترکیب جمعیتی به افسران سفیدپوست، آن هم از نوع نژادپرست آن، اقدامی حساب شده و برخاسته از کینههای عمیق نژادپرستی نیست؟ شلیک 12 گلوله به سر و صورت یک نوجوان 17 ساله سیاهپوست، آن هم به اتهام مضحک دزدی یک جعبه سیگار، اگر از روی نفرت و برای تخلیه خشم حاصل از کینههای نژادپرستانه نیست، پس از روی چیست؟ به ویژه اینکه بعدها مشخص شود، اتهام دزدی سیگار نیز از اساس دروغ بوده است!
نژادپرستی نه محدود به شهر فرگوسن یا ایالت میسوری است و نه مربوط به یکی دو سال گذشته؛ بلکه به قول نوام چامسکی، بیماری است که در جامعه آمریکا نهادینه شده که اگر غیرآن بود، با رنگینپوستها مثل برده رفتار نمیشد. طبق آمارهای رسمی، 40 درصد از کل زندانیان آمریکایی سیاهپوست هستند، این در حالی است که، حداکثر 14 درصد مردم این کشور را سیاهپوستان تشکیل میدهند!
گزارش رسمی اف.بی.آی اما، شمار شهروندانی را که بین سالهای 2007 تا 2012 در آمریکا از سوی پلیس این کشور به اشتباه! به قتل رسیدهاند بالغ بر 2000 نفر اعلام کرده است. با توجه به اینکه این رقم بر مبنای گزارش 750 سازمان از 117 هزار اداره پلیس محلی آمریکا تهیه شده، میتوان به این نتیجه قطعی رسید که، آمار واقعی «قتلهای زنجیرهای» در آمریکا، بسیار فراتر از رقم اعلامی است. برای اینکه سیستماتیک بودن این قتلها را باور کنیم، کافی است بدانیم، تعداد سیاهپوستانی که به دست پلیس آمریکا به قتل میرسند (سوای از اینکه مجرم هستند یا نیستند) 21 بار بیشتر از تعداد سفیدپوستان است!
خبرگزاری آسوشیتدپرس اما چند روز بعد، همین گزارش را به شکلی دیگر منتشر و این گونه کامل کرد که؛ پلیس آمریکا سالانه دستکم 400 شهروند را در کوچه و خیابانهای شهرها میکشد… نکته غمانگیزتر این که، شمار قاتلینی که کارشان به صدور کیفرخواست از سوی دادگاه و اعلام جرم منتهی میشود، کمتر از انگشتان دو دست هستند!
3- «بیاعتمادی» شاید، یکی از مهمترین نتایج قتلها و تبرئههای سریالی در آمریکا باشد. بیاعتمادی مردم به نظام پلیسی حاکم بر آمریکا. واقعیتی که رئیس جمهور آمریکا از آن به عنوان یک «مشکل ملی» یاد میکند. اوباما طی دیداری با مقامات پلیس این کشور اذعان کرد که «بیاعتمادی بین بسیاری از بخشهای پلیس و شمار زیادی از افراد متعلق به جامعه رنگینپوستان در حال افزایش است… این مشکل تنها مختص شهر فرگوسن نیست بلکه یک معضل ملی است و باید با آن مقابله کرد.» وی چند روز بعد با جمله «نژادپرستی در آمریکا یک شبه حل نمیشود» اظهارات خود را تکمیل کرد. غافل از اینکه این بیاعتمادی، اکنون محدود به سیاهپوستان نیست و پس از بیتوجهی پلیس به اعتراضها و قتل 4 سیاهپوست دیگر (پس از مایکل براون)، مدتی است همهگیر شده، طوری که روزنامه نیویورک تایمز اخیرا و پس از تبرئه قاتل آقای «اریک گارنر» سیاه 43 ساله نوشت، در شهرهای مختلف آمریکا سفیدپوستان و سایر شهروندان غیرسفید پوست به اعتراضات وسیع و گسترده علیه قتل اریک گارنر پیوستهاند.» گارنر، اوایل سال جاری میلادی، در منطقه آستیشن آیلند نیویورک، از سوی دانیل پانتالئو، افسر سفیدپوست در روز روشن و در خیابان خفه شد و طبق روال معمول، قاتل وی هم تبرئه گردید.
4- گزارش 499 صفحهای سنای آمریکا درباره شکنجههای وحشیانه سیا که به بهانه حملات 11 سپتامبر صورت گرفته، اگرچه چندشآور و شکنجههای صورت گرفته نیز تکاندهنده است اما، باید بپذیریم که در محتوای این گزارش، هیچ مسئله تازهای وجود ندارد؛ درست مثل افشاگریهای ویکی لیکس. تنها مسئلهای که از این گزارشها عاید انسان میشود، نوعی «تایید رسمی» خبرهایی است که قبلا همه آنرا میدانستیم؛ پیش از این مظنونینی که از زندانهای مخوف گوانتانامو یا ابوغریب آزاد شدهاند، بارها از آنچه بر سرشان آمده، گفته و ما نیز بارها آن را شنیده بودیم. اما چرا این گزارش منتشر شد؟
پاسخ این سوال میتواند، به مسئله قتل سیاهپوستان و بیاعتمادی حاصل از آن مرتبط باشد. مدت زیادی است محبوبیت اوباما بنا به دلایل متعدد مثل، افزایش شکاف طبقاتی در دوران وی(گزارش جدید موسسه پیو)، قتلهای سریالی سیاهان، سرکوب وحشیانه معترضان و … در سراشیبی سقوط قرار گرفته.
اقدام مجلس سنا با اکثریت دموکرات در انتشار گزارش تکاندهنده اما بیخاصیت 499 صفحهای سیا (از یک گزارش 6700 صفحهای) آن هم به ترتیبی که گفته شد، میتواند به اوبامای در حال غرق شدن تنفس مصنوعی بدهد. به عبارتی، سنا با انتشار چنین گزارشی، اولا به جامعه نا امید و بیاعتماد آمریکا القاء میکند که دموکراتها چنین و چناناند، ثانیا برای مصارف خارجی نیز میتوانند پز وجود آزادی بیان و استقلال قوا و… دهند. همین روزها است که عدهای قلم به دست مزدور داخلی که شغلشان، قبحزدایی از جنایات آمریکا است، در واکنش به این گزارش، با پاک کردن صورت مسئله، به تعریف و تمجید از آمریکا پرداخته و مثلا بنویسند، انتشار این گزارش نشان داد «در آمریکا آزادی بیان بر عدالت تقدم دارد!»-که از قضا عدهای نوشتند- در حالی که خفه کردن صدای اعتراض مردم به نژادپرستی، نه آزادی بیان است نه با عدالت سنخیتی دارد. شکنجه و زجرکش کردن انسانهای بیگناه که جای خود دارد.
برگزاری بزرگترین راهپیمایی ضد نژادپرستی در بزرگترین شهرهای آمریکا آن هم یکی دو روز بعد از انتشار گزارش سیا نیز نشان داد، سقوط دوران اوباما آنقدر دُور گرفته که نتوان با تایید رسمی گزارشهای سوخته و دمدستی، جلوی آن را گرفت.
جعفر بلوری