خانه » همه » مذهبی » حضرت یوسف و زلیخا

حضرت یوسف و زلیخا


حضرت یوسف و زلیخا

۱۳۹۲/۱۰/۳۰


۱۰۹۴ بازدید

در مورد سوره یوسف در قران کریم سه سوال داشتم
۱- چرا حضرت یوسف که در معرض خواسته های زلیخا بود
آنجا را رها نکرد و به
شهر خود برنگشت تا هم اندوه پدرشان تمام شود و هم
از دست زلیخا نجات پیدا
کند؟
۲- در مورد ایه ۲۲ ایا نیکوکاری در کودکی باعث
دریافت علم و حکمت در بزرگسالی بود؟
۳- ایا بندگان برگزیده خدا از همان ابتدا برگزیده
بوده اند یا با
نیکوکاری برگزیده خدا شدند(وحی شدن به حضرت
یوسف در هنگام افتادن به چاه
دلیل آن نیست که از همان ابتدا برگزیده خدا بوده
است؟)

با سپاس از ارتباط شما با این مرکز به مطلب زیر توجه کنید . 1.      ماجرای حضرت یوسف ع   بر اساس تد بیر و برنامه ریزی   الهی بوده و براساس حکمت خداوند شکل گرفته و دارای اهداف و اسرار و ظرایف بسیاری است و امری شخصی نبوده تا تابع سلیقه و انتخاب محض حضرت یوسف ع باشد .
ابو حمزه ثمالى از امام سجاد ع نقل مى کند که من روز جمعه در مدینه بودم، نماز صبح را با امام سجاد ع خواندم، هنگامى که امام از نماز و تسبیح، فراغت یافت به سوى منزل حرکت کرد و من با او بودم، زن خدمتکار را صدا زد، گفت: مواظب باش. هر سائل و نیازمندى از در خانه بگذرد، غذا به او بدهید، زیرا امروز روز جمعه است.
ابو حمزه مى گوید، گفتم هر کسى که تقاضاى کمک مى کند، مستحق نیست!.
امام فرمود: درست است، ولى من از این مى ترسم که در میان آنها افراد مستحقى باشند و ما به آنها غذا ندهیم و از در خانه خود برانیم، و بر سر خانواده ما همان آید که بر سر یعقوب و آل یعقوب آمد!.
سپس فرمود. به همه آنها غذا بدهید (مگر نشنیده اید) براى یعقوب هر روز گوسفندى ذبح مى کردند، قسمتى را به مستحقان میداد و قسمتى را خود و فرزندانش مى خورد، یک روز سؤال کننده مؤمنى که روزه دار بود و نزد خدا منزلتى داشت، عبورش از آن شهر افتاد، شب جمعه بود بر در خانه یعقوب به هنگام افطار آمد و گفت: به میهمان مستمند غریب گرسنه از غذاى اضافى خود کمک کنید، چند بار این سخن را تکرار کرد، آنها شنیدند، و سخن او را باور نکردند، هنگامى که او مایوس شد و تاریکى شب، همه جا را فرا گرفت برگشت، در حالى که چشمش گریان بود و از گرسنگى به خدا شکایت کرد، آن شب را گرسنه ماند و صبح هم چنان روزه داشت، در حالى که شکیبا بود و خدا را سپاس مى گفت، اما یعقوب و خانواده یعقوب، کاملا سیر شدند، و هنگام صبح مقدارى از غذاى آنها اضافه مانده بود!.
امام سپس اضافه فرمود: خداوند به یعقوب در همان صبح، وحى فرستاد که تو اى یعقوب بنده مرا خوار کردى و خشم مرا بر افروختى، و مستوجب تادیب و نزول مجازات بر تو و فرزندانت شدى … اى یعقوب من دوستانم را زودتر از دشمنانم توبیخ و مجازات مى کنم و این به خاطر آنست که به آنها علاقه دارم!
تفسیر برهان جلد 2 صفحه 243 و نور الثقلین جلد 2 صفحه 411.
2.باید عظمت و بزرگی و شایستگی ها و مقام والای نبوت آن حضرت و نیز لیاقت او برای هدایت مصریان و تدبیر امور ظاهری و باطنی انها از طریق این ماجراها و فراز و نشیب ها و امتحانات الهی روشن می شد و همه رخداداهای این قصه در همین راستای الهی است .
3.اگر حضرت یوسف به مجرد خواسته ناروای زلیخا مصر را ترک کرده و به دیار خود بر می گشت این قصه نا تمام می ماند و برنامه تربیت الهی در مورد حضرت یعقوب و یوسف و برادرانش به نتیجه مطلوب نمی رسید و نیز عفت و پارسایی و پاکدامنی او آشکار نمی گشت و در مقام اتهام قرار می گرفت و هوش و درایت و نیروی تدبیر و کشورداری و مقام عظیم نبوت و رسالت او اشکار نمی شد و اهداف الهی مورد نظر این داستان تامین نمی گشت .
 
3.     از ایه 22 سوره مبارکه یوسف ع استفاده می شود که ان حضرت بعد از رسیدن به مرحله بلوغ و استحکام جسمی و روحی به مقام نبوت رسید :
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ؛ و هنگامى که به مرحله بلوغ و قوت رسید ما حکم و علم به او دادیم و اینچنین نیکوکاران را پاداش مى دهیم.
اشد از ماده شد به معنى گره محکم است و در اینجا اشاره به استحکام جسمانى و روحانى مى باشد. منظور از حکم و علم که در آیه بالا مى فرماید ما آن را پس از رسیدن یوسف به حد بلوغ جسمى و روحى به او بخشیدیم، یا مقام وحى و نبوت است چنان که بعضى از مفسران گفته اند و یا اینکه منظور از حکم، عقل و فهم و قدرت بر داورى صحیح که خالى از هوا پرستى و اشتباه باشد و منظور از علم، آگاهى و دانشى است که جهلى با آن توام نباشد، و هر چه بود این حکم و علم دو بهره ممتاز و پر ارزش الهى بود که خدا به یوسف بر اثر پاکى و تقوا و صبر و شکیبایى و توکل داد، که همه اینها در کلمه محسنین جمع است.
تفسیر نمونه، ج 9، ص: 361
4. فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ ( یوسف- 15 )
هنگامى که او را با خود بردند، و تصمیم گرفتند وى را در مخفى گاه چاه قرار دهند، (سرانجام مقصد خود را عملى ساختند) و به او وحى فرستادیم که آنها را در آینده از این کارشان با خبر خواهى ساخت در حالى که آنها نمى دانند!
منظور از وحی خداوند بر حضرت یوسف ع در این آیه شریفه به قرینه آیه 22 همین سوره که گذشت وحى نبوت نبود بلکه الهامى بود به قلب یوسف براى اینکه بداند تنها نیست و حافظ و نگاهبانى دارد، این وحى نور امید بر قلب یوسف پاشید و ظلمات یاس و نومیدى را از روح و جان او بیرون کرد.
 

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد