در خیانتها و جنایتهای انگلستان علیه کشور ما تردیدی وجود ندارد و خاطره آن هیچگاه از ذهن تاریخی مردم ایران پاک نخواهد شد و همین سابقه تاریک و استعماری موجب شده تا این کشور در میان مردم منفور باشد .اما بعد از جنگ جهانی دوم آمریکا به عنوان ابر قدرت در صحنه جهانی و قدرت مسلط در خاور میانه ظهور پیدا کرد و جایگزین انگلستان گردید. ظهور امریکا به عنوان ابرقدرت نو ظهورو استعمارگر جدید، موجب شد تا کشور ما با آمریکا و سیاست های استعماری آن برای کشور ما و منطقه مواجه گردد و پس از انقلاب اسلامی با دشمنیهای گسترده و مستقیم این کشور روبرو شدیم ، از این رو آمریکا جای انگلستان را گرفته و تبدیل به دشمن نخست کشور ما گردید هر چند دشمنیهای انگلستان نیز با کشور ما ادامه یافت ، اما در ذیل و سایه آمریکا قرار داشت. بنابر این، نوع مواجهه جمهوری اسلامی با دشمن اصلی خود کاملاً طبیعی و منطقی و متناسب با شرایط کنونی است و منطقی نیست که جمهوری اسلامی به همان میزان که به مقابله با دشمن اصلی خود را رها کردمی پردازد، به دشمن تاریخی که امروز در حاشیه آمریکا قرار دارد، بپردازد.
روند جایگزینی آمریکا به جای انگلستان در منطقه
جنگهای جهانی، گام مهم آمریکا در ورود به عرصه جهانی بود؛ بستری که بیشترین زمینه رقابت آمریکا را با دیگر قدرتها فراهم کرد. این رقابتها بعد از جنگ جهانی دوم در برابر شوروی و انگلیس نمایان شد؛ با اولی آشکار و دومی پنهان؛ رقابتهایی که در بسیاری از تحولات سیاسی ایران خود را نشان داده است، از جمله کودتای 28 مرداد.
جنگ جهانی دوم همه معادلات دنیا را به هم ریخت و رقابت برای حذف انگلیس از قدرت دست اول دنیا، در همان بحبوحه جنگ کلید خورد. این مسئلهای نبود که به یک نقطه از جهان محدود باشد، بلکه آمریکا سودای ورود به گستره بینالمللی با بیشترین توان را داشت. جنگهای جهانی بزرگترین کمک را به آن کردند. انگلیس اگرچه در تیم برنده جنگها (متفقین) قرار گرفت، اما بزرگترین شکستخورده آن بود. بریتانیای کبیر با سایهای که بر سر دنیا داشت بعد از جنگ جهانی دوم تمام داشتههای خود را از دست داد؛ درحالیکه آمریکا و شوروی کمونیستی به دو قطب دنیا تبدیل شدند و قدرت را بین خود تقسیم کردند. با وجود این، انگلیس هنوز برای ماندن در رقابت تقلا میکرد.
انگلیس در اوایل جنگ جهانی دوم هنوز قدرت داشت و زمانی که آلمان به شوروی حمله کرد و ایران با حمله متفقین به پل پیروزی جنگ جهانی تبدیل شد، لندن هنوز در مرکز تصمیمگیری بود؛ به همین دلیل رضاخان را آن گونه که میخواست برداشت و همانگونه که میخواست پسرش را جایگزین کرد. در شهریور 1320 وقتی شوروی و انگلیس به ایران حمله کردند تا متفقین برای شکست دول محور راه چارهای بیابند، انگلیس برای جابهجایی قدرت در ایران سه راه داشت: 1. تغییر سلطنت و جایگزینی جمهوری؛ 2. بازگرداندن قاجاریه از طریق محمدحسنمیرزا ولیعهد یا پسرش حمیدمیرزا؛ 3. جایگزینی پسر پهلوی به جای پدر. در چنین شرایطی آمریکا از حمله به ایران و همچنین جابهجایی قدرت استقبال کرد. بنابراین در اینجا کمتر رقابتی بین انگلیس و آمریکا دیده میشود.
رقابتها زمانی پررنگتر شد که چشمانداز پیروزی در بین متفقین روشنتر شد. بعد از جنگ نیز مشخص شد که دیگر انگلیس حتی شبیه زمان شهریور 1320 توان تصمیمگیری ندارد و آمریکا و شوروی هستند که قدرت اول دنیا لقب گرفتهاند. بنابراین در رقابت نیروهای خارجی برای خروج از ایران، اولین قدمهای جنگ سرد در مسئله آذربایجان به هم گره خورد و فصلی نوین در دنیا آغاز شد. درحالیکه قدرت اقتصادی در ایران هنوز در دست انگلیس بود، آمریکا بود که برای خروج نیروهای شوروی تلاش میکرد؛ به این معنا که برای ایران بعد از جنگ جهانی دوم و ضعیفتر شدن انگلیس برنامه دارد. مهمترین رگ اقتصادی نیز نفت بود.
ایران که قرنها به دنبال «استقلال» میگشت تا خود تصمیمگیر اموراتش باشد، در اواخر دهه پرتلاطم 1320 در آستانه اخراج انگلیس از مرکزیت تصمیمگیری نفت و ملی کردن این صنعت بود. انگلیس که تمام تلاش خود را انجام داد تا به هر شکل ممکن ایران به نتیجه لازم نرسد، از آمریکا خواست تا در این مسیر کمک کند. این شرایط بهانه لازم را دست واشنگتن داد تا جای پای خود را در صنعت نفت ایران بازتر کند و با حذف انگلیس قدرت سیاسی آن را زیر سایه خود بگیرد. آمریکا پیش از این و به گونهای دیگر با آرامکوی عربستان چنین کرده بود. با چنین سبکی از رقابت پنهان بود که واشنگتن در اواخر دهه 1950 بازارهای انگلیس را در منطقه از آن خود کرد. مهمتر از همه اینکه با نشست برتون وودز، ارز و اقتصاد بریتانیا را به طور کل از گرانیگاه اقتصاد جهان حذف کرد. شاید به همین دلیل و نگاه انتقامگونه است که اخیرا رئیس بانک مرکزی انگلیس خواهان جایگزینی ارزهای دیجیتالی به جای دلار شده است.
به هر جهت آمریکا مطلع بود که فرهنگ ایرانی به سمتی گرایش پیدا کرده که از منظر تاریخی خواهان استقلال است. همزمان شوروی نیز تمایل داشت به اینکه در رقابت دنیای لیبرال مراکز ژئوپلتیک را در اختیار بگیرد؛ حفظ استقلال ایران برای ایالات متحده آمریکا از اهمیت بسیار برخوردار است. با توجه به اینکه انگلیس در سراسر دنیا نفوذ و مستعمره داشت و شوروی نیز خواهان تزریق اندیشه کمونیستی خود به کشورها بود، آمریکا در رقابت با هر دو به استقلال کشورها از استعمار و نفوذ گذشته فکر میکرد؛ استقلالی که آنها را به آمریکا وفادار نگه دارد! بنابراین در نگاهی ضدکمونیستی چنین موضع میگیرد به دلیل موقعیت استراتژیکی و منابع عظیم نفتی، از دست رفتن ایران به معنای تهدید امنیت خاورمیانه، پاکستان و هند است. از سوی دیگر این مسئله به حیثیت ایالات متحده در کشورهای منطقه آسیب زده و اعتماد به نفس این کشورها را در مقابله با تهدیدهای کمونیسم کاهش میدهد.
البته این رویکردی نبود که انگلیس متوجه نباشد اما چارهای جز آن نداشت. سفیر بریتانیا در آمریکا در همین باره مینویسد: «آمریکاییها درصدد اشغال جایگاه ما در خاورمیانه هستند. نفوذ آنها در خاورمیانه بعد از جنگ جهانی دوم به شکل گستردهای افزایش پیدا کرده است. آنها به عنوان یک قدرت نیرومند و دائمی در عربستان حضور پیدا کرده و خواهان مسلط شدن بر ایران هستند»
در این شرایط تقریبا چهار پنجم نفت منطقه خلیج فارس در اختیار انگلستان و آمریکای تازه وارد بود. بنابراین میبایست انگلیس را دور میزد بهخصوص که نفت به پرقدرتترین انرژی و ابزار اقتصادی جهان تبدیل شده بود. از طرفی، انگلیس به قدری با مشکلات اقتصادی مواجه بود که برای مایحتاج خود دست به دامان آمریکا شده بود. در همان زمان آمریکاییها برای چگونگی نفوذ خود تلاش میکردند. این جمله مشاور نفتی وزارت خارجه آمریکا را بخوانید که حتی در دوره رزمآرا گفته شده: «جاذبه کمونیسم در خاورمیانه از یکسو به علت فقر عمومی مردم و از سوی دیگر ناشی از شهرت بدی است که قدرتهای غربی در این ناحیه به عنوان سردمداران استعمار و امپریالیسم دارند و اصولا انگلیسیها در ایران بهشدت مورد نفرت مردم هستند. برای تحکیم موقعیت نفتی غرب در خاورمیانه، باید به مردم این منطقه نشان دادکه عملیات نفتی غرب مستقیما به سودشان تمام میشود»( مصطفی علم، نفت، قدرت و اصول، ترجمه غلامحسین صالحیار، تهران: اطلاعات، 1371، ص 119)
این دو یعنی انگلیس و آمریکا از ابتدا یعنی زمانی که هنوز ترومن، رئیسجمهور آمریکا بود درباره شخصیت مصدق نیز اختلاف نظر داشتند؛ وقتی انگلیس مصدق را «در بهترین تعبیر، ناسیونالیستی عوامفریب و در بدترین تعبیر، طرفدار کمونیسم میپنداشت»( محمدعلیکاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران:نشر مرکز، 1373، ص 213)
اما از نگاه آمریکاییها مصدق بهترین گزینه در مقابل قدرتیابی کمونیسم در ایران بود. اگرچه در گامهای بعدی و با تغییر رئیسجمهور آمریکا، نگاه آنها نسبت به نخستوزیر ایران تغییر کرد. بهویژه که آمریکا نیز متوجه شده بود که در رقابت با انگلیس نمیتواند با ملی شدن صنعت نفت، ورود و نفوذی در آن داشته باشد؛ بنابراین راه دیگری را انتخاب کرد که به کودتا انجامید.
البته رقابت بر سر نفت ایران و تمایلات آمریکا به جنگ جهانی دوم و تحولات بعد از آن بازنمیگردد. ریشه تمایلات آمریکا برای نفوذ در ایران را باید در خصوصیت ژئوپلتیکی ایران دید که نفت نیز جزئی از آن است. قبل از جنگ جهانی اول و همچنین در طول آن «سه عامل باعث گردید که … مسئله نفت در کانون روابط ایران و آمریکا قرار بگیرد. این عوامل عبارت بودند از: 1. خروج روسیه از شمال ایران که امکان اکتشاف نفت در پنج استان شمالی ایران را برای کمپانیهای آمریکایی فراهم ساخت؛ 2. میزان استخراج نفت توسط کمپانی نفت ایران و انگلیس نشان داد که در ایران منافع غنی نفت وجود دارد. و بالاخره 3. ظهور کمپانیهای عظیم نفتی آمریکا با سرمایه زیاد و تمایل آنها به گسترش فعالیتهایشان در خاورمیانه»( آبراهام یسلسون، تاریخ روابط روابط سیاسی ایران و امریکا، ترجمه محمدباقر آرام، تهران، امیرکبیر، 1383، ص 225)
رقابتی که در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم و بهویژه در دوره ملی شدن صنعت نفت رخ داد، قبل از جنگ جهانی اول نیز وجود داشت. «بلافاصله بعد از پایان جنگ (اول) نیاز مبرم انگلستان به نفت، آن کشور را واداشت تا نسبت به کشف و کنترل نفتی سراسر جهان اقدام کند. از طرفی شرایط خاص ایالات متحده، این کشور را وادار به رقابت سختی با انگلیس کرد…. برخورد منافع انگلستان و آمریکا بر سر منابع نفتی، کشمکش جهانی بر سر این ماده (نفت) را که در 1298/1919 شروع شد، پیش آورد. احزاب دموکرات، جمهوریخواه و دولتمردان آمریکا تأکید کردند که مالکیتهای نفتی اتباع آمریکا در خارج باید گسترش یابد.(همان، ص 267)
عاملی که زمینههای رقابت با انگلیس را فراهم و در نهایت بعد از جنگ جهانی دوم بستر حذف انگلیس را از قدرت های برتر و تصمیمگیر جهان مهیا کرد. از آن تاریخ تاکنون انگلیس دنبالهرو آمریکا بوده، اگرچه به نظر مترصد فرصتی تاریخساز است.
(آمریکا چگونه جایگزین انگلیس در ایران شد؟مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران؛ www.iichs.ir/s/8140)
واکنش جمهوری اسلامی نسبت به آمریکا به عنوان دشمن اصلی و ناکام گذاشتن آن در دستیابی به اهداف خود در منطقه، تنها واکنش در برابر آمریکا نبوده و واکنش در برابر همه نظام سلطه و همپیمانان آن است.
روند جایگزینی آمریکا به جای انگلستان در منطقه
جنگهای جهانی، گام مهم آمریکا در ورود به عرصه جهانی بود؛ بستری که بیشترین زمینه رقابت آمریکا را با دیگر قدرتها فراهم کرد. این رقابتها بعد از جنگ جهانی دوم در برابر شوروی و انگلیس نمایان شد؛ با اولی آشکار و دومی پنهان؛ رقابتهایی که در بسیاری از تحولات سیاسی ایران خود را نشان داده است، از جمله کودتای 28 مرداد.
جنگ جهانی دوم همه معادلات دنیا را به هم ریخت و رقابت برای حذف انگلیس از قدرت دست اول دنیا، در همان بحبوحه جنگ کلید خورد. این مسئلهای نبود که به یک نقطه از جهان محدود باشد، بلکه آمریکا سودای ورود به گستره بینالمللی با بیشترین توان را داشت. جنگهای جهانی بزرگترین کمک را به آن کردند. انگلیس اگرچه در تیم برنده جنگها (متفقین) قرار گرفت، اما بزرگترین شکستخورده آن بود. بریتانیای کبیر با سایهای که بر سر دنیا داشت بعد از جنگ جهانی دوم تمام داشتههای خود را از دست داد؛ درحالیکه آمریکا و شوروی کمونیستی به دو قطب دنیا تبدیل شدند و قدرت را بین خود تقسیم کردند. با وجود این، انگلیس هنوز برای ماندن در رقابت تقلا میکرد.
انگلیس در اوایل جنگ جهانی دوم هنوز قدرت داشت و زمانی که آلمان به شوروی حمله کرد و ایران با حمله متفقین به پل پیروزی جنگ جهانی تبدیل شد، لندن هنوز در مرکز تصمیمگیری بود؛ به همین دلیل رضاخان را آن گونه که میخواست برداشت و همانگونه که میخواست پسرش را جایگزین کرد. در شهریور 1320 وقتی شوروی و انگلیس به ایران حمله کردند تا متفقین برای شکست دول محور راه چارهای بیابند، انگلیس برای جابهجایی قدرت در ایران سه راه داشت: 1. تغییر سلطنت و جایگزینی جمهوری؛ 2. بازگرداندن قاجاریه از طریق محمدحسنمیرزا ولیعهد یا پسرش حمیدمیرزا؛ 3. جایگزینی پسر پهلوی به جای پدر. در چنین شرایطی آمریکا از حمله به ایران و همچنین جابهجایی قدرت استقبال کرد. بنابراین در اینجا کمتر رقابتی بین انگلیس و آمریکا دیده میشود.
رقابتها زمانی پررنگتر شد که چشمانداز پیروزی در بین متفقین روشنتر شد. بعد از جنگ نیز مشخص شد که دیگر انگلیس حتی شبیه زمان شهریور 1320 توان تصمیمگیری ندارد و آمریکا و شوروی هستند که قدرت اول دنیا لقب گرفتهاند. بنابراین در رقابت نیروهای خارجی برای خروج از ایران، اولین قدمهای جنگ سرد در مسئله آذربایجان به هم گره خورد و فصلی نوین در دنیا آغاز شد. درحالیکه قدرت اقتصادی در ایران هنوز در دست انگلیس بود، آمریکا بود که برای خروج نیروهای شوروی تلاش میکرد؛ به این معنا که برای ایران بعد از جنگ جهانی دوم و ضعیفتر شدن انگلیس برنامه دارد. مهمترین رگ اقتصادی نیز نفت بود.
ایران که قرنها به دنبال «استقلال» میگشت تا خود تصمیمگیر اموراتش باشد، در اواخر دهه پرتلاطم 1320 در آستانه اخراج انگلیس از مرکزیت تصمیمگیری نفت و ملی کردن این صنعت بود. انگلیس که تمام تلاش خود را انجام داد تا به هر شکل ممکن ایران به نتیجه لازم نرسد، از آمریکا خواست تا در این مسیر کمک کند. این شرایط بهانه لازم را دست واشنگتن داد تا جای پای خود را در صنعت نفت ایران بازتر کند و با حذف انگلیس قدرت سیاسی آن را زیر سایه خود بگیرد. آمریکا پیش از این و به گونهای دیگر با آرامکوی عربستان چنین کرده بود. با چنین سبکی از رقابت پنهان بود که واشنگتن در اواخر دهه 1950 بازارهای انگلیس را در منطقه از آن خود کرد. مهمتر از همه اینکه با نشست برتون وودز، ارز و اقتصاد بریتانیا را به طور کل از گرانیگاه اقتصاد جهان حذف کرد. شاید به همین دلیل و نگاه انتقامگونه است که اخیرا رئیس بانک مرکزی انگلیس خواهان جایگزینی ارزهای دیجیتالی به جای دلار شده است.
به هر جهت آمریکا مطلع بود که فرهنگ ایرانی به سمتی گرایش پیدا کرده که از منظر تاریخی خواهان استقلال است. همزمان شوروی نیز تمایل داشت به اینکه در رقابت دنیای لیبرال مراکز ژئوپلتیک را در اختیار بگیرد؛ حفظ استقلال ایران برای ایالات متحده آمریکا از اهمیت بسیار برخوردار است. با توجه به اینکه انگلیس در سراسر دنیا نفوذ و مستعمره داشت و شوروی نیز خواهان تزریق اندیشه کمونیستی خود به کشورها بود، آمریکا در رقابت با هر دو به استقلال کشورها از استعمار و نفوذ گذشته فکر میکرد؛ استقلالی که آنها را به آمریکا وفادار نگه دارد! بنابراین در نگاهی ضدکمونیستی چنین موضع میگیرد به دلیل موقعیت استراتژیکی و منابع عظیم نفتی، از دست رفتن ایران به معنای تهدید امنیت خاورمیانه، پاکستان و هند است. از سوی دیگر این مسئله به حیثیت ایالات متحده در کشورهای منطقه آسیب زده و اعتماد به نفس این کشورها را در مقابله با تهدیدهای کمونیسم کاهش میدهد.
البته این رویکردی نبود که انگلیس متوجه نباشد اما چارهای جز آن نداشت. سفیر بریتانیا در آمریکا در همین باره مینویسد: «آمریکاییها درصدد اشغال جایگاه ما در خاورمیانه هستند. نفوذ آنها در خاورمیانه بعد از جنگ جهانی دوم به شکل گستردهای افزایش پیدا کرده است. آنها به عنوان یک قدرت نیرومند و دائمی در عربستان حضور پیدا کرده و خواهان مسلط شدن بر ایران هستند»
در این شرایط تقریبا چهار پنجم نفت منطقه خلیج فارس در اختیار انگلستان و آمریکای تازه وارد بود. بنابراین میبایست انگلیس را دور میزد بهخصوص که نفت به پرقدرتترین انرژی و ابزار اقتصادی جهان تبدیل شده بود. از طرفی، انگلیس به قدری با مشکلات اقتصادی مواجه بود که برای مایحتاج خود دست به دامان آمریکا شده بود. در همان زمان آمریکاییها برای چگونگی نفوذ خود تلاش میکردند. این جمله مشاور نفتی وزارت خارجه آمریکا را بخوانید که حتی در دوره رزمآرا گفته شده: «جاذبه کمونیسم در خاورمیانه از یکسو به علت فقر عمومی مردم و از سوی دیگر ناشی از شهرت بدی است که قدرتهای غربی در این ناحیه به عنوان سردمداران استعمار و امپریالیسم دارند و اصولا انگلیسیها در ایران بهشدت مورد نفرت مردم هستند. برای تحکیم موقعیت نفتی غرب در خاورمیانه، باید به مردم این منطقه نشان دادکه عملیات نفتی غرب مستقیما به سودشان تمام میشود»( مصطفی علم، نفت، قدرت و اصول، ترجمه غلامحسین صالحیار، تهران: اطلاعات، 1371، ص 119)
این دو یعنی انگلیس و آمریکا از ابتدا یعنی زمانی که هنوز ترومن، رئیسجمهور آمریکا بود درباره شخصیت مصدق نیز اختلاف نظر داشتند؛ وقتی انگلیس مصدق را «در بهترین تعبیر، ناسیونالیستی عوامفریب و در بدترین تعبیر، طرفدار کمونیسم میپنداشت»( محمدعلیکاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران:نشر مرکز، 1373، ص 213)
اما از نگاه آمریکاییها مصدق بهترین گزینه در مقابل قدرتیابی کمونیسم در ایران بود. اگرچه در گامهای بعدی و با تغییر رئیسجمهور آمریکا، نگاه آنها نسبت به نخستوزیر ایران تغییر کرد. بهویژه که آمریکا نیز متوجه شده بود که در رقابت با انگلیس نمیتواند با ملی شدن صنعت نفت، ورود و نفوذی در آن داشته باشد؛ بنابراین راه دیگری را انتخاب کرد که به کودتا انجامید.
البته رقابت بر سر نفت ایران و تمایلات آمریکا به جنگ جهانی دوم و تحولات بعد از آن بازنمیگردد. ریشه تمایلات آمریکا برای نفوذ در ایران را باید در خصوصیت ژئوپلتیکی ایران دید که نفت نیز جزئی از آن است. قبل از جنگ جهانی اول و همچنین در طول آن «سه عامل باعث گردید که … مسئله نفت در کانون روابط ایران و آمریکا قرار بگیرد. این عوامل عبارت بودند از: 1. خروج روسیه از شمال ایران که امکان اکتشاف نفت در پنج استان شمالی ایران را برای کمپانیهای آمریکایی فراهم ساخت؛ 2. میزان استخراج نفت توسط کمپانی نفت ایران و انگلیس نشان داد که در ایران منافع غنی نفت وجود دارد. و بالاخره 3. ظهور کمپانیهای عظیم نفتی آمریکا با سرمایه زیاد و تمایل آنها به گسترش فعالیتهایشان در خاورمیانه»( آبراهام یسلسون، تاریخ روابط روابط سیاسی ایران و امریکا، ترجمه محمدباقر آرام، تهران، امیرکبیر، 1383، ص 225)
رقابتی که در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم و بهویژه در دوره ملی شدن صنعت نفت رخ داد، قبل از جنگ جهانی اول نیز وجود داشت. «بلافاصله بعد از پایان جنگ (اول) نیاز مبرم انگلستان به نفت، آن کشور را واداشت تا نسبت به کشف و کنترل نفتی سراسر جهان اقدام کند. از طرفی شرایط خاص ایالات متحده، این کشور را وادار به رقابت سختی با انگلیس کرد…. برخورد منافع انگلستان و آمریکا بر سر منابع نفتی، کشمکش جهانی بر سر این ماده (نفت) را که در 1298/1919 شروع شد، پیش آورد. احزاب دموکرات، جمهوریخواه و دولتمردان آمریکا تأکید کردند که مالکیتهای نفتی اتباع آمریکا در خارج باید گسترش یابد.(همان، ص 267)
عاملی که زمینههای رقابت با انگلیس را فراهم و در نهایت بعد از جنگ جهانی دوم بستر حذف انگلیس را از قدرت های برتر و تصمیمگیر جهان مهیا کرد. از آن تاریخ تاکنون انگلیس دنبالهرو آمریکا بوده، اگرچه به نظر مترصد فرصتی تاریخساز است.
(آمریکا چگونه جایگزین انگلیس در ایران شد؟مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران؛ www.iichs.ir/s/8140)
واکنش جمهوری اسلامی نسبت به آمریکا به عنوان دشمن اصلی و ناکام گذاشتن آن در دستیابی به اهداف خود در منطقه، تنها واکنش در برابر آمریکا نبوده و واکنش در برابر همه نظام سلطه و همپیمانان آن است.