حزب از دیدگاه امام- عملکرد حزب چپ
۱۳۹۲/۰۸/۰۹
–
۲۶۸ بازدید
چرا حزب چپ که به امام وفادارتر بودند وبه ارزش های اسلامی و حکومت اسلامی و ارمان های انقلاب پایبندتر و حتی همه اعضای انها جزو تسخیر کنندگان لانه جاسوسی بودند الان کنار گذاشته شده اند یا زندان هستند ولی حزب راست که از همان اول کشور را غربی کرد و توسعه را بر ارزشهای اسلامی ترجیح دادند همه ماندند و به بهانه ی ولایتمداری از قدرت سواستفاده می کنند و کشور را به این وضعیت کشاندند ؟
وفاداری به امام و رهبری و ولایتمداری در گفتار و رفتار و توجه به ارزش ها و آرمان های انقلاب اسلامی از جمله شاخصه هایی است که می تواند ملاک و معیار مناسبی برای ارزیابی عملکرد احزاب و گروههای سیاسی فارغ از نامگذاری ها و شعارهای آنان محسوب می گردد و قضاوت در مورد اینکه کدامیک از گروهها و جریان های سیاسی کشور دارای این ویژگیها هستند ، باید بر اساس عملکرد ، مواضع ، سوابق و وضعیت کنونی این مجموعه ها صورت بگیرد
اما در خصوص اینکه جریان چپ به امام وفادار تر بودند و به ارزش های اسلامی و آرمان های انقلاب اسلامی پایبندی بیشتری داشتند باید بگوییم هر چند این جریان در زمان امام خود را وفادار به امام می دانستند و نام خط امامی را برای خود برگزیده بودند ، اما در عمل پس از رحلت امام برخی از آنها با رهبری زاویه پیدا نمودند و باید توجه داشت ملاک در ولایتمداری و ارزیابی حال افراد , حال فعلی افراد است نه صرف داشتن سابقه خوب در ولایتمداری نمی توان تنها به سابقه قبلی افراد اکتفا نمود و حال فعلی و عملکرد کنونی افراد را نادیده گرفت . در میان جریان چپ و اصلاح طلبان هستند افرادی که در زمان امام از ایشان اطاعت می کردند ولی با رهبری مقام معظم رهبری به مخالفت برخاستند و با این حال خود را پیرو امام می دانند در حالی که بارها امام بر ضرورت پیروی از ولایت فقیه تأکید فرمودند . مگر ولایت فقیه منحصر در شخص امام بود که این گروه به مخالفت با مقام معظم رهبری پرداختند . این افراد پس از امام نیز در برهه های مختلف در منصب ها و مسئولیت های مختلف از مجلس گرفته تا خبرگان رهبری حضور داشتند و عملکرد نادرست آنها موجب شد که پایگاه مردمی خویش را از دست بدهند و این عملکرد آنها بود که موجب کنار گذاشته شدن آنها گردید نه رهبری نظام . عملکرد برخی از افراد چنان در راستای منافع دشمنان نظام بود که زبان به تمجید از آنان گشودند ولی این افراد درک نکردند که به بیراهه رفته اند و حاضر نشدند از آن بازگردند آیا براستی رفتار کسانی که در مسیر خشنودی دشمنان انقلاب گام برداشته و با گفتار و رفتار خویش آب به آسیاب آنان می ریزند تنها به صرف داشتن سابقه اطاعت پذیری از امام قابل توجیه است اگر امام نیست , راه امام و خط امام و اصولی که امام برای آن تلاش کردند که پا برجاست . ایستادگی بر آن اصول و شاخصه ها معیار پیروی از راه و خط امام است . مقام معظم رهبری شاخص های راه امام را به زیبایی ترسیم کردند که می تواند شاخص مناسبی برای سنجش افراد و مجموعه ها باشد . ایشان در این باره فرمودند:« امام بهترین شاخص براى ماست… رفتار امام، گفتار امام. خوشبختانه بیانات امام در دسترس است، تدوین شده است. وصیتنامه امام آشکارا همه مافىالضمیر امام را براى آینده انقلاب تبیین می کند. نباید اجازه داد این شاخصها غلط تبیین شوند، یا پنهان بمانند، یا فراموش بشوند. اگر این شاخصها را ما بد تبیین کردیم، غلط ارائه دادیم، مثل این است که یک قطبنما را در یک راه از دست بدهیم، یا قطبنما از کار بیفتد… مواضع امام بایستى به طور روشن و واضح – همان طور که خود او گفت، همان طور که خود او نوشت – تبیین شود؛ این ملاک راه امام و خط امام و صراط مستقیم انقلاب است. یک نفر صریح می گوید من امام را قبول ندارم – این بحث دیگرى است – خیلى خوب، پیروان امام و طرفداران امام با کسى که صریح بگوید من امام را قبول ندارم، راه او را غلط می دانم، حسابشان روشن است؛ اما اگر قرار است در خط امام، با اشاره انگشت امام، این انقلاب پیش برود، باید معلوم باشد، روشن باشد و مواضع امام بزرگوارمان بدرستى تبیین شود. نباید براى خوشامد این و آن، برخى از مواضع حقیقى امام را یا انکار کرد، یا مخفى نگه داشت. بعضى اینجور فکر می کنند – و این فکر غلطى است – که براى اینکه امام پیروان بیشترى پیدا کند، کسانى که مخالف امام هستند، آنها هم به امام علاقهمند شوند، بایستى ما بعضى از مواضع صریح امام را یا پنهان کنیم یا نگوئیم یا کمرنگ کنیم؛ نه، امام هویتش، شخصیتش به همین مواضعى است که خود او با صریحترین بیانها، روشنترین الفاظ و کلمات، آنها را بیان کرد. همینها بود که دنیا را تکان داد. همین مواضع صریح بود که تودههاى عظیم را مشتاق ملت ایران و بسیارى را پیرو ملت ایران کرد. این نهضت عظیم جهانى که شما امروز در گوشه و کنار دنیاى اسلام نشانههاى آن را مىبینید، از این طریق به راه افتاد. امام را صریح باید آورد وسط میدان. مواضعش بر علیه استکبار، مواضعش بر علیه ارتجاع، مواضعش بر علیه لیبرال دموکراسى غرب، مواضعش بر علیه منافقان و دورویان را باید صریح گذاشت. کسانى که تحت تأثیر آن شخصیت عظیم قرار گرفتند، این مواضع را دیدند و تسلیم شدند. نمیشود به خاطر اینکه زید و عمرو از امام خوششان بیاید، ما مواضع امام را پنهان کنیم یا پوشیده کنیم یا آن چیزهائى که به نظرمان تند مىآید، کمرنگ کنیم. عدهاى در یک دورانى – که ما آن دوران را به یاد داریم؛ دوران جوانىهاى ما – براى اینکه اسلام علاقهمندان و طرفدارانى پیدا کند، بعضى از احکام اسلام را کمرنگ می کردند، ندیده می گرفتند؛ حکم قصاص را، حکم جهاد را، حکم حجاب را انکار و پنهان میکردند، میگفتند اینها از اسلام نیست، قصاص از اسلام نیست، جهاد از اسلام نیست، براى اینکه فلان مستشرق یا فلان دشمن مبانى اسلامى از اسلام خوشش بیاید! این غلط است. اسلام را با کلیتش بایستى بیان کرد. امام منهاى خط امام، آن امامى نیست که ملت ایران به نفس او، به هدایت او جانشان را کف دست گرفتند، فرزندانشان را به کام مرگ فرستادند، از جان و مالشان دریغ نکردند و بزرگترین حرکت قرن معاصر را در این نقطهى عالم به وجود آوردند. امام منهاى خط امام، امام بىهویت است. سلب هویت از امام، خدمت به امام نیست. مبانى امام، مبانى روشنى بود. این مبانى – اگر کسى نخواهد مجامله کند، تعارف کند – در کلمات امام، در بیانات امام، در نامههاى امام، و بخصوص در وصیتنامهى امام – که کوتاه شدهى همهى آن مواضع است – منعکس است. این مبانى فکرى همان چیزى است که آن موج عظیم و سهمگین را علیه غارتگرىهاى غرب و یکهتازىهاى آمریکا در دنیا به وجود آورد. این کجاندیشى است که ما مواضع امام را انکار کنیم. این کجاندیشى را هم متأسفانه بعضاً کسانى انجام می دهند که یک وقتى خودشان جزو مروجان افکار امام بودند یا جزو پیروان امام بودند. حالا به هر دلیلى راهها کج می شود، هدفها گم می شود، یک عدهاى برمی گردند؛ بعد از آنکه سالهاى متمادى براى امام و براى این هدفها حرف زدند و حرکت کردند، در مقابل این اهداف و این مبانى مىایستند و آن حرفها را میزنند خوب، خط امام اجزائى دارد. مهمترینِ آنچه که در مورد خط امام و راه امام میشود گفت، چند نکته است که من عرض می کنم. و بخصوص به جوانها عرض میکنم: بروید وصیتنامهى امام را بخوانید. امامى که دنیا را تکان داد، امامى است که در این وصیتنامه منعکس است، در این آثار و گفتار منعکس است. اولین و اصلىترین نقطه در مبانى امام و نظرات امام، مسئلهى اسلام ناب محمدى است؛ یعنى اسلام ظلمستیز، اسلام عدالتخواه، اسلام مجاهد، اسلام طرفدار محرومان، اسلام مدافع حقوق پابرهنگان و رنجدیدگان و مستضعفان. در مقابل این اسلام، امام اصطلاح «اسلام آمریکائى» را در فرهنگ سیاسى ما وارد کرد. اسلام آمریکائى یعنى اسلام تشریفاتى، اسلام بىتفاوت در مقابل ظلم، در مقابل زیادهخواهى، اسلام بىتفاوت در مقابل دستاندازى به حقوق مظلومان، اسلام کمک به زورگویان، اسلام کمک به اقویا، اسلامى که با همهى اینها میسازد. این اسلام را امام نامگذارى کرد: اسلام آمریکائى. فکر اسلام ناب، فکر همیشگى امام بزرگوار ما بود؛ مخصوص دوران جمهورى اسلامى نبود؛ منتها تحقق اسلام ناب، جز با حاکمیت اسلام و تشکیل نظام اسلامى امکانپذیر نبود. اگر نظام سیاسى کشور بر پایهى شریعت اسلامى و تفکر اسلامى نباشد، امکان ندارد که اسلام بتواند با ستمگران عالم، با زورگویان عالم، با زورگویان یک جامعه، مبارزهى واقعى و حقیقى بکند. لذا امام حراست و صیانت از جمهورى اسلامى را اوجب واجبات میدانست. اوجب واجبات، نه از اوجب واجبات. واجبترین واجبها، صیانت از جمهورى اسلامى است؛ چون صیانت اسلام – به معناى حقیقى کلمه – وابستهى به صیانت از نظام سیاسى اسلامى است. بدون نظام سیاسى، امکان ندارد. امام جمهورى اسلامى را مظهر حاکمیت اسلام میدانست. براى همین، امام جمهورى اسلامى را دنبال کرد، در راهش آن همه تلاش کرد و با آن شدت و حدت و اقتدار پاى جمهورى اسلامى ایستاد. امام که دنبال قدرت شخصى نبود؛ امام دنبال این نبود که خودش بتواند قدرتى پیدا کند. مسئله امام، مسئلهى اسلام بود؛ لذا پاى جمهورى اسلامى ایستاد. این مدل نو را امام به دنیا عرضه کرد؛ یعنى مدل جمهورى اسلامى. اساسىترین مسئله در جمهورى اسلامى، مبارزه با حاکمیتهاى زورگویانه و اقتدارطلب دنیاست که در شکلهاى مختلف خودش را نشان می دهد. حکومت دیکتاتورى و اقتدارطلب، فقط حکومت پادشاهان نیست؛ این یکى از انواع حکومت دیکتاتورى است. آن زمان دیکتاتورىهاى چپ وجود داشت، که دیکتاتورى یکحزبى در کشورها بود؛ هر کار می خواستند، با آحاد ملت می کردند؛ کسى هم به ملت پاسخگو نبود. در واقع ملت دست یک اقلیت محدودى زندانى بود. این هم یک نوع دیکتاتورى بود. یک نوع دیکتاتورى هم دیکتاتورى سرمایهداران است که در نظامهاى بظاهر مردمسالار – نظامهاى لیبرال دموکراسى – تجلى پیدا می کند. این هم نوعى دیکتاتورى است، منتها دیکتاتورى بسیار هوشمندانه و غیر مستقیم؛ در واقع دیکتاتورى سرمایهدارها و صاحبان ثروتهاى بزرگ است. امام جمهورى اسلامى را در مقابل این طاغوتهاى بشرى به وجود آورد؛ اسلام را – که در دل اسلامیت، تکیه به مردم و رأى مردم و خواست مردم وجود دارد – معیار اصلى این نظام قرار داد. بنابراین جمهورى اسلامى، هم جمهورى است، یعنى متکى به آراء مردم است؛ هم اسلامى است، یعنى متکى به شریعت الهى است. این یک مدل نو است؛ این یکى از شاخصهاى عمدهى در خط امام است. هر کسى دربارهى حاکمیت نظام جمهورى اسلامى برخلاف این فکر کند، برخلاف فکر امام است؛ مدعى نشود که او دنبالهروِ امام است، در عین حال این فکر را دارد؛ نه، فکر امام این است. این واضحترین خط از خطوط اندیشهى امام است. یک شاخص دیگر در برنامهى امام و خط امام و راه مستقیم امام، مسئله جاذبه و دافعهى امام بود. انسانهاى بزرگ، جاذبه و دافعهشان هم میدان وسیع و گستردهاى دارد. همه جاذبه و دافعه دارند. شما با رفتار خودتان، یکى را به خودتان علاقهمند و متمایل می کنید، یکى هم از شما میرنجد؛ این جاذبه و دافعه است. اما انسانهاى بزرگ، جاذبهشان یک طیف وسیعى را به وجود مىآورد؛ دافعهى آنها هم همین طور، یک طیف عظیمى را به وجود مىآورد. جاذبه و دافعهى امام تماشائى است. آنچه که مبنا و معیار جاذبه امام و دافعه امام بود، باز مکتب بود، اسلام بود؛ امام دشمنىِ شخصى با کسى نداشت. اگر کدورتهاى شخصىاى هم بود، امام زیر پا می گذاشت؛ اما دشمنى به خاطر مکتب، براى امام بسیار جدى بود. همان امامى که از اول شروع نهضت در سال 1341 روى توده مردم، انواع و اقسام افکار گوناگون در میان مردم، اینجور آغوش باز کرده بود، مردم را از اهل هر قومى، از اهل هر گروه و مذهبى، با آغوش باز می پذیرفت، همین امام در اول انقلاب یک مجموعههائى را از خود طرد کرد. کمونیستها را صریح طرد کرد. آن روز براى خیلى از ماها که در اول انقلاب دستاندرکار مبارزه بودیم، این کار امام عجیب بود. در همان اوائل انقلاب، امام صریح در مقابل کمونیستها موضعگیرى کرد و اینها را از خودش جدا کرد. در مقابل لیبرالمسلکها و دلباختگان به نظامهاى غربى و فرهنگ غربى، امام قاطعیت نشان داد؛ اینها را از خود دور کرد، از خود جدا کرد؛ هیچ رودربایستى و ملاحظهاى نکرد. مرتجعین را – کسانى که حاضر نبودند حقائق الهى و روح قرآنى احکام اسلامى را قبول کنند و تحول عظیم را بپذیرند – از خودش طرد کرد. امام بارها مرتجعین را با تعبیرات سخت و تلخ محکوم کرد، از خود دور کرد. در تبرّى از افرادى که در دائرهى فکرى و مبانى اسلامى او قرار نمیگرفتند، امام تأمل نکرد؛ در حالى که با آنها هم دشمنى شخصى نداشت. شما ملاحظه کنید به وصیتنامهى امام؛ امام در همین وصیتنامه خطاب میکند به کمونیستهائى که در داخل جنایت کرده بودند و به خارج کشور گریخته بودند. لحن امام را ملاحظه کنید. به اینها میگوید: شما داخل کشور بیائید و مجازاتى را که قانون و عدالت براى شما میگذارد، تحمل کنید و مجازات شوید. یعنى بیائید اعدام را یا حبس را یا سایر مجازاتها را تحمل کنید، براى اینکه خودتان را از عذاب الهى و نقمت الهى نجات دهید. با اینها دلسوزانه حرف می زند. می فرماید: اگر شهامت این را هم ندارید که بیائید مجازات خودتان را قبول کنید، لااقل آنجا که هستید، راهتان را عوض کنید، توبه کنید؛ با ملت ایران، با نظام اسلامى، با حرکت اسلامى مقابله نکنید؛ براى قدرتمندان و زورگویان، پیادهنظام نباشید. امام دعواى شخصى ندارد؛ اما در دائره مکتب، با قاطعیت کامل، جاذبه و دافعهى خود را اعمال می کند. این یک شاخص عمده از زندگى امام و مکتب امام است. تولّى و تبرّى در عرصهى سیاست هم باید تابع تفکر و فکر و مبانى اسلامى و مذهبى باشد؛ اینجا هم باید انسان ملاک و معیار را این قرار بدهد؛ ببیند خداى متعال از او چه میخواهد. با این روشى که امام در پیش گرفته بود و در گفتار و کردار او منعکس بود، نمی شود انسان خود را در خط امام بداند، دنبالهروِ امام بداند، اما با کسانى که صریحاً پرچم معارضه با امام و اسلام را بلند میکنند، خودش را در یک جبهه تعریف کند. نمی شود قبول کرد که آمریکا و انگلیس و سیا و موساد و سلطنتطلب و منافق بر روى یک محورى توافق کنند، حول یک محورى جمع بشوند، بعد آن محور باز ادعا کند که من خط امامم! این نمی شود، این قابل قبول نیست. نمی شود با هر کس و ناکسى ائتلاف کرد. باید ببینیم دشمنان دیروز امام در برابر ما چه موضعى می گیرند. اگر دیدیم مواضع ما جورى است که آمریکاى مستکبر، صهیونیست غاصب، مزدوران قدرتهاى گوناگون، مخالفین و معاندین امام و اسلام و انقلاب از ما تجلیل میکنند، احترام می کنند، بایستى در مواضعمان شک کنیم؛ باید بدانیم که راه درست و مستقیم را نمی رویم. این معیار است، این یک ملاک است. امام هم بارها بر همین تکیه میکرد. امام می فرمود – در نوشتهجات امام وجود دارد، در اسناد قطعى فرمایشات امام این هست – که اگر از ما تعریف کردند، بدانیم که خیانتکاریم. این خیلى مهم است. کسانى بیایند درست در خط مقابل امام حرکت کنند، درباره مسئله قدس در روز قدس آنجور موضعگیرى کنند، در روز عاشورا آن فضاحت را به بار بیاورند، بعد ما با کسانى که با اساس مبناى امام و حرکت امام صریحاً مخالفند، اظهار همراهى کنیم، خودمان را در کنار اینها قرار بدهیم و تعریف کنیم، یا در مقابل اینها سکوت کنیم؛ در عین حال بگوئیم ما دنبالهروِ امامیم! این امکان ندارد، این قابل قبول نیست. ملت هم این را خوب فهمیدند. ملت این را مىبیند، می داند، می شناسد، می فهمد. یک شاخص دیگر در مشى امام و خط امام که خیلى مهم است، مسئله محاسبات معنوى و الهى است. امام در تصمیمگیرىهاى خود، در تدابیر خود، محاسبات معنوى را در درجه اول قرار میداد. یعنى چه؟ یعنى انسان براى هر کارى که می خواهد بکند، در درجه اول هدفش کسب رضاى الهى باشد؛ کسب پیروزى نباشد، به دست گرفتن قدرت نباشد، کسب وجاهت پیش زید و عمرو نباشد. هدف اول، رضاى الهى باشد. این یک. بعد هم به وعدهى الهى اطمینان و اعتماد داشته باشد. وقتى انسان هدفش رضاى خدا بود، به وعدهى الهى هم اعتماد و اطمینان داشت، آن وقت دیگر یأس معنا ندارد، ترس معنا ندارد، غفلت معنا ندارد، غرور معنا ندارد. امام آن وقتى که تنها بود، مبتلاى به ترس نشد، مبتلاى به یأس نشد؛ آن وقتى هم که همهى ملت ایران یکصدا نام او را فریاد زدند، بلکه ملتهاى دیگر هم به او عشق ورزیدند و این را ابراز کردند، دچار غرور نشد. آن وقتى که خرمشهر به وسیلهى متجاوزین عراقى از دست رفت، امام مأیوس نشد؛ آن وقتى هم که خرمشهر را رزمندگان ما با دلاورى و فداکارى خود گرفتند، امام مغرور نشد؛ فرمود «خرمشهر را خدا آزاد کرد»؛ یعنى ما هیچکارهایم. در همه حوادث گوناگون دوران زعامت آن بزرگوار، امام همینجور بود. آن وقتى که تنها بود، وحشت نکرد؛ آن وقتى که غلبه و قدرت با او بود، مغرور نشد؛ غفلت هم نکرد. این اعتماد به خداست. وقتى رضاى خدا بود، قضیه این است. به وعدهى الهى باید اعتماد کرد. یکى از چیزهائى که در همین زمینه وجود داشت، رعایت تقواى عجیب امام در همهى امور بود. تقوا در مسائل شخصى یک حرف است؛ تقوا در مسائل اجتماعى و مسائل سیاسى و عمومى خیلى مشکلتر است، خیلى مهمتر است، خیلى اثرگذارتر است. ما نسبت به دوستانمان، نسبت به دشمنانمان چه می گوئیم؟ اینجا تقوا اثر می گذارد. ممکن است ما با یکى مخالف باشیم، دشمن باشیم؛ درباره او چگونه قضاوت می کنید؟ اگر قضاوت شما درباره آن کسى که با او مخالفید و با او دشمنید، غیر از آن چیزى باشد که در واقع وجود دارد، این تعدى از جادهى تقواست. یکى دیگر از خطوط اصلى خط امام، نقش مردم است؛ هم در انتخابات که امام در این کار واقعاً یک حرکت عظیمى انجام داد، هم در غیر انتخابات، در مسائل گوناگون اجتماعى. در هیچ انقلابى در دوران انقلابها – که نیمهى اول قرن بیستم، دوران انقلابهاى گوناگون است؛ در شرق و غرب دنیا انقلابهاى مختلفى با شکلهاى مختلف به وجود آمد – سابقه ندارد که دو ماه بعد از پیروزى انقلاب، یک رفراندوم عمومى براى انتخاب شیوهى حکومت و نظام حکومتى انجام بگیرد؛ اما به همت امام در ایران این اتفاق افتاد. هنوز یک سال از انقلاب نگذشته بود که قانون اساسى تدوین و تصویب شد. در آن ماههاى اول که تدوین قانون اساسى هنوز انجام نشده بود و تأخیر افتاده بود، یادم هست یک روز امام ماها را خواستند، رفتیم قم – آن وقت ایشان هنوز قم بودند – با اوقات تلخى گفتند که قانون اساسى را زودتر تدوین کنید. آن وقت انتخابات مجلس خبرگان راه افتاد و مردم خبرگان را براى تدوین قانون اساسى انتخاب کردند؛ بعد هم که قانون اساسى تدوین شد، آن را به رأى عمومى گذاشتند؛ رفراندوم شد، مردم قانون اساسى را انتخاب کردند. بعد هم انتخابات ریاست جمهورى و مجلس برگزار شد. در سختترین دوران جنگ که تهران زیر بمباران دشمن بود، انتخابات تعطیل نشد؛ حتّى تا امروز یک روز انتخابات در ایران تأخیر نیفتاده است. کدام دموکراسى را در دنیا شما سراغ دارید؟ انقلابها که هیچ؛ در هیچ دموکراسىاى، با این دقت، سر موقع، آراء مردم به صندوقها ریخته نمیشود. این خط امام است. در غیر مسائل انتخابات هم بارها مردم مورد توجه امام قرار گرفتند و امام به نقش آنها اشاره روشن کردند، گاهى تصریح کردند؛ در یک جاهائى گفتند: اگر مسئولین فلان کار را که باید انجام بدهند، انجام ندهند، مردم خودشان وارد می شوند و انجام می دهند. یک نقطه دیگر از نقاط روشن خط امام، جهانى بودن نهضت است. امام نهضت را جهانى می دانست و این انقلاب را متعلق به همه ملتهاى مسلمان، بلکه غیر مسلمان معرفى می کرد. امام از این ابائى نداشت. این غیر از دخالت در امور کشورهاست، که ما نمیکنیم؛ این غیر از صادر کردن انقلاب به سبک استعمارگران دیروز است، که ما این کار را نمیکنیم، اهلش نیستیم؛ این معنایش این است که بوى خوش این پدیدهى رحمانى باید در دنیا پراکنده شود، ملتها بفهمند که وظیفهشان چیست، ملتهاى مسلمان بدانند که هویتشان چگونه است و کجاست. یک نمونهى این نگاه جهانى، موضعگیرى امام در باب فلسطین است. امام صریحاً فرمود: اسرائیل یک غدهى سرطانى است. خوب، غدهى سرطانى را چه کار میکنند؟ غیر از قطع غده، چه علاجى میتوان براى آن کرد؟ امام ملاحظه کسى را نکرد. منطق امام این بود. این حرف شعارى نیست؛ این منطقى است. فلسطین یک کشور تاریخى است. در طول تاریخ، کشورى وجود داشته است به نام فلسطین. یک عدهاى با پشتیبانى قدرتهاى ستمگر عالم آمدهاند با عنیفترین و شدیدترین وجهى این ملت را از این کشور بیرون کردهاند؛ کشتند، تبعید کردند، شکنجه کردند، اهانت کردند، این ملت را بیرون کردند – که امروز چند میلیون آوارهى فلسطینى در کشورهاى همجوار فلسطین اشغالى و در کشورهاى دیگر زندگى میکنند؛ اغلب هم توى اردوگاهها – در واقع آمدند کشور را از صحنهى جغرافیا حذف کردند، ملت را بکلى از هستى ساقط کردند، یک واحد جغرافیائى جعلى و جدیدى به جاى آن تحمیل کردند و اسمش را گذاشتند اسرائیل. ببینید منطق چه اقتضاء میکند؟ حرفى که ما در مورد مسئله فلسطین داریم، یک حرف شعارى نیست؛ یک حرف صددرصد منطقى است. یک عده قدرتمند که در رأس آنها اول انگلیس بود، بعد هم آمریکا ملحق شد، دنبالهروِ آنها هم کشورهاى غربى، آمدهاند میگویند کشور فلسطین و ملت فلسطین باید حذف بشوند تا به جاى آن، کشورى به نام اسرائیل و ملت جعلىاى به نام ملت اسرائیل به وجود بیاید. این یک حرف؛ یک حرف دیگر هم در مقابلش هست که حرف امام است؛ میگوید: نه، این واحد جعلى و تحمیلى باید حذف شود؛ به جاى آن، ملت اصلى و کشور اصلى و واحد جغرافیائى اصلى سر کار بیاید. از این دو حرف، کدام منطقى است؟ آن حرفى که متکى به سرنیزه و سرکوب است و میخواهد یک نظام سیاسى را، یک واحد جغرافیائىِ تاریخى را با چند هزار سال سابقه، بکلى از صحنهى جغرافیا حذف کند، این منطقى است یا آن حرفى که میگوید نه، این واحد اصلى جغرافیائى باید بماند، آن واحد جعلى و تحمیلى باید از بین برود؟ امام این را میگفت. این منطقىترین حرفى است که در باب اسرائیل غاصب و در باب مسئلهى فلسطین میشود گفت. امام این را گفت؛ صریح هم این را بیان کرد. حالا اگر کسى این حرف را به اشاره هم بیان کند، یک عدهاى که مدعى خط امامند، میگویند آقا چرا این حرف گفته شد؟! خوب، این حرف امام است؛ این منطق امام است؛ این منطق صحیح است؛ همهى مسلمانان عالم، همهى آزادگان عالم، ملتهاى بىطرف باید این حرف را قبول کنند و بپذیرند. این، درست است. این، موضع امام است. یک نکته اساسى دیگر در مورد خط امام و راه امام این است که امام بارها فرمود قضاوت در مورد اشخاص باید با معیار حال کنونى اشخاص باشد. گذشتهى اشخاص، مورد توجه نیست. گذشته مال آن وقتى است که حال فعلى معلوم نباشد. انسان به آن گذشته تمسک کند و بگوید: خوب، قبلاً اینجورى بوده، حالا هم لابد همان جور است. اگر حال فعلى اشخاص در نقطهى مقابل آن گذشته بود، آن گذشته دیگر کارائى ندارد. این همان قضاوتى بود که امام امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) با جناب طلحه و جناب زبیر کرد. شما باید بدانید طلحه و زبیر مردمان کوچکى نبودند. جناب زبیر سوابقى درخشان دارد که نظیر آن را کمتر کسى از اصحاب امیرالمؤمنین داشت. بعد از به خلافت رسیدن جناب ابىبکر، در همان روزهاى اول، پاى منبر ابىبکر چند نفر از صحابه بلند شدند، اظهار مخالفت کردند، گفتند: حق با شما نیست؛ حق با علىبنابىطالب است. اسم این اشخاص در تاریخ ثبت است. اینها چیزهائى نیست که شیعه نقل کرده باشد؛ نه، این در همه کتب تواریخ ذکر شده است. یکى از آن اشخاصى که پاى منبر جناب ابىبکر بلند شد و از حق امیرالمؤمنین دفاع کرد، زبیر است. این سابقهى زبیر است. مابین آن روز و روزى که زبیر روى امیرالمؤمنین شمشیر کشید، فاصله بیست و پنج سال است. حالا برادران اهل سنت از طرف طلحه و زبیر اعتذار می کنند، می گویند آنها اجتهادشان به اینجا منتهى شد؛ خیلى خوب، حالا هر چى. ما راجع به اینکه آنها در مقابل خداى متعال چه وضعى دارند، الان در مقام آن نیستیم؛ اما امیرالمؤمنین با اینها چه کرد؟ جنگید. امیرالمؤمنین از مدینه لشکر کشید، رفت طرف کوفه و بصره، براى جنگ با طلحه و زبیر. یعنى آن سوابق محو شد، تمام شد. امام ملاکش این بود، معیارش این بود. بعضىها با امام از پاریس تو هواپیما بودند و آمدند ایران؛ اما در زمان امام به خاطر خیانت اعدام شدند! بعضىها از دورانى که امام در نجف بود و بعد که به پاریس رفت، با ایشان ارتباط داشتند، در اول انقلاب هم مورد توجه امام قرار گرفتند؛ اما بعد رفتار اینها، موضعگیرىهاى اینها موجب شد که امام اینها را طرد کرد، از خودش دور کرد. میزان، وضعى است که امروز بنده دارم. اگر خداى نکرده نفس اماره و شیطان، راه را در مقابل من منحرف کردند، قضاوت چیز دیگرى خواهد بود. مبناى نظام اسلامى این است و امام اینجورى عمل کرد.( همان , خطبههاى نماز جمعه تهران در حرم امام خمینى (ره) , 14/3/89)
در مورد پایبندی به ارزش ها و آرمان های انقلاب اسلامی عملکرد برخی از وابستگان به این جریان در عمل چیزی غیر از این را ثابت کرد ، هر چند اعضای این جریان اقدام به تسخیر لانه جاسوسی نمودند و بدان مباهات می نمودند ، اما برخی از آنان در سالهای بعد از این عمل اعلام ندامت نمودند و از آن برائت جستند و زمزمه های مذاکره و رابطه با آمریکا نیز از سوی همین جریان بلند شد در حالی که هیچ گونه تغییری در سیاست خصمانه این کشور در قبال نظام جمهوری اسلامی ، صورت نگرفته بود . روزنامه های وابسته به این جریان گاه وبی گاه ارزش های اسلامی و انقلابی و نهادهای نظام را زیر سؤال می بردند و پس از دوم خرداد 76 کار را به جایی رساندند که مقام معظم رهبری برخی از این روزنامه ها را پایگاه دشمن معرفی نمود و بعدها دریافت روابط آنها با خارج و دریافت کمک های مالی از آنها لو رفت . این زاویه بدانجا رسید که برخی از وابستگان این جریان را به رویارویی با نظام کشاند و موجب شد که این جریان به دلیل از دست دادن پایگاه اجتماعی خود از صحنه سیاسی کشور کنار گذاشته شود .
در مورد جریان راست نیز گفتنی است هر چند ما تمامی واضع و عملکردهای این جریان را تأیید نمی کنیم و این جریان نیز دارای خطا ها و اشتباهاتی در عرصه سیاسی می باشد ، اما این برداشت که این جریان از ابتدا کشور را غربی کرد و توسعه را بر ارزش های اسلامی ترجیح داد به دور از واقعیت این جریان است و بر عکس آنچه گفته شده گرایش به تفکرات و اندیشه های غربی در میان جریان چپ بیشتر است تا جریان راست کشور و تکیه بر ارزش ها و اصول اسلامی و انقلابی و پایبندی به ولایت و آرمان های انقلاب اسلامی در میان این جریان بیشتر از جریان چپ و اصلاح طلب می باشد هر چند اصول گرایی نیز به صرف ادعا و در زبان نیست و باید افراد و مجموعه های اصولگرا به شاخصه های آن در عمل پایبند باشند . اعتقاد راسخ به اصول و ارزش های اسلامی و انقلابی و به کار بستن آنها ملاک و معیار تعیین کننده اصولگرایی و تبعیت از رهبری و تلاش برای تحقق اهداف نظام و منویات رهبری از نشانه های ولایتمداری است . در اینجا مناسب است به شاخص هایی اصول گرایی از دیدگاه مقام معظم رهبری اشاره کنیم . « شاخص های اصول گرایی از منظر مقام معظم رهبری » مقام معظم رهبری شاخصههای مختلفی برای اصولگرایی عنوان کردهاند که به چند مورد آن اشاره میکنیم: شاخصه اول ،عدالت خواهی و عدالت گستری که به فرموده ایشان، به زبان، ساده است، اما در عمل، کار بسیار دشواری است و مقدمات بسیاری لازم دارد. اما شاخصه دوم، « فساد ستیزی» است. سلامت اعتقادی و اخلاقی مسئولان کشور به خصوص مسئولان عالی رتبه، در سطح دولت و معاونین و از این قبیل، بسیار مهم است و شاخصه دیگری است که از لحاظ اعتقادی و اخلاقی، اشخاص سالمی باشند. از دیگر شاخصه های مهم اصول گرایی، «اعتزاز به اسلام» ااست. به فرموده ایشان: ما در دوران این 27 سال بعضی از مسئولان نظام اسلامی را دیده بودیم که خجالت می کشیدند یک حکم اسلامی یا یک جهت گیری اسلامی را صریحا بر زبان بیاورند.ما باید به اسلام، اعتزاز داشته باشیم. آن چه را که اسلام به ما آموخته، اگر ما درست یاد گرفته باشیم و دچار کج فکری، انحراف و غلط فهمی نشده باشیم، چیزی است که باید به آن افتخار کنیم. «ساده زیستی و مردم گرایی»، شاخصه دیگری است که باید به آن توجه شود. یکی دیگر از این شاخصه ها، « تواضع و نغلتیدن در گرداب غرور» است که لازمه اصول گرایی به شمار می رود. به فرموده رهبر انقلاب، ما خودمان باید مواظب باشیم حرف هایی که در تمجید و ستایش ما می زنند، اینها را باور نکنیم. ما باید به درون خودمان نگاه کنیم: «الانسان علی نفسه بصیره»؛ نقص ها، مشکلات و کمبودهای مان را نگاه کنیم و فریب نخوریم. این فریب خوردن، انسان را در دام و گرداب غرور می اندازد. از دیگر شاخصه ها می توان به «اجتناب از اسراف و ریخت و پاش» اشاره کرد. هم چنین، «خردگرایی و تدبیر و حکمت در تصمیم گیری و عمل»، از شاخصه های مهم و مورد احتیاج است. « مسئولیت پذیری و پاسخ گویی»، نیز از دیگر شاخصه هاست. یعنی پذیرش مسئولیت کارهایی که بر عهده گرفته ایم. باید احساس مسئولیت کرد. اما از جمله شاخصه های مهم اصول گرایی که رهبر معظم انقلاب به آن اشاره می فرمایند، همان «اهتمام به علم و پیشرفت علمی» است. بنابراین، علم که وسیله رشد ملی، بشری، انسانی و اوج گرفتن در محیط عام بشریت است جزو چیزهای لازم است و باید به آن اهتمام شود. اما یکی دیگر از شاخصه های اصول گرایی که جزو پایه های اصول گرایی به شمار می رود، «سعه صدر و تحمل مخالف»است. « اجتناب از هواهای نفس» ؛ چه هوای نفس شخصی و چه هوای نفس گروهی. هم چنین « شایسته سالاری» ، « نظارت بر عملکرد زیر مجموعه» , « تلاش بی وقفه برای این خدمات»، « قانون گرایی» ، « شجاعت و قاطعیت در بیان و اعمال آن چه حق است» ، نیز از دیگر شاخصه های اصول گرایی به شمار می رود.( پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری , دیدار با اعضای هیئت دولت ، 6/6/ 85)
آنچه کشور ما نیازمند آن است فارغ از همه نام ها و عنوان ها و گروهها و جریان های سیاسی پابندی به ارزش ها و اصول اسلامی و انقلابی در گفتار و در عمل و ولایتمداری و پیروی از رهبری و تلاش برای اصلاح حقیقی روند کشور در همه عرصه های سیاسی است از این رو مقام معظم رهبری در باره این صف بندیها ی سیاسی در کشور فرمودند: «دو جناح برای کشور مثل دو بالند که کشور با این دو بال می تواند پرواز کند دو جناح مقابل در مجموعه نظام می توانند باشند و فعالیت کنند ولی شرطش این است که به قانون اساسی وفادار باشند اینها بر کار هم نظارت می کنند با هم رقابت سالم می کنند این مسابقه ، پیشرفت به وجود می آورد و از بسته بودن تشکیلات گوناگون حکومتی جلوگیری می کند این چیز مغتنم و خوبی است … بنده دعوای اصلاح طلب و اصولگرا را هم قبول ندارم من این تقسیم بندی را غلط می دانم نقطه مقابل اصولگرا ، اصلاح طلب نیست ، نقطه مقابل اصلاح طلب ، اصولگرا نیست نقطه مقابل اصولگرا آدم بی اصول و لاابالی است آدمی که به هیچ اصلی معتقد نیست آدم هرهری مذهب است … نقطه مقابل اصلاح طلبی افساد است بنده معتقد به اصولگرای اصلاح طلبم اصول متین و متقنی که از مبانی معرفتی اسلام برخاسته با اصلاح روش ها به صورت روز به روز و نو به نو… »( بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اساتید و دانشجویان دانشگاههای استان کرمان 19/2/84)
اما در خصوص اینکه جریان چپ به امام وفادار تر بودند و به ارزش های اسلامی و آرمان های انقلاب اسلامی پایبندی بیشتری داشتند باید بگوییم هر چند این جریان در زمان امام خود را وفادار به امام می دانستند و نام خط امامی را برای خود برگزیده بودند ، اما در عمل پس از رحلت امام برخی از آنها با رهبری زاویه پیدا نمودند و باید توجه داشت ملاک در ولایتمداری و ارزیابی حال افراد , حال فعلی افراد است نه صرف داشتن سابقه خوب در ولایتمداری نمی توان تنها به سابقه قبلی افراد اکتفا نمود و حال فعلی و عملکرد کنونی افراد را نادیده گرفت . در میان جریان چپ و اصلاح طلبان هستند افرادی که در زمان امام از ایشان اطاعت می کردند ولی با رهبری مقام معظم رهبری به مخالفت برخاستند و با این حال خود را پیرو امام می دانند در حالی که بارها امام بر ضرورت پیروی از ولایت فقیه تأکید فرمودند . مگر ولایت فقیه منحصر در شخص امام بود که این گروه به مخالفت با مقام معظم رهبری پرداختند . این افراد پس از امام نیز در برهه های مختلف در منصب ها و مسئولیت های مختلف از مجلس گرفته تا خبرگان رهبری حضور داشتند و عملکرد نادرست آنها موجب شد که پایگاه مردمی خویش را از دست بدهند و این عملکرد آنها بود که موجب کنار گذاشته شدن آنها گردید نه رهبری نظام . عملکرد برخی از افراد چنان در راستای منافع دشمنان نظام بود که زبان به تمجید از آنان گشودند ولی این افراد درک نکردند که به بیراهه رفته اند و حاضر نشدند از آن بازگردند آیا براستی رفتار کسانی که در مسیر خشنودی دشمنان انقلاب گام برداشته و با گفتار و رفتار خویش آب به آسیاب آنان می ریزند تنها به صرف داشتن سابقه اطاعت پذیری از امام قابل توجیه است اگر امام نیست , راه امام و خط امام و اصولی که امام برای آن تلاش کردند که پا برجاست . ایستادگی بر آن اصول و شاخصه ها معیار پیروی از راه و خط امام است . مقام معظم رهبری شاخص های راه امام را به زیبایی ترسیم کردند که می تواند شاخص مناسبی برای سنجش افراد و مجموعه ها باشد . ایشان در این باره فرمودند:« امام بهترین شاخص براى ماست… رفتار امام، گفتار امام. خوشبختانه بیانات امام در دسترس است، تدوین شده است. وصیتنامه امام آشکارا همه مافىالضمیر امام را براى آینده انقلاب تبیین می کند. نباید اجازه داد این شاخصها غلط تبیین شوند، یا پنهان بمانند، یا فراموش بشوند. اگر این شاخصها را ما بد تبیین کردیم، غلط ارائه دادیم، مثل این است که یک قطبنما را در یک راه از دست بدهیم، یا قطبنما از کار بیفتد… مواضع امام بایستى به طور روشن و واضح – همان طور که خود او گفت، همان طور که خود او نوشت – تبیین شود؛ این ملاک راه امام و خط امام و صراط مستقیم انقلاب است. یک نفر صریح می گوید من امام را قبول ندارم – این بحث دیگرى است – خیلى خوب، پیروان امام و طرفداران امام با کسى که صریح بگوید من امام را قبول ندارم، راه او را غلط می دانم، حسابشان روشن است؛ اما اگر قرار است در خط امام، با اشاره انگشت امام، این انقلاب پیش برود، باید معلوم باشد، روشن باشد و مواضع امام بزرگوارمان بدرستى تبیین شود. نباید براى خوشامد این و آن، برخى از مواضع حقیقى امام را یا انکار کرد، یا مخفى نگه داشت. بعضى اینجور فکر می کنند – و این فکر غلطى است – که براى اینکه امام پیروان بیشترى پیدا کند، کسانى که مخالف امام هستند، آنها هم به امام علاقهمند شوند، بایستى ما بعضى از مواضع صریح امام را یا پنهان کنیم یا نگوئیم یا کمرنگ کنیم؛ نه، امام هویتش، شخصیتش به همین مواضعى است که خود او با صریحترین بیانها، روشنترین الفاظ و کلمات، آنها را بیان کرد. همینها بود که دنیا را تکان داد. همین مواضع صریح بود که تودههاى عظیم را مشتاق ملت ایران و بسیارى را پیرو ملت ایران کرد. این نهضت عظیم جهانى که شما امروز در گوشه و کنار دنیاى اسلام نشانههاى آن را مىبینید، از این طریق به راه افتاد. امام را صریح باید آورد وسط میدان. مواضعش بر علیه استکبار، مواضعش بر علیه ارتجاع، مواضعش بر علیه لیبرال دموکراسى غرب، مواضعش بر علیه منافقان و دورویان را باید صریح گذاشت. کسانى که تحت تأثیر آن شخصیت عظیم قرار گرفتند، این مواضع را دیدند و تسلیم شدند. نمیشود به خاطر اینکه زید و عمرو از امام خوششان بیاید، ما مواضع امام را پنهان کنیم یا پوشیده کنیم یا آن چیزهائى که به نظرمان تند مىآید، کمرنگ کنیم. عدهاى در یک دورانى – که ما آن دوران را به یاد داریم؛ دوران جوانىهاى ما – براى اینکه اسلام علاقهمندان و طرفدارانى پیدا کند، بعضى از احکام اسلام را کمرنگ می کردند، ندیده می گرفتند؛ حکم قصاص را، حکم جهاد را، حکم حجاب را انکار و پنهان میکردند، میگفتند اینها از اسلام نیست، قصاص از اسلام نیست، جهاد از اسلام نیست، براى اینکه فلان مستشرق یا فلان دشمن مبانى اسلامى از اسلام خوشش بیاید! این غلط است. اسلام را با کلیتش بایستى بیان کرد. امام منهاى خط امام، آن امامى نیست که ملت ایران به نفس او، به هدایت او جانشان را کف دست گرفتند، فرزندانشان را به کام مرگ فرستادند، از جان و مالشان دریغ نکردند و بزرگترین حرکت قرن معاصر را در این نقطهى عالم به وجود آوردند. امام منهاى خط امام، امام بىهویت است. سلب هویت از امام، خدمت به امام نیست. مبانى امام، مبانى روشنى بود. این مبانى – اگر کسى نخواهد مجامله کند، تعارف کند – در کلمات امام، در بیانات امام، در نامههاى امام، و بخصوص در وصیتنامهى امام – که کوتاه شدهى همهى آن مواضع است – منعکس است. این مبانى فکرى همان چیزى است که آن موج عظیم و سهمگین را علیه غارتگرىهاى غرب و یکهتازىهاى آمریکا در دنیا به وجود آورد. این کجاندیشى است که ما مواضع امام را انکار کنیم. این کجاندیشى را هم متأسفانه بعضاً کسانى انجام می دهند که یک وقتى خودشان جزو مروجان افکار امام بودند یا جزو پیروان امام بودند. حالا به هر دلیلى راهها کج می شود، هدفها گم می شود، یک عدهاى برمی گردند؛ بعد از آنکه سالهاى متمادى براى امام و براى این هدفها حرف زدند و حرکت کردند، در مقابل این اهداف و این مبانى مىایستند و آن حرفها را میزنند خوب، خط امام اجزائى دارد. مهمترینِ آنچه که در مورد خط امام و راه امام میشود گفت، چند نکته است که من عرض می کنم. و بخصوص به جوانها عرض میکنم: بروید وصیتنامهى امام را بخوانید. امامى که دنیا را تکان داد، امامى است که در این وصیتنامه منعکس است، در این آثار و گفتار منعکس است. اولین و اصلىترین نقطه در مبانى امام و نظرات امام، مسئلهى اسلام ناب محمدى است؛ یعنى اسلام ظلمستیز، اسلام عدالتخواه، اسلام مجاهد، اسلام طرفدار محرومان، اسلام مدافع حقوق پابرهنگان و رنجدیدگان و مستضعفان. در مقابل این اسلام، امام اصطلاح «اسلام آمریکائى» را در فرهنگ سیاسى ما وارد کرد. اسلام آمریکائى یعنى اسلام تشریفاتى، اسلام بىتفاوت در مقابل ظلم، در مقابل زیادهخواهى، اسلام بىتفاوت در مقابل دستاندازى به حقوق مظلومان، اسلام کمک به زورگویان، اسلام کمک به اقویا، اسلامى که با همهى اینها میسازد. این اسلام را امام نامگذارى کرد: اسلام آمریکائى. فکر اسلام ناب، فکر همیشگى امام بزرگوار ما بود؛ مخصوص دوران جمهورى اسلامى نبود؛ منتها تحقق اسلام ناب، جز با حاکمیت اسلام و تشکیل نظام اسلامى امکانپذیر نبود. اگر نظام سیاسى کشور بر پایهى شریعت اسلامى و تفکر اسلامى نباشد، امکان ندارد که اسلام بتواند با ستمگران عالم، با زورگویان عالم، با زورگویان یک جامعه، مبارزهى واقعى و حقیقى بکند. لذا امام حراست و صیانت از جمهورى اسلامى را اوجب واجبات میدانست. اوجب واجبات، نه از اوجب واجبات. واجبترین واجبها، صیانت از جمهورى اسلامى است؛ چون صیانت اسلام – به معناى حقیقى کلمه – وابستهى به صیانت از نظام سیاسى اسلامى است. بدون نظام سیاسى، امکان ندارد. امام جمهورى اسلامى را مظهر حاکمیت اسلام میدانست. براى همین، امام جمهورى اسلامى را دنبال کرد، در راهش آن همه تلاش کرد و با آن شدت و حدت و اقتدار پاى جمهورى اسلامى ایستاد. امام که دنبال قدرت شخصى نبود؛ امام دنبال این نبود که خودش بتواند قدرتى پیدا کند. مسئله امام، مسئلهى اسلام بود؛ لذا پاى جمهورى اسلامى ایستاد. این مدل نو را امام به دنیا عرضه کرد؛ یعنى مدل جمهورى اسلامى. اساسىترین مسئله در جمهورى اسلامى، مبارزه با حاکمیتهاى زورگویانه و اقتدارطلب دنیاست که در شکلهاى مختلف خودش را نشان می دهد. حکومت دیکتاتورى و اقتدارطلب، فقط حکومت پادشاهان نیست؛ این یکى از انواع حکومت دیکتاتورى است. آن زمان دیکتاتورىهاى چپ وجود داشت، که دیکتاتورى یکحزبى در کشورها بود؛ هر کار می خواستند، با آحاد ملت می کردند؛ کسى هم به ملت پاسخگو نبود. در واقع ملت دست یک اقلیت محدودى زندانى بود. این هم یک نوع دیکتاتورى بود. یک نوع دیکتاتورى هم دیکتاتورى سرمایهداران است که در نظامهاى بظاهر مردمسالار – نظامهاى لیبرال دموکراسى – تجلى پیدا می کند. این هم نوعى دیکتاتورى است، منتها دیکتاتورى بسیار هوشمندانه و غیر مستقیم؛ در واقع دیکتاتورى سرمایهدارها و صاحبان ثروتهاى بزرگ است. امام جمهورى اسلامى را در مقابل این طاغوتهاى بشرى به وجود آورد؛ اسلام را – که در دل اسلامیت، تکیه به مردم و رأى مردم و خواست مردم وجود دارد – معیار اصلى این نظام قرار داد. بنابراین جمهورى اسلامى، هم جمهورى است، یعنى متکى به آراء مردم است؛ هم اسلامى است، یعنى متکى به شریعت الهى است. این یک مدل نو است؛ این یکى از شاخصهاى عمدهى در خط امام است. هر کسى دربارهى حاکمیت نظام جمهورى اسلامى برخلاف این فکر کند، برخلاف فکر امام است؛ مدعى نشود که او دنبالهروِ امام است، در عین حال این فکر را دارد؛ نه، فکر امام این است. این واضحترین خط از خطوط اندیشهى امام است. یک شاخص دیگر در برنامهى امام و خط امام و راه مستقیم امام، مسئله جاذبه و دافعهى امام بود. انسانهاى بزرگ، جاذبه و دافعهشان هم میدان وسیع و گستردهاى دارد. همه جاذبه و دافعه دارند. شما با رفتار خودتان، یکى را به خودتان علاقهمند و متمایل می کنید، یکى هم از شما میرنجد؛ این جاذبه و دافعه است. اما انسانهاى بزرگ، جاذبهشان یک طیف وسیعى را به وجود مىآورد؛ دافعهى آنها هم همین طور، یک طیف عظیمى را به وجود مىآورد. جاذبه و دافعهى امام تماشائى است. آنچه که مبنا و معیار جاذبه امام و دافعه امام بود، باز مکتب بود، اسلام بود؛ امام دشمنىِ شخصى با کسى نداشت. اگر کدورتهاى شخصىاى هم بود، امام زیر پا می گذاشت؛ اما دشمنى به خاطر مکتب، براى امام بسیار جدى بود. همان امامى که از اول شروع نهضت در سال 1341 روى توده مردم، انواع و اقسام افکار گوناگون در میان مردم، اینجور آغوش باز کرده بود، مردم را از اهل هر قومى، از اهل هر گروه و مذهبى، با آغوش باز می پذیرفت، همین امام در اول انقلاب یک مجموعههائى را از خود طرد کرد. کمونیستها را صریح طرد کرد. آن روز براى خیلى از ماها که در اول انقلاب دستاندرکار مبارزه بودیم، این کار امام عجیب بود. در همان اوائل انقلاب، امام صریح در مقابل کمونیستها موضعگیرى کرد و اینها را از خودش جدا کرد. در مقابل لیبرالمسلکها و دلباختگان به نظامهاى غربى و فرهنگ غربى، امام قاطعیت نشان داد؛ اینها را از خود دور کرد، از خود جدا کرد؛ هیچ رودربایستى و ملاحظهاى نکرد. مرتجعین را – کسانى که حاضر نبودند حقائق الهى و روح قرآنى احکام اسلامى را قبول کنند و تحول عظیم را بپذیرند – از خودش طرد کرد. امام بارها مرتجعین را با تعبیرات سخت و تلخ محکوم کرد، از خود دور کرد. در تبرّى از افرادى که در دائرهى فکرى و مبانى اسلامى او قرار نمیگرفتند، امام تأمل نکرد؛ در حالى که با آنها هم دشمنى شخصى نداشت. شما ملاحظه کنید به وصیتنامهى امام؛ امام در همین وصیتنامه خطاب میکند به کمونیستهائى که در داخل جنایت کرده بودند و به خارج کشور گریخته بودند. لحن امام را ملاحظه کنید. به اینها میگوید: شما داخل کشور بیائید و مجازاتى را که قانون و عدالت براى شما میگذارد، تحمل کنید و مجازات شوید. یعنى بیائید اعدام را یا حبس را یا سایر مجازاتها را تحمل کنید، براى اینکه خودتان را از عذاب الهى و نقمت الهى نجات دهید. با اینها دلسوزانه حرف می زند. می فرماید: اگر شهامت این را هم ندارید که بیائید مجازات خودتان را قبول کنید، لااقل آنجا که هستید، راهتان را عوض کنید، توبه کنید؛ با ملت ایران، با نظام اسلامى، با حرکت اسلامى مقابله نکنید؛ براى قدرتمندان و زورگویان، پیادهنظام نباشید. امام دعواى شخصى ندارد؛ اما در دائره مکتب، با قاطعیت کامل، جاذبه و دافعهى خود را اعمال می کند. این یک شاخص عمده از زندگى امام و مکتب امام است. تولّى و تبرّى در عرصهى سیاست هم باید تابع تفکر و فکر و مبانى اسلامى و مذهبى باشد؛ اینجا هم باید انسان ملاک و معیار را این قرار بدهد؛ ببیند خداى متعال از او چه میخواهد. با این روشى که امام در پیش گرفته بود و در گفتار و کردار او منعکس بود، نمی شود انسان خود را در خط امام بداند، دنبالهروِ امام بداند، اما با کسانى که صریحاً پرچم معارضه با امام و اسلام را بلند میکنند، خودش را در یک جبهه تعریف کند. نمی شود قبول کرد که آمریکا و انگلیس و سیا و موساد و سلطنتطلب و منافق بر روى یک محورى توافق کنند، حول یک محورى جمع بشوند، بعد آن محور باز ادعا کند که من خط امامم! این نمی شود، این قابل قبول نیست. نمی شود با هر کس و ناکسى ائتلاف کرد. باید ببینیم دشمنان دیروز امام در برابر ما چه موضعى می گیرند. اگر دیدیم مواضع ما جورى است که آمریکاى مستکبر، صهیونیست غاصب، مزدوران قدرتهاى گوناگون، مخالفین و معاندین امام و اسلام و انقلاب از ما تجلیل میکنند، احترام می کنند، بایستى در مواضعمان شک کنیم؛ باید بدانیم که راه درست و مستقیم را نمی رویم. این معیار است، این یک ملاک است. امام هم بارها بر همین تکیه میکرد. امام می فرمود – در نوشتهجات امام وجود دارد، در اسناد قطعى فرمایشات امام این هست – که اگر از ما تعریف کردند، بدانیم که خیانتکاریم. این خیلى مهم است. کسانى بیایند درست در خط مقابل امام حرکت کنند، درباره مسئله قدس در روز قدس آنجور موضعگیرى کنند، در روز عاشورا آن فضاحت را به بار بیاورند، بعد ما با کسانى که با اساس مبناى امام و حرکت امام صریحاً مخالفند، اظهار همراهى کنیم، خودمان را در کنار اینها قرار بدهیم و تعریف کنیم، یا در مقابل اینها سکوت کنیم؛ در عین حال بگوئیم ما دنبالهروِ امامیم! این امکان ندارد، این قابل قبول نیست. ملت هم این را خوب فهمیدند. ملت این را مىبیند، می داند، می شناسد، می فهمد. یک شاخص دیگر در مشى امام و خط امام که خیلى مهم است، مسئله محاسبات معنوى و الهى است. امام در تصمیمگیرىهاى خود، در تدابیر خود، محاسبات معنوى را در درجه اول قرار میداد. یعنى چه؟ یعنى انسان براى هر کارى که می خواهد بکند، در درجه اول هدفش کسب رضاى الهى باشد؛ کسب پیروزى نباشد، به دست گرفتن قدرت نباشد، کسب وجاهت پیش زید و عمرو نباشد. هدف اول، رضاى الهى باشد. این یک. بعد هم به وعدهى الهى اطمینان و اعتماد داشته باشد. وقتى انسان هدفش رضاى خدا بود، به وعدهى الهى هم اعتماد و اطمینان داشت، آن وقت دیگر یأس معنا ندارد، ترس معنا ندارد، غفلت معنا ندارد، غرور معنا ندارد. امام آن وقتى که تنها بود، مبتلاى به ترس نشد، مبتلاى به یأس نشد؛ آن وقتى هم که همهى ملت ایران یکصدا نام او را فریاد زدند، بلکه ملتهاى دیگر هم به او عشق ورزیدند و این را ابراز کردند، دچار غرور نشد. آن وقتى که خرمشهر به وسیلهى متجاوزین عراقى از دست رفت، امام مأیوس نشد؛ آن وقتى هم که خرمشهر را رزمندگان ما با دلاورى و فداکارى خود گرفتند، امام مغرور نشد؛ فرمود «خرمشهر را خدا آزاد کرد»؛ یعنى ما هیچکارهایم. در همه حوادث گوناگون دوران زعامت آن بزرگوار، امام همینجور بود. آن وقتى که تنها بود، وحشت نکرد؛ آن وقتى که غلبه و قدرت با او بود، مغرور نشد؛ غفلت هم نکرد. این اعتماد به خداست. وقتى رضاى خدا بود، قضیه این است. به وعدهى الهى باید اعتماد کرد. یکى از چیزهائى که در همین زمینه وجود داشت، رعایت تقواى عجیب امام در همهى امور بود. تقوا در مسائل شخصى یک حرف است؛ تقوا در مسائل اجتماعى و مسائل سیاسى و عمومى خیلى مشکلتر است، خیلى مهمتر است، خیلى اثرگذارتر است. ما نسبت به دوستانمان، نسبت به دشمنانمان چه می گوئیم؟ اینجا تقوا اثر می گذارد. ممکن است ما با یکى مخالف باشیم، دشمن باشیم؛ درباره او چگونه قضاوت می کنید؟ اگر قضاوت شما درباره آن کسى که با او مخالفید و با او دشمنید، غیر از آن چیزى باشد که در واقع وجود دارد، این تعدى از جادهى تقواست. یکى دیگر از خطوط اصلى خط امام، نقش مردم است؛ هم در انتخابات که امام در این کار واقعاً یک حرکت عظیمى انجام داد، هم در غیر انتخابات، در مسائل گوناگون اجتماعى. در هیچ انقلابى در دوران انقلابها – که نیمهى اول قرن بیستم، دوران انقلابهاى گوناگون است؛ در شرق و غرب دنیا انقلابهاى مختلفى با شکلهاى مختلف به وجود آمد – سابقه ندارد که دو ماه بعد از پیروزى انقلاب، یک رفراندوم عمومى براى انتخاب شیوهى حکومت و نظام حکومتى انجام بگیرد؛ اما به همت امام در ایران این اتفاق افتاد. هنوز یک سال از انقلاب نگذشته بود که قانون اساسى تدوین و تصویب شد. در آن ماههاى اول که تدوین قانون اساسى هنوز انجام نشده بود و تأخیر افتاده بود، یادم هست یک روز امام ماها را خواستند، رفتیم قم – آن وقت ایشان هنوز قم بودند – با اوقات تلخى گفتند که قانون اساسى را زودتر تدوین کنید. آن وقت انتخابات مجلس خبرگان راه افتاد و مردم خبرگان را براى تدوین قانون اساسى انتخاب کردند؛ بعد هم که قانون اساسى تدوین شد، آن را به رأى عمومى گذاشتند؛ رفراندوم شد، مردم قانون اساسى را انتخاب کردند. بعد هم انتخابات ریاست جمهورى و مجلس برگزار شد. در سختترین دوران جنگ که تهران زیر بمباران دشمن بود، انتخابات تعطیل نشد؛ حتّى تا امروز یک روز انتخابات در ایران تأخیر نیفتاده است. کدام دموکراسى را در دنیا شما سراغ دارید؟ انقلابها که هیچ؛ در هیچ دموکراسىاى، با این دقت، سر موقع، آراء مردم به صندوقها ریخته نمیشود. این خط امام است. در غیر مسائل انتخابات هم بارها مردم مورد توجه امام قرار گرفتند و امام به نقش آنها اشاره روشن کردند، گاهى تصریح کردند؛ در یک جاهائى گفتند: اگر مسئولین فلان کار را که باید انجام بدهند، انجام ندهند، مردم خودشان وارد می شوند و انجام می دهند. یک نقطه دیگر از نقاط روشن خط امام، جهانى بودن نهضت است. امام نهضت را جهانى می دانست و این انقلاب را متعلق به همه ملتهاى مسلمان، بلکه غیر مسلمان معرفى می کرد. امام از این ابائى نداشت. این غیر از دخالت در امور کشورهاست، که ما نمیکنیم؛ این غیر از صادر کردن انقلاب به سبک استعمارگران دیروز است، که ما این کار را نمیکنیم، اهلش نیستیم؛ این معنایش این است که بوى خوش این پدیدهى رحمانى باید در دنیا پراکنده شود، ملتها بفهمند که وظیفهشان چیست، ملتهاى مسلمان بدانند که هویتشان چگونه است و کجاست. یک نمونهى این نگاه جهانى، موضعگیرى امام در باب فلسطین است. امام صریحاً فرمود: اسرائیل یک غدهى سرطانى است. خوب، غدهى سرطانى را چه کار میکنند؟ غیر از قطع غده، چه علاجى میتوان براى آن کرد؟ امام ملاحظه کسى را نکرد. منطق امام این بود. این حرف شعارى نیست؛ این منطقى است. فلسطین یک کشور تاریخى است. در طول تاریخ، کشورى وجود داشته است به نام فلسطین. یک عدهاى با پشتیبانى قدرتهاى ستمگر عالم آمدهاند با عنیفترین و شدیدترین وجهى این ملت را از این کشور بیرون کردهاند؛ کشتند، تبعید کردند، شکنجه کردند، اهانت کردند، این ملت را بیرون کردند – که امروز چند میلیون آوارهى فلسطینى در کشورهاى همجوار فلسطین اشغالى و در کشورهاى دیگر زندگى میکنند؛ اغلب هم توى اردوگاهها – در واقع آمدند کشور را از صحنهى جغرافیا حذف کردند، ملت را بکلى از هستى ساقط کردند، یک واحد جغرافیائى جعلى و جدیدى به جاى آن تحمیل کردند و اسمش را گذاشتند اسرائیل. ببینید منطق چه اقتضاء میکند؟ حرفى که ما در مورد مسئله فلسطین داریم، یک حرف شعارى نیست؛ یک حرف صددرصد منطقى است. یک عده قدرتمند که در رأس آنها اول انگلیس بود، بعد هم آمریکا ملحق شد، دنبالهروِ آنها هم کشورهاى غربى، آمدهاند میگویند کشور فلسطین و ملت فلسطین باید حذف بشوند تا به جاى آن، کشورى به نام اسرائیل و ملت جعلىاى به نام ملت اسرائیل به وجود بیاید. این یک حرف؛ یک حرف دیگر هم در مقابلش هست که حرف امام است؛ میگوید: نه، این واحد جعلى و تحمیلى باید حذف شود؛ به جاى آن، ملت اصلى و کشور اصلى و واحد جغرافیائى اصلى سر کار بیاید. از این دو حرف، کدام منطقى است؟ آن حرفى که متکى به سرنیزه و سرکوب است و میخواهد یک نظام سیاسى را، یک واحد جغرافیائىِ تاریخى را با چند هزار سال سابقه، بکلى از صحنهى جغرافیا حذف کند، این منطقى است یا آن حرفى که میگوید نه، این واحد اصلى جغرافیائى باید بماند، آن واحد جعلى و تحمیلى باید از بین برود؟ امام این را میگفت. این منطقىترین حرفى است که در باب اسرائیل غاصب و در باب مسئلهى فلسطین میشود گفت. امام این را گفت؛ صریح هم این را بیان کرد. حالا اگر کسى این حرف را به اشاره هم بیان کند، یک عدهاى که مدعى خط امامند، میگویند آقا چرا این حرف گفته شد؟! خوب، این حرف امام است؛ این منطق امام است؛ این منطق صحیح است؛ همهى مسلمانان عالم، همهى آزادگان عالم، ملتهاى بىطرف باید این حرف را قبول کنند و بپذیرند. این، درست است. این، موضع امام است. یک نکته اساسى دیگر در مورد خط امام و راه امام این است که امام بارها فرمود قضاوت در مورد اشخاص باید با معیار حال کنونى اشخاص باشد. گذشتهى اشخاص، مورد توجه نیست. گذشته مال آن وقتى است که حال فعلى معلوم نباشد. انسان به آن گذشته تمسک کند و بگوید: خوب، قبلاً اینجورى بوده، حالا هم لابد همان جور است. اگر حال فعلى اشخاص در نقطهى مقابل آن گذشته بود، آن گذشته دیگر کارائى ندارد. این همان قضاوتى بود که امام امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) با جناب طلحه و جناب زبیر کرد. شما باید بدانید طلحه و زبیر مردمان کوچکى نبودند. جناب زبیر سوابقى درخشان دارد که نظیر آن را کمتر کسى از اصحاب امیرالمؤمنین داشت. بعد از به خلافت رسیدن جناب ابىبکر، در همان روزهاى اول، پاى منبر ابىبکر چند نفر از صحابه بلند شدند، اظهار مخالفت کردند، گفتند: حق با شما نیست؛ حق با علىبنابىطالب است. اسم این اشخاص در تاریخ ثبت است. اینها چیزهائى نیست که شیعه نقل کرده باشد؛ نه، این در همه کتب تواریخ ذکر شده است. یکى از آن اشخاصى که پاى منبر جناب ابىبکر بلند شد و از حق امیرالمؤمنین دفاع کرد، زبیر است. این سابقهى زبیر است. مابین آن روز و روزى که زبیر روى امیرالمؤمنین شمشیر کشید، فاصله بیست و پنج سال است. حالا برادران اهل سنت از طرف طلحه و زبیر اعتذار می کنند، می گویند آنها اجتهادشان به اینجا منتهى شد؛ خیلى خوب، حالا هر چى. ما راجع به اینکه آنها در مقابل خداى متعال چه وضعى دارند، الان در مقام آن نیستیم؛ اما امیرالمؤمنین با اینها چه کرد؟ جنگید. امیرالمؤمنین از مدینه لشکر کشید، رفت طرف کوفه و بصره، براى جنگ با طلحه و زبیر. یعنى آن سوابق محو شد، تمام شد. امام ملاکش این بود، معیارش این بود. بعضىها با امام از پاریس تو هواپیما بودند و آمدند ایران؛ اما در زمان امام به خاطر خیانت اعدام شدند! بعضىها از دورانى که امام در نجف بود و بعد که به پاریس رفت، با ایشان ارتباط داشتند، در اول انقلاب هم مورد توجه امام قرار گرفتند؛ اما بعد رفتار اینها، موضعگیرىهاى اینها موجب شد که امام اینها را طرد کرد، از خودش دور کرد. میزان، وضعى است که امروز بنده دارم. اگر خداى نکرده نفس اماره و شیطان، راه را در مقابل من منحرف کردند، قضاوت چیز دیگرى خواهد بود. مبناى نظام اسلامى این است و امام اینجورى عمل کرد.( همان , خطبههاى نماز جمعه تهران در حرم امام خمینى (ره) , 14/3/89)
در مورد پایبندی به ارزش ها و آرمان های انقلاب اسلامی عملکرد برخی از وابستگان به این جریان در عمل چیزی غیر از این را ثابت کرد ، هر چند اعضای این جریان اقدام به تسخیر لانه جاسوسی نمودند و بدان مباهات می نمودند ، اما برخی از آنان در سالهای بعد از این عمل اعلام ندامت نمودند و از آن برائت جستند و زمزمه های مذاکره و رابطه با آمریکا نیز از سوی همین جریان بلند شد در حالی که هیچ گونه تغییری در سیاست خصمانه این کشور در قبال نظام جمهوری اسلامی ، صورت نگرفته بود . روزنامه های وابسته به این جریان گاه وبی گاه ارزش های اسلامی و انقلابی و نهادهای نظام را زیر سؤال می بردند و پس از دوم خرداد 76 کار را به جایی رساندند که مقام معظم رهبری برخی از این روزنامه ها را پایگاه دشمن معرفی نمود و بعدها دریافت روابط آنها با خارج و دریافت کمک های مالی از آنها لو رفت . این زاویه بدانجا رسید که برخی از وابستگان این جریان را به رویارویی با نظام کشاند و موجب شد که این جریان به دلیل از دست دادن پایگاه اجتماعی خود از صحنه سیاسی کشور کنار گذاشته شود .
در مورد جریان راست نیز گفتنی است هر چند ما تمامی واضع و عملکردهای این جریان را تأیید نمی کنیم و این جریان نیز دارای خطا ها و اشتباهاتی در عرصه سیاسی می باشد ، اما این برداشت که این جریان از ابتدا کشور را غربی کرد و توسعه را بر ارزش های اسلامی ترجیح داد به دور از واقعیت این جریان است و بر عکس آنچه گفته شده گرایش به تفکرات و اندیشه های غربی در میان جریان چپ بیشتر است تا جریان راست کشور و تکیه بر ارزش ها و اصول اسلامی و انقلابی و پایبندی به ولایت و آرمان های انقلاب اسلامی در میان این جریان بیشتر از جریان چپ و اصلاح طلب می باشد هر چند اصول گرایی نیز به صرف ادعا و در زبان نیست و باید افراد و مجموعه های اصولگرا به شاخصه های آن در عمل پایبند باشند . اعتقاد راسخ به اصول و ارزش های اسلامی و انقلابی و به کار بستن آنها ملاک و معیار تعیین کننده اصولگرایی و تبعیت از رهبری و تلاش برای تحقق اهداف نظام و منویات رهبری از نشانه های ولایتمداری است . در اینجا مناسب است به شاخص هایی اصول گرایی از دیدگاه مقام معظم رهبری اشاره کنیم . « شاخص های اصول گرایی از منظر مقام معظم رهبری » مقام معظم رهبری شاخصههای مختلفی برای اصولگرایی عنوان کردهاند که به چند مورد آن اشاره میکنیم: شاخصه اول ،عدالت خواهی و عدالت گستری که به فرموده ایشان، به زبان، ساده است، اما در عمل، کار بسیار دشواری است و مقدمات بسیاری لازم دارد. اما شاخصه دوم، « فساد ستیزی» است. سلامت اعتقادی و اخلاقی مسئولان کشور به خصوص مسئولان عالی رتبه، در سطح دولت و معاونین و از این قبیل، بسیار مهم است و شاخصه دیگری است که از لحاظ اعتقادی و اخلاقی، اشخاص سالمی باشند. از دیگر شاخصه های مهم اصول گرایی، «اعتزاز به اسلام» ااست. به فرموده ایشان: ما در دوران این 27 سال بعضی از مسئولان نظام اسلامی را دیده بودیم که خجالت می کشیدند یک حکم اسلامی یا یک جهت گیری اسلامی را صریحا بر زبان بیاورند.ما باید به اسلام، اعتزاز داشته باشیم. آن چه را که اسلام به ما آموخته، اگر ما درست یاد گرفته باشیم و دچار کج فکری، انحراف و غلط فهمی نشده باشیم، چیزی است که باید به آن افتخار کنیم. «ساده زیستی و مردم گرایی»، شاخصه دیگری است که باید به آن توجه شود. یکی دیگر از این شاخصه ها، « تواضع و نغلتیدن در گرداب غرور» است که لازمه اصول گرایی به شمار می رود. به فرموده رهبر انقلاب، ما خودمان باید مواظب باشیم حرف هایی که در تمجید و ستایش ما می زنند، اینها را باور نکنیم. ما باید به درون خودمان نگاه کنیم: «الانسان علی نفسه بصیره»؛ نقص ها، مشکلات و کمبودهای مان را نگاه کنیم و فریب نخوریم. این فریب خوردن، انسان را در دام و گرداب غرور می اندازد. از دیگر شاخصه ها می توان به «اجتناب از اسراف و ریخت و پاش» اشاره کرد. هم چنین، «خردگرایی و تدبیر و حکمت در تصمیم گیری و عمل»، از شاخصه های مهم و مورد احتیاج است. « مسئولیت پذیری و پاسخ گویی»، نیز از دیگر شاخصه هاست. یعنی پذیرش مسئولیت کارهایی که بر عهده گرفته ایم. باید احساس مسئولیت کرد. اما از جمله شاخصه های مهم اصول گرایی که رهبر معظم انقلاب به آن اشاره می فرمایند، همان «اهتمام به علم و پیشرفت علمی» است. بنابراین، علم که وسیله رشد ملی، بشری، انسانی و اوج گرفتن در محیط عام بشریت است جزو چیزهای لازم است و باید به آن اهتمام شود. اما یکی دیگر از شاخصه های اصول گرایی که جزو پایه های اصول گرایی به شمار می رود، «سعه صدر و تحمل مخالف»است. « اجتناب از هواهای نفس» ؛ چه هوای نفس شخصی و چه هوای نفس گروهی. هم چنین « شایسته سالاری» ، « نظارت بر عملکرد زیر مجموعه» , « تلاش بی وقفه برای این خدمات»، « قانون گرایی» ، « شجاعت و قاطعیت در بیان و اعمال آن چه حق است» ، نیز از دیگر شاخصه های اصول گرایی به شمار می رود.( پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری , دیدار با اعضای هیئت دولت ، 6/6/ 85)
آنچه کشور ما نیازمند آن است فارغ از همه نام ها و عنوان ها و گروهها و جریان های سیاسی پابندی به ارزش ها و اصول اسلامی و انقلابی در گفتار و در عمل و ولایتمداری و پیروی از رهبری و تلاش برای اصلاح حقیقی روند کشور در همه عرصه های سیاسی است از این رو مقام معظم رهبری در باره این صف بندیها ی سیاسی در کشور فرمودند: «دو جناح برای کشور مثل دو بالند که کشور با این دو بال می تواند پرواز کند دو جناح مقابل در مجموعه نظام می توانند باشند و فعالیت کنند ولی شرطش این است که به قانون اساسی وفادار باشند اینها بر کار هم نظارت می کنند با هم رقابت سالم می کنند این مسابقه ، پیشرفت به وجود می آورد و از بسته بودن تشکیلات گوناگون حکومتی جلوگیری می کند این چیز مغتنم و خوبی است … بنده دعوای اصلاح طلب و اصولگرا را هم قبول ندارم من این تقسیم بندی را غلط می دانم نقطه مقابل اصولگرا ، اصلاح طلب نیست ، نقطه مقابل اصلاح طلب ، اصولگرا نیست نقطه مقابل اصولگرا آدم بی اصول و لاابالی است آدمی که به هیچ اصلی معتقد نیست آدم هرهری مذهب است … نقطه مقابل اصلاح طلبی افساد است بنده معتقد به اصولگرای اصلاح طلبم اصول متین و متقنی که از مبانی معرفتی اسلام برخاسته با اصلاح روش ها به صورت روز به روز و نو به نو… »( بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اساتید و دانشجویان دانشگاههای استان کرمان 19/2/84)