طلسمات

خانه » همه » مذهبی » حکومت دینی در عصر غیبت و وظایف مسلمانان

حکومت دینی در عصر غیبت و وظایف مسلمانان

«ضرورت تشکیل حکومت دینی در عصر غیبت »
ضرورت تشکیل حکومت دینی در عصر غیبت ، مستند به ادله عقلی و نقلی متعددی است که مهمترین دلایل ضرورت حکومت دینی در عصر غیبت عبارتند از:
1.دلیل عقلی
انسان موجودی اجتماعی است و اسلام از آنجا که از جامعیت برخوردار بوده و خاتم همه ادیان است ، آیینی است که به همه ابعاد جسمی و روحی انسان و نیازهای مادی و معنوی او توجه نموده است . از نظر عقلی ضرورت وجود قانون برای ایجاد نظم و امنیت و جلوگیری از اختلاف و هر ج و مرج قابل انکار نمی باشد و با توجه به بعد جسمانی و روحانی انسان ، قانون صحیح و کامل ، قانونی است که همه جنبه های هستی انسان در آن لحاظ گشته، برای شکوفایی استعدادهای انسان، برنامه ریزی درستی در آن شده باشد. اگر قانونی، فقط جنبه های طبیعی و عملی او را رعایت کند و ابعاد اخلاقی و یا اعتقادی او را نادیده گیرد، چنین قانونی، شایسته جامعه انسانی نیست و نمی تواند انسان ها را به سعادت نهائی برساند وتشریع و قانونگذاری، زمانی درست و حق است و انسان را به سعادتش می رساند، که هماهنگ با تکوین و آفرینش انسان و جهان باشد؛ با فطرت و آفرینش انسان، با حقیقت آفرینش جهان، و با رابطه تکوینی عالم و آدم هماهنگ باشد. قانونگذار، فقط آن کس می تواند باشد که انسان و جهان را آفریده و رابطه متقابل انسان و جهان را تنظیم کرده است و او جز خدا نیست.این قانون زمانی مفید و تأثیر گذار خواهد بود که به اجرا در بیاید بدیهی است که حاکمی که می خواهد این قوانین را پیاده کند از نظر عقلی به دلیل لزوم سنخیت حاکمیت و نوع حکومت باید شناخت لازم نسبت به آن داشته و از قدرت کافی برخوردار باشد و به منظور تحقق و اجرای کامل قانون و حفظ جامعه انسانی از هر گونه خطا و انحراف باید مصون از اشتباه و انحراف باشد در غیر این صورت نقض غرض لازم می آید . و چنین حاکمی در زمان حضور تنها پیامبر و امامان معصوم علیهم السلام می باشند که برخوردار از این ویژگی های والا می باشند و در زمان غیبت نیز که همان ضرورت های عصر ظهور باقی است ، فقهای جامع الشرایط که برخوردار از فقاهت و آشنایی با مبانی اسلام و شایستگی های اخلاقی (تقوا و عدالت) و کارآیی در مسائل سیاسی و اجتماعی (کفایت) هستند به عنوان نزدیک ترین و بهترین گزینه به شرایط ایده آل ، اداره جامعه اسلامی را بر عهده خواهند گرفت. حضرت امام در این باره می فرمایند: « مجموعه قانون براى اصلاح جامعه کافى نیست. براى اینکه قانون مایه اصلاح و سعادت بشر شود، به قوه اجراییه و مجرى احتیاج دارد. به همین جهت، خداوند متعال در کنار فرستادن یک مجموعه قانون، یعنى احکام شرع، یک حکومت و دستگاه اجرا و اداره مستقر کرده است. رسول اکرم (ص) در رأس تشکیلات اجرایى و ادارى جامعه مسلمانان قرار داشت. علاوه بر ابلاغ وحى و بیان و تفسیر عقاید و احکام و نظامات اسلام، به اجراى احکام و برقرارى نظامات اسلام همت گماشته بود تا دولت اسلام را به وجود آورد…پس از رسول اکرم (ص) خلیفه همین وظیفه و مقام را دارد. رسول اکرم (ص) که خلیفه تعیین کرد فقط براى بیان عقاید و احکام نبود؛ بلکه همچنین براى اجراى احکام و تنفیذ قوانین بود. وظیفه اجراى احکام و برقرارى نظامات اسلام بود که تعیین خلیفه را تا حدى مهم گردانیده بود، که بدون آن پیغمبر اکرم (ص) ما بلغ رسالته. رسالت خویش را به اتمام نمى رسانید. زیرا مسلمانان پس از رسول اکرم (ص) نیز به کسى احتیاج داشتند که اجراى قوانین کند؛ نظامات اسلام را در جامعه برقرار گرداند تا سعادت دنیا و آخرتشان تأمین شود. اصولًا قانون و نظامات اجتماعى مجرى لازم دارد. در همه کشورهاى عالم و همیشه این طور است که قانونگذارى به تنهایى فایده ندارد.
قانونگذارى به تنهایى سعادت بشر را تأمین نمى کند. پس از تشریع قانون بایستى قوه مجریه اى به وجود آید. قوه مجریه است که قوانین و احکام دادگاهها را اجرا مى کند؛ و ثمره قوانین و احکام عادلانه دادگاهها را عاید مردم مى سازد. به همین جهت، اسلام همان طور که قانونگذارى کرده، قوه مجریه هم قرار داده است. «ولىّ امر» متصدى قوه مجریه هم هست.» (امام خمینی ، ولایت فقیه ، حکومت اسلامی ، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) ، 1376، ص 25-26)
بنابر این ، «حیات اجتماعی انسان و نیز کمال فردی و معنوی او، از سویی نیازمند قانون الهی در ابعاد فردی و اجتماعی است که مصون و محفوظ از ضعف و نقص و خطا و نسیان باشد و از سوی دیگر، نیازمند حکومتی دینی و حاکمی عالِم و عادل است برای تحقّق و اجرای آن قانون کامل. حیات انسانی در بعد فردی و اجتماعی اش، بدون این دو و یا با یکی از این دو، متحقّق نمی شود و فقدان آن دو، در بعد اجتماعی، سبب هرج و مرج و فساد و تباهی جامعه می شود که هیچ انسان خردمندی به آن رضا نمی دهد.این برهان که دلیلی عقلی است و مختص به زمین یا زمان خاصی نیست، هم شامل زمان انبیاء (علیهم السلام) می شود که نتیجه اش ضرورت نبوت است، و هم شامل زمان پس از نبوّت رسول خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که ضرورت امامت را نتیجه می دهد، و هم ناظر به عصر غیبت امام معصوم است که حاصلش، ضرورت ولایت فقیه می باشد.( جوادی آملی ، عبد الله ، ولایت فقیه ، ولایت فقاهت و عدالت، قم, مرکز نشر اسرا , 1385, ص 151-152)
2.ماهیت قوانین اسلام
نگاهی گذرا به احکام و تعالیم اسلام به خوبی بیانگر این نکته است که اسلام تنها به مسایل عبادی و فردی نپرداخته ، بلکه در کنار آن به مسایل اجتماعی ، سیاسی ، اقتصادی ، حقوقی ، جزایی ، نظامی و… نیز توجه شده است و اساساً مقتضای جامعیت و خاتمیت اسلام از یکسو و ابعاد فردی و اجتماعی زندگی انسان و نیازهای مادی و روحی او از سوی دیگر ایجاب می کند که اسلام به همه ابعاد زندگی اسنان توجه نموده و برای ان برنامه مشخصی ارایه نموده باشد ، بنابر این «اگر اسلام نظارت و ارشاد و امر به معروف و نهی از منکر و جهاد و دفاع دارد، اگر حدود و مقرّرات و قوانینِ اجتماعی و جامع دارد، این نشان می دهد که اسلام یک تشکیلات همه جانبه و یک حکومت است و تنها به مسألهٴ اخلاق و عرفان و وظیفهٴ فرد نسبت به خالق خود یا نسبت به انسان های دیگر نپرداخته است؛ اگر اسلام راه را به انسان نشان می دهد و در کنارش از او مسؤولیت می طلبد، اگر اسلام آمده است تا جلوی همهٴ مکتب های باطل را بگیرد و تجاوز و طغیان طواغیت را در هم کوبد، چنین انگیزه ای، بدون حکومت و چنین هدفی، بدون سیاست هرگز ممکن نیست.».( همان , ص 75-76)
حضرت امام فرمودند: « ماهیت و کیفیت این قوانین (قوانین اسلام ) مى رساند که براى تکوین یک دولت و براى اداره سیاسى و اقتصادى و فرهنگى جامعه تشریع گشته است:اولًا، احکام شرع حاوى قوانین و مقررات متنوعى است که یک نظام کلى اجتماعى را مى سازد. در این نظام حقوقى هر چه بشر نیاز دارد فراهم آمده است: از طرز معاشرت با همسایه و اولاد و عشیره و قوم و خویش و همشهرى و امور خصوصى و زندگى زناشویى گرفته تا مقررات مربوط به جنگ و صلح و مراوده با سایر ملل، از قوانین جزایى تا حقوق تجارت و صنعت و کشاورزى. براى قبل از انجام نکاح و انعقاد نطفه قانون دارد و دستور مى دهد که نکاح چگونه صورت بگیرد، و خوراک انسان در آن هنگام یا موقع انعقاد نطفه چه باشد، در دوره شیرخوارگى چه وظایفى بر عهده پدر و مادر است، و بچه چگونه باید تربیت شود، و سلوک مرد و زن با همدیگر و با فرزندان چگونه باشد.
براى همه این مراحل دستور و قانون دارد تا انسان تربیت کند- انسان کامل و فاضل- انسانى که قانون متحرک و مجسم است و مجرى داوطلب و خودکار قانون است. معلوم است که اسلام تا چه حد به حکومت و روابط سیاسى و اقتصادى جامعه اهتمام مى ورزد تا همه شرایطْ به خدمت تربیت انسان مهذب و با فضیلت درآید. قرآن مجید و سنت شامل همه دستورات و احکامى است که بشر براى سعادت و کمال خود احتیاج دارد.
ثانیاً، با دقت در ماهیت و کیفیت احکام شرع درمى یابیم که اجراى آنها و عمل به آنها مستلزم تشکیل حکومت است؛ و بدون تأسیس یک دستگاه عظیم و پهناور اجرا و اداره نمى توان به وظیفه اجراى احکام الهى عمل کرد…مالیاتهایى که اسلام مقرر داشته و طرح بودجه اى که ریخته نشان مى دهد تنها براى سد رمق فقرا و سادات فقیر نیست؛ بلکه براى تشکیل حکومت و تأمین مخارج ضرورى یک دولت بزرگ است از طرف دیگر، احکامى که راجع به حفظ نظام اسلام و دفاع از تمامیت ارضى و استقلال امت اسلام است، بر لزوم تشکیل حکومت دلالت دارد… بسیارى از احکام، از قبیل دیات که باید گرفته و به صاحبانش داده شود، یا حدود و قصاصى که باید با نظر حاکم اسلامى اجرا شود، بدون برقرارى یک تشکیلات حکومتى تحقق نمى یابد. همه این قوانین مربوط به سازمان دولت است؛ و جز قدرت حکومتى از عهده انجام این امور مهم برنمى آید.»( امام خمینی ، ولایت فقیه ، حکومت اسلامی ، پیشین ، ص 29-34)
3.سیره عملی پیشوایان اسلام
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در دوران حیات خود ، همزمان با فراهم شدن شرایط و زمینه ، تشکیل حکومت ، اقدام به تشکیل حکومت کردند و در حالی که یاران و پیروان ایشان درباره بسیاری از مسایل و مشکلات فردی و اجتماعی از ان حضرت سؤال می کردند ، هیچ گاه از اصل لزوم حکومت سؤال نکردند و این امر بیانگر این است که مسأله ضرورت حکومت ، به قدری روشن و بدیهی بوده که نیاز به سؤال نداشته است و پس از رحلت آن حضرت نیز هیچ کس در ضروری بودن حکومت شک نداشت ، آنچه مورد اختلاف مسلمانان بود ، مصداق حاکم بود و حضرت علیه السلام نیز با فراهم شدن زمینه ، حکومت اسلامی را رهبری کردند .
حضرت امام فرمودند: « سنت و رویه پیغمبر اکرم (ص) دلیل بر لزوم تشکیل حکومت است. زیرا: اولًا، خود تشکیل حکومت داد و تاریخ گواهى مى دهد که تشکیل حکومت داده، و به اجراى قوانین و برقرارى نظامات اسلام پرداخته و به اداره جامعه برخاسته است:والى به اطراف مى فرستاده؛ به قضاوت مى نشسته، و قاضى نصب مى فرموده؛ سفرایى به خارج و نزد رؤساى قبایل و پادشاهان روانه مى کرده؛ معاهده و پیمان مى بسته؛ جنگ را فرماندهى مى کرده. و خلاصه، احکام حکومتى را به جریان مى انداخته است.
ثانیاً، براى پس از خود به فرمان خدا تعیین «حاکم» کرده است. وقتى خداوند متعال براى جامعه پس از پیامبر اکرم (ص) تعیین حاکم مى کند، به این معناست که حکومتْ پس از رحلت رسول اکرم (ص) نیز لازم است و چون رسول اکرم (ص) با وصیت خویش فرمان الهى را ابلاغ مى نماید، ضرورت تشکیل حکومت را نیز مى رساند. بدیهى است ضرورت اجراى احکام، که تشکیل حکومت رسول اکرم (ص) را لازم آورده، منحصر و محدود به زمان آن حضرت نیست؛ و پس از رحلت رسول اکرم (ص) نیز ادامه دارد. طبق آیه شریفه (سوره ابراهیم ، آیه 52، سوره حج ، آیه 40، سوره یونس ، آیه 49) احکام اسلام محدود به زمان و مکانى نیست و تا ابد باقى و لازم الاجراست . تنها براى زمان رسول اکرم (ص) نیامده تا پس از آن متروک شود، و دیگر حدود و قصاص، یعنى قانون جزاى اسلام، اجرا نشود؛ یا انواع مالیاتهاى مقرر گرفته نشود؛ یا دفاع از سرزمین و امت اسلام تعطیل گردد. این حرف که قوانین اسلام تعطیل پذیر یا منحصر و محدود به زمان یا مکانى است، بر خلاف ضروریات اعتقادى اسلام است. بنابر این، چون اجراى احکام پس از رسول اکرم (ص) و تا ابد ضرورت دارد، تشکیل حکومت و برقرارى دستگاه اجرا و اداره ضرورت مى یابد. بدون تشکیل حکومت و بدون دستگاه اجرا و اداره، که همه جریانات و فعالیتهاى افراد را از طریق اجراى احکام تحت نظام عادلانه درآورد، هرج و مرج به وجود مى آید، و فساد اجتماعى و اعتقادى و اخلاقى پدید مى آید. پس، براى اینکه هرج و مرج و عنان گسیختگى پیش نیاید و جامعه دچار فساد نشود، چاره اى نیست جز تشکیل حکومت و انتظام بخشیدن به همه امورى که در کشور جریان مى یابد. بنا بر این، به ضرورت شرع و عقل آنچه در دوره حیات رسول اکرم (ص) و زمان امیر المؤمنین على بن ابی طالب (ع) لازم بوده، یعنى حکومت و دستگاه اجرا و اداره، پس از ایشان و در زمان ما لازم است.از غیبت صغرا تا کنون که بیش از هزار سال مى گذرد و ممکن است صد هزار سال دیگر بگذرد و مصلحت اقتضا نکند که حضرت تشریف بیاورد، در طول این مدت مدید احکام اسلام باید زمین بماند و اجرا نشود، و هر که هر کارى خواست بکند؟ هرج و مرج است؟ قوانینى که پیغمبر اسلام در راه بیان و تبلیغ و نشر و اجراى آن 23 سال زحمت طاقت فرسا کشید فقط براى مدت محدودى بود؟ آیا خدا اجراى احکامش را محدود کرد به دویست سال؟ و پس از غیبت صغرا اسلام دیگر همه چیزش را رها کرده است؟اعتقاد به چنین مطالبى یا اظهار آنها بدتر از اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است.
هیچ کس نمى تواند بگوید دیگر لازم نیست از حدود و ثغور و تمامیت ارضى وطن اسلامى دفاع کنیم؛ یا امروز مالیات و جزیه وخراج وخمس و زکات نباید گرفته شود؛ قانون کیفرى اسلام و دیات و قصاص باید تعطیل شود. هر که اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامى ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجراى احکام اسلام شده، و جامعیت احکام و جاودانگى دین مبین اسلام را انکار کرده است.
پس از رحلت رسول اکرم (ص)، هیچ یک از مسلمانان در این معنا که حکومت لازم است تردید نداشت. هیچ کس نگفت حکومت لازم نداریم. چنین حرفى از هیچ کس شنیده نشد. در ضرورت تشکیل حکومت همه اتفاق نظر داشتند. اختلاف فقط در کسى بود که عهده دار این امر شود و رئیس دولت باشد. لهذا، پس از رسول اکرم (ص)، در زمان متصدیان خلافت و زمان حضرت امیر (ع)، هم حکومت تشکیل شد. سازمان دولتى وجود داشت و اداره و اجرا صورت مى گرفت.( امام خمینی ، ولایت فقیه ، حکومت اسلامی ، پیشین ، ص26-28)
4. ادله نقلی ( آیات و روایات)
گرچه با وجود دلایل عقلی و قطعی ، بر ضرورت حکومت ، نیازی به دلایل نقلی نیست ، اما آیات و روایات فراوانی نیز ضرورت تشکیل حکومت را تأیید می کنند که تنها به ذکر چند نمونه بسنده می کنیم .
خداوند متعال یکی از اهداف بعثت پیامبران را چنین بیان می فرماید : « و لقد بعثنا فی کل امه رسولا ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت؛ ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که خدای یکتا را بپرستید و از طاغوت دوری نماید .» (سوره نحل ، آیه 36)روشن است که دوری از طاغوت و ستمگران و مبارزه با آنها نیازمند وجود حکومت و حاکم است .
همچنین می فرماید « کان الناس امه واحده فبعث الله النبیین ومبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه؛ مردم در آغاز یک دسته بودند ، خداوند پیامران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی که به سوی حق دعوت می کرد ، با آنها نازل نمود تا در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند ، داوری کنند »( سوره بقره ، آیه 213)در این آیه مسأله رفع اختلاف میان مردم به عنوان یکی از اهداف بعثت انبیاء مطرح شده است . اگر اختلاف میان انسان ها امری طبیعی و قطعی است و اگر رفع اختلاف ها ، امری ضروری برای ایجاد نظم در جامعه بشری و دوری از هرج و مر ج است ، موعظه و نصیحت صرف نمی تواند مشکل اجتماعی را حل کند و نیازمند ابزار و ضمانت اجرای لازم است ، از این رو هیچ پیامبر صاحب شریعتی نیامده است مگر آنکه علاوه بر تبشیر و انذار ، مسأله حاکمیت را نیز مطرح نموده است . خدای سبحان در این آیه نمی فرماید ، پیامبران به وسیله تعلیم یا تبشیر و انذار ، اختلاف جامعه را رفع می کنند ، بلکه می فرماید به وسیله حکم اختلافات آن را بر می دارند ، زیرا حل اختلاف، بدون حکم و حکومت امکان پذیر نیست .»( جوادی آملی ، عبد الله , ولایت فقیه ، ولایت فقاهت و عدالت ، پیشین ، ص 73-74)
در آیه دیگر چنین آمده است « لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط؛ ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند .»( سوره حدید ، آیه 25) قیام به عدالت در همه جنبه های اجتماع ، اقتصادی ، سیاسی بدون تشکیل حکومت امکان پذیر نیست و نکته جالب در این آیه شریفه اینکه در جمله « لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» از خود جوشى مردم سخن مى گوید، نمى فرماید: هدف این بوده که انبیاء انسانها را وادار به اقامه قسط کنند، بلکه مى گوید: هدف این بوده که مردم مجرى قسط و عدل باشند آرى مهم این است که مردم چنان ساخته شوند که خود مجرى عدالت گردند، و این راه را با پاى خویش بپویند.( مکارم شیرازی , ناصر ، تفسیر نمونه ، تهران: دار الکتب الاسلامیه ، 1374، ج23، ص 372)
همچنین خداوند متعال می فرماید : «الذین ان مکّنّاهم فی الارض اقاموا الصّلوه و اتواالزکوه وامروا بالمعروف و نهوا عن المنکرو لله عاقبه الامور؛همان کسانی که هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم , نماز را برپا می دارند و زکات می دهند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند و پایان همه کارها از آن خداست .»(سوره حج، آیه 41)
بر اساس این آیه شریفه حکومت اسلامی هم به جنبه های دینی و معنوی توجه نموده ( اقاموا الصلوه ) و هم جنبه های اقتصادی و مالی را از نظر دور نداشته( اتوا الزکوه) و در مسیر اشاعه خوبی ها و نیکی ها گام برداشته و با هرگونه فساد و انحراف مبارزه می کند (امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر) و این مسئولیت ها اختصاص به عصر حضور امام معصوم علیه السلام نداشته و گستره آن همه زمان ها و مکان ها را در بر می گیرد . بدیهی است برای حاکمیت ارزش ها , نیاز به حاکمی است که ارزش ها و اصول اسلامی را به طور دقیق بشناسد و با مبانی اسلام به خوبی آشنا باشد و چنین کسی پس از امام معصوم علیه السلام , فقیه جامع شرایط می باشد .
در قرآن کریم تنها به اصل حکومت بسنده نشده و شرایط و ویژگیهای حاکم مطلوب نیز در برخی آیات اشاره شده است از جمله ؛
« قال اجعلنی علی خزائن الارض انی حفیظ علیم؛ یوسف گفت مرا سرپرست خزائن سرزمین مصر قرار ده که نگهدارنده و آگاهم »( سوره یوسف, آیه 55)
« ان الله اصطفاه علیکم و زاده بسطه فی العلم و الجسم؛خداوند او (طالوت) را بر شما برگزیده و او را در علم و قدرت وسعت بخشیده است »( سوره بقره، آیه 247)
در این دو آیه شریفه سه ویژگی مهم حاکم یعنی علم وآگاهی , قدرت و توانمندی لازم و تعهد و امانتداری برشمرده شده است .
در روایات اسلامی نیز ، روایات زیادی به ضرورت حکومت اشاره دارد که به نمونه هایی اشاره می کنیم . حضرت امیر المؤمنین علیه السلام می فرمایند : « لابد للناس من امیر برّ او فاجر؛مردم به زمامداری نیک یا بد ، نیازمندند »( نهج البلاغه , خطبه 40)
همچنین در مورد فلسفه و اهداف حکومت اسلامی می فرمایند: « اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منا منافسه فی سلطان ولا التماس شی من فضول الحطام ولکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک فیأمن المظلومون من عبادک و تقام المعطله من حدودک؛ خدایا تو می دانی که جنگ و درگیری ما برای به دست آوردن قدرت و حکومت و دنیا و ثروت نبود ، بلکه می خواستیم نشانه های حق و دین تو را به جایگاه خویش بازگردانیم و در سرزمین های تو اصلاح را ظاهر کنیم تا بندگان ستمدیده ات در امن و امان زندگی کنند و قوانین و مقررات فراموش شده تو اجرا گردد»(نهج البلاغه ، خطبه 131)
حضرت اجرای احکام دین ، اصلاح امور جامعه و برقراری امنیت را فلسفه پذرش حکومت و از اهداف تشکیل آن معرفی نمودند .
ایشان در مورد ویژگی و شرایط حاکم اسلامی می فرمایند : «ایها الناس ان احق الناس بهذا الامراقواهم علیه و اعلمهم بامرالله فیه؛ای مردم سزاوارترین مردم به حکومت کسی است که بدان تواناتر و در آن به فرمان خدا داناتر باشد.» (نهج البلاغه ، خطبه 173 )
امام صادق علیه السلام در مورد ضرورت وجود رهبری مطلوب برای جامعه می فرمایند: « لا یستغنی اهل کل بلد عن ثلاثه یفزع الیه فی امر دنیاهم و آخرتهم فان عدموا ذلک کانوا همجا ؛ فقیه عالم ورع و امیر خیر مطاع و طبیب بصیر ثقه؛ اهل هر شهری از سه چیز بی نیاز نیستند تا در امور دنیا و آخرت به آن پناه برند که اگر آن ها را از دست دهند سقوط می کنند ؛ فقیه آگاه وبا تقوا ، امیر خوب مورد اطاعت و طبیب بینا و ومورد اعتماد »( مجلسی ، محمد باقر ، بحار الانوار ، بیروت: دار احیاء التراث ، 1403، ج75، ص 235)
همه این ادله به روشنی بیانگر ضرورت تشکیل حکومت دینی در عصر غیبت هستند و مسئولیت و وظیفه مسلمانان در این زمینه را روشن می کنند .
« وظایف و مسئولیت های اجتماعی و سیاسی مسلمانان»
همانگونه که اشاره شد، دین اسلام تنها به جنبه های فردی و عبادی محدود نبوده و تمامی ابعاد فردی و اجتماعی ، اعتقادی ، اخلاقی و سیاسی زندگی انسان ها را مورد توجه قرار داده است. بر این اساس ، وظایف و مسئولیت مسلمانان نیز بر اساس آیات و روایات تنها در مسایل عبادی و فردی خلاصه نشده و گستره مسئولیت های اجتماعی و سیاسی را نیز در بر می گیرد و این وظیفه و مسئولیت اختصاص به زمان و مکان خاصی نداشته و مربوط به همه زمانها ومکان هاست . در اینجا به بخشی از مسئولیت های اجتماعی و سیاسی مسلمانان اشاره می کنیم که بیانگر وظیفه آنان در راستای تحقق عدالت و اجرای احکام اسلامی است .
1-نفی ظلم و ظلم پذیری ؛ نفی ظلم وستمگری و ظلم پذیری و دشمنی با ستمگران و حمایت از مظلومان از وظایف و مسئولیت های هر مسلمان بر شمرد شده است . خداوند متعال می فرماید: « لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُون» «نه ظلم کنید و نه زیر بار ظلم بروید.»( سوره بقره ، آیه 279) حضرت امیر المؤمنین علیه السلام نیز فرمودند:« کونا للظالم خصماً وللمظلوم عوناً؛دشمن ستمگر و یاور مظلوم باشید»(نهج البلاغه، نامه 47) این وظیفه ایجاب می کند که مسلمانان همواره در برابر ظلم و ستمگری ایستادگی نموده و از مظلومان در برابر ظالمان حمایت نمایند . گاه ایستادگی و مقابله در برابر ظلم ، نیازمند تشکیل حکومت اسلامی و حاکمیت ارزشی است و بدون آن نمی توان به نتایج لازم دست یافت .
2 اهتمام به امور مسلمانان ؛ چگونه کسی می تواند خود را مسلمان واقعی بداند اما نسبت به امور مسلمانان هیچ توجهی نداشته باشد . مگر نه اینکه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمودند : « من اصبح لا یهتم بامور المسلمین فلیس منهم وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِم؛ کسی که صبح کند ، و به امور مسلمانان توجهی نداشته باشد ، پس از آنان نیست و کسی که فریاد استغاثه مسلمانی را بشنود و او را یاری نکند پس مسلمان نیست.»( کلینی ، محمد بن یعقوب ، اصول کافی ، تهران: دار الکتب الاسلامیه ، 1407ق ، ج2،ص 164)آیا کسی می تواند خود را منتظر حقیقی حضرت بداند و نسبت به سرنوشت سایر مسلمانان بی تفاوت باشد و تنها به مسایل فردی و عبادی تکیه نماید؟ گرچه ممکن است مسلمانان بتوانند تا حدودی به یاری مسلمانان دیگر بپردازند ، اما بدون حکومت دینی نمی توان آنگونه که باید از مسلمانان حمایت کرد . حکومتی که مسلمانان آن را خود دانسته و در عرصه بین المللی و سیاست خارجی بتواند به حمایت و دفاع از مسلمانان بپردازد.
3- دستورات اجتماعی سیاسی برآمده از متن دین ؛ از دیدگاه اسلام عبادت تنها در نماز و روزه و حج و زکات و مانند آن خلاصه نشده و جهاد و امربه معروف و نهی از منکر و تبرّی نیز از فروعات دین و عبادت برشمرده شده است و این بیانگر این است که مسلمان واقعی نمی تواند خود را از مسایل اجتماعی و سیاسی و این وظایف و مسئولیت ها کنار بداند و در عین حال مدعی دینداری حقیقی باشد. تا جایی که در اسلام هر عملی که موجب خشم دشمنان و ضربه به آنان بشود به عنوان عمل صالح شمرده شده است . خداوند متعال می فرماید:« ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلاً إِلاَّ کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ؛این به خاطر آن است که هیچ تشنگى به آنها نمى رسد، و نه خستگى، و نه گرسنگى در راه خدا، و هیچ گامى که موجب خشم کافران شود برنمى دارند، و ضربه اى از دشمن نمى خورند، مگر اینکه به واسطه آن عمل صالحى براى آنها نوشته مى شود، زیرا خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمى کند»( سوره توبه ، آیه 120)
4-کسب آمادگی لازم در برابر دشمنان ؛دستور خداوند متعال به مسلمانان این است که در برابر دشمنان آمادگی لازم را کسب نمایند « و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم و آخرین من دونهم لاتعلمونهم الله یعلمهم ؛ در برابر آنها (دشمنان) آنچه توانایى دارید از« نیرو» آماده سازید (و همچنین) اسبهاى ورزیده (براى میدان نبرد) تا به وسیله آن دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید و (همچنین) گروه دیگرى غیر از اینها را که شما نمى شناسید و خدا مى شناسد …»( سوره انفال ، آیه 60)
آیا مسلمانان می توانند نسبت به این مسأله کوتاهی نمایند و دشمنان بر آنها مسلط شوند و ادعای دینداری واقعی داشته باشند؟ دستور الهی نسبت به مسلمانان برای همه زمان ها و مکان ها این است که آمادگی لازم را در برابر دشمنان کسب نمایند و از همه نیروها و قدرت ها در این زمینه استفاده کنند آیا بی تفاوتی نسبت به کسب آمادگی لازم برای مقابله با دشمنان با دینداری واقعی و انتظار راستین سازگار است ؟ بخش عمده تحقق این هدف تنها با تشکیل حکومت اسلامی و سازماندهی مجموعه ای برای این منظور امکان پذیر است
5- اطاعت و پیروی از رهبری؛ در قرآن کریم ، پیروی و اطاعت از رهبری به عنوان یکی از شاخصه های محوری جامعه سیاسی اسلامی بر شمرده شده است و به مسلمانان دستور داده می شود « یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم؛ ای مؤمنان از خداوند اطاعت کنید و از پیامبر و صاحبان امر اطاعت کنید»( سوره نساء ، آیه 59)
این اطاعت و پیروی تنها اختصاص به امور عبادی نداشته و همه فرامین و دستورات فردی ، اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی را شامل می شود و اطلاق و حذف متعلق « اطیعوا» و تکرار آن در مورد پیامبر و اولی الامر بیانگر آن است . هر چند این آیه به دلیل اطلاق اطاعت وبدون قید و شرط بودن آن ، اختصاص به معصوم علیه السلام دارد ، اما با توجه به اینکه ولایت فقیه ، تداوم امامت در عصر غیبت می باشد و بر اساس ادله عقلی و نقلی روشن در این زمینه ، ایشان از سوی معصوم علیه السلام برای رهبری و اداره امور جامعه منصوب شده اند و اطاعت و پیروی از ایشان بر اساس فرمان امام لازم شمرده شده است .آیا می توان مدعی دینداری حقیقی بود و نسبت به مسأله ولایت و رهبری چه در عصر ظهور و چه در عصر غیبت به تفاوت بود؟
اطاعت و پیروی از رهبری ایجاب می کند که مردم آمادگی همراهی با رهبر را داشته باشند و زمینه تحقق حکومت دینی را فراهم نمایند .
6- نفی دوستی با کفار و پذیرش ولایت آنها ؛ خداوند متعال به مؤمنان چنین دستور می دهد « یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء تلقون الیهم بالموده وقد کفروا بما جائکم من الحق؛ اى مؤمنان دشمن من و دشمن خویش را دوست خود قرار ندهید، شما نسبت به آنها اظهار محبت مى کنید، در حالى که به آنچه از حق براى شما آمده کافر شده اند.»( سوره ممتحنه ، آیه 1)
« یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الذین اتخذوا دینکم هزوا و لعباً من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم و الکفار اولیاء و اتقوا الله ان کنتم مؤمنین؛اى کسانى که ایمان آورده اید، افرادى که آئین شما را بباد استهزاء و بازى مى گیرند از اهل کتاب و مشرکان، دوست و تکیه گاه خود انتخاب نکنید، و از خدا بپرهیزید اگر ایمان دارید.»( سوره مائده ، آیه 57)
همچنین می فرماید: « لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً ؛و خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلطی نداده است»( سوره نساء ، آیه 141) از آنجا که کلمه « سبیل» به اصطلاح از قبیل « نکره در سیاق نفى» است و معنى عموم را می رساند از آیه استفاده می شود که کافران نه تنها از نظر منطق بلکه از نظر نظامى و سیاسى و فرهنگى و اقتصادى و خلاصه از هیچ نظر بر افراد با ایمان، چیره نخواهند شد و اگر پیروزى آنها را بر مسلمانان در میدانهاى مختلف با چشم خود مى بینیم به خاطر آن است که بسیارى از مسلمانان مومنان واقعى نیستند و راه و رسم ایمان و وظائف و مسئولیتها و رسالتهاى خویش را به کلى فراموش کرده اند ، نه خبرى از اتحاد و اخوت اسلامى در میان آنان است و نه جهاد به معنى واقعى کلمه انجام می دهند، و نه علم و آگاهى لازم را که اسلام آن را از لحظه تولد تا لحظه مرگ بر همه لازم شمرده است دارند، و چون چنانند طبعا چنینند!»( مکارم شیرازی , ناصر ، تفسیر نمونه ، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1374، ج4، ص 175-176)
مگر نه اینکه خداوند متعال پیامبر گرامی اسلام را به عنوان اسوه و الگوی همه مؤمنان معرفی فرموده است آنجا که می فرماید : « لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرا؛براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند، و خدا را بسیار یاد مى کنند»( سوره احزاب ، آیه 21) حضرت علی علیه السلام نیز فرمودند: « هم اساس الدین و عماد الیقین الیهم یفی الغالی ویهم یلحق التالی؛ عترت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله اساس دین و ستون های استوار یقین هستند شتاب کننده باید به آنان باز گردد و عقب مانده باید به آنان بپیوندد»( نهج البلاغه ، خطبه 2) و در برخی ادعیه چنین می خوانیم « المتقدم لهم مارق و المتأخر عنهم زاهق و اللازم لهم لاحق؛ هر کسی بر آنها ( پیامبر اکرم و اهل بیتشان علهیم السلام ) پیشی گرفت از دین خارج شده و هر کس از ایشان عقب ماند تلاشش باطل و نابود می گردد و هر کس همراه آنان باشد به ایشان ملحق خواهد شد.»( مفاتیح الجنان، اعمال مشترکه ماه شعبان) همچنین در زیارات ائمه اطهار علیهم السلام می خوانیم « و جاهدتم فی الله حق جهاده؛و در راه خداوند حق مجاهده را به جا آوردید»( مفاتیح الجنان ، زیارت جامعه کبیره) همانگونه که اشاره شد ، سیره عملی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و اهل بیت ایشان علیهم السلام به خوبی بیانگر توجه ویژه آن بزرگواران به ابعاد اجتماعی وسیاسی دین و مبارزه با طاغوت ها بوده است ، آیا کسی می تواند مدعی تبعیت از آن بزرگواران و دینداری واقعی باشد ، اما خود را از مسایل سیاسی و اجتماعی به دور بداند؟. مگر نه اینکه سیره امام زمان عجل الله فرجه الشریف همان سیره رسول اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام است و برای احیای دین قیام می کنند آیا منتظر واقعی حضرت می تواند نسبت به این جنبه از مسایل دین بی تفاوت باشد؟
مجموع این آیات و روایات به خوبی بیانگر وظایف و مسئولیت های اجتماعی سیاسی مسلمانان است که همه زمان ها و مکان ها را در برمی گیرد و بر اساس آن مسلمانان موظفند به منظور عمل به این وظایف و مسئولیت ها در مسیر برپایی حکومت اسلامی و ارزشی گام بردارند و با پذیرش رهبری دینی ، که بر اساس ادله نقلی و عقلی در عصر غیبت بر عهده فقیه جامع شرایط است ، زمینه تشکیل و تحقق حکومت اسلامی را فراهم نمایند و با همراهی و ایستادگی خود حکومت اسلامی را در رسیدن به اهداف خود یاری نمایند و از هیچ کوششی در این راه فرو گذار نکنند و هر گونه کوتاهی و مسامحه مسلمانان در این زمینه ، مؤاخذه الهی را به همراه خواهد داشت.
اجرای احکام اسلامی و حاکمیت اسلام و مبارزه با مظاهر فساد از چنان اهمیتی برخوردار است که ائمه معصومین علیهم السلام در این مسیر متحمل رنج ها و مرارت های فراوانی شدند و جان گرامی خویش را در این مسیر فدا نمودند . مسلمانان نیز باید با الهام از زندگی آن بزرگواران و تأسی به ایشان ، در مسیر برپایی و تحقق حکومت اسلامی گام بردارند .
البته روشن است که عمل به این وظیفه دینی به معنای نادیده گرفتن زمینه ها و شرایط تحقق آن نیست و مسلمانان وظیفه ندارند تحت هر شرایطی حتی با وجود فراهم نبودن زمینه ها و شرایط برپایی حکومت اسلامی به چنین کاری اقدام نمایند همانگونه که ائمه اطهار علیهم السلام نیز با توجه به فراهم نبودن شرایط برپایی حکومت اسلامی و عدم آمادگی و همراهی مردم ، اقدام به تشکیل حکومت اسلامی نکرده و در مسیر آگاه سازی افراد جامعه و ایجاد آمادگی فکری و روحی آنان پرداختند و در این مسیر مسئولیت فرهیختگان و افرادی که گفتار و رفتار آنان در میان مردم تأثیر گذار است به ویژه روحانیت ، زیاد است . هماهنگونه که در جریان
بنابر این در کشورهایی که از حکومت اسلامی برخوردار نیستند و امکان برپایی حکومت اسلامی در آن ها وجود ندارد ، مسلمانان باید در درجه نخست معرفت ، بصیرت و آگاهی خود را نسبت به دین افزایش دهند و تا حد امکان در مسیر آگاهی بخشی و معرفت افزایی دیگران گام بردارند تا افراد جامعه آمادگی پذیرش ارزش های اسلامی و حکومت دینی و همراهی با رهبری دینی را پیدا نمایند. خداوند متعال یکی از اهداف ارسال پیامبران را اقامه قسط و عدل معرفی نموده است و می فرماید « لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ …؛ ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانى) و میزان (شناسایى حق و قوانین عادلانه) نازل کردیم، تا مردم قیام به عدالت کنند…»( سوره حدید ، آیه 25)
در روایات اسلامی ، انتظار فرج به عنوان یکی از برترین اعمال مسلمانان معرفی شده است و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرمایند « أَفْضَلُ جهاد أُمَّتِی انْتِظَارُ الْفَرَجِ » (ابن شعبه حرانى، حسن بن على ، تحف العقول ، قم: انتشارات اسلامی ، 1363،ص35)و این وظیفه از آنچنان ارزشی برخوردار است که امام صادق علیه السلام می فرمایند : « مَنْ مَاتَ مِنْکُمْ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ لِهَذَا الْأَمْرِ کَمَنْ هُوَ مَعَ الْقَائِمِ فِی فُسْطَاطِهِ قَالَ ثُمَّ مَکَثَ هُنَیْئَةً ثُمَّ قَالَ لَا بَلْ کَمَنْ قَارَعَ مَعَهُ بِسَیْفِهِ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ إِلَّا کَمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ؛کسی از شما که بمیرد در حالی که منتظر این امر(ظهور ولی عصر عجل الله فرجه الشریف) باشد مانند کسی است که با حضرت در خیمه ایشان است . سپس امام لحظه ای درنگ نموده ، سپس فرمودند : نه بلکه ماند کسی است که همراه و در رکاب حضرت شمشیر بزند سپس فرمودند نه بلکه مانند کسی است که در رکاب پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به شهادت برسد .»( برقى، احمد بن محمد بن خالد ، المحاسن ، قم: دار الکتب الإسلامیة،1371 ق ، ج1، ص 174)
ترسیم چنین جایگاه و ارزشی برای انتظار فرج ، بیانگر نقش و تأثیر آن در برپایی ارزش ها و کسب آمادگی فردی و اجتماعی برای تحقق اهداف حکوت اسلامی است . مگر نه اینکه اراده خداوند متعال بر حاکمیت اسلام تعلق گرفته و این وعده الهی است که «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ؛او کسى است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر همه ادیان غالب سازد، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند.»( سوره صف ، آیه 9) انتظار تحقق چنین هدفی به معنای کسب آمادگی و ظرفیت همراهی در دستیابی به آن است که از ارزش و جایگاهی بسیار والا برخوردار است و همه مسلمانان باید در این مسیر گام بردارند و این آمادگی و ظرفیت را در خود و جامعه ایجاد نمایند با فراهم بودن شرایط و زمینه برای تشکیل حکومت دینی از طریق آن و با مهیا نبودن آن در حد توان در این مسیر تلاش نمایند.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد