حضرت ابوالفضل علیه السلام و شجاعت
۱۳۹۸/۰۶/۲۰
–
۵۷۳ بازدید
از رشادتها و جنگ آوری های حضرت ابوالفضل عباس(ع) مطالبی بیان کنید؟
شجاعت هایی که حضرت ابوالفضل در شب و روز عاشورا از خود نشان داد فراتر از آن است که در ضمن این بحثهای کوتاه قابل بررسی باشد لکن اشاره ای گذرا به برخی از آنها می کنیم . ازدواج امیرالمؤمنین(ع) با مادر عباس (ام البنین) به منظور دارا شدن فرزندانی شجاع بود، لذا ام البنین پس از شهادت چهار فرزند خود در کربلا در مرثیه های خود از آنان به «لُیُوث العَرین» (شیران بیشه شجاعت) «نُسُور الرّبی» (بازهای شکاری قوی) یاد می کرد و در خصوص حضرت ابوالفضل(ع) می گفت: اگر شمشیر در دستان وی می بود( و دستانش قطع نمی شد) کسی نمی توانست به او نزدیک شود.او مظهر شجاعت حضرت علی بن ابی طالب(ع) بود.امام سجاد(ع) در ستایش عموی بزرگوار خود فرمود : «خدا رحمت کند عمویم عباس را که جان خود را ایثار کرد و فدای برادرش شد تا آن که دو دست او قطع شد، در عوض، خدا دوبال به او عنایت کرد که به وسیله آن همراه ملائک در بهشت پرواز می کند، چنان که برای جعفر بن ابی طالب نیز دوبال قرار داد. برای عباس در نزد خدا منزلتی است که همه شهدا روز قیامت غبطه آن مقام را می خورند.(بحار 44/298)
موقعیت و نقش او در سپاه امام حسین(ع) فوق العاده بود. لذا مأموریتهای سنگین، مانند مهلت خواستن برای شب عاشورا، آب آوردن، پرچم داری و امثال آن به عهده حضرت گذارده شد و در آن لحظه آخر که عباس اجازه میدان خواست امام حسین(ع) فرمود: تو پرچم دار من هستی؛ «أنت صاحب لوائی»؛(بحار 45/41)
تا موقعی که پرچم برافراشته بود دل لشکر و اهل بیت امام حسین(ع) گرم بود.
البته دشمن نیز به این موقعیت واقف بود و وجود او را مایه رعب و وحشت سپاه خویش می دانست چون او بود که وقتی حمله می کرد مانند صاعقه در علف زار خشک عمل می کرد و دشمن را قلع و قمع می نمود. از این رو در صدد وارد کردن ضربه کاری به آن حضرت بودند و وقتی که این زمینه برای آنان پیش آمد آن گونه عمل کردند که هر وقت چشم امام سجّاد(ع) به فرزند عباس(ع) یعنی عبیدالله بن عباس می افتاد اشک از دیدگان مبارکشان جاری می شد و می فرمود: وقتی به یاد مصیبت های عباس در کربلا می افتم، کنترل از دستم می رود؛ «کان إذا رَأی عُبیدالله رَقّ واَستعبر باکیاً فَإذا سُئل عنه قال(ع): «إنّی أذکُر مَوقف أَبیه یَوْم الطّف فما أملک نفسی»؛ (مقتل مقرم)
شعرهای حماسی آن حضرت هنگامی که برای دست یابی به آب می رفت و نیز موقع رسیدن به آب و هنگام مواجهه با دشمن و قطع شدن دستهای مبارکشان و نیز اقدام شجاعانه ایشان در برگشتن از کنار شریعه با لبهای تشنه چیزی نیست که بر کسی مخفی باشد و نیاز به وصف نمودن داشته باشد.
نکته قابل توجهی که در اینجا وجود دارد پاداشی است که خدا در مقابل آن ایثارها به حضرت عباس(ع) داده است و آن (صرف نظر از حدیثی که از امام سجّاد(ع) نقل شد) ارائه مقام و موقعیت آن حضرت در همین دنیا به زائران و مشتاقان او است. توضیح این که:
به حسب ظاهر بدن عباس(ع) قطعه قطعه شد و امام حسین(ع) بدین جهت یا به خاطر وصیت آن حضرت او را به خیمه دارالحرب منتقل نکرد و در نتیجه بدن مطهر او جدا از اجساد شهدای دیگر دفن شد. لیکن خواست خدا بر این تعلق گرفت که سردار سرفراز سپاه امام حسین(ع) جدا از بقیه شهدا دفن شود تا حرم و بارگاهی جداگانه، زایر و زیارت مخصوص داشته باشد و مورد توجه ویژه مشتاقان قرار گیرد. و از آن طرف کرامتهای خاصّی از او و حرم مطهرش ظهور پیدا کند و بالاخره همان طور که حیات، رزم و دلاوریهای او در میان سربازان حسینی از برجستگی ویژه ای برخوردار بود، مضجع شریف و مرقد منوّر او نیز این برجستگی ویژه را در میان سایر مضاجع و مراقد مطهر داشته باشد. در حالی که اگر در کنار سایر شهدا دفن می شد، هرگز چنین برجستگی را پیدا نمی کرد و تحت الشعاع مجموع شهیدان قرار می گرفت.
شمر در شب عاشورا خود را به خیمه های امام حسین(ع) نزدیک کرد و با صدای بلند فریاد زد: خواهرزادگان من کجا هستند؟ ابوالفضل العباس(ع) و برادرانش فریاد شمر را شنیدند ولی جوابش را ندادند. امام حسین(ع) فرمود: اگرچه شمر فاسق است ولی جوابش را بدهید. آنها جلو رفتند و گفتند: چه می خواهی ؟ شمر گفت: خواهرزاده های من شما در امان هستید خودتان را با برادرتان حسین به کشتن ندهید و به طاعت امیرالمؤمنین یزید درآیید، عباس و برادرانش جوانمردانه جواب دادند: دستانت بریده باد ای شمر لعنت خدا بر تو و بر امان تو باد. آیا به ما امان می دهی ولی دُردانه رسول الله(ص) و جگر گوشه زهرا(ع) امان نداشته باشد؟ آیا از ما می خواهی که از طاعت برادرمان حسین(ع) خارج شویم و به اطاعت ملعونهایی از فرزندان ملعونان درآییم؟
شمر خشمگین و ناامید به لشکرگاه عمر سعد برگشت.
خوارزمی نقل می کند: در شب عاشورا امان نامه دیگری از جانب عبیدالله بن زیاد که به وساطت عبدالله بن المحل بن حزام العامری نوشته شده بود، برای فرزندان ام البنین(ع) آمد. آنان با دیدن امان نامه به آورنده آن گفتند: سلام ما را به دایی مان برسان و بگو: مارا نیازی به این امان نامه ها نیست. امان خدا بهتر از امان پسر مرجانه است.
آیة الله جوادی آملی،حماسه و عرفان
موقعیت و نقش او در سپاه امام حسین(ع) فوق العاده بود. لذا مأموریتهای سنگین، مانند مهلت خواستن برای شب عاشورا، آب آوردن، پرچم داری و امثال آن به عهده حضرت گذارده شد و در آن لحظه آخر که عباس اجازه میدان خواست امام حسین(ع) فرمود: تو پرچم دار من هستی؛ «أنت صاحب لوائی»؛(بحار 45/41)
تا موقعی که پرچم برافراشته بود دل لشکر و اهل بیت امام حسین(ع) گرم بود.
البته دشمن نیز به این موقعیت واقف بود و وجود او را مایه رعب و وحشت سپاه خویش می دانست چون او بود که وقتی حمله می کرد مانند صاعقه در علف زار خشک عمل می کرد و دشمن را قلع و قمع می نمود. از این رو در صدد وارد کردن ضربه کاری به آن حضرت بودند و وقتی که این زمینه برای آنان پیش آمد آن گونه عمل کردند که هر وقت چشم امام سجّاد(ع) به فرزند عباس(ع) یعنی عبیدالله بن عباس می افتاد اشک از دیدگان مبارکشان جاری می شد و می فرمود: وقتی به یاد مصیبت های عباس در کربلا می افتم، کنترل از دستم می رود؛ «کان إذا رَأی عُبیدالله رَقّ واَستعبر باکیاً فَإذا سُئل عنه قال(ع): «إنّی أذکُر مَوقف أَبیه یَوْم الطّف فما أملک نفسی»؛ (مقتل مقرم)
شعرهای حماسی آن حضرت هنگامی که برای دست یابی به آب می رفت و نیز موقع رسیدن به آب و هنگام مواجهه با دشمن و قطع شدن دستهای مبارکشان و نیز اقدام شجاعانه ایشان در برگشتن از کنار شریعه با لبهای تشنه چیزی نیست که بر کسی مخفی باشد و نیاز به وصف نمودن داشته باشد.
نکته قابل توجهی که در اینجا وجود دارد پاداشی است که خدا در مقابل آن ایثارها به حضرت عباس(ع) داده است و آن (صرف نظر از حدیثی که از امام سجّاد(ع) نقل شد) ارائه مقام و موقعیت آن حضرت در همین دنیا به زائران و مشتاقان او است. توضیح این که:
به حسب ظاهر بدن عباس(ع) قطعه قطعه شد و امام حسین(ع) بدین جهت یا به خاطر وصیت آن حضرت او را به خیمه دارالحرب منتقل نکرد و در نتیجه بدن مطهر او جدا از اجساد شهدای دیگر دفن شد. لیکن خواست خدا بر این تعلق گرفت که سردار سرفراز سپاه امام حسین(ع) جدا از بقیه شهدا دفن شود تا حرم و بارگاهی جداگانه، زایر و زیارت مخصوص داشته باشد و مورد توجه ویژه مشتاقان قرار گیرد. و از آن طرف کرامتهای خاصّی از او و حرم مطهرش ظهور پیدا کند و بالاخره همان طور که حیات، رزم و دلاوریهای او در میان سربازان حسینی از برجستگی ویژه ای برخوردار بود، مضجع شریف و مرقد منوّر او نیز این برجستگی ویژه را در میان سایر مضاجع و مراقد مطهر داشته باشد. در حالی که اگر در کنار سایر شهدا دفن می شد، هرگز چنین برجستگی را پیدا نمی کرد و تحت الشعاع مجموع شهیدان قرار می گرفت.
شمر در شب عاشورا خود را به خیمه های امام حسین(ع) نزدیک کرد و با صدای بلند فریاد زد: خواهرزادگان من کجا هستند؟ ابوالفضل العباس(ع) و برادرانش فریاد شمر را شنیدند ولی جوابش را ندادند. امام حسین(ع) فرمود: اگرچه شمر فاسق است ولی جوابش را بدهید. آنها جلو رفتند و گفتند: چه می خواهی ؟ شمر گفت: خواهرزاده های من شما در امان هستید خودتان را با برادرتان حسین به کشتن ندهید و به طاعت امیرالمؤمنین یزید درآیید، عباس و برادرانش جوانمردانه جواب دادند: دستانت بریده باد ای شمر لعنت خدا بر تو و بر امان تو باد. آیا به ما امان می دهی ولی دُردانه رسول الله(ص) و جگر گوشه زهرا(ع) امان نداشته باشد؟ آیا از ما می خواهی که از طاعت برادرمان حسین(ع) خارج شویم و به اطاعت ملعونهایی از فرزندان ملعونان درآییم؟
شمر خشمگین و ناامید به لشکرگاه عمر سعد برگشت.
خوارزمی نقل می کند: در شب عاشورا امان نامه دیگری از جانب عبیدالله بن زیاد که به وساطت عبدالله بن المحل بن حزام العامری نوشته شده بود، برای فرزندان ام البنین(ع) آمد. آنان با دیدن امان نامه به آورنده آن گفتند: سلام ما را به دایی مان برسان و بگو: مارا نیازی به این امان نامه ها نیست. امان خدا بهتر از امان پسر مرجانه است.
آیة الله جوادی آملی،حماسه و عرفان