خانه » همه » مذهبی » حسن رحیم‌پور ازغدی؟

حسن رحیم‌پور ازغدی؟


حسن رحیم‌پور ازغدی؟

۱۳۹۳/۰۹/۲۷


۲۰۷ بازدید

او دقیق، وسواسانه و مداوم، دیده‌بان فضای فکری-فرهنگی جامعه‌ی خود بوده است و مخصوصاً در برابر دو عارضه همواره فریاد برآورده است: التقاط و تحجر. یا به قرائتی دیگر و در سطحی آکادمیک، وی همواره دو نهاد علمی و روشن‌فکری کشور را از دو آسیب برحذر داشته است و در قبال آن روشنگری کرده است: تجدد دانشگاهی و تحجر حوزوی.

«در این مهمانی فرهنگی، حتی در صورت تفاوت نظر و اختلاف دیدگاه، برای چند دقیقه، کنار یکدیگر به پرسش‌های مشترک می‌اندیشیم و احرام تفکر می‌پوشیم. پس آن‌گاه از یکدیگر می‌پرسیم: آنچه تو گفتی من شنیدم، آیا تو هم آنچه را من گفتم شنیدی؟»

او دقیق، وسواسانه و مداوم، دیده‌بان فضای فکری-فرهنگی جامعه‌ی خود بوده است و مخصوصاً در برابر دو عارضه همواره فریاد برآورده است: التقاط و تحجر. یا به قرائتی دیگر و در سطحی آکادمیک، وی همواره دو نهاد علمی و روشن‌فکری کشور را از دو آسیب برحذر داشته است و در قبال آن روشنگری کرده است: تجدد دانشگاهی و تحجر حوزوی.

«در این مهمانی فرهنگی، حتی در صورت تفاوت نظر و اختلاف دیدگاه، برای چند دقیقه، کنار یکدیگر به پرسش‌های مشترک می‌اندیشیم و احرام تفکر می‌پوشیم. پس آن‌گاه از یکدیگر می‌پرسیم: آنچه تو گفتی من شنیدم، آیا تو هم آنچه را من گفتم شنیدی؟»

این جملات بر روی صفحه‌ی اول تارنمای رسمی استاد رحیم‌پور ازغدی نقش بسته است. اندیشمندی که مفاهمه و گفت‌وگو را شرط اصلی و اساسی ارتباط تلقی می‌کند و در نظرگاه او، یقین چیزی جز حاصل شک در انگاره‌های حتی کاملاً متقن و بدیهی نیست. سبک و سیاق اندیشه‌ورزی استاد رحیم‌پور ازغدی، نه برپایه‌ی جزمیت، که برپایه‌ی شکاکیت معطوف به یقین استوار شده است. شک را نه فروریزنده‌ی بنیاد تئوریک اندیشه‌های خود و مکتبش، بلکه حتی مقوم آن می‌داند. «نقد» از دانش‌واژه‌های پُرتکرار قلم و زبان وی دسته‌بندی می‌شوند و منتقد در منظومه‌ی فکری‌اش، ارج‌وقربی والا می‌یابد: «نقد با شک آغاز می‌شود و منتقد با بیدار کردن شک، می‌کوشد تا پایه‌های یقین را استوار کند. کار او آزاد کردن حقیقت از بند جزمیت است.»(1)

در برابر التقاط و تحجر

حسن رحیم‌پور ازغدی را می‌توان یک روشن‌فکر تمام‌عیار تلقی کرد؛ البته در آن منظومه‌ای که خود وی در تبیین اندیشه‌ی مرحوم دکتر شریعتی، روشن‌فکر را تعریف کرده است: «از نظر شریعتی، روشن‌فکر کسی است که بین فکر و عمل پلی بزند و چه‌بسا افرادی باشند که روشن‌فکر باشند، اما غیردانشگاهی و یا افرادی دانشگاهی باشند، ولی روشن‌فکر نباشند؛ چراکه روشن‌فکر کسی است که نسبت به وضعیت جامعه‌ی‌ خود احساس مسئولیت کند.»(2)

این نگاه وی به مقوله‌ی روشن‌فکر و مسئولیت و تکلیف وی در قبال جامعه، در عمل او نیز جاری و ساری بوده است. او دقیق، وسواسانه و مداوم، دیده‌بان فضای فکری- فرهنگی جامعه‌ی خود بوده است و مخصوصاً در برابر دو عارضه، همواره فریاد برآورده است: التقاط و تحجر. یا به قرائتی دیگر و در سطحی آکادمیک، وی همواره دو نهاد علمی و روشن‌فکری کشور را از دو آسیب برحذر داشته است و در قبال آن، روشنگری کرده است: تجدد دانشگاهی و تحجر حوزوی.

همین منظومه‌ی فکری است که رحیم‌پور را در قبال دردهای جامعه همچنان حساس نگاه داشته است و برخلاف دیگران که با کهولت سن، میل به رویکردهای محافظه‌کارانه داشته‌اند، وی همچنان در برابر التقاط و تحجر، سینه سپر کرده و روشنگری کرده است. از این روست که او همواره دو جبهه‌ی معارض در برابر خود داشته است. هیاهوهای ساختگی اخیر در ماجرای سخنرانی استاد رحیم‌پور در سخنان پیش از خطبه‌های نماز جمعه، در این راستا قابل تحلیل است.

ورود رحیم‌پور ازغدی به مباحثی از این دست از یک‌سو به تعریف او از روشن‌فکری و تعهدی که در قبال آن دارد برمی‌گردد و از سوی دیگر، به این منطق فکری او که «ما نباید همه‌ی نیروی خود را صرف اظهار فضل کنیم. در برابر انحرافات واقعی نباید سکوت کرد. سکوت نوعی موضع‌گیری است. سکوت می‌تواند به‌منزله‌ی دروغ تلقی شود. سکوت در برابر مسئولیت به مسئولیت در برابر سکوت منجر خواهد شد.»(3) از همین روست که وی در مباحث کلیدی و تئوریک عالم سیاست نیز صادقانه، صریح و بی‌تعارف وارد می‌شود و اظهارنظر و انتقاد می‌کند.

سبک و سیاق اندیشه‌ورزی استاد رحیم‌پور ازغدی نه برپایه‌ی جزمیت، که برپایه‌ی شکاکیت معطوف به یقین استوار شده است. شک را نه فروریزنده‌ی بنیاد تئوریک اندیشه‌های خود و مکتبش، بلکه حتی مقوم آن می‌داند. «نقد» از دانش‌واژه‌های پُرتکرار قلم و زبان وی دسته‌بندی می‌شود و منتقد در منظومه‌ی فکری‌اش ارج‌وقربی والا می‌یابد.

رشد در محیطی که جامع دانشگاه و حوزه بود

رحیم‌پور ازغدی در مشهد متولد شد؛ در محیطی که جمع بین روشن‌فکری دانشگاهی و حوزوی بود. پدرش حیدر رحیم‌پور ازغدی از مبارزان و نویسندگان بنام مشهد و مادرش فاطمه فکور از فعالین جامعه‌ی زنان مشهد بود. حیدر رحیم‌پور در بسیاری از حرکت‌های تبلیغی-مذهبی شرکت داشت. شکل‌دهی به کانون نشر حقایق اسلامی به‌همراه محمدتقی شریعتی، از جمله فعالیت‌های او بود. این کانون مکان گردهمایی و گفت‌وگوی اصلی‌ترین فعالان مذهبی آن روزهای انقلاب، نظیر شهید مطهری، آیت‌الله خامنه‌ای و دکتر شریعتی بود. شرکت در چنین جلساتی و زندگی در چنین محیطی، رحیم‌پور را کنشگری انقلابی تربیت کرد که به یک فعال انقلابی در آن روزها تبدیل شد: «انجمن اسلامی مدرسه‌ی حکمت هی بیانیه می‌داد؛ بیانیه‌های آتشینی که همه‌اش زیر سر یک دانش‌آموز تجربی بود: حسن رحیم‌پور.»(4)

منطق مطهری، زبان شریعتی

در کنار فعالیت‌های تشکیلاتی هیچ‌گاه از فعالیت‌های علمی غافل نماند. حیدر رحیم‌پور ازغدی در خاطراتش در کتاب «از انجمن پیروان قرآن تا انجمن حجتیه» از موفقیت‌های بی‌نظیرش در حوزه می‌گوید و نگارش کتاب «عروج خمینیون» در سن پانزده‌سالگی و مصادف با بازگشت امام خمینی (ره) به ایران. همین کتاب بود که وقتی ریاست دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه فردوسی آن را خواند، گفت: مفاهیم مطهری از زبان شریعتی بیرون آمده است.(5) همین قدرت اندیشه‌ورزی و قدرت بیان، در سخنرانی‌های بعدی‌اش نیز هویدا شد؛ طوری که عده‌ای وی را با همشهری شهیرش دکتر علی شریعتی مقایسه می‌کنند و معتقدند رحیم‌پور به‌نوعی مقلد شریعتی در این زمینه به حساب می‌آید: «استاد رحیم‌پور ازغدی از قدرت شیرینی سخن و گرمی کلام بهره‌مند هستند و البته دارای مطالعات پیوسته‌ای در حوزه‌ی جامعه‌شناسی سیاسی و کلام جدید می‌باشند.

با تکیه بر شیرینی سخن و حرارت کلام، توانسته است به‌رغم محتوای کلامی و جامعه‌شناختی، سخنان وی مورد توجه توده‌ها قرار گیرد؛ تا حدی که بسیاری او را با همشهری شهیرش استاد شریعتی مقایسه می‌کنند و معتقدند که رحیم‌پور از نظر فن سخنوری از الگوی شریعتی بهره‌ی بسیار گرفته است و همچنان‌که آن استاد شهیر با مخلوط کردن استدلال، وعظ و خطابه و به مدد ذوق ادبی توانست در فضای آرمان‌خواهی و انقلابی دهه‌ی چهل و پنجاه، برای خود مخاطبان بسیاری در بین جوانان، روشن‌فکران و حتی توده‌ی مردم به دست آورد، امروز رحیم‌پور نیز در تلاش است تا بتواند قدرت نفوذ کلام همشهری دیروز خود را به دست آورد و به آوازه‌ای هم‌تراز با او برسد.»(6)

نمادی از وحدت حوزه و دانشگاه

شکل‌گیری گفتمان وحدت حوزه و دانشگاه، ریشه‌ی زمانی طولانی دارد، اما متأسفانه این امر در عمل متجلی نشده است. مهم‌ترین علت این امر هم عدم امکان مفاهمه بین دانشگاه و حوزه، به علت تفاوت در ادبیات گفتاری این دو نهاد بوده است. شخصیت‌هایی مثل شهید مطهری، شهید بهشتی و شهید مفتح با ورود به این هر دو عرصه، درصدد از میان برداشتن این فاصله بودند تا گفت‌وگو بین حوزه و دانشگاه قابل مفاهمه باشد.

این شخصیت‌ها به دلیل برخورداری از دانش دانشگاهی و همچنین علوم حوزوی، خود به نمادی از این آمیختگی و ارتباط این دو نهاد تبدیل شده بودند.

خلأ وجود چنین شخصیت‌هایی، حرکت به سمت گفتمان وحدت را با آسیب‌هایی مواجه کرد. از این پس، ما کمتر شخصیتی داریم که هم از نفوذ فکری در جامعه برخوردار باشد و هم از علوم حوزوی و دانشگاهی به‌طور هم‌زمان دارای شناخت باشد. «تلاش رحیم‌پور برای به پایان رساندن درس طلبگی، ضمن حضور در جنگ و بحث‌های دقیق حوزوی تا آستانه‌ی اجتهاد، وی را به تبع فضای خانوادگی از فضای نظری کشور و دنیا بازنداشت و در حلقه‌های مطالعاتی در قم و تهران حضور می‌یافت. شاگردی در محضر یکی از برجسته‌ترین اساتید حوزوی، یعنی آیت‌الله فاضل لنکرانی، وی را با مبانی اسلامی آن‌چنان آشنا ساخت که همه‌ی نقد خود از علوم غربی را در قالب اندیشه‌ی اسلامی طرح‌ریزی نماید.»(7)

با این توصیف، می‌توان رحیم‌پور ازغدی را در زمان فعلی، الگوی مناسبی برای گفتمان وحدت حوزه و دانشگاه به حساب آورد؛ کمااینکه سبک نوشتاری کتاب‌ها و مقالات وی و همچنین مخاطبان سخنرانی‌های وی، جامع روش و جامع مخاطب حوزه و دانشگاه بوده است.

او دقیق، وسواسانه و مداوم، دیده‌بان فضای فکری-فرهنگی جامعه‌ی خود بوده است و مخصوصاً در برابر دو عارضه، همواره فریاد برآورده است: التقاط و تحجر. یا به قرائتی دیگر و در سطحی آکادمیک، وی همواره دو نهاد علمی و روشن‌فکری کشور را از دو آسیب برحذر داشته است و در قبال آن روشنگری کرده است: تجدد دانشگاهی و تحجر حوزوی.

یک فیلسوف و اندیشمند شفاهی

در تاریخ اندیشه‌ورزی ایران در چند دهه‌ی اخیر، عنوان فیلسوف شفاهی با نام مرحوم احمد فردید گره خورده است. فردید تقریر و کتاب خاصی از خود برجای نگذاشته است و هرآنچه از او وجود دارد، روایت و تقریر شاگردانش از جلسات درس و بحث وی است. حسن رحیم‌پور ازغدی، جز کتاب «عروج خمینیون» که در نوجوانی نوشته است و همچنین جز چند مقاله در نشریات «صبح» و «کتاب نقد»، خودش به انتشار کتاب نپرداخته است؛ چه آنکه هیچ‌گاه در پی فضل‌فروشی از راه علم نبوده است: «به گفته‌ی خودش، وی اکنون ضرورت انقلاب را چیز دیگری جز نشستن و کتاب نوشتن می‌داند.»(8)

با این وجود، تأثیر رحیم‌پور ازغدی در جامعه‌ی علمی کشور، بسیار بالا و قابل لمس است. سخنرانی‌های وی به همت شاگردانش در مؤسسه‌ی «طرحی برای فردا» گردآوری و چاپ می‌شوند. آری رحیم‌پور ازغدی متد شفاهی را برای گفت‌وگو و بحث علمی انتخاب کرده است. او یک فیلسوف شفاهی دیگر در تاریخ اندیشه‌ی ایران است.

تأثیر رحیم‌پور ازغدی را باید در لابه‌لای افکار و اندیشه‌های او جست‌وجو کرد. او به‌تنهایی آغازگر بسیاری از حرکت‌های فکری در جامعه‌ی علمی ایران بود و تنها نشریه‌ی تئوریکی که به سردبیری وی پس از سال‌های 76 به روی دکه رفت با استقبال گسترده‌ای مواجه شد؛ تا جایی که برخی مجلدات آن به چاپ سوم هم می‌رسید. نسبت به آرا و اندیشه‌های وی، بررسی‌های گسترده‌ای باید صورت بگیرد، اما به‌صورت اجمالی می‌توان از محور‌های زیر به‌عنوان برخی از سرفصل‌های اندیشه‌ی وی یاد کرد.

الف) از پیش‌قراولان انتقاد به وضعیت علوم انسانی

وی از جمله کسانی بود که فضای جمود و بی‌تحرکی در حوزه‌ی علوم انسانی کشور را مورد نقد و ارزیابی قرار داد. از دهه‌ی هفتاد و حتی قبل‌تر از آن، به ارزیابی و نقد این وضعیت پرداخت و کلمات کلیدی خود درباره‌ی وضعیت علوم انسانی و فضای آکادمیک آن را در مقالات و سخنرانی‌های خود بسط داد. در اولین شماره‌ی «کتاب نقد» در مقاله‌ای که برای ترسیم فضای فکری نشریه نگاشت، یک نقاشی تئوریک از وضعیت اسفبار علوم انسانی و رکود دانشگاهی را به نمایش گذاشت: «ما در عصر ترجمه و تقلید به سر می‌بریم. کسی متفکرتر دانسته می‌شود که مترجم‌تر است. جرئت اجتهاد در برابر غرب، دوباره به‌تدریج از ما سلب می‌شود. ما اجازه نخواهیم داشت در عرض فرهنگ ترجمه بیندیشیم، محکوم شده‌ایم که در طول آن بیندیشیم.»

رحیم‌پور ازغدی در نگاه انتقادی خود، جایگاه ترجمه‌محوری را در متون علوم انسانی آشکار ساخت: «امروز ترجمه در علوم سیاسی، اقتصاد، حقوق و حتی ادبیات و الهیات، تابوهای بسیار تراشیده که حتی نگاه انتقادی به آنان، جزء محرمات عصر جدید درآمده است. یک رفرنس معنعن (با سلسله سندی هرچه غربی‌تر) کار هزار اندیشه‌ی اجتهادی را می‌کند.»

وی همچنین به آگاهی‌بخشی درباره‌ی متدهای روشن‌فکران وابسته به جبهه‌ی ترجمه و تقلید پرداخته است: «کمیته‌های نظارتی بداخلاق، تنگ‌چشم و خودجوشی! تشکیل شده است که با غربالی ریزبافت، همه‌ی آنچه را برخلاف آیات مقدس عصر جدید غرب، در معدود نشریات دینی منتشر می‌شود، بیخته و روحیه‌ی اجتهاد را سرکوب و استهزاء می‌کند که علمی نیست، به متون خارجی ارجاع نداده است، لحن ایدئولوژیک دارد و…»

رحیم‌پور در ادامه به بررسی ریشه‌های وابستگی این قسم روشن‌فکری می‌پردازد: «امروز، بسیار شده‌ایم کسانی که می‌نویسیم بی‌آنکه دلالات واقعی آنچه را می‌نویسیم در نظر داشته باشیم. افکار خود را فکر نمی‌کنیم. خود، حرف می‌زنیم، اما خود را نمی‌زنیم. ما فکر نمی‌کنیم، فکر می‌شویم! خواهیم دید که به‌تدریج در جنب توده‌ی تفکرات و مکالمات ترجمه‌ای، تدریس نظریه‌های جدید (به‌محض آنکه غربی نباشند)، در فرهنگ جامعه‌ی علمی ما، ممنوع خواهد شد و صاحبان اصلی و غربی‌ افکار، اختیار نشر نظریات خود را به مباشران بومی تفویض می‌کنند تا رعایای عصر جدید، کار را به‌مراتب عادی‌تر و موجه‌تر ادامه دهند.»

سپس به تشریح مسئولیت فاضلان حساس و روشن‌فکران دردمند اشاره می‌کند و آن‌ها را به تلاش برای تغییر وضعیت دعوت می‌کند: «در برابر این جماعت کثیر، فاضلان حساس و دردمند و موضع‌گیر قرار دارند که عافیت و ایمنی آکادمی را رها کرده و تن به گرداب می‌سپارند. سکوت در برابر مسئولیت، به مسئولیت در برابر سکوت خواهد انجامید.»

رحیم‌پور سپس به تشریح صحنه‌ی منازعه می‌پردازد و برای یاران گفتمانی خود، افق این منازعه را ترسیم کرده و با توجه به آن، نظر خود را درباره‌ی وضعیت فکری کشور آشکارتر می‌گوید: «می‌دانیم که امروز باد در جهت عکس حرکت منتقد می‌وزد و پیشروی سخت است. منتقد اصلاح‌طلب با ملامت ملامت‌گران، سینه‌به‌سینه است، ولی طاقت باید. باد نیز تغییر جهت خواهد داد. صبر لازم است، اما نه صبری فعال، نه صبری منفعل. آری در دورانی که اصل حقیقت انکار می‌شود، اشتغال به خاتم‌کاری حواشی حقیقت، کاری غیرمسئولانه و بی‌توجیه است.»

رحیم‌پور در کتاب «گفت‌وگوی انتقادی با علوم اجتماعی» لهجه‌ی صریح‌تری به خود گرفته و با تقابل مفاهیم و معیارهای دو علوم انسانی در برابر یکدیگر، از هدف گفتمان تحول در علوم انسانی می‌گوید: «عصر تعبد در برابر علوم انسانی ترجمه‌ای به سر رسیده و عصر تعقل آغاز شده است. نسل امروز، عنصرِ عقل بومی را جایگزین نقلِ غربی خواهد کرد.»

استاد رحیم‌پور ازغدی: عصر تعبد در برابر علوم انسانی ترجمه‌ای به سر رسیده و عصر تعقل آغاز شده است. نسل امروز، عنصر «عقل بومی» را جایگزین «نقل غربی» خواهد کرد.

ب) جامعه‌سازی اسلامی؛ پروژه‌ای همچون تعمیر کشتی بر روی آب

رحیم‌پور ازغدی از جمله متفکرانی است که از امکان ایجاد تمدن اسلامی صحبت کرده است، اما پروژه‌ی او برای این کار شروع از صفر نیست، زیرا در نگاه او، نمی‌توان جامعه را متوقف کرد. جامعه‌سازی در اندیشه‌ی او، به تعمیر کشتی در اقیانوس می‌ماند: «تمدن‌سازی و جامعه‌سازی مثل تعمیر کشتی روی آب است. نمی‌شود یکجا و یک‌مرتبه همه‌اش را عوض کرد. باید قطعه‌قطعه و به‌تدریج و با اولویت‌بندی تعمیر و تعویض کرد و تا تئوری جدید دینی نیاورید، جامعه‌ی بشری تئوری‌های قبلی غیردینی را رها نخواهد کرد.»

رحیم‌پور با این نگاره‌ها، علی‌رغم ابراز نظر خود مبنی بر امکان ایجاد تمدن اسلامی، از روش ویژه‌ی خود برای ساخت چنین جامعه‌ای نیز سخن گفت. در حقیقت وی از یک‌سو با کسانی که از امتناع تمدن اسلامی حرف می‌زنند و از سوی دیگر، با برخی نظریه‌ها که لزوم پیاده‌سازی آن‌ها به‌نوعی منوط به توقف جامعه و سپس جامعه‌سازی از نقطه‌ی صفر است، تفاوت دارد.

رحیم‌پور ازغدی معتقد است که ما در تحلیل وضعیت خود در محیط فعلی، نباید دچار برخی اشتباهات شویم. اولین پرسش وی برای جایابی تئوریک ما این نکته است که نظر ما نسبت به تمدن فعلی حاکم بر جهان چیست؟ پاسخ رحیم‌پور به این پرسش آن است که تمدن فعلی نه کاملاً دینی است و نه کاملاً غیردینی. «این تمدن بنیان‌های مسیحی و دینی دارد. حتی سوابق اسلامی هم دارد. خالصاً غیردینی نیست و من معتقدم هیچ امر انسانی تاریخی اجتماعی نداریم که خالصاً و صد درصد غیردینی باشد. بنابراین نمی‌توان گفت که این تمدن صد درصد غیردینی است، اما در عین حال، نمی‌توان گفت که این تمدن آن‌طوری که مدنظر ماست، دینی است.»(10)

مطلب بعدی وی، پاسخ به این پرسش است که آیا هرچه از غرب آمده، غربی است؟ پاسخ وی به این سؤال، منفی است و ملاک وی، ارائه‌ی الگویی از روش‌شناسی برای تشخیص امر دینی از غیردینی است: «ما باید با ملاک‌های دینی، که شامل عقل و نقل است، تفکیک بکنیم آنچه از غرب یا شرق می‌آید، به چه معنا، دینی و به چه معنا غیردینی است. شاید بسیاری از آنچه از غرب آمده با دین منافات نداشته باشد، یعنی نمی‌توان به آن غربی، به معنای سکولار گفت.»(11)

ملاحظه بعدی رحیم‌پور درباره‌ی رابطه‌ی تمدن اسلامی با تمدن فعلی حاکم بر جهان است. وی برای پاسخ به این مسئله، ابتدا سه نظریه را مطرح می‌کند و توضیح می‌دهد. نظریه‌ای که تمدن اسلامی را همین تمدن غربی می‌داند. نظریه‌ای که می‌گوید تمدن اسلامی با تمدن غربی از بیخ‌وبن متفاوت است. وی در ادامه، توضیح می‌دهد: «نظری که بنده به آن معتقدم این است که بین تمدن اسلامی که ما باید دوباره آن را با شرایط جدید و با استفاده از تجربه و عقل سیصد چهارصد سال گذشته‌ی غرب و شرق و تجربیات خودمان بازسازی کنیم و نسبت آن تمدن اسلامی با تمدن غرب، عموم و خصوص من وجه است؛ یعنی موارد اشتراک زیادی دارد.»(12)*

پی‌نوشت‌ها:

1. فصلنامه‌ی کتاب نقد، ش 1، بهار 76.

2. «شریعتی روشن‌فکری ایدئولوژی»، سخنرانی رحیم‌پور ازغدی در یادمان دکتر علی شریعتی در دانشگاه تهران.

3. فصلنامه‌ی اندیشه‌ی پایدار، ش 6، اردیبهشت 93.

4. تریبون مستضعفین، 3 تیر 91.

5. فصلنامه‌ی اندیشه‌ی پایدار، ش 4، آذرماه 91.

6. روزنامه‌ی ابتکار، ش 1314، 22 مهر 87.

7. فصلنامه‌ی اندیشه‌ی پایدار، ش 4، آذر 91.

8. همان.

9. ماهنامه‌ی سوره‌ی اندیشه، ش 30، دی و بهمن 1385.

10. همان.

11. همان.

*گروه سیاسی برهان/۱۳۹۳/۹/۲۶

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد