طلسمات

خانه » همه » مذهبی » جریان شناسی نفاق

جریان شناسی نفاق


جریان شناسی نفاق

۱۳۹۲/۰۷/۲۳


۱۵۲۵ بازدید

gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - جریان شناسی نفاقجریان‌شناسی نفاق و بررسی انگیزه‌های آن در انقلاب نبوی

از دیدگاه قرآن کریم

دکتر کاظم قاضی زاده

محمدعلی طبسی

چکیده

نفاق، پدیده‌ای است که در همه جوامع قابل پیگیری است. یکی از این عرصه‌ها، عرصه نظری مباحث نفاق است در این زمینه، بررسی عوامل ظهور نفاق شایسته پژوهش است. بی‌تردید، طرح این‌گونه مباحث از منظر دینی می‌تواند به تحکیم مبانی نظری مطالعات انقلاب اسلامی بینجامد. نفاق در صدر اسلام پدیده‌ای است که از نگاه بسیاری، معلول «ترس» و از دید برخی دیگر، معلول عوامل متعدد و گوناگونی چون طمع، ترس، تعصب، اخلال و ایجاد انحراف در برنامه انبیاست. لازمه این اختلاف آن است که در دیدگاه نخست، پیدایش نفاق، محدود به مدینه می‌شود، ولی در دیدگاه دوم، وقوع آن در مکه پیش از هجرت نیز قابل فرض و اثبات است. تدبّر در آیات مربوط به منافقان، مؤید دیدگاه اخیر است.

gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - جریان شناسی نفاقجریان‌شناسی نفاق و بررسی انگیزه‌های آن در انقلاب نبوی

از دیدگاه قرآن کریم

دکتر کاظم قاضی زاده

محمدعلی طبسی

چکیده

نفاق، پدیده‌ای است که در همه جوامع قابل پیگیری است. یکی از این عرصه‌ها، عرصه نظری مباحث نفاق است در این زمینه، بررسی عوامل ظهور نفاق شایسته پژوهش است. بی‌تردید، طرح این‌گونه مباحث از منظر دینی می‌تواند به تحکیم مبانی نظری مطالعات انقلاب اسلامی بینجامد. نفاق در صدر اسلام پدیده‌ای است که از نگاه بسیاری، معلول «ترس» و از دید برخی دیگر، معلول عوامل متعدد و گوناگونی چون طمع، ترس، تعصب، اخلال و ایجاد انحراف در برنامه انبیاست. لازمه این اختلاف آن است که در دیدگاه نخست، پیدایش نفاق، محدود به مدینه می‌شود، ولی در دیدگاه دوم، وقوع آن در مکه پیش از هجرت نیز قابل فرض و اثبات است. تدبّر در آیات مربوط به منافقان، مؤید دیدگاه اخیر است.

واژگان کلیدی

پیدایش نفاق، منافقان، آیات مکی و مدنی، نفاق پیش از هجرت، انقلاب اسلامی، جریان نفاق.

مقدمه

نفاق، پدیده‌ای شوم و بیماری بسیار خطرناکی است که حیات هر انقلابی را از درون تهدید می‌کند. این پدیده، سابقه‌ای به درازای تاریخ بشریت دارد و در نهضت آسمانی انبیا، همواره به‌صورت خطری جدی وجود داشته است. در دوران انقلاب اسلامی ایران نیز که کم و بیش حوادث صدر اسلام تکرار شده است، توجه به نوع تلقی و رویارویی پیامبر اسلام و نیز تحلیل و موضع‌گیری قران کریم، می‌تواند راهگشای حرکت انقلاب اسلامی باشد. رویکرد رهبر کبیر انقلاب اسلامی، امام خمینی نیز در تبیین و تحلیل جریانات انقلاب اسلامی مبتنی بر الهام از منابع اصیل دینی همچون قرآن و سنت نبوی بوده است. بر این اساس، به بررسی یکی از مباحث سیاسی مرتبط با جریان نفاق که در صدر اسلام رخ داده است، می‌پردازیم.

با ظهور اسلام و آغاز بعثت خاتم پیامبران، مسئله نفاق، مفهوم و جلوه تازه‌ای یافت تا آنجا که در زمان نزول وحی، بیش از صد و پنجاه آیه درباره نفاق، منافقان و افشا کردن نیت‌های پلید آنان نازل شد.

شناسایی این جریان اعتقادی و بررسی عوامل مؤثر در شکل‌گیری آن در صدر اسلام، گامی مهم در جهت شناخت دوستان و دوست‌نمایان به‌شمار می‌آید که می‌تواند با زدودن غبار توهم یا ابهام از برخی چهره‌های معاصر بعثت، زمینه‌ای برای تجدید نظر در بسیاری از گرایش‌های فکری و باورهای مذهبی فراهم آورد.

بررسی منابع روایی نشان می‌دهد که اصل مبحث نفاق دارای پیشینه‌ای طولانی است، به‌گونه‌ای ‌که در همان سده‌های سوم و چهارم برخی را به جمع‌آوری روایاتی در این زمینه واداشته است ـ مانند صفة النفاق و ذمّ المنافقین، جعفر بن محمد الفریانی ( م 207 ـ 301هـ.ق) و صفة النفاق و نعت المنافقین من السنن الماثورة عن رسول الله، ابونعیم اصفهانی (م 334 ت 430 ق) ـ و در همان دوران، پرسش‌ها و شبهاتی منشعب از این بحث اذهان جستجوگر را به خود مشغول می‌کرده است. در پاسخ به این پرسش که آیا نفاق در صدر اسلام تنها معلول ترس از قدرت مسلمانان مدینه است یا اینکه انگیزه‌های دیگری نیز در شکل‌گیری آن تاثیرگذار بوده است، شیخ صدوق در کتاب کمال الدین و تمام النعمه با نقل روایتی مفصل، گفت‌وگوی سعد بن عبدالله قمی (م301) با یکی از نواصب را درباره ایمان برخی صحابه مطرح می‌کند. در این مناظره، ناصبی با استناد به منتفی بودن فضای ترس کفار از مسلمانان در محیط مکه، وجود هرگونه نفاق در مسلمانان پیش از هجرت را غیرمعقول می‌پندارد. شیخ صدوق در ادامه همین روایت، وجود انگیزه‌های دیگری را برای نفاق‌ورزی از امام زمان بازگو می‌کند. (شیخ صدوق، 1405هـ.ق: 454 ـ 463)

ما در این نوشتار، پس از پژوهش در مفهوم لغوی و اصطلاحی واژه نفاق و ارائه برخی تقسیمات مستند به آیات قرآن، به بیان دیدگاه‌های موجود درباره‌ عامل شکل‌گیری این پدیده می‌پردازیم و از منظری قرآنی، انگیزه‌های مؤثر در پیدایش نفاق و وجود برخی از آنها در مکه پیش از هجرت را اثبات می‌کنیم.

واژه‌شناسی نفاق

1. معنای لغوی نفاق

کتاب‌های لغت مورد پژوهش، دو معنای نزدیک به هم را از اصل و ریشه این واژه گزارش می‌دهد. معنای نخست آن، «راه زمینی دارای خروجی» است که اصل «نفق» دالّ بر آن است. معنای دوم نیز «گریزگاه لانه موش صحرایی است که قسمتی از دیواره لانه‌اش را در سطح زمین نازک نموده، هنگام خطر با یک ضربه سر، آن لایه نازک را تخریب می‌کند و از آن خارج می‌شود» (ابن‌منظور، 2005م: ج14، 326)

در اینجا توجه به دو نکته ضروری است:

1. با وجود آنکه لغت‌شناسانی چون خلیل بن احمد (الفراهیدی، 1409هـ.ق: ج5، 177) و ابن فارس، (ابن فارس، 1429هـ.ق: 1001) «نفاق» را فقط فعل «منافق» و به معنای «خروج پنهانی از ایمان» دانسته‌اند، ولی جوهری (جوهری، 1407هـ.ق: ج4، 1560) و ابن منظور، (ابن منظور، 2005م: ج14، 326) افزون بر بیان معنای اصطلاحی، استعمال اصلی و نخستین آن را نیز معنا کرده‌اند. ابن منظور می‌گوید: «نفق الیربوع نفیقاً و نافق، موش صحرایی در گریزگاه پنهانی‌اش وارد شد».

با توجه به گستره طرح مفهوم لغوی، این سخن که «در هیچ‌یک از کتاب‌های لغت مورد پژوهش، واژه نفاق و منافق که فاعل آن است، معنا نشده، بلکه فقط تعریف اصطلاحی آن بیان شده است»، (میرزایی، سال چهارم: 123) درست به نظر نمی‌رسد.

2. با اندکی تأمل در معانی به کار رفته در «نفق» و مشتقات آن، مانند «مردن و نابود شدن»، «سوراخ و تونل زمین»، «فقر و از بین رفتن مال»، «رونق یافتن بازار»، «پنهان‌کاری»، (ابن منظور، 2005م: ج14، 326) در می‌یابیم که در همه این مشتقات، معنای واحدی به چشم می‌خورد. این معنا که در اصطلاح «نفاق» نیز دیده می‌شود، «خروج» و به تعبیر برخی «کاستی و خلأ» است. (همان: 124) بنابراین، اگر برای مردن، رونق یافتن بازار، فقر و نابودی مال و…، از این ماده استفاده شده است بدان جهت است که مردن به سبب «خروج» روح از بدن، رونق بازار با «خارج شدن» کالا از آنجا و فقر با «خروج» مال از حیطه تصرف، صورت می‌گیرد. این معنا را ابن فارس نیز در مقاییس اللغه به‌عنوان «اصل واحد» برای همه مشتقات این واژه احتمال داده است. (ابن فارس، 1429هـ.ق: 1001)

اگرچه این مطلب را نیز باید افزود که در همه این مشتقات این واژه، به‌ویژه «نفاق»، نوعی پنهان کاری دیده می‌شود.

2. کاربرد قرآنی

واژه نفاق، با نزول قرآن، مفهومی نو و البته مرتبط و متناسب با معنای لغوی خود پیدا کرد؛ معنایی که تا پیش از بعثت، در میان عرب جاهلی رایج و شناخته شده نبود. ابن منظور درباره تغییر یافتن معنای این واژه در قرآن می‌گوید: «نفاق اصطلاحی اسلامی است که عرب با معنای مخصوص آن، یعنی پنهان نمودن کفر و اظهار ایمان آشنا نبود، گرچه اصل این واژه در لغت معروف بوده است». (ابن منظور، 2005م: ج14، 327)

راغب نیز کاربرد قرآنی نفاق را چنین تبیین می‌کند: «نفاق، وارد شدن در دین از یک سو و خارج شدن از آن از طرف دیگر است و بر این معنا، این قول خداوند اشاره دارد: إِنَّ الْمُنَافِقِینَ هُمْ الْفَاسِقُونَ (توبه: 67)». (راغب اصفهانی، 1412هـ.ق، 819)

مفسران هم در ادامه آیات و سوره‌های مدنی، به تعریف این واژه قرآنی پرداخته و معنایی واحد را با اندک اختلاف در تعبیر ارائه‌ کرده‌اند. همچنین قرطبی در تفسیر خود، منافق را در ادامه آیه: وَمِنْ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ… (بقره: 8)، این‌گونه تعریف می‌کند: «منافق، ظاهرش ایمان و درونش کفر است»، (قرطبی، 1364: ج1، 196) ولی نکته درخور توجه این است که در قرآن کریم با توجه به ترتیب نزول، نخستین‌بار واژه «منافق»، در سوره‌ عنکبوت ـ که سوره‌ای مکی است ـ به کار رفته است:

وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِىَ فىِ اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذَابِ اللَّهِ وَ لَئنِ جَاءَ نَصْرٌ مِّن رَّبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فىِ صُدُورِ الْعَالَمِینَ، وَ لَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ لَیَعْلَمَنَّ الْمُنَافِقِینَ. (عنکبوت: 10 و 11)

و از میان مردم کسانی‌اند که می‌گویند: به خدا ایمان آورده‌ایم و چون در [راه] خدا آزار کشند، آزمایش مردم را مانند عذاب خدا قرار می‌دهند و اگر از جانب پروردگارت یاری رسد، حتماً خواهند گفت: ما با شما بودیم. آیا خدا به آنچه در دل‌های جهانیان است، داناتر نیست! و قطعاً خدا کسانی را که ایمان آورده‌اند، می‌شناسد و یقیناً منافقان را [نیز] می‌شناسد.

مشابه این تعریف، در برخی سور‌ه‌های مدنی نیز مشاهده می‌شود، مانند:

وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الاَْخِرِ وَ مَا هُم بِمُؤْمِنِین. (بقره: 8)

و برخی از مردم می‌گویند: ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده‌ایم، ولی گروندگان [راستین] نیستند.

یا:

یَأَیُّهَا الرَّسُولُ لَا یحَْزُنکَ الَّذِینَ یُسَرِعُونَ فىِ الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قَالُواْ ءَامَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ الَّذِینَ‌هادُواْ… (مائده: 41)

ای پیامبر! کسانی که در کفر شتاب می‌ورزند، تو را غمگین نسازند؛ [چه] از آنان که با زبان خود گفتند ایمان آوردیم و حال آنکه دل‌هایشان ایمان نیاورده بود و چه از یهودیان… .

با تأمل در واژه قرآنی نفاق سه مطلب روشن می‌شود:

1. عناصر اصلی موجود در اصطلاح «نفاق»، دو چیز است: «اظهار» و «کتمان»؛ یعنی منافق سکه‌ای دو رو است که یک رویش، آشکار کردن ایمان و روی دیگرش، پنهان کردن کفر است. اهمیت این دو عنصر اصلی به اندازه‌ای است که باید با هم در بررسی عوامل نفاق لحاظ شود.

2. گرچه صفت «ریا» در آیات قرآن جزو ویژگی‌ها و مشخصات منافقان و در یک مورد، کفار شمرده شده است، ولی باید گفت هیچ دلیلی بر تساوی رابطه و ترادف میان «نفاق» و «ریا» وجود ندارد؛ زیرا صفت «ریا» ممکن است در انسان مؤمن هم یافت شود. شاهد این سخن، قول خداوند در سوره انفال است که مؤمنان را از همانندیشان با کفار در انجام اعمال غرورآمیز و ریاکارانه برحذر می‌دارد:

وَ لَا تَکُونُواْ کاَلَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیَارِهِم بَطَرًا وَ رِئَاءَ النَّاسِ وَ یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَ اللَّهُ بِمَا یَعْمَلُونَ محُِیط. (انفال: 47)

و مانند کسانی نباشید که از خانه‌هایشان با حالت سرمستی و به صرف نمایش به مردم خارج شوند و [مردم‌ را] از راه خدا بازمی‌داشتند و خدا به آنچه می‌کنند، احاطه دارد.

شاید به همین خاطر است که ابوهلال عسکری در الفروق اللغویة میان «ریا» و «نفاق» فرق می‌گذارد و می‌گوید: نفاق، آشکار نمودن ایمان و پنهان کردن کفر است… [اما] ریا، اظهار کار [نیک و] زیبا با انگیزه جلب تعریف و تمجید مردم است، بدون آنکه هدفش رسیدن به ثواب الهی باشد» (عسکری، 412هـ.ق: 547)

بنابراین، بین مفهوم و تعریف «نفاق» و«ریا» تفاوت وجود دارد، اگرچه در برخی مصادیق مانند «منافق ریاکار»، اتحاد مصداقی پیدا می‌کنند.

3. نسبت کاربرد «نفاق» در آیات و روایات، عموم و خصوص مطلق است، به این معنا که در آیات قرآن، معنای آن محدود به «پنهان نمودن کفر و آشکار ساختن دروغین ایمان است»، حال آنکه این واژه در لسان روایات، توسعه معنایی پیدا کرده و در مصداق‌های دیگری چون ریاکاری و دروغ گویی نیز به کار رفته است.

در روایتی از پیامبر اکرم فرمود: «مَنْ خالَفَتْ سَریرَتهٌ عَلانِیَتَه فَهُوَ مُنافق؛ کسی که باطنش با ظاهرش متفاوت باشد، منافق است.» (مجلسی، 1403هـ.ق: ج69، 207 و 208)

روایات دیگری نیز درباره تعریف منافق وجود دارد که با تامل در آنها می‌توان به توسعه معنایی آن پی برد. این روایت ـ که مضمون آن در منابع فریقین نقل شده است ـ نمونه مناسبی برای این ادعاست:

عن أبی عبد الله قال : قال رسول الله: ثلاث من کنّ فیه کان منافقا وان صام وصلى وزعم أنه مسلم، من إذا ائتمن خان، وإذا حدث کذب، وإذا وعد أخلف…»

امام صادق فرمود: رسول خدا فرمود: سه ویژگی است که اگر در کسی باشد، منافق است، گرچه روزه بگیرد و نماز بخواند و گمان کند مسلمان است: هنگامی که امانتی به او سپرده می‌شود، خیانت کند، به هنگام سخن دروغ بگوید و آنگاه که وعده می‌دهد، تخلف کند… .

با دقت در مضمون این دسته از روایات در می‌یابیم که مقصود از نفاق، مطلق دورویی و ریاکاری است، نه فقط مخصوص کتمان کفر و اظهار ایمان. نووی دراین‌باره می‌گوید: «عده‌ای از علما این حدیث را از احادیث مشکل دانسته‌اند، زیرا خصلت‌های مطرح شده در روایت، در مسلمانی که هیچ‌گونه شکی در اعتقاد خود ندارد نیز یافت می‌شود و [از طرفی بر این مسئله] اجماع وجود دارد [که] آن مؤمن قلبی و لسانی که این ویژگی‌ها را داراست، نه کافر است و نه منافقی که مخلد در آتش باشد». (نووی، 1421هـ.ق: ج1، 40)

وی در ادامه با تصرف و توسعه در معنای نفاق، اشکال را این‌گونه برطرف می‌سازد:

«معنای حدیث آن است که این خصال، ویژگی‌های نفاق است و دارنده این اوصاف، شبیه و متخلق به اخلاق منافقان است؛ چراکه آنان نیز چنین صفاتی دارند. بنابراین، نفاق [دراین حدیث،] آشکار نمودن خلاف آن چیزی است که در درون پنهان می‌دارد. این معنا را دارنده این اوصاف می‌تواند داشته باشد و در این صورت، نفاق وی نسبت به کسانی خواهد بود که با آنان سخنی گفته یا وعده‌ای داده یا امانتی نزد خود نگاه داشته و یا عهد و پیمانی بسته است، نه اینکه نفاقش نسبت به اصل دین و اسلام باشد تا نتیجه‌اش اظهار ایمان و کتمان کفر شود. [پس] مقصود پیامبر، منافقی که کفرش را پنهان می‌دارد و مخلد در آتش جهنم است، نمی‌باشد». (همان)

علامه مجلسی نیز با طرح پنج معنا برای نفاق، از جمله عمل نکردن به لوازم ایمان، حدیث را این‌گونه معنا می‌کند: «گاهی نفاق اطلاق می‌شود بر کسی که ادعای ایمان می‌کند، اما به مقتضا و لوازم آن پایبند نیست و صفاتی را که مؤمن واقعی سزاوار است داشته باشد، در خود ایجاد نمی‌کند. بنابراین، چنین کسی، باطنش بر خلاف ظاهرش خواهد بود و شاید مقصود (از منافق در این حدیث) همین معنا باشد…» (مجلسی، 1403هـ.ق: ج69، 109)

نتیجه آنکه در مفهوم شناسی«نفاق» باید به تفاوت کاربرد و گستره معنایی آن در آیات و روایات توجه خاص داشت.

طبقه‌بندی طیف‌های گوناگون اعتقادی براساس قرآن

با وجود آنکه در برخی سوره‌های مکی، مانند سوره‌ عنکبوت و مدثر، به طور اجمال گروه‌های اعتقادی دوران پیش از هجرت طبقه‌بندی شده‌اند، ولی باید گفت سوره بقره، نخستین سوره مدنی است که به تفصیل و با آیاتی متصل به هم، به بیان مهم‌ترین طیف‌های گوناگون اعتقادی در مدینه پس از هجرت می‌پردازد. این سوره در آیات آغازین خود (2-20)، از وجود سه گروه در جامعه پیامبر خبر می‌دهد:

1. مؤمنان

منظور از این گروه، همان هدایت‌یافتگان و تقواپیشگانی است که با ایمان و عمل، در زمره رستگاران قرار گرفته‌اند. خداوند آنان را در چهار آیه توصیف می‌کند:

ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدًى لِلْمُتّقینَ .الّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصّلاةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ یُوقِنُون أُوْلَئکَ عَلىَ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُفْلِحُون . (بقره: 2 ـ 5)

این کتابی است که در [حقانیت] آن هیچ تردیدی نیست [و] مایه هدایت تقواپیشگان است؛ آنان که به غیب ایمان می‌آورند و نماز را بر پا می‌دارند و از آنچه به ایشان روزی داده‌ایم، انفاق می‌کنند و آنان که بدانچه به سوى تو فرود آمده و به آنچه پیش از تو نازل شده است، ایمان مى آورند و به آخرت یقین دارند؛ آنهایند که از هدایتى از جانب پروردگارشان برخوردارند و آنها همان رستگارانند.

2. کافران

‌آنان کسانی هستند که چون ایمان نیاورده‌اند، خداوند بر دل‌ها و گوش‌هایشان مهر نهاده است. معرفی این گروه تنها در دو آیه (6 ـ 7) صورت گرفته است:

إِنّ الّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ. (بقره: 6)

در حقیقت کسانی که کفر ورزیدند، چه بیمشان دهی، چه بیمشان ندهی، برایشان یکسان است، [آنها] نخواهند گروید.

3. منافقان

خداوند در سیزده آیه (8-20)، به معرفی این گروه می‌پردازد که در مقایسه با آیات قبل، بالاترین تعداد را تشکیل می‌دهند. منافقان همان کسانی هستند که ایمانشان بر زبان و کفرشان در نهان جاری است:

وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ وَ بِالْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ. (بقره: 8)

و برخی از مردم می‌گویند: ما به خداوند و روز بازپسین ایمان آورده‌ایم، ولی گروندگان [راستین]نیستند.

نفاق «فردی» و نفاق «سازمانی»

آیاتی که از یک سو اقدامات خراب‌کارانه منافقان مانند تفرقه‌افکنی میان مؤمنان،‌ توطئه‌چینی برای ترور پیامبر و براندازی نظام‌ و تحریک اهل کتاب برای نبرد با مسلمانان‌ را افشا می‌کند و از سویی دیگر، پیامبر را به شدت عمل و اعمال خشونت در برابر آنان مأمور می‌سازد و حتی این گروه را تهدید به سلب امنیت جانی می‌کند، به‌خوبی نشان می‌دهد که این‌گونه نفاق، به صورت «جریانی سازمان یافته» اتفاق افتاده است، ولی با توجه به مدنی بودن این آیات، دو پرسش مهم مطرح می‌شود:

1. آیا شکل‌گیری نفاق، تنها در قالب یک برنامه و اتفاق سازمان‌دهی شده بوده است یا اینکه نوع دیگر آن که جنبه شخصی دارد و ما آن را «نفاق فردی» می‌نامیم نیز از آیات قرآن دریافت می‌شود؟

2. آیا نفاق، سازمانی محدود به دوران پس از هجرت است یا شامل محیط مکه پیش از هجرت نیز می‌شود؟

در پاسخ به پرسش نخست، باید گفت افزون بر آیاتی که وجود سازمانی فعال و جریانی پنهان و خطرناک در میان جامعه اسلامی را به مؤمنان هشدار می‌دهد،‌ موارد دیگری نیز به چشم می‌خورد که می‌توان به کمک آن، وجود نفاق فردی در مرکز حکومت پیامبر را اثبات کرد؛ برای مثال، در سوره محمد آمده است:

وَ یَقُولُ الّذینَ آمَنُوا لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَةٌ وَ ذُکِرَ فیهَا الْقِتالُ رَأَیْتَ الّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیّ ِ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلى لَهُمْ. (محمد: 20)

و کسانی که ایمان آورده‌اند، می‌گویند: چرا سوره‌ای [درباره جهاد] نازل نمی‌شود؟‌ و اما چون سوره‌ای صریح نازل شد و در آن نام کارزار آمده، می‌بینی که در دل‌هایشان مرضی هست؛ مانند کسی که به حال بیهوشی مرگ افتاده، به تو می‌نگرند.

بسیاری از مفسران سنی، مانند طبری، قرطبی، ابن جوزی، فخر رازی، ابوحیان اندلسی، آلوسی،‌ مقصود از فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ را نفاق دانسته و چنین بیان کرده‌اند که این آیه درصدد توصیف منافقان و بیان نشانه‌های نفاق در ایشان است. (ابن عاشور، 1421هـ.ق: ج26، 89)

خداوند در این سوره، موضع منافقان نسبت به دستور جهاد را با اسلوبی بدیع و تعبیری بی‌نظیر به تصویر می‌کشد. و ترس و بهت زدگیشان را به محتضری تشبیه می‌کند که دیدگانش تنها به یک سو خیره شده است. (آلوسی، 1415هـ.ق: ج13، 222)

چنین تصویرآفرینی از حالات روحی منافقان و بیان مصداقی از نشانه‌های نفاق‌ورزی آنان، نشانگر نوعی نفاق است که جنبه فردی دارد، نه اقدامی سازمان یافته. شاید به همین خاطر است که برخی مفسران،‌ مقصود از «فی قلوبهم مرض» را مؤمنان سست ایمان دانسته‌اند.

حسن حبنکه المیدانی، با اشاره به‌وجود نفاق فردی و سازمانی به مقایسه آن دو می‌پردازد و می‌نویسد:

منافقی که نسبت به منافع مسلمانان طمع دارد و یا بر جان و مال و اهل خود می‌ترسد، شرارت و زیان آن کمتر از منافقی است که نفاقش همراه با مکر پنهانی بر ضد اسلام و مسلمین است و با وسائل گوناگون برای ضرر رساندن به آنان، تباه نمودن دین و از بین بردن دولتشان، چاره‌اندیشی می‌کند و بدتر از او، منافقی است که سازمان نفاق را رهبری و مدیریت می‌کند…» (حبنکه المیدانی، 1414هـ.ق: ج1، 73)

برای دریافتن پاسخ پرسش دوم، نیز باید عوامل و انگیزه‌های شکل‌گیری نفاق را بررسی کرد که اینک به آن می‌پردازیم.

شکل‌گیری نفاق، معلول عامل یا عوامل؟

بسیاری از مفسران، پاسخ به این پرسش را که آیا آغاز شکل‌گیری نفاق، پیش از هجرت بوده است یا پس از آن، با موضوع انگیزه یا عوامل پیدایش این پدیده در ارتباط دانسته‌اند. چگونگی بررسی این موضوع و نوع نگرش به آن سبب شده است دیدگاه‌های متفاوتی درباره زمان شکل‌گیری نفاق مطرح گردد، به‌گونه‌ای که گروهی آن را محدود به مدینه و شماری دیگر، وجود نفاق را در مکه پیش از هجرت نیز ممکن می‌دانند.

روشن است چنین بحثی فراتر از یک مسئله تاریخی است و نتیجه آن، به‌ منظور دستیابی به یک مبنای مشخص در پژوهش‌های قرآنی به‌ویژه تشخیص سوره‌های مکی و مدنی و همچنین چگونگی داوری درباره صحابه پیامبر، بسیار مهم و تأثیرگذار خواهد بود.

ازاین‌رو، با طرح و نقد دیدگاه‌های متفاوت درباره انگیزه یا دلایل شکل‌گیری نفاق در دوران بعثت با محوریت آیات قرآن، پاسخی مناسب برای پرسش‌های زیر ارائه می‌دهیم.

1. آیا نفاق فقط در مدینه بوده است یا اینکه در مکه نیز وجود داشته است؟

2. در صورت وجود نفاق در مکه، آیا شکل گیری آن پیش از هجرت بوده است یا پس از آن؟

3. آیا نفاق سازمانی تنها در مدینه رخ داده است یا اینکه در مکه پیش از هجرت هم بوده است؟

دیدگاه نخست: ترس، عامل اصلی پدیده نفاق

اگرچه بیشتر مفسران عامه بدون پرداختن به دلایل پیدایش نفاق، وجود آن را در مکه پیش از هجرت نفی کرده‌اند، ولی ازآنجاکه سیاق بحث آنان و تأویل کردن آیات سوره مکی مشتمل بر مسئله نفاق در کتاب‌های تفسیرشان، حالت سازمان یافته نفاق را نشانه رفته است، می‌توان دریافت که از نگاه این دسته، عامل عمده و اصلی پیدایش این پدیده، «ترس» است.

در میان مفسران، طبری، نخستین کسی است که زمینه را برای این دیدگاه فراهم کرد. (طبری، 1412هـ.ق: ج1، 90 و 91) و سپس ابن کثیر آن را در قالب نظریه‌ای نو قرارداد و سبب شد مفسران پس از او برای نفی نفاق در مکه، به این نظریه استدلال کنند. ابن کثیر در رد وجود نفاق در مکه، به بررسی عامل شکل‌گیری این پدیده خطرناک و سیر تاریخی آن می‌پردازد و می‌گوید:

«دلیل آنکه اوصاف منافقان فقط در سوره مدنی آمده، این است که مکه عاری از هرگونه نفاق بود، بلکه آنچه در مکه رخ داد، عکس نفاق بود. یعنی برخی از مؤمنان مکه، با کراهت باطنی، کفر خود را آشکار می‌کردند. هنگامی که رسول خدا به مدینه هجرت نمود، با دو گروه روبه‌رو شد: اول انصار که همان قبیله اوس و خزرج بودند و در دوران جاهلیت مانند مشرکان، بت می‌پرستیدند و دیگری، یهود که بر آیین گذشتگان خود باقی مانده بودند. اینان خود سه قبیله بودند: بنی‌قینقاع (هم‌پیمانان خزرج)، بنی‌نضیر و بنی‌قریظه (هم‌پیمانان اوس). هنگامی که پیامبر به مدینه آمد، دو قبیله اوس و خزرج ایمان آوردند، اما در میان یهود، کسی جز عبد بن سلام ایمان نیاورد. با این حال، هنوز نفاق شکل نگرفته بود؛ زیرا مسلمانان تا آن زمان از قدرت و شوکتی که دشمنان از آن بهراسند، برخوردار نشده بودند…». (ابن کثیر، 1419هـ.ق: ج1، 87)

طبق این بیان، آنچه که سبب پیدایش نفاق در مدینه شده است، ترس از قدرت و هیمنه مسلمانان است ازاین‌رو، ممکن نیست چنین عاملی در مکه پیش از هجرت وجود داشته باشد و اصولاً هیچ انگیزه‌ای برای نفاق‌ورزی در این دوره وجود ندارد. (ابن عاشور، 1421هـ.ق: ج27، 352)

آلوسی (آلوسی، 1415هـ.ق: ج15، 142) و سید بن قطب (سید بن قطب، 1412هـ.ق: ج1، 31) از طرف‌داران این دیدگاه هستند. برخی تفاسیر شیعی، مانند تفسیر نمونه (مکارم شیرازی، 1374: ج21، 446) و التفسیر الاثری الجامع (معرفت، 1425هـ.ق: ج2، 37 و 38 و 41) نیز این نظریه را برگزیده‌اند.

دیدگاه دوم: نفاق معلول عوامل متعدد

این گروه بر خلاف دسته نخست که عامل اصلی پدیده نفاق را ترس از شوکت و قدرت مسلمانان می‌دانند، معقتد است عوامل گوناگونی در روی آوردن به نفاق مؤثر بوده است. حسن حبنکه المیدانی ذیل عنوان «انگیزه‌های نفاق»، چهار عامل را در شکل‌گیری این پدیده مؤثر می‌داند و سپس نمونه‌های تاریخی هر یک را به تفصیل بیان می‌کند. این عوامل از دیدگاه او عبارتند از: «طمع»، «ترس»، «مکر و نیرنگ بر ضد اسلام و مسلمانان» و «تعصب قومی و قبیله‌ای». (حبنکه المیدانی، 1414هـ.ق: ج1، 66 و 67)

علامه طباطبایی نیز از آن دسته کسانی است که وجود عناصر متعدد را در پیدایش این پدیده دخیل می‌داند. وی دراین‌باره می‌نویسد:

… انگیزه و علت نفاق منحصر در ترس و پروا داشتن و یا به دست آوردن خیر عاجل نیست؛ چون ممکن است کسی به امید نفع و خیر مؤجل و دراز مدت نفاق بورزد و ممکن است کسی به انگیزه تعصب و حمیت نفاق بورزد و یا انگیزه‌اش این باشد که نسبت به کفر قبلی خود عادت داشته، دست برداشتن از عادت برایش مشکل باشد و همچنین ممکن است انگیزه‌های دیگر باعث نفاق شود. و هیچ دلیلی در دست نیست که دلالت کند بر اینکه پای این انگیزه‌ها در مورد هیچ‌یک از مسلمانان مکه در کار نبوده… . (طباطبایی، 1374: ج20، 141)

نگارنده، ضمن تأیید دیدگاه دوم، بر این باور است که دقت در مضامین آیات، نه تنها تعدد عوامل را در پیدایش نفاق نشان می‌دهد، بلکه در پاره‌ای موارد، بر وجود برخی انگیزه‌های نفاق‌ورزی در مکه پیش از هجرت نیز دلالت می‌کند. ازاین‌رو، برای اثبات نظریه خود، به دسته بندی عوامل و انگیزه‌های نفاق از دیدگاه آیات قرآن می‌پردازیم و هریک را بر اساس ترتیب نزول، بررسی می‌کنیم.

انگیزه‌های پیدایش نفاق از دیدگاه قرآن کریم

با تدبر در آیات مربوط به منافقان، می‌توان عوامل مؤثر در پیدایش نفاق را به شش مورد تقسیم کرد:

1. طمع

انگیزه دستیابی به منافع مادی و دنیوی، عامل بسیار مهمی برای پذیرفتن ظاهری اسلام و انتساب دروغین به گروه مسلمانان به شمار می‌رود. این عامل، در قرآن کریم به دو شکل مطرح شده است:

الف) طمع به منافع دراز مدت

مقصود از این شکل، دوراندیشی هوس‌آلود فرصت‌طلبان نسبت به آینده سیاسی نهضت پیامبر و گسترش چشمگیر آیین آن حضرت در میان اقوام و ملل مختلف است. آنان با مشاهده نشانه‌های پیروزی و قدرتمندی مسلمانان در مکه و اندکی پیش از هجرت، زمینه را مناسب دیدند تا با پذیرش ظاهری اسلام، بعدها بتوانند در مواضع حساس قدرت نفوذ کنند و با رسیدن به منافع مادی، مقاصد کفرآمیزشان را در نقاب دین، عملی سازند. چنین نفاقی که با حالت سازمانی آن همگونی کامل دارد، برخاسته از انگیزه طمع‌ورزی است. وجود چنین انگیزه‌ای در مکه پیش از هجرت، از آیه دهم و یازدهم سوره عنکبوت بر می‌آید:

وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ فَإِذا أُوذِیَ فِی اللّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النّاسِ کَعَذابِ اللّهِ وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنّ إِنّا کُنّا مَعَکُمْ أَ وَ لَیْسَ اللّهُ بِأَعْلَمَ بِما فی صُدُورِ الْعالَمینَ . وَ لَیَعْلَمَنّ اللّهُ الّذینَ آمَنُوا وَ لَیَعْلَمَنّ الْمُنافِقینَ. (عنکبوت: 10 و 11)

و از میان مردم کسانی‌اند که می‌گویند:‌ به خدا ایمان آورده‌ایم و چون در [راه] آزار کشند، آزمایش مردم را مانند عذاب خدا قرار می‌دهند و اگر از جانب پروردگارت یاری رسد، حتماً خواهند گفت:‌ ما با شما بودیم. آیا خدا به آنچه در دل‌های جهانیان است داناتر نیست!

پیش از استدلال به این دو آیه، لازم است دو مطلب را یادآور شویم:

1. هر آیه یا سوره‌ای که پیش از هجرت پیامبر به مدینه نازل شده، مکی و هر آیه یا سوره‌ای که پس از ورود پیامبر به مدینه نازل شده باشد مدنی نام دارد. این تعریف مورد قبول مشهور قرآن‌پژوهان است.

2. ازآنجاکه در میان روایات نقل شده از پیامبر، هیچ‌گونه تصریحی به مکی یا مدنی بودن سوره‌های قرآن نشده است و آنچه در این زمینه وجود دارد، به صحابه یا تابیعن برمی‌گردد و از سویی دیگر، چینش آیات در سوره‌ها بر اساس ترتیب نزول بوده است، ازاین‌رو، باید وجود آیات استثنا‌ را امری خلاف اصل و گزارش‌های نقل شده در این‌باره را غالباً متکی بر اجتهادات شخصی دانست. (معرفت، 1415هـ.ق: ج1، 137 و 138)

با توجه به این دو مطلب، شیوه استدلال به این دو آیه را بیان می‌کنیم:

سوره عنکبوت از جمله سوره‌هایی است که بر مکی بودن «مجموعه» آن، اتفاق نظر وجود دارد (سیوطی، 1376: ج1، 24 و 21ـ23) و بر اساس روایات ترتیب نزول، در ردیف هشتاد و پنجمین سوره قرآن قرار می‌گیرد. (معرفت، 1415هـ.ق: ج1، 137) از سویی دیگر، ادعای مدنی بودن آیات دهم و یازدهم این سوره از سوی برخی مفسران به مکی بودن تمام سوره هیچ خدشه‌ای وارد نمی‌کند؛ زیرا تنها دلیل آنها، حصر وجود نفاق در مدینه است که چنین ادعایی افزون بر آنکه نیازمند دلیل و اثبات است، لازمه‌اش التزام به وجود آیات استثنا در این سوره خواهد بود که چون فاقد پشتوانه روایی است، امری خلاف اصل به‌شمار می‌آید. طنطاوی در این مورد می‌نویسد: «… روایات قابل اعتمادی در زمینه مدنی بودن برخی آیات این سوره وجود ندارد.» (طنطاوی، : ج11، 5)

نتیجه آنکه مطابق با مقتضای اصل «جمیع» آیات و مضامین، سوره، مکی و مربوط به اندکی پیش از هجرت خواهد بود. از میان کسانی که به مکی بودن تمام آیات این سوره تصریح کرده‌اند، می‌توان فخررازی (فخررازی، 1418هـ.ق: ج25، 23)، قرطبی (قرطبی، 1364: ج14، 323) به نقل از عکرمه، ابن قتیبه (ابن قتیبه، : ج1، 87)، ابن عاشور (ابن عاشور، 1421هـ.ق: ج20، 126)، طنطاوی (طنطاوی، : ج11، 5)، دروزه (دروزه، 1383هـ.ق: ج5، 471 ـ 473) و سید قطب (سید بن قطب، 1412هـ.ق: ج5، 2718) را نام برد.

بنابراین، آیات و مضامین سوره، بدون استثنا مربوط به محیط مکه و اندکی پیش از هجرت خواهد بود.

خداوند دراین سوره، از طبقه‌ای نوظهور در مکه خبر می‌دهد که با دیدن نشانه‌های پیروزی مسلمانان، به ظاهر اسلام می‌آوردند و کفر خود را در دل پنهان می‌کردند. این گروه که با اسلام آوردن خود، به آینده سیاسی و منافع مادی نهضت پیامبر امید داشتند، به صورت زبانی، ایمان می‌آوردند تا بعدها بهانه‌ای برای بهره‌مندی از چنین منافعی داشته باشند. لحن آیه به‌خوبی نشان می‌دهد که چنین ایمانی تنها با انگیزه طمع قابل توجیه است، نه رغبت و اشتیاق درونی.

ابن عاشور ذیل این دو آیه می‌نویسد:

خداوند متعال نیت منافقان را در ایمان آوردنشان روشن ساخته است؛ اینکه آنان اظهار اسلام را وسیله‌ای برای رسیدن به آنچه که از پیروزی مسلمانان انتظار داشتند، قرار دادند؛ پس خودشان را در معرض فوائد و منافع چنین پیروزی می‌دیدند. این مطلب دلیل بر آن است که این آیه، نزدیک هجرت پیامبر از مکه پیش از هجرت نازل شده است؛ آن زمانی که مردم بیش از پیش مسلمان می‌شدند… . (ابن عاشور، 1421هـ.ق: ج20، 141)

سخن این مفسر دلالت روشنی بر تأثیر انگیزه طمع در شکل‌گیری نفاق دارد و به صراحت وجود آن را در مکه پیش از هجرت اثبات می‌کند. براساس این آیه، روحیه طمع‌ورزی منافقان در اظهار ایمانشان را ثابت می‌کند و آن را انگیزه و علتی برای آشکار کردن اسلام آنان در برابر دیگر به شمار می‌آورد. (طبرسی، 1372: ج8، 431)

در پایان برای تکمیل استدلال خود، نکاتی از آیه را فهرست‌وار بیان می‌داریم:

1. به قرینه تقابل دو جمله «وَ لَیَعْلَمَنّ اللّهُ الّذینَ آمَنُوا وَ لَیَعْلَمَنّ الْمُنافِقینَ» در می‌یابیم که منظور، منافقانی هستند که کفرشان را پنهان کرده‌اند (ابن عاشور، 1421هـ.ق: ج20، 141) نه افراد سست ایمان.

2. این دو آیه را باید مکی دانست؛ زیرا مشتمل بر شکنجه، فتنه و اذیت شدن در راه خداست و این موارد بیشتر در مکه اتفاق افتاد، نه مدینه. (آلوسی، 1415هـ.ق: ج10، 305)

3. دلیلی ندارد که منظور از نصر در آیه شریفه، فتح و غنیمت در جنگ باشد، بلکه مقصود گشایشی است که خداوند در امور بندگان خود ایجاد می‌کند. (طباطبایی، 1374: ج16، 158)

بنابراین، انگیزه طمع به منافع دراز مدت، نخستین عاملی است که پیش از هجرت سبب پیدایش نفاق شده و قرآن از آن خبر داده است. این عامل را باید دلیل اساسی در شکل‌گیری نفاق سازمانی قلمداد کرد.

ب. طمع به غنائم جنگی و منافع نقدی

سرازیری غنائم به سوی مسلمانان و بهره‌مندی از متاع چنین سفره آماده‌ای، انگیزه نیرومندی بود تا شماری را وادار کند به دروغ، اسلام خود را آشکار کنند تا از این طریق خود را با دیگر مسلمانان سهیم و شریک سازند. خداوند از این روحیه منافقان، این‌گونه پرده برداشته است:

سَیَقُولُ الْمُخَلّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلى مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتّبِعْکُمْ یُریدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا کَلامَ اللّهِ قُلْ لَنْ تَتّبِعُونا کَذلِکُمْ قالَ اللّهُ مِنْ قَبْلُ فَسَیَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا بَلْ کانُوا لا یَفْقَهُونَ إِلاّ قَلیلاً. (فتح: 15)

چون [به قصد] گرفتن غنائم روانه شدید، به‌زودی بر جای ماندگان خواهند گفت: بگذارید ما [هم] به دنبال شما بیاییم؛ [این گونه] می‌خواهند دستور خدا را دگرگون کنند. بگو: هرگز از پی ما نخواهید آمد؛ آری خدا از پیش درباره شما چنین فرموده. پس به‌زودی خواهند گفت: [نه] بلکه بر ما رشک می‌بردید؛ [نه چنین است،] بلکه جز اندکی درنمی‌یابند.

به اعتقاد بسیاری از مفسران، این آیه و آیات قبل و بعد، ناظر به فتح خیبر است که پس از صلح حدیبیه در سال هفتم هجری رخ داد. پیامبر در آن جنگ، مسلمانان شرکت‌کننده در حدیبیه را به فتح خیبر بشارت داد و تصریح کرد که آنان تنها حق شرکت در این نبرد و استفاده از غنائم آن را دارند. هنگامی که منافقان با قرائن، پیروزی قطعی پیامبر را در این جنگ پیش بینی کردند، نزد ایشان آمدند و اجازه شرکت در میدان نبرد خواستند. وجود چنین روحیه طمع کارانه‌ای در میان منافقان در سوره توبه آیه 42 نیز بیان شده است:

لوْ کانَ عَرَضًا قَریبًا وَ سَفَرًا قاصِدًا لاَتّبَعُوکَ وَ لکِنْ بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشّقّةُ وَ سَیَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَکُمْ یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللّهُ یَعْلَمُ إِنّهُمْ لَکاذِبُونَ.

اگر مالی در دسترس و سفری [آسان و] کوتاه بود، قطعاً از پی تو می‌آمدند، ولی آن راه پرمشقت بر آنان دور می‌نماید و به‌زودی به خدا سوگند خواهند خورد که اگر می‌توانستیم، حتماً با شما بیرون می‌آمدیم. [آنان با سوگند دروغ] خود را به هلاکت می‌افکنند و خدا می‌داند که آنان سخت دروغ گویند.

در تفسیر قمی، به نقل از امام محمدباقر «عرضاً قریباً»، به غنیمت نزدیک و در دسترس معنا شده است. (قمی، 1367: ج1، 290)

پس با توجه به مدنی بودن دو آیه مذکور و مسئله فتوحات و غنائم، می‌توان گفت وجود این نوع از طمع‌ورزی، در مدینه قابل فرض است، نه مکه و نیز با هر دو نوع نفاق تناسب دارد.

2. ترس

خوف بر جان، مال و منافع مادی، انگیزه دیگری است که افراد را از آشکار کردن کفر بازمی‌دارد و آنان را وادار به پذیرش ظاهری اسلام می‌کند. آیاتی که به ترس منافقان اشاره دارد، بسیار است که می‌توان آنها را در قالب این عنوان‌ها دسته‌بندی کرد:

الف) ترس از مرگ

أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السّماءِ فیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ مِنَ الصّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللّهُ مُحیطٌ بِالْکافِرینَ. (بقره: 19)

یا چون کسانی که در معرض رگباری از آسمان که در آن تاریکی‌ها و رعد و برقی است، [قرار گرفته‌اند،] از [نهیب] آذرخش [و] بیم مرگ سر انگشتان خود را در گوش‌هایشان نهند، ولی خدا بر کافران احاطه دارد.

خداوند در این آیه، با مثالی بدیع، ترس منافقان از مرگ را به تصویر می‌کشد و نشان می‌دهد که محیط زندگی آنان، سراسر ترس، اضطراب، وحشت و نگرانی است. در آیه 20 سوره محمد نیز به این عامل اشاره شده است.

ب) ترس از دست دادن مال

أَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا أَمْ یَخافُونَ أَنْ یَحیفَ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَ رَسُولُهُ بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ. (نور: 50)

آیا در دل‌هایشان بیماری است یا شک دارند یا از آن می‌ترسند که خدا و فرستاده‌اش بر آنان ستم ورزند؟ [نه]، بلکه خودشان ستمکارند.

در برخی روایات به نقل از امام صادق آمده است که نزاعی مالی میان حضرت علی و عثمان پیش آمد. پیشنهاد امام علی، طرح و حل دعوا نزد پیامبر بود، اما عبدالرحمن بن عوف، عثمان را از این کار نهی کرد، به این دلیل که علی پسرعموی پیامبر اکرم است و به یقین داوری به سود او تمام خواهد شد!

بنابر این شان نزول، از آیه اینگونه برداشت می‌شود که منافقان نگران از دست دادن اموالشان بودند. لذا همانطور که برای حفظ مال خود داوری غیر پیامبر را ترجیح می‌دهند با همین ملاک ممکن است اسلام را تنها در مرحله زبان و ظاهر اختیار کرده باشند.

ج. ترس از رسوایی

وَ إِذا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ کَأَنّهُمْ خُشُبٌ مُسَنّدَةٌ یَحْسَبُونَ کُلّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ هُمُ الْعَدُوّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ اللّهُ أَنّى یُؤْفَکُونَ. (منافقون: 4)

و چون آنان را ببینی، هیکل‌هایشان تو را به تعجب وامی‌دارد و چون سخن گویند، به گفتارشان گوش فرا دهی، گویی آنان شمعک‌هایی پشت بر دیوارند [که پوک شده و درخور اعتماد نیستند]. هر فریادی را به زیان خویش می‌پندارند؛ خودشان دشمنند؛ از آنان بپرهیز. خدا بکشدشان تا کجا [از حقیقت] انحراف یافته‌اند.

این آیه، ترس منافقان را از رسوا شدنشان در جامعه اسلامی بیان می‌کند، به‌گونه‌ای‌که هر فریادی را بر ضد خود می‌پندارند و به اصطلاح، از سایه خود نیز هراسانند! ازاین‌رو، چنین روحیه‌ای می‌تواند عامل مهمی برای اظهار دروغین اسلام آنها باشد تا خود را از هرگونه رسوایی در امان دارند. آیه 64 سوره توبه نیز به این عامل اشاره کرده است.

جمع‌بندی آیات مرتبط با انگیزه ترس نشان می‌دهد که این عامل با هر دو حالت نفاق فردی و سازمانی تناسب دارد و نیز وجود انگیزه ترس از دست دادن مال با توجه به اصل آینده‌نگری، در محیط مکه پیش از هجرت، دور از واقع نیست، اگرچه سازگاری این عامل با تشکیل حکومت و قدرتمندی مسلمانان در مدینه، بیشتر محسوس است.

3. تعصب

پافشاری و اصرار بی‌دلیل بر عقیده‌ای خاص، مانعی بزرگ در پذیرش حقیقت به حساب می‌آید به‌گونه‌ای‌که می‌تواند افراد دارای این ویژگی را به نفاق دچار سازد. نمونه چنین تعصبی، مربوط به نفاق‌ورزی برخی اهل کتاب (یهود) است که برای ایجاد تردید و تزلزل در مسلمانان، صبحگاهان به ظاهر ایمان می‌آوردند و در پایان روز، از اسلام برمی‌گشتند. خداوند درباره نقشه و عملکرد آنان می‌فرماید:

وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالّذی أُنْزِلَ عَلَى الّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلّهُمْ یَرْجِعُونَ، وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دینَکُمْ قُلْ إِنّ الْهُدى هُدَى اللّهِ أَنْ یُؤْتى أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتیتُمْ أَوْ یُحاجّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُمْ قُلْ إِنّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ. (آل‌عمران: 72 و 73)

و جماعتی از اهل کتاب گفتند:‌ در آغاز روز به آنچه بر مؤمنان نازل شد ایمان بیاورید و در پایان روز انکار کنید، شاید آنان از اسلام برگردند و [گفتند] جز به کسی که دین شما را پیروی می‌کند، ایمان نیاورید؛ بگو: هدایت، هدایت خداست. مبادا به کسی نظیر آنچه به شما داده شده، داده شود یا در پیشگاه پروردگارتان با شما محاجه کنند. بگو: این تفضل به دست خداست؛ آن را به هر کسی که بخواهد، می‌دهد و خداوند گشایشگر داناست.

از این دو آیه به‌خوبی بر می‌آید که تعصب اهل کتاب نسبت به آیین خود، عامل مهمی برای نفاق‌ورزی‌شان بوده و جریان سازمان یافته‌ای را به وجود آورده است. بودن چنین انگیزه‌ای در پیش از هجرت، بعید نیست، اگرچه تنها دلیل قرآنی آن، مربوط به مدینه است.

به هر حال، افزون بر دو آیه مذکور، آیه 8 سوره منافقون و آیه 107 سوره توبه هم به تأثیر این انگیزه اشاره دارد.

4. سرگردانی و بی تفاوتی

ناتوانی در تصمیم‌گیری، نداشتن سمت و سویی خاص برای انتخاب موضع و بی‌هدفی در مسیر زندگی، سبب سرگردانی و بی‌تفاوتی نسبت به حوادث سرنوشت‌ساز می‌شود؛ روحیه‌ای که سازگاری با همه عقاید ـ اعم از حق و باطل ـ را در پی دارد و نتیجه‌اش جز نفاق چیز دیگری نخواهد بود. این عامل در سوره نساء این‌گونه بیان شده است:

إِنَّ الْمُنَافِقِینَ یخَُادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خَادِعُهُمْ وَ إِذَا قَامُواْ إِلىَ الصَّلَوةِ قَامُواْ کُسَالىَ یُرَاءُونَ النَّاسَ وَ لَا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا، مُذَبْذَبینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلى هؤُلاءِ وَ لا إِلى هؤُلاءِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبیلاً. (نساء: 142 و 143)

منافقان، با خدا نیرنگ مى کنند و حال آنکه او با آنان نیرنگ خواهد کرد و چون به نماز ایستند، با کسالت برخیزند، با مردم ریا مى کنند و خدا را جز اندکى یاد نمى کنند. میان آن [دو گروه] دو دلند؛ نه با اینانند و نه با آنان و هر که را خدا گمراه کند، هرگز راهی برای [نجات] او نخواهی یافت.

واژه «مذبذب» در این آیه، اسم مفعول از ماده «ذبذب» به معنای صدای مخصوصی است که به هنگام حرکت دادن یک شیء آویزان، بر اثر برخورد با امواج هوا به گوش می‌رسد. (مکارم شیرازی، 1374: ج4، 178) از این تعبیر بر می‌آید که منافقان مانند یک جسم معلق و آویزان، فاقد برنامه و هدفند، به‌گونه‌ای‌که مسیر زندگی‌شان را بادهای حوادث مشخص می‌کند. ازاین‌رو، سرگردان و بی‌تفاوتند.

این عامل نیز بعید نیست که در اندکی پیش از هجرت درمکه وجود داشته باشد، هرچند دلیل قرآنی آن در سوره مدنی مطرح شده است. همچنین این عامل را باید متناسب با نفاق فردی دانست.

5. اخلال و ایجاد انحراف در برنامه انبیا

از برخی آیات چنین برمی‌آید که همه پیامبران برای پیشبرد اهداف و اجرای برنامه‌هایشان، با شیاطین اخلال گر روبه‌رو بوده‌اند. خداوند دراین‌باره می‌فرماید:

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیّ إِلاّ إِذا تَمَنّى أَلْقَى الشّیْطانُ فی أُمْنِیّتِهِ فَیَنْسَخُ اللّهُ ما یُلْقِی الشّیْطانُ ثُمّ یُحْکِمُ اللّهُ آیاتِهِ وَ اللّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ لِیَجْعَلَ ما یُلْقِی الشّیْطانُ فِتْنَةً لِلّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنّ الظّالِمینَ لَفی شِقاقٍ بَعیدٍ. (حج: 52 و 53)

و پیش از تو [نیز] هیچ رسول و پیامبری را نفرستادیم، جز اینکه هرگاه چیزی تلاوت می‌نمود، شیطان در تلاوتش، القای [شبهه] می‌کرد. پس خدا آنچه را شیطان القا می‌کرد، محو گردانید. پس خدا آیات خود را استوار می‌ساخت و خدا، دانای حکیم است. تا آنچه را که شیطان القا می‌کند، برای کسانی که در دل‌هایشان بیماری است و [نیز] برای سنگ‌دلان، آزمایشی گرداند و ستمگران در ستیزه‌ای بس دور و درازند.

علامه مجلسی به نقل از سید مرتضی، با طرح دو احتمال در معنای واژه «تمنی»، می‌نویسد:

«مقصود از تمنی، یا «تلاوت» است و یا «آرزوی قلبی». اگر منظور تلاوت باشد، معنای آیه این‌گونه خواهد بود: پیامبرانی که پیش از تو فرستاده شدند، هرگاه پیامی [از جانب خدا] برای قوم خود می‌رساندند، مردم آن را تحریف می‌نمودند، مانند یهود نسبت به انبیاء خود. خداوند در این آیه، «القا» را به شیطان اسناد داده [است]؛ زیرا چنین کاری با وسوسه و فریب او انجام می‌شود…، اما اگر منظور، «آرزوی قلبی» باشد، معنای آیه این‌گونه می‌شود: پیامبر هنگامی که بعضی امور را آرزو می‌کند، شیطان او را وسوسه می‌نماید و وی را به معاصی فرا می‌خواند، اما خدا نقشه شیطان را از بین می‌برد و پیامبر را به مخالفت با شیطان و ترک شنیدن فریب‌هایش سوق می‌دهد.» (مجلسی، 1403هـ.ق: ج17، 65 و 66)

جامع این دو احتمال در بیان سید مرتضی آن است که تمام پیامبران برای اجرای برنامه‌ها و هدف‌هایشان، پیوسته با اخلال‌گری شیاطین روبه‌رو بوده‌اند که این القائات شیطانی به تعبیر آیه شریفه، وسیله‌ای بود برای آزمایش عموم مردم به‌ویژه منافقان و سنگ‌دلان.

نتیجه آنکه انبیا از همان آغاز با جریان سازمان یافته نفاق رو به رو بوده‌اند؛ چراکه این گروه به پیروی از وسوسه‌های شیطانی تلاش می‌کردند تا با توطئه و نیرنگ، در راه پیامبران مانع ایجاد کنند، ولی خدا علیم و حکیم است و شیوه خنثی کردن نقشه‌های شوم آنان را به‌خوبی می‌داند: «والله علیم حکیم».

با دقت در مضمون این آیه، امکان وقوع نفاق سازمانی در مکه پیش از هجرت قوّت می‌گیرد.

6. تفرقه‌افکنی میان مؤمنان:

استفاده از پوشش مذهب، بهترین روشی است که می‌توان آن را بر ضد مذهب به کار گرفت؛ زیرا زیان رساندن به اتحاد مسلمانان و پراکنده کردن صفوف یکپارچه آنان، تنها با این روش امکان‌پذیر است. منافقان با نقاب ایمان می‌کوشند تا با ضربه‌زدن به دین، اسلام را خدشه‌دار سازند و جامعه را بار دیگر به سوی عقاید کفرآمیز بکشانند. بنابراین، تفرقه‌افکنی به‌عنوان هدفی آلی، انگیزه‌ای قوی برای نفاق‌ورزی منافقان به شمار می‌آید.

این عامل در قرآن کریم این‌گونه بازگو شده است:

وَ الّذینَ اتّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرارًا وَ کُفْرًا وَ تَفْریقًا بَیْنَ الْمُؤْمِنینَ وَ إِرْصادًا لِمَنْ حارَبَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَیَحْلِفُنّ إِنْ أَرَدْنا إِلاّ الْحُسْنى وَ اللّهُ یَشْهَدُ إِنّهُمْ لَکاذِبُونَ. (توبه: 107)

و آنهایی که مسجدی اختیار کردند که مایه زیان و کفر و پراکندگی میان مؤمنان است و [نیز] کمینگاهی است برای کسی که قبلاً با خدا و پیامبر او به جنگ برخاسته بود و سخت سوگند یاد می‌کنند که جز نیکی قصدی نداشتیم، [ولی] خدا گواهی می‌دهد که آنان قطعاًَ دروغ‌گو هستند.

در این آیه شریفه، ایجاد تفرقه، عاملی مهم برای شکل گیری نفاق محسوب شده است؛ عاملی که به وضوح از وجود جریانی سازمان‌دهی شده حکایت می‌کند،ولی اثبات آن در زمان پیش از هجرت، کمی مشکل به نظر می‌رسد.

نتیجه

بادقت در مضامین آیاتی که انگیزه و عوامل شکل‌گیری نفاق را بیان می‌کنند، چند مطلب اثبات می‌شود:

1. پیدایش نفاق، معلول عوامل متعدد است، نه یک علت منحصره.

2. انگیزه‌های نفاق در مکه پیش از هجرت نیز وجود داشته است.

3. نفاق «سازمانی» اختصاص به مدینه ندارد و در مکه پیش از هجرت نیز وقوع یافته است.

4. در مدینه هر دو نوع نفاق «فردی» و «سازمانی» وجود داشته است.

5. انگیزه‌های نفاق‌ورزی به دو دسته قابل تقسیم است: برخی مربوط به عنصر کتمان کفر است، مانند عامل «ترس» و برخی نیز مربوط به رکن دیگر مفهوم نفاق، یعنی اظهار دروغین ایمان است، مانند عامل «طمع».

6. عوامل نفاق را به‌گونه‌ای دیگر نیز می‌توان تقسیم کرد: برخی علت «فاعلی» برای این پدیده شومند، مانند «طمع» و «ترس» و برخی دیگر، علت «غایی» به‌شمار می‌آیند، مانند «تفرقه‌افکنی میان مؤمنان» و «اخلال در برنامه انبیا».

فهرست منابع و مآخذ

* قران کریم

1. آلوسى، سید محمود، روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دار الکتب العلمیه، اول، 1415هـ.ق.

2. ابن جزى غرناطى، محمد بن احمد، کتاب التسهیل لعلوم التنزیل ، بیروت، شرکت دار الارقم بن ابى الارقم ، اول، 1416 هـ.ق.

3. ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن على، زاد المسیر فى علم التفسیر، بیروت، دار الکتاب العربی، اول، 1422هـ.ق.

4. ابن عاشور محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، بیروت، مؤسسة الباریخ، اول، 1421.

5. ابن عطیه اندلسى، عبدالحق بن غالب ، المحرر الوجیز فى تفسیر الکتاب العزیز، بیروت، دارالکتب العلمیه ، اول، 1422 هـ.ق.

6. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم ، غریب القرآن، بی‌تا.

7. ابن کثیر دمشقى، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دار الکتب العلمیة، منشورات محمدعلى بیضون ، اول، 1419 هـ.ق.

8. ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دار صادر، چهارم، 2005م.

9. احمد بن حنبل، مسند احمد، بیروت، دار صادر، بی‌تا.

10. احمد بن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، اول، 1429هـ.ق.

11. اندلسى، ابوحیان محمد بن یوسف، البحر المحیط فى التفسیر، بیروت، دار الفکر، 1420هـ.ق.

12. البخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، بیروت، دار الفکر، 1424هـ.ق.

13. بیضاوى، عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، بیروت، دار احیاء التراث العربى، اول ، 1418 هـ.ق.

14. البیهقی، احمد بن حسین بن علی، السنن الکبری، بیروت، دار الفکر، بی‌‌تا.

15. الترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، بیروت، دارالفکر، دوم، 1403هـ.ق.

16. ثعالبى، عبدالرحمن بن محمد، جواهر الحسان فى تفسیر القرآن ، بیروت، داراحیاء التراث العربى ، اول ، 1418 هـ.ق.

17. الجوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه، بیروت، دار العلم للملایین، چهارم، 1407هـ.ق.

18. حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دار الفکر، اول، 1422هـ.ق.

19. حبنکه المیدانی، عبد الرحمن حسن، ظاهرةالنفاق، دمشق، دار الفلم، 1414هـ.ق.

20. الخطیب، عبدالکریم، التفسیر القرآنى للقرآن ، بی‌تا.

21. دروزة، محمد عزت ، التفسیر الحدیث ، قاهره، دار إحیاء الکتب العربیة، 1383 هـ.ق .

22. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، دمشق ـ بیروت، دار العلم الدار الشامیه، اول، 1412هـ.ق.

23. زرقانی، عبدالعظیم، مناهل العرفان، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1416.

24. زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دارالمعرفه، 1415هـ.ق.

25. سجستانی، ابی‌داود سلیمان بن اشعث، سنن ابی‌داود، بیروت، دار الفکر، اول، 1410هـ.ق.

26. سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابراهیم، افست از چاپ قاهره، قم، انتشارات رضی، 1376.

27. شاذلی ، سید بن قطب بن ابراهیم، فى ظلال القرآن ، بیروت ـ قاهره ، دارالشروق ، هفدهم ، 1412 هـ.ق.

28. شیخ صدوق، الخصال، قم، منشورات جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه، 1403هـ.ق.

29. شیخ طوسی، کمال الدین و تمام النعمه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین، 1405هـ.ق.

30. طباطبایی، محمدحسین ، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ، پنجم، 1374 .

31. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، سوم، 1372.

32. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار المعرفه، اول، 1412هـ.ق.

33. طنطاوى، سید محمد، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم ، بی‌تا.

34. طوسى، محمد بن حسن، التبیان فى تفسیر القرآن ، بیروت، داراحیاء التراث العربى .

35. عروسى حویزى، عبد على بن جمعه، تفسیر نور الثقلین ، قم ، انتشارات اسماعیلیان ، چهارم ، 1415 هـ.ق.

36. عسکری، ابوهلال، الفروق اللغویه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین، اول، 1412 هـ.ق.

37. الفارسی، علی بن بلبان، صحیح ابن حبان، مؤسسه الرساله، دوم، 1414هـ.ق.

38. فخر الدین رازی، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، سوم، 1420 هـ.ق.

39. الفراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، مؤسسه دار الهجره، دوم، 1409هـ.ق.

40. الفریابی، جعفر بن محمد بن الحسن، صفة المنافق، کویت، دار الخلفاء للکتاب الاسلامی، اول، 1405هـ.ق.

41. فیض کاشانى، ملا محسن، تفسیر الصافى، تهران، انتشارات الصدر، دوم، 1415 هـ.ق .

42. قاسمى، محمد جمال‌الدین، محاسن التاویل ، بیروت، دار الکتب العلمیه ، اول، 1418هـ.ق .

43. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، تهران، ناصر خسرو، اول، 1364.

44. قمى، على بن ابراهیم، تفسیر قمى ، قم، دار الکتاب ، چهارم، 1367 .

45. الکلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، سوم، 1388هـ.ق.

46. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، بیروت، مؤسسه الوفاء، دوم، 1403هـ.ق.

47. معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، قم، انتشارات اسلامی، دوم، 1415هـ.ق.

48. ــــــــــــــــــ ، التفسیر الاثری الجامع، قم، مؤسسه التمهید، اول، 1425هـ.ق.

49. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه ، تهران، دار الکتب الإسلامیة، اول ، 1374 .

50. میرزایی، محمد، «پیدایش پدیده نفاق در اسلام از منظر قرآن»، مجله الهیات و حقوق، شماره 14، سال چهارم.

51. نسائی، احمد بن شعیب، سنن النسائی، بیروت، دار الفکر، اول، 1348هـ.ق.

52. النووی، یحیی بن شرف، شرح صحیح مسلم، بیروت، دار الفکر، اول، 1421هـ.ق.

53. النیشابوری، مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، بیروت، دار ابن حزم، اول، 1423هـ.ق.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد