جایگاه عقل در حیاط معنوی انسان کجاست؟
۱۳۹۲/۰۴/۲۳
–
۸۷۹ بازدید
اشکال کار در معنویتهای جدید، بیاعتنایی به قوّۀ عاقلۀ انسان است. بسیاری از این مکاتب با این شعار که سلوک معنوی کار دل است و فعالیت ذهن کار قوای عقلانی و محاسبهگر انسان است، عقل را منشأ تشویش های ذهنی و پراکندگی حواس معرفی کردهاند.
اشکال کار در معنویتهای جدید، بیاعتنایی به قوّۀ عاقلۀ انسان است. بسیاری از این مکاتب با این شعار که سلوک معنوی کار دل است و فعالیت ذهن کار قوای عقلانی و محاسبهگر انسان است، عقل را منشأ تشویش های ذهنی و پراکندگی حواس معرفی کردهاند.
قوۀ اندیشه یکی از شئون آدمی است که در کنار دل، جایگاهی بس رفیع در حیات معنوی او دارد. عقل محوری میتواند به عنوان پشتوانۀ معناگرایی تصویر شده و یا مقابل آن ترسیم گردد. هر مکتبی که بتواند باطنگرایی را با عقل مداری جمع کند، شانس بیشتری برای دوام و بقا خواهد داشت.
اشکال کار در معنویتهای جدید، بیاعتنایی به قوّۀ عاقلۀ انسان است. بسیاری از این مکاتب با این شعار که سلوک معنوی کار دل است و فعالیت ذهن کار قوای عقلانی و محاسبهگر انسان است، عقل را منشأ تشویش های ذهنی و پراکندگی حواس معرفی کرده و قبل از آن که مددکار و یاور ببینند، با دیدۀ مانع و مزاحم به آن می نگرند.
بهراستی جایگاه عقل در حیات معنوی انسان کجاست؟ پاسخگویی به این پرسش در حوصلۀ این نوشتار نیست؛ اما توجه به دو نکته در این باره لازم است:
اول اینکه معنویتهای نوظهور نهتنها جایی برای عقل در حیات معنوی انسان در نظر نمیگیرند، بلکه اساساً درک صحیحی از قوۀ عاقلۀ انسان ندارند و از اول با به میان آوردن این که «راه معنویّت راه دل است» صلاحیت را از عقل میگیرند و مانع حضور آن در تدبیر قوای روحی و معنوی انسان میشوند.
تعارض ایمان و عقل که در مسیحیت ریشه دارد، در معنویتهای نوظهور، پر رنگ دیده میشود؛ به گونهای که ادعا شده «رابطه ایمان و عقل هیچ گاه صلح آمیز و آرام نبوده است. بلکه همیشه پرتعارض و جدال آمیز بوده است.» (عقل و اعتقاد دینی، مایکل پترسون، ترجمه احمد نراقی، نشر طرح نو79)
دوم اینکه آنچه در جنبشهای جدید، عقل نامیده میشود، نه عقل منوّر و ملکوتی، که همان عقل جزئینگر و معاشاندیش آدمی از نگاه غربیان است که گاهی «عقل ابزاری» هم به آن اطلاق میشود.[1]
جایگاه عقل در معنویت اسلامی
در قرآن کریم قریب به پنجاه بار از عقل سخن به میان آمده است. برای شناختِ جایگاه عقل در قرآن همین بس، افرادی که اهل اندیشه و تعقل نیستند، از منظر قرآن بدترین جنبندهها و کر و لال و کور معرفی شدهاند.(انفال؛ 22 و یونس؛ 100)
در روایات اسلامی عقل گوهری است که رأس قوای الهی در انسان است. کتاب اصول کافی که اولین کتاب حدیثی شیعه است، با باب عقل و جهل شروع شده و به تفصیل در باب عقل سخن به میان آورده است. در این کتاب عقل در مقابل جهل قرار گرفته و برای هر کدام 75 یاور نام برده شده است. (اصول کافی روایات 35)
