خانه » همه » مذهبی » جانشینان پیامبر (ص)

جانشینان پیامبر (ص)


جانشینان پیامبر (ص)

۱۳۹۳/۰۲/۰۷


۳۰۹ بازدید

اگر پیامبر(ص) شفاف بیان کرده بود که خلفاء بعدش اثناعشر هستند و اسمهای آنها را به صراحت برده بود چرا محمد حنفیه ادعای امامت می کرد تا منجربه شهادت حجر الاسود شود؟؟مگراین روایت را محمد حنفیه نشنیده بود؟

اولا: با بررسی منابع تاریخی و روایی به این نتیجه می رسیم که به جز یک بار، که آنهم توضیحش خواهد آمد وی هیچگاه ادعایی مبنی بر امامت نداشته است و وی بر عکس، ولایت و امامت تمامی ائمه حتی امام سجاد علیهم السلام را قبول داشته و بدان معترف بوده است.در منابع فقط به یک گفتگوی عادی و دور از تنش بین وی و امام سجاد علیه السلام اشاره شده . علما و بزرگان براین باورندکه این گفتگوها به جهت رفع شبهه ازجمع شیعیان ودوستداران اهل بیت بوده. و محمد بن حنفیه با این روش می خواست مقام و منزلت امام سجاد ـ علیه السّلام ـ را برای آنانکه به امامت محمد گرایش داشتند روشن نموده و از پیدایش فرقه جدید وانشعاب شیعه جلوگیری کند .وگرنه خبرامامت امام سجاد را از پدر وبرادرش امام حسین شنیده وبرآن وقوف داشت( مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم 1363 هـ .ش، تهران، ج 4، ص 84 ـ 86 همراه با پاورقی)محمدحنفیه خود جایگاه شناخته شد درپیش رسول خدا داشت.چون از قبل حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ به حضرت علی ـ علیه السّلام ـ خبر داد که بعد از من تو را پسری متولدخواهد شد از دختری از قبیله بنی حنفیه و من اسم و کُنیة خود را به او بخشیدم و بغیر او اسم و کنیة من به دیگری حلال نیست که میان اسم و کنیة من جمع کند(یعنی این که کسی نام خود را محمد و کنیة خود را ابوالقاسم بگذارد) مگر قائم آل من ـ علیه السّلام ـ که خلیفه دوازدهمین من است و عالم را پر از عدل و داد خواهد کرد بعد از آنکه از جور و ظلم پر شده باشد.ازاینروی حضرت علی ـ علیه السّلام ـ او را محمد نام نهاده و کنیه اش را ابوالقاسم قرار داد(قمی، شیخ عباس، منتهی الامال، مؤسسه انتشارات هجرت، چاپ چهارم، 1411 هـ .ق، ج 2، ص 66)ازطرفی محمد حنفیه را در علم و ورع و زهد و تقوی نظیر و بدیل نبود (حسینی، جمال الدین احمد بن علی، عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب، دار مکتبه الحیاة، بیروت، ص 389، همراه با پاورقی.)پس چگونه می تواند از امام زمان خود غافل باشد و چیزی را طلب کند که حقّ او نمی باشد.
و اما خلاصه گفتگوی محمد بن حنفیه با امام سجاد ـ علیه السّلام ـ در رابطه با امر امامت بدین قرار است:
شیخ کلینی و دیگران از حضرت امام محمد باقر ـ علیه السّلام ـ روایت کرده اند که چون امام حسین ـ علیه السّلام ـ بدرجه رفیع شهادت فایز گردید محمد بن حنفیه خدمت امام سجاد ـ علیه السّلام ـ عرض کرد و گفت ای برادر زادة من، می دانی که رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ بعد از خود وصیّت و امامت را به علی ـ علیه السّلام ـ گذاشت و از آن پس به امام حسن ـ علیه السّلام ـ و از پس وی امام حسین ـ علیه السّلام ـ هم اکنون که پدرت شهید گردید و برای بعد از خود جانشینی تعیین نکرد اینک من عموی تو و برادر پدر تو و فرزند علی ـ علیه السّلام ـ می باشم و به سن از تو بزرگترم و با این سن که مراست و آن خرد سالی که تو داری من به امر امامت از تو سزاوارترم.
حضرت امام سجاد ـ علیه السّلام ـ فرمود: ای عمو از خدا بپرهیز و در پی آنچه سزاوار آن نیستی مباش. ای عمو پدرم صلوات الله علیه قبل از آن که به عراق توجّه کند به من وصیّت نمود و یک ساعت پیش از شهادتش در امر امامت و وصیّت عهد و پیمان با من سخن گفت و اینک اسلحة رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ است که نزد من است، پس گرد این امر مگرد.
امام محمد باقر ـ علیه السّلام ـ فرمود که این مکالمه و سخن در میان ایشان گذشت وقتی که در مکه بودند پس به جانب حجرالاسود روان شدند حضرت امام سجاد ـ علیه السّلام ـ روی به محمد حنفیه کرد و فرمود: تو در پیشگاه خدای تعالی به حالت زاری از او بخواه تا حجرالاسود را برای تو به سخن درآورد آنگاه از او پرسش کن.
پس محمد حنفیه چنین کرد حجرالاسود او را جواب نداد. امام فرمود: اگر تو وصّی و امام بودی حجرالاسود تو را جواب می داد. محمد بن حنفیه عرض کرد ای برادرزاده اکنون تو حجرالاسود را بخوان و پرسش کن. و چون حضرت از حجرالاسود سؤال کرد که وصی بعد از امام حسین ـ علیه السّلام ـ کیست، حجرالاسود چنان تکان خورد که نزدیک بود از جای خود کنده شود. آنگاه خداوند متعال به زبان عربی آن را به نطق در آورد و به امام سجاد ـ علیه السّلام ـ گفت: وصیّت و امامت بعد از حسین بن علی پسر فاطمه بنت رسول الله ـ علیهم السّلام ـ مخصوص تو است.
براساس بعضی از روایات محمد پای آنحضرت را بوسید و گفت آری امامت مخصوص تو است(کلینی، محمد بن بعقوب، اصول کافی، منشورات المکتبة الاسلامیه، طهران، 1384 هـ .ق، ج 6، ص 268)
همانگونه که گفته شد این گفتگو برای رفع شبهه و شک از دل مردم بود تا پس از امام حسین ـ علیه السّلام ـ به امامت محمد بن حنفیه معتقد نباشند . علی رغم اثبات امامت امام سجاد گروهی به امامت محمد بن حنفیه معتقد شده و امامت را پس از امام حسین ـ علیه السّلام ـ از آن او دانستند که در تاریخ به «کیسانیه» معروفند که به گواه تاریخ وی هیچ ارتباطی با آنان نداشته است.
ثانیا: حدیث اثنی عشر خلیفه از احادیث متواتر در میان اهل سنت نیز می باشد که به طور نمونه به برخی موارد اشاره می شود:
1ـ حافظ ابو عبدالله بخاری در کتاب صحیح خود از طریق جابر بن سمره از رسول خدا(صلی الله علیه واله) نقل می‌کند که فرمود:
یکون اثنی عشر امیراً، فقال کلمة لم اسمعها فقال ابی انه قال: کلهم من قریش؛[1]
[پس از من] دوازده امیر خواهند بود. سپس پیامبر سخنی فرمود که آن را نشنیدم. پدرم گفت: رسول خدا فرمود: همه آنان از قریش‌اند.
2ـ مسلم نیز در صحیح خود از طریق جابر بن سمره از رسول خدا(صلی الله علیه واله) نقل می‌کند: لایزال الاسلام عزیزا الی اثنی عشر خلیفة، کلهم من قریش.[2]
3ـ ترمذی در سنن خود از رسول خدا(صلی الله علیه واله) نقل می‌کند:
یکون من بعدی اثنا عشر امیراً، کلهم من قریش.[3]
4ـ حافظ ابی داود سجستانی در سنن خود از جابر بن سمره نقل می‌کند که گفت: از رسول خدا(صلی الله علیه واله) شنیدم می‌فرمود:
لایزال هذا الدین قائماً حتی یکون علیکم اثنا عشر خلیفة کلهم تجتمع علیه الامة. فسمعت کلاماً من النبی(صلی الله علیه واله) لم افهمه، قلت لاَبی ما یقول؟ قال: کلهم من قریش.[4]
5ـ احمد حنبل نیز در مسند از طریق جابر بن سمره از رسول خدا(صلی الله علیه واله) نقل می‌کند: یکون لهذه الامة اثنا عشر خلیفة.[5]
6ـ حاکم نیشابوری در مستدرک از عون بن ابی جحیفه از پدرش از رسول خدا(صلی الله علیه واله) نقل می‌کند: لایزال امر امتی صالحاً حتی یمضی اثنا عشر خلیفة، کلهم من قریش.[6]
7ـ سیوطی از طریق جابر بن سمره از رسول خدا(صلی الله علیه واله) نقل می‌کند:
لایزال هذا الامر عزیزاً یُنصرون علی من ناواهم علیه، اثنا عشر خلیفة، کلهم من قریش.[7]
8ـ خطیب بغدادی از طریق جابر بن سمره از رسول خدا(صلی الله علیه واله) نقل می‌کند: یکون بعدی اثنا عشر امیراً، کلهم من قریش.[8]
9ـ طبرانی از طریق جابر بن سمره از رسول خدا(صلی الله علیه واله) نقل می‌کند:
لایزال هذا الدین عزیزاً منیعاً الی اثنا عشر خلیفة، کلهم من قریش.[9]
10ـ ابو نعیم از طریق جابر از رسول خدا نقل می‌کند: یکون من بعدی اثنا عشر خلیفة، کلهم من قریش.[10]
11ـ صاحب التاج از طریق جابر از رسول خدا(صلی الله علیه واله) نقل می‌کند:
لایزال الاسلام عزیزاً الی اثنی عشر خلیفة، کلهم من قریش.[11]
12ـ بیهقی از طریق جابر از رسول خدا(صلی الله علیه واله) نقل می‌کند:
لایزال هذا الدین قائماً حتی یکون علیکم اثنا عشر خلیفة کلهم تجتمع علیهم الامة، کلهم من قریش.[12]
13ـ متقی هندی از طریق انس از رسول خدا(صلی الله علیه واله) نقل می‌کند:
لن یزال هذا الدین قائماً الی اثنی عشر من قریش، فاذا هلکوا ماجت الارض باهلها.[13]
14ـ نیز در منتخب کنزل العمال از طریق ابن مسعود از رسول خدا(صلی الله علیه واله) نقل شده است:
یکون لهذه الامة اثنا عشر قیّماً لایفرهم من خذلهم، کلهم من قریش.[14]
15ـ حنفی قندوزی از طریق جابر بن سمره از رسول اکرم(صلی الله علیه واله) نقل می‌کند:
بعدی اثنا عشر خلیفة، کلهم من بنی هاشم.[15]
نیز از جابرنقل می‌کند که رسول خدا(صلی الله علیه واله) فرمود:
انا سید النبیین، وعلی سید الوصیین، وان اوصیائی بعدی اثنا عشر، اوّلهم علی وآخرهم القائم المهدی.[16]
[1]. صحیح البخاری، کتاب الاحکام، باب 51؛ البدایة والنهایة، ابن کثیر، مکتبة المعارف، ج1، ص153؛ مسند احمد بن حنبل، دارالفکر، ج5، ص90، 93، 95؛ دلائل النبوة، بیهقی، دارالکتب العلمیة، ج6، ص569؛ معجم الکبیر، طبرانی،چاپ عراق، ج2، ص277.
[2]. صحیح مسلم، کتاب الامارة، باب 1، حدیث 7؛ مسند احمد بن حنبل، ج5، ص90، 100، 106؛ کنز العمال، متقی هندی، موسسة الرسالة، ج12، ص32؛ فتح الباری، ابن حجر عسقلانی، دارالمعرفة، ج13، ص211؛ مشکاة المصابیح، محمد عمری تبریزی، المکتب الاسلامی، حدیث 5974.
[3]. سنن الترمذی، کتاب فتن، باب 46، حدیث 1؛ معجم الکبیر، ج2، ص214؛ مسند احمد بن حنبل، ج5، ص99؛ کنزل العمال، ج12، ص24؛ سلسلة الاحادیث الصحیحة، محمد ناصرالدین البانی، المکتب الاسلامی، شماره 1075.
[4]. سنن ابی داود، کتاب المهدی، حدیث1؛ تاریخ الخلفاء، سیوطی، دارالقلم، ص18؛ دلائل النبوة، ج6، ص520؛ فتح الباری، ج13، ص212.
[5]. مسند احمد بن حنبل، ج5، ص106؛ کنز العمال، ج12، ص33.
[6]. المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، دارالکتاب، ج3، ص618.
[7]. تاریخ الخلفاء، سیوطی، انتشارات رضی، ص10.
[8]. تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، دارالکتب العلمیة، ج14، ص353 و ج6، ص263؛ مسند احمد بن حنبل، ج5، ص92؛ التاریخ الکبیر، محمد بخاری جعفی، دارالفکر، ج1، ص446.
[9]. معجم الکبیر، داراحیاء التراث، ج2، ص195؛ مسند احمد بن حنبل، ج5، ص99؛ کنزل العمال، ج12، ص32؛ صحیح مسلم، کتاب الامارة، باب 1، حدیث9.
[10]. حلیة الاولیاء، ابونعیم، دارالکتب العلمیة، ج4، ص333؛ معجم الکبیر، چاپ عراق، ج2، ص216؛ کنزل العمال، ج12، ص33.
[11]. التاج الجامع للاصول فی احادیث الرسول(ص)، منصور علی ناصف، چاپ استانبول، ج3، ص39؛ صحیح مسلم، کتاب الامارة، باب1، حدیث 7؛ مسند احمد بن حنبل، ج5، ص90؛ فتح الباری، ج13، ص212.
[12]. دلائل النبوة ،ج6، ص520؛ فتح الباری، ج13، ص212.
[13]. کنزالعمال، ج12، ص34.
[14]. منتخب کنزالعمال در حاشیه مسند احمد بن حنبل، دارالفکر، ج5، ص312.
[15]. ینابیع المودة، حنفی قندوزی، انتشارات رضی، ج2، ص533.
[16]. همان، ص534.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد