خانه » همه » مذهبی » حضرت صاحب الامر(ع) کیست؟

حضرت صاحب الامر(ع) کیست؟


حضرت صاحب الامر(ع) کیست؟

۱۳۹۲/۰۵/۲۸


۵۰۵ بازدید

حضرت صاحب الامر(ع) کیست؟

شخصیّت معصوم(ع) دو جنبه دارد: جنبة بشری و جنبه‌ای که ایشان به وسیلة آن به عالم بالا و ملاء اعلی متّصل گشته و ارتباط برقرار می‌کنند. طریقة کسب معرفت الزاماً باید متناسب با همان چیزی باشد که می‌خواهیم نسبت به آن معرفت پیدا کنیم با ابزار و وسایلی که در دسترس ماست. ما اصلاً شایستة شناخت پیدا کردن نسبت به این شخصیْت منحصر به فرد نیستیم، چه علمای طبیعی و تجربی و چه فلاسفه و عرفا و حکیمان عادی، هیچکدام توانایی چنین چیزی را ندارند؛ زیرا شخصیّت معصوم(ع) در ظرف وسایل شناخت انسان نمی‌گنجد.

حضرت صاحب الامر(ع) کیست؟

شخصیّت معصوم(ع) دو جنبه دارد: جنبة بشری و جنبه‌ای که ایشان به وسیلة آن به عالم بالا و ملاء اعلی متّصل گشته و ارتباط برقرار می‌کنند. طریقة کسب معرفت الزاماً باید متناسب با همان چیزی باشد که می‌خواهیم نسبت به آن معرفت پیدا کنیم با ابزار و وسایلی که در دسترس ماست. ما اصلاً شایستة شناخت پیدا کردن نسبت به این شخصیْت منحصر به فرد نیستیم، چه علمای طبیعی و تجربی و چه فلاسفه و عرفا و حکیمان عادی، هیچکدام توانایی چنین چیزی را ندارند؛ زیرا شخصیّت معصوم(ع) در ظرف وسایل شناخت انسان نمی‌گنجد.

شخصیّت معصوم(ع) دو جنبه دارد: جنبه بشری و جنبه‌ای که ایشان به وسیله آن به عالم بالا و ملاء اعلی متّصل گشته و ارتباط برقرار می‌کنند. طریقه کسب معرفت الزاماً باید متناسب با همان چیزی باشد که می‌خواهیم نسبت به آن معرفت پیدا کنیم با ابزار و وسایلی که در دسترس ماست. ما اصلاً شایسته شناخت پیدا کردن نسبت به این شخصیّت منحصر به فرد نیستیم، چه علمای طبیعی و تجربی و چه فلاسفه و عرفا و حکیمان عادی، هیچ‌کدام توانایی چنین چیزی را ندارند؛حضرت آیت‌الله العظمی وحید خراسانی در ابتدای سخنان خود دو سؤال مطرح می‌کنند و بعد به پاسخ این دو می‌پردازند. ایشان می‌گویند:

حضرت صاحب(ع) کیست و چگونه می‌توان با ایشان ارتباط برقرار کرد؟

برای دست یافتن به پاسخ سؤال اوّل، باید مسیری که برای نیل به مقصود در نظر داریم، مشخّص شود؛ زیرا معرفت پیدا کردن به وجود ایشان خود نیازمند معرفت و شناخت است.

شخصیّت معصوم(ع) دو جنبه دارد: جنبه بشری و جنبه‌ای که ایشان به وسیله آن به عالم بالا و ملاء اعلی متّصل گشته و ارتباط برقرار می‌کنند. طریقه کسب معرفت الزاماً باید متناسب با همان چیزی باشد که می‌خواهیم نسبت به آن معرفت پیدا کنیم با ابزار و وسایلی که در دسترس ماست. ما اصلاً شایسته شناخت پیدا کردن نسبت به این شخصیّت منحصر به فرد نیستیم، چه علمای طبیعی و تجربی و چه فلاسفه و عرفا و حکیمان عادی، هیچ‌کدام توانایی چنین چیزی را ندارند؛ زیرا شخصیّت معصوم(ع) در ظرف وسایل شناخت انسان نمی‌گنجد.

شناختن امام معصوم(ع) و ویژگی‌هایی که از سوی خداوند متعال به او لطف شده، تنها برای کسانی مقدور و میسّر است که به مقام عصمت دست یافته باشند و او همان حکیمی است که می‌داند چه خبر است و قضیه از چه قرار است؟ نه فیلسوفان که از طریق فلسفه و نظریّات فلسفی گام برمی‌دارند و نه علمای طبیعی با قوانین و ابزارشان و نه عارفان که با استعانت از عرفان و ادلّه ذوقیشان طیّ طریق می‌کنند. تنهاآنها که به مقام عصمت رسیده‌اند و با آن و در آن زیسته‌اند، معصوم(ع) را می‌شناسند و ایشان را به ما می‌شناسانند.

از این روست که پیش از هر چیز دیگری، برای یافتن پاسخ سؤالمان باید بفهمیم که خود امامت چیست و به چه معناست؟ و پس از آن به طور کلّی و عمومی امام را شناخته و به دنبالش، جویای معرفت حضرت حجّت(ع) شویم.

امام و امامت

از جمله گفتارهای ارزنده معصومان(ع) در باب تعریف امام و امامت گفتاری از امام رضا(ع) است. طبیعی است که در یک جلسه که هیچ، درصد جلسه هم نمی‌توان ماهیّت امامت را به خوبی ترسیم کرد و توضیح داد؛ لیکن مقصود ما از این صحبت‌ها این است که برای آنها که اهل تلاشند و اوقات خویش را به تفکّر در اعماق علوم اسلامی، نظیر فقه و اصول می‌گذرانند، در اصول اعتقادات هم فتح بابی بشود.

امام رضا(ع) در این روایت ابتدا به تعریف امامت پرداخته‌اند و سپس امام و ویژگی‌هایش را تبیین نموده‌اند که مجموعاً بیست و هشت مبحث را در برمی‌گیرد. در اینجا صرفاً به یکی از این مباحث اشاره می‌کنیم که درجه و رتبه امامت را در قوس صعود و سلسله موجودات بیان می‌کند.آن حضرت می‌فرمایند:

«إنّ الإمامه أجلّ قدرا و أعظم شأنا و أعلا مکانا و أمنع جانبا و أبعد غورا من أن یبلغها الناس بعقولهم أوینالوهم بآرائهم أویقیموا إماما باختیارهم؛2

قدر امامت بسیار والاتر و شأن آن با عظمت‌تر و مکانش مرتفع‌تر و فاصله‌اش [با مردم عادی] دورتر و عمقش بیشتر از آن است که مردم با عقل‌هایشان بتوانند بدان دست یابند یا اینکه با نظریّات خویش بدان وقوف یافته یا اینکه امامی برای خویش برگزینند».

آنچه برای علما مهم است، فهم و درایت روایت است نه خود آن.

تعبیر اوّل امام رضا(ع) اجلّ از والائی امامت است و والایی قدر و مقام می‌طلبد.

تعبیر دوم ایشان اعظم از عظمت آن است و عظمت هم خود نیازمند شأنی است که بدان فهمیده شود.

تعبیر سوم اعلی از برتری‌اش بوده و برتری محتاج مکان است.

تعبیر چهارم امنع حکایت از دست نیافتنی بودنش دارد و آن هم نیاز به مکانی برای فهم دارد.

تعبیر پنجم ابعد را با توجّه به معنای تعمّق می‌توان دریافت.

و ضمن این اوصاف است که می‌توان نظاره‌گر تجلّی علم امام رضا(ع) بود که امام به علمش شناخته می‌شود. یکی از مصیبت‌های ما این است که اوقات خویش را صرف فهم کلمات و عبارات ابوعلی سینا و دیگران کرده ایم و به فهم گفتار معصومان(ع) نپرداخته‌ایم که با اشاره‌ای کوچک در کلامشان میلیاردها مغز، همانند عقل ابوعلی سینا را به بار می‌آورد.

هر کدام از کلمات ایشان، خود غوغایی از علم است و محتاج تلاش جدّی عقلی تا بتوان آن را فهمید و موضوع و محمول و متعلّق و متعلّقٌ‌به را دریافت و با وجود این، آیا می‌توان فهمید که حقیقت امامت چیست؟

هیهات! که بتوانیم حقّ فهم و درکش را ادا کنیم.

امامت کجای سلسله مراتب هستی قرار گرفته است؟

أعظم شأنا… و أبعد غوراً من یبلغها الناس بعقولهم.

تنها به عبارت «أبعد غوراً» بیاندیشید تا دریابید که موضوع در اینجا، همانند منطقه الفراغ ها و سیاه چاله‌هایی است که ستاره شناسان از آن سخن می‌گویند که هر نور و شعاعی در آنجا خاموش می‌گردد و هر ستاره‌ای را متلاشی و منهدم می‌کند. در ابتدای این فضای بی‌انتها، زمین‌گیر شده و هرگز نخواهد توانست عمق و انتهایش را بیابد.

حضرت فرموده‌اند که شخصیّت امام از جنس عالم بالاست؛ دستگاهی الهی است با عمقی بسیار و به مراتب بزرگ تر از آنکه مردم بتوانند با عقل‌ها و اندیشه‌های خویش بدان دست یابند. تمام انسان‌ها و بلکه اصلاً طبیعت بشری قابلیّت و قدرت فهم این موضوع را ندارد.

«بعقولهم» یعنی عقل تمام ارباب واصحاب اندیشه که عقل افلاطون و ارسطو و ابوعلی سینا و شیخ انصاری هم در این میان است؛ تمام عقل‌ها که بدینجا برسند، نورشان خاموش می‌گردد و قدرت‌هایشان درهم می‌شکند.

نصب امام

این اوّلین نکته روایت مذکور بود، نکته بعدی در آن این است که امام می‌فرمایند: «یا اینکه به اختیار و انتخاب خویش امامی برگزینند یا با آراء و اندیشه‌های خود بتوانند بدان دست یابند.» سؤالی در اینجا پیش می‌آید که دلیل این مدّعا چیست؟ دلیلی که حضرت برای آن می‌فرمایند، ضعف و ناتوانی مردم از درک امامت و انتخاب امام است و با لفظ «إن الإمامه» آن را بیان کرده و به دنبال آن پنج مورد از عناوین این علّت را تبیین می‌کنند.

«إنّ الأمامه خصّ اللّه عزّوجلّ بها ابراهیم الخلیل،علیه السلام، بعد النبوه و الخله قربته ثالثه و فضیله شرّفه بها و اشار بها ذکره فقال…

ثم أکرمه اللّه تعالی بأن جعلها فی ذرّیتّه أهل الصفوه والطهاره فقال… فلم تزل فی ذرّیتّه یرثها بعض عن بعض قرنا فقرنا حتّی ورثّها اللّه تعالی النبی، صلی اللّه علیه وآله، فقال جلّ و تعالی…

فکانت له خاصّه فقلّدها، صلی اللّه علیه وآله، علیّا، علیه السلام، بأمر اللّه تعالی علی رسم ما فرض اللّه فصارت فی ذرّیتّه الأصفیاء الذین آتاهم اللّه العلم والإیمان، بقوله…

فهی فی ولد علی، علیه السلام، خاصه إلی یوم القیامه إذ لا نبیّ بعد محمّد، صلی اللّه علیه و آله، فمن أین یختار هؤلاء الجهّال؟!؛3

خداوند متعال امامت را به ابراهیم خلیل(ع) پس از نبوّت و خلیل گشتن او در رتبه سوم عطا نمود و این امر فضیلتی بود که به وی عنایت کرد و مقام و منزلتش را بدان رفعت بخشید و فرمود: سپس خداوند متعال وی را اکرام نمود و آن را در میان آن دسته از ذریّه و خاندانش که اهل صفا و طهارت بودند، قرار داد و فرمود: پس همواره این منصب در خاندانش دست به دست می‌گشت و از هم به ارث می‌بردند تا اینکه خداوند متعال آن را نصیب حضرت ختمی مرتبت(ص) گردانید و فرمود: از آن حضرتش بود تا آنکه آن را به رسم آنچه خداوند برایشان واجب گردانده بود، به دست علی(ع) سپرد و پس از ایشان هم در خاندان پاکش که خداوند علم و ایمان عطایشان گردانیده بود، قرار گرفت که فرمود: این منصب تا قیامت در میان فرزندان علی(ع) قرار دارد؛ چرا که هیچ پیامبری پس از محمّد(ص) نخواهد آمد. پس این جاهلان چگونه و از کجا می‌خواهند (امامی برای خویش) برگزینند؟!»

با این حساب امامت، مقامی است که خداوند حضرت ابراهیم(ع) را مخصوص آن گردانید و به ناچار باید با آنکه مرحمت کرده و آنکه به او مرحمت شده و با آنچه بدو لطف کرده‌اند، آشنا شد. آنکه لطف کرده، خداوند سبحان بوده است؛ با اسم جامعش که تمام صفات کمالی را در خود جای داده است و به حضرت ابراهیم(ع) عنایت شده که پس از آنکه در ابتدا، به مقام نبوّت و سپس به مقام خلیلی دست یافت، شایسته چنین عطایی شد. وقتی که می‌گوییم مقام نبوّت، منظورمان آن مقامی است که به قول قرآن در «آیه 75 سوره انعام»4 حضرت ابراهیم(ع) پس از آنکه باطن ملک و ملکوت را دید، نبی شد و پس از عبور از مرتبه ملک و ملکوت به درجه دوم رسید و خلیل خداوند شد:

«وَ مَنْ أَحْسَنُ دیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ اتَّخَذَ اللهُ إِبْراهیمَ خَلیلاً؛5

دین آن کسی از همه بهتر است که کاملاً روی به خدا کرده، در حالی که نیکوکاری می‌کند و حنیفانه از آیین ابراهیم پیروی می‌کند که خداوند ابراهیم را خلیل خویش گردانید».

پس از آن هم خداوند متعال با امتحاناتی که مخصوص پیامبرانش است، او را آزمود و او را به مرحله امامت رساند. در قرآن آمده است:

«وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ؛6

و پروردگار ابراهیم او را به کاری چند بیازمود و ابراهیم آن کارها را به تمامی به انجام رسانید. خدا گفت: من تو را پیشوای مردم گردانیدم. گفت: فرزندانم را هم؟ گفت: پیمان من ستمکاران را دربر نگیرد.»

و این توضیح بیان امام رضا(ع) است که فرمودند مردم از درک مقام امامت و انتخاب امام ناتوانند. کلام آن حضرت چونان خورشید در نهایت وضوح است که:

«إنّ الإمامه أجلّ قدرا وأعظم شأنا و أعلا مکانا و أمنع جانبا و أبعد غورا من أن یبلغ الناس بعقولهم أو ینالوها بآرائهم أو یقیموا باختیارهم!»

همان‌طور که ملاحظه می‌کنیم در بحث نبوّت و خلیلی حضرت ابراهیم(ع) حضرت نفرمودند، خداوند او را به آن شرافت بخشید؛ زیرا این دو صفت از زمان حضرت آدم(ع) تا زمان حضرت عیسی(ع)، تنها مختصّ حضرت ابراهیم(ع) است؛ ولیکن وقتی به امامت می‌رسند، می‌فرمایند: «فضیلتی که خداوند او را بدان شرافت بخشید، سپس او را کرامت داد و آن را در میان صاف ضمیران پاک طینت خاندانش قرار داد.»

آری این امامت است که عمقش را نتوان دریافت. حضرت ابراهیم(ع) پس از آنکه به آن نبوّت ویژه و عالی دست یافت و به دنبالش به مقام خلیلی که مخصوص او بود، رسید، تازه در آن زمان بود که چنین تشرّفی پیدا کرد و امام مردم گردید.

امامت کلمه مقدّسی است که بار معنایی عظیمی دارد و کلمه‌ای نیست که لقلقه زبان گردد. این مطلب را بفهمید و توجّه داشته باشید که کجا آن را به کار می‌برید.

وقتی فهم کسی کم باشد، مشکلش زیاد است و کسی که اهل فهم است، تفکّر و تأمّلش زیاد است و گفتارش اندک و نسبت به کلماتش تقیّد زیادی دارد. ولی کسی که گفتارش را نمی‌فهمد و کردارش بدون دقّت از او سر می‌زند، مشکلات و مصیبت‌های بسیاری برای خود و دیگران به وجود می‌آورد.

این اجمال امامت بود و وقت گذشت و به رشته‌ای از اقیانوس پرتوهای خورشید تابان وجودش دست نیافتیم و به قدر ریزه سنگی از ساحل معرفتش نصیبمان نگشت.

دقّت ما صرفاً به ما مجال می‌دهد که برخی از صفات امام را از بیان امام رضا(ع) بخوانیم:

«الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا یُدَانِیهِ أَحَدٌ وَ لَا یُعَادِلُهُ عِدْلٌ وَ لَا یُوجَدُ لَهُ بَدِیلٌ وَ لَا لَهُ مَثِیلٌ وَ لَا نَظِیرٌ مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ کُلِّهِ مِنْ غَیْرِ طَلَبٍ مِنْهُ وَ لَا اکْتِسَابٍ بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُتَفَضِّلِ الْوَهَّاب؛7

امام یگانه روزگار خود است و کسی همتای ایشان نمی‌شود و دانشمندی همانند ایشان یافت نشود، هیچ بدل و مثل و نظیری ندارد و تمام بزرگواری مخصوص اوست و دارای‌اش می‌باشد؛ بی آنکه آن را طلب کرده باشد یا به دنبال به دست آوردنش رفته باشد؛ بلکه خداوند بخشنده از در اعطای بزرگواری، آن را به ایشان اختصاص داده است.

دهان مبارکی که این صفات را برای امام بیان می‌کند، متعلّق به کسی است که خود به شایستگی دارای چنین ویژگی‌هایی می‌باشد که او عالم آل محمّد(ص) است.

«مخصوص بالفضل کلّه»؛ یعنی تمام فضل و تمام فضل‌ها که فضل انواع گوناگونی دارد؛ علم یک فضل است، عفّت یک فضل است، غیرت یک فضل است و… و هر کدام از این فضل‌ها خود درجه‌ای و مرتبه‌ای دارد. شجاعت درجاتی دارد و غیرت و عفّت هر کدام درجاتی دارند. به امام تمام فضل و بزرگی و انواع آن، آن هم در اعلی مرتبه عطا گشته است. اطلاق اینجا شمولی است و امام(ع) این مطلب را پس از لفظ عموم که شامل تعداد و مرتبه‌های مختلف می‌شود، بیان نموده‌اند و این است که این مقام و فضایل ربّانی از جنس فضایلی که با طلب یا سعی و کوشش به دست می‌آیند، نیستند که عنایتی خاص از ناحیه خداوند مفضّل وهّاب است. حال کیست که بتواند به معرفت امام دست یابد یا اینکه بتواند امامی برای خویش برگزیند؟ آری امام(ع) چنین شخصیّتی دارد.

صفات و شئون امام

برای امام زمان، ارواحنا فداه، در مجموع روایات و زیارات و ادعیه صحیح، 182 مقام و صفت بیان شده است.

یکی از صفات ایشان «متمّ نورالله» (تمام کننده نور خدا) است که در باب این صفت عقل متحیّر می‌شود.

در قرآن دو آیه وجود دارد که مضمونشان قریب به یکدیگر است و طیّ دو مرتبه نازل شده‌اند با این تفاوت که برخی صیغه‌های آن دو با هم یکی نیست. اوّلی در «سوره صف» است و دومی در «سوره توبه».

آیه اوّل:

«یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُون * هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُون؛8

می‌خواهند نور خدا را با دهان‌هایشان خاموش کنند؛ ولی خدا کامل کننده نور خویش است، اگر چه کافران را ناخوش آید.

اوست آن خدایی که پیامبر خود را همراه با هدایت و دین راستین بفرستاد تا او را بر همه ادیان پیروز گرداند، هر چند مشرکان را ناخوش آید».

و آیه دوم:

«یُریدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُون * هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُون؛9

می‌خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند، و خدا جز به کمال رساندن نور خود نمی‌خواهد. هر چند کافران را خوش نیاید. او کسی است که پیامبر خود را برای هدایت مردم فرستاد، با دینی درست و بر حق، تا او را بر همه دینها پیروز گرداند، هر چند مشرکان را خوش نیاید».

آن‌قدر وقت نداریم که به علّت بیان این آیات به این ترتیب و ارتباط آنها با هم بپردازیم یا از اینکه چرا کراهت و مقاومت کافران مقدّم بر کراهت مشرکان ذکر شده است، سخن بگوییم و اینکه چرا در «آیه 8 سوره انفال» و «82 سوره یونس» سخن از کراهت مجرمان است و در قرآن به غیر از مجرمان، به مشرکان و کافران کراهت نسبت داده نشده است. هرگاه که به معنای این دو آیه فهم پیدا کنیم، می‌توانیم بفهمیم که حضرت حجّه بن الحسن العسکری(ع) کیستند.

«الیوم اکملت لکم دینکم…» دینی که خداوند به وسیله پیامبرش(ص) فرستاد با امامت حضرت امیر(ع) کامل شد؛ یعنی در حقیقت خداوند استمرار علم نبوّت و تطبیق آن را بر وحی، خود ضمانت کردند. خداوند متعال و رسول مکرّم(ص) به خوبی می‌دانستند که این امّت پس از ایشان، پیمان خود با امام را زیر پا خواهند نهاد. حضرت رسول(ص) به امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند:

«إنّ الأمّه ستغدربک بعدی و أنت تعیش علی ملّتی و تقتل علی سنتی؛ من أحبک أحبنّی و من أبغضک أبغضنی و إنّ هذه ستخضب من هذا؛ یعنی لحیته من رأسه؛10

پس از من امّت در حقّ تو بی وفایی می‌کنند؛ در حالی که تو بر آیین و کیش من زندگی می‌کنی و بر طبق سنّت من به قتال و جهاد می‌پردازی، هر که تو را دوست داشته باشد، مرا دوست داشته و هر که بغض تو را در دل داشته باشد، نسبت به من بغض ورزیده است و محاسنت از (خون) سرت خضاب و رنگین خواهد شد.»

خداوند متعال به خوبی می‌دانست که پیش از آنکه روز قد علم کند، شب دامن خویش را می‌گستراند، لذا گفت:

«واللّیل إذا یغشی * والنهار إذا تجلّی؛11

قسم به شب آنگه که دامن بگستراند * قسم به روز آن دم که نمایان شود».

و از این جهت بود که خبر داد:

«یریدون لیطفئوا نوراللّه …»

و پس از آن چنین خبر داد که:

«یریدون أن یطفئوا نوراللّه …»

و در جوابشان گفت:

«واللّه متمّ نوره…»

«و یأبی اللّه إلاّ أن یتمّ نوره…»

و قضای الهی چنین رقم خورده است که روز موعود به دست حضرت مهدی(ع) نمایان شود که او همان «متم نوراللّه تعالی» است.

دین جدّش، محمّد مصطفی(ص) با امامت جدّشان، حضرت علی(ع) کامل گشت؛ ولیکن این کمال به حدّی نبود که نیل به هدف که همان اتمام نور الهی بود، محقّق شود. بنابراین خداوند آن را به دست اماممان، حضرت مهدی(عج) جاری خواهد ساخت و این صفت «متم نوره فی الأرض» تنها به ایشان اختصاص یافت.

عمل و نقش آن حضرت(ع) غایه الغایات، منتهی النّهایات، انگیزه بعثت پیامبر(ص) و تمام انبیاء(ع) بوده است و جزء اخیر این علّت تامّه به شمار می‌روند و به وسیله ایشان، خداوند متعال دینش را بر تمام ادیان حاکم می‌گرداند و این مقامی است که در میان تمام انبیاء و اوصیا(ع) به ایشان اختصاص یافته، هر چند که هیچ پیامبری پس از پیامبر ما نخواهد بود و احدی افضل از ایشان وجود ندارد.

پی‌نوشت‌ها :

1. این سخنرانی در تاریخ 24/9/1376 ـ مصادف با 14 شعبان المعظم 1418ق. ایراد شده است. شایان ذکر است مجموعه سخنرانی‌های معظّم له ضمن کلاس‌های درس خارج ایشان راجع به معصومین(ع) توسط حجت الاسلام والمسلمین علی کورانی جمع‌آوری و تحت عنوان «الحق المبین فی معرفه المعصومین علیهم السلام» توسط «دارالسیره لبنان» منتشر شده است. ترجمه سخنرانی‌های فصل نهم که راجع به حضرت مهدی(ع) است، از این پس تقدیم حضورتان می‌گردد.

2. محمّدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، صص 199 ـ200.

3. همان.

4. الکافی، ج 1، ص 199.

5. «و کذلک نری ابراهیم ملکوت السماوات والأرض و لیکون من الموقنین».

6. سوره نساء(4)، آیه 125.

7. الکافی، ج 1، ص 201.

8. منظور کلمه امام است که از مصدر امامت گرفته شده است.

9 . سوره صف(61)، آیات 9 ـ 8.

10. سوره توبه(9)، آیات 33 ـ 32.

11. متن روایت صحیح می‌باشد و در مستدرک الحاکم، ج3، ص142 نقل شده است.

12. سوره لیل(92)، آیات 2 ـ 1.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد