طلسمات

خانه » همه » مذهبی » جایگاه حزب جمهوری در افق انتظارات انقلاب اسلامی در گفت‌وگو با «دکتر جواد منصوری»

جایگاه حزب جمهوری در افق انتظارات انقلاب اسلامی در گفت‌وگو با «دکتر جواد منصوری»


جایگاه حزب جمهوری در افق انتظارات انقلاب اسلامی در گفت‌وگو با «دکتر جواد منصوری»

۱۳۹۲/۰۵/۰۳


۳۵ بازدید

یک حزب اسلامی حتماً‌ باید دارای مدیریت و نظارت فقیه باشد، اتفاقاً در حزب جمهوری اسلامی این مسئله بود، ‌شورای فقاهت پیش‌بینی شده بود که مسائل را بررسی کند تا ما یک وقت فکر نکنیم بر مبنای اسلام عمل می‌کنیم،‌ در حالی که خلاف اسلام است.

یک حزب اسلامی حتماً‌ باید دارای مدیریت و نظارت فقیه باشد، اتفاقاً در حزب جمهوری اسلامی این مسئله بود، ‌شورای فقاهت پیش‌بینی شده بود که مسائل را بررسی کند تا ما یک وقت فکر نکنیم بر مبنای اسلام عمل می‌کنیم،‌ در حالی که خلاف اسلام است.

بعد از سال‌ها همچنان حزب جمهوری به عنوان تنها حزب شاخص و موفق در تاریخ ایران مطرح می‌گردد. عضو شورای مرکزی این حزب در بیان یکی از دلایل این برتری و ناکامی احزاب دیگر معتقد است «حزب جمهوری اسلامی یک تشکل مشترک‌المواضع بود، نه مشترک‌المنافع! این موضوع خیلی مهم است. ما شاهد این بودیم که بعد از انحلال حزب جمهوری اسلامی، احزاب مشترک‌المنافع در کشور به وجود آمد و این احزاب در هر فرصتی در قالب ثروت و قدرت و… فقط به فکر منافع خودشان بودند.»

وی همچنین، ضمن اشاره به شورای فقاهت در حزب جمهوری، نظارت و مدیریت فقیه را در یک حزب اسلامی برای جلوگیری از انحرافات و اشتباهات ضروری می‌داند. برای شنیدن نقاط تمایز حزب جمهوری و همچنین بایدهاو بایسته‌های یک حزب با «دکتر جواد منصوری» به بحث و گفت‌وگو نشستیم.

چه تحلیل جامعی از ابعاد و هدف‌گذاری‌های حزب جمهوری می‌توان ارائه کرد؟

بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی کمبود یک حزب فراگیری که دقیقاً هماهنگ با انقلاب باشد، نیروهای انقلاب را جمع‌آوری و کادرسازی کند و در واقع بازوی کمکی نظام باشد، احساس می‌شد و لذا 5 نفر از رهبران انقلاب، تحت عنوان هیئت مؤسس، حزب جمهوری اسلامی را تأسیس کردند و در 29 بهمن 1357، یعنی دقیقاً یک هفته بعد از پیروزی انقلاب، اعلام موجودیت کردند.

حزب دارای یک اساسنامه و یک مرامنامه بود. در این اساسنامه، دقیقاً اهداف حزب تعیین شده بود. محور اول، که در اساسنامه آمده بود، دفاع از نظام اسلامی، کشور و همچنین دفاع از منافع مردم؛ محور دوم کمک به دولت برای بهبود اوضاع، پیشبرد برنامه‌ها و همچنین مقابله با دشمنان انقلاب بود و محور سوم کادرسازی برای نظام بود که افرادی در قوای مختلف نظام مشغول کار شوند و همچنین از پراکندگی نیروها و هرز رفتن انرژی نیروهای انقلابی جلوگیری کنند.

حزب جمهوری اسلامی در ابتدای کار موفقیت بزرگی داشت. تعداد خیلی زیادی در کشور برای عضویت ثبت نام کردند. کارهای بزرگی توسط حزب در چندساله‌ی اول صورت گرفت. اتفاقاً همین موفقیت‌های بزرگ یکی از علل اصلی ضرباتی بود که بر حزب وارد شد و سرانجام به تعطیلی حزب منتهی شد؛ زیرا که در تاریخ ایران هیچ حزب اسلامی موفقِ فراگیر، که بتواند برای اداره‌ی دولت برنامه داشته باشد و در شکل انتخابات بتواند فعالیت مؤثری داشته باشد و تمامی نهادهای کشور را با نیروهای انقلابی تقویت و تغذیه کند، وجود نداشت. از این رو، حتی در اسناد سفارت آمریکا دیده می‌شود که به صراحت گفته شده که حزب جمهوری اسلامی روی تمامی دستگاه‌ها و گروه‌های مؤثر بر نظام تأثیرگذار است و لذا باید جلوی پیشرفت حزب گرفته شود. به این دلیل است که می‌بینیم که چند ماه از فعالیت حزب نگذشته بود که سه برنامه‌ی مهم علیه آن اجرا شد. اول ترور شخصیتی افراد مؤثر در حزب بود که تبلیغات بسیار سنگینی علیه آن‌ها انجام گرفت؛ دوم ترور فیزیکی آن‌ها، یعنی به شهادت رساندن آن‌ها جزء برنامه قرار گرفت که اولینش نسبت به آقای هاشمی رفسنجانی انجام شد و برنامه بود که برای بقیه هم به اجرا دربیاورند؛ سوم اینکه احزاب و گروه‌های رقیب را درست کردند، مثل حزب جمهوری خلق مسلمان، که برای تجزیه‌ی آذربایجان درست کردند یا احزاب دیگری در کشور درست کردند که در مقابل حزب جمهوری اسلامی قرار بگیرند. بعدها، برای مقابله با جمهوری اسلامی، بنی‌صدر و جریانش و مجموعه‌ی جریان ملی‌گرا و ضد نظام را به وجود آوردند که داستان مفصلی دارد.

در هر حال، این اقدامات برای متوقف کردن سرعت پیشرفت حزب و همچنین برای از بین بردن نقش حزب در کشور و طبعاً به تدریج به سمت انحلالش پیش رفتند. نکته‌ای که حائز اهمیت است این است که حزب جمهوری اسلامی تنها حزبی بود که در تاریخ معاصر به شکل موفق داشت پیش می‌رفت؛ زیرا که تحزب در ایران به طور معمول موفق نبود. تمام احزاب در ایران شکست خورده بودند، به جز حزب توده که در واقع خارجی بود. به عبارتی، یک جریان خارجی هدایتش می‌کرد و برنامه می‌داد و حمایت می‌کرد و اگر قرار بود حزب توده یک تشکیلات کاملاً ایرانی باشد، خیلی زود متلاشی می‌شد که نمونه‌های زیادی ما در احزاب دیگری داریم. تنها حزب جمهوری اسلامی بود که با دبیر کلی شهید بهشتی و شورای مرکزی، که مرکب از سی شخصیت انقلابی و ده‌ها هزار نیروی علاقه‌مند در سراسر کشور بود، به صورت فعال کار کردند و بسیاری از مسائل نظام توسط این حزب حل شد. نشریه‌ی حزب ارگان انقلابیون و حوزه‌های حزبی محل تربیت نیروهای انقلابی بود. مواضع حزب در واقع یک‌طرفه‌کننده‌ی جریان‌های معارض و ضد انقلاب بود.

نقطه‌ی تمایز حزب جمهوری به عنوان یک حزب شاخص در جمهوری اسلامی و در کل تاریخ ایران با سایر احزاب مرسوم چیست؟

اولاً تجربه‌ی احزاب دیگر را ما به کار گرفتیم، دوم اینکه مدیریت حزب مدیریتی هوشمند، ‌با تجربه و با فراست بود و سوم اینکه کادر حزب هم نیروهای تحصیل‌کرده، انقلابی و بسیار مؤثری بودند. اگر حتی امروز هم فهرست اسامی این افراد را نگاه کنیم، این مسئله را کاملاً متوجه می‌شویم. به علاوه اینکه افرادی در مدیریت حزب بودند که تقریباً در جریان حداقل 15 سال مبارزه با رژیم شاه تجربه داشتند. حتی بسیاری از آن‌ها دوره‌ی زندان را گذرانده بودند. بنابراین با احزابی که می‌بینیم فقط به صورت تبلیغاتی عده‌ای دور هم جمع شوند و یک تشکل مشترک‌المنافع به وجود بیاورند فرق داشت. حزب جمهوری اسلامی یک تشکل مشترک‌المواضع بود، نه مشترک‌المنافع! این موضوع خیلی مهم است. ما شاهد این بودیم که بعد از انحلال حزب جمهوری اسلامی احزاب مشترک‌المنافع در کشور به وجود آمد و این احزاب در هر فرصتی در قالب ثروت و قدرت و… فقط به فکر منافع خودشان بودند.

اعضای احزاب به‌وجودآمده غیر از حزب جمهوری از نظر خط‌مشی هم لزوماً‌ با هم برابر نبودند؟

اصلاً و ابداً. به همین دلیل می‌گوییم مشترک‌المنافع بودند. ما در قالب این تشکل‌ها می‌بینیم آدم‌هایی قرار دارند که در یک طیف فکری هستند، نه حتی مثلاً دو جریان فکری یا سه، بلکه یک طیف هستند. فقط این‌ها یک نقطه را انتخاب کردند و در مقابل آن نقطه ایستادند. حالا این تشکل کارگری یا‌ دانشگاهی یا ‌کارمندی است، به هر حال هر چه هست این گونه است، اما حزب جمهوری اسلامی این طور نبود.

با توجه به تأکید شما، مشترک‌المواضع بودن جزء یکی از شرط‌های لازم برای اعضای حزب است؟

قطعاً ‌باید همین طور باشد. اگر قرار است حزب به معنای واقعی باشد قطعاً ‌باید چند ویژگی داشته باشد. یکی اینکه باید اعضای آن مشترک‌المواضع باشند، دوم اینکه باید نسبت به حزب متعهد باشند، سوم اینکه باید اساسنامه و مرامنامه‌ی مشخصی داشته باشند و تمام اعضای حزب متعهد به اجرای اساسنامه باشند. اگر این طور شد، حزب اتفاق می‌افتد و حزب به معنای واقعی‌اش می‌تواند برای کشور خدمتگزار باشد.

حزب جمهوری اسلامی یک تشکل مشترک‌المواضع بود، نه مشترک‌المنافع! این موضوع خیلی مهم است. ما شاهد این بودیم که بعد از انحلال حزب جمهوری اسلامی، احزاب مشترک‌المنافع در کشور به وجود آمد و این احزاب در هر فرصتی در قالب ثروت، قدرت و… فقط به فکر منافع خودشان بودند.

چرا این مدل الگوی تحزب و تشکل سیاسی در سال‌های بعد از انقلاب، با اینکه تجربه‌ی حزب جمهوری را هم داشتیم، شکل نگرفت و ادامه پیدا نکرد؟

یک مسئله این است که متأسفانه بسیاری از تحولات و شرایط سیاسی در کشور قائم به فرد است. به عبارت دیگر، یک فرد می‌تواند تأثیرگذاری‌های بسیار زیادی را مثبت یا منفی داشته باشد. به عبارت دیگر، افراد ما هنوز برای نقش اجتماعی و برای اینکه بتوانند در یک سازمان یا یک سیستم و همچنین در چارچوب قانون فعالیت کنند، تربیت نشده‌اند و در این زمینه ضعف داریم. ما هنوز جمع‌گرایی را نخواستیم، ما قانون‌گرایی و شایسته‌سالاری را نخواستیم. چون نخواستیم، طبیعتاً هیچ تشکلی پا نمی‌گیرد. ما بیش از صد حزب در کشورمان داریم، ولی عملاً نقشی ندارند.

بحث مشکل فرهنگی ما در تضاد با تداوم فعالیت‌های حزبی است. تا زمانی که مشکل فرهنگی‌مان حل نشود، معنای حزب را اصلاً نمی‌توانیم داشته باشیم؛ البته مشابه این وضعیت را در کشورهای دیگر هم داریم. کشورهایی که مشابه ما هستند؛ یعنی از نظر تربیت اجتماعی و سیاسی هنوز در حدی نیستند که بتوانند کار جمعی کنند، طبیعتاً آن‌ها هم با همین مشکلات روبه‌رو هستند. ضمن اینکه عوامل خارجی به طور جدی برای متلاشی کردن احزابِ تأثیرگذار و مهم و همچنین درگیر کردن احزاب با یکدیگر نقش مهمی دارند. ما در اسناد سفارت آمریکا مواردی را پیدا کردیم که به صراحت گفتند باید مانع تقویت و تثبیت حزب جمهوری بشویم. برای اینکه حزب جمهوری اسلامی به هر حال می‌تواند نظام اسلامی را شکل بدهد، این اسناد گویای این مطلب است. به همین دلیل است که شما می‌بینید فاجعه‌ی هفتم تیر و هشتم شهریور و ده‌ها ترور و انفجار دیگر نسبت به اعضای حزب انجام دادند.

دشمنان انقلاب، همان طور که برای انحلال حزب جمهوری اسلامی تلاش کردند، یک تلاش مداومی هم برای جلوگیری از شکل گرفتن یک تشکل نیرومند انجام دادند؛ یعنی امروز هم اگر یک تشکل مشابه حزب جمهوری اسلامی بخواهد به وجود بیاید، علاوه بر مشکلات زیادی که برای شکل دادن و مدیریت حزب وجود دارد، حتماً از همان روز اول تلاش‌های گسترده‌ای از طرف دشمنان برای جلوگیری از شکل‌گیری چنین تحزب و تشکلی ‌به وجود می‌آید؛ زیرا تجربه‌ی حزب جمهوری اسلامی را که تا چه اندازه در اداره‌ی نظام موفق بود دارند.

به علاوه‌ی این سنگ‌اندازی‌ها از طرف بیگانگان، همچنان آن پیش‌فرض قانون‌گرایی و پذیرش کار جمعی در این موضوع ضروری و لازم است.

قطعاً، ما هنوز آموزش و تربیت لازم برای با هم کار کردن و با هم رفیق بودن را نداریم و لذا رقابت و دفع یکدیگر برای ما اولویت دارد. ریشه­های این رقابت‌طلبی عدم تربیت ما برای فعالیت‌های اجتماعی، تسلط روحیه‌ی فردگرایی، خودمحوری و ضعف شدید جمع‌گرایی است.

ریشه‌های اختلاف و بروز شکاف‌های فکری «چپ و راست» در حزب جمهوری چه بود؟

از ابتدای تشکیل حزب جمهوری اسلامی بین اعضای حزب اختلافات بود،‌ اما همه به سازوکار اداره‌ی حزب پایبند بودند؛ یعنی بحث‌هایی می‌شد، ‌اختلافات وجود داشت، ولی یک تصمیمی که گرفته می‌شد اجرا می‌شد. نکته‌ی دوم اینکه هنوز افرادی و گروه‌هایی از داخل و خارج علیه حزب فعال نشده بودند، اما از اواسط سال 59 فعال می‌شوند. شما ملاحظه می‌کنید که بنی‌صدر به طور دائم علیه حزب فعالیت می‌کرد.

حتی تعدادی از روحانیون را هم جذب کرده بود که آن‌ها هم علیه حزب فعالیت کنند. تعداد زیادی از روحانیونی که پست و مقام به آن‌ها داده نشده بود، هم در مقابل حزب ایستادند و رفته‌رفته تمام گروه‌های معارض با جمهوری اسلامی تمام همتشان را در مخالفت با حزب گذاشتند. شما نشریات احزاب و گروه‌های مخالف را از سال 58 تا الآن ببینید. یکی از مسائلی که به طور دائم در این نشریات دیده می‌شود، ضدیتش با حزب جمهوری اسلامی است با شهید بهشتی و سایر اعضای حزب و عجیب است که مثلاً‌ به عنوان نمونه که در سال‌های بین 76 تا 84 که به اصطلاح دولت اصلاحات سر کار بود،‌ به کسانی که روزی در حزب جمهوری اسلامی بودند اجازه ندادند که در مدیریت‌های کشور باشند و گفتند این‌ها حزبی بودند. این موضوع بسیار مهمی است. البته در سال‌های بعد هم همین وضعیت بود. الآن شما ملاحظه کنید اکثریت اعضا و مدیران اصلی حزب جمهوری اسلامی به تدریج بعد از سال‌های دهه‌ی 60 منزوی شدند.

دلیل مخالفت گروه‌های داخلی با حزب چه بود؟

رقابت‌های شدیدی که با حزب داشتند. به عنوان نمونه، شما ملاحظه کنید حتی در دوره‌ی نخست‌وزیری آقای موسوی، علی‌رغم اینکه خودش عضو شورای مرکزی حزب بود، به شدت با حزب مبارزه می‌کرد. چرا؟ برای اینکه عواملی از جمله سازمان مجاهدین انقلاب و این‌ها به هر حال آقای موسوی را کشیدند به این موضع که صریحاً در مقابل حزب ایستاد. بقیه هم طبیعتاً تعدادی از روحانیون و تعدادی از مدیران کشور به تدریج در دهه‌ی 60 در مقابل حزب ایستادند و بالاخره در سال 66 منحل شد.

می‌توانیم بگوییم که عامل شکاف در حزب این بود که مواضع جای خودش را به منافع داد و حاکم شدن منافع باعث اختلاف شد؟

قطعاً همین طور است. به دلیل اینکه شاید حزب جمهوری اسلامی تنها حزب در دنیا باشد که برای انتخاب افراد به مسئولیت‌های مختلف به اینکه آیا این فرد عضو حزب هست یا نه اصلاً توجه نمی‌کرد و دقیقاً‌ بر اساس شایستگی عمل می‌کرد. ما در اولین دوره‌ی انتخابات مجلس شورای اسلامی حدود 200 نفر را برای نمایندگی مجلس کاندیدا کردیم که حدود 50 نفر آن‌ها عضو حزب نبودند و حتی بعضی از این‌ها به شدت ضد حزب بودند؛ ولی چون ما می‌دانستیم برای کشور افراد شایسته‌ای هستند انتخابشان کردیم؛ حتی شهید رجایی عضو حزب نبود، اما حزب با درک شایستگی‌های ایشان از نخست‌وزیری‌اش به شدت حمایت کرد و بالاخره ایشان نخست‌وزیر شد و بعد هم برای ریاست‌جمهوری‌اش تلاش کردیم. این مسئله‌ای است که هیچ کسی نمی‌تواند منکر شود.

بنابراین این دیدگاه حزب جمهوری یک دیدگاه کاملاً جدیدی بود؛ یعنی در دنیا چنین چیزی نیست. در دنیا هر حزبی که روی کار می‌آید، حتماً افراد خودش را در مسئولیت‌های مختلف می‌گذارد، اما حزب جمهوری اسلامی بر اساس شایستگی عمل می‌کرد. از مدیران سه قوه در جلسات روزهای یکشنبه‌ی حزب جمع می‌شدند (همان جلساتی که در آن بمب‌گذاری شد) شاید یک‌سوم از اعضای جلسه از مدیران کشور بودند و عضو حزب نبودند؛ ولی برای حل مسائل کشور و شنیدن نظراتشان از آن‌ها دعوت می‌کردیم. اما در حال حاضر اصلاً این طور نیست. الآن می‌بینید یک رئیس‌جمهوری که سر کار می‌آید، معمولاً‌ می‌گوید هر کس با من است بیاید و هر کسی با من نیست برود و در گذشته، ما داشتیم کسانی را که افتخار می‌کردند که ما این تعداد مدیر را بیرون کردیم و این تعداد مدیر آوردیم!

دیدگاه حزب جمهوری یک دیدگاه کاملاً جدیدی بود؛ یعنی در دنیا چنین چیزی نیست، در دنیا هر حزبی که روی کار می‌آید، حتماً افراد خودش را در مسئولیت‌های مختلف می‌گذارد. اما حزب جمهوری اسلامی بر اساس شایستگی عمل می‌کرد.

با توجه به شکاف‌های فکری پیش‌آمده در این حزب و تعبیر مقام معظم رهبری از دو جریان به‌وجودآمده با عنوان «دو قبیله»، آیا می‌توان نتیجه گرفت که تحزب فی‌نفسه موجب قبیله‌گرایی می‌شود؟

نه، این خودمحوری‌ها و خودخواهی‌ها به قبیله‌گرایی منتهی می‌شود. والا اگر قانون‌گرایی باشد و اگر شایسته‌سالاری باشد، هیچ وقت این اتفاق نمی‌افتد. آنچه که در چند دهه‌ی گذشته در ایران اتفاق افتاده است، ضعف حاکمیت قانون است. اگر قانون در کشور ما حاکم شود، بسیاری از مشکلات حل می‌شود؛ ‌زیرا شایسته‌سالاری،‌ عدالت‌محوری و ‌برنامه‌محوری حاکم می‌شود.

آیا به لحاظ ایدئولوژیک، تحزب با مبانی معرفتی و ساختار نظام جمهوری اسلامی سازگار است؟

انتخابات یکی از مهم‌ترین ارکان این نظام است. انتخابات با تحزب، که در واقع نظرات هماهنگی در یک سازمانی جمع شده باشند که دارای برنامه‌ی مشخص و کادر شناخته‌شده باشند، لازمه‌ی چنین نظامی است. اینکه شما می‌بینید ما در هر انتخاباتی یک نوع نامشخص بودن برنامه، شخصیت‌ها و عملکردها را شاهد هستیم به علت عدم وجود حزب به معنای واقعی است. شما در همین انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری ملاحظه می‌کنید که عده‌ای کاندیدا می‌شوند،‌ ولی واقعاً این‌ها برنامه‌شان چه بود؟ تجربه‌ی اجرایی‌شان چقدر بود،‌ کادرشان چه کسانی بودند؟‌

از این رو، طبعاً‌ باید در جمهوری اسلامی احزاب نیرومندی وجود داشته باشند و اتفاقاً ما در سه دهه‌ی گذشته یکی از ضعف‌هایی که شاهد هستیم و مشکلاتی را برای نظام ما بعضاً به وجود آورده است نداشتن احزاب فراگیر و چهره‌های مشخص حزبی و برنامه‌های تعریف‌شده‌ی هر حزب بوده است. حتی بعد از پیروزی انقلاب هم این نظریه مورد تأیید همه‌ی مبارزین بود که برای مبارزه هم ما نیازمند به تشکیل نیروهای مبارز هستیم. به این دلیل است که در دوره‌ی پهلوی هم شاهد شکل‌گیری احزاب متعددی اعم از مذهبی و غیرمذهبی بودیم.

البته یک مسائلی در داخل حزب‌ها به وجود می‌آید که باید با مدیریت ارزشی و معیارهای دینی حل‌و‌فصل شود. به عنوان نمونه، در احزاب معمول دنیا حتی نمایندگان مجلس عملاً از خودشان رأی ندارند و هر کسی باید همان رأیی را بدهد که حزبش می‌دهد. این برای یک حزب اسلامی قابل قبول نیست و مشکل پیدا می‌کند؛ یعنی یک عضو حزب می‌داند که مثلاً این لایحه یا فرد یا موضوع یا مسئله باید چگونه حل‌وفصل شود،‌ اما نظر و رأی‌اش چیز دیگری است. این یکی از آن تناقض‌هاست یا مسئله‌ی دیگر مسئله‌ی تبعیت از ولایت فقیه است که باید به این موضوع پرداخته شود که وضعیت احزاب، ذیل تبعیت از ولایت فقیه چگونه است. مسئله‌ی سومی که دارند این است که با احزاب رقیب چگونه تعامل داشته باشند. اگر حزب رقیب حرف‌های صحیح، منطقی و درستی بزند، باید قبول کنند یا نباید قبول کنند؟ در دنیا معمولاً قبول نمی‌کنند. برای اینکه برای خودشان ضعف می‌دانند، حتی اگر حرف حقی باشد. این‌ها مواردی است که وجود دارد، منتها اگر در مدیریت حزب افراد فقیهی باشند، می‌توانند حل‌و‌فصل کنند.

البته یک مسائلی در داخل حزب‌ها به وجود می‌آید که باید با مدیریت ارزشی و معیارهای دینی حل‌وفصل شود. به عنوان نمونه، در احزاب معمول دنیا حتی نمایندگان مجلس عملاً از خودشان رأی ندارند و هر کسی باید همان رأیی را بدهد که حزبش می‌دهد. خب این برای یک حزب اسلامی قابل قبول نیست و مشکل پیدا می‌کند.

با این تفاسیر مدیریت و نظارت فقیه از لازمه‌های حزب است؟

حزب اسلامی بله. یک حزب اسلامی حتماً‌ باید دارای مدیریت و نظارت فقیه باشد، اتفاقاً در حزب جمهوری اسلامی این مسئله بود، ‌شورای فقاهت پیش‌بینی شده بود که مسائل را بررسی کند تا ما یک وقت فکر نکنیم بر مبنای اسلام عمل می‌کنیم،‌ در حالی که خلاف اسلام است.

پس شورای فقاهت هم یکی از وجه تمایزهای حزب جمهوری با سایر احزاب است.

بله، ما اعتقادمان این بود، در غیر این صورت نمی‌شود و ممکن است حزب به تدریج به اشتباهات و انحرافاتی حتی ناخودآگاه کشیده شود.

چه تضمینی وجود دارد که تمام احزاب خواه‌ناخواه به منفعت‌طلبی منجر نشوند؟

در احزاب رایج دنیا افراد پایبند مصوبات حزب هستند. ما چون تربیت نشدیم از مصوبات تبعیت کنیم، این مشکلات به وجود می‌آید. شما ملاحظه کنید که مثلاً در یک حزب اروپایی بالاخره اختلاف نظر می‌شود و بحث می‌کنند، ممکن است حتی اختلاف‌های خیلی شدید داشته باشند، ولی وقتی یک امری به اکثریت رسید، موضع حزب می‌شود و هیچ‌یک از اعضا نقطه‌ی مقابلش را نمی‌گیرد، ولی ما نتوانستیم این اصل را پیاده کنیم.

چگونه می‌شود این اصل را پیاده کرد؟

لازمه‌اش یک کار عمیق فرهنگی، اعتقادی و یک مدیریت قوی است.

می‌توانیم بگوییم با فقدان این اصل تحزب بی‌معنا خواهد بود؟

نه، یا ناکارآمد است یا به سمت انحلال پیش می‌رود.

برخی از بیان مقام معظم رهبری مبنی بر رأی دادن طبق لیست، برداشت حزب در مفهوم رایج آن را داشته­اند، تعبیر شما از این بیان چیست؟

ایشان قطعا‌ً‌ به حزب اعتقاد دارند. اتفاقاً ایشان هم جزء مؤسسین حزب بودند و از ابتدا تا انتها عضو شورای مرکزی حزب بودند، مدتی هم دبیرکل بودند. ایشان می‌دانند نقش حزب چیست. منتها در موضعی قرار گرفتند که ریاست‌جمهوری بوده‌اند و بعد هم رهبری، طبعاً نمی‌توانستند عضو یک حزب باشند، والا اتفاقاً ایشان تا به حال چند بار این بحث را مطرح کردند که ما نیازمند یک حزب فراگیر منسجم قوی هستیم، برای اداره‌ی کشور به چنین تشکلی قطعاً نیاز هست.

با توجه به ابعاد مختلف حزب جمهوری، در مجموع مهم‌ترین شاخص‌های حزب را چه می‌دانید؟

از مهم‌ترین شاخص‌ها برای یک حزب اسلامی، من تأکید می‌کنم «حزب دینی» چون احزاب غالباً در دنیا لائیک هستند و حزب دینی در دنیا خیلی کم است، در مرحله‌ی اول قطعاً این است که باید تمام اهداف و تصمیماتش با موازین دینی تطبیق کند؛ دوم اینکه اعضا باید نسبت به حزب وفادار و متعهد باشند؛ سوم اینکه حزب باید در کشور از قانون و منافع مردم دفاع کند و ‌چهارم اینکه حزب باید برای اداره‌ی کشور کادرسازی کند. این‌ها مهم‌ترین شاخصه‌های یک حزب است و به هر نسبتی که بتواند به این شاخصه‌ها عمل کند به همان نسبت موفق‌تر است. الآن شما ملاحظه کنید که در اروپا احزابی که دولت را در اختیار دارند مشغول هستند، احزابی هم که دولت را در اختیار ندارند به صورت دولت در سایه عمل می‌کنند؛ یعنی در داخل احزاب این‌ها دقیقاً یک دولت دارند، ‌یعنی در مقابل وزیر بهداشت آن‌ها هم یک وزیر بهداشت دارند و این وزیر بهداشت در حزبی که دولت را در اختیار ندارد وظیفه‌اش این است که دقیقاً عملکردهای وزارت بهداشت را بررسی و نقد کند و دولت هم از این نقد استقبال می‌کند و دولت به احزابی که در حاکمیت نیستند، پول می‌دهد که این‌ها بتوانند برنامه بدهند و دولت را نقد کنند. البته ما ادای این کار را درآوردیم، الآن یک عده فقط از وزارت کشور پول می‌گیرند؛ در حالی که باید زمانی که حزبی رأی می‌آورد، برنامه‌ای را که قبلاً تدوین کرده است ارائه کند، ولی در کشور ما این گونه نیست.

با تشکر از فرصتی که در اختیار «برهان» قرار دادید.

برهان ۱۳۹۲/۵/۲

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد