از اموری که افرادی نظیر هیتلر، اسلام را به آن متهم نموده و کوشیدهاند دامن مسیحیت را از آن بپیرایند، مسئله جنگ و خشونت است. چندی پیش نیز این اتهام علاوه بر عوامل سیاسی ـ فرهنگی غرب از زبان پاپ ـ رهبر مسیحیان کاتولیک ـ نیز بر زبان رانده شد؛ اما این بار نه تنها طرفدار چندانی نداشت، که واکنشهایی را از سوی پیروان ادیان و مذاهب مختلف جهان برانگیخت. اکنون برآنیم با نگاهی چند جانبه، اما کوتاه این مسئله را وارسیم و نه تنها در مقام نظر، که در عمل نیز کارنامه اسلام و مسلمانان را با داعیهداران صلح و مدارا در ترازوی سنجش گذاریم. ـ درآمد مسئله جنگ و صلح، خشونت و مدارا، توسل به زور و منع از آن از مهمترین مباحث حقوقی و سیاسی در ادوار مختلف تاریخ بوده است. در رابطه با اینکه آیا هر یک از جنگ و صلح دارای ارزش ذاتی و مطلقند یا ضد ارزش؟ روایند یا ناروا؟ و یا هر دو اموری اقتضایی و تابع شرایطند دیدگاههای مختلفی وجود دارد.[1] انگاره اخیر که خردپذیرترین آنهاست سئوالاتی چند در پی میآورد. آیا جنگ و صلح دارای ارزشی برابرند؟ یا یکی اصل است و دیگری فرع؟ عوامل تجویز کننده هر یک کدام است؟ و… اینها از مسائل مهمی است که پاسخ به آنها، همچون دیگر آموزههای مربوط به حوزه مناسبات انسانی، ریشه در بنیادهای معرفتشناختی، هستیشناختی و انسانشناختی دارد. در مَثَل برخی از ایدئولوژیهای سیاسی مدرن چون فاشیسم،[2] ناسیونال سوسیالیسم،[3] و… بر اساس بنیادهایی چون دارونیسم اجتماعی،[4] میلیتاریسم،[5] نژادپرستی[6] و… اصل را بر جنگ و خشونت نهاده و صلح و همزیستی مسالمتآمیز را در شرایط محدود و اجتنابناپذیر توصیه میکنند.[7] اما در اسلام صلح و همزیستی مسالمتآمیز مسئلهای اصیل و ریشهدار است. این رهیافت، پیوندی ناگسستنی با طبیعت اسلام و نظریه عمومی و کلی آن درباره جهان و زندگی انسان دارد. اسلام دین همبستگی و وحدت و یگانگی بزرگ در سراسر جهان عظیم و پهناور است. آموزه توحید،[8] قرار داشتن همه هستی در گردونه تدبیر واحد و حکیمانه الهی، پیوند نسلی همه آدمیان به یک پدر و مادر و اشتراک خانوادگی همه انسانها،[9] حرکت جهان و انسان به سوی غایت واحد الهی،[10] وجود فطرت یگانة خداجو و کمالخواه در همه انسانها، استوارترین زیرساختهای نظری صلح و همبستگی جهانی است و این همه اموری است که دین مبین اسلام طلایهدار و پیشاهنگ آن است. بنابراین اگر منطقی بیندیشیم آموزههای اسلامی برآیندی جز دعوت به صلح جهانی و همزیستی مسالمتآمیز بر اساس توحید و عدالت و پارسایی ندارد. از اینرو میتوان گفت صلح در اسلام قاعدهای جاودان و پایدار است و جنگ حالتی استثنایی است که بر اثر برونرفت از همبستگی بزرگ پدید میآید و در واکنش به تجاوز و ستم یا فساد و هرج و مرج و به تباهی کشاندن انسانها لازم میشود. قرآن، منشور صلح جهانی چشمانداز کلی و راهبرد اساسی قرآن درباره صلح و همزیستی را میتوان در آیات زیر جستجو نمود: 1. قرآن مجید به صراحت جنگافروزی را مذمت و منشأ آن را فساد و تباهی میداند: «وَ اِذَا تَوَلَّی سَعَی فِی ٱلاَرْضِ لِیفْسِدَ فِیهَا وَ یهْلِک ٱلْحَرْثَ وَ ٱلْنَّسْلَ وَ ٱللَّهُ لَایحِبُّ ٱلْفَسَادْ؛[11] و چون حاکمیت یابد [با جنگ و خونریزی]، در راه فساد در زمین میکوشد و زراعتها و چهارپایان را نابود میسازد.» 2. قرآن خدا را فرونشاننده آتش جنگ میخواند: «کُلَّمَا اَوْقَدُواْ نَاراً لِّلْحَرْبِ اَطْفَأهَااللهُ وَ یسْعَوْنَ فِی ٱلْاَرْضِ فَسَاداً وَ ٱللهُ لَایحِبُّ ٱلْمُفْسِدِینْ؛[12] هرگاه آتش جنگ برافروزند خداوند آن را فرو مینشاند. آنان در زمین فساد میگسترند، اما خدا فسادگران را دوست نمیدارد.» 3. قرآن به صلح و زندگی مسالمتآمیز دعوت میکند: «یا اَیهَا ٱلَّذِینَ اَمَنوُاْ ٱدْخُلُواْ فِی ٱلْسِّلْمِ کافَّةً وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ ٱلْشَّیطَانِ اِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبِینْ؛[13] ای ایمان آوردگان! همگی در صلح و آشتی درآیید؛ و از گامهای شیطانی پیروی نکنید؛ که او دشمن آشکار شماست.» 4. قرآن اهل کتاب را به اصول مشترک که بزرگترین بنیاد و زیرساخت همزیستی مسالمتآمیز است فرامیخواند: «قُلْ یا اَهْلَ ٱلْکتَابِ تَعَالَواْ اِلَی کلِمَةٍ سَوَاءٍ بَینَنَا وَ بَینَکُمْ اَلَّا نَعْبُدَ اِلَّا ٱللَّهَ وَلاَ نُشْرِک بِهِ شَیئاً وَلاَ یتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً اَرْبَاباً مَنْ دُونِ ٱللَّه…؛[14] بگو ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که بین ما و شما یکسان است؛ که جز خداوند یکتا را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم؛ و کسی از ما، دیگری را ـجز خدای یگانهـ به پروردگاری نپذیرد.» 5. قرآن هر گونه تعدی، تجاوز و ستمگری را محکوم و از آن نهی مینماید: «وَلَا تَعْتَدُوا اِنَّ ٱللَّهَ لَایحِبُّ ٱلْمُعْتَدِینْ؛[15] تعدی و تجاوز نکنید، زیرا خداوند ستمپیشگان و تجاوزگران را دوست ندارد.» 6. قرآن هر گونه نابرابری نژادی، قومی و ذاتی انسانها را، که زمینه زیادهخواهی و تجاوزگری است، نفی نموده و تنها ملاک برتری را درستکاری و پاسداشت فضیلتهای اخلاقی و انسانی میداند: «یا اَیهَا ٱلْنَاسُ اِنَا خَلَقْنَاکم مِن ذَّکرٍ وَ اُنْثَی وَ جَعَلْنَاکمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُواْ اِّنَّ اَکرَمَکمْ عِنْدَاللَّهَ اَتْقَیکمْ اِنَّ ٱللهَ عَلِیمٌ خَبِیرْ؛[16] ای آدمیان! ما شما را از یک مرد و زن آفریده و تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (این امور ملاک امتیاز نیست)، همانا گرامیترین شما نزد پروردگار پارساترین شماست، به درستی که خداوند دانا و آگاه است.» 7. قرآن تأکید میکند که هرگاه گروهی از کفار واقعاً بیطرفی برگزیده و در پی مسالمت باشند، مسلمانان بر آنان سلطهای نداشته و حق جنگیدن با آنها را ندارند: «فَاِنِ ٱعْتَزَلُوکمْ فَلَمْ یقَاتِلُوکمْ وَ ٱلْقَوْا ٱِلَیکمُ ٱلسَّلَمَ فَمَا جَعَلَ ٱللََّهُ لَکمْ عَلَیهِمْ سَبِیلاْ؛[17] پس اگر از شما کنارهگیری کردند و با شما پیکار ننمودند، بلکه پیشنهاد صلح کردند، خداوند به شما اجازه نمیدهد که متعرض آنان شوید.» قرآن در جای دیگر، ضمن تأکید بر آمادگی دفاعی، به پیامبر(ص) دستور میدهد که اگر دشمنان به صلح گرایند از صلح و آشتی استقبال کند: «وَ اِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لهَاَ وَ تَوَکلْ عَلَیٱللهِ اِنَّهُ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلْعَلِیمْ؛[18] و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی؛ و بر خداوند توکل کن، که او شنوا و داناست.» 8. قرآن صلح و صفا و صمیمیت را برای بشر مایه خیر و نیکبختی میداند: «وَٱلْصُّلْحُ خَیرٌ…؛[19] صلح و آشتی بهتر است» از همینرو قرآن مجید در موارد متعددی به ایجاد صلح و امنیت، وفاق و دوستی و همزیستی مسالمتآمیز فرمان میدهد.[20] 9. رویکرد اساسی قرآن نیکرفتاری با همنوعان است هر چند از کفار باشند، مشروط بر آنکه آنان نیز به اصول همزیستی مسالمتآمیز پایبند و متعهد باشند: «لَا ینْهَاکمُ ٱللهُ عَنِ ٱلَّذِینَ لَمْ یقَاتِلُوکمْ فِیٱلدِّین وَ لَمْ یخْرِجُوکمْ مِنْ دِیارِکم اَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُواْ اِلَیهِمْ اِنَّ اللهَ یحِبُّ ٱلْمُقْسِطِینْ؛[21] خدا شما را از نیکیکردن و رعایت عدالت نسبت به کسانیکه در امر دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهی نمیکند؛ چرا که خداوند عدالتپیشگان را دوست دارد.» 10. قرآن هرگونه فشار و اجبار در پذیرش دین و دعوت اسلامی را مردود انگاشته و به صراحت اعلام میکند: «لاَ اِکرَاهَ فِیٱلْدّینْ قَدْ تَبَّینَ ٱلْرُّشْدُ مِنَ ٱلْغَی؛[22] هیچ اجباری در دین نیست؛ زیرا هدایت و رشد، از گمراهی روشن شده است.» از دیدگاه قرآن وظیفه پیامبر(ص) ابلاغ پیام روشن الهی است: «وَ مَا عَلَی ٱلرَّسُولِ إِلَّاٱلْبَلَاغُ ٱلْمُبِینْ؛[23] بر پیامبر نیست مگر رساندن آشکار.» در این راستا پیامبر(ص) هیچ سلطه و قدرت اجبار و اکراهی ندارد: «فَذَکرْ اِنََّماٰ اَنتَ مُذَکرٌ، لَسْتَ عَلَیهِمْ بِمُصَیطِرْ؛[24] پس تذکر ده که تو فقط تذکردهندهای، تو سلطهگر بر آنان نیستی که (بر ایمان) مجبورشان کنی.» از آنچه گذشت به خوبی روشن میشود که اولاً در چشمانداز قرآن صلح یک «قاعده» است، و جنگ «استثنا»؛ ثانیاً لشکرکشی و نبرد در راه تحمیل عقیده و اجبار در پذیرش دین در منطق قرآن مردود و بیاساس است. صلح در سنت پیامبر از دیگر اموری که در آشنایی با چشمانداز اسلامی پیرامون مسئله جنگ و صلح مفید و مؤثر میباشد آشنایی با خلق و خوی پیامبر(ص) و سیره رفتاری آن حضرت است. آنچه آشکارا در آینه تاریخ میتوان دید این است که سماحت و گذشت، حسن خلق و معاشرت نیکو از بارزترین ویژگیهای پیامبر برزگوار اسلام بوده است. قرآن مجید شیوه رفتاری آن حضرت را چنین توصیف میکند: «وَ إِنَّک لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمْ»؛[25] به راستی تو دارای اخلاقی عظیم و تحسینبرانگیز هستی؛ در رابطه با دلسوزی و مهربانی انتهاناپذیر حضرتش میفرماید: «لَقَدْ جَائَکمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسَکمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ مَا عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیکمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَئُوفٌ رَحِیمْ؛[26] به یقین برای شما پیامبری از خودتان آمد که در رنج افتادن شما برای او دشوار است. به جِدّ خواستار هدایت شماست و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان میباشد.» از دیدگاه قرآن یکی از رموز اساسی گسترش اسلام وگرایش سریع و شدید همگانی به سوی آیین خاتم همان اخلاق نیکو و رفتار کریمانه پیامبر(ص) بوده است: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ کنْتَ فَظّاً غَلیظَ ٱلْقَلْبِ لَانْفَضُّواْ مِنْ حَوْلِک… ؛[27] پس به برکت رحمت خداوند با آنان نرمخو و مهربان شدی و چنانچه تندخو و سختدل بودی هر آینه از گرد تو پراکنده میشدند». حضرتش در تمام عمر شریف خود هرگز به کسی دشنام نگفت، سخن بیهوده بر زبان نیاورد، آه دردمندان را میشنید، به فریاد اعتراضگران گوش فرا میداد، و هر اعتراضی را به نیکی پاسخ میفرمود، سخن کسی را قطع نمیکرد، فکر آزاد را سرکوب نمیکرد، اما خطای در اندیشه و کردار را با منطق استوار و بیانی شیرین و دلنشین روشن میساخت. بر روی زخمهای دلشکستگان مرهم مینهاد. رقیقالقلب بود و از رنج دیگران آزردهخاطر میگشت. او با دشمنان خویش نیز با سعهصدر و عطوفت برخورد مینمود. سنت رفتاری پیامبر عظیمالشان اسلام گواه بر این است که «حضرت رسول اکرم(ص) و پیروان آن حضرت، حتی یک جنگ تجاوزگرانه نداشتهاند، بلکه همة جنگهای پیامبر دفاعی محض و در پاسخ به تجاوزات و پیمانشکنیهای دشمنان دین بوده است»[28]. سید قطب مینویسد: «حضرت محمد(ص) هیچگاه نسبت به مردم راه ظلم را نمیپیمود، تنها خواستهاش از مردم این بود که گفتارش را بشنوند، که اگر دلهایشان نرم و متمایل به خدا گردید، ایمان بیاورند. و چنانچه دلهایشان را قساوت فرا گرفت و گمراهی بر آن چیره گردید، کارشان موکول به خدا باشد. اما مردم آن طوریکه محمد(ص) با آنها سازش میکرد، با وی سازش نداشتند و راه دعوت صلحجویانهاش را باز و آزاد نمیگذاشتند، و آزادی پیروانش را محترم نمیشمرند؛ به آنها اذیتها میکردند و آنها را از خانه و وطنشان بیرون مینمودند و هر کسی که آنها را مییافت، به قتل میرساندند. بدون داشتن هیچگونه منطق قانعکنندهای مانع دعوت و تبلیغ آنها میشدند و نمیگذاشتند منطق آنها به گوش همگان برسد. در این وقت بود که اسلام توسل به قوه قهریه را برای دفاع از مبدأ اساسی پیشرفتش، که عبارت از آزادی دعوت و عقیده است، جایز شمرد».[29] پیامبر با هر کس که به او پیشنهاد صلح میداد، پیمان صلح برقرار میکرد و هر کس با او پیمانی میبست با او نمیجنگید، مگر آنکه آنان عهدشان را میشکستند، و علیه مسلمین به نبرد پرداخته و یا با دشمنان حربی مسلمین همکاری میکردند. از این قبیل است جنگ با یهود بنیقریظه که با حضرت پیمان بستند، ولی دیری نپایید که عهد خود را شکسته و با احزاب مختلف، در جنگ «خندق» علیه مسلمین وارد کارزار شدند. شیخ جواد بلاغی مینویسد: «قاعده اولیه نزد رسول خدا(ص) صلح بوده است، هرگاه که کفار متمایل به صلح و مسالمت و زندگی طبیعی بودند با آنان از در صلح و مسالمت در میآمد؛ حتی اگر میدانست که در صورت جنگ با آنان پیروز و غالب است.»[30] بر خلاف تبلیغات سوء دشمنان، رشد و بالندگی اسلام بیش از هر چیز در گرو اخلاق فاضله و روش بشر دوستانه پیامبر بوده است، تا آنجا که گفتهاند: «شمار کسانی که پس از صلح حدیبیه به اسلام گرویدهاند، بیش از همه کسانی است که ظرف بیست سال پیش از آن مسلمان شده بودند».[31] در سیره پیامبر هیچگاه عنف و اجبار در پذیرش دین مشاهده نگردیده است؛ حتی آن حضرت پیشنهاد برخی از انصار مسلمان در مورد الزام فرزندانشان برای پذیرش اسلام را رد کرده و در این باره به آیه «لاَ اِکرَاهَ فِی ٱلْدّینْ قَدْ تَبَّینَ ٱلْرُّشْدُ مِنَ ٱلْغَی»[32] استناد میکردند.[33] گاندی رهبر استقلال هند مینویسد: «عنف و اجبار در دین اسلام وجود ندارد. حیات شخصی پیامبر اسلام، به نوبه خود، نشانه و سرمشق بارزی برای رد فلسفه عنف و اجبار، در امر مذهب میباشد».[34] جالب است دانسته شود «طبق مدارک معتبر تاریخی مجموع کشتهشدگان همة جنگهای صدر اسلام حدود یکهزار و چند نفر از مجموع مسلمانان و کفار بوده است».[35] پروفسور حمیدالله مینویسد: «محمد(ص) بر بیش از یک میلیون میل مربع حکومت میکرد. این مساحت، معادل تمام خاک اروپا منهای روسیه بود و به طور قطع در آن روزها این محوطه مسکن میلیونها جمعیت بود. در ضمن تسخیر این منطقه وسیع، یکصد و پنجاه نفر از افراد مخالف در میدانهای جنگ از بین رفته بودند و تلفات مسلمین، رویهمرفته برای مدت ده سال در هر ماه یک نفر شهید بود. این اندازه احترام به خون بشر در داستانهای بشری، امری است بینظیر…»[36] خشونت در عهدین اکنون جا دارد نیمنگاهی به عهد عتیق و جدید انداخته و به مقایسه آموزههای آن با تعالیم اسلام بپردازیم. در عهد عتیق که کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان است پیرامون نبرد با مشرکان آمده است: «اگر درباره یکی از شهرهایی که یهوه خدایت به تو به جهت سکونت میدهد، خبر یابی که بعضی پسران بلیطال از میان تو بیرون رفته ساکنان شهر خود را منحرف ساخته؛ گفتهاند: برویم و خدایان غیر را که نشناختهاید عبادت نماییم، آنگاه تفحص و تجسس نموده نیک استفسار نماید و اینک اگر این امر صحیح و یقین باشد که این رِجاسَت در میان تو معمول شده است البته ساکنان آن شهر را بدم شمشیر بِکُش و آن را با هر چه در آن است و بهایمش را بدم شمشیر هلاکنما و همه غنیمت آن را در میان کوچهاش جمع کن و شهر را با تمامی غنیمتش برای یهوه خدایت به آتش بالکل بسوزان و آن تا به ابد تلی خواهد بود و بار دیگر بنا نخواهد شد و از چیزهای حرام شده چیزی به دستت نچسبد تا خداوند از شدت خشم خود برگشته بر تو رحمت و رأفت بنماید.»[37] در سفر تثنیه نیز آمده است: «یهوه خدای ما عوج ملک باشان را نیز و تمامی قومش را به دست ما تسلیم نمود. او را به حدی شکست دادیم که احدی از برای وی باقی نماند… و آنها را بالکل هلاک کردیم چنانکه با سیحون ملک حشبون کرده بودیم. هر شهر را با مردان و زنان و اطفال هلاک ساختیم و تمام بهایم و غنیمت شهرها را برای خود به غارت بردیم…»[38] نیز آمده است: «البته ساکنان آن شهر را به دم شمشیر بکش و آن را با هر چه در آن است و بهایمش را به دم شمشیر هلاک نما … و شهر را با تمامی غنیمتش برای یهوه خدایت به آتش بالکل بسوزان»[39]. بیتردید هرگز نمیتوان ردپای چنین آموزههایی را در اسلام یافت. در عهد جدید (انجیل) نیز که کتاب خاص مسیحیان است از زبان حضرت عیسی(ع) آمده است: «گمان مبرید که آمدهام صلح و آرامش را بر زمین برقرار سازم. نه، من آمدهام تا شمشیر را برقرار نمایم. من آمدهام تا پسر را از پدر جدا کنم، دختر را از مادر، و عروس را از مادر شوهر، بطوری که دشمنان هر کس، اهل خانه خود او خواهند بود.»[40] مدارا و سیره مسلمین روش پیامبر اسلام(ص) تا حد زیادی توسط مسلمانان پس از آن حضرت مورد توجه بوده است. سماحت و بزرگواری مسلمانان از چنان وضوحی برخوردار است که اندیشمندان غربی را به اعتراف و تحسین وا داشته. سه نکته اساسی در سیره مسلمین حایز اهمیت است: 1. نبرد و فتوحات مسلمانان در زمان خلفای راشدین نوعاً رهاییبخش و همراه با خواست و همکاری مردم سرزمینهای فتح شده بوده است؛[41] ادوارد براون در اینباره مینویسد: «رفتار ستمگرانه موبدان نسبت به پیروان سایر مذاهب و ادیان سبب شد که درباره آیین زرتشت و پادشاهانی که از مظالم موبدان حمایت میکردند حسبغض و کینه شدید در دل بسیاری از اتباع ایران برانگیخته شود و استیلای عرب به منزله نجات و رهایی ایران از چنگال ظلم تلقی گردد».[42] دکتر صاحبالزمانی نیز آورده است: «تودههای مردم نه تنها در خود در برابر جهانبینی و ایدئولوثوی ضد تبعیض طبقاتی اسلام مقاومتی احساس نمیکردند، بلکه درست در آرمان آن همان چیزی را مییافتند که قرنها به بهای آه و اشک و خون خریدار و جاننثار و مشتاق آن بودند و عطش آن را از قرنها در خود احساس میکردند…»[43] 2. مسلمانان هیچگاه به زور دعوت به اسلام نکرده و همواره اصل آزادی مذهبی را سرلوحه برنامههای خود قرار دادهاند. «آرنولد»[44] در این باره مینویسد: «از این نمونههاییکه تاکنون ذکر کردیم که همه از گذشت و سهلگیری مسلمانهایی که در قرن اول هجری بر عربهای مسیحی پیروز شده و تسلط داشتند، حکایت میکرد و همچنان در نسلهای بعدی جریان داشته است، میتوانیم به طور قطع و اخلاص این معنی را ادعا کنیم: این قبایل مسیحی که در مقابل اسلام گردن نهاده و معتقد به آن شدهاند، این کار را از روی اختیار و اراده آزاد انجام دادهاند، هیچگونه جبر و اکراهی در میان نبوده است و عربهای مسیحی مذهب که هماکنون در میان مسلمین زندگی میکنند، شاهد این تسامح و سهلگیری هستند».[45] وی در جایی دیگر مینویسد: «از پیوندهای دوستی که همواره میان عربهای مسلمان و مسیحی برقرار بوده و هست، ممکن است قضاوت کنیم که زور و نیرو، هیچگاه در گرویدن مردم به اسلام مؤثر نبوده است. محمد(ص) شخصاً پیمانهایی با بعضی از قبایل مسیحی بست و به عهده گرفت که از آنها حمایت کند، و به آنها در اقامه شعائر دینی آزادی بخشید، حتی حقوق و احترامی را که رجال کلیساها داشتهاند محترم شمرد. و همچنین، پیمانهایی نظیر این، بین پیروان و جانشینان پیغمبر(ص) با بعضی از هموطنانشان که طبق آیین قدیمی خود بت میپرستیدند، موجود بوده است».[46] و این در حالی است که مسیحیان پس از پیروزی بر اندلس مسلمانان را به پذیرش مسیحیت و در صورت مخالفت به مرگ تهدید کردند.[47] ولتر میگوید: «دین اسلام وجود خود را به فتوت و جوانمردیهای بنیانگذارش مدیون است، در صورتی که مسیحیان با کمک شمشیر و تل آتش آیین خود را به دیگران تحمیل میکنند. پروردگارا کاش تمام ملتهای اروپا، روش ترکان مسلمان را سرمشق قرار میدادند».[48] جان دیون پورت بر آن است که جنگ برای تحمیل عقیده فقط در مسیحیت وجود داشته است و توسط مسلمانان هیچگاه یک قطره خون به این دلیل ریخته نشده است.[49] 3. مسلمانان هیچگاه اصل همزیستی مسالمتآمیز و رعایت اصول انسانی و احترام به دیگران را فرو ننهادند، در حالی که غیرمسلمانان با آنان بر خلاف این روش عمل مینمودند. روبرتسون مینویسد: «هنگامیکه مسلمانان (در زمان خلیفه دوم) بیتالمقدس را فتح کردند هیچگونه آزاری به مسیحیان نرساندند؛ ولی بر عکس هنگامیکه نصارا این شهر را گرفتند با کمال بیرحمی مسلمانان را قتلعام کردند. و یهود نیز وقتی به آنجا آمدند، بیباکانه همه را سوزاندند». همو میگوید: «باید اقرار کنم که این سازش و احترام متقابل به ادیان را که نشانه رحم و مروت انسانی است، ملتهای مسیحی مذهب از مسلمانان یاد گرفتهاند».[50] چه نیکوست بدانیم که پاسخ غرب در برابر نرمخویی و بردباری مسلمانان جز کشتار بیرحمانه نبوده است. در تاریخ معاصر میخوانیم: «… با وجود ارفاق و تساهلی که مسلمین در اسپانیا و بعضی از ممالک مفتوحه روا میداشتند، پس از چند قرن، در اثر عناد و تعصب کشیشها و تحریک افکار ملی و نژادی، جنجال و مخالفت شدیدی علیه مسلمین در اسپانیا به وقوع پیوست و پیشوایان دین، به قتل پیر و جوان و مرد و زن مسلمان فتوا دادند، تا اینکه فیلیپ دوم به فرمان پاپ، به وضعی ناهنجار فرمان اخراج مسلمین را از سرزمین اسپانیا صادر نمود. لیکن قبل از آنکه مسلمین موفق به فرار شوند سه چهارم آنها به حکم کلیسا در خاک و خون غلطیدند و کسانیکه جان خود را با هول و هراس از خطر مرگ نجات دادند بعدها به دستور محکمه تفتیش عقاید جملگی محکوم به اعدام شدند. بعد از فیلیپ در دوران زمامداری فردیناند شارل پنجم مسلمین در فشار و محدودیت فراوان زیست میکردند. در طول این مدت قریب سه میلیون مسلمان از دم تیغ تعصب و جاهلیت گذشتند…»[51] آلبرماله درباره آدمکشیهای صلیبیان مینویسد: «عموم روایات بر قتل عام شهادت میدهد، تقریباً ده هزار مسلمان در معبد قتل عام شدند و هر کس در آنجا راه میرفت تا بند پایش را خون میگرفت… هیچکس جان به در نبرد و حتی زن و اطفال خردسال را هم معاف ننمودند.»[52] یوسف اشباح، مورخ آلمانی در کتاب «تاریخ اندلس» آورده است: «قشون مسیحیان سیلآسا به شهرها و دهات سرازیر میشدند و آنها را آتشزده، ویران مینمودند و به هر کجا میرسیدند با آتش و شمشیر به جان مردم میافتادند و مساجد مسلمین را مورد هتک حرمت قرار داده و صلیبها را بر فراز منارهها نصب میکردند.»[53] مدارا و خشونت در عصر حاضر در عصر حاضر در میان پیروان ادیان بزرگ جهان مسلمانان بردبارترین آنان در برخورد با صاحبان دیگر ادیان میباشند، در حالیکه بزرگترین جنایات تاریخی از سوی سردمداران شعار صلح و امنیت و دموکراسی نسبت به مسلمانان انجام میپذیرد. نمونههای این مسئله در بوسنی و هرزگوین، فلسطین اشغالی، عراق، افغانستان و… مشاهده شده و میشود. دکتر سید حسین نصر در اینباره مینویسد: «… یهودیان، مسیحیان و مسلمانان در صلح و صفا و تسامحی چشمگیر در اسپانیای زمان حاکمیت مسلمانان در کنار هم زیستهاند… حتی همین امروز میلیونها مسیحی و نیز شمار کمی از یهودیان، زرتشتیان، بودائیان و هندوان، در گسترهای از مغرب تا مالزی تحت حاکمیت مسلمانان مشغول گذراندن زندگیاند. نه تنها بر آنها در مقام انسان، تسامح و مدارا روا داشته شده، بلکه بسیاریشان در کشورهای خود ثروتمندترین گروهها به شمار میآیند، مانند قبطیان در مصر یا بوداییان چینی در مالزی. این گروهها هرگز مشمول «تصفیه قومی» نشدهاند. در حالیکه، گذشته از جنایات دهشتناک آلمان نازی، مسلمانان و یهودیان در اسپانیای پس از 1942 یا تاتارها در روسیه تزاری و همین امروز نیز مسلمانان در بوسنی مورد تصفیه قومی قرار گرفتهاند».[54] همو میگوید: «عده زیادی درباره جهان اسلام چنان سخن میگویند تو گویی این جهان اسلام است که ناو خود را در خلیج مکزیک و به قصد تهدید آمریکا مستقر کرده است. حال آنکه این ناو آمریکاست که بر خلیجفارس و عمده منابع اقتصادی قاطبه ملل مسلمان در آن منطقه تسلط دارد».[55] نگرش اسلامی و حقوق بینالملل چنانکه گذشت راهبرد اساسی اسلام حفظ صلح و امنیت و منع توسل به زور، مگر در شرایط ضروری است. این مسئله در منشور ملل متحد با سرلوحه قراردادن «حفظ صلح و امنیت بینالمللی»[56] مورد توجه قرار گرفته و سپس اعلام میدارد: «کلیه اعضا، اختلافات بینالمللی خود را به وسایل مسالمتآمیز، به طریقی که صلح و امنیت بینالمللی و عدالت به خطر نیفتد، حل خواهند کرد.»[57] بنابراین اصل اولیه «خودداری از توسل به جنگ و فشار» مشترک در اسلام و حقوق بینالملل معاصر است؛ لیکن چند نکته در این باب در خور توجه است: 1) پیشینه این اصل در اسلام به 15 قرن قبل یعنی آغاز ظهور اسلام بر میگردد و از این جهت اسلام قرنها از حقوق بینالملل معاصر پیشی گرفته است. مارسل بوآزار محقق انستیتوی تحقیقات عالی بینالمللی در ژنو با تمجید از دیدگاههای جهانی اسلام و امتیازات خاص آن، مینویسد: «… اسلام در صدد ساختن جهانی است که همه مردم، حتی آنان که به دین سابق خویش وفادار ماندهاند، با تفاهم و همکاری و برادری و برابری کامل زندگی کنند…»[58] او فراتر رفته و مینویسد: «باید اذعان کنیم که پیغمبر اسلام، بنیانگذار حقوق بینالملل بوده است».[59] و در جای دیگر با اسوه خواندن پارهای از آموزههای حقوق بینالملل در اسلام میگوید: «این حقیقتی است بدیهی که حقوقدانان مسلمان ده قرن پیش از ژان ژاک روسو به دست دادهاند.»[60] 2) موارد استثنای اصل فوق در اسلام و حقوق بینالملل معاصر، تا حد زیادی بر هم منطبق است، هر چند تا حدودی نیز اختلاف وجود دارد، لیکن به نظر میرسد که جهتگیری حقوق بینالملل معاصر به سمت حقوق بینالملل اسلام میباشد. پیدایش دکترینهای مداخله بشردوستانه[61] و مشروعیت جنگ به منظور کسب آزادی ملی (مبارزه مشروع یا نهضتهای آزادیبخش ملی)[62] شاهد بر این مدعاست.[63] 3) آنچه در منشور ملل متحد آمده صرفاً نگاشتههایی نقش بر کاغذ است و پیشقراولان آن اولین ناقضان آن هستند. در حالیکه اصول عالیه اسلام توسط پیشوای آن یعنی پیامبر(ص) و جانشینان او به خوبی رعایت گردیده و مسلمانان نیز در طول تاریخ پایبندی نسبتاً خوبی به آنها نشان دادهاند، این مسئله چنانکه گذشت توسط برخی از اندیشمندان منصف غربی مورد اعتراف و ستایش قرار گرفته است. ادامه دارد… سوتیترها به خوبی روشن میشود که اولاً در چشمانداز قرآن صلح یک «قاعده» است، و جنگ «استثنا»؛ ثانیاً لشکرکشی و نبرد در راه تحمیل عقیده و اجبار در پذیرش دین در منطق قرآن مردود و بیاساس است. گاندی رهبر استقلال هند مینویسد: «عنف و اجبار در دین اسلام وجود ندارد. حیات شخصی پیامبر اسلام، به نوبه خود، نشانه و سرمشق بارزی برای رد فلسفه عنف و اجبار، در امر مذهب میباشد». پروفسور حمیدالله مینویسد: «محمد(ص) بر بیش از یک میلیون میل مربع حکومت میکرد. این مساحت، معادل تمام خاک اروپا منهای روسیه بود و به طور قطع در آن روزها این محوطه مسکن میلیونها جمعیت بود. در ضمن تسخیر این منطقه وسیع، یکصد و پنجاه نفر از افراد مخالف در میدانهای جنگ از بین رفته بودند و تلفات مسلمین، رویهمرفته برای مدت ده سال در هر ماه یک نفر شهید بود. این اندازه احترام به خون بشر در داستانهای بشری، امری است بینظیر…» ولتر میگوید: «دین اسلام وجود خود را به فتوت و جوانمردیهای بنیانگذارش مدیون است، در صورتی که مسیحیان با کمک شمشیر و تل آتش آیین خود را به دیگران تحمیل میکنند. پروردگارا کاش تمام ملتهای اروپا، روش ترکان مسلمان را سرمشق قرار میدادند». روبرتسون مینویسد: «هنگامیکه مسلمانان (در زمان خلیفه دوم) بیتالمقدس را فتح کردند هیچگونه آزاری به مسیحیان نرساندند؛ ولی بر عکس هنگامیکه نصارا این شهر را گرفتند با کمال بیرحمی مسلمانان را قتلعام کردند. و یهود نیز وقتی به آنجا آمدند، بیباکانه همه را سوزاندند». در عصر حاضر در میان پیروان ادیان بزرگ جهان مسلمانان بردبارترین آنان در برخورد با صاحبان دیگر ادیان میباشند، در حالیکه بزرگترین جنایات تاریخی از سوی سردمداران شعار صلح و امنیت و دموکراسی نسبت به مسلمانان انجام میپذیرد. نمونههای این مسئله در بوسنی و هرزگوین، فلسطین اشغالی، عراق، افغانستان و… مشاهده شده و میشود. پینوشتها: [1] ـ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: حمید رضا شاکرین، خشونت، کانون اندیشه جوان. [2] ـ Fascism. [3] ـ National Socialism. [4] ـ Social Darvinism. [5] ـ Milijhrism. [6] ـ Racism. [7] ـ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: الف) حمیدرضا شاکرین، سوسیالیسم، فصلنامه اندیشه سبز، شماره چهارم، پاییز 1383. ب) همو، فاشیسم، همان، شماره پنجم و ششم. [8] ـ «وَإِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ»؛ بقره/ 163. [9] ـ «إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا»؛ حجرات/ 13. [10] ـ «الَّذِینَ یظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُو رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَیهِ رَاجِعُونَ، بقره/46؛ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ»؛ بقره، 156. [11] ـ بقره/ 205 و 208. [12] ـ مائده/ 64. [13] ـ بقره/208. [14] ـ ٱلعمران/ 63. [15] ـ بقره/ 190و مائده/ 87 و مشابه آن اعراف/ 55. [16] ـ حجرات/ 13. [17] ـ نساء/ 90. [18] ـ انفال/ 60 نیز بنگرید بقره / 192و193. [19] ـ نساء/128، این آیه اگر چه در مورد روابط خانوادگی است اما قابل تعمیم به همه حوزههای روابط انسانی و اجتماعی است. [20] ـ انفال/1، حجرات/ 9و10و… . [21] ـ ممتحنه/ 8. [22] ـ بقره/ 256. [23] ـ نور/ 54، عنکبوت/ 18، نیز بنگرید: آلعمران/ 20 ، مائده/ 92 و99، رعد/ 40، نحل/ 35و82، یس/ 17، شوری/ 48، تغابن/ 12. [24] ـ غاشیه/ 21و22. [25] ـ قلم/ 4. [26] ـ توبه/128. [27] ـ آلعمران/ 159 [28] ـ محمصانی صبحی، القانون و العلاقات الدولیه فی الاسلام، ص177، بیروت؛ دارالعلم، 1392. [29] ـ قطب، سید، زیر بنای صلح جهانی، ترجمه خسروشاهی و قربانی، ص57، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول، 1355. [30] ـ الرکابی، الجهاد فی الاسلام ص43-44؛ دمشق، بیروت: حسینی، سید ابراهیم، منع توسل به زور، ص97. [31] ـ نجفی، محمد حسین؛ نکتههایی از فقه روابط بینالملل، مجله فقه (کاوشی نو در فقه اسلامی) ص8، قم: دفتر تبلیغات اسلامیحوزه علمیه قم، شماره10، سال3، زمستان1357. ق: همان ص86 [32] بقره/ 256. [33] ـ جهت آگاهی بیشتر نگا: مطهری، مرتضی، جهاد، ص20-22، قم، صدرا، چاپ ششم،1374. [34] ـ نیکبین، نصرالله، اسلام از دیدگاه دانشمندان غرب، ص55، درود، فارسیست، بیتا؛ به نقل از اسلام شناسی غرب، ص36. [35] ـ نگا: الطبقات، ج2، بحارالانوارج20، تاریخ طبری ج3، مودودی ابوالاعلی، برنامه انقلاب اسلامی، ترجمه غلامرضا سعیدی ص43، چاپ دوم. [36] ـ حمیدالله، محمد، رسولاکرم در میدان جنگ، ترجمه غلامرضا سعیدی، ص 15-20. [37] ـ لاویان/ باب 24 آیه 16. [38] ـ تورات، سفر تثنیه، باب سوم، آیه4-7. [39] ـ همان، باب سیزدهم، آیه13-17. [40] ـ انجیل تفسیری، متی باب دهم، آیات 34-36. [41] ـ جهت آگاهی بیشتر نگا: مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، ج1، ص77-107. [42] ـ براون، ادوارد، تاریخ ادبیات ایران، ج1، ص299. [43] ـ صاحبالزمانی، ناصرالدین، دیباچهای بر رهبری، ص255، ق: مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران. [44]ـ T.W.Arnold [45] ـ آرنولد، سر ت.و. الدعوه الی الاسلام، ترجمه: دکتر حسن ابراهیم حسن و دیگران، ص51. [46] ـ همان، ص48. [47] ـ جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ج 4، ص 282. [48] ـ خسروشاهی، فلسفه حقوق، ص117. ق: حسینی، سید ابراهیم، منع توسل به زور، ص115 [49] ـ جان دیون پورت، عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، ص 206. [50] ـ گوستاولوبون، تاریخ تمدن اسلام و غرب، ترجمه: سیدهاشم حسینی، ص142-147 (به نقل از:علی ربانی گلپایگانی، تحلیل و نقد پلورالیسمدینی، ص57) [51] ـ راوندی، مرتضی، تاریخ تحولات اجتماعی، ج2، نیز: عنان، محمد عبدالله، نهایه الاندلس، ص260-292، طبع قاهره. ق: قطب، سید، زیربنای صلح جهانی،ص17. [52] ـ آلبرماله و ژول ایزاک، تاریخ عمومی (تاریخ قرون وسطی)، ج 2 ، ص257. [53] ـ اسلام و همزیستی مسالمت آمیز، ص 77، ق: علی حجتی کرمانی، اسلام آیین زندگی، ص 191. [54]- Nasr ,Sayyed Hossein,Metaphysical Roots of Tolerance and Intolerance, An Islamic Interpretation” From Philosophy of Religion and the Question of Intolerance. ترجمه هومن پناهنده، دو ماهنامه کیان، ش45،صص38-46 [55] ـ همان. [56] ـ بند1و2 ماده1. [57] ـ بند3 ماده2. [58] ـ بوازار، مارسل، اسلام و حقوق بشر، ترجمه محسن مؤیدی، ص 105؛ دانشپژوه مصطفی و خسروشاهی، قدرت الله، فلسفه حقوق، ص119. [59] ـ بوازار، مارسل، اسلام در جهان امروز، ترجمه د. م. ی. ص 270. [60] ـ همان، ترجمه مسعود محمدی، ص 107. [61] ـ Humanitarian Interventions. [62] ـ National Liberation Movements. [63] ـ جهت آگاهی بیشتر نگا: حسینی، سیدابراهیم، اصل منع توسل به زور و موارد استثنایی آن در اسلام و حقوق بینالملل معاصر، بخش سوم، ص 169-317، قم نشر معارف، چاپ اول، 1382. قسمت دوم جنگ در اسلام پیشتر گفتیم که در اسلام صلح، «قاعده» است و جنگ، «استثناء». بنابراین جنگ در موارد خاص و در حد ضرورت مجاز یا لازم شمرده میشود. به طور معمول موارد جواز یا موجبات جنگ در اسلام را به دو نوع دفاعی و ابتدایی تقسیم نموده و سپس به بیان جزئیات و موارد آنها میپردازند. 1ـ جهاد دفاعی جهاد دفاعی جنگی است که در برابر تهاجم دشمنان و متجاوزان به مسلمین، سرزمینهای اسلامی، دین مقدس اسلام و ارزشها و مقدسات آن، افراد و جمعیتهای تحت حمایت دولت اسلامی و یا به منظور عدالتگستری و حمایت از ستمدیدگان صورت میپذیرد. قبل از پرداختن به اقسام جهاد دفاعی ذکر این نکته لازم است که از نظر حقوقی اصل حاکم حق ذاتی دفاع از خود میباشد. در ماده 51 منشور ملل متحد که به صورت یک اصل عام بینالملل در آمده مقرر شده است: «… هیچ یک از مقررات این منشور به حق ذاتی دفاع از خود، خواه فردی یا دستهجمعی، لطمهای وارد نخواهد کرد…» البته دفاع مشروع منحصر به دفاع از خود نیست، بلکه دفاع از دیگری را نیز شامل است. این مسئله در حقوق بینالملل معاصر به دو شکل متبلور شده است: 1. سیستم امنیت دسته جمعی[1] 2. دفاع دسته جمعی.[2] آیات بسیاری در قرآن مجید پیرامون جهاد دفاعی وارد شده است، از جمله: یک) «…الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیرِ حَقٍّ إِلا أَنْ یقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ…؛[3] به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل گردیده اجازه پیکار داده شده است؛ چرا که مورد ستم قرار گرفتهاند؛ و خدا بر یاری آنها تواناست. همانها که از خانه و شهر خود، به ناحق رانده شدند؛ تنها برای اینکه میگفتند: «پروردگار ما، خدای یکتاست!». دو) «وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یقَاتِلُونَکُمْ وَلا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ الْمُعْتَدِینَ؛[4] و در راه خدا با کسانی که با شما میجنگند، نبرد کنید؛ و از حد تجاوز نکنید، که خدا تعدیکنندگان را دوست نمیدارد». سه) «… فَإِنْ لَمْ یعْتَزِلُوکُمْ وَیلْقُوا إِلَیکُمُ السَّلَمَ وَیکُفُّوا أَیدِیهُمْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأُولَئِکُمْ جَعَلْنَا لَکُمْ عَلَیهِمْ سُلْطَانًا مُبِینًا؛[5] اگر از درگیری با شما کنار نرفتند و پیشنهاد صلح نکردند و دست از شما نکشیدند، آنها را هر جا یافتید اسیر کنید و (یا) به قتل برسانید. آنها کسانی هستند که ما برای شما تسلط آشکاری نسبت به آنان قرار دادهایم». همچنین است دیگر آیات مربوط به جنگهای صدر اسلام که عموماً مربوط به مشروعیت جهاد دفاعی است. [6] گستره جهاد دفاعی در نظام حقوقی اسلام عبارت است از:[7] 1ـ دفاع از اسلام در برابر فتنهگری دشمنان زمانی که دشمنان با توطئهچینی تلاش در ایجاد فتنه نموده و با شکستن پیمان عدم تعرض سعی در ایجاد طعن در دین خدا داشته باشند و راههای مسالمتآمیز در بازداشتن فتنهگران مؤثر نباشد، در حد ضرورت مقابله نظامی مجاز شناخته شده است. قرآن مجید در اینباره میفرماید: «وَإِنْ نَکَثُوا أَیمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ ینْتَهُونَ؛[8] و اگر پیمانهای خود را پس از عهد خویش بشکنند، و آیین شما را مورد طعن قرار دهند، با پیشوایان کفر پیکار کنید؛ چرا که آنان [پایبندی به] پیمان ندارند، شاید [بدینسان] دست بردارند.» قرآن مجید در تبیین لزوم این نوع از دفاع میفرماید: «وَلَوْلا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا وَلَینْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ ینْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِی عَزِیزٌ؛[9] و اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نکند، دیرها و صومعهها (معابد یهود و نصارا) و مساجد (معابد مسلمین) که نام خدا بسیار در آن برده میشود، ویران میگردد. و خداوند کسانی که یاری او (دین او) کنند را یاری میکند؛ همانا خدا قوی و شکستناپذیر است.» 2ـ دفاع از کیان اسلامی منظور از کیان اسلامی و به تعبیر فقهی «بیضة الاسلام» حفظ استقلال و حاکمیت دولت اسلامی است.[10] میرزای نایینی حفظ بیضة الاسلام را عبارت از «حفظ وطن اسلامی از مداخله بیگانگان»[11] دانسته است. به فتوای جمیع فقها حفظ کیان و استقلال دولت اسلامی در برابر خطر بیگانگان بر همه مسلمانان واجب است.[12] 3ـ دفاع از سرزمینهای اسلامی هرگاه دشمن به سرزمینهای اسلامی تجاوز کند و قصد اشغال یا استیلای سیاسی بر آن داشته باشد دفاع در برابر آن واجب است. صبحی محمصانی در ضمن شمارش موارد دفاعی و بیان لزوم دفع تجاوز کسانی که مسلمانان را آواره و از وطن خود به ناحق بیرون راندهاند، آنسان که با مردم فلسطین کردند، مینویسد: «جهاد در این وضعیت نه تنها جایز و مشروع است، بلکه از واجبترین واجبات دینی، ملی و اجتماعی است و از مقومات دولتها و ستونهای کرامت و احترام وطن و ساکنین در آن است».[13] 4ـ دفاع از مسلمانان دفاع از امت اسلامی در هر کجای دنیا که باشند از جمله دفاع مشروع در حقوق بینالملل اسلامی است. افزون بر ادله عام دفاع در برابر ظلم و تجاوز، آیاتی نیز به طور خاص بر این مسئله گواهی میدهد. خداوند در اینباره میفرماید: «… وَالَّذِینَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یهَاجِرُوا مَا لَکُمْ مِنْ وَلایتِهِمْ مِنْ شَیءٍ حَتَّى یهَاجِرُوا وَإِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیکُمُ النَّصْرُ…؛[14] و آنها که ایمان آوردند و مهاجرت نکردند، هیچگونه ولایتی بر آنها ندارید تا هجرت کنند. ولی اگر در دین خود از شما یاری جویند، بر شماست که آنها را یاری کنید…» قرآن در تعلیل این حکم میفرماید: «وَالَّذِینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ إِلا تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی الأرْضِ وَفَسَادٌ کَبِیرٌ؛[15] کسانی که کافر شدند، اولیاء (و یاوران و مدافعان) یکدیگرند؛ اگر شما این (دستور) را انجام ندهید فتنه و فساد عظیمی در زمین رخ میدهد.» 5ـ دفاع از اتباع دولت اسلامی هرگاه دشمنان به جان، مال یا ناموس مسلمانان و یا دیگر اتباع دولت اسلامی مانند کفار اهل ذمه متعرض شوند، دفاع از آنان با وجود شرایط لازم مشروع است. همچنین است دفاع از مستأمنین یعنی بیگانگانی که بدون قصد توطن دائمی، بر اساس اماننامه (مانند گذرنامههای فعلی) وارد سرزمین اسلامی میشوند؛ چرا که دولت اسلامی به آنها مصونیت داده است.[16] 6ـ دفاع از مظلومان و مستضعفان دفاع از کسانیکه تحت ستم قرار گرفتهاند هر چند مسلمان نبوده و یا از اتباع و مستأمنین دولت اسلامی نباشند در شرایط امکان واجب و دفاع مشروع است. بر این مسئله آیات متعددی دلالت دارد از جمله: «وَمَا لَکُمْ لا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیا وَاجْعَل لَنَا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرًا؛[17] چرا در راه خدا و مردان و زنان و کودکانی که (به دست ستمگران) تضعیف شدهاند، پیکار نمیکنید؟ همان افراد (ستمدیدهای) که میگویند: پروردگارا! ما را از این شهر، که اهلش ستمگرند، بیرون ببر، و از طرف خود برای ما سرپرستی قرار ده؛ و یار و یاوری برای ما تعیین فرما». محدودیتهای جهاد دفاعی جهاد دفاعی محدودیتهایی دارد، به عبارت دیگر دفاع ذاتاً دارای پارهای از حدود و شرایط است. دین مبین اسلام افزون بر شرایط و محدودیتهای ذاتی دفاع بر اصول اخلاقی مهمی انگشت گذارده و رعایت آنها را لازم دانسته است. اصول این محدودیتها عبارت است از: 1ـ وقوع تجاوز: قرآن مجید در اینباره میفرماید: «وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یقَاتِلُونَکُمْ وَلا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ الْمُعْتَدِینَ؛[18] و در راه خدا با کسانی که با شما میجنگند، نبرد کنید؛ و از حد تجاوز نکنید، که خدا تجاوزکنندگان را دوست نمیدارد.» علامه طباطبایی(ره) ذیل این آیه مینویسد: «نهی از تجاوز، مطلق است و منظور از آن تمام مصادیق تجاوز است: مانند نبرد قبل از دعوت به حق و شروع درگیری و کشتن زن و بچه و پایان ندادن به دشمنی».[19] 2ـ اصل تناسب: قرآن در این باره فرموده است: «…فَمَنِ اعْتَدَى عَلَیکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَیکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ؛[20] و هر کس به شما تجاوز کرد، همانند آن بر او بشورید و از خدا بپرهیزید (زیادهروی نکنید)؛ و بدانید خدا با پرهیزگاران است.» 3ـ رعایت ضرورت: در قرآن آمده است: «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوَانَ إِلا عَلَى الظَّالِمِینَ؛[21] و با آنها پیکار کنید تا فتنه باقی نماند؛ پس اگر آنان دست برداشتند، (مزاحم آنها نشوید؛ زیرا) دشمنی جز بر ستمکاران روا نیست.» 4ـ پایبندی به اصول و ارزشهای انسانی: این اصل در اسلام چنان اهمیتی دارد که حتی اگر دشمن ناجوانمردی کند، عدول از ارزشهای انسانی را روا نمیسازد.[22] از همین رو پیامبر پس از فتح مکه به جای انتقامجویی و خونریزی فرمودند: «امروز روز رحمت و بخشش است، نه کینهورزی و انتقامجویی». 2ـ جهاد ابتدایی(رهاییبخش) خداوند متعال دستورها و برنامههایی برای سعادت و آزادی و تکامل و خوشبختی و آسایش انسانها طرح کرده و پیامبران خود را موظف ساخته است که این دستورها را به مردم ابلاغ کنند. حال اگر فرد یا جمعیت یا دولتی ابلاغ این فرمانها را مزاحم منافع پست مادی خود ببینند و بر سر راه دعوت انبیا موانعی ایجاد کنند؛ آنها حق دارند نخست از طریق مسالمتآمیز و اگر ممکن نشد، با توسل به زور این موانع را از سر راه نجات و سعادت انسانها بردارند. این از حقوق اساسی همه مردم و در همه اجتماعات است که ندای منادیان راه حق را بشنوند و در قبول دعوت آنها آزاد باشند. اگر کسانی بخواهند آنها را از حق مشروعشان محروم سازند و اجازه ندهند صدای منادیان راه خدا به گوش آنها برسد تا از قید اسارت و بردگی فکری و اجتماعی آزاد گردند، طرفداران این برنامهها حق دارند برای فراهم ساختن این آزادی از ابزارهای لازم استفاده کنند. از اینجا مفهوم و ضرورت «جهادهای ابتدایی» در اسلام روشن میشود.[23] بنابر این اساساً جهاد ابتدایی که از آن به «جهاد دعوت» نیز تعبیر میشود جنگ برای تحمیل عقیده نیست، بلکه نبردی «رهاییبخش» و در جهت مقابله با خشونت و اختناق است. جهاد ابتدایی مبارزه با نظامهای ظالمانه و ستمگری است که با توسل به زور و فشار، اندیشههای باطل را بر اذهان حاکم ساخته و اجازه رسیدن پیام الهی به گوش مردمان را نمیدهند. آنان با گرفتن آزادی از مردم، اجازه آشنایی با حق و حقیقت و گزینش راه سعادت و کمال را سلب کرده و بدینوسیله راه خدا که راه نجات و سعادت بشریت است را سد میکنند. بنابراین جهاد ابتدایی قسمی از «جهاد دفاعی» است، نه چیزی در برابر آن. از طرف دیگر دفاع منحصر به دفاع از حق «شخص» یا «ملتی» نیست، بلکه برخی از امور مانند «آزادی» جزو «حقوق انسانیت» است و دفاع از آن مقدسترین دفاعهاست. همچنین است مسئله «توحید». استاد مطهری(ره) در اینباره میگوید: «توحید هم مثل آزادی جزء حقوق انسانی است. ما در مورد آزادی عقیده گفتیم که معنی حق آزادی این نیست که آزادی یک فرد از طرف دیگری مورد تهدید قرار نگیرد، بلکه ممکن است از طرف خودش مورد تهدید قرار گیرد. پس اگر مردمی برای توحید و برای مبارزه با شرک بجنگند. جنگشان جنبه دفاعی دارد نه جنبه استخدامی و استعماری و استثماری و تجاوز».[24] علامه طباطبایی(ره) در تفسیر شریف «المیزان» به ذکر پارهای از آیات جهاد[25] پرداخته و میفرماید: «جهاد و کارزاری که قرآن مؤمنین را به آن دعوت کرده است و برای آنان حیاتآفرین میخواند، به معنای آن است که پیکار چه در راه دفاع از اسلام یا مسلمین باشد و چه جهاد ابتدایی، همه در واقع دفاع از حقیقت انسانیت است».[26] همو در ذیل آیه «وَلا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ الْمُعْتَدِینَ»[27] مینویسد: «ماهیت جهاد در اسلام دفاعی محض است که حق انسانیت که بر اساس فطرت سلیم حق مشروع بشریت میباشد بدانوسیله حفظ میشود».[28] بنابراین آنچه در اصطلاح جهاد ابتدایی خوانده میشود، قسمی از اقسام جهاد دفاعی است. محدودیتهای جهاد ابتدایی جهاد ابتدایی که قسمی از جهاد دفاعی است، شرایط و محدودیتهایی افزون بر دیگر اقسام جهاد دفاعی دارد. پارهای از این محدودیتها عبارت است از: 1ـ از نظر زمانی آغاز آن در ماههای حرام جایز نیست. قرآن در اینباره میفرماید: «یسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیرٌ…؛[29] از تو درباره جنگ کردن در ماه حرام میپرسند؛ بگو: جنگ در آن (گناهی) بزرگ است.» 2ـ از نظر مکانی آغاز آن نباید در مسجد الحرام و مناطق حرم باشد. در قرآن آمده است: «وَلا تُقَاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى یقَاتِلُوکُمْ فِیهِ…؛[30] با آنها، در جوار مسجدالحرام (منطقه حرم) جنگ نکنید، مگر اینکه آنان در آنجا با شما کارزار کنند». 3ـ جهاد ابتدایی پیش از دعوت و بیان حقیقت و ممانعت و مخالفت عامدانه کفار و مشرکان جایز نیست.[31] 4ـ از نظر فرماندهی بدون رهبری امام معصوم یا فقیه عادل و آشنا به احکام و حدود الهی نمیتوان به جهاد ابتدایی پرداخت.[32] اخلاقیات جنگی پیامبر نمونههایی بینظیر در کل تاریخ بشریت و زیباترین جلوههای پایبندی به اصول انسانیت و بهترین گواه آن است که پیروان این روش و حاملان این منش جز داعیه حقیقت و نجات بشریت چیزی در سر ندارند. آشنایی بیشتر با این مسئله را حسنختام این مقال قرا میدهیم. اخلاق جنگی پیامبر(ص) عفو و گذشت پیامبر(ص) و رفتار اخلاقی و عاطفی آن حضرت در جنگ با سرسختترین دشمنان کینهتوزش، چنان است که همه را به شگفتی وامیدارد. آنچه در ذیل میآید نمونههایی از این دست میباشد: 1. در جنگ حنین نه فقط اکثریت را بخشید و اموال و اسیرانشان را برگرداند، بلکه مالک بن عوف رهبر هوازن را نیز عفو کرد و صد شتر به او داد و بعد از اینکه مالک اسلام آورد، پیامبر(ص) او را به رهبری مسلمانان هوازن (و بنیسعد) که به نوشته ابنهشام شش هزار نفر بودند، گمارد؛ و بنیسعد را به دلیل اینکه از حلیمه سعدیه در کودکی شیر خورده بود، بخشید.[33] 2. در فتح مکه برخی از مسلمانان مانند سعد بن عباده در برابر کینهتوزیهای 21 ساله قریش فریاد انتقام سر داده و شعار دادند «امروز روز انتقام است» ولی چون پیامبر این سخن را بشنید، فرمود بانگ برآورید: «امروز روز رحمت و بخشش است». سپس در برابر چشمان وحشتزده مردم مکه و سران جنگافروز فرمود: «بروید همه آزاد هستید و هیچ نگرانی برای شما وجود ندارد.» 3. حضرتش محروم کردن از آب آشامیدنی و مسموم کردن آن را هرگز روا نمیداشت. در جنگ خیبر وقتی به او پیشنهاد شد که راه آب را به قلعه یهودیان ببندد یا آب آشامیدنی آنها را مسموم کند، به شدت مخالفت کرد و انتشار سم در شهر دشمنان و به طور کلی در همه جا را نهی کرد.[34] 4. اسود راعی چوپان یهودیان بود، او هنگام محاصره خیبر مسلمان شد و همراه با گله گوسفندان یهودیان خیبر نزد مسلمانان آمد و به آنان پناهنده شد. پیامبر(ص) فرمود: «گوسفندان امانت یهود پیش شماست، هر چند در حال جنگیم، ولی باید آنها برگردانده شوند، این عمل را پیامبر(ص) در برابر صدها سرباز گرسنه از میان سپاهیان خود انجام داد».[35] 5. در جنگ خندق پس از مرگ عمرو بن عبدود به دست حضرت علی(ع)، نوفل بن عبدالله[36] سردار دیگر مشرکان، به خندق پرت شد و ابوسفیان از ترس تلافی پیامبر(ص) و مثله شدن جسد او به جای جسد حمزه(ع)، مبلغ 10 هزار دینار یا درهم، برای پیامبر فرستاد تا جسد او را برگرداند. اما پیامبر(ص) هم پول و هم جسد را برگرداند و فرمود: «ما پول مرده نمیخوریم».[37] 6. پیامبر(ص) به هنگام جنگ میفرمود: «لا تقتلوا امراة ولا ولیدا و لا شیخا ولا تحرقوا نخیلا ولا زرعا»[38] زنان و کودکان و پیران را نکشید و درختان خرما و زراعتها را آتش نزنید. از سفارشات آن حضرت است که صومعهنشینان (عبادتکنندگان خدا) و فرستادگان و گروگانها را نکشید و هر کس در خانه را به روی خود ببندد در امان است. 7. در جنگ احد پس از پیروزی مقدماتی، بر اثر بیاحتیاطی گروهی، پیامبر(ص) دچار شبیخون غافلگیرانه خالد بن ولید شد. در این کارزار دندان مبارکش با سنگ دشمن شکسته شد و صورتش مجروح و پر خون و ساقهایش به علت سقوط در چاهی که در سر راهش کنده بودند، شکسته و مجروح شد. ولی وقتی به او گفتند درباره ستمگران قریش و دشمنان اسلام نفرین کند، فرمود: «انی لم ابعث لعانا ولکن بعثت داعیا و رحمة؛ من بدگوی و نفرینکننده مبعوث نشدهام، بلکه به عنوان دعوتکننده و هدایتگر و صاحب رحمت برانگیخته شدهام»، سپس دست به آسمان بلند کرد و گفت: «اللهم اهد قومی فانهم لا یعلمون؛[39] خدایا این قوم را هدایت کن زیرا کوتهنظر و نادانند.» او هر بار به دشمنان خود مهلت میداد و برایشان دعا میکرد که هدایت شوند! 8. در جنگ ذاتالرقاع پیامبر(ص) زیر درختی نشسته بود که سیل میان او و یارانش فاصله انداخت. مشرکی او را تنها دید. با خود گفت: «الان او را میکشم» او آهسته بالای سر پیامبر(ص) آمد و شمشیر کشید و مغرورانه گفت: «چه کسی تو را نجات میدهد؟» حضرت فرمود: «خدای من و تو». ناگاه او از اسبش به زمین افتاد. پیامبر شمشیر او را گرفت و فرمود: «چه کسی تو را از دست من نجات میدهد؟» آن مرد گفت: «تو و کرمت!» پیامبر(ص) او را رها کرد. مرد مهاجم گفت: «به خدا سوگند تو بهتر از من و کریمتر از من هستی».[40] 9. پس از فتح خیبر، بلال به ناچار زن اسیری را از راهی که از کنار کشتهها میگذشت، عبور داده بود. پیامبر(ص) با لحن تندی به بلال فرمود: «مگر رحم و عاطفه از شما برداشته شده است».[41] 10. در سال هفتم هجری و پیش از فتح مکه، شهر مکه دچار قحطی شد. پیامبر(ص) پانصد دینار طلا فرستاد تا آنرا به وسیله ابوسفیان، سهیل بن عمرو و صفوان که هر سه از دشمنان سرسخت پیامبر(ص) بودند، میان فقرای قریش (برای تهیه آذوقه و نان) تقسیم کنند. سهیل و صفوان نپذیرفتند ولی ابوسفیان پذیرفت و همه را تقسیم کرد.[42] 11. خواهر مرحب یهودی که در خیبر کشته شده بود، پاچه مسموم گوسفندی را نزد پیامبر(ص) آورد. پیامبر(ص) پس از آگاهی از آن توطئه، هم آن زن و هم شخص تحریککننده او را عفو کرد.[43] برخی مرگ پیامبر(ص) را چهل روز بعد از این ماجرا نقل کرده و پیامبر(ص) را شهید این ماجرا دانستهاند. امام علی بن ابیطالب(ع) نیز با تأسی از پیامبر(ص) به سربازان خود چنین دستور میدهد: «هرگز با دشمن جنگ را نیاغازید؛ مگر آنکه آنان بیاغازند. فراریان را نکشید، بر مجروحان متازید، هتک حرمت و عورت نکنید. از مثله کردن خودداری کنید، وارد خانههای آنان نشوید، به زنان یورش مبرید و کسی را دشنام ندهید».[44] نتیجه: 1) جهاد در اسلام مطلق نیست و شرایط متعددی دارد. بنابراین اگر ظاهر آیاتی از قرآن مانند آیه: «یا أَیهَا النَّبِی جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیهِمْ…؛[45] ای پیامبر با کافران و منافقان پیکار نما و بر آنان سختگیر» به ظاهر مطلق بنماید به وسیله آیات دیگری چون «وَلا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ الْمُعْتَدِینَ»؛[46] و امثال آن مقید میشود. مراجعه به شأن و سبب نزول این آیات نیز نشان میدهد که در رابطه با شرایط خاصی مانند تعرض و تهاجم مشرکین و پیمانشکنی کافران و همدستی آنان با مهاجمان نازل شده و هرگز در صدد بیان قاعدهای کلی و مطلق نیست. 2) هیچیک از جنگهای پیامبر در برابر کفار و مشرکان به جهت کفر آنان نبوده و پیامبر اکرم(ص) کسی را صرفاً به جهت کفر و حتی شرک مستحق قتل ندانسته است. شاهد بر این مطلب فراوان است؛ مانند اینکه در روایات از کشتن عدهای از مشرکین و کفار مانند: زنان، اطفال، پیرمردان، صومعهنشینان، بازرگانان، فرستادگان، گروگانها و کسانی که در خانه را به روی خود ببندند، نهی شده است.[47] در حالی که اگر ملاک قتل، کفر آنها باشد اینها نیز کافر هستند.[48] در روایت است هنگام عبور رسول خدا(ص) نگاه حضرت به جنازه زنی افتاد، فرمود: «شایسته نبود با این زن نبرد میشد». از این سخن فهمیده میشود علت تحریم قتل آن زن این است که در صف جنگجویان نبوده گر چه کافر بوده است.[49] 3) جهاد برای تحمیل عقیده و اجبار در پذیرش دین در اسلام وجود ندارد، و اساساً پذیرش دین در اسلام اجباری و تحمیلی نیست. 4) دین مبین اسلام بیش از هر مرام و آئینی برای حفظ امنیت، صلح، آرامش و همچنین سعادت و نیکبختی انسان اهتمام میورزد؛ از همینرو نبرد را تنها در شرایط ضروری و در صورت ناکارآمدی روشهای مسالمتآمیز و در حداقل مجاز دانسته است. در عین حال صلحی که اسلام به سوی آن فرا میخواند صلح عادلانه و شرافتمندانه است و از سازشکاری همراه با اسارت و زبونی استقبال نمیکند. 5) با توجه به اهمیت والایی که اسلام برای حفظ ارزشهای عالیه انسانی قائل است، در سختترین صحنههای کارزار نیز رعایت ارزشها و اصول انسانی را لازم دانسته و نه تنها در مقام نظر و تئوری، بلکه در عمل نیز به زیباترین شکلی آنها را به نمایش گذارده است. سوتیترها جهاد دفاعی جنگی است که در برابر تهاجم دشمنان و متجاوزان به مسلمین، سرزمینهای اسلامی، دین مقدس اسلام و ارزشها و مقدسات آن، افراد و جمعیتهای تحت حمایت دولت اسلامی و یا به منظور عدالتگستری و حمایت از ستمدیدگان صورت میپذیرد. اساساً جهاد ابتدایی که از آن به «جهاد دعوت» نیز تعبیر میشود جنگ برای تحمیل عقیده نیست، بلکه نبردی «رهاییبخش» و در جهت مقابله با خشونت و اختناق است. جهاد ابتدایی مبارزه با نظامهای ظالمانه و ستمگری است که با توسل به زور و فشار، اندیشههای باطل را بر اذهان حاکم ساخته و اجازه رسیدن پیام الهی به گوش مردمان را نمیدهند. بنابراین جهاد ابتدایی قسمی از «جهاد دفاعی» است. جهاد در اسلام مطلق نیست و شرایط متعددی دارد. بنابراین اگر ظاهر آیاتی از قرآن مانند آیه: «یا أَیهَا النَّبِی جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیهِمْ…؛ مطلق بنماید به وسیله آیات دیگری چون «وَلا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ الْمُعْتَدِینَ»؛ و امثال آن مقید میشود. پینوشتها * ـ عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی. [1] ـ Collective Security System. [2] ـ Collective Defence. [3] ـ حج/ 39-40 [4] ـ بقره/ 190، نیز آیات191و194. [5] ـ نساء/91. [6] ـ مانند: سوره توبه/ 36، 38، 41، 73، 123؛ و آلعمران/ 13، 123ـ126؛ انفال/ 5ـ19، 41ـ52، 64ـ67 درباره جنگ بدر؛ آلعمران/ 121،132،140،144، 149ـ171 پیرامون جنگ احد. و در باب غزوه بنیالنضیر، حشر/ 2ـ6 ، و درباره جنگ بنیقریظه، احزاب/ 26 و 27 و پیرامون غزوه خندق. احزاب/ 9ـ25 ، جهت آگاهی بیشتر نگا: حسینی، سید ابراهیم، منع توسل به زور، ص171. [7] ـ جهت آگاهی بیشتر نگا: همان، ص176-224. [8] ـ توبه/12. [9] ـ حج/ 40. [10] ـ نگا: حسینیالعاملی، سیدمحمد حسن، الزبدة الفقهیه فی شرح الروضة البهیة، ج3، ص621، بیروت، دارالهادی، 1415هـ.؛ نیز: شمسالدین، محمدمهدی، جهادالامه، ص339-345، بهقلم: حسن مکی، بیروت، دارالعلم للملایین،1997م. [11] ـ نائینی، محمدحسین، تنبیه الامه و تنزیه الملة، به کوشش سید محمود طالقانی، ص7. [12] ـ موسوی خمینی، سید روحالله، تحریر الوسیله، ج1، ص465، طهران: مکتبه العلمیه الاسلامیه. [13] ـ القانون و العلاقات الدولیه فی الاسلام، ص 193-194. [14] ـ انفال/ 72. [15] ـ انفال/ 73. [16] ـ عمید زنجانی، عباسعلی، وطن و سرزمین، ص170-176، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ پنجم،1368. [17] ـ نساء/ 75. [18] ـ بقره/ 190. [19] ـ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن،ج2،ص62،طهران،دارالکتب الاسلامیه،الطبعه ،1362هـ.ق؛نیز:مکارم شیرازی،ناصرو…،تفسیرنمونه ج11، ص458. [20] ـ بقره/ 194. [21] ـ بقره/ 193. [22] ـ المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، ص62، طهران، دارالکتب الاسلامیه، الطبعه ، 1362هـ.ق؛ نیز: تفسیرنمونه ج11، ص458، تهران، دارالکتب الاسلامیه. [23] ـ تفسیر نمونه ج2، ص15و16. [24] ـ مطهری، مرتضی، جهاد، ص46، صدرا، چاپ ششم، 1374. [25] ـ از جمله: حج/ 44، بقره/251، 8 و سپس «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یحْییکُمْ؛ ای ایمان ٱوردگان! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید، آنگاه که شما را به سوی چیزی فرا میخواند که شما را حیات و زندگی بخشد. انفال/ 24 . [26] ـ المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص67. [27] ـ بقره/ 190. [28] ـ المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، ص61. [29] ـ بقره/ 217. [30] ـ بقره/ 191. [31] ـ حلی، نجمالدین، ابوالقاسم جعفر بن الحسن؛ المختصر النافع، ص111، طهران: موسسه البعثه، الطبعه الثانیه،1402هـ.ق نیز: ابن حمزه طوسی، ابوجعفر محمد بن علی، الوسیله الی نیل الفضیله، ینابیع الفقهیه، الجهاد، ص191، طهران: مرکز الحج و العمره،1406هـ .ق. [32] ـ همان. [33] ـ ق: حسنی، علی اکبر، تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام، ج1، ص265، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ پنجم،1378. [34] ـ عاملی، وسایلالشیعه، باب جهاد، ج11، ق: همان، ص266. [35] ـ سیره ابن هشام، ج3، ص344. [36] ـ ابن سعد، طبقات، ج1، بحارالانوار، ج20، ص 204. [37] ـ بحارالانوار، ج20، ص205. [38] ـ وسایلالشیعه، کتاب الجهاد، ج11، ق: همانجا. [39] ـ بحارالانوار، ج 21، ص 20، ح 17. [40] ـ بحارالانوار، ج20، ص174، باب15، الدرالمنثور، ج2، ص265، ذیل آیه «وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیکُمْ…». [41] ـ همان، ص26. [42] ـ تاریخ یعقوبی، ج1، ص416، ترجمه آیتی. [43] ـ همان ص414. [44] ـ تذکرة الخواص، ص91. [45] ـ توبه/ 73 و تحریم/ 9. [46] ـ بقره/ 190. [47] ـ طوسی، ابوجعفر محمد بن الحسن، النهایه فی مجرد الفقه و الفتاوی، ینابیع الفقهیه، کتاب الجهاد، ص51، طهران: مرکز بحوث الحج و العمره،1406هـ .ق. نیز: قطب الدین راوندی، سعید بن عبدالله، فقه القرآن، ینابیع الفقهیه، کتاب الجهاد، ص118، طهران: مرکز بحوث الحج و العمره،1406هـ .ق و نیز: اسماعیلی، اسماعیل، اصل نخستین در بر خورد با غیر مسلمانان؛ مجله فقه؛ شماره3، سال14، زمستان1376، ص101-102، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم. [48] ـ اصل نخستین در برخورد با غیر مسلمانان، همانجا. [49] ـ ابن تیمیه، رساله القتال، ص125-126ق: حسینی، سید ابراهیم، منع توسل به زور، ص94.