۱۳۹۴/۱۱/۱۹
–
۱۵۲۰ بازدید
جبهه ملی چگونه تشکیل شد و چه دورههایی را پشت سر گذاشته است؟ پس از انقلاب اسلامی سرانجام این حزب چه شد؟
جبهه ملی اول
به دنبال برگزاری انتخابات دوره 16 مجلس و تلاش دربار شاه برای تشکیل مجلس فرمایشی و جلوگیری از ورود مخالفان از جمله دکتر مصدق به صحنه سیاست، جمعی به عنوان اعتراض به دخالت دولت در انتخابات در دربار متحصن شدند. اول آبان ماه 1328 نوزده نفری که در تحصن دربار شرکت داشتند، در منزل دکتر مصدق اجتماع کردند و عنوان جبهه ملی را بر خود گذاشتند. هدف آنها ایجاد حکومت ملی به وسیله تأمین آزادی انتخابات و آزادی افکار بود. آنان خود را طرفدار تأمین عدالت اجتماعی و حفظ قانون اساسی میدانستند.[ زارعشاهی، احمدعلی، علل تشکیل و انحلال جبهه ملی ایران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص16. ]
فعالیت جبهه ملی (اول) از تأسیس تا انحلال (کودتای 28 مرداد 1332) را میتوان به دو دوره تقسیم نمود در دوره اول، از زمان تأسیس تا 30 تیر 1331،
که در این دوره به دلیل مسئلهی نفت و دیگر مسائل یک همگرایی بین اعضاء وجود داشت. دوره دوم از نخست وزیری مجدد دکتر مصدق تا کودتای 28 مرداد را
در بر میگیرد. در این دوره به دلیل درخواست مصدق برای اختیارات فوقالعاده، واگرایی بین اعضاء اتفاق افتاد و زمینه انحلال آن فراهم شد پس از سقوط دولت مصدق فعالیت جبهه ملی ممنوع اعلام شد و برخی از اعضای آن دستگیر و بقیه پراکنده شدند.[ همان، ص 81.]
جبهه ملی دوم
در دوره نخستوزیری اقبال، با طرح کندی، نسبتاً فضای باز سیاسی در ایران ایجاد شد و فشار رژیم بر مخالفین کم شد در این دوران اعضاء جبهه به فکر تجدید فعالیت خود افتادند و در 1339 جبهه ملی دوم را تأسیس کردند. جبهه ملی دوم در مدت 3سال فعالیت خود، روزنامه باختر امروز را بار دیگر منتشر کرد، به سازماندهی اعتصاباتی در دانشگاهها و دبیرستانهای مهم پرداخت، یک کنگره سراسری برگزار و کمیته مرکزی پرشماری انتخاب کرد، گروهی از اعضای برجسته اصناف، بازار و دانشگاهها را جذب نمود، و راهپیماییهایی برگزار کرد که در یکی از آنها صدهزار نفر شرکت داشتند.
جبهه ملی دوم به دنبال اختلافات ایدئولوژیکی، استراتژی جبهه در مقابله با شاه، عناصر تشکیلدهنده، مسائل سازمانی و مسائل مربوط به قیام 15خرداد 1342 و… به دو جناح رقیب تقسیم شد:
جناح نخست؛ که بیشتر از اعضای حزب ایران تشکیل میشد، عنوان جبهه ملی دوم را حفظ کرد و فعالیت خود را در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی مقیم اروپا تشدید کرد و به انتشار روزنامه باختر امروز و درخواست برقراری دولت دموکراتیک غیرمذهبی در ایران ادامه داد.
جناح دوم؛ که از نهضت آزادی، حزب ملت ایران و جامعه سوسیالیستها تشکیل میشد، خود را جبهه ملی سوم نامید. به دنبال اختلافات درونی و جدا شدن تعدادی از اعضاء، جبهه ملی دوم در سال 1343رسماً انحلال خود را اعلام کرد.[ آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی، تهران: نشر نی، 1377، ص 567.]
جبهه ملی سوم
چند تن از سران احزاب در صدد برآمدند به خواست دکتر مصدق، جبهه ملی دیگری ایجاد کنند. جبهه ملی سوم شامل نهضت آزادی، حزب ملت ایران، حزب مردم ایران، حزب سوسیالیست خلیل ملکی و سازمان دانشجویان جبهه ملی بود. که با منتشر کردن چند بیانیه در هفتم مرداد 1344 موجودیت خود را به طور رسمی اعلام کرد.
جبهه ملی سوم که در میان دانشجویان ایرانی مقیم فرانسه و آمریکای شمالی فعال بود، دو روزنامه ایران آزاد و خبرنامه را منتشر میکرد و میکوشید با رهبران مذهبی در تبعید به ویژه امام خمینی در عراق رابطه مؤثری برقرار کند. اما رژیم رهبران جبهه ملی سوم را بازداشت کرد و 3 هفته از اعلام موجودیت آن نگذشته بود که منحل شد.[ نجاتی، غلامرضا، تاریخ بیست و پنج ساله ایران، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1373، ص331.]
جبهه ملی چهارم
فضای باز سیاسی ایران در سال 56 که با روی کار آمدن کارتر در آمریکا شکل گرفت موجب شد بار دیگر این جبهه به فکر احیای مجدد خویش بپردازد و بدین ترتیب جبهه چهارم ملی در همین سال شکل گرفت. در خرداد 1356 سه تن از باقی ماندههای جبهه ملی یعنی شاهپور بختیار، کریم سنجابی و داریوش فروهر نامه سرگشادهای خطاب به شاه را منتشر کردند که در آن خواستار تمکین به اصول نظام مشروطه سلطنتی شده بودند. اگرچه محدودیت تعداد امضاکنندگان نامه با گلایههای برخی از همراهانشان مواجه شد، اما این اقدام مقدمه رایزنیهایی شد که به تشکیل «اتحاد برای نیروهای جبهه ملی ایران» در 28آبان 1356 انجامید.
این اتحاد از به هم پیوستن حزب ملت ایران، حزب ایران و جامعه سوسیالیست ها
به رهبری رضا شایان و تعدادی از بازاریان حامی جبهه ملی شکل یافت و در میان اعضای شورای مرکزی آن، شاهپور بختیار مسئول تشکیلات، کریم سنجابی رئیس و دبیر هیئت اجرایی، اسدالله مبشری مسئول بازرسی، رضا شایان مسئول امور مالی، داریوش فروهر مسئول انتشارات و سخنگو و کاظم حسیبی رئیس شورای مرکزی بودند.
سران جبهه ملی از سویی با حضور در اجتماعات دینی مثل بزرگداشت شهادت حاج آقا مصطفی خمینی، چهلم شهدای قم، تبریز، یزد و… و برقراری ارتباط با پیروان امام خمینی سعی داشتند در بین توده مردم جایگاهی برای خویش دست و پا کنند و از سوی دیگر در بیانیههایشان، راهی غیر از آنچه امام و روحانیت، آن را
در پیش روی ملت نهادند در پیش گرفته بود.
این گروه در 30 تیر ماه 1357 نام خود را از «اتحاد نیروهای جبهه ملی»
به جبهه ملی چهارم تغییر داد. اعضای هیئت اجرایی جبهه ملی چهارم شاهپور بختیار، فروهر، حسیبی و مبشری بودند و ریاست آنها را دکتر کریم سنجابی برعهده داشت. آنان در اولین ماههای تشکیل جبهه ملی چهارم مشغول چانه زنی با دولت جعفر شریف امامی برای امتیازگیری بودند. جبهه ملی چهارم پس از واقعه 17شهریور سعی داشت برای حفظ وجهه اجتماعی، لحن تندتری از خود نشان دهد. اما در عین حال سنجابی رهبر آن، همچنان تأکید میکرد که مخالفتی با سلطنت مشروطه ندارد. سفر آبان ماه سنجابی به پاریس برای تغییر نظر امام مبنی بر لزوم نابودی رژیم سلطنت جز آن که خود او را به صدور بیانیهای سه مادهای مبنی بر غیرقانونی بودن نظام پادشاهی و عدم امکان سازش با این رژیم مجبور ساخت نتیجه دیگری نداشت.
بعد از این ملاقات جبهه ملی با صدور بیانیهای سه مادهای نظام پادشاهی را غیرقانونی اعلام کرد. البته امام از اینکه راه جبهه ملی با انقلابیون متفاوت است سخنان به میان آوردند و تأکید کردند:
«اینجانب نمیتوانم از جبههای ها و نه از بزرگشان اسمی ببرم و ترویجی بکنم؛ راه آنها با ما مختلف است.»[ صحیفه امام، ج 3، ص 439، 20/5/1357.]
با اوج گیری نهضت، زاویه مواضع جبهه ملی با خط اسلام ناب و فقاهتی کمکم آشکارتر میشد. حضرت امام در آذرماه 1357 در پاسخ به این سؤال که «آیا جبهه ملی را با کلیه اجزای متشکلهاش حفظ خواهید کرد؟»، پاسخ دادند:
«هر فرد یا گروه و دستهای که بتواند خود را با خواستههای نهضت اسلامی موجود در ایران که عموم ملت در آن شرکت دارند، هماهنگ سازد، میتواند در ادامه کار، وظیفه خود را انجام دهد. در غیر این صورت در میان مردم جایی ندارد و ملت ایران هوشیارانه این مسائل را تعقیب میکنند.»[ همان، ج 5، ص 175، 14/9/1357.]
در مقطع پیروزی انقلاب جبهه ملی، هنوز با شوک ناشی از ماجرای نخست وزیری بختیار عضو شورای مرکزی جبهه و هم سرنوشتی او با سقوط
رژیم سلطنت مواجه بود.
در روزهای اول پس از پیروزی انقلاب یکی از اعضای قدیمی جبهه ملی و
وزیر کشور دولت مصدق یعنی علی شایگان به کشور بازگشت و مطبوعات بازمانده رژیم شاه، در صدد تبلیغ از او به عنوان اولین کاندیدای ریاست جمهوری ایران را آغاز کردند. البته شایگان چند روز بعد در دیدار با امام شایعه مطبوعات درباره قصدش برای نامزدی ریاست جمهوری اسلامی را تکذیب کرده و امام پاسخ دادند:
«میدانم که از شما چنین کاری ساخته نیست».[همان، ج 6، ص 218.]
شایگان بعد از این دیدار با سوءاستفاده از فضای امنی که آزادیهای انقلاب به وجود آورده بود، مدعی عدم امکان اجرای موازین اسلام در حکومت شد، که امام در پاسخ به چنین سخنانی فرمودند:
«شنیدم یکی از اینهایی که تازه آمده است، برای این که دلش میخواهد
یک چیزی بشود، گفته است که نمیشود اسلام را درست کرد. آقا تو از اسلام چه اطلاعی داری که میگویی نمیشود؟ چه میدانی اسلام چه هست و نمیشود؟»[ همان، ج6، ص 242.]
البته این عضو دولت مصدق نیز خیلی زود با سودای بازگشت به قدرت در دوران کهنسالی خداحافظی کرد و دو سال بعد در خارج کشور زندگی را وداع گفت.
حضور جبهه ملی در اجتماعات پس از پیروزی انقلاب و حتی در اجتماع سالمرگ مصدق در کنار مزار او در سال 1358 یک حضور طفیلیگونه و در حاشیه بود. سنجابی رهبر جبهه ملی هم در مدت کوتاهی به دلیل رقابت دیرینه با رهبران نهضت آزادی با بهانه کردن موضوعاتی مثل تعدد مراکز قدرت و… از مسئولیت وزارت خارجه کناره گرفت. فرسودگی بدنه جبهه ملی و ناکارآمدی آن در همان اولین ماههای پس از پیروزی انقلاب اسلامی سبب جدایی داریوش فروهر (وزیر کار دولت موقت) گروه تحت رهبری او (حزب ملت ایران) از جبهه ملی شد.
عدم موفقیت و ناکارآمدی گروههای ملی گرای با سابقه همچون جبهه ملی در اولین روزهای تشکیل نظام جمهوری اسلامی، سبب به صحنه آمدن یک گروه دیگر ملی گرا شد. هدایت الله متین دفتری همزمان با پخش سخنرانیاش در کنار قبر پدربزرگ مادری خود (مصدق) در 14 اسفند 1358 تشکیل گروهی به نام جبهه دموکراتیک ملی را اعلام کرده بود. این عضو جبهه ملی و جمعیت حقوق بشر بازرگان که عوامل سازمان سیا در تهران، به گواهی اسناد لانه جاسوسی، او را
«یک منبع مطمئن» قلمداد میکردند، برای تشکیل گروه خود دست همکاری به سوی گروههای چپ گرا مثل چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق دراز کرد و مجموعهای از مارکسیستهای موسوم به چپ آمریکایی و اعضای چپ گرای سابق کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج کشور مثل بهمن نیرومند، ناصر پاکدامن، منوچهر هزارخانی، غلامحسین ساعدی و… را بر گرد خود جمع کرد. حمایت از تحرکات تجزیهطلبانه در مناطق کردنشین، ترکمن نشین و عرب نشین، تقاضای انحلال ارتش و دعوت مردم به عدم شرکت در رفراندوم جمهوری اسلامی و انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی از جمله موضع گیریهای گروه متین دفتری در دوران چند ماهه فعالیت خود بود.
متین دفتری در نامهای به نخست وزیر دولت موقت بر «طرد امپریالیسم» تأکید کرده بود. اما هم او ارتباط مستمری با مأموران آمریکایی در لانه جاسوسی آمریکا برقرار ساخته بود و آمریکایی ها با اشتیاق فعالیتهای او را برای متحد ساختن گروههای مخالف امام پیگیری میکردند. این گروه همواره سعی داشت با تشکیل اجتماعاتی با سخنرانی ها و شعارهای هتاکانه و ایجاد درگیری در خلال آن، خود را در مطبوعات آلوده آن زمان مطرح سازد. زمانی که عزم نیروهای انقلاب برای مقابله با عملیات مخرب این گروه وابسته به آمریکا جزم شد، متین دفتری در خرداد 1358 گریخت و هیچ گاه به کشور بازنگشت. دوسال بعد یعنی در تیرماه 1360 که سران منافقین به خارج کشور فرار کردند، متین دفتری عضو شورای به اصطلاح ملی مقاومت خود پذیرفتند. دوره همکاری متین دفتری را بیش از دیگر پیوستگان به این شورای ضد انقلابی به طول انجامید.
پس از روی کار آمدن ابوالحسن بنیصدر، جبهه ملی در ابتدا بنیصدر را به دلیل تک رویهایش چندان نمیپسندید. اما رئیس جمهور شدن او فرصتی نبود که این گروه ملیگرا بتواند از آن صرف نظر کند. در چنین شرایطی سعید سنجابی فرزند دبیرکل جبهه ملی نیز در کنار سلامتیان از مهمترین اداره کنندگان تشکیلات سیاسی بنیصدر بودند.
با عزل بنیصدر جبهه ملی نیز به حمایت از او پرداخت. کار به جایی رسید که پس از آغاز حرکت تروریستی منافقین گروهی همچون جبهه ملی که در عمر خود هیچ گاه کمترین جایگاهی برای اقدامات قهرآمیز قائل نبود، با علاقه خاصی به استقبال این اقدام جنایت کارانه رفت.
اما اوج تقابل جبهه ملی با نظام جمهوری اسلامی در ماجرای لایحه قصاص بروز یافت. جبهه ملی که رویکردی لیبرال داشت در مقابل لایحه قصاص که برآمده از قرآن و شریعت بود، ایستاد و مردم را دعوت به راهپیمایی کرد. این جبهه، طی اعلامیهای، که بهانه آن نفی و حمله شدید به لایحه قصاص بود، مردم را به یک راهپیمایی در مسیر خیابان انقلاب به سمت دانشگاه تهران، در بعد از ظهر روز 25خرداد 1360 فراخواندند. قرار بود در جلسه 26 خرداد مجلس شورای اسلامی
پیرو درخواست 120 نماینده، دو فوریت طرح بررسی کفایت سیاسی رئیس جمهور
به بحث و رأی گیری گذارده شود. به نظر میرسید راهپیمایی جبهه ملی؛ اولاً، به عنوان مقدمه و آزمون موفقیت شورش اجتماعی طراحی شده بود (که در صورت موفقیت زمینه را برای یک حرکت گسترده براندازانه و خشن در ادامه درگیریهای پراکنده تهران و شهرستانها، فراهم میساخت) و ثانیاً، مانوری بود برای تقویت جایگاه اجتماعی و افزایش روحیه گروههای متحد بنیصدر در آستانه اقدام نهایی، صبح 25خرداد، بازرگان، یدالله سحابی و کاظم سامی طی یک نامه مشترک اعلام کردند به دلیل عدم امنیت و وجود سانسور و ادامه توقیف چند روزنامه، از شرکت در جلسات علنی مجلس خودداری خواهند نمود.
امام در واکنش به این فعالیتها که در واقع قیام در مقابل قرآن دانسته میشد، موضع شدیدی گرفتند و «ارتداد» جبهه ملی را اعلام کردند تا این جبهه برای همیشه با حضور مردم در خیابانها از صحنه سیاسی کشور حذف شود.
حضرت امام فرمودند:
«من میخواهم ببینم که این راهپیمایی که امروز اعلام شده است، اساس
این راهپیمایی چه هست. من دو تا اعلامیه از «جبهه ملی»، که دعوت به راهپیمایی کرده است، دیدم. در یکی از این دو اعلامیه، جزء انگیزهای که برای راهپیمایی قرار دادهاند، لایحه «قصاص» است. یعنی مردم ایران را دعوت کردند که مقابل لایحه قصاص بایستند. در اعلامیه دیگری که منتشر کرده بودند تعبیر این بود که «لایحه غیرانسانی» ملت مسلمان را دعوت میکنند که در مقابل لایحه قصاص راهپیمایی کنند، یعنی چه؟ یعنی در مقابل نص قرآن کریم راهپیمایی کنند شما را دعوت به قیام و استقامت و راهپیمایی میکنند در مقابل قرآن کریم. نص قرآن کریم.»[ صحیفه امام، ج 14، ص 449 – 452.]
امام در نهایت تصریح کردند:
«اینها مرتدند. جبهه ملی از امروز محکوم به ارتداد است. بله، جبهه ملی هم ممکن است بگویند که ما این اعلامیه را ندادهایم. اگر آمدند در رادیو امروز بعد از ظهر آمدند در رادیو اعلام کردند به اینکه این اعلامیهای که حکم ضروری مسلمین، جمیع مسلمین، را غیرانسانی خوانده، این اطلاعیه از ما نبوده؛ اگر اینها اعلام کنند که از ما نبوده، از آنها هم ما میپذیریم.»[ صحیفه امام ج 14، ص 462-463.]
در پی عدم پاسخ جبهه ملی به درخواست امام مبنی بر نفی موضع گیری ضددینی اعلامیه قبلی خود و تلاش گروههای اندک و پراکندهای برای اجابت
به دعوت راهپیمایی آشوب گرانه 25 خرداد، حضور گسترده مردم تهران در خیابانها به حمایت از رهبری انقلاب، شرایط را به زیان این گروه و حامیان پشت پرده آن تبدیل نمود.[ روزنامه کیهان، 26 /3/1360.]
جسارت جبهه ملی به حکم اسلامی قصاص و اعدام ارتداد افراد دارای
این دیدگاه از سوی امام، به عمر این گروه در ایران پایان داد. رهبران این گروه
به خارج از کشور فرار کرده و شخص کریم سنجابی در طول اقامت در پاریس
در تابستان61، توسط رجوی به همکاری رسمی با سازمان منافقین دعوت شد
و ارتباطهایی با برخی مسئولان سازمان و شورای مقاومت داشت، بدین ترتیب
تا دهه هفتاد شمسی هیچ نام و نشانی در فضای سیاسی داخل و خارج کشور از «جبهه ملی» نبود.
پس از دوم خرداد 1376 که گروههای ضدانقلاب داخلی با سوءاستفاده از فضای باز سیاسی موجود، فرصتی برای عرض اندام پیدا کردند، جبهه ملی هم تلاش مجدانهای برای فعالیت مجدد سیاسی دنبال نمودند.
پرویز ورجاوند که در این دوره دبیرکل جبهه ملی بود از طریق انجام مصاحبهها و نگارش مقالاتی در روزنامههای جدید به طرح ایدههای خود که چیزی فراتر از شعارهای گروههای نوپا نداشت، میپرداخت. با این حال تعداد نفرات جبهه ملی حتی در حدی نبود که این گروه بتواند لیست شناخته شدهای را برای انتخابات اولین دوره شوراها و ششمین دوره مجلس ارائه کند.