الف ) روایت
عیسَى بنَ مَریَمَ علیه السلام قالَ: داوَیتُ المَرضى فَشَفَیتُهُم بِإِذنِ اللّه ِ، وأبرَأتُ الأَکمَهَ والأَبرَصَ بِإِذنِ اللّه ِ، وعالَجتُ المَوتى فَأَحیَیتُهُم بِإِذنِ اللّه ِ، وعالَجتُ الأَحمَقَ فَلَم أقدِر على إصلاحِهِ. فَقیلَ: یا روحَ اللّه ِ، ومَا الأَحمَقُ؟ قالَ: المُعجَبُ بِرَأیِهِ ونَفسِهِ، الَّذی یَرَى الفَضلَ کُلَّهُ لَهُ لا عَلَیهِ، ویوجِبُ الحَقَّ کُلَّهُ لِنَفسِهِ ولا یوجِبُ عَلَیها حَقًّا، فَذاکَ الأَحمَقُ الَّذی لا حیلَةَ فی مُداواتِهِ. [1]امام صادق علیه السلام ازحضرت عیسی علیه السلام روایت میکند که فرمود: بیماران را مداوا کردم و به اذن خداوند آنها را شفا دادم و نابینا و مبتلا به پیسى را به اذن خدا درمان کردم و با اذن خدا حتى مردگان را هم معالجه و زنده کردم، امّا به معالجه احمق پرداختم، ولى نتوانستم وى را اصلاح کنم.گفته شد: اى روح خدا، احمق کیست؟فرمود: احمق آن کسی است که از رأی خود راضی و خودپسند است؛ نظریـّه ی خود و رفتار خود را بالاتر از نظریّه و رفتار دیگران می داند. او همواره خود را حق به جانب می داند، وهیچگاه خود را ناحق جلوه نمیداند؛ چنین فردی احمق است و تا این حالت را دارد ،چاره ای برای درمان او نیست .
ب ) احمق کیست؟!
احمق(حمق) در لغت به معنای نادان و کم عقل است، در روایات هرگونه ارتباطی اعم از مسافرت، دوستی، ازدواج، معاشرت و … با احمق منع شده است، زیرا احمق جز ضرر به انسان نمیزند و در تمام طول زندگى اسیر محرومیتهاى گوناگون است و جامعه نیز از نارسائى فکر او در زحمت است.
بعضی صفات احمق در کلام امیرالمومنین علیه السلام :
1- در آن چیزهایی که به او مربوط نیست سخن میگوید.
2- نسبت به سوالاتی که از او نشده پاسخ میدهد.
3- نسبت به اموری که نیاز به احتیاط دارد گستاخ است. امام علی(ع) فرمود: حماقت فرد در سه چیز مشخص میشود: اول: در سخن گفتن در موضوعاتی که به او ربطی ندارد، دوم: پاسخ دادن به سوالی که از او نشده است، سوم: گستاخ بودنش در کارها.(2)
4- نوسانات روحیش زیاد است یأسها و امیدواریهایش ثابت نیست. امام علی(ع) فرمود: از نشانههای احمق مدام رنگ عوض کردن است.(3)
5- در راهنمائیش نسبت به حل مشکل توجهی به راههای ممکن و معقول ندارد.
6- تعریفهایش بر اساس ارزشهای واقعی نیست. امام علی(ع) فرمود: از دلایل حماقت: اول: راهنمایی نمودن بدون ابزار، دوم: تعریف کردن بدون خصوصیتی شاخص.(4)
7- ناتواناییهایش را زرنگی مینامد. امام علی(ع) فرمود: از احمق پرهیز کن! زیرا احمق خودش را نیکوکار میبیند هرچند بدکار باشد و ناتوانیهایش را زرنگی میبیند و بدیهایش را خوبی.(5)
8- خواریش را هیچ درک نمیکند. امام علی(ع) فرمود: احمق خواری را حس نمیکند.(6)
9- کلماتش معمولا آمیخته به نوعی دروغ است. امام علی(ع) فرمود: احمق در هر گفتاری دروغی دارد.(7)
10- بیشتر با رویا سر و کار دارد تا واقعیت. امام علی(ع) فرمود: از مصادیق حماقت، اعتماد بر آرزو است.(8)
11- نسبت به علوم مختلف و همچنین دانشمندان آن بیاحترامی میکند. امام علی(ع) فرمود: دانش و دانشمند را خوار نمیسازد مگر کسی که نادان و احمق است.(9)
ج ) درمان جهل
حماقت نوعی جهل است ، البته جهلی که درمان آن مشکل است به دلیل آن که احمق همواره خود را حق به جانب می داند، وهیچگاه خود را ناحق نمیداند؛ و تا این حالت را است ،چاره ای برای درمان او نیست .
با این حال در قرآن کریم برای زدون جهل راههایی بیان شده که به اهم آنها اشاره میشود:
۱. تحقیق و تبین:
یکی از راههای زدودن جهل، تحقیق و تبیین است:
«یاأَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْجاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْتُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی مافَعَلْتُمْ نادِمینَ»؛ [10]«ای کسانی که ایمان آوردهاید! اگر شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد، دربارهی آن تحقیق کنید، مبادا به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید و از کردهی خود پشیمان شوید!».
اینکه در آیهی شریفه دستور به تحقیق و بررسیِ خبرِ فاسق را به عدم ضرر رساندن به برخی افراد تعلیل نموده، لازمهی این امر در حقیقت، رفع جهالت است. [11]۲. پرسش از اهل ذکر:
«وَ ماأَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحی إِلَیهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَالذِّکْرِ إِنْکُنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ»؛ [12]«و پیش از تو، جز مردانی که به آنها وحی میکردیم، نفرستادیم! اگر نمیدانید، از آگاهان بپرسید (تا تعجب نکنید از اینکه پیامبر اسلام از میان همین مردان برانگیخته شده است)!»
درست است که طبق احادیث و آیات دیگر، مراد از “اهل ذکر” ائمهی اطهار میباشند، اما این اختصاص با عمومیت آیه منافات ندارد به اینکه اهل بیت علیهمالسلام مصداق اتم و اکمل باشند.
بنابراین پرسش از اهل خبره برای جاهل، به حکم عقل بوده و رجوع جاهل به عالم در حقیقت، ارشاد به حکم عقلی است. [13]۳. بینش و بصیرت:
یکی دیگر از راههایی که برای مقابله با جهل و جهالت میتوان از قرآن کریم استخراج کرد، کسب بینش و بصیرت میباشد؛ چرا که ثمرهی عدم بینش، جهل و نادانی است:
«وَ مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُواْ کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بمِا لَایسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَ نِدَاءً صُمُّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَایعْقِلُونَ»؛ [14]«مَثَل (تو در دعوت) کافران، بسان کسی است که (گوسفندان و حیوانات را برای نجات از چنگال خطر،) صدا میزند، ولی آنها چیزی جز سر و صدا نمیشنوند (و حقیقت و مفهوم گفتار او را درک نمیکنند. این کافران، در واقع) کر و لال و نابینا هستند از این رو چیزی نمیفهمند!»
منظور از کری، گنگی و کوری در اینجا بُعد معنوی و روحانی است که همان بینش و بصیرت بوده که نتیجهی آن، منتفی شدن عقل و عدم تمییز و تشخیص خواهد بود؛ و راه درمان این جهالت، کسب بینش و بصیرت است. [15] پی نوشتها :
1 . بحارالانوار: ج ۷۲، ص ۳۲۰
2 . غررالحکم، ص77
3 . غررالحکم، ص77
4 . غررالحکم، ص77
5 . میزان الحکمه
6 . میزان الحکمه
7 . میزان الحکمه
8 . غررالحکم، ص312
9 . غررالحکم، ص41
10. حجرات/سوره۴۹، آیه۶.
11. تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۳۱۲-۳۱۱.
12. نحل/سوره۱۶، آیه۴۳.
13. طیب، سید عبدالحسین؛ اطیب البیان فی تفسیرالقرآن، تهران، اسلام، ۱۳۷۸ش، چاپ دوم، ج۸، ص۱۲۸.
14. بقره/سوره۲، آیه۱۷۱.
15. تفسیر روشن، ج۲، ص۳۲۵.
عیسَى بنَ مَریَمَ علیه السلام قالَ: داوَیتُ المَرضى فَشَفَیتُهُم بِإِذنِ اللّه ِ، وأبرَأتُ الأَکمَهَ والأَبرَصَ بِإِذنِ اللّه ِ، وعالَجتُ المَوتى فَأَحیَیتُهُم بِإِذنِ اللّه ِ، وعالَجتُ الأَحمَقَ فَلَم أقدِر على إصلاحِهِ. فَقیلَ: یا روحَ اللّه ِ، ومَا الأَحمَقُ؟ قالَ: المُعجَبُ بِرَأیِهِ ونَفسِهِ، الَّذی یَرَى الفَضلَ کُلَّهُ لَهُ لا عَلَیهِ، ویوجِبُ الحَقَّ کُلَّهُ لِنَفسِهِ ولا یوجِبُ عَلَیها حَقًّا، فَذاکَ الأَحمَقُ الَّذی لا حیلَةَ فی مُداواتِهِ. [1]امام صادق علیه السلام ازحضرت عیسی علیه السلام روایت میکند که فرمود: بیماران را مداوا کردم و به اذن خداوند آنها را شفا دادم و نابینا و مبتلا به پیسى را به اذن خدا درمان کردم و با اذن خدا حتى مردگان را هم معالجه و زنده کردم، امّا به معالجه احمق پرداختم، ولى نتوانستم وى را اصلاح کنم.گفته شد: اى روح خدا، احمق کیست؟فرمود: احمق آن کسی است که از رأی خود راضی و خودپسند است؛ نظریـّه ی خود و رفتار خود را بالاتر از نظریّه و رفتار دیگران می داند. او همواره خود را حق به جانب می داند، وهیچگاه خود را ناحق جلوه نمیداند؛ چنین فردی احمق است و تا این حالت را دارد ،چاره ای برای درمان او نیست .
ب ) احمق کیست؟!
احمق(حمق) در لغت به معنای نادان و کم عقل است، در روایات هرگونه ارتباطی اعم از مسافرت، دوستی، ازدواج، معاشرت و … با احمق منع شده است، زیرا احمق جز ضرر به انسان نمیزند و در تمام طول زندگى اسیر محرومیتهاى گوناگون است و جامعه نیز از نارسائى فکر او در زحمت است.
بعضی صفات احمق در کلام امیرالمومنین علیه السلام :
1- در آن چیزهایی که به او مربوط نیست سخن میگوید.
2- نسبت به سوالاتی که از او نشده پاسخ میدهد.
3- نسبت به اموری که نیاز به احتیاط دارد گستاخ است. امام علی(ع) فرمود: حماقت فرد در سه چیز مشخص میشود: اول: در سخن گفتن در موضوعاتی که به او ربطی ندارد، دوم: پاسخ دادن به سوالی که از او نشده است، سوم: گستاخ بودنش در کارها.(2)
4- نوسانات روحیش زیاد است یأسها و امیدواریهایش ثابت نیست. امام علی(ع) فرمود: از نشانههای احمق مدام رنگ عوض کردن است.(3)
5- در راهنمائیش نسبت به حل مشکل توجهی به راههای ممکن و معقول ندارد.
6- تعریفهایش بر اساس ارزشهای واقعی نیست. امام علی(ع) فرمود: از دلایل حماقت: اول: راهنمایی نمودن بدون ابزار، دوم: تعریف کردن بدون خصوصیتی شاخص.(4)
7- ناتواناییهایش را زرنگی مینامد. امام علی(ع) فرمود: از احمق پرهیز کن! زیرا احمق خودش را نیکوکار میبیند هرچند بدکار باشد و ناتوانیهایش را زرنگی میبیند و بدیهایش را خوبی.(5)
8- خواریش را هیچ درک نمیکند. امام علی(ع) فرمود: احمق خواری را حس نمیکند.(6)
9- کلماتش معمولا آمیخته به نوعی دروغ است. امام علی(ع) فرمود: احمق در هر گفتاری دروغی دارد.(7)
10- بیشتر با رویا سر و کار دارد تا واقعیت. امام علی(ع) فرمود: از مصادیق حماقت، اعتماد بر آرزو است.(8)
11- نسبت به علوم مختلف و همچنین دانشمندان آن بیاحترامی میکند. امام علی(ع) فرمود: دانش و دانشمند را خوار نمیسازد مگر کسی که نادان و احمق است.(9)
ج ) درمان جهل
حماقت نوعی جهل است ، البته جهلی که درمان آن مشکل است به دلیل آن که احمق همواره خود را حق به جانب می داند، وهیچگاه خود را ناحق نمیداند؛ و تا این حالت را است ،چاره ای برای درمان او نیست .
با این حال در قرآن کریم برای زدون جهل راههایی بیان شده که به اهم آنها اشاره میشود:
۱. تحقیق و تبین:
یکی از راههای زدودن جهل، تحقیق و تبیین است:
«یاأَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْجاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْتُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی مافَعَلْتُمْ نادِمینَ»؛ [10]«ای کسانی که ایمان آوردهاید! اگر شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد، دربارهی آن تحقیق کنید، مبادا به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید و از کردهی خود پشیمان شوید!».
اینکه در آیهی شریفه دستور به تحقیق و بررسیِ خبرِ فاسق را به عدم ضرر رساندن به برخی افراد تعلیل نموده، لازمهی این امر در حقیقت، رفع جهالت است. [11]۲. پرسش از اهل ذکر:
«وَ ماأَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحی إِلَیهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَالذِّکْرِ إِنْکُنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ»؛ [12]«و پیش از تو، جز مردانی که به آنها وحی میکردیم، نفرستادیم! اگر نمیدانید، از آگاهان بپرسید (تا تعجب نکنید از اینکه پیامبر اسلام از میان همین مردان برانگیخته شده است)!»
درست است که طبق احادیث و آیات دیگر، مراد از “اهل ذکر” ائمهی اطهار میباشند، اما این اختصاص با عمومیت آیه منافات ندارد به اینکه اهل بیت علیهمالسلام مصداق اتم و اکمل باشند.
بنابراین پرسش از اهل خبره برای جاهل، به حکم عقل بوده و رجوع جاهل به عالم در حقیقت، ارشاد به حکم عقلی است. [13]۳. بینش و بصیرت:
یکی دیگر از راههایی که برای مقابله با جهل و جهالت میتوان از قرآن کریم استخراج کرد، کسب بینش و بصیرت میباشد؛ چرا که ثمرهی عدم بینش، جهل و نادانی است:
«وَ مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُواْ کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بمِا لَایسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَ نِدَاءً صُمُّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَایعْقِلُونَ»؛ [14]«مَثَل (تو در دعوت) کافران، بسان کسی است که (گوسفندان و حیوانات را برای نجات از چنگال خطر،) صدا میزند، ولی آنها چیزی جز سر و صدا نمیشنوند (و حقیقت و مفهوم گفتار او را درک نمیکنند. این کافران، در واقع) کر و لال و نابینا هستند از این رو چیزی نمیفهمند!»
منظور از کری، گنگی و کوری در اینجا بُعد معنوی و روحانی است که همان بینش و بصیرت بوده که نتیجهی آن، منتفی شدن عقل و عدم تمییز و تشخیص خواهد بود؛ و راه درمان این جهالت، کسب بینش و بصیرت است. [15] پی نوشتها :
1 . بحارالانوار: ج ۷۲، ص ۳۲۰
2 . غررالحکم، ص77
3 . غررالحکم، ص77
4 . غررالحکم، ص77
5 . میزان الحکمه
6 . میزان الحکمه
7 . میزان الحکمه
8 . غررالحکم، ص312
9 . غررالحکم، ص41
10. حجرات/سوره۴۹، آیه۶.
11. تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۳۱۲-۳۱۱.
12. نحل/سوره۱۶، آیه۴۳.
13. طیب، سید عبدالحسین؛ اطیب البیان فی تفسیرالقرآن، تهران، اسلام، ۱۳۷۸ش، چاپ دوم، ج۸، ص۱۲۸.
14. بقره/سوره۲، آیه۱۷۱.
15. تفسیر روشن، ج۲، ص۳۲۵.