جنایت معاویه ، در رابطه عمرو بن حمق خزاعی
۱۳۹۲/۱۲/۰۵
–
۲۶۱ بازدید
جنایت معاویه، در رابطه عمرو بن حمق خزاعی چه بود؟
آمنه دختر شرید و همسر عمرو بن حمق خزاعی بود. زیرنویس=شرح حال عمرو بن حمق را در همین کتاب ملاحظه فرمایید.او یکی از شیر زنانی است که در فصاحت و بلاغت شهرت داشت و به جرم علاقه به امیرالمؤمنین علیه السلام در کوفه دستگیر و به دربار معاویه فرستاده شد و مدت دو سال در سیاه چال های شام زندانی گردید تا آن که شوهرش – عمرو بن حمق – کشته شد و سر بُریده او را به دربار معاویه آوردند.[1] معاویه برای آزمایش آمنه، دستور داد سر بریده شوهرش را به زندان ببرند و زمانی که آمنه بیدار است آن را در دامنش بگذارند. از آن جا که آمنه از اوضاع بیرون بی اطلاع بود ناگهان شی ء سنگینی در دامنش انداخته شد، چون دقت کرد دید سر بریده شوهرش «عمرو بن حمق» است، مدتی بر خود لرزید و از حال رفت، وقتی به هوش آمد به رسم زنان مصیبت دیده عرب، دست روی سر گذاشت و ناله ای جانسوز سر داد و گفت: «وا مصیبتا! از خواری دنیا و از ظلم سلطان.سپس خطاب به مأمور زندان گفت: برو نزد معاویه و در گفتن این مطالب کوتاهی نکن و بگو ای معاویه! خدا فرزندانت را یتیم و خانه ات را ویران و خانواده ات را به وحشت اندازد و هرگز تو را نیامرزد.[2] مأمور زندان، سخنان آمنه را برای معاویه بازگو کرد، وی از شنیدن نفرین های آمنه سخت ناراحت شد و دستور احضار آمنه را داد و به او گفت: ای دشمن خدا، آیا تو چنین در حق ما نفرین کرده ای؟
آمنه گفت: بله من این کار را کرده ام، نه انکار می کنم و نه پوزش می طلبم و نه دست برمی دارم؛ به جان خودم قسم! اگر تلاش در نفرین مؤثر است، تمام تلاش خودم را کرده ام و بدان که حق در پی مردان خداست و همیشه خداوند در کمین توست تا تو را کیفری سخت دهد.
گفت: از کشور من (شام) خارج شو تا دیگر تو را نبینم و صدایت را نشنوم! آمنه بلافاصله گفت: ای معاویه به زودی خواهم رفت، زیرا شام مورد علاقه من نیست و در آن، روز خوشی ندیده و خبر خوشی نشنیده ام و جز رنج چیز دیگری نصیبم نشده است. شام وطن من نیست و در آن فامیل و عشیره ای ندارم، در این شام ویران، بدهی هایم سنگین شده و دیدگانم به هیچ امری روشن نشده است، بنابراین ای معاویه مطمئن باش از این جا می روم و هرگز برنمی گردم و هر جا که باشم از تو به بدی یاد می کنم.
آمنه چون خواست خارج شود، معاویه با دست اشاره کرد که برو. آمنه گفت: آری معاویه با دست اشاره می کند که بروم، ولی از ترسِ پاسخ تند من، زبانش را حرکت نمی دهد، ای معاویه بدان اگر من هم سکوت کنم، فردای قیامت شوهرم «عمرو بن حمق» با زبانی که از شمشیر برنده تر و از افعی گزنده تر است با تو جدال خواهد کرد.
آمنه وقتی از شام خارج شد و به شهر حمصّ رسید به مرض طاعون از دنیا رفت. معاویه چون از وفات آمنه باخبر شد، مسرور گشت.[3]
آمنه گفت: بله من این کار را کرده ام، نه انکار می کنم و نه پوزش می طلبم و نه دست برمی دارم؛ به جان خودم قسم! اگر تلاش در نفرین مؤثر است، تمام تلاش خودم را کرده ام و بدان که حق در پی مردان خداست و همیشه خداوند در کمین توست تا تو را کیفری سخت دهد.
گفت: از کشور من (شام) خارج شو تا دیگر تو را نبینم و صدایت را نشنوم! آمنه بلافاصله گفت: ای معاویه به زودی خواهم رفت، زیرا شام مورد علاقه من نیست و در آن، روز خوشی ندیده و خبر خوشی نشنیده ام و جز رنج چیز دیگری نصیبم نشده است. شام وطن من نیست و در آن فامیل و عشیره ای ندارم، در این شام ویران، بدهی هایم سنگین شده و دیدگانم به هیچ امری روشن نشده است، بنابراین ای معاویه مطمئن باش از این جا می روم و هرگز برنمی گردم و هر جا که باشم از تو به بدی یاد می کنم.
آمنه چون خواست خارج شود، معاویه با دست اشاره کرد که برو. آمنه گفت: آری معاویه با دست اشاره می کند که بروم، ولی از ترسِ پاسخ تند من، زبانش را حرکت نمی دهد، ای معاویه بدان اگر من هم سکوت کنم، فردای قیامت شوهرم «عمرو بن حمق» با زبانی که از شمشیر برنده تر و از افعی گزنده تر است با تو جدال خواهد کرد.
آمنه وقتی از شام خارج شد و به شهر حمصّ رسید به مرض طاعون از دنیا رفت. معاویه چون از وفات آمنه باخبر شد، مسرور گشت.[3]
——————————————————————————–
اعیان الشیعه، ج 2، ص 65.
اعیان الشیعه، ج 2، ص 65.
ر.ک: اعیان الشیعه، ج 2، ص 65.