۱۳۹۳/۰۳/۰۶
–
۱۹۴۳ بازدید
سلام.پیامبر میفرماید یا اباذر هرکه میتواند گریه کند و هرکه نمیتواند گریه کند در دل همواره محزون باشد و حالت گریه بگیرد تا سنگدل نباشد.با توجه به اینکه فرح و نشاط از جنود عقل شمرده شده توسط امام صادق است لطفا راهنمایی فرماید که ایا این دو متناقض نیستند؟ و در جامعه کنونی که همه افسرده هستند چگونه میتوان همواره حالت گریه به خود بگیریم
با سلام و سپاس از ارتباط و اعتماد شما
1. حزن درونی بیدار بخش و موجب تذکر و تنبه انسان و زمینه ساز تامل در خود و نظام هستی است . پاره اى از روایات که مؤمن را غمگین و اندوهناک معرفى کرده اند، ناظر به حزن درونى است که نتیجه آگاهى اجتماعى و تعلق جمعى فرد است و نه پریشان حالى و پراکندگى خاطر که منافى با نشاط و شادى است. در واقع این نوع اندوه، ریشه در توجه به احوال دیگران و حس همدردى انسانى دارد؛کافى، ج 2، ص 163؛ وسائل الشیعه، ج 20، ص 213.
2. تاکید بر حزن در واقع جنبه بازدارندگی و پیشگیری داشته و با هدف جلوگیری از خروج ازمرز شادی افسار گسیخته که به فساد و هرزه گی منجر می شود بیان شده است زیرا انسان به طور طبیعی میل به شادی بی حد و مرز و خارج از چار چوب دارد وسفارش نسبت به محزون بودن راهی برای کنترل شادی و بیرون نرفتن هنگام شادی و شادمانی از مرز عقل و شرع است . به تعبیردیگر سفارش به حزن درونی معلول احساس خطری بوده که بلحاظ ا خلاقی با در نظر گرفتن طبیعت انسان وجود دارد زیرا معمولا هنگامی که انسان شاد است از وقتی که در حال حزن و ناراحتی است به مرز گناه نزدیکتر است .
3. از طرف دیگر اسلام و پیشوایان معصوم ع در کنار سفارش به حزن درونی تاکید دارند و در مورد اوصاف مومن فرموده اند :
الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِی وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِی قَلْبِ ؛ مومن شادی و بهجتش در چهره و حزنش در قلب او است .
بحارالأنوار ج 64 ص 305 باب 14
در احادیث هست که اگرانسان به خاطر مسئله ای ناراحت است باید چهره بشاش خود را حفظ کند و از سیره معصومین چنین نقل شده که با وجود مشکلات و ناراحتی ها همواره بر چهره شان لبخند نقش داشت و چهره ای گشاده و باز داشتند.
اینگونه روایات بیانگر این نکته است که انسان مومن در مقام ظاهر و برخورد با دیگران و هنگام حضور در اجتماع باید شاداب و خو شرو و شادمان باشد اما حزنش شخصی و در درونش باشد و حزن و اندوه خود را به دیگران و جامعه منتقل نسازد .
4. براساس هدف و فرجام زندگى، شادى و نشاط از دیدگاه اسلام داراى حد و مرز مى باشد. محتوا و قالب شادى و نشاط و عوامل آن نباید با روح توحیدى و انسانى که دین اسلام مطرح کرده است، در تضاد و تنافى باشد؛ زیرا هر پدیده اى که انسان را از آرمان و غایت اصلى خویش دور سازد، به هیچ وجه مقبول اسلام نخواهد بود. بنابراین پدیده شادى و نشاط و عوامل آن به عنوان یک نیاز اساسى و ضرورى تا حدى روا و مجاز مى باشد که علاوه بر آن که مانع نیل انسان به هدف اصلى اش نگردد، بلکه در رسیدن به آن مددکار وى باشد؛ از این رو بسیارى از اندیشمندان مسلمان معتقدند: از آن جا که انسان در انجام هر رفتار ارادى، انگیزه و هدفى را پى مى گیرداخلاق اسلامى، ص 98-99؛ اخلاق الهى، ج 5، ص 238. شادى و نشاط به عنوان یک رفتار، از این قاعده مستثنا نبوده، هدف و انگیزه اى در آن دنبال مى شود. در این پدیده، اگر انگیزه و هدف، حق و در راستاى هدف اصلى زندگى آدمى باشد، این پدیده حق، مفید و سودمند خواهد بود و اگر انگیزه و هدف باطل در آن نهفته باشد و در برابر هدف اساسى زندگى انسان باشد، این پدیده، باطل و مضر خواهد بود؛ بنابراین مى توان مرز شادى و نشاط را انگیزه و هدف آن دانست. مزاح و شوخى که یکى از عوامل برجسته شادى است، اگر به سبک سرى، بى شرمى و گستاخى بیامیزد، «هزل» نامیده مى شود که در اسلام مطرود است و اگر به تحقیر و بدگویى و ناسزا آمیخته گردد، آن را «هجو» مى خوانند و این نیز در اسلام نهى شده است .یکى از صحابیان از رسول خدا پرسید: «آیا اگر با دوستان خود شوخى کنیم و بخندیم، اشکالى دارد؟ حضرت فرمود: اگر سخن ناشایستى در میان نباشد، اشکالى ندارد(کافى، ج 2، ص 663 ن تحف العقول، ص 323). و اگر شوخى از حد خارج شود و به بیهودگى یا زیاده روى بینجامد، باز از نظر اسلام عملى ناپسند خواهد بود؛ همان طور که امیرمؤمنان على(ع) مى فرماید: «هر کس بسیار شوخى کند، وقار و سنگینى او کم مى شود».غررالحکم، ص 222. امام صادق(ع) مى فرماید: «زیاد شوخى کردن، آبرو را مى برد».کافى، ج 2، ص 665.. خنده و تبسم که از عوامل دیگر نشاط و شادى است، باید صادقانه بوده، شخصیت آدمى را لکه دار نسازد. خنده از نظر اسلام، آن گاه مؤثر و مفید ا ست که به شخصیت دیگران لطمه وارد نیاورد. خنده، با انگیزه آزردن، اهانت و تحقیر دیگرى، حکم حرمت آزار شخص مؤمن را دارد و به شدت نکوهید شده و حرام است. وقتى براى مؤمن، احترامى برتر از کعبه را بر شمرده اند، به خوبى روشن مى شود که اهانت و تحقیر او، چه اندازه نکوهیده است.اخلاق الهى، ج 5، ص 256-257.. قالب هاى نشاط و شادى و عوامل آن نیز باید در شأن مقام انسان و آرمان هاى والاى او باشد؛ زیرا گاهى محتوایى مفید، در قالبى نامناسب نتیجه اثرگذارى را معکوس خواهد کرد و به همین دلیل در روایات، «قهقهه» از شیطان تلقى شده کافى، ج 2، ص 664. و «تبسم» بهترین خنده دانسته شده است.غررالحکم، ص 222. زمان و مکان نشاط و شادى نیز باید با آن متناسب باشد؛ زیرا اگر این تناسب برقرار نباشد، بسیار ناپسند و زشت خواهد بود. مزاح و بذله گویى در مراسم سوگوارى و مکان هاى مقدس ناپسند است اخلاق الهى، ج 5، ص 258-259. و در خصوص مکان و زمان خنده از رسول اکرم(ص) نقل شده است: «کسى که بر جنازه اى بخندد، خداوند در روز قیامت پیش چشم همه، به او اهانت مى کند و دعایش اجابت نمى شود و کسى که در گورستان بخندد، باز مى گردد، در حالیکه سختى بزرگى همانند کوه اُحد، براى اوست».همان. از آن چه در این فراز گفته شد، مشخص مى گردد که پاره اى از روایات که به صورت مطلق یا مقید، شادى و عوامل آن را نکوهش کرده اند، ناظر به شادى، نشاط و عواملى است که از مرز و حدود شادى خوشایند از دیدگاه اسلام پا فراتر نهاده اند به افراط و تفریط در غلتیده اند. اسلام اصل شادى و عوامل آن را ناپسند نشمرده است، بلکه آن را تأیید و توصیه کرده است.
5.چند نکته: الف) زندگى پُر از قطع و وصل ها، شادى و رنج ها، نشاط و غم ها، امید و شکست ها و… است در جهانى که ما زندگى مى کنیم، شادى و رنج با یکدیگر آمیخته است. زندگى نمى تواند سراسر با شادى و سرور همراه باشد، ناملایمات در عرصه زندگى، امرى گریزناپذیر مى باشد؛ به گفته رودکى:
خداىِ عرش، جهان را چنین نهاد نهاد که گاه مردم، شادان و گه بُوَد ناشاد
ب) ج) برخى از عوامل شادى، نشاط جسمانى را که اثرغیر مستقیمى نیز بر نشاط روحى دارد، براى انسان به ارمغان مى آورد و پاره اى از عوامل شادى به صورت مستقیم، بر نشاط روح اثر مى گذارند.عواملى چون تلاوت قران، تفکر در آفریده هاى خداوند، ایمان و تقویت آن، صدقه دادن و پرهیز از گناه، از جمله عواملى اند که زمینه هاى روانى و روحى شادى را فرهنگ مى آورند و عواملى چون، تغذیه مناسب، ورزش، بوى خوش، خودآرایى، پوشیدن لباس هاى روشن، پیاده روى و نگاه کردن به سبزه ها از آن دست عواملى اند که زمینه هاى مادى و جسمانى نشاط را فراهم مى آورند؛ هر چند که پس از برخوردارى از نشاط جسمانى، شادى روحى نیز نصیب انسان مى شود. د) پاره اى از عارفان مسلمان که روحیه اى درون گرا دارند – نشاط و شادى را در درونِ جان آدمیان جست وجو مى کنند. اینان شادى حاصل از وصال معنوى محبوب را برتر از شادى هاى جسمانى و بیرونى مى دانند. سالکان معنوى، اندوه و غم را به منزله مقام و درجه اى از تجربه هاى عرفانى مى دانند و ازاین رو، گاه، شادى و نشاط را فداى چنین غمى مى کردند و معتقدند از طریق حزن است که مى توان به شادى دست یازید.
که را دیدى توان در جمله عالم که یک دم شادمانى یافت بى غم
شبسترى. به اعتقاد این گروه، شادى هاى این سویى و دنیوى، همچون خود دنیا دوایى ندارند و همواره قرین غم بوده است.
شادى بى غم در این بازار نیست گنج بى مار وگل بى خار نیست
راه لذت از درن است نزبرون ابلهى دان جستن از قصر و حصون
مولوى. از آن جا که عارفان پیر و مکتب عشقند، معتقدند آن چه شادى و زندگى مى آفریند، عشق پاک است.
مرده بدم، زنده شدم، گریه بدم، خندم شدم دولت عشق آمد و من، دولت پاینده شدم
از توام اى شهر قمر، در من و در خود بنگر کز اثر خنده تو، گلشن خنده شدم
همان. مهم این نکته است که عارفان نیز در جست وجوى شادى مطلق و کاملند و به دلیل ظرفیت وجودى خاص خویش؛ براى دست یابى به آن نشاط راستین از غم استقبال مى کنند؛ ولى هرگز براى دیگران آرزوى اندوه نمى کنند؛ علاوه بر آن که در برابر غم، در ظاهر مراقبند که دیگران از حزن آنان آگاه نشوند.امیرمؤمنان، على علیه السلام در توصیف عارفانه مى فرماید: «زاهدان، در دنیا اگر چه بخندند، قلبشان مى گرید و اگر چه شاد باشند، اندوهشان شدید است (نهج البلاغه، خطبه 113؛ ر.ک: شرح مقامات اربعین، ص 260-262)..
1. حزن درونی بیدار بخش و موجب تذکر و تنبه انسان و زمینه ساز تامل در خود و نظام هستی است . پاره اى از روایات که مؤمن را غمگین و اندوهناک معرفى کرده اند، ناظر به حزن درونى است که نتیجه آگاهى اجتماعى و تعلق جمعى فرد است و نه پریشان حالى و پراکندگى خاطر که منافى با نشاط و شادى است. در واقع این نوع اندوه، ریشه در توجه به احوال دیگران و حس همدردى انسانى دارد؛کافى، ج 2، ص 163؛ وسائل الشیعه، ج 20، ص 213.
2. تاکید بر حزن در واقع جنبه بازدارندگی و پیشگیری داشته و با هدف جلوگیری از خروج ازمرز شادی افسار گسیخته که به فساد و هرزه گی منجر می شود بیان شده است زیرا انسان به طور طبیعی میل به شادی بی حد و مرز و خارج از چار چوب دارد وسفارش نسبت به محزون بودن راهی برای کنترل شادی و بیرون نرفتن هنگام شادی و شادمانی از مرز عقل و شرع است . به تعبیردیگر سفارش به حزن درونی معلول احساس خطری بوده که بلحاظ ا خلاقی با در نظر گرفتن طبیعت انسان وجود دارد زیرا معمولا هنگامی که انسان شاد است از وقتی که در حال حزن و ناراحتی است به مرز گناه نزدیکتر است .
3. از طرف دیگر اسلام و پیشوایان معصوم ع در کنار سفارش به حزن درونی تاکید دارند و در مورد اوصاف مومن فرموده اند :
الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِی وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِی قَلْبِ ؛ مومن شادی و بهجتش در چهره و حزنش در قلب او است .
بحارالأنوار ج 64 ص 305 باب 14
در احادیث هست که اگرانسان به خاطر مسئله ای ناراحت است باید چهره بشاش خود را حفظ کند و از سیره معصومین چنین نقل شده که با وجود مشکلات و ناراحتی ها همواره بر چهره شان لبخند نقش داشت و چهره ای گشاده و باز داشتند.
اینگونه روایات بیانگر این نکته است که انسان مومن در مقام ظاهر و برخورد با دیگران و هنگام حضور در اجتماع باید شاداب و خو شرو و شادمان باشد اما حزنش شخصی و در درونش باشد و حزن و اندوه خود را به دیگران و جامعه منتقل نسازد .
4. براساس هدف و فرجام زندگى، شادى و نشاط از دیدگاه اسلام داراى حد و مرز مى باشد. محتوا و قالب شادى و نشاط و عوامل آن نباید با روح توحیدى و انسانى که دین اسلام مطرح کرده است، در تضاد و تنافى باشد؛ زیرا هر پدیده اى که انسان را از آرمان و غایت اصلى خویش دور سازد، به هیچ وجه مقبول اسلام نخواهد بود. بنابراین پدیده شادى و نشاط و عوامل آن به عنوان یک نیاز اساسى و ضرورى تا حدى روا و مجاز مى باشد که علاوه بر آن که مانع نیل انسان به هدف اصلى اش نگردد، بلکه در رسیدن به آن مددکار وى باشد؛ از این رو بسیارى از اندیشمندان مسلمان معتقدند: از آن جا که انسان در انجام هر رفتار ارادى، انگیزه و هدفى را پى مى گیرداخلاق اسلامى، ص 98-99؛ اخلاق الهى، ج 5، ص 238. شادى و نشاط به عنوان یک رفتار، از این قاعده مستثنا نبوده، هدف و انگیزه اى در آن دنبال مى شود. در این پدیده، اگر انگیزه و هدف، حق و در راستاى هدف اصلى زندگى آدمى باشد، این پدیده حق، مفید و سودمند خواهد بود و اگر انگیزه و هدف باطل در آن نهفته باشد و در برابر هدف اساسى زندگى انسان باشد، این پدیده، باطل و مضر خواهد بود؛ بنابراین مى توان مرز شادى و نشاط را انگیزه و هدف آن دانست. مزاح و شوخى که یکى از عوامل برجسته شادى است، اگر به سبک سرى، بى شرمى و گستاخى بیامیزد، «هزل» نامیده مى شود که در اسلام مطرود است و اگر به تحقیر و بدگویى و ناسزا آمیخته گردد، آن را «هجو» مى خوانند و این نیز در اسلام نهى شده است .یکى از صحابیان از رسول خدا پرسید: «آیا اگر با دوستان خود شوخى کنیم و بخندیم، اشکالى دارد؟ حضرت فرمود: اگر سخن ناشایستى در میان نباشد، اشکالى ندارد(کافى، ج 2، ص 663 ن تحف العقول، ص 323). و اگر شوخى از حد خارج شود و به بیهودگى یا زیاده روى بینجامد، باز از نظر اسلام عملى ناپسند خواهد بود؛ همان طور که امیرمؤمنان على(ع) مى فرماید: «هر کس بسیار شوخى کند، وقار و سنگینى او کم مى شود».غررالحکم، ص 222. امام صادق(ع) مى فرماید: «زیاد شوخى کردن، آبرو را مى برد».کافى، ج 2، ص 665.. خنده و تبسم که از عوامل دیگر نشاط و شادى است، باید صادقانه بوده، شخصیت آدمى را لکه دار نسازد. خنده از نظر اسلام، آن گاه مؤثر و مفید ا ست که به شخصیت دیگران لطمه وارد نیاورد. خنده، با انگیزه آزردن، اهانت و تحقیر دیگرى، حکم حرمت آزار شخص مؤمن را دارد و به شدت نکوهید شده و حرام است. وقتى براى مؤمن، احترامى برتر از کعبه را بر شمرده اند، به خوبى روشن مى شود که اهانت و تحقیر او، چه اندازه نکوهیده است.اخلاق الهى، ج 5، ص 256-257.. قالب هاى نشاط و شادى و عوامل آن نیز باید در شأن مقام انسان و آرمان هاى والاى او باشد؛ زیرا گاهى محتوایى مفید، در قالبى نامناسب نتیجه اثرگذارى را معکوس خواهد کرد و به همین دلیل در روایات، «قهقهه» از شیطان تلقى شده کافى، ج 2، ص 664. و «تبسم» بهترین خنده دانسته شده است.غررالحکم، ص 222. زمان و مکان نشاط و شادى نیز باید با آن متناسب باشد؛ زیرا اگر این تناسب برقرار نباشد، بسیار ناپسند و زشت خواهد بود. مزاح و بذله گویى در مراسم سوگوارى و مکان هاى مقدس ناپسند است اخلاق الهى، ج 5، ص 258-259. و در خصوص مکان و زمان خنده از رسول اکرم(ص) نقل شده است: «کسى که بر جنازه اى بخندد، خداوند در روز قیامت پیش چشم همه، به او اهانت مى کند و دعایش اجابت نمى شود و کسى که در گورستان بخندد، باز مى گردد، در حالیکه سختى بزرگى همانند کوه اُحد، براى اوست».همان. از آن چه در این فراز گفته شد، مشخص مى گردد که پاره اى از روایات که به صورت مطلق یا مقید، شادى و عوامل آن را نکوهش کرده اند، ناظر به شادى، نشاط و عواملى است که از مرز و حدود شادى خوشایند از دیدگاه اسلام پا فراتر نهاده اند به افراط و تفریط در غلتیده اند. اسلام اصل شادى و عوامل آن را ناپسند نشمرده است، بلکه آن را تأیید و توصیه کرده است.
5.چند نکته: الف) زندگى پُر از قطع و وصل ها، شادى و رنج ها، نشاط و غم ها، امید و شکست ها و… است در جهانى که ما زندگى مى کنیم، شادى و رنج با یکدیگر آمیخته است. زندگى نمى تواند سراسر با شادى و سرور همراه باشد، ناملایمات در عرصه زندگى، امرى گریزناپذیر مى باشد؛ به گفته رودکى:
خداىِ عرش، جهان را چنین نهاد نهاد که گاه مردم، شادان و گه بُوَد ناشاد
ب) ج) برخى از عوامل شادى، نشاط جسمانى را که اثرغیر مستقیمى نیز بر نشاط روحى دارد، براى انسان به ارمغان مى آورد و پاره اى از عوامل شادى به صورت مستقیم، بر نشاط روح اثر مى گذارند.عواملى چون تلاوت قران، تفکر در آفریده هاى خداوند، ایمان و تقویت آن، صدقه دادن و پرهیز از گناه، از جمله عواملى اند که زمینه هاى روانى و روحى شادى را فرهنگ مى آورند و عواملى چون، تغذیه مناسب، ورزش، بوى خوش، خودآرایى، پوشیدن لباس هاى روشن، پیاده روى و نگاه کردن به سبزه ها از آن دست عواملى اند که زمینه هاى مادى و جسمانى نشاط را فراهم مى آورند؛ هر چند که پس از برخوردارى از نشاط جسمانى، شادى روحى نیز نصیب انسان مى شود. د) پاره اى از عارفان مسلمان که روحیه اى درون گرا دارند – نشاط و شادى را در درونِ جان آدمیان جست وجو مى کنند. اینان شادى حاصل از وصال معنوى محبوب را برتر از شادى هاى جسمانى و بیرونى مى دانند. سالکان معنوى، اندوه و غم را به منزله مقام و درجه اى از تجربه هاى عرفانى مى دانند و ازاین رو، گاه، شادى و نشاط را فداى چنین غمى مى کردند و معتقدند از طریق حزن است که مى توان به شادى دست یازید.
که را دیدى توان در جمله عالم که یک دم شادمانى یافت بى غم
شبسترى. به اعتقاد این گروه، شادى هاى این سویى و دنیوى، همچون خود دنیا دوایى ندارند و همواره قرین غم بوده است.
شادى بى غم در این بازار نیست گنج بى مار وگل بى خار نیست
راه لذت از درن است نزبرون ابلهى دان جستن از قصر و حصون
مولوى. از آن جا که عارفان پیر و مکتب عشقند، معتقدند آن چه شادى و زندگى مى آفریند، عشق پاک است.
مرده بدم، زنده شدم، گریه بدم، خندم شدم دولت عشق آمد و من، دولت پاینده شدم
از توام اى شهر قمر، در من و در خود بنگر کز اثر خنده تو، گلشن خنده شدم
همان. مهم این نکته است که عارفان نیز در جست وجوى شادى مطلق و کاملند و به دلیل ظرفیت وجودى خاص خویش؛ براى دست یابى به آن نشاط راستین از غم استقبال مى کنند؛ ولى هرگز براى دیگران آرزوى اندوه نمى کنند؛ علاوه بر آن که در برابر غم، در ظاهر مراقبند که دیگران از حزن آنان آگاه نشوند.امیرمؤمنان، على علیه السلام در توصیف عارفانه مى فرماید: «زاهدان، در دنیا اگر چه بخندند، قلبشان مى گرید و اگر چه شاد باشند، اندوهشان شدید است (نهج البلاغه، خطبه 113؛ ر.ک: شرح مقامات اربعین، ص 260-262)..