امام علی(ع) فرمود: جبرائیل بر آدم نازل شد و گفت: ای آدم! من مأموریت یافتهام به تو اختیار دهم که یکی از این سه چیز را انتخاب کنی. یکی را انتخاب کن و دو تای دیگر را رها کن. آدم پرسید آن سه کدام است. جواب داد: حیا، عقل و دین. آدم گفت من عقل را انتخاب کردم. جبرائیل گفت: ای حیا و دین شما باز گردید و او را به حال خود گذارید. آن دو پاسخ دادند: ای جبرائیل ما مأموریم هر جا عقل باشد ما هم همانجا باشیم. جبرائیل گفت: پس به کار خویش مشغول باشید و به سوی آسمان رفت. (اصول کافی، (تحفه الاولیاء، ، محمد علی بن محمد حسن اردکانی، ج 1 ص 84)
در فقه شیعی شأن عقل بسیار رفیع تصویر شده، به گونهای که هرگاه عقل به وجود مصحلتی قطعی در کاری پی ببرد آن عمل از منظر فقه واجب شرعی شده و عقل به سان دیگر منابع احکام(قرآن، سنت و اجماع) میتواند به لزوم انجام و یا ترک حکم کند. همین طور عقل میتواند به عنوان ابزاری راهگشا، در خدمت دیگر ادله دینی قرار گیرد و کارکردهایی مانند تخصیص، تقیید، تعمیم را به عهده گرفته و مفهوم گیری کند و بدینسان فقیه را در استنباط احکام یاری دهد. این کاربرد، آلی(ابزاری) است و به عنوان دلیلی مستقل محسوب نمیشود.
چنین کاربردی برای عقل در میان شیعه و سنی، اصولی، اشعری و حتی اخباریون مخالف ندارد و حتی محدث بحرانی(از بزرگان اخباریون) که با کاربرد استقلالی عقل مخالفت ورزیده و قائل شدن به آن را عدم اعتماد به رسولان و کتب آسمانی معرفی میکند، کاربرد آلی را میپذیرد و مصادیقی برای آن ذکر میکند. (حدائق، شیخ یوسف بحرانی، ج 1 ص 131 به نقل از فقه و عقل ص 162)
همچنین عقل میتواند در جایی که فقیه یا مکلف دچار حیرت و سرگردانی است، حکم به اباحه کند و موجب رفع شک و ابهام گردد.(توجه شود این کاربرد عقل با ضوابطی که در فقه و اصول ذکر شده قابل قبول است.)
جایگاه عقل در معنویتهای نوظهور
در عرفان حلقه، «عقل» چنین توضیح داده میشود: عقل پیوسته با کارهایی که منافع ملموس و مادی نداشته باشد، مخالفت میکند و هر جا که انسان بخواهد کار دل را دنبال کند، مخالفت سرسختانه نشان میدهد. برای نمونه وقتی که شخصی بخواهد تجربهای ماورایی و غیر متعارف پیدا کند، عقل به شدت واکنش نشان داده و چنین دنیایی را منکر میشود.[2]
در جای دیگر میگوید: عارف به خوبی فهمیده است که زمانهایی که میخواهد به روی پله عشق گام گذارد، باید عقل را رها کند.(انسان از منظر دیگر، ص 76)
خانم «اسکاول شین» میگوید: همین که استدلال از در وارد شود، شهود از پنجره خارج میشود. فردی از من پرسید اصلا این ذهن استدلالی به هیچ دردی میخورد؟ گفتم: ابدا، باید یکسره رها شود.(چهار اثر، نشر پیکان، ص289)
«کریشنا مورتی» بعد از حمله به اندیشه ورزی میگوید: اندیشه مشکل ما را حل نکرده است و خیال نمیکنم هرگز حل کند. به محض این که اندیشیدن را آغاز کنیم تا در مورد چیزی نظریه و عقیدهای به دست آوریم، دچار انحراف شدهایم و از چیزی که باید بفهمیم دور افتادهایم.(ضرورت تغییر، ص 159)
آن چه در عرفان ساحری به صورت برجسته دیده میشود، «عقل ستیزی» است؛ آن هم به بهانۀ دست یافتن به بطن عالم! در این مرام، عقل کنار گذاشته میشود و آن چه به عنوان جایگزین معرفی میگردد، «وهم» است و پردازش این قوه.
شاه بیت در بسیاری از گفتوگوهای «کاستاندا و دون خوان»، مسأله «توجه به احساسات» است[3] و فصل الخطاب، «ناکارآمدی عقل و ناتوانی برهان»؛ به گونهای که دریافتهای قوای حسی هم مورد تشکیک قرار میگیرد و هر آن چه چشم میبیند و عقل تایید میکند، همه درحوزۀ دنیای غیر واقعی(تونال) قرار میگیرد.
سؤالی که به ذهن هر مخاطبی میرسد، این است که اگر فرض شود قوۀ وهم بتواند انسان را به حالاتی جدید برساند و به تعبیر کاستاندا انسان را در دنیای ناشناختهها غرق نماید، آیا دنیای جدیدی که به قیمت از اعتبار انداختنِ دریافت های حس و درک های عقل نمایان می شود و از کانال قوه وهم حاصل میگردد، میتواند از دنیای حس و عالم عقل، واقعیتر باشد؟ با چه ترازویی کاستاندا اصیل تر بودن درک وهم را نسبت به عقل و عالم محسوسات میسنجد؟ اگر شکاکیت انسان به قوای حسی خود هم سرایت کند، کدام دریافت از تیر رس شک در امان می ماند؟ بالأخره اصالت را باید به کدام قوه داد؟
«پائولو کوئلیو» به کرات در آثارش این شعار را تکرار میکند که «کاری کن که قلبت میگوید»(کیمیاگر، ص 87) مراد وی این نیست که عقل میزان و معیار برای سنجش خواستههای عقل باشد، بلکه منظور وی سپردن زمام امور به دست دل و امیال است.
فرمان قلب، خواسته دل و شعور باطن و کلماتی از این دست که در کتابهای معنوی جدید وارد شده است، همه نظارهگر به حاشیه راندن قوه دراکه انسان است. البته بعد از این پیش فرض که عقل با شهود، قابل جمع نیست.
باید توجه داشت که عرفای مسلمان، عقل را نه فقط با شهود قلبی و عرفان معارض نمیدانند، بلکه شأن عقل را تا حد ضابطه و معیار، برای تفکیک میان شهود رحمانی و شیطانی بالا بردهاند. به عبارت دیگر، عقل را در کنار شریعت به عنوان ملاکِ راه سلوک و میزان کشف پذیرفتهاند.[4]
ملاصدرا که پرچم دار «وحدت کشف و برهان» است، تعارض میان برهان حقیقی و کشف یقینی را منتفی میداند و هر دو راه را ناظر به کشف واقع معرفی میکند.
ذکر دو نکته در این میان لازم است؛ درست است که در پاره ای از ساحت ها عقل نمیتواند به طور مستقل شهود های عرفانی را درک کند، حاصل مکاشفه را نفی نمیکند و از این جهت موضع «انکار» ندارد. بنابراین بهتر است کسانی مانند مؤلف عرفان کیهانی، گفتههای بزرگان عرفان را با خیال خود تفسیر ننماید؛ چنانکه ملاصدرا اشاره کرده است: «بر حذر باش که با عقل ناقص خود فکر کنی و منظور عرفا و بزرگان شهود را به دور از حکم عقل بپنداری!»[5]
نتیجه آن است که این گفتۀ نویسنده: «اگر انسان بخواهد تجربۀ معنوی و کشف و شهود داشته باشد، عقل به کلی این دنیا را منکر میشود»؛ با گفتۀ بزرگان معرفت کوچکترین قرابتی ندارد؛ چرا که عقل به هیچ وجه چنین انکاری ندارد و گفتۀ عرفا که عقل نمی تواند خود به طور مستقل شهود داشته باشد، به معنای انکار عقل و اتخاذ موضع انکاری از طرف عقل نیست. «اگر قلب کسی به نور الهی منوّر شود، عقل او نیز به این نور روشن میشود و عقل در حکم کردن، از قلب تبعیّت میکند؛ چون عقل قوّهای از قوای قلب است.»[6]
در جمله بالا که گفته شده است: «اگر کسی بخواهد جایش را به دیگری ببخشد و ایثار کند، این عمل توجیه عاقلانه ندارد و عقل آن را رد میکند»[7]؛ چنین حکمی را بزرگان معرفت نه حکم عقل سلیم، بلکه حکم عقل مشاب و عقل آمیخته با توهمات میدانند. بالاتر این که عقل با اعمالی مانند ایثار، نه فقط مخالفتی ندارد، بلکه چنین اموری کاملاً توجیه عاقلانه دارد. به عبارت دیگر، هر چند حکم اولیه عقل نمیتواند به جزئیات تعلق گیرد، اما عُقلا چنین حکمی دارند و به حسن این عمل اذعان دارند.( تایید عُقلا نه حکم اولیه عقل)
البته گاهی امیال و هوا و هوس مانع میشوند که عقل انسان مدیریّت قوای او را به دست گیرد؛ اما «عقل» ذاتاً برای دستیابی به حقایق و معارف توحیدی، نه فقط مانعتراشی نمیکند، بلکه همگام با قلب، در پی زنده کردن ظرفیتهای الهی انسان است.[8] سپس عقل و دل همافق هستند و عقل در ساحت عالم معنا، انسان را در ادراک حقیقت مدد میرساند. اهل معرفت بسیار تصریح کردهاند که برای کسب معرفت حقیقی در کنار راه دل، راه عقل هم کارآمد است؛ البته عقل به تنهایی و به طور مستقل توان دسترسی به بعضی معارف توحیدی را ندارد؛ بلکه عقل به واسطۀ قوۀ شهودی، میتواند معارف توحیدی و حقایق کشفی را دریابد.[9]
در پارهای از ساحتها عقل نمیتواند به طور مستقل شهودهای عرفانی را درک کند؛ ولی حاصل مکاشفه را نفی نمیکند و از این جهت موضع «انکار» ندارد.
خلاصه این که راه عقل و اندیشه راهی است که دل را در توحید باوری مدد میکند و به پیمودن راه سلوک تشویق مینماید. بنابراین باید گفت که بستن پای عقل و اندیشه در فضای سلوک و معنویت، قطع کردن یکی از پایههای ایمان است که جنبشهای جدید در این مسیر گام برداشتهاند.
جایگاه عقل نزد اهل معرفت
ملاصدرا در قلمرو عقل میگوید که برای انسان بالاتر از طور عقل ادراکاتی وجود دارد. مراد وی از عقل برهان نظری است. وی در جای دیگر میگوید که برهان حقیقی با شهود کشفی مخالفتی ندارد.(اسفار، ط1، ج1، ص 189)
علامه حسن زاده آملی دربارۀ علت مذمت عرفا از عقل، پاسخ داده است: «عرفا نمیخواهند از مذمت(نسبت به عقل) مذمت عقل کلی نمایند، بلکه مراد ایشان عقول جزیی نظری است. به این معنا که ایشان اهل نظر را تحریص و تشویق کنند که به مقام برتر که همان کسب علم وهبی که به مراتب بالاتر از نظر است برسند.»(عیون مسائل و سرح عیون، ترجمه محمد حسین نائیجی، نشر قائم، 1388 ص 187)
امام خمینی(ره) برای اهل سلوک چهار مرتبه نام بردهاند و جایگاه عقل را در سلوک معنوی انسان به عنوان راه ورود به عالم معنا پذیرفته و اولین مرتبه اهل سلوک را سلوک فکری و عقلی شمرده است.
وی گفته است: مرتبه اول مرتبه علم است که همان سلوک علمی و برهان فلسفی است. سالک در این مرحله با مرکب سیر فکری طی طریق میکند. این مقام، مقام اول انسانیت است.(آداب الصلوه، موسسه نشر آثار امام، ص 10)
پژوهشگر و منتقد معنویتهای نو ظهور؛
حجت الاسلام حمزه شریفی دوست
[2]. انسان از منظر، ص74.
[3]ـ آموزش های دون کارلوس ، کندری ص 54
[4]. ر.ک قواعد التوحید، ابوحامد ترکه، انتشارات بوستان کتاب ص 404.
[5]. اسفار ج 8، ص 142.
[6] . ر.ک. قیصری، شرح فصوص، ص347.
[7]. انسان از منظر ص74.
[8]. مراد از عقل، عقل منوّر است و مراد از قلب، قلب سلیم است که در جای خود در متون عرفانی واخلاقی جایی را به خود اختصاص داده است. (ر.ک. مبانی عرفان نظری، یزدان پناه، بخش عقل و دل.)
[9]. ر.ک. اسفار، ج 8، ص 142.
منبع: خبرگزاری رسا