جواب قسمت اول سوال:
جنگهای رده، مجموعه جنگهایی است که به دستور خلیفه اول در سالهای ۱۱ و ۱۲ هجری قمری انجام شد.
این جنگها علیه سه گروه شکل گرفت. گروه اول پیروان پیامبران دروغین بودند. دوم، قبائلی بودند که از پرداخت زکات خودداری میکردند و سوم، گروههایی که معتقد بودند زکات باید به اهل بیت پیامبر(ص) داده شود. خلیفه همه این گروهها را مرتد دانست و با آنان وارد جنگ شد.
این جنگها، بخشهای مختلف سرزمین اسلامی از مدینه تا یمن، بحرین و یمامه را در بر گرفت.
«الرِّدَّة» به معنای برگشت از دین[۱] و کافر شدن است.[۲] جنگهای رده، مجموعه جنگهایی است که به دستور خلیفه اول علیه مخالفان انجام شد.[۳] این جنگها در سال ۱۱ هجری قمری آغاز شد.[۴] و تا سال ۱۲ هجری قمری ادامه داشت.[۵] آشوبها پس از وفات پیامبر
محققان معتقدند پس از وفات پیامبر اسلام و واقعه سقیفه، مشکل اصلی مسلمانان حرکتی بود که به عنوان جریان ارتداد شناخته شده است.[۶]پس از وفات پیامبر، مخالفتها با حکومت مدینه به دلایل مختلف گسترش بسیار یافت. این مخالفتها در مدینه و اطراف آن، توسط منافقان و برخی قبائل بوجود آمد.[۷] در شهرها و مناطق دیگر نیز مخالفتهای گستردهای شکل گرفت.[۸]برخی محققان معاصر معتقدند ماجرای ردّه دو نتیجه مثبت برای ابوبکر داشت: نتیجه سیاسی آن تسهیل بحران حکومت بود و نتیجه نظامی آن تجربهای بود در جنگی با آن وسعت که منطقه حجاز تا آن روز به خود ندیده بود.[۹] گروههای مخالف
مورخان، مخالفان حکومت مدینه را در سه گروه تقسیم کردهاند: برخی از آنها از اسلام برگشته و پیرو پیامبران دروغین گردیدند. برخی دیگر به اسلام اعتقاد داشتند و احکام اسلامی را نیز انجام میدادند با این حال از پرداخت زکات خودداری کردند.[۱۰] برخی از مخالفان نیز مسلمانانی بودند که گرایشهای شیعی داشتند.[۱۱]خلیفه همه اینها را مرتد دانست و با همین ابزار با آنها برخورد کرد.[۱۲] مدعیان دروغین
در اواخر حیات پیامبر اسلام، برخی افراد از قبائل مختلف ادعای نبوت کردند.[۱۳] این ادعاها پس از وفات پیامبر جدیتر و گستردهتر گردید.[۱۴] بخشی از جنگهای رده در مقابل این افراد و پیروان آنها بود. از مهمترین مدعیان نبوت مسیلمه کذاب، أسود عنسی و طلیحة بن خویلد أسدی بود.[۱۵] مخالفان پرداخت زکات
مسئله پرداخت زکات برای برخی قبائل تازه مسلمان، مشکل جدی بود. برخی از آنان این مسئله را نوعی باجگیری از سوی مسلمانان میدانستند.[۱۶] همچنین افرادی نیز بودند که نماز میخواندند، زکات نیز میپرداختند اما از پرداخت آن به ابوبکر اباء داشتند.[۱۷]خلیفه همه این افراد را نیز مرتد دانست و دستور جنگ با آنان را داد.[۱۸]بنابر نقل مورخان، صحابه به خلیفه اعتراض کردند و معتقد بودند نباید با افرادی که به توحید اعتقاد دارند و نبوت پیامبر اسلام(ص) را پذیرفتهاند، جنگید و این خلاف دستور پیامبر(ص) است.[۱۹] برخی از صحابه به خلیفه پیشنهاد دادند، آنها را رها کند تا ایمان در قلوب آنان رسوخ کند و پس از آن از آنان زکات بگیرد.[۲۰]ابوبکر هرگونه مصالحه درباره زکات را رد کرد و آن را ملاک وفاداری قبائل به اسلام قرار داد. او تأکید کرد کسانی که زکات را پرداخت نکنند، باید مرتد شمرد و مانند کسانی که از دین برگشتهاند یا هرگز دین را نپذیرفتهاند، با آنان جنگید.[۲۱] گرایشهای شیعی
در میان قبائلی که مرتد شناخته شدند، کسانی بودند که ابوبکر را قبول نداشتند و تنها طالب حکومت اهل بیت پیامبر(ص) بودند.[۲۲]مالک بن نویره از افرادی بود که بر خلافت ابوبکر اعتراض کرد و درحالی که به اسلام اقرار داشت، به جرم ارتداد کشته شد.[۲۳]حارث بن معاویه، نماینده خلیفه را از میان قبیلهاش بیرون کرد و معتقد بود جانشینی پیامبر(ص)، برای اهل بیت ایشان(ع) است.[۲۴] فرماندهان و دامنه جنگ
ابوبکر یازده سپاه نظامی را برای سرکوب مخالفان تدارک دید. او برای هر سپاه فرماندهای مشخص کرد و آنها را به بخشهای مختلف سرزمین اسلامی فرستاد. مهمترین فرماندهان خالد بن ولید، عکرمه بن ابیجهل و خالد بن سعید بن عاص بودهاند.[۲۵]بنابر نقل منابع تاریخی، خالد بن ولید پیروزیهای نظامی بسیاری در این جنگها بدست آورد اما برخی کارهای او موجب اعتراض شدید صحابه از جمله عمر بن خطاب شد.[۲۶]مورخان، وسعت این جنگها را بسیار گسترده دانستهاند و از تعبیر «ارتداد عرب» استفاده کردهاند.[۲۷] این مخالفتها در بخشهای مختلف سرزمین اسلامی از مدینه تا یمن، بحرین و یمامه ادامه داشت و قبایل بزرگی را در برمیگرفت.[۲۸]به نقل از پایگاه ویکی شیعه
جواب قسمت دوم سوال:
جای هیچ شکی نیست که با رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم جامعه اسلامی وخاندان رسالت را با بحران عجیبی روبرو کرد و هر لحظه بیم آن میرفت که آتش جنگ داخلی میان مسلمانان بر سر موضوع خلافت و فرمانروایی شعلهور شود و سرانجام جامعه اسلامی به انحلال رود وقبایل عرب تازهمسلمان به عصر جاهلیت وبتپرستی بازگردند.
از دیگر سو خارج از قبائل مسلمان شبه جزیره عربستان و نیز خارج از مرزهای اسلامی بودند دشمنان متحدی که در صدد فرصت برای رخنه در جامعه نوپای اسلامی عصر نبوی بودند، لذا اختلاف بر سر مهمترین موضوع مسلمانان یعنی خلافت مسلمین، میتوانست این فرصت را به دشمنان اسلام فراهم کند. از این جهت امیرالمؤمنین(ع) سکوت را بر قیام ترجیح دادند و در این باره صبر پیشه کردند.
بر این اساس امام علی(ع) خود نیز به صبر خود در برابر انحراف خلافت اسلامى از مسیر اصلى خود به منظور حفظ اساس اسلام به مواردی اشاره کردند. از آن جمله در آغاز خلافت عثمان که رأى شورا به نفع عثمان تمام شد و قدرت به دست وى افتاد، امام رو به دیگر اعضاى شورا کرده و فرمود: «همانا مىدانید که سزاوارتر از دیگران به خلافت من هستم، سوگند به خدا! به آنچه انجام دادهاید گردن مى نهم، تا هنگامى که اوضاع مسلمین روبراه باشد، و از هم نپاشد و جز من به دیگرى ستم نشود و پاداش این گذشت و سکوت و فضیلت را از خدا انتظار دارم و از آن همه زر و زیورى که در پى آن حرکت مىکنید، پرهیز مىکنم؛ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَیْرِی وَوَ اللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِینَ وَلَمْ یَکُنْ فِیهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَیَّ خَاصَّةً الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِکَ وَفَضْلِهِ وَزُهْداً فِیمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَزِبْرِجِهِ».
حتی زمانی که پس از مرگ عثمان مردم با امام علی(ع) بیعت کردند، حضرت در سومین سخنرانی خویش در خطبهای معروف به «شقشقیّه» علت سکوت خویش را اینگونه تبیین فرمودند: «…من رداى خلافت را رها ساختم، و دامن خود را از آن درپیچیدم (و کنار رفتم)، در حالى که در این اندیشه فرو رفته بودم که آیا با دست تنها (بدون یاور) بپاخیزم (و حق خود و مردم را بگیرم) و یا در این محیط پر خفقان و ظلمتى که پدید آوردهاند، صبر کنم؟ محیطى که پیران را فرسوده، جوانان را پیر و مردان باایمان را تا واپسین دم زندگى به رنج وا مىدارد. (عاقبت) دیدم بردبارى و صبر، به عقل و خرد نزدیکتر است، لذا شکیبایى ورزیدم، ولى به کسى مىماندم که خار در چشم و استخوان در گلو دارد، با چشم خود مىدیدم میراثم را به غارت مىبرند.»
پی نوشت:
1. فراهیدی، کتاب العین، ۱۴۱۰ق، ج۸، ص۷.
2. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ۱۴۱۲ق، ص۳۴۹.
3. مقدسی، البدء و التاریخ، مکتبة الثقافة الدینیة، ج۵، ص۱۵۲.
4. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۴۲.
5. ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج۶، ص۳۴۲.
6. جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ج۲، ص۲۸.
7. واقدی، الردة، ۱۹۹۰م، ص۲۸.
8. جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ج۲، ص۲۸.
9. غلامی دهقی، جنگهای ارتداد و بحران جانشینی پس از پیامبر(ص)، ص۳۶.
10. واقدی، الردة، ۱۹۹۰م، ص۴۸.
11. غلامی دهقی، جنگهای ارتداد و بحران جانشینی پس از پیامبر(ص)، ص۳۴.
12. جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ج۲، ص۲۸.
13. جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ج۲، ص۲۹.
14. غلامی دهقی، جنگهای ارتداد و بحران جانشینی پس از پیامبر(ص)، ص۳۴.
15. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص۱۵۵۱.
16. جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ج۲، ص۲۸
17. ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج۶، ص۳۱۱.
18. جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ج۲، ص۲۸.
19. مقدسی، البدء و التاریخ، مکتبة الثقافة الدینیة، ج۵، ص۱۵۳.
20. ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج۶، ص۳۱۱.
21. مادلونگ، جانشینی حضرت محمد(ص)، ۱۳۷۷ش، ص۷۲.
22. جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ج۲، ص۳۲.
23. شوشتری، الصوارم المهرقة فی نقد الصواعق المحرقة، ۱۳۶۷ق، ص۸۲-۸۳.
24. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۱، ص۴۸.
25. مسکویه رازی، تجارب الأمم، ۱۳۷۹ش، ج۱، ص۲۸۰.
26. سمعانی، الأنساب، ۱۳۸۲ق، ج۳، ص۳۲۹.
27. ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۸ق، ج۷، ص۲۷۸.
28. واقدی، الردة، ۱۹۹۰م، ص۴۹.
جنگهای رده، مجموعه جنگهایی است که به دستور خلیفه اول در سالهای ۱۱ و ۱۲ هجری قمری انجام شد.
این جنگها علیه سه گروه شکل گرفت. گروه اول پیروان پیامبران دروغین بودند. دوم، قبائلی بودند که از پرداخت زکات خودداری میکردند و سوم، گروههایی که معتقد بودند زکات باید به اهل بیت پیامبر(ص) داده شود. خلیفه همه این گروهها را مرتد دانست و با آنان وارد جنگ شد.
این جنگها، بخشهای مختلف سرزمین اسلامی از مدینه تا یمن، بحرین و یمامه را در بر گرفت.
«الرِّدَّة» به معنای برگشت از دین[۱] و کافر شدن است.[۲] جنگهای رده، مجموعه جنگهایی است که به دستور خلیفه اول علیه مخالفان انجام شد.[۳] این جنگها در سال ۱۱ هجری قمری آغاز شد.[۴] و تا سال ۱۲ هجری قمری ادامه داشت.[۵] آشوبها پس از وفات پیامبر
محققان معتقدند پس از وفات پیامبر اسلام و واقعه سقیفه، مشکل اصلی مسلمانان حرکتی بود که به عنوان جریان ارتداد شناخته شده است.[۶]پس از وفات پیامبر، مخالفتها با حکومت مدینه به دلایل مختلف گسترش بسیار یافت. این مخالفتها در مدینه و اطراف آن، توسط منافقان و برخی قبائل بوجود آمد.[۷] در شهرها و مناطق دیگر نیز مخالفتهای گستردهای شکل گرفت.[۸]برخی محققان معاصر معتقدند ماجرای ردّه دو نتیجه مثبت برای ابوبکر داشت: نتیجه سیاسی آن تسهیل بحران حکومت بود و نتیجه نظامی آن تجربهای بود در جنگی با آن وسعت که منطقه حجاز تا آن روز به خود ندیده بود.[۹] گروههای مخالف
مورخان، مخالفان حکومت مدینه را در سه گروه تقسیم کردهاند: برخی از آنها از اسلام برگشته و پیرو پیامبران دروغین گردیدند. برخی دیگر به اسلام اعتقاد داشتند و احکام اسلامی را نیز انجام میدادند با این حال از پرداخت زکات خودداری کردند.[۱۰] برخی از مخالفان نیز مسلمانانی بودند که گرایشهای شیعی داشتند.[۱۱]خلیفه همه اینها را مرتد دانست و با همین ابزار با آنها برخورد کرد.[۱۲] مدعیان دروغین
در اواخر حیات پیامبر اسلام، برخی افراد از قبائل مختلف ادعای نبوت کردند.[۱۳] این ادعاها پس از وفات پیامبر جدیتر و گستردهتر گردید.[۱۴] بخشی از جنگهای رده در مقابل این افراد و پیروان آنها بود. از مهمترین مدعیان نبوت مسیلمه کذاب، أسود عنسی و طلیحة بن خویلد أسدی بود.[۱۵] مخالفان پرداخت زکات
مسئله پرداخت زکات برای برخی قبائل تازه مسلمان، مشکل جدی بود. برخی از آنان این مسئله را نوعی باجگیری از سوی مسلمانان میدانستند.[۱۶] همچنین افرادی نیز بودند که نماز میخواندند، زکات نیز میپرداختند اما از پرداخت آن به ابوبکر اباء داشتند.[۱۷]خلیفه همه این افراد را نیز مرتد دانست و دستور جنگ با آنان را داد.[۱۸]بنابر نقل مورخان، صحابه به خلیفه اعتراض کردند و معتقد بودند نباید با افرادی که به توحید اعتقاد دارند و نبوت پیامبر اسلام(ص) را پذیرفتهاند، جنگید و این خلاف دستور پیامبر(ص) است.[۱۹] برخی از صحابه به خلیفه پیشنهاد دادند، آنها را رها کند تا ایمان در قلوب آنان رسوخ کند و پس از آن از آنان زکات بگیرد.[۲۰]ابوبکر هرگونه مصالحه درباره زکات را رد کرد و آن را ملاک وفاداری قبائل به اسلام قرار داد. او تأکید کرد کسانی که زکات را پرداخت نکنند، باید مرتد شمرد و مانند کسانی که از دین برگشتهاند یا هرگز دین را نپذیرفتهاند، با آنان جنگید.[۲۱] گرایشهای شیعی
در میان قبائلی که مرتد شناخته شدند، کسانی بودند که ابوبکر را قبول نداشتند و تنها طالب حکومت اهل بیت پیامبر(ص) بودند.[۲۲]مالک بن نویره از افرادی بود که بر خلافت ابوبکر اعتراض کرد و درحالی که به اسلام اقرار داشت، به جرم ارتداد کشته شد.[۲۳]حارث بن معاویه، نماینده خلیفه را از میان قبیلهاش بیرون کرد و معتقد بود جانشینی پیامبر(ص)، برای اهل بیت ایشان(ع) است.[۲۴] فرماندهان و دامنه جنگ
ابوبکر یازده سپاه نظامی را برای سرکوب مخالفان تدارک دید. او برای هر سپاه فرماندهای مشخص کرد و آنها را به بخشهای مختلف سرزمین اسلامی فرستاد. مهمترین فرماندهان خالد بن ولید، عکرمه بن ابیجهل و خالد بن سعید بن عاص بودهاند.[۲۵]بنابر نقل منابع تاریخی، خالد بن ولید پیروزیهای نظامی بسیاری در این جنگها بدست آورد اما برخی کارهای او موجب اعتراض شدید صحابه از جمله عمر بن خطاب شد.[۲۶]مورخان، وسعت این جنگها را بسیار گسترده دانستهاند و از تعبیر «ارتداد عرب» استفاده کردهاند.[۲۷] این مخالفتها در بخشهای مختلف سرزمین اسلامی از مدینه تا یمن، بحرین و یمامه ادامه داشت و قبایل بزرگی را در برمیگرفت.[۲۸]به نقل از پایگاه ویکی شیعه
جواب قسمت دوم سوال:
جای هیچ شکی نیست که با رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم جامعه اسلامی وخاندان رسالت را با بحران عجیبی روبرو کرد و هر لحظه بیم آن میرفت که آتش جنگ داخلی میان مسلمانان بر سر موضوع خلافت و فرمانروایی شعلهور شود و سرانجام جامعه اسلامی به انحلال رود وقبایل عرب تازهمسلمان به عصر جاهلیت وبتپرستی بازگردند.
از دیگر سو خارج از قبائل مسلمان شبه جزیره عربستان و نیز خارج از مرزهای اسلامی بودند دشمنان متحدی که در صدد فرصت برای رخنه در جامعه نوپای اسلامی عصر نبوی بودند، لذا اختلاف بر سر مهمترین موضوع مسلمانان یعنی خلافت مسلمین، میتوانست این فرصت را به دشمنان اسلام فراهم کند. از این جهت امیرالمؤمنین(ع) سکوت را بر قیام ترجیح دادند و در این باره صبر پیشه کردند.
بر این اساس امام علی(ع) خود نیز به صبر خود در برابر انحراف خلافت اسلامى از مسیر اصلى خود به منظور حفظ اساس اسلام به مواردی اشاره کردند. از آن جمله در آغاز خلافت عثمان که رأى شورا به نفع عثمان تمام شد و قدرت به دست وى افتاد، امام رو به دیگر اعضاى شورا کرده و فرمود: «همانا مىدانید که سزاوارتر از دیگران به خلافت من هستم، سوگند به خدا! به آنچه انجام دادهاید گردن مى نهم، تا هنگامى که اوضاع مسلمین روبراه باشد، و از هم نپاشد و جز من به دیگرى ستم نشود و پاداش این گذشت و سکوت و فضیلت را از خدا انتظار دارم و از آن همه زر و زیورى که در پى آن حرکت مىکنید، پرهیز مىکنم؛ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَیْرِی وَوَ اللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِینَ وَلَمْ یَکُنْ فِیهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَیَّ خَاصَّةً الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِکَ وَفَضْلِهِ وَزُهْداً فِیمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَزِبْرِجِهِ».
حتی زمانی که پس از مرگ عثمان مردم با امام علی(ع) بیعت کردند، حضرت در سومین سخنرانی خویش در خطبهای معروف به «شقشقیّه» علت سکوت خویش را اینگونه تبیین فرمودند: «…من رداى خلافت را رها ساختم، و دامن خود را از آن درپیچیدم (و کنار رفتم)، در حالى که در این اندیشه فرو رفته بودم که آیا با دست تنها (بدون یاور) بپاخیزم (و حق خود و مردم را بگیرم) و یا در این محیط پر خفقان و ظلمتى که پدید آوردهاند، صبر کنم؟ محیطى که پیران را فرسوده، جوانان را پیر و مردان باایمان را تا واپسین دم زندگى به رنج وا مىدارد. (عاقبت) دیدم بردبارى و صبر، به عقل و خرد نزدیکتر است، لذا شکیبایى ورزیدم، ولى به کسى مىماندم که خار در چشم و استخوان در گلو دارد، با چشم خود مىدیدم میراثم را به غارت مىبرند.»
پی نوشت:
1. فراهیدی، کتاب العین، ۱۴۱۰ق، ج۸، ص۷.
2. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ۱۴۱۲ق، ص۳۴۹.
3. مقدسی، البدء و التاریخ، مکتبة الثقافة الدینیة، ج۵، ص۱۵۲.
4. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۴۲.
5. ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج۶، ص۳۴۲.
6. جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ج۲، ص۲۸.
7. واقدی، الردة، ۱۹۹۰م، ص۲۸.
8. جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ج۲، ص۲۸.
9. غلامی دهقی، جنگهای ارتداد و بحران جانشینی پس از پیامبر(ص)، ص۳۶.
10. واقدی، الردة، ۱۹۹۰م، ص۴۸.
11. غلامی دهقی، جنگهای ارتداد و بحران جانشینی پس از پیامبر(ص)، ص۳۴.
12. جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ج۲، ص۲۸.
13. جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ج۲، ص۲۹.
14. غلامی دهقی، جنگهای ارتداد و بحران جانشینی پس از پیامبر(ص)، ص۳۴.
15. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص۱۵۵۱.
16. جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ج۲، ص۲۸
17. ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج۶، ص۳۱۱.
18. جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ج۲، ص۲۸.
19. مقدسی، البدء و التاریخ، مکتبة الثقافة الدینیة، ج۵، ص۱۵۳.
20. ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج۶، ص۳۱۱.
21. مادلونگ، جانشینی حضرت محمد(ص)، ۱۳۷۷ش، ص۷۲.
22. جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ج۲، ص۳۲.
23. شوشتری، الصوارم المهرقة فی نقد الصواعق المحرقة، ۱۳۶۷ق، ص۸۲-۸۳.
24. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۱، ص۴۸.
25. مسکویه رازی، تجارب الأمم، ۱۳۷۹ش، ج۱، ص۲۸۰.
26. سمعانی، الأنساب، ۱۳۸۲ق، ج۳، ص۳۲۹.
27. ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۸ق، ج۷، ص۲۷۸.
28. واقدی، الردة، ۱۹۹۰م، ص۴۹